PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : استاد مجتبی میرزاده



Leon
Wednesday 2 July 2008, 08:30 PM
You can see links before reply



گفتگو از ایرج نظافتی - مهرماه ۱۳۸۳


*استاد در كجا به‌ دنيا آمده‌ و متولد چه‌ سالي‌ هستيد و چگونه‌ پا به‌ وادي‌ موسيقي‌ نهاده‌ايد!


**بنده‌ در سال‌ 1324 در شهر كرمانشاه‌ به‌ دنيا آمدم‌، چون‌ شغل‌ پدرم‌ كارمند بود به‌ ايلام‌ منتقل‌ شد كه‌ تا كلاس‌ پنجم‌ ابتدايي‌ در شهر ايلام‌ بوديم‌. در مورد اينكه‌ من‌ از كي‌ كار موسيقي‌ را شروع‌ كرده‌ام‌ دقيقا مشخص‌ نيست‌ يعني‌ مادرم‌ مي‌گويد كه‌ در حدود 3 ساله‌ بودم‌ كه‌ همسايه‌مان‌ راديو داشت‌ و وقتي‌ كه‌ از راديو موسيقي‌ پخش‌ مي‌ شد من‌ سريعا به‌ در منزل‌ آنها مي‌رفته‌ و موسيقي‌ را كاملا گوش‌ مي‌دادم‌ و مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ از همان‌ زمان‌ها عشق‌ به‌ موسيقي‌ در وجود من‌ بوده‌ است‌.


*آيا گرايش‌ شما به‌ سمت‌ موسيقي‌ موروثي‌ نبود؟


**نخير، هيچ‌كدام‌ از اقوام‌ نزديك‌ يا دور ما با موسيقي‌ سر و كار نداشتند و هيچ‌گونه‌ ابزار موسيقي‌ نيز در دسترسم‌ نبود. به‌ ياد دارم‌ كه‌ در همان‌ دوران‌ كودكي‌ يا نوجواني‌ چند بشقاب‌ و كاسه‌ را كنار هم‌ مي‌چيدم‌ و با قاشق‌ روي‌ آنها مي‌زده‌ و صدايي‌ از آن‌ بيرون‌ مي‌آوردم‌، بعدها يك‌ تخته‌ چوبي‌ روي‌ آن‌ را سيم‌ مي‌كشيدم‌ و براي‌ شل‌ و سفت‌ كردن‌ سيمها سكه‌هاي‌ 5 شاهي‌ و ده‌ شاهي‌ و يك‌ قراني‌ زير سيمها مي‌گذاشتم‌ تا سفت‌ شود و يك‌ صدايي‌ بدهد. بعد از آن‌ يك‌ فلوت‌ پلاستيكي‌ اسباب‌بازي‌ خريدم‌ و شروع‌ به‌ فلوت‌ زدن‌ كردم‌ و گاهي‌ وقت‌ها با همان‌ فلوت‌ مارش‌ مي‌زدم‌ و بچه‌ها رژه‌ مي‌رفتند.


*پس‌ اولين‌ باري‌ كه‌ شما ساز به‌ دست‌ گرفتيد در شهر ايلام‌ بود؟


**بله‌ به‌ جرات‌ مي‌توانم‌ بگويم‌ كه‌ براي‌ اولين‌ بار تنها كسي‌ بودم‌ كه‌ در ايلام‌ ساز مي‌زدم‌، چون‌ ايلام‌ در آن‌ زمان‌ يك‌ شهر كوچك‌ و بن‌بست‌ بود. در سال‌ 1337 برادرم‌ يك‌ سنتور خريده‌ بود كه‌ نتوانست‌ با آن‌ كار كند، من‌ سنتور را از او گرفته‌ و شروع‌ به‌ تمرين‌ كردم‌ ولي‌ كوك‌هاي‌ آن‌ را نمي‌شناختم‌ كه‌ در اين‌ ميان‌ از خوش‌شانسي‌ ما يك‌ همسايه‌ داشتيم‌ كه‌ تهراني‌ بود و اين‌ عشق‌ و علاقه‌ مرا به‌ موسيقي‌ دريافت‌، يك‌ روز به‌ پدرم‌ گفت‌: اين‌ بچه‌ را به‌ منزل‌ ما بفرست‌ كه‌ با او موسيقي‌ كار كنم‌. خلاصه‌ من‌ به‌ منزل‌ آنها رفتم‌ و ايشان‌ ساز مرا كوك‌ كرد و خودش‌ هم‌ ويولن‌ مي‌زد و آن‌ زمان‌ در ايلام‌ تقريبا با سنتور زدن‌ آشنا شدم‌، سپس‌ تعدادي‌ از اقوام‌ ما كه‌ اين‌ موضوع‌ را ديدند به‌ پدرم‌ معترض‌ شده‌ و تذكر دادند كه‌ شما سيد هستيد و درست‌ نيست‌ پسر شما ساز بزند و گناه‌ دارد و... كه‌ پدرم‌ هم‌ بعضي‌ وقتها تحت‌تاثير قرار مي‌گرفت‌ و مرا سرزنش‌ مي‌كرد ولي‌ گوش‌ من‌ بدهكار اين‌ حرفها نبود و كار خودم‌ را مي‌كردم‌.


You can see links before reply


*چه‌ زماني‌ به‌ كرمانشاه‌ آمديد؟


**كلاس‌ ششم‌ به‌ كرمانشاه‌ آمديم‌. در همان‌ سال‌ كه‌ تعطيلات‌ تابستان‌ بود يكي‌ از دوستان‌ پدرم‌ او را تشويق‌ كرد و گفت‌: حيف‌ است‌ كه‌ فرزند شما استعداد و علاقه‌ به‌ موسيقي‌ دارد اما ساز مورد علاقه‌ خود را ندارد و حسابي‌ پدرم‌ را در اين‌ زمينه‌ تشويق‌ كرد، پدرم‌ هم‌ كه‌ اول‌ برج‌ و تازه‌ حقوق‌ گرفته‌ بود، مرا به‌ مغازه‌يي‌ به‌ نام‌ گلبهار در چهارراه‌ اجاق‌ كرمانشاه‌ برد كه‌ اين‌ مغازه‌ تمام‌ سازهاي‌ ويولن‌ را مستقيما از تهران‌ وارد مي‌ كرد و پدرم‌ يك‌ ويولن‌ به‌ قيمت‌ هفتاد تومان‌ براي‌ من‌ خريد و شايد باور نكنيد كه‌ اين‌ ساز سال‌هاي‌ سال‌ همراه‌ من‌ بود و با آن‌ تمام‌ آهنگ‌هاي‌ حسن‌ زيرك‌ و ديگران‌ را در راديو كرمانشاه‌ اجرا مي‌كردم‌.


*در اين‌ راه‌ موسيقي‌ شاگرد چه‌ كساني‌ بوديد؟


**من‌ شاگرد هيچ‌كس‌ نبوده‌ام‌، در همان‌ زمان‌ كه‌ ويولن‌ خريدم‌ 14 ساله‌ بودم‌ و معلمي‌ در كرمانشاه‌ جهت‌ تدريس‌ اين‌ ساز وجود نداشت‌ فقط‌ شخصي‌ بود كه‌ شيوه‌ درست‌ گرفتن‌ ويولن‌ را برايم‌ توضيح‌ داد و گفت‌ ماهي‌ 15 تومان‌ شهريه‌ مي‌گيرم‌ و به‌ تو آموزش‌ مي‌دهم‌، من‌ هم‌ اين‌ موضوع‌ را به‌ پدرم‌ گفتم‌ كه‌ شديدا عصباني‌ شدند و با يك‌ چوب‌ آنقدر مرا كتك‌ زد و بعد ويولن‌ را از من‌ گرفت‌ و مخفي‌ كرد و گفت‌ ساز را خريدي‌ حالا مي‌خواهي‌ ماهي‌ 15 تومان‌ هم‌ شهريه‌ بدهي‌، خلاصه‌ با پادرمياني‌ و اصرار مادرم‌ ساز را بعد از چند روز به‌ من‌ داد و در كل‌ استاد من‌ فقط‌ كنجكاوي‌ چشم‌ و گوش‌ من‌ بود. در اين‌ راه‌ تنها الگوي‌ كاري‌ و انگيزه‌ اصلي‌ من‌ در نوازندگي‌ ويولن‌ و الگوي‌ اصلي‌ام‌ آقاي‌ پرويز ياحقي‌ بودند و بيشتر ساز ايشان‌ را مي‌شنيدم‌. ضمنا مطالعه‌ تعدادي‌ از كتاب‌هاي‌ مربوط‌ به‌ موسيقي‌ نيز بود. در كلاس‌ هفتم‌ به‌ سنندج‌ رفتم‌ و چند برنامه‌ آنجا اجرا كردم‌، سپس‌ در راديو سنندج‌ اركستري‌ بود به‌ سرپرستي‌ مرحوم‌ حسن‌ كامكار كه‌ حدود يك‌ سال‌ با آن‌ اركستر همكاري‌ كردم‌ در سال‌ 1339 از سنندج‌ به‌ كرمانشاه‌ آمده‌ و همكاري‌ خود را با راديو كرمانشاه‌ آغاز كردم‌ كه‌ آهنگ‌هاي‌ متعددي‌ از موسيقي‌ كردي‌ با صداي‌ مرحوم‌ ابراهيم‌ خوشنوا، زنده‌ ياد حسن‌ زيرك‌، مرتضي‌ تندرو و خيلي‌هاي‌ ديگر اجرا و ضبط‌ كرديم‌ كه‌ احتمالا در آرشيو راديو كرمانشاه‌ موجود است‌.


*از خاطرات‌ اردوهاي‌ رامسر بگوييد؟


**بنده‌ در همان‌ سالي‌ كه‌ با راديو كرمانشاه‌ همكاري‌ كردم‌ دقيقا سه‌ سال‌ بود كه‌ ويولن‌ مي‌زدم‌ و در رشته‌ ويولن‌ به‌ اردوي‌ رامسر رفتم‌ كه‌ در اين‌ اردو نوازندگان‌ سازهاي‌ مختلف‌ از سراسر كشور حضور داشتند كه‌ بنده‌ در رشته‌ ويولن‌ در بين‌ تمام‌ استان‌ها مقام‌ اول‌ را كسب‌ كردم‌، سال‌ بعد اعلام‌ شد كساني‌ كه‌ سال‌ قبل‌ در رشته‌ خود مقام‌ كسب‌ كرده‌اند امسال‌ نمي‌توانند شركت‌ كنند، من‌ هم‌ خيلي‌ دوست‌ داشتم‌ كه‌ به‌ اين‌ اردوها بروم‌ و دريا را ببينم‌ و چون‌ پدرم‌ كارمند بود و اصلا اهل‌ دريا رفتن‌ و مسافرت‌ نبود، سال‌ دوم‌ در رشته‌ سنتور شركت‌ كرده‌ و باز به‌ اردوي‌ رامسر رفتم‌ و در مسابقات‌ نفر دوم‌ در رشته‌ سنتور شدم‌، سال‌ بعد هم‌ كه‌ دوباره‌ همان‌ قانون‌ پابرجا بود من‌ در رشته‌ نقاشي‌ و آبرنگ‌ شركت‌ كرده‌ و مجددا در اين‌ رشته‌ نفر دوم‌ سراسر استان‌ها شدم‌، سال‌ بعد هم‌ در رشته‌ تار شركت‌ كردم‌ اما اين‌ بار آقاي‌ محمدرضا لطفي‌ رقيب‌ من‌ در تار بودند با اين‌ امتياز كه‌ من‌ نت‌ و تئوري‌ موسيقي‌ را مي‌دانستم‌ و مثلا از بيست‌ امتياز من‌ سيزده‌ شدم‌ و آقاي‌ لطفي‌ ده‌ كه‌ اين‌ بي‌انصافي‌ بود چون‌ ايشان‌ نوازنده‌ حرفه‌يي‌ تار بودند و من‌ هم‌ فقط‌ به‌ قصد ديدن‌ دريا و تفريح‌ شركت‌ كرده‌ بودم‌ كه‌ خلاصه‌ آقاي‌ لطفي‌ اول‌ شدند و بعد از آن‌ زمان‌ به‌ تهران‌ آمده‌ و در كنكور سراسري‌ دانشگاه‌ هنرهاي‌ زيبا در رشته‌ موسيقي‌ شركت‌ كرده‌ و نفر سوم‌ شدم‌.


*چطور شد كه‌ به‌ ساخت‌ موسيقي‌ متن‌ فيلم‌ روي‌ آورديد؟


**ساخت‌ موسيقي‌ متن‌ فيلم‌ هم‌ يك‌ نوع‌ خودباوري‌ يا گستاخي‌ من‌ در اين‌ عرصه‌ بود، زماني‌ كه‌ در تهران‌ دانشجو بودم‌ به‌ عنوان‌ نوازنده‌ در اركسترها فعاليت‌ داشتم‌ كه‌ برحسب‌ تصادف‌ فيلم‌ درشكه‌چي‌ به‌ كارگرداني‌ آقاي‌ نصرت‌ الله‌ كريمي‌ يك‌ ترانه‌يي‌ داشت‌ به‌ نام‌ دوستت‌ دارم‌ كه‌ من‌ هم‌ جزو اركستر آن‌، بودم‌. آقاي‌ كريمي‌ كه‌ آنجا بودند و نوازندگي‌ بچه‌هاي‌ اركستر را مي‌ديدند نگاهي‌ به‌ من‌ كرد وديد كه‌ خيلي‌ قوي‌تر و با جرات‌ بيشتري‌ نسبت‌ به‌ بقيه‌ ساز مي‌زنم‌، به‌ من‌ گفت‌: شما مي‌توانيد موسيقي‌ فيلم‌ بنويسيد و بسازيد، كه‌ گفتن‌ اين‌ جمله‌ براي‌ ايشان‌ يك‌ ريسك‌ بود و براي‌ من‌ يك‌ شانس‌. من‌ هم‌ نه‌گفتم‌ نه‌، نه‌ گفتم‌ آره‌ مي‌توانم‌. و موسيقي‌ فيلم‌ هم‌ به‌ شكلي‌ است‌ كه‌ بايد براي‌ كل‌ اركستر نت‌ بنويسي‌ و من‌ هيچ‌ گونه‌ آشنايي‌ با سازهاي‌ مختلف‌ نداشتم‌ و از بچه‌ها مي‌پرسيدم‌ كه‌ مثلا آقا شما كه‌ نوازنده‌ كنترباس‌ هستي‌ سيم‌ اول‌ و دوم‌ آن‌ چيست‌، وسعتش‌ چقدر است‌ و خلاصه‌ سر از تمام‌ سازها درآوردم‌ و همين‌ آهنگ‌ )دوستت‌ دارم‌( تم‌ آن‌ را گرفتم‌ و به‌ شكل‌هاي‌ مختلف‌ بسط‌ دادم‌ و اين‌ شد اولين‌ موسيقي‌ فيلمي‌ كه‌ من‌ ساختم‌ وبعد از آن‌ به‌ شكرانه‌ اين‌ قضيه‌ چون‌ پولي‌ نداشتم‌ كه‌ شكرانه‌ بدهم‌، به‌ بانك‌ خون‌ رفته‌ و خون‌ اهدا كردم‌ و پس‌ از آن‌ در حدود 56 موسيقي‌ متن‌ فيلم‌ نوشته‌ و ساختم‌ مثل‌ فيم‌ دادار اثر ايرج‌ قادري‌، جايزه‌، خانه‌ عنكبوت‌، حماسه‌ مهران‌، گل‌ها و گلوله‌ها و مدرك‌ جرم‌ ...
شما كه‌ در حال‌ حاضر از اساتيد موسيقي‌ محسوب‌ مي‌شويد چه‌ نوع‌ موسيقي‌ را مي‌ شنويد؟
اولا بنده‌ از اساتيد موسيقي‌ نيستم‌ بلكه‌ يكي‌ از اعضاي‌ كوچك‌ موسيقي‌ ايران‌ هستم‌ و شايد متاسفانه‌ يا خوشبختانه‌ به‌ ندرت‌ موسيقي‌ گوش‌مي‌كنم‌، يعني‌ ديگر اشباع‌شده‌ ام‌ ولي‌ اگر هم‌ گوش‌ كنم‌ فقط‌ موسيقي‌ بدون‌ كلام‌ و يا آثار آقاي‌ پرويز ياحقي‌ يا سه‌ تار مرحوم‌ عبادي‌، تار جليل‌ شهنازي‌ و يا صداي‌ آقاي‌ محمودي‌ خوانساري‌، ولي‌ از خواننده‌هاي‌ جديد مطلقا صداي‌ هيچ‌كدام‌ را گوش‌ نمي‌كنم‌.


*رشد چشمگير موسيقي‌ پاپ‌ در كشورمان‌ را چگونه‌ ارزيابي‌ مي‌كنيد و آيا رشد موسيقي‌ سنتي‌ را به‌ انزوا نكشانده‌ است‌؟


**در مورد جمله‌ اول‌ كه‌ فرموديد رشد چشمگير موسيقي‌ پاپ‌، بايد عرض‌ كنم‌ كه‌ ما نمي‌توانيم‌ بگوييم‌ موسيقي‌ پاپ‌ رشد كرده‌ يعني‌ اگر مقايسه‌ كنيم‌ با آهنگ‌هايي‌ كه‌ با شعر مثلا آقاي‌ ايرج‌ جنتي‌عطايي‌ يا اردلان‌ سرفراز همراه‌ بوده‌ و آهنگ‌ها و تنظيم‌هاي‌ آنها، قابل‌ قياس‌ با الان‌ نيست‌، خواننده‌هاي‌ امروز مي‌ خواهند تقليد خوانندگان‌ قبل‌ از انقلاب‌ را درآورند كه‌ اين‌ تشابه‌ صدايي‌ را بطور كاملا آشكاري‌ شاهد هستيم‌ كه‌ به‌ نظر من‌ هيچ‌گونه‌ پيشرفت‌ نكرده‌ ولي‌ موسيقي‌ پاپ‌ طرفداران‌ زيادي‌ پيدا كرده‌، به‌ شكلي‌ كه‌ اگر به‌ يك‌ كنسرت‌ پاپ‌ برويد مي‌بينيد كه‌ سالن‌ آن‌ مملو از جمعيت‌ است‌ كه‌ قابل‌ قياس‌ با سالن‌هاي‌ موسيقي‌ سنتي‌ نيست‌، ودليل‌ آن‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ نوع‌ موسيقي‌ خاص‌ جوان‌ ها است‌ و قشر اكثريت‌ هم‌ جوان‌ها هستند كه‌ موسيقي‌ پرتحركي‌ مي‌خواهند كه‌ در آنها ايجاد هيجان‌ مي‌كند و اين‌ خاصيت‌ در موسيقي‌ پاپ‌ نهفته‌ است‌ و نه‌ تنها در ايران‌ بلكه‌ در تمام‌ دنيا موسيقي‌ پاپ‌ وجود دارد و چيزي‌ نيست‌ كه‌ بگوييم‌ به‌ موسيقي‌ سنتي‌ لطمه‌ زده‌، چون‌ اين‌ هم‌ يك‌ سبك‌ موسيقي‌ در قالب‌ امروزي‌ و جوان‌ پسند است‌. مثلا يك‌ شخص‌ 50 يا 60 ساله‌ قطعا علاقه‌يي‌ به‌ اين‌ نوع‌ موسيقي‌ ندارد، به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ موسيقي‌ سنتي‌ در نزد برخي‌ جوان‌ ها مهجور باقي‌ مانده‌ از طرفي‌ هم‌ اگر دقيقا بررسي‌ كنيم‌ امروز گرايش‌ به‌ فراگيري‌ كلاس‌هاي‌ موسيقي‌ سنتي‌ را جوان‌ها تشكيل‌ مي‌دهند كه‌ در رشته‌هاي‌ كمانچه‌، تار، سه‌تار، سنتور و... كار مي‌كنند و اين‌ گرايش‌ فراوان‌ به‌ آموزش‌ موسيقي‌ سنتي‌ هم‌ شايد يك‌ بخش‌ آن‌ مختص‌ به‌ زندگي‌ آپارتماني‌ امروز باشد يعني‌ اگر شما در آپارتمان‌ سه‌تار يا تار تمرين‌ كنيد مزاحم‌ كسي‌ نمي‌شويد ولي‌ اگر بخواهيد جاز بزنيد يا گيتار برقي‌، جاي‌ خاصي‌ مي‌خواهد و آپارتمان‌ جاي‌ اين‌ كارها نيست‌.


*آيا اين‌ سخن‌ درست‌ است‌ كه‌ مي‌گويند نوازندگي‌ ساز ويولن‌ خيلي‌ مشكل‌ است‌؟


**در اينكه‌ ويولن‌ ساز مشكلي‌ است‌ شكي‌ نيست‌، چون‌ در ويولن‌ پرده‌بندي‌ نداريم‌ و در دسته‌ ساز مثل‌ تار يا سه‌تار پرده‌ وجود ندارد مثلا در تار يا سه‌ تار يا پيانو شما هر نت‌ كه‌ بزنيد خارج‌ نيست‌ و عينا همان‌ نت‌ به‌ شما جواب‌ مي‌دهد ولي‌ در ويولن‌ به‌ علت‌ عدم‌ وجود پرده‌بندي‌ كافي‌ است‌ كه‌ يك‌ ميليمتر پايين‌ يا بالا بزنيد كه‌ سريعا از بازگويي‌ نت‌ مورد نظر خارج‌ مي‌شود. به‌ نظر من‌ هر سازي‌ يادگيري‌ آن‌ زياد سخت‌ نيست‌ بلكه‌ خوب‌ زدن‌ مهم‌ است‌ اما ويولن‌ شروع‌ آن‌ بسيار سخت‌ است‌ چون‌ يك‌ ساز چموشي‌ است‌ كه‌ براحتي‌ به‌ شما سواري‌ نمي‌دهد و صبر و حوصله‌ و پشتكار و علاقه‌ در اين‌ راه‌ شرط‌ مهم‌ و لازم‌ است‌ اما وقتي‌ كه‌ درست‌ راه‌ افتاد آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مي‌بينيم‌ ويولن‌ سلطان‌ اركستر است‌.


*جايگاه‌ موسيقي‌ ايران‌ در سطح‌ جهاني‌ را چگونه‌ بررسي‌ مي‌كنيد و آيا اصولا موسيقي‌ ما در خارج‌ از مرزها شنوندگاني‌ غيرايراني‌ دارد؟


**خيلي‌ كم‌ و يا يك‌ گروه‌ خاصي‌ كه‌ مثلا محقق‌ هستند و به‌ صورت‌ كنجكاوي‌ مي‌آيند و گوش‌ مي‌كنند. به‌ نظر من‌ يكي‌ از دلايلش‌ وجود ربع‌ پرده‌ در موسيقي‌ ايراني‌ است‌، چون‌ در موسيقي‌ غربي‌ فقط‌ پرده‌ و نيم‌ پرده‌ هست‌ اما موسيقي‌ ايراني‌ ربع‌ پرده‌ دارد كه‌ اين‌ براي‌ ذائقه‌ آنها ناآشناست‌ و از طرفي‌ زمينه‌ شناسايي‌ موسيقي‌ ايراني‌ بخوبي‌ فراهم‌ نشده‌ و اگر هم‌ كاري‌ صورت‌ گرفته‌ بسيار محدود و معدود است‌. مثلا فقط‌ شايد براي‌ شركت‌ در جشنواره‌ها و فستيوال‌ها بوده‌ كه‌ از همه‌ كشورها دعوت‌ كرده‌اند و از ايران‌ هم‌ يك‌ گروه‌ موسيقي‌ شركت‌ كرده‌ است‌ و يا مثلا اگر مي‌بينيم‌ در كنسرت‌ آقاي‌ شجريان‌ خارج‌ از كشور افراد زيادي‌ شركت‌ مي‌كنند اغلب‌ ايرانياني‌ هستند كه‌ در غربت‌ بسر مي‌برند و دوست‌ دارند به‌ صداي‌ آقاي‌ شجريان‌ گوش‌ كنند و شايد افراد بسيار معدودي‌ از غيرايرانيان‌ در اين‌ كنسرت‌ها حضور داشته‌ باشند كه‌ تعداد آنها از انگشتان‌ يك‌ دست‌ تجاوز نكند.


*ديدگاه‌ شما نسبت‌ به‌ وضعيت‌ كنوني‌ موسيقي‌ سنتي‌ چيست‌؟


**در آن‌ دوراني‌ كه‌ برنامه‌ گل‌ها به‌ وجود آمد و آن‌ تيپ‌ هنرمندان‌ كار مي‌كردند ديدگاهها به‌ گونه‌يي‌ بود كه‌ به‌ جنبه‌ مادي‌ فكر نمي‌كردند، مثلا شخصي‌ مثل‌ مرحوم‌ پيرنيا مي‌آيد و اركستر گل‌ها را راه‌ مي‌اندازد و يا آقاي‌ محبوبي‌ يا تجويدي‌ آهنگ‌هاي‌ به‌ ياد ماندني‌ را خلق‌ مي‌كنند و يا پرويز ياحقي‌ آهنگ‌هايي‌ مي‌سازد كه‌ ديگر تكرار نمي‌شود ولي‌ متاسفانه‌ امروز اولين‌ سخن‌ كسي‌ كه‌ بخواهد كنسرت‌ اجرا كند يا كاست‌ بزند توجه‌ به‌ بعد مادي‌ كار است‌ و اين‌ نوع‌ تفكر ارتباط‌ با شنونده‌ را قطع‌ مي‌كند. يعني‌ در آن‌ زمان‌ هنرمندان‌ به‌ عشق‌ اين‌ هنر و براي‌ دلشان‌ كار مي‌كردند. مثلا شادروان‌ محمودي‌ خوانساري‌ براي‌ پول‌ آواز نمي‌خواند و پولي‌ نمي‌گرفت‌ و در فقر مطلق‌ هم‌ از دنيا رفت‌، يك‌ اتاق‌ در نارمك‌ به‌ وسعت‌ 40 متر داشت‌ و با مادرش‌ زندگي‌ مي‌كرد و همانجا هم‌ فوت‌ شد ولي‌ الان‌ رقابت‌ مادي‌ است‌.
*با صدا و سيما همكاري‌ داريد؟


**قبلا همكاري‌ داشتم‌ ولي‌ الان‌ هيچ‌گونه‌ همكاري‌ ندارم‌.


*چرا؟


**بنده‌ از سال‌ 1339 به‌ بعد با اين‌ رسانه‌ همكاري‌ داشتم‌ و در زمان‌ انقلاب‌ حدود 200 آهنگ‌ ساختم‌ كه‌ از همين‌ راديو و تلويزيون‌ بارها پخش‌ شد، اولين‌ آنها آهنگ‌ «شهيد مطهر» بود كه‌ براي‌ استاد شهيد مطهري‌ ساختم‌ كه‌ در واقع‌ همين‌ آهنگ‌ من‌ شايد در اصل‌ باعث‌ آزاد شدن‌ موسيقي‌ شد كه‌ شعر آن‌ را آقاي‌ حميد سبزواري‌ سروده‌اند. آهنگ‌ ديگري‌ نيز ساختم‌ به‌ نام‌ «بوي‌ گل‌ سوسن‌ و ياسمن‌ آيد... ديو چو بيرون‌ رود فرشته‌ درآيد» كه‌ خيلي‌ معروف‌ شد و حتي‌ الان‌ هم‌ در ايام‌ دهه‌ فجر پخش‌ مي‌شود كل‌ كار اين‌ آهنگ‌ از من‌ بود، آهنگ‌ بعدي‌ )تو اي‌ طراح‌ معمار حرم‌ برخيز...( سپس‌ آهنگي‌ با اركستر و همكاري‌ آقاي‌ جهانبخش‌ پازوكي‌ ساختم‌ كه‌ در همان‌ ايام‌ اجرا شد به‌ نام‌ «به‌ لاله‌ درخون‌ خفته‌، شهيد دست‌ از جان‌ شسته‌» كه‌ خلاصه‌ تمام‌ اين‌ آثار از صداوسيما مكررا پخش‌ شده‌ و زحمات‌ زيادي‌ را در اين‌ حوزه‌ انجام‌ دادم‌ كه‌ به‌ دلايلي‌ كه‌ اگر در پرده‌ باقي‌ بماند بهتر است‌.


You can see links before reply



جنازه ی زنده یاد مجتبی میرزاده
در دستان عليرضا افتخاری




You can see links before reply

Kamanche
Thursday 3 July 2008, 03:06 AM
جناب لئون من رو زیر و رو کردید با این مصاحبه.
من با کمال افتخار این سعادت را داشتم در سال اخر زندگی مرحوم میرزاده چندین بار در کرمانشاه به خدمتش برسم. و از این سرمایه بزرگ موسیقی ایران کسب فیض کنم.
این مصاحبه تمام خاطرات فراموش نشدنی ام رو با ایشون دوباره برام زنده کرد.
-----------------
از میرزاده چه بگویم که بزرگ بود ،بزرگانه در مقابل مشکلات ایستاد، طعنه شنید و بزرگانه هیچ نگفت و بزرگانه زیست، بزرگانه نواخت و بزرگانه مرد.
درود بر او
--------------
از لئون عزیز خواهش میکنم تاپیک رو به استاد مجتبی میرزاده تغییر بدهند تا در گوشه ای از نت آهنگ جایی برای او در نظر داشته باشیم و همیشه به یادش بیاوریم.

Kamanche
Thursday 3 July 2008, 03:07 AM
گوشه ای از زندگی و هنر مجتبی میرزاده




می خوردن و شاد بودن آیین مَنست
فارغ بودن ز کُفر و دین، دین مَنست

You can see links before reply


مجتبی میرزاده در سال 1324در شهر کرمانشاه به دنیا آمد. ستاره ­ای پر درخشش در آسمان موسیقی کُردی که با هوش و استعدادی که در آینده از خویش نشان میدهد. ره­گشای سبک و شیوه­ای نوین در نوازندگی و آهنگسازی این موسیقی گردید. عده ­ای معتقدند او بدون داشتن معلم موسیقی را آموخت. زمانیکه به مدرسه میرفت معلم موسیقی پیری بنام خان بابا خان خسروی مقدمات را به او آموزش داده او نوازنده ویلن بوده که به ندرت برایشان ساز می نواخت. 1340 شخصی بنام فروهر در کرمانشاه کلاس آموزشی ویلن دارد، مجتبی مدتی اندک نزد وی به مشق میپردازد و در آینده نزدیک بجای او به تدریس ساز به هنرجویان کلاس پرداخت. در آنزمان هر سال جشنواره­ی موسیقی در شهر رامسر بین تمام مدرسه ها برگزار میشد در یکی از این جشنواره­ها میرزاده در بین دانش ­آموزان ایران مقام اول را بدست میآورد. او در آینده برای یادگیری موسیقی آکادمیک راهی دانشگاه تهران میشود.
1341 خواننده پر آوازه کرد حسن زیرک از تهران به رادیو کُردی کرمانشاه می اید. در ماه باید چهار برنامه پانزده دقیقه ­ای در رادیو توسط ارکستر آماده ضبط و پخش میگردید. سرپرست گروه رادیو تلویزیون کرمانشاه محمد عبدالصمدی نوازنده کلارینت و آهنگساز( آثار ماندگاری توسط وی ساخته و نواخته گردیده و در بیشتر ترانه ­های خوانندگان بنام آنزمان ساز او شنیده میشود). میرزاده جوان هیچ ارتباط و شناختی در مورد موسیقی کُردی نداشت نوازندگی او آینه ­ای از پنجه ­ی هنرمندان بنام آن عصر بود. با آمدن زیرک به رادیو در واقع آینده مجتب­ی جوان رقم زده میشود، این ارتباط بود که زندگی وی را دگرگون نمود. او از زیرک ترانه ­ها و آوازها و مقامها را میآموزد. دیری نپایید مجتبی در کنار حسن توانست آفرینش و ذوق خویش را آشکار نماید و روحش در گلزار آوازها و ترانه ­های کردی به پرواز درآید. در مدت سه سال زیرک به همراه ارکستر رادیو تلویزیون توانست َصد ترانه ­ی ماندگار اجرا و ضبط نماید. بیشتر آوازها به همراه سلوی میرزاده است، به جرات میتوان گفت شصت تا هفتاد درصد ترانه ­ها و آواز­ها تنظیم اوست. زیرک ملودی را برای او میخواند کار را نُت میکرد بعد از تمرین با گروه به همراه خواننده برای اجرا و ضبط به استودیو میرفتند (در اوایل تاسیس رادیو تمامی برنامه­ها مستقیم بروی آنتن میرفت) میرزاده با ساخت این آثار شیوه و نگرشی نوین را خواسته یا ناخواسته بنیان گذارد ملودی ها و تِم هایی را تنظیم نمودند که اگر اجرا نمی گردیدند به فراموشی سپرده میشدند و با امکانات اجرایی آنزمان ضبط کردند. شاید هم اگر حسن زیرک به کرمانشاه نیامده بود میرزاده هم آن استعداد را در موسیقی نشان نمیداد و چون سربازی گمنام در دنیای موسیقی ناشناس می­ماند و چون بسیاری از هنرمندان توانا اما ناکام از هنرش باقی می­ماند و به دست فراموشی سپرده میشد. زیرک حدود 1345 از کرمانشاه رفت گویی به کردستان عراق رفته. از او در آن رادیو در حدود َصد آواز، مقام و ترانه از خویش بجای گذارد این تنها گوشه ­ای از گنجینه ­ی شنیداری موسیقی کُردی در چهل سال گذشته است که بعدها شاهد سوختن بی رَحمانه ­ی بیشتر این آثار در حیاط همان رادیو تلویزیون پارس هستیم.


پس از آن دوره شکوفایی ، دیگر رادیو خواننده­ای چنین به خویش ندید که با صدای خاصش، ذوق وافر میرزاده را متاثر بنماید. زیرک توانست احساس او را چون جوشش رودخانه الوند که آوازهای منطقه گرمیان را به بلندای کوهستان بیستون در خویش زمزمه میکرد به جوش آورد. در آن دوره خلیل صدیقی تنها خواننده­ای بود که با صدایی زلال و پُر حجم که هیچ رنگی از آواز و نوای غیر کرد در حنجره­اش شنیده نمیشد دوباره میرزاده را به دنیای سحرانگیز نواهای غریب کشاند که با شعری از شاعر بلند پایه کُرد احمد هَردی تصنیف و آواز فاطمه رابه همراه ارکستر رادیو کرمانشاه اجرا و ضبط نمایند. پس از آن صدیقی گفت: اگر ویلن مجتبی همراهم نباشد آواز نمی خوانم (گرچه سرنوشت هرگز این مجال را به ­وی نداد که با او آواز بخواند). شاید اولین کسی موسیقی و ارکستر را در کنار آوازهای اورامی جای داد میرزاده بود روزی خواننده معروف سیاچمانه آنزمان محمد حسین کِمنه­ای برای ضبط آوازهایش به رادیو کرمانشاه آمده بود، مجتبی پس از مدتی تمرین با او به همراه گروه برای ضبط به استودیو رفتند. مدتها بعد او به تهران میآید و به یادگیری موسیقی و تجربه میپردازد، در ابتدا برای گذران زندگی به کافه ­های شبانه میرود و به همراه خوانندگان معروف آن دوره به اجرای برنامه می پردازد. دیری نپایید که او به استودیو های ضبط روی میآورد و کم کم شناخته شد. پس از آن وارد دانشگاه تهران شد و در رشته موسیقی به تحصیل پرداخت. درآن زمان به گروه زهی رادیو تهران پیوست. مجتبی در اصل از موسیقی کُردی دور شده بود و وارد دنیایی دیگر با تجربه ­های تازه گردیده بود او آرزو داشت چون پرویز یاحقی بنوازد گرایش شدید به نوع نوازندگی او داشت و جای پای این شیوه نوازندگی ویلن را میتوان در میان تکنوازیهایش جست. بیاد دارم روزی در میان حرفهایش اشاره بدین موضوع کرد و گفت:" خیلی تلاش کردم و نمیدانم چقدر موفق شدم." میرزاده هیچ واهمه ­ای از تجربه نداشت و هرگز خود را پایبند سبک خاصی از موسیقی نکرد، در بسیاری از کارهای پاپ چه در گروه چه بصورت تکنواز شرکت کرد با اندکی شناخت از سبک نوازندگیش به راحتی به وجود او در آن اثر پی میبریم.

آشنا به نوازندگی بیشتر سازها بود. کمانچه او چون ویلون ش ممتاز و قابل تشخیص از دیگر نوازندگان هم عصرش است در واقع مدت چهل سال به موسیقی این کشور خدمت نمود، شرکت در نوازندگی و آهنگسازی و ساخت دهها اثر موسیقی کوچک و بزرگ و ساخت حداقل چهل شش موسیقی فیلم از جمله فعالیتهای اوست. مدتی به همراه بهمن رجبی در برنامه گروه ژینوس موزیکال زیر نظر اداره فرهنگ و هنر در شهرهای مختلف ایران و چند کشور خارجی به اجرای موسیقی و معرفی موسیقی ایرانی پرداختند. به گفته یکی از صاحب نظران " اگر میرزاده تنها به نوازندگی ویلن ش میپرداخت یکی از نوابق جهان موسیقی در عصر ما بود." گرچه در سالهای پایانی عمرش مورد بی مهری­های فراوان قرار گرفت در واقع جایگاه خویش را در جامعه موسیقی نیافت، بطوریکه بسیاری از هم دوره ای هایش به خاطر ضعف در موسیقی و حسادت که در هنر ایران سالهاست رواج دارد به رد صلاحیت او در موسیقی و گفتن سخنان و رفتاری خلاف وجه­ی یک هنرمند میپرداختند.در اثبات این موضوع سالها پیش بنده برای امتحان و عضویت در مرکز حفظ­ و اشاعه در جلسه نوازندگی و گزینش آن دفتر شرکت کردم در آن جمع که همه ­ی آقایان خود را استاد و صاحبان بی چون و چرای موسیقی ایرانی میدانند و دیگران را تنها و تنها از پشت عینک ردیف در دایره بسته ­ی فکری شان می ­بینند قرار گرفتم. با شروع نوازندگی بنده فردی که صاحب نظر و نوازنده کمانچه بود گفت نزن! با حیرت سازم را قطع کردم، پرسید پیش کی کار کردی با لبخند گفتم میرزاده با شنیدن این کلمه به من پوزخندی زد و با نگاهی به دیگر همکارانش گفت او که مطرب است و ساز بلد نیست بزند، حرکت این آقای به ظاهر هنرمند که تا بحال سازی هم از او نشنیده ­ایم سبب شد دیگر هر گز بدان مرکز نروم. پُر واضح است زمانیکه میرزاده آرشه به ساز میکشید، این افراد حتی جرات برداشتن ساز را از زمین نداشتند.
با نگرشی ساختاری به موسیقی کُرد میتوان رازهای نهفته در تاریخ پر فراز و نشیب ملتی را که گواهی گویای قرنها در تنگنا و اندوه زیستن شان است را به تصویر کشید. گرچه پس از انقلاب در رادیوهای کُردی نغمه ­ای تولید نمیشد و صدای زن حرام و ممنوع گردیده بود و بیشتر هنرمندان یا چون پرستوها به غربت کوچ کردند یا گوشه نشین خانه ­های شان شدند. میرزاده در ایران ماند و به آموزش موسیقی و نوازندگی با تمام فشارهای موجود پرداخت. او مدتی سرپرست گروه رادیو بود گرچه با تغییر در سیستم او نیز از کار بر کنار شد. پس از سالها دوری از موسیقی کُرد، اولین اثر منسجم خویش را که بازسازی و تنظیم آثاری از نغمه ­های زیبای فولکلوریک کُردی است با صدای خواننده محبوب مظهر خالقی تولید نمودند. میتوان گفت: انتخاب این ترانه ­ها تجربه احساسی سالهای مدید فعالیت هنری خالقی است. در شرایطی که او نیز از ایران قصد کوچ و سفر به غربَت را داشت. این اثر را میتوان از نظر شعر، آواز، ارکستراسیون، دقت در کوک، زیبایی ملودیها وتکنوازیهای بدیع و بجایش جزو بهترین کارهایی دانست که در زمینه موسیقی کُردی تولید شده و به جرات میتوان گفت پس ازسالها هنوز اثری با این مشخصات در ایران ساخته و ضبط نگردیده است. میرزاده گفت: "خالقی برای رفتن بلیط داشت و حتی فرصت میکس نهایی کار هم نبود." پس از انقلاب با وجود رکود شدیدی که در هنر ایجاد گردید رادیوهای کُردی از تولید باز ماندند تنها در رادیو تهران هنرمندان باباشهابی و اسلامی تصانیف عارفانه میخواندند. پس از آزادی نسبی موسیقی در جامعه میرزاده بیشتر وقت خویش را در استودیو ها سپری میکرد و به تنظیم، آهنگسازی و نوازندگی میپرداخت سالها بعد نیز برای هنرمندان کُرد عزیز شاهرخ و حسین شریفی و ناصررزازی چند آلبوم آهنگسازی نمود. میرزاده مدتی در آمریکا به کار و زندگی پرداخت و بخت با هنرمندان ایرانی آن دیار یار بود که برای آنان آثاری متفاوت آفرید بیشترین ترانه ­های خانم مهستی را میرزاده نوازندگی و آهنگسازی نمود که به هنگام شنیدن این آهنگها تَرنم و نوای پنجه سحر آمیزش به ­گوش میرسد. او در ایران در گمنامی و عُزلت سالهای پایانی عمرش را سپری نمود. در چند کنسرت و فستیوال موسیقی به دعوت حکومت کردستان شرکت نمود جالب اینکه شهرتی زبانزد در میان کردهای شمال داشته و دارد و بارها مسؤولین فرهنگی هنری دولت کردستان به پاس زحماتش از او تقدیر نمودند. میرزاده با وجود خصوصیات اخلاقی خاصی که داشت راحتی، صراحت کلام و توانایی شگرف ش در زمینه شناخت و درک موسیقی و نوازندگی خارق­العاده ­اش همواره مقصد تیر حسادت دیگران بود. در اینجا نمیتوان از واقعیتی دردناک چشم پوشید که بیشترین هنرمندان نسل پیش ما در گرداب مواد مخدر غرق بودند. میرزاده نیز در این دام گرفتار بود و با تمام تنهایی­های روزهای وا پسین عمر پر بارش در اواخر تیرماه 84 قلب مهربان و پر احساسش از طپش باز ایستاد.


در پایان نگاهی کوتاه به شیوه نوازندگی و آهنگسازی مجتبی میرزاده می ­اندازیم:
مجموعه­ای از خصوصیات یک موزیسین برجسته را دارا بود به گواهی همکارانش گوشی دقیق داشت بطوریکه به ندرت یک نُت فالش­ را از او می شنیدید دیکته وسلُفژرا بخوبی میدانست. تواناییش در تک نوازی و بداهه سرایی به شیوهای بود که یک تِم کوچک را بسط و گسترش میداد و در دستگاهها و حتی گامهای مختلف با استفاده از تکنیکهای متفاوت ساز زهی بر اساس ریتمهای گوناگون اجرا میکرد. سنوُریته او در نوازندگی بی ­نظیر و خاص خود او بود. در نوازندگی ش نتهای تریل، گلیساندو، تکیه و زینت به ساز او شخصیتی دیگر بخشیده بودند. ساز میرزاده شفاف خوش ­آهنگ و ممتاز از دیگران بود. ویلن میرزاده با تکنیکی بر گرفته از موسیقی کلاسیک و جمله بندیهایی از ردیف و بافتی درونی از مقامها و آواز های کُردی شکل گرفته بود. او زیرکانه از حالتهای احساسی و گَزشهای موجود در نواها و آواهای ترکی و عربی استفاده میکرد. آثار ارکستری او سرشار از ملودیهای گوناگون و بدیع است. در اصل تفکر میرزاده در تکرار جملات قرینه و بداهه نوازی بر اساس تِم درونی یک آهنگ میباشد. در تنظیم و آثار ارکستری با ساخت مقدمه جدا از ملودی تصنیف و بسط همان جمله­ها در فواصل بین تکرار شعر هربند شکلی متفاوت به قطعه داده میشد که سبب ایجاد تنوع در تصنیف و ترانه میگردید او از تکرار ملال ­آور پرهیز داشت. یکی از زیباترین شگردهای او زمانیست که خواننده به اجرای شعر میپردازد، ایجاد بافتی هارمونیک و گاه کنترپوانتیک در زیر صدای آواز بدون مزاحمت برای شنونده تاثیر ملودی خواننده را دو چندان مینماید. توانایی او در اجرای چندین ساز و در ک ساز شناسی او باعث گردیده بود از سازها در قطعاتش استفاده بهینه بنماید.


بدبختانه در جوامعی­ که از نظر فرهنگی و فکری عقب نگاهداشته شده ­اند هنر که تاج سر آفرینش است بی ارزش ترین مطاع می باشد. در طول تاریخ ناهموار و خونین مات کرد صدها شاعر، پیکر تراش، موسیقدان و خواننده، ناشناس در زیر آوار سنگین تاریخ دفن گردیده ­اند که امروز حتی نامی از آنان به میان نمی آید. ای کاش تازمانی هنرمند زنده ­است او را نقد کنیم که هرگز خرده نخواهد گرفت و او را قدر بگذاریم که شادمان شود. بهمن رجبی دوست دیرین میرزاده درباره او میگوید:" شاید میرزاده مطرب بود و برای پول می­نواخت اما مطرب صفت نبود بر خلاف کسانی نام هنرمند را بر خویش دارند و مطرب صفت هستند ." امروز میرزاده در میان ما نیست اما در گوشه ­ی خانه هر کُرد صبح و شام ملودیهایش افسانه ­سرایی میکنند.

در پایان سپاس فراوان از آقای محمد کمانگر را دارم که مرا در جمع آوری این مطالب یاری نمودند (مردیکه چهل سال پیش در رادیو تلویزیون پارس کرمانشاه کمر به خدمتِ فرهنگ و هنر این مرز و بوم بسته بود). آرزوی طول عمر ایشان را دارم..
shahriyar_jam@yahoo.com
Shahriyar Jamshidi
You can see links before reply (You can see links before reply)

Leon
Thursday 3 July 2008, 10:20 AM
مجتبی میرزاده و موسیقی فیلم



You can see links before reply


زندگي «ميرزاده‌» نمونة كامل سرگذشت فردي‌ است كه‌، تقريباً از پايين‌ترين سطوح جامعه آغاز كرد و در موسيقي به درجات بالاي استعداد رسيد. او متولد «كرمانشاه» است. شهري كه در ‌آن با اهل موسيقي به شيوة خوشايندي رفتار نمي‌شود. در خانوادة او به طور مطلق موسيقي وجود نداشت. ميرزاده كه از كودكي عاشق موسيقي بود، از پشت در خانة همسايه كه راديو داشت بدون خستگي ساعتها به راديو گوش فرا مي‌داد و لحظاتي كه موسيقي پخش مي‌شد از آن استفاده مي‌كرد. كمي بعد به اتفاق خانواده به ايلام غرب رفت.


ايلام از حيث جغرافيايي يك بن‌بست بود و در آن زمان، فرهنگي روستايي داشت. در آنجا راهي براي پيشرفت وجود نداشت: «براي اولين بار چند نعلبكي و بشقاب را كنار هم مي‌گذاشتم و سعي كردم با به صدا در آوردن آنها، موسيقي توليد كنم. وقتي نا‌اميد مي‌شدم، همين كار را با يك قطعه كش انجام مي‌دادم. در كلاس، تيغهاي صورت‌تراشي را به‌طور كوتاه و بلند‌، به نحوي كه هيچ يك از تيغها به يك اندازه نباشند، به بدنة نيمكت فرو مي‌بردم. به اين ترتيب، هر تيغ صدايي توليد مي‌كرد كه با صداي ديگري فرق داشت. پس از مدتها تمرين موفق شدم با اين تيغها ملودي توليد كنم. اين زحمات ابتدايي كماكان ادامه داشت تا اينكه يك «فلوت» به دستم افتاد. آن فلوت تمام شبها و روزهاي مرا اشغال كرد. مدتها گذشت تا فقط توانستم صداي آن را در بياورم.»


شايد چنين تصور شود كه ذكر چنين جزئياتي به موسیقی فيلم ارتباط ندارد، اما با ياد‌آوري اين جزئيات قصد دارم نشان دهم يك هنرمند ايراني با چه وضع مصيبت‌بار و اسف‌انگيزي دست به گريبان است.


آهنگسازان غربي، بي‌هيچ استثنا، با بر‌خورداري از حد‌اكثر امكانات، به سادگي در كنسرواتوارها و مجتمعهاي بزرگ موسيقي به تحصيل مي‌پردازند و راحت، مدارج عالي موسيقي را طي مي‌كنند. در حالي كه آهنگساز ايراني براي به دست آوردن يك ساز، بايد بند بند تنش را زير سيل سهمگين حوادث بيندازد. از طريق توجه به اين جزئيات است كه مي‌توان فهميد چرا در ايران موسيقيدانهايي مثل چايكوفسكي و يا دست كم برنشتاين به وجود نيامده است. « ... ديگران با پدرم به مخالفت بر‌خاستند و او را تشجيع كردند كه از كارهاي شرم‌آور من جلوگيري كند. گويي من اجتماع را به جنگ طلبيده بودم. پدرم هميشه با من جر‌ّ و بحث داشت و با انواع و اقسام اعمال، موجبات آزار مرا فراهم مي‌كرد تا شايد دست از موسيقي بردارم و آبروي او را در شهر حفظ كنم.»


مير‌زاده به هر ترتيبي كه بود انبوه مشكلات را تحمل كرد تا اينكه برادر بزرگ‌ترش تصادفاً يك سنتور خريد: «... يكي دو ماه اول سعي كرد قطعاتي با آن بنوازد، ولي موسيقي شور و عشق مي‌خواهد. اگر شعلة موسيقي در دل نباشد، ور رفتن با ساز، انسان را به كلي خسته مي‌كند. برادرم همين كه يكي دو ماه با سنتورش كلنجار رفت و متوجه شد كاري از پيش نمي‌برد، دست از تلاش برداشت و ساز را به حال خودش گذاشت. من از فرصت استفاده كردم و ساز را به‌عنوان امانت از او گرفتم. (اين ساز ديگر به او برنگشت‌).


من بدون هيچ معلم و آموزشي، با هر جان‌كندني كه بود با شب نخوابيدنهاي بسيار، نواختن سنتور را فرا گرفتم و اولين كسي بودم كه در ايلام به نواختن ساز اقدام كردم.» به اين ترتيب، «ميرزاده» نه‌تنها بر خود، كه از اين حيث بر مردم ايلام نيز، حق دارد. به هر صورت، موقعيت ميرزاده در ايلام تثبيت شد و اگر قرار بود فعاليت او خطري را براي آبروي خانواده به بار بياورد، تا آن لحظه به بار آورده بود، لذا، «ميرزاده» به دنبال يك اتفاق، موقعيت ديگري به دست مي‌آورد: «... شخصي از اهالي مركز در ايلام بود كه با پدرم دوستي داشت.


او در موسيقي شور و حالي داشت و خودش ويولن مي‌نواخت. او كه مي‌ديد من سنتور را ناقص مي‌زنم، اصول اولية ويولن را به من آموخت. هم او بود كه با اصرار، پدرم را مجبور كرد كه برايم ويولن بخرد. به اين ترتيب براي نخستين بار شخصاً صاحب يك ساز درست و حسابي شدم. در عرض پنج ماه، به قدري تمرين كردم كه توانستم روي صحنة تئاتر دبيرستان با ويولن كنسرت بدهم. لجاجتهاي پدرم هم كماكان ادامه داشت. بارها خرك ويولن را پنهان كرد. در آن حالت مجبور مي‌شدم براي استفاده از ساز، يك قوطي خالي واكس را زير سيمها بگذارم. به اين ترتيب، با هر خون دلي بود ويولن را نزد خود و تقريباً كامل فراگرفتم.»



«ميرزاده‌» بيش از آنچه كه فردي بتواند در شهرستان بياموزد، آموخت. پس، حضور در ايلام ديگر نمي‌توانست براي او منطقي باشد. به او پيشنهاد مي‌شد كه به آموختن نت بپردازد، اما امكاناتي كه بتواند او را در اين مرحله كمك كند وجود نداشت. او به ناچار نزد يك معلم سرود كه با نت آشنايي داشت، رفت و به تلمذ پرداخت. خونسردي و كندي معلم، با جوشش دروني «ميرزاده» كه آمادة بلعيدن هر دانش تازه‌اي در زمينة موسيقي بود جور در نمي‌آمد. در همين ايام بود كه همة مقدمات سفر او به تهران فراهم آمد.


از يك سو، شركت در امتحانات متفرقه كه در تهران انجام مي‌شد و از طرف ديگر، ميل به آموزش به وسيلة امكاناتي كه در مركز وجود داشت و از همه مهم‌تر، عشق سوزان به دختري كه در تهران بود و هم‌اكنون همسر اوست، دست به دست هم دادند و او را به تهران كشاندند: «وقتش رسيده بود كه دل از زادگاه بركنم و به مركز بيايم. براي اين سفر دلايل بسيار داشتم، اين بود كه به ‌تنهايي به تهران آمدم و يك اتاق در سلسبيل كرايه كردم از قرار ماهي چهل تومان. پدرم ماهي صد تومان برايم مي‌فرستاد. بايد با ماهي شصت تومان در تهران روزگار مي‌گذراندم.» براي رسيدن به مراتب بالا بايد تاوان بسياري پرداخت.


در ميان جمع آهنگسازان هاليوود، هيچ‌كس اين مقدار از رنج و مشقت را تجربه نكرده است. در غرب، به تعداد سينماهاي ايران كنسرواتوار وجود دارد. خانة «ميكلوش‌روژا» كه در بالاي تپه‌هاي هاليوود قرار دارد، به قدري مجلل است كه مي‌توان آن را تبديل به يك هنرستان موسيقي كرد. من قادر به تصور اين وضعيت نيستم كه اگر «روژا» در سلسبيل تهران، در اتاقي با ماهي چهل تومان اجاره‌بها زندگي مي‌كرد، به چه اعتباري در موسيقي دست پيدا مي‌كرد و يا اگر ميرزاده در امكانات معيشتي و فرهنگي روژا قرار مي‌گرفت، چه آثاري مي‌ساخت. همين قدر قابل پيش‌بيني است كه در صورت اين جابه‌جايي آن دو، شخصيت كنوني خود را نداشتند.



نگاهي مختصر به زندگي «روژا» تا حدي پيش‌بيني ما را روشن مي‌كند. او در سال 1907در بوداپست ديده از جهان گشود. مادرش عاشق پيانو بود، ولي پدرش علاقة چنداني به موسيقي نداشت و حتي او را نصيحت مي‌كرد كه از موسيقي دست بردارد. به هر حال، شيفتگي لجام‌گسيخته كودك بااستعداد به حدي بود كه مجبور شدند او را در آموزش موسيقي آزاد بگذارند. به اين ترتيب، «روژا» پيش از آنكه در كودكي سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، قادر بود كه نتها را بسيار آسان‌ بخواند. او فقط پنج سال داشت كه درس ويولن را آغاز كرد و در هفت سالگي موفق شد يك موومان از كنسرتوي ويولن موتسارت را بنوازد‌‌‌.


اهل موسيقي مي‌دانند كه نواختن كنسرتوي موتسارت به چه مهارت بالايي در نواختن ويولن نيازمند است. او در مدرسه‌اش به‌عنوان رئيس انجمن «فرانتس ليست» برگزيده شد و به موازات آن درس موسيقي را ادامه داد، به طوري كه در سن هجده سالگي در يك مسابقة كمپوزيسيون به خاطر يك «تريو براي فلوت، ابوا و ويولنسل» برنده شد. بعد از اتمام تحصيلات اوليه، بوداپست را به قصد «لايپزيگ» ترك و در كنسرواتوار مشهور موسيقي آن شهر ثبت نام كرد. بيست و چهار سال داشت كه به سبب اجراي موفقيت‌آميز آثارش در پاريس، تصميم گرفت كه پايتخت فرانسه را به‌عنوان خانه‌اش برگزيند. در پاريس بود كه كارگردان فرانسوي «ژاك فده» آثار آهنگساز جوان را پسنديد و او را به دنياي سينما كشاند.



«ميرزاده» در تهران به جست‌وجو و مطالعه‌اش در زمينة تحصيلات موسيقي ادامه مي‌دهد:


«هنگامي كه به تهران آمدم از «نت» موسيقي هيچ اطلاعي نداشتم، اما در اثر تمرينهاي طولاني موفق شده بودم در نواختن ويولن مهارت و چابكي خوبي را به دست بياورم. لذا ايجاب مي‌كرد كه آموختن نت را، همان‌طور كه ويولن را فرا گرفته بودم، نزد خود آغاز كنم. يك كتاب ابتدايي نت به تدوين «ضياء مختاري» كه چهار ريال قيمت داشت خريدم و تلاش كردم كه از روي آن به چگونگي الفباي موسيقي پي ببرم. آن كتاب غير از اطلاعات اوليه در مورد ارزش زماني نتها و سكوتها چيز ديگري به من نداد. ظاهراً آموختن نت بدون معلم ميسر نبود، اما من كه براي آموختن موسيقي آن‌همه زحمت كشيده بودم، نمي‌توانستم به اين سادگي ميدان را خالي كنم. آن روزها مجله «موزيك ايران» منتشر مي‌شد و هر هفته نت يك يا چند آهنگ را چاپ مي‌كرد. من همه آهنگها را در حافظه داشتم و بدون نت، مي‌توانستم آنها را با ويولن بنوازم. لذا از طريق چشم و گوش شروع به كار كردم. آهنگ را كه مي‌زدم به نت نگاه مي‌كردم تا ببينم آنچه مي‌زنم، چگونه نوشته مي‌شود. كار بسيار مشكل و طاقت‌فرسايي بود، مثلاً از روي يكي از آهنگهاي «مجيد وفادار» توانستم «تريوله» را ياد بگيرم. به هر طريقي بود نت را نيز آموختم.»



در مقابل كسي كه براي تحصيل به كنسرواتوار موسيقي لايپزيك مي‌رود، كار «ميرزاده» از ارزش بيشتري برخوردار است. اصلاً از حاصل كار صحبت نمي‌كنم. ميرزاده آهنگسازي است كه هيچ ادعايي ندارد و بي‌شك، از مقايسه‌اي كه بين او و «روژا» به عمل آورده‌ام راضي نيست، زيرا براي آهنگسازان تحصيلكرده احترام قايل بود. من مي‌خواهم ثابت كنم آثار دو آهنگساز را فقط در صورتي مي‌توان با هم مقايسه كرد كه هر دو از شرايط نسبتاً مساوي برخوردار باشند: پدر «روژا» مرتباً به معلم پسرش «هرمان گرابنر» در كنسرواتوار موسيقي لايپزيك، نامه مي‌نوشت و به‌رغم مخالفتهاي اوليه‌اش، چگونگي كار فرزند خود را استفسار مي‌كرد. خانوادة «ميرزاده» با پنهان كردن مضرابهاي او قصد داشتند كه وي را به كلي از موسيقي منصرف كنند.
«ميرزاده» با سماجت راه خود را ادامه مي‌دهد: «در همان روزها، راديو ايران طي يك آگهي اعلام كرد كه به تعدادي نوازنده احتياج دارد. من كه در ويولن مهارت داشتم و تا حدي موفق به نت‌خواني شده بودم، بي‌درنگ به راديو رفتم. در آنجا «مصطفي كسروي» از من امتحان گرفت و خوشبختانه قبول شدم. آن روزها سه اركستر در راديو فعاليت داشتند: اركستر «نكيسا» به رهبري خود «كسروي»، اركستر «فارابي» به رهبري «حنانه»، و اركستر «باربد» به رهبري «فريدون ناصري». من در اركسترهاي نكيسا و باربد مشغول كار شدم و به دليل اينكه تازه‌كار بودم، هميشه جايم در رديفهاي عقب بود، چون در مقابل نوازندگان قديمي، كسي به من اهميتي نمي‌داد.»



ميرزاده در همان روزهاي آغاز كار در اركستر بزرگ نيز، گرچه در تمرينها مرتكب اشتباه مي‌شد، ولي همان اشتباه را با جرئت مي‌زد. تنظيم‌كننده‌هاي اركستر از كار او بسيار راضي بودند، زيرا نوازندگان ديگر را به سبب جسارتي كه در نواختن به خرج مي‌داد، به دنبال خود مي‌كشيد. روزي كه «فريدون ناصري» به خاطر اين خصيصه او را تشويق كرد، از خاطرات خوب «ميرزاده» است. بالاخره كار او از نوازندگي، به ساختن موسيقي براي فيلم كشيده مي‌شود: «براي فيلم درشكه‌چي تصنيفي ساخته شد كه «نصرت‌ا... كريمي» آن را در زير درخت مي‌خواند. من در اركستري كه تصنيف را ضبط مي‌كرد، ويولن مي‌زدم. شعر اين تصنيف از ساخته‌هاي كريمي بود و خود او، به هنگام ضبط حضور داشت. بعد از پايان قطعه، كريمي گفت «در بين نوازندگان اركستر يك نفر بود كه غير از ديگران مي‌زد و صداي سازش رساتر بود.» وقتي دانست آن شخص من هستم، ضمن اشاره به جرئت من در نوازندگي، پيشنهاد كرد موسيقي فيلم «درشكه‌چي» را بسازم. بلافاصله پذيرفتم، اما تهيه‌كننده فيلم «منوچهر صادق‌پور» مخالفت كرد و گفت فيلم احتياج به ساختن موسيقي ندارد. صرفه در آن است كه از صفحه گرام استفاده كنيم. به اصرار كريمي، قرار شد امتحان بكنند و اگر كار من بهتر بود، از موسيقي اصلي براي فيلم استفاده بشود. پس از مدتي تهيه‌كننده موافقت كرد و من به‌عنوان آهنگساز فيلم برگزيده شدم.»



«ميرزاده» كه به‌طور اتفاقي به جانب سينما آمد، عاشق كار در اين رشته شد، هرچند، با خرج اركستر و وقتي كه از او گرفته مي‌شد، از اين راه چيزي نصيبش نمي‌شد، اما با شناختي كه از «ميرزاده» دارم، او حتي حاضر بود كه مجاناً براي فيلم موسيقي بنويسد. اين امر نشانه عشقي‌ است كه وي به موسيقي فيلم دارد. اما ببينيم كه او اولين كارش را چگونه تصنيف كرد؟



«پيش از موسيقي فيلم درشكه‌چي هرگز قطعه مستقلي براي اركستر ننوشته بودم. حتي اسم سيمهاي كنترباس را نمي‌دانستم. مهم‌تر از همه اينكه، از شخصيت سازها بي‌اطلاع بودم و نمي‌دانستم كه چه سازي در چه مقامي به كار گرفته مي‌شود. لذا، به مدت يك ماه مهلت گرفتم و همه اين اصول و قوانين را از طريق پرس‌وجو از اشخاص وارد آموختم. در ان يك ماه به قدري در تكميل اطلاعات كوشش كردم كه ديگر تقريباً مي‌توانستم قطعه‌هاي مستقلي براي اركستر بنويسم. اما مشكل اصلي اين بود كه براي فيلم چه كار مي‌توانستم بكنم؟ در اين مورد نه در جايي چيزي خوانده و نه از كسي چيزي شنيده بودم. همه قوانين را خودم خلق كردم. مثلاً، بر اساس اينكه مي‌دانستم هر سازي يك رنگ مخصوص به خود دارد، قطعه را اركستراسيون مي‌كردم. بدين ترتيب براي خود باني بودم. يك «شروع‌كننده»، بدون هيچ آموزش يا نقطه حركتي.» به هر صورتي كه بود، «ميرزاده» موسیقی فيلم «درشكه‌چي» را نوشت. در آن، سليقه‌اي هم به خرج داد. به اين ترتيب كه قهرمان فيلم جهت ابراز عشق خود به زن همسايه، صفحه ترانه «دوستت دارم» سوسن را مرتباً با صداي بلند از گرامافون پخش مي‌كرد. «ميرزاده» از ماية اين تصنيف عاميانه به‌عنوان موسیقی فيلم استفاده و وارياسيونهاي مختلفي را از روي آن تهيه كرد. اين فيلم، بيش از هر كس ديگري براي خود «ميرزاده» شوق‌برانگيز بود: «وقتي كه كار من قبول شد، از شادي سر از پا نمي‌شناختم. در خيابان «كوشك» مقابل «ارباب جمشيد» يك بانك خون بود. همين كه از استوديو بيرون آمدم، به شكرانة موفقيت در اولين كار، به جاي هر گونه نذري، به اين بانك خون رفتم و مقداري از خون خود را دادم. آخر هم بيسكويت و چاي شيرين گرفتم، اما شب در خانه دچار ضعف و لرز شدم و صداي اعتراض همسرم بلند شد.»



بعد از اين تجربه، «كريمي» متوجه شد كه يك آهنگساز جوان را كشف كرده است و براي همة كارهايش از وي استفاده كرد. «ميرزاده» با اشاره به وضعيت سينما مي‌گفت: «هيچ‌گاه سابقه نداشته است كه با امكانات كامل و اختيار خودم موسیقی فيلم بنويسم. هميشه تضاد سليقه با كارگردان كه اغلب اطلاع درستي نيز از موسيقي ندارد ـ كارم را محدود كرده است. كارگردان نيز در اين مورد، البته از خود استقلالي ندارد و تابع خواست تهيه‌كننده است ـ كه خود يك تاجر است. آنها معيارهاي قديمي و كلاسيك را به من تحميل مي‌كنند. در واقع پنجاه درصد موسيقي فيلمهايم، طبق سليقه تهيه‌كننده و كارگردان نوشته مي‌شود. به همين دليل در تمام كارهايم، اثري كه كاملاً به سليقة خودم باشد وجود ندارد، اما در مجموع، موسيقي «درشكه‌چي» و «قيامت عشق» (ساختة «هوشنگ حسامي») را بيشتر از كارهاي ديگرم مي‌پسندم.»



نبايد تصور شود كه اين محدوديتها خاص ايران است و در غرب از اين مسائل خبري نيست. در هاليوود، زماني چنين تصور مي‌شد كه، گام مينور خصلتاً غم‌انگيز و گام ماژور شاد است. روزي تهيه‌كننده‌اي به «ويكتور يانگ» گفت كه قهرمان فيلم، آدمي محزون و دختر مورد علاقه‌اش پرجنب و جوش و شاد است. مي‌خواهم هر وقت كه فيلم، مرد را نشان مي‌دهد، موسيقي در گام مينور باشد، و هر وقت كه دختر را نشان مي‌دهد در گام ماژور، و آن‌گاه كه هر دو را در تصوير داريم، موسيقي هم مينور باشد، هم ماژور!



ظاهراً «ديويد اوسلزنيك» از آن دسته تهيه‌كنندگاني بود كه به حدي غير عادي به موسیقی فيلم هايش مي‌انديشيد. براي «جدال در آفتاب»، وي موسيقي مجلل مخصوصي مي‌خواست و اين انديشه ناخوشايند را در سر مي‌پروراند كه چهار تن از بهترين آهنگسازان هاليوود را گرد آورد و به آنان چنين پيشنهاد كند كه هر آهنگساز براي دو هفته كارمزد بگيرد و براي صحنه‌اي معين از فيلم، موسيقي بسازد. در پايان دوره، او خود قطعات را مرور مي‌كند و از ميان آنها، بهترين را انتخاب كند. آهنگساز برگزيده علاوه بر آن دو هفته، مزد كامل را خواهد گرفت. هيچ‌يك از آن چهار نفري كه او در نظر داشت با پيشنهادش موافقت نكردند. يكي از آنها «ميكلوش روژا» بود كه قبلاً موسيقي تحسين‌برانگيز «طلسم‌شده» را براي «سلزنيك» ساخته بود. «روژا» به نماينده او گفت «دقيقاً با همين كلمات به آقاي «سلزنيك» بگوييد كه اگر او هرگز يك نت از موسيقي مرا نشنيده بود، اين پيشنهاد را توهين‌آميز تلقي مي‌كردم، اما از آن‌رو كه شنيده است، اين عمل او را يك جنايت مي‌دانم و ديگر هرگز نمي‌خواهم نامش را بشنوم.»



وقتي كه «سلزنيك» فكر رقابت آهنگسازان را از سر بيرون كرد، «تيومكين» موسيقي آن فيلم را ساخت. موسيقي، غني، وسيع و رعدآسا بود. «سلزنيك» خلاصه‌اي از آهنگهايي را كه مي‌خواست، به ترتيب احساسهايي كه توليد مي‌كردند، روي چند كارت نوشت و به دست «تيومكين» داد. تقريباً نوعي نسخة پزشكي موسيقي. چهار احساس اينها بودند: حسادت، عشوه‌گري، احساسات‌گرايي و عياشي. همين كه «تيومكين» براي اينها موسيقي تهيه كرد، «سلزنيك» خواست بشنود. «تيومكين» كه از پيش اين برخورد او را پيش‌بيني مي‌كرد، طبق سياست زيركانه‌اي با خوشرويي پذيرفت. مايه‌هاي «تيومكين» براي حسادت، عشوه‌گري و احساسات‌گرايي مورد پسند «سلزنيك» واقع شدند، ولي او بخش عياشي را دوست نداشت. به نظر او ماية «تيومكين» بيش از حد ظريف بود و به خشونت بيشتري نياز داشت. «تيومكين» اين انتقاد را پذيرفت و قرار شد براي عياشي موسيقي ديگري بنويسد. واكنش «سلزنيك» نسبت به كوشش دوباره «تيومكين» باز هم منفي بود. او گفت كه هنوز هم به ريتم بيشتري نياز دارد و اضافه كرد كه مي‌خواهد موسيقي تحريك‌كننده‌تر باشد، «تيومكين» درماند. روش او هميشه اين بود كه سه دور با تهيه‌كننده بجنگد تا سرانجام با هم به توافق برسند. دوباره دست به كار شد تا موسيقي ديگري تصنيف كند. اين بار، موسيقي را با ضربه‌هاي اركستري فراوان همراه كرد. وقتي اين «راپسودي» تب‌آلود را براي «سلزنيك» نواخت، تهيه‌كننده هنوز ناراضي بود، اما سلزنيك پذيرفت با اعلام موافقت خويش بحث را خاتمه داد.٭»



سينما هنر پرخرجي است و تهيه‌كننده كه سرمايه‌اش را صرف يك فيلم مي‌كند، به خاطر همين به خود حق مي‌دهد تا هر كس و هر چيزي را تحت فرمان خود دربياورد. او حتي تصور مي‌كند كه هر چه موسيقي بيشتر باشد، نتيجة بهتري به دست خواهد آورد. بارها پيش آمده است كه تهيه‌كنندگان در مقابل اين پرسش كه چرا در اينجا موسيقي مي‌خواهيد، پاسخ قانع‌كننده‌اي نداشته‌اند. در ايران، موسیقی فيلم اساساً درك نشده است. بعضي از تهيه‌كنندگان تصور مي‌كنند كه موسیقی فيلم تصنيفي‌ست كه در فيلم خوانده مي‌شود، و يا، «منوچهر صادق‌پور» مثلاً، اصلاً نيازي نمي‌بيند كه موسيقي مستقلي براي فيلمش نوشته شود. ديگران نيز به همين منوال. گاهي، مبلغي كه از سوي تهيه‌كننده صرف موسيقي يك فيلم مي‌شود، براي كرايه چند ساعت استوديوي محل ضبط نيز كافي نيست. هرچند كوشش شد با مقايسه، ناآشنايي تهيه‌كنندگان مختلف دنيا نسبت به موسيقي نشان داده شود، اما هرگز نبايد فراموش كرد كه با توجه به استحكامي كه در روش فيلمسازي غرب وجود دارد، كوشش ما فقط در حد يك مقايسه روبنايي بوده است. لذا، تفاوتهايي كه بين «ديويد سلزنيك» و «منوچهر صادق‌پور» وجود دارد، همچنان به قوت خود باقي است. هيچ بعيد نيست كه، اگر «صادق‌پور» با كار «ميرزاده» موافقت نمي‌كرد، وي حالا همچنان يك نوازنده اركستر بود. «ميرزاده» بعد از «درشكه‌چي» به‌طور حرفه‌اي وقتش را به موسیقی فيلم اختصاص داد و تاكنون (1362) نيز، دوام آورده است. «قرنطينه» (ساخته «مسعود اسداللهي») يكي از آخرين فيلمهايي ‌است كه وي براي آن موسيقي متن ساخته است.



*نقل از كتاب( موسیقی فيلم) (چاپ اول، 1363، انتشارات فارياب

Leon
Thursday 3 July 2008, 12:37 PM
مراسم تشییع پیکر دو هنرمند عرصه موسیقی دکتر عمومی و " مجتبی میرزاده ، صبح دیروزاز مقابل تالار وحدت تهران با حضور هنرمندانی چون استاد محمدرضا شجریان، شهرام ناظری،علیرضا افتخاری،احمد ابراهیمی، دکتر محمد سریر، داوود گنجه ای و ... از مقابل تالار وحدت تهران برگزار شد.



استاد "محمدرضا شجریان"، درباره این دو هنرمند بیان داشتند : در دو روز گذشته ما دو تن از بزرگ ترین هنرمندان عرصه موسیقی را از دست دادیم که بدون شک رحلت آنان ضایعه ای جبران ناپذیر است . وی ادامه داد : دکتر عمومی استاد آواز و حقوقدان و گنجینه ای از اسرار مکتب آواز ایران در طی 80 سال اخیر در ایران هستند .



You can see links before replyاین استاد آواز از "مجتبی میرزاده" نیز به عنوان هنرمندی توانا، آهنگساز و تنظیم کننده ای چیره دست دانسته و افزود : من هنگامی که هنوز در مشهد بودم ایشان بسیار قشنگ ویولون می زندند و برای خود اسم و رسمی داشتند ، شما کمتر آهنگ دان و موسیقی دانی را می شناسید که تا این اندازه در مسایل وارد باشد . وی ادامه داد : من طی این سال ها بارها از راهنمایی های دکتر عمومی بهره برده بودم، وی یکی از بزرگ ترین افراد در مکتب آواز اصفهان بودند و من از طریق ایشان با مکتب " آواز اصفهان" آشنا شدم و این ضایعه جبران ناپذیر را به تمام هنرمندات تسلیت عرض می کنم . استاد شجریان ادامه داد : این دو هنرمند از برترین اساتیدی بودن که ضایعه درگذشت آنان بسیار غم انگیز است و نمی توان به راحتی از کنار این ضایعه گذشت . استاد احمد ابراهیمی آوازه خوان نیز در ادامه بیان داشت : مرگ ه سراغ همه می آید ، اما مرگ هنرمندان به علت تاثیری که بر هنر و هنر دوستان می گذارد بسیار غم انگیزتر است .



You can see links before reply وی افزود : من در سال 1337 در منزل ابراهیم خان منصوری با " میرزاده " آشنا شدم و بدین ترتیب این آشنایی تا به امروز ادامه داشته است و امیدوارم که روح آنان با بزرگان محشور باشد . "علی هاشمی" ، یکی از نزدیکان دکتر عمومی ، در خاطرات خود از این هنرمند گفت : اولین اشنایی من با دکتر عمومی در محضر استاد شجریان و چند روز بعد از ارایه کاست جدیدی توسط وی بود ، در این جلسه دکتر عمومی به استاد شجریان گفت که من از روزی که این آلبوم بیرون آمده است تا الان دارم از آن لذت می برم ولی ای کاش این تحریرها و گوشه ها را به این شکل اجرا می کردید و استاد شجریان نیز با روحیه تعلم پذیری که دارند سخنان وی را پذیرفتند ، این مساله برای من بسیار زیبا بود و از همان هنگام باب آشنایی من با استاد ارجمند دکتر عمومی آغاز شد . وی افزود : در زمان دیگر "مهدی فلاح " شعری از " شفیعی کدکنی " را اجرا کرده بود و من به همراه دکتر عمومی ، پرویز مشکاتیان ، فریدون مشیری و ... از محضر " شفیعی کدکنی " می خواستیم تا اجازه پخش این اثررا بگیریم ، در آنجا نیز دکتر عمومی نکات بسبار ارزشمندی را درباره این موضوع با آقای فلاح مطرح کردند و من از همان زمان به ایشان پیشنهاد دادم تا کلاس فرهنگ آوازی را بگذارند که ایشان این کار را انجام دادند و در این راه خدمات ارزشمندی را به جامعه آوازی ایران ارایه دادند . وی افزود : یکی از خصوصیات مهم دکتر عمومی آن بود که وی تک بیتی های بسیاری را از حفظ بودند که به موقع از آنان در زندگی خود بهره می بردند .



You can see links before reply



وی دکتر عمومی را دارای خصوصیاتی چون درویش مسلکی صاف و صادق بودن و ... دانست . در ادامه " هادی منتظری " نوازنده کمانچه درباره "مجتبی میرزاده" بیان داشت : من بسیار تاسف می خورم که چرا جامعه موسیقی باید تنها در این مراسم دردناک یکدیگر را ملاقات کند ، ای کاش اهالی موسیقی در مراکز مربوط به خود چون خانه موسیقی و مرکز موسیقی ارتباط بیشتری با یکدیگر برقرار می کردند . وی از میرزاده به عنوان یکی از چیره دست ترین نوازندگان ویولون در ایران نام برد که دیگر به زودی مانند او ظهور نخواهد کرد. "سهیل محمودی"،شاعر، نیز در این جلسه بیان داشتند : درباره برخی از هنرمندان این باور غلط وجود دارد که به دنبال شهرت و کسب موقعیت هستند؛ اما تمام کسانی که میرزاده را می شناختند می دانند که وی از چه سکوت و خاموشی و سرخوشی فروتنانه ای بهره می برد که همه را به احترام وا می داشت . وی افزود : او یکی از تواناترین نوازندگان ویولون طی سال های اخیر بودند که در اوج خلاق بودن از نوعی خاموشی بهره می برد .
در گذشت این دو استاد مسلم موسیقی ایران زمین را به جامعه هنری و همه دوستداران هنر


ایرانی و خانواده آنها تسلیت عرض می کنم .


-------------------------------------------------------------------------


/ گزارش مهر از مراسم بزرگداشت رحیم معینی کرمانشاهی و یادمان مجتبی میرزاده /



مراسم بزرگداشت "رحیم معینی کرمانشاهی" و یادمان "مجتبی میرزاده" شب گذشته با حضور هنرمندان و علاقمندان شعر و موسیقی در هفتمین آئین آوای دوست در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار شد.

به گزارش خبرنگار مهر ، در این مراسم که با حضور موسیقیدانان، شعرا و برخی مسئولان فرهنگی برگزار شد جنبه های مختلف زندگی و آثار رحیم معینی کرمانشاهی و زنده یاد مجتبی میرزاده بررسی شد.




معینی کرمانشاهی فرزانه فرزند زاگرس است




بعد ازپخش کلیپی از زندگی و آثارمعینی، جمال پرچم آزاد، نماینده خانه کرمانشاه به عنوان اولین سخنران بر صحنه حاضر شد و گفت : امروز روز یکی از فرزانه فرزندان زاگرس رحیم معینی کرمانشاهی است مردی که برای خلق آثار ارزنده در حوزه ترانه و ادبیات مورد تقدیر قرار گرفته است؛مردی که بی شک یکی از بی نظیران این سرزمین است و خوشحالم که امروز در کنار هم گرد آمدیم تا یک عمر افتخار آفرینی معینی کرمانشاهی را جشن بگیریم.

وی در ادامه با گرامی داشت یاد و خاطر مجتبی میرزاده ،آهنگساز وویلون نواز گفت : در این جشن بزرگ جا دارد یاد نغمه گر هزاردستان موسیقی ،مجتبی میرزاده که با تنظیم ملودی های فراوان آثار ارزشمندی را به ماندگار گذاشته گرامی بداریم و جای او را در این جشن خالی کنیم.
مجتبی میرزاده موسیقی را با یک فلوت پلاستیکی آغاز کرد





بهروزرضوی مجری برنامه درادامه حسین یوسف زمانی را یک از دوستان نزدیک مجتبی میرزاده خطاب کرد و از اوخواست تا به روی صحنه بیاید و تا به یاد یار سفرکرده اش قطعه ای را با ویلون حاضرین اجرا کند، حسین یوسف زمانی قبل از اجرا در سخنانی درباره مجتبی میرزاده گفت : مجتبی میرزاده یکی از دوستان نزدیک من ویکی از نابغه ها درعرصه موسیقی بود او موسیقی را با یک فلوت پلاستیکی در سن هفت سالگی آغاز کرد در آن دوران برادر مجتبی سنتوری می خرد اما پس از مدتی به دلیل عدم علاقه سنتور را رها می کند و ساز را به مجتبی می سپارد و از آن به بعد مجتبی سنتور را به عنوان ساز تخصصی خود انتخاب و ادامه می دهد.

وی همچنین خاطر نشان کرد : مجتبی در ساخت موسیقی فیلم فعالیت هایی نیز انجام داده و اولین موسیقی فیلم را برای فیلم درشکه چی ساخت و از آن پس به دلیل آشنایی با انواع و اقسام سازها مانند تار ، کمانچه و تبحر وی بویژه در ویلون زندگی اش رنگ و بوی دیگری گرفت و من مطمئن هستم که اگر مجتبی فرصت رشد در محیط دیگری را داشت و به هنر او بهاء شایسته ای داده می شد بیش از اینها می توانست رشد کند و چقدر حیف که زود از کنار ما رفت! یوسف زمانی با همراهی تنبک آزاده فر به اجرای موسیقی در مایه شوشتری پرداخت.





مکتب موسیقی کرمانشاه

محمدعلی چاوشی ، به عنوان سخنران بعدی به شرح ویژگی ترانه سرایی معینی کرمانشاهی پرداخت.وی با استناد به نوشته ژوکوفسکی گفت ترانه سرایی در دوره ای به انحطاط کشیده شد و با ذکر نمونه هایی از ترانه سرایان دوره قاجار مقطع مشروطیت را به عنوان استثنا برشمرد.
وی در ادامه، ترانه سرایی معینی کرمانشاهی را در حقیقت نخستین ظهور داستانک در پنجاه سال پیش دانست و گفت : در تمامی ترانه های معینی کرمانشاهی از صفا و وفا وصداقت ونیکی و.... تمجید شده و مضمون ترانه ها توجه به خدا و رو به آسمان دارد.
وی سپس به سبک و مکتب هنرمندان شعر و موسیقی اهالی کرمانشاه اشاره کرد و گفت : من در پژوهش های خود به دنبال این مسئله بوده ام که بتوانم سرنخی از موسیقی کرمانشاه به عنوان یک "مکتب" بیابم ودر این مسیر به سند های معتبری برخورده ام .
مدیر موسسه مشکات و استودیو بل سپس با اشاره به هنرمندان برجسته دیار کرمانشاه، شهرام ناظری را نماینده موسیقی آوازی واجد حماسه و لحن اساطیر معرفی کرد که به منطقه زاگرس تعلق دارد.
او در پایان به توانایی های بی نظیر زنده یاد میرزاده در نوازندگی ویولن و تنظیم آهنگ اشاره کرد و گفت : مجتبی میزاده نابغه موسیقی ایران بود که متاسفانه در زمان حیاتش آن طور که باید شناخته نشد.
مراسم ما قبل پایانی قدردانی از فعالان عرصه موسیقی و همچنین اهدای لوح یادبود به رحیم معینی کرمانشاهی و خانواده مجتبی میرزاده و جند فعال مرتبط با حوزه موسیقی با حضور محمد مهدی عسگرپور معاون فرهنگی هنری شهرداری ،میر جلال کزازی ، نماینده استاندارکرمانشاه ، حمیدرضا نوربخش مدیرعامل خانه موسیقی انجام شد.






- در این مراسم هنرمندانی چون سیمین بهبهانی،کوروس سرهنگ زاده،فخری ملک پور،محمد سریر،نادرگلچین،مجید نجاهی،نادر مشایخی،هادی منتظری،منصور نریمان و... حضور داشتند.


You can see links before reply (You can see links before reply)


-----------------------------------------------------------------------------------------------


استاد افتخاری
آهنگساز: محمدآذری
تنظیم کننده: مجتبی میرزاده
تصنیف: "کمان ابرو (You can see links before reply)"




مرا چشمیست خون افشان زدست آن کمان ابرو جهان کل فتنه خواهد شد ازآن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است ومشکین سایبان ابرو
هلالی شـد تنـم زین غم که با طغـری ابــرویش کـه باشـد مـه کـه بنمایــد ز طـــاق آسمـــان ابـــرو
تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم کـه محـــرابم بگــــردانــد خـــم آن دل ستــان ابــرو

اگــر چـه مـرغ زیـرک بود حـــافظ در هــواداری
به تیره غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو

Leon
Thursday 3 July 2008, 12:43 PM
You can see links before reply

مجتبی میرزاده

بداهه نوازی و همنوازی مجتبی میرزاده

مجموعه ای که با عنوان مجتبی میرزاده منتشر شده است شامل دو سی دی است. در بخش اول سی دی اول، بدهه نوازی های میرزاده به همراهی منوچهر امیر حشمتی (تار) و داوود یاسری (تنبک) در دستگاه سه گاه و در بخش دوم بداهه نوازی های این هنرمند همراه تنبک نوازی بیژن کامکار ارائه شده است.

بخش اول سی دی دوم سی دی دوم نیز میرزاده با همراهی تار و تنبک منوچهر امیر حشمتی و داوود یاسری به بداهه نوازی در بیات زند پرداخته است. بخش دوم این سی دی نیز با بیژن کامکار در شوشتری اجرا شده است.

در پایان هر کدام از این مجموعه ها یک قطعه تصویری از اجرای مجتبی میرزاده نیز ارائه شده است. در سی دی اول میرزاده قطعه مراببوس (آهنگ از استاد فقید مجید وفادار) و در سی دی دوم قطعه برگ خزان (آهنگ از استاد فقید پرویز یاحقی) را اجر کرده است.

ناشر: آوای باربد


--------------------------------------------------------------



آهنگساز: زنده‌یاد حبیب‌الله بدیعی



شعر: رحیم معینی کرمانشاهی



خواننده: همایون کاظمی



تنظیم برای ارکستر: زنده‌یاد مجتبی میرزاده



آلبوم: به‌یاد آن گذشته



این قطعه را از این‌جا (You can see links before reply) دانلود کنید.


-----------------------------------------------------------------------------

Leon
Tuesday 30 September 2008, 09:54 PM
You can see links before reply


Mojtaba Mirzadeh - Iranian Violin Improvising
مجتبی میرزاده - بداهه نوازی ویولن


CD I Download By RapidShare (You can see links before reply)
CD I Download By MediaFire (You can see links before reply)
CD I Download By 4 Shared (You can see links before reply)


You can see links before reply


CD II Download By RapidShare (You can see links before reply)
CD II Download By MediaFire (You can see links before reply)
CD II Download By 4 Shared



You can see links before reply

You can see links before reply