PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شایا تجلی



kaka
Monday 28 July 2008, 10:12 AM
زندگینامه ی وی از زبان خودش ...

اوْل / فروردین / 1356 ساعت هشت و ده دقیقه ی صبح
بالهایی بر شانه هایش رویید که پروانگی اش رو دامن زد
و چنین شد که از پیله زار ِ عدم به آیینه خانه ی وجود پر گشود.
مجرد ، خانه ای بی آسمانه ای دارد و در تنهایی هایش کبوتری زمزمه نمی کند.
در رشته های الهیات و هنر تحصیل می کند و مطالعاتش بیشتر پیرامون رشته های تحصیلی و دلبستگی هایش می باشد
در خلوتش زمزمه ی گیتار با سکوت غم انگیز شاعرانه اش مضراب در مضراب و پنجه در پنجه جاریست.
هنر ترانه سُرایی را نغمه های آفرینش می داند و آن را در تمام کائنات جاری می بیند
چه به صورت آواز از حنجره ی قناری و چه به شکل موهوم حباب از دهان ماهی که گونه هایی از تنفس اند بر زیستن.
اولین مشق های او در کتاب نیمه ی تو به عرصه ی ظهور رسیده اند.
و اکنون نزدیک به { 300 - سیصد } ترانه ی به حنجره سپرده (در داخل و خارج ایران)دارد...

kaka
Monday 28 July 2008, 10:16 AM
هستی بی باور!
من بیقرارِ فصلِ رویشِ توأم
تا مرا تکرار کنی
لذتِ اسارت میانِ دست های تو شگفت ناپذیر.

نازنینِ گُلها !
همزبانِ آینه ات خواهم شد
بر نمی گردی؟

kaka
Monday 28 July 2008, 10:19 AM
دلُ سپردمش به تو
بازم می گی که بی وفام
راحت بیا بهم بگو من تو رو دیگه نمی خوام
من داره خندم می گیره از این بهونه های تو
حرف حسابتو بگو چقد بشینم پای تو
ببین چه روزگاریه!! کی به کی می گه بی وفا!!
عجب زمونه ای شده!! بابا یه کم کوتاه بیا!!
ته دلت چی می گذره دوست منی یا دشمنی
بهتره حرف آخرُ همیشه اول بزنی
دیگه داری یواش یواش حوصله مو سر می بری
اینقده بازی در نیار یا این وَری یا اون وَری
اینقده مدَّعی نباش تو دردسر میُفتیا
گفتنیا رو گفتمت نگی بهم نگفتیا
ببین چه روزگاریه!! کی به کی می گه بی وفا!!
عجب زمونه ای شده!! بابا یه کم کوتاه بیا!!

kaka
Monday 28 July 2008, 10:19 AM
چیزی نمی گم اما تو بی برو برگرد می بازی

حتی اگه قد یه شهر دروغ تازه بسازی

آبروتُ نمی برم بذار اونو داشته باشی

خودت می خوای مدل بشی سر کلاس نقاشی

مطلبی رو که چاپ شده خودت نوشتی ؟ تنهایی!

خسته نباشی سردبیر، بگو که فردا کجایی؟

دور و بره من که پُره ، از آدمای الکی

من زنگ زدم بودم بهت ؟! وای که چقد با نمکی

واست ترانه هم می گم، هیچم نمی ذارم کمش

این اداها دیگه چیه خودم برات می فروشمش

ترانه من زیاد دارم، باشه برا دوست دخترات

خواستی به مریمم بگو ، برو جلو دارم برات

بازم بیا اینطرفا، دماغ سوخته می خریم

پینوکیو گریه نکن ، آبروتُ نمی بریم

سلام ما رو برسون به روباه و گربه نره

گفتی شبا سوژه می دی ، هر کی نرسونه خره

دزد باباته، دزد خودتی، دزد جد و آباد توئه

بازی فردا رو ببین، نتیجه شم دوبه دوئه

ببین که علم غیب دارم، ازم بترسی بهتره

یه دفه سوسکت میکنم، که دیگه خوابت نبره

kaka
Monday 28 July 2008, 10:23 AM
آره آره بَدم من ، اسمتُ خط زدم من
می رم که برنگردم ، اگه دیگه اومدم من

من توی دنیای خودم
تو توی دنیای خودت
دیگه خرابکاریاتم
از این به بعد پای خودت

هر چی سپیده واسه تو
هر چی سیاه مال من
بهم بگو چقد بِدم
دیگه نیای دنبال من

آره آره بَدم من ، اسمتُ خط زدم من
می رم که برنگردم ، اگه دیگه اومدم من

من بی مرام ، بی معرفت
تو صاف و ساده مهربون
دروغِ آخرم بگم؟
تو رو خدا پیشم بمون

سادگی کردم انگاری
که رات دادم توی دلم
من اشتباه کرده بودم
که فکر میکردم عاقلم

آره آره بَدم من ، اسمتُ خط زدم من
می رم که برنگردم ، اگه دیگه اومدم من

kaka
Monday 28 July 2008, 10:28 AM
دستِِِِ من به آرزوهام اگه با تو نرسیده

عوضش چشمای خیسم صد دفه خوابتُ دیده

اگه هدیه ای ندادی که بمونه یادگاری

عوضش خاطره هام ، با خودت همیشه داری

سردی خونه هنوزم ، تلخی خزونُ داره

اما با تموم سردیش بوی تابستونُ داره

اگه حتی این ترانه ظاهر شادی نداره

اما آهنگِ قشنگش ، تو رو یا د من میاره

می بینی چه تلخ چه شیرین، میتونه مال تو باشه

با همه حادثه ها باز ، دلم دنبال تو باشه

kaka
Monday 28 July 2008, 10:33 AM
ما رُ گرفتی به خدا ، ما خودمون آخرشیم

اگه رو راست باشه یکی ، ما خودمون نوکرشیم

ما گرگِ بارون دیده ایم ، کلاه نمیره سرمون

چیزی به این سادگیا ، که نمی شه باورمون

اگه به پاش بیوفته ما ، تو دهن ِ شیرم میریم

اگه برا ما تب کنن ، ما هم براشون می میریم

اینقده زیر آبی نرو ، از پشت کوه نیومدیم

توی شلنگ شنا نکن ، این کارارُ مام بلدیم

مشت تو واشد آخرش ، تو زرد از آب دراومدی

هر چی که گفتی نبودی ، فکر کردی خیلی بلدی

می خوای به تخته بزنم ، یه هو ، یه وقت چشم نخوری

استامینوفن کدیین ، ما که خوبیم تو چطوری؟؟؟؟

kaka
Monday 28 July 2008, 10:33 AM
مرا چه سود

از بردن

وقتی حتی

زمزمه ای برای باختن نمانده است

سایه ها با تدریجی لال به مرگ میرسند !