Leon
Wednesday 2 July 2008, 08:30 PM
You can see links before reply
گفتگو از ایرج نظافتی - مهرماه ۱۳۸۳
*استاد در كجا به دنيا آمده و متولد چه سالي هستيد و چگونه پا به وادي موسيقي نهادهايد!
**بنده در سال 1324 در شهر كرمانشاه به دنيا آمدم، چون شغل پدرم كارمند بود به ايلام منتقل شد كه تا كلاس پنجم ابتدايي در شهر ايلام بوديم. در مورد اينكه من از كي كار موسيقي را شروع كردهام دقيقا مشخص نيست يعني مادرم ميگويد كه در حدود 3 ساله بودم كه همسايهمان راديو داشت و وقتي كه از راديو موسيقي پخش مي شد من سريعا به در منزل آنها ميرفته و موسيقي را كاملا گوش ميدادم و ميتوان گفت كه از همان زمانها عشق به موسيقي در وجود من بوده است.
*آيا گرايش شما به سمت موسيقي موروثي نبود؟
**نخير، هيچكدام از اقوام نزديك يا دور ما با موسيقي سر و كار نداشتند و هيچگونه ابزار موسيقي نيز در دسترسم نبود. به ياد دارم كه در همان دوران كودكي يا نوجواني چند بشقاب و كاسه را كنار هم ميچيدم و با قاشق روي آنها ميزده و صدايي از آن بيرون ميآوردم، بعدها يك تخته چوبي روي آن را سيم ميكشيدم و براي شل و سفت كردن سيمها سكههاي 5 شاهي و ده شاهي و يك قراني زير سيمها ميگذاشتم تا سفت شود و يك صدايي بدهد. بعد از آن يك فلوت پلاستيكي اسباببازي خريدم و شروع به فلوت زدن كردم و گاهي وقتها با همان فلوت مارش ميزدم و بچهها رژه ميرفتند.
*پس اولين باري كه شما ساز به دست گرفتيد در شهر ايلام بود؟
**بله به جرات ميتوانم بگويم كه براي اولين بار تنها كسي بودم كه در ايلام ساز ميزدم، چون ايلام در آن زمان يك شهر كوچك و بنبست بود. در سال 1337 برادرم يك سنتور خريده بود كه نتوانست با آن كار كند، من سنتور را از او گرفته و شروع به تمرين كردم ولي كوكهاي آن را نميشناختم كه در اين ميان از خوششانسي ما يك همسايه داشتيم كه تهراني بود و اين عشق و علاقه مرا به موسيقي دريافت، يك روز به پدرم گفت: اين بچه را به منزل ما بفرست كه با او موسيقي كار كنم. خلاصه من به منزل آنها رفتم و ايشان ساز مرا كوك كرد و خودش هم ويولن ميزد و آن زمان در ايلام تقريبا با سنتور زدن آشنا شدم، سپس تعدادي از اقوام ما كه اين موضوع را ديدند به پدرم معترض شده و تذكر دادند كه شما سيد هستيد و درست نيست پسر شما ساز بزند و گناه دارد و... كه پدرم هم بعضي وقتها تحتتاثير قرار ميگرفت و مرا سرزنش ميكرد ولي گوش من بدهكار اين حرفها نبود و كار خودم را ميكردم.
You can see links before reply
*چه زماني به كرمانشاه آمديد؟
**كلاس ششم به كرمانشاه آمديم. در همان سال كه تعطيلات تابستان بود يكي از دوستان پدرم او را تشويق كرد و گفت: حيف است كه فرزند شما استعداد و علاقه به موسيقي دارد اما ساز مورد علاقه خود را ندارد و حسابي پدرم را در اين زمينه تشويق كرد، پدرم هم كه اول برج و تازه حقوق گرفته بود، مرا به مغازهيي به نام گلبهار در چهارراه اجاق كرمانشاه برد كه اين مغازه تمام سازهاي ويولن را مستقيما از تهران وارد مي كرد و پدرم يك ويولن به قيمت هفتاد تومان براي من خريد و شايد باور نكنيد كه اين ساز سالهاي سال همراه من بود و با آن تمام آهنگهاي حسن زيرك و ديگران را در راديو كرمانشاه اجرا ميكردم.
*در اين راه موسيقي شاگرد چه كساني بوديد؟
**من شاگرد هيچكس نبودهام، در همان زمان كه ويولن خريدم 14 ساله بودم و معلمي در كرمانشاه جهت تدريس اين ساز وجود نداشت فقط شخصي بود كه شيوه درست گرفتن ويولن را برايم توضيح داد و گفت ماهي 15 تومان شهريه ميگيرم و به تو آموزش ميدهم، من هم اين موضوع را به پدرم گفتم كه شديدا عصباني شدند و با يك چوب آنقدر مرا كتك زد و بعد ويولن را از من گرفت و مخفي كرد و گفت ساز را خريدي حالا ميخواهي ماهي 15 تومان هم شهريه بدهي، خلاصه با پادرمياني و اصرار مادرم ساز را بعد از چند روز به من داد و در كل استاد من فقط كنجكاوي چشم و گوش من بود. در اين راه تنها الگوي كاري و انگيزه اصلي من در نوازندگي ويولن و الگوي اصليام آقاي پرويز ياحقي بودند و بيشتر ساز ايشان را ميشنيدم. ضمنا مطالعه تعدادي از كتابهاي مربوط به موسيقي نيز بود. در كلاس هفتم به سنندج رفتم و چند برنامه آنجا اجرا كردم، سپس در راديو سنندج اركستري بود به سرپرستي مرحوم حسن كامكار كه حدود يك سال با آن اركستر همكاري كردم در سال 1339 از سنندج به كرمانشاه آمده و همكاري خود را با راديو كرمانشاه آغاز كردم كه آهنگهاي متعددي از موسيقي كردي با صداي مرحوم ابراهيم خوشنوا، زنده ياد حسن زيرك، مرتضي تندرو و خيليهاي ديگر اجرا و ضبط كرديم كه احتمالا در آرشيو راديو كرمانشاه موجود است.
*از خاطرات اردوهاي رامسر بگوييد؟
**بنده در همان سالي كه با راديو كرمانشاه همكاري كردم دقيقا سه سال بود كه ويولن ميزدم و در رشته ويولن به اردوي رامسر رفتم كه در اين اردو نوازندگان سازهاي مختلف از سراسر كشور حضور داشتند كه بنده در رشته ويولن در بين تمام استانها مقام اول را كسب كردم، سال بعد اعلام شد كساني كه سال قبل در رشته خود مقام كسب كردهاند امسال نميتوانند شركت كنند، من هم خيلي دوست داشتم كه به اين اردوها بروم و دريا را ببينم و چون پدرم كارمند بود و اصلا اهل دريا رفتن و مسافرت نبود، سال دوم در رشته سنتور شركت كرده و باز به اردوي رامسر رفتم و در مسابقات نفر دوم در رشته سنتور شدم، سال بعد هم كه دوباره همان قانون پابرجا بود من در رشته نقاشي و آبرنگ شركت كرده و مجددا در اين رشته نفر دوم سراسر استانها شدم، سال بعد هم در رشته تار شركت كردم اما اين بار آقاي محمدرضا لطفي رقيب من در تار بودند با اين امتياز كه من نت و تئوري موسيقي را ميدانستم و مثلا از بيست امتياز من سيزده شدم و آقاي لطفي ده كه اين بيانصافي بود چون ايشان نوازنده حرفهيي تار بودند و من هم فقط به قصد ديدن دريا و تفريح شركت كرده بودم كه خلاصه آقاي لطفي اول شدند و بعد از آن زمان به تهران آمده و در كنكور سراسري دانشگاه هنرهاي زيبا در رشته موسيقي شركت كرده و نفر سوم شدم.
*چطور شد كه به ساخت موسيقي متن فيلم روي آورديد؟
**ساخت موسيقي متن فيلم هم يك نوع خودباوري يا گستاخي من در اين عرصه بود، زماني كه در تهران دانشجو بودم به عنوان نوازنده در اركسترها فعاليت داشتم كه برحسب تصادف فيلم درشكهچي به كارگرداني آقاي نصرت الله كريمي يك ترانهيي داشت به نام دوستت دارم كه من هم جزو اركستر آن، بودم. آقاي كريمي كه آنجا بودند و نوازندگي بچههاي اركستر را ميديدند نگاهي به من كرد وديد كه خيلي قويتر و با جرات بيشتري نسبت به بقيه ساز ميزنم، به من گفت: شما ميتوانيد موسيقي فيلم بنويسيد و بسازيد، كه گفتن اين جمله براي ايشان يك ريسك بود و براي من يك شانس. من هم نهگفتم نه، نه گفتم آره ميتوانم. و موسيقي فيلم هم به شكلي است كه بايد براي كل اركستر نت بنويسي و من هيچ گونه آشنايي با سازهاي مختلف نداشتم و از بچهها ميپرسيدم كه مثلا آقا شما كه نوازنده كنترباس هستي سيم اول و دوم آن چيست، وسعتش چقدر است و خلاصه سر از تمام سازها درآوردم و همين آهنگ )دوستت دارم( تم آن را گرفتم و به شكلهاي مختلف بسط دادم و اين شد اولين موسيقي فيلمي كه من ساختم وبعد از آن به شكرانه اين قضيه چون پولي نداشتم كه شكرانه بدهم، به بانك خون رفته و خون اهدا كردم و پس از آن در حدود 56 موسيقي متن فيلم نوشته و ساختم مثل فيم دادار اثر ايرج قادري، جايزه، خانه عنكبوت، حماسه مهران، گلها و گلولهها و مدرك جرم ...
شما كه در حال حاضر از اساتيد موسيقي محسوب ميشويد چه نوع موسيقي را مي شنويد؟
اولا بنده از اساتيد موسيقي نيستم بلكه يكي از اعضاي كوچك موسيقي ايران هستم و شايد متاسفانه يا خوشبختانه به ندرت موسيقي گوشميكنم، يعني ديگر اشباعشده ام ولي اگر هم گوش كنم فقط موسيقي بدون كلام و يا آثار آقاي پرويز ياحقي يا سه تار مرحوم عبادي، تار جليل شهنازي و يا صداي آقاي محمودي خوانساري، ولي از خوانندههاي جديد مطلقا صداي هيچكدام را گوش نميكنم.
*رشد چشمگير موسيقي پاپ در كشورمان را چگونه ارزيابي ميكنيد و آيا رشد موسيقي سنتي را به انزوا نكشانده است؟
**در مورد جمله اول كه فرموديد رشد چشمگير موسيقي پاپ، بايد عرض كنم كه ما نميتوانيم بگوييم موسيقي پاپ رشد كرده يعني اگر مقايسه كنيم با آهنگهايي كه با شعر مثلا آقاي ايرج جنتيعطايي يا اردلان سرفراز همراه بوده و آهنگها و تنظيمهاي آنها، قابل قياس با الان نيست، خوانندههاي امروز مي خواهند تقليد خوانندگان قبل از انقلاب را درآورند كه اين تشابه صدايي را بطور كاملا آشكاري شاهد هستيم كه به نظر من هيچگونه پيشرفت نكرده ولي موسيقي پاپ طرفداران زيادي پيدا كرده، به شكلي كه اگر به يك كنسرت پاپ برويد ميبينيد كه سالن آن مملو از جمعيت است كه قابل قياس با سالنهاي موسيقي سنتي نيست، ودليل آن هم اين است كه اين نوع موسيقي خاص جوان ها است و قشر اكثريت هم جوانها هستند كه موسيقي پرتحركي ميخواهند كه در آنها ايجاد هيجان ميكند و اين خاصيت در موسيقي پاپ نهفته است و نه تنها در ايران بلكه در تمام دنيا موسيقي پاپ وجود دارد و چيزي نيست كه بگوييم به موسيقي سنتي لطمه زده، چون اين هم يك سبك موسيقي در قالب امروزي و جوان پسند است. مثلا يك شخص 50 يا 60 ساله قطعا علاقهيي به اين نوع موسيقي ندارد، به همين دليل است كه موسيقي سنتي در نزد برخي جوان ها مهجور باقي مانده از طرفي هم اگر دقيقا بررسي كنيم امروز گرايش به فراگيري كلاسهاي موسيقي سنتي را جوانها تشكيل ميدهند كه در رشتههاي كمانچه، تار، سهتار، سنتور و... كار ميكنند و اين گرايش فراوان به آموزش موسيقي سنتي هم شايد يك بخش آن مختص به زندگي آپارتماني امروز باشد يعني اگر شما در آپارتمان سهتار يا تار تمرين كنيد مزاحم كسي نميشويد ولي اگر بخواهيد جاز بزنيد يا گيتار برقي، جاي خاصي ميخواهد و آپارتمان جاي اين كارها نيست.
*آيا اين سخن درست است كه ميگويند نوازندگي ساز ويولن خيلي مشكل است؟
**در اينكه ويولن ساز مشكلي است شكي نيست، چون در ويولن پردهبندي نداريم و در دسته ساز مثل تار يا سهتار پرده وجود ندارد مثلا در تار يا سه تار يا پيانو شما هر نت كه بزنيد خارج نيست و عينا همان نت به شما جواب ميدهد ولي در ويولن به علت عدم وجود پردهبندي كافي است كه يك ميليمتر پايين يا بالا بزنيد كه سريعا از بازگويي نت مورد نظر خارج ميشود. به نظر من هر سازي يادگيري آن زياد سخت نيست بلكه خوب زدن مهم است اما ويولن شروع آن بسيار سخت است چون يك ساز چموشي است كه براحتي به شما سواري نميدهد و صبر و حوصله و پشتكار و علاقه در اين راه شرط مهم و لازم است اما وقتي كه درست راه افتاد آن وقت است كه ميبينيم ويولن سلطان اركستر است.
*جايگاه موسيقي ايران در سطح جهاني را چگونه بررسي ميكنيد و آيا اصولا موسيقي ما در خارج از مرزها شنوندگاني غيرايراني دارد؟
**خيلي كم و يا يك گروه خاصي كه مثلا محقق هستند و به صورت كنجكاوي ميآيند و گوش ميكنند. به نظر من يكي از دلايلش وجود ربع پرده در موسيقي ايراني است، چون در موسيقي غربي فقط پرده و نيم پرده هست اما موسيقي ايراني ربع پرده دارد كه اين براي ذائقه آنها ناآشناست و از طرفي زمينه شناسايي موسيقي ايراني بخوبي فراهم نشده و اگر هم كاري صورت گرفته بسيار محدود و معدود است. مثلا فقط شايد براي شركت در جشنوارهها و فستيوالها بوده كه از همه كشورها دعوت كردهاند و از ايران هم يك گروه موسيقي شركت كرده است و يا مثلا اگر ميبينيم در كنسرت آقاي شجريان خارج از كشور افراد زيادي شركت ميكنند اغلب ايرانياني هستند كه در غربت بسر ميبرند و دوست دارند به صداي آقاي شجريان گوش كنند و شايد افراد بسيار معدودي از غيرايرانيان در اين كنسرتها حضور داشته باشند كه تعداد آنها از انگشتان يك دست تجاوز نكند.
*ديدگاه شما نسبت به وضعيت كنوني موسيقي سنتي چيست؟
**در آن دوراني كه برنامه گلها به وجود آمد و آن تيپ هنرمندان كار ميكردند ديدگاهها به گونهيي بود كه به جنبه مادي فكر نميكردند، مثلا شخصي مثل مرحوم پيرنيا ميآيد و اركستر گلها را راه مياندازد و يا آقاي محبوبي يا تجويدي آهنگهاي به ياد ماندني را خلق ميكنند و يا پرويز ياحقي آهنگهايي ميسازد كه ديگر تكرار نميشود ولي متاسفانه امروز اولين سخن كسي كه بخواهد كنسرت اجرا كند يا كاست بزند توجه به بعد مادي كار است و اين نوع تفكر ارتباط با شنونده را قطع ميكند. يعني در آن زمان هنرمندان به عشق اين هنر و براي دلشان كار ميكردند. مثلا شادروان محمودي خوانساري براي پول آواز نميخواند و پولي نميگرفت و در فقر مطلق هم از دنيا رفت، يك اتاق در نارمك به وسعت 40 متر داشت و با مادرش زندگي ميكرد و همانجا هم فوت شد ولي الان رقابت مادي است.
*با صدا و سيما همكاري داريد؟
**قبلا همكاري داشتم ولي الان هيچگونه همكاري ندارم.
*چرا؟
**بنده از سال 1339 به بعد با اين رسانه همكاري داشتم و در زمان انقلاب حدود 200 آهنگ ساختم كه از همين راديو و تلويزيون بارها پخش شد، اولين آنها آهنگ «شهيد مطهر» بود كه براي استاد شهيد مطهري ساختم كه در واقع همين آهنگ من شايد در اصل باعث آزاد شدن موسيقي شد كه شعر آن را آقاي حميد سبزواري سرودهاند. آهنگ ديگري نيز ساختم به نام «بوي گل سوسن و ياسمن آيد... ديو چو بيرون رود فرشته درآيد» كه خيلي معروف شد و حتي الان هم در ايام دهه فجر پخش ميشود كل كار اين آهنگ از من بود، آهنگ بعدي )تو اي طراح معمار حرم برخيز...( سپس آهنگي با اركستر و همكاري آقاي جهانبخش پازوكي ساختم كه در همان ايام اجرا شد به نام «به لاله درخون خفته، شهيد دست از جان شسته» كه خلاصه تمام اين آثار از صداوسيما مكررا پخش شده و زحمات زيادي را در اين حوزه انجام دادم كه به دلايلي كه اگر در پرده باقي بماند بهتر است.
You can see links before reply
جنازه ی زنده یاد مجتبی میرزاده
در دستان عليرضا افتخاری
You can see links before reply
گفتگو از ایرج نظافتی - مهرماه ۱۳۸۳
*استاد در كجا به دنيا آمده و متولد چه سالي هستيد و چگونه پا به وادي موسيقي نهادهايد!
**بنده در سال 1324 در شهر كرمانشاه به دنيا آمدم، چون شغل پدرم كارمند بود به ايلام منتقل شد كه تا كلاس پنجم ابتدايي در شهر ايلام بوديم. در مورد اينكه من از كي كار موسيقي را شروع كردهام دقيقا مشخص نيست يعني مادرم ميگويد كه در حدود 3 ساله بودم كه همسايهمان راديو داشت و وقتي كه از راديو موسيقي پخش مي شد من سريعا به در منزل آنها ميرفته و موسيقي را كاملا گوش ميدادم و ميتوان گفت كه از همان زمانها عشق به موسيقي در وجود من بوده است.
*آيا گرايش شما به سمت موسيقي موروثي نبود؟
**نخير، هيچكدام از اقوام نزديك يا دور ما با موسيقي سر و كار نداشتند و هيچگونه ابزار موسيقي نيز در دسترسم نبود. به ياد دارم كه در همان دوران كودكي يا نوجواني چند بشقاب و كاسه را كنار هم ميچيدم و با قاشق روي آنها ميزده و صدايي از آن بيرون ميآوردم، بعدها يك تخته چوبي روي آن را سيم ميكشيدم و براي شل و سفت كردن سيمها سكههاي 5 شاهي و ده شاهي و يك قراني زير سيمها ميگذاشتم تا سفت شود و يك صدايي بدهد. بعد از آن يك فلوت پلاستيكي اسباببازي خريدم و شروع به فلوت زدن كردم و گاهي وقتها با همان فلوت مارش ميزدم و بچهها رژه ميرفتند.
*پس اولين باري كه شما ساز به دست گرفتيد در شهر ايلام بود؟
**بله به جرات ميتوانم بگويم كه براي اولين بار تنها كسي بودم كه در ايلام ساز ميزدم، چون ايلام در آن زمان يك شهر كوچك و بنبست بود. در سال 1337 برادرم يك سنتور خريده بود كه نتوانست با آن كار كند، من سنتور را از او گرفته و شروع به تمرين كردم ولي كوكهاي آن را نميشناختم كه در اين ميان از خوششانسي ما يك همسايه داشتيم كه تهراني بود و اين عشق و علاقه مرا به موسيقي دريافت، يك روز به پدرم گفت: اين بچه را به منزل ما بفرست كه با او موسيقي كار كنم. خلاصه من به منزل آنها رفتم و ايشان ساز مرا كوك كرد و خودش هم ويولن ميزد و آن زمان در ايلام تقريبا با سنتور زدن آشنا شدم، سپس تعدادي از اقوام ما كه اين موضوع را ديدند به پدرم معترض شده و تذكر دادند كه شما سيد هستيد و درست نيست پسر شما ساز بزند و گناه دارد و... كه پدرم هم بعضي وقتها تحتتاثير قرار ميگرفت و مرا سرزنش ميكرد ولي گوش من بدهكار اين حرفها نبود و كار خودم را ميكردم.
You can see links before reply
*چه زماني به كرمانشاه آمديد؟
**كلاس ششم به كرمانشاه آمديم. در همان سال كه تعطيلات تابستان بود يكي از دوستان پدرم او را تشويق كرد و گفت: حيف است كه فرزند شما استعداد و علاقه به موسيقي دارد اما ساز مورد علاقه خود را ندارد و حسابي پدرم را در اين زمينه تشويق كرد، پدرم هم كه اول برج و تازه حقوق گرفته بود، مرا به مغازهيي به نام گلبهار در چهارراه اجاق كرمانشاه برد كه اين مغازه تمام سازهاي ويولن را مستقيما از تهران وارد مي كرد و پدرم يك ويولن به قيمت هفتاد تومان براي من خريد و شايد باور نكنيد كه اين ساز سالهاي سال همراه من بود و با آن تمام آهنگهاي حسن زيرك و ديگران را در راديو كرمانشاه اجرا ميكردم.
*در اين راه موسيقي شاگرد چه كساني بوديد؟
**من شاگرد هيچكس نبودهام، در همان زمان كه ويولن خريدم 14 ساله بودم و معلمي در كرمانشاه جهت تدريس اين ساز وجود نداشت فقط شخصي بود كه شيوه درست گرفتن ويولن را برايم توضيح داد و گفت ماهي 15 تومان شهريه ميگيرم و به تو آموزش ميدهم، من هم اين موضوع را به پدرم گفتم كه شديدا عصباني شدند و با يك چوب آنقدر مرا كتك زد و بعد ويولن را از من گرفت و مخفي كرد و گفت ساز را خريدي حالا ميخواهي ماهي 15 تومان هم شهريه بدهي، خلاصه با پادرمياني و اصرار مادرم ساز را بعد از چند روز به من داد و در كل استاد من فقط كنجكاوي چشم و گوش من بود. در اين راه تنها الگوي كاري و انگيزه اصلي من در نوازندگي ويولن و الگوي اصليام آقاي پرويز ياحقي بودند و بيشتر ساز ايشان را ميشنيدم. ضمنا مطالعه تعدادي از كتابهاي مربوط به موسيقي نيز بود. در كلاس هفتم به سنندج رفتم و چند برنامه آنجا اجرا كردم، سپس در راديو سنندج اركستري بود به سرپرستي مرحوم حسن كامكار كه حدود يك سال با آن اركستر همكاري كردم در سال 1339 از سنندج به كرمانشاه آمده و همكاري خود را با راديو كرمانشاه آغاز كردم كه آهنگهاي متعددي از موسيقي كردي با صداي مرحوم ابراهيم خوشنوا، زنده ياد حسن زيرك، مرتضي تندرو و خيليهاي ديگر اجرا و ضبط كرديم كه احتمالا در آرشيو راديو كرمانشاه موجود است.
*از خاطرات اردوهاي رامسر بگوييد؟
**بنده در همان سالي كه با راديو كرمانشاه همكاري كردم دقيقا سه سال بود كه ويولن ميزدم و در رشته ويولن به اردوي رامسر رفتم كه در اين اردو نوازندگان سازهاي مختلف از سراسر كشور حضور داشتند كه بنده در رشته ويولن در بين تمام استانها مقام اول را كسب كردم، سال بعد اعلام شد كساني كه سال قبل در رشته خود مقام كسب كردهاند امسال نميتوانند شركت كنند، من هم خيلي دوست داشتم كه به اين اردوها بروم و دريا را ببينم و چون پدرم كارمند بود و اصلا اهل دريا رفتن و مسافرت نبود، سال دوم در رشته سنتور شركت كرده و باز به اردوي رامسر رفتم و در مسابقات نفر دوم در رشته سنتور شدم، سال بعد هم كه دوباره همان قانون پابرجا بود من در رشته نقاشي و آبرنگ شركت كرده و مجددا در اين رشته نفر دوم سراسر استانها شدم، سال بعد هم در رشته تار شركت كردم اما اين بار آقاي محمدرضا لطفي رقيب من در تار بودند با اين امتياز كه من نت و تئوري موسيقي را ميدانستم و مثلا از بيست امتياز من سيزده شدم و آقاي لطفي ده كه اين بيانصافي بود چون ايشان نوازنده حرفهيي تار بودند و من هم فقط به قصد ديدن دريا و تفريح شركت كرده بودم كه خلاصه آقاي لطفي اول شدند و بعد از آن زمان به تهران آمده و در كنكور سراسري دانشگاه هنرهاي زيبا در رشته موسيقي شركت كرده و نفر سوم شدم.
*چطور شد كه به ساخت موسيقي متن فيلم روي آورديد؟
**ساخت موسيقي متن فيلم هم يك نوع خودباوري يا گستاخي من در اين عرصه بود، زماني كه در تهران دانشجو بودم به عنوان نوازنده در اركسترها فعاليت داشتم كه برحسب تصادف فيلم درشكهچي به كارگرداني آقاي نصرت الله كريمي يك ترانهيي داشت به نام دوستت دارم كه من هم جزو اركستر آن، بودم. آقاي كريمي كه آنجا بودند و نوازندگي بچههاي اركستر را ميديدند نگاهي به من كرد وديد كه خيلي قويتر و با جرات بيشتري نسبت به بقيه ساز ميزنم، به من گفت: شما ميتوانيد موسيقي فيلم بنويسيد و بسازيد، كه گفتن اين جمله براي ايشان يك ريسك بود و براي من يك شانس. من هم نهگفتم نه، نه گفتم آره ميتوانم. و موسيقي فيلم هم به شكلي است كه بايد براي كل اركستر نت بنويسي و من هيچ گونه آشنايي با سازهاي مختلف نداشتم و از بچهها ميپرسيدم كه مثلا آقا شما كه نوازنده كنترباس هستي سيم اول و دوم آن چيست، وسعتش چقدر است و خلاصه سر از تمام سازها درآوردم و همين آهنگ )دوستت دارم( تم آن را گرفتم و به شكلهاي مختلف بسط دادم و اين شد اولين موسيقي فيلمي كه من ساختم وبعد از آن به شكرانه اين قضيه چون پولي نداشتم كه شكرانه بدهم، به بانك خون رفته و خون اهدا كردم و پس از آن در حدود 56 موسيقي متن فيلم نوشته و ساختم مثل فيم دادار اثر ايرج قادري، جايزه، خانه عنكبوت، حماسه مهران، گلها و گلولهها و مدرك جرم ...
شما كه در حال حاضر از اساتيد موسيقي محسوب ميشويد چه نوع موسيقي را مي شنويد؟
اولا بنده از اساتيد موسيقي نيستم بلكه يكي از اعضاي كوچك موسيقي ايران هستم و شايد متاسفانه يا خوشبختانه به ندرت موسيقي گوشميكنم، يعني ديگر اشباعشده ام ولي اگر هم گوش كنم فقط موسيقي بدون كلام و يا آثار آقاي پرويز ياحقي يا سه تار مرحوم عبادي، تار جليل شهنازي و يا صداي آقاي محمودي خوانساري، ولي از خوانندههاي جديد مطلقا صداي هيچكدام را گوش نميكنم.
*رشد چشمگير موسيقي پاپ در كشورمان را چگونه ارزيابي ميكنيد و آيا رشد موسيقي سنتي را به انزوا نكشانده است؟
**در مورد جمله اول كه فرموديد رشد چشمگير موسيقي پاپ، بايد عرض كنم كه ما نميتوانيم بگوييم موسيقي پاپ رشد كرده يعني اگر مقايسه كنيم با آهنگهايي كه با شعر مثلا آقاي ايرج جنتيعطايي يا اردلان سرفراز همراه بوده و آهنگها و تنظيمهاي آنها، قابل قياس با الان نيست، خوانندههاي امروز مي خواهند تقليد خوانندگان قبل از انقلاب را درآورند كه اين تشابه صدايي را بطور كاملا آشكاري شاهد هستيم كه به نظر من هيچگونه پيشرفت نكرده ولي موسيقي پاپ طرفداران زيادي پيدا كرده، به شكلي كه اگر به يك كنسرت پاپ برويد ميبينيد كه سالن آن مملو از جمعيت است كه قابل قياس با سالنهاي موسيقي سنتي نيست، ودليل آن هم اين است كه اين نوع موسيقي خاص جوان ها است و قشر اكثريت هم جوانها هستند كه موسيقي پرتحركي ميخواهند كه در آنها ايجاد هيجان ميكند و اين خاصيت در موسيقي پاپ نهفته است و نه تنها در ايران بلكه در تمام دنيا موسيقي پاپ وجود دارد و چيزي نيست كه بگوييم به موسيقي سنتي لطمه زده، چون اين هم يك سبك موسيقي در قالب امروزي و جوان پسند است. مثلا يك شخص 50 يا 60 ساله قطعا علاقهيي به اين نوع موسيقي ندارد، به همين دليل است كه موسيقي سنتي در نزد برخي جوان ها مهجور باقي مانده از طرفي هم اگر دقيقا بررسي كنيم امروز گرايش به فراگيري كلاسهاي موسيقي سنتي را جوانها تشكيل ميدهند كه در رشتههاي كمانچه، تار، سهتار، سنتور و... كار ميكنند و اين گرايش فراوان به آموزش موسيقي سنتي هم شايد يك بخش آن مختص به زندگي آپارتماني امروز باشد يعني اگر شما در آپارتمان سهتار يا تار تمرين كنيد مزاحم كسي نميشويد ولي اگر بخواهيد جاز بزنيد يا گيتار برقي، جاي خاصي ميخواهد و آپارتمان جاي اين كارها نيست.
*آيا اين سخن درست است كه ميگويند نوازندگي ساز ويولن خيلي مشكل است؟
**در اينكه ويولن ساز مشكلي است شكي نيست، چون در ويولن پردهبندي نداريم و در دسته ساز مثل تار يا سهتار پرده وجود ندارد مثلا در تار يا سه تار يا پيانو شما هر نت كه بزنيد خارج نيست و عينا همان نت به شما جواب ميدهد ولي در ويولن به علت عدم وجود پردهبندي كافي است كه يك ميليمتر پايين يا بالا بزنيد كه سريعا از بازگويي نت مورد نظر خارج ميشود. به نظر من هر سازي يادگيري آن زياد سخت نيست بلكه خوب زدن مهم است اما ويولن شروع آن بسيار سخت است چون يك ساز چموشي است كه براحتي به شما سواري نميدهد و صبر و حوصله و پشتكار و علاقه در اين راه شرط مهم و لازم است اما وقتي كه درست راه افتاد آن وقت است كه ميبينيم ويولن سلطان اركستر است.
*جايگاه موسيقي ايران در سطح جهاني را چگونه بررسي ميكنيد و آيا اصولا موسيقي ما در خارج از مرزها شنوندگاني غيرايراني دارد؟
**خيلي كم و يا يك گروه خاصي كه مثلا محقق هستند و به صورت كنجكاوي ميآيند و گوش ميكنند. به نظر من يكي از دلايلش وجود ربع پرده در موسيقي ايراني است، چون در موسيقي غربي فقط پرده و نيم پرده هست اما موسيقي ايراني ربع پرده دارد كه اين براي ذائقه آنها ناآشناست و از طرفي زمينه شناسايي موسيقي ايراني بخوبي فراهم نشده و اگر هم كاري صورت گرفته بسيار محدود و معدود است. مثلا فقط شايد براي شركت در جشنوارهها و فستيوالها بوده كه از همه كشورها دعوت كردهاند و از ايران هم يك گروه موسيقي شركت كرده است و يا مثلا اگر ميبينيم در كنسرت آقاي شجريان خارج از كشور افراد زيادي شركت ميكنند اغلب ايرانياني هستند كه در غربت بسر ميبرند و دوست دارند به صداي آقاي شجريان گوش كنند و شايد افراد بسيار معدودي از غيرايرانيان در اين كنسرتها حضور داشته باشند كه تعداد آنها از انگشتان يك دست تجاوز نكند.
*ديدگاه شما نسبت به وضعيت كنوني موسيقي سنتي چيست؟
**در آن دوراني كه برنامه گلها به وجود آمد و آن تيپ هنرمندان كار ميكردند ديدگاهها به گونهيي بود كه به جنبه مادي فكر نميكردند، مثلا شخصي مثل مرحوم پيرنيا ميآيد و اركستر گلها را راه مياندازد و يا آقاي محبوبي يا تجويدي آهنگهاي به ياد ماندني را خلق ميكنند و يا پرويز ياحقي آهنگهايي ميسازد كه ديگر تكرار نميشود ولي متاسفانه امروز اولين سخن كسي كه بخواهد كنسرت اجرا كند يا كاست بزند توجه به بعد مادي كار است و اين نوع تفكر ارتباط با شنونده را قطع ميكند. يعني در آن زمان هنرمندان به عشق اين هنر و براي دلشان كار ميكردند. مثلا شادروان محمودي خوانساري براي پول آواز نميخواند و پولي نميگرفت و در فقر مطلق هم از دنيا رفت، يك اتاق در نارمك به وسعت 40 متر داشت و با مادرش زندگي ميكرد و همانجا هم فوت شد ولي الان رقابت مادي است.
*با صدا و سيما همكاري داريد؟
**قبلا همكاري داشتم ولي الان هيچگونه همكاري ندارم.
*چرا؟
**بنده از سال 1339 به بعد با اين رسانه همكاري داشتم و در زمان انقلاب حدود 200 آهنگ ساختم كه از همين راديو و تلويزيون بارها پخش شد، اولين آنها آهنگ «شهيد مطهر» بود كه براي استاد شهيد مطهري ساختم كه در واقع همين آهنگ من شايد در اصل باعث آزاد شدن موسيقي شد كه شعر آن را آقاي حميد سبزواري سرودهاند. آهنگ ديگري نيز ساختم به نام «بوي گل سوسن و ياسمن آيد... ديو چو بيرون رود فرشته درآيد» كه خيلي معروف شد و حتي الان هم در ايام دهه فجر پخش ميشود كل كار اين آهنگ از من بود، آهنگ بعدي )تو اي طراح معمار حرم برخيز...( سپس آهنگي با اركستر و همكاري آقاي جهانبخش پازوكي ساختم كه در همان ايام اجرا شد به نام «به لاله درخون خفته، شهيد دست از جان شسته» كه خلاصه تمام اين آثار از صداوسيما مكررا پخش شده و زحمات زيادي را در اين حوزه انجام دادم كه به دلايلي كه اگر در پرده باقي بماند بهتر است.
You can see links before reply
جنازه ی زنده یاد مجتبی میرزاده
در دستان عليرضا افتخاری
You can see links before reply