PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سمفوني شماره 3 بتهوون



Khashayar
Wednesday 6 August 2008, 10:56 PM
بتهوون انگيزه ساخت يك سمفوني براي ناپلئون بناپارت را احتمالا در سال 1798 از ژنرال برنادت فرستاده كشور فرانسه به شهر وين گرفته است . بتهوون خود شيفته شخصيت ناپلئون كه ژنرال برنادت او را حامل ازادي و نظم و بعنوان يك نابغه و قهرمان تصوير كرده بود شده بود همانگونه كه طرح اوليه اين سمفوني كه از سالهاي 1802 تا 1804 باقي مانده است نشان ميدهد بتههون در ايده هاي تاريخ طرحهاي اوليه 1801 است اين سمفوني بين ماههاي مه تا نوامبر نوشته شده است درست در زماني كه بتههون قصد داشت نسخه پاكنويس شده اش را به پاريس بفرستد خبر تاجگذاري ناپلئون را دريافت كرد او از اين خبر خشمگين شد و اين برگ از پارتيتور را پاره كرد و گفت او هم يك تحقيير كننده حقوق بشر است اين

نسخه اصلي اين سمفوني از بين رفته است

بتههون اين سمفوني را به يكي از بزرگترين و ثروتمندترين حاميانش هديه كرداولين اجراي اين سمفوني در سال1805 با رهبري خود اهنگساز اجرا شده است.

ساختار :

سمفوني قهرمان از نظر زمان ساخت در نزديكي زمان ساخت اپراي بتههون به نام فيدليو است و نقطه عطف بسيار مهمي در افرينش اثار وي محسوب ميشود تمايل به سمفوني بزرگ در برابر دو سمفوني قبلي وي ، راه بيان جديدي را در سمفوني ميگشايد .غناي فانتزي و استقلال عملي در فرمهاي اين سمفوني تحسين برانگيز است توجه به افكار جانبي در اين اثر به بسط فرم و بسط دراماتيك ان و به خلق اثري عظيم انجاميده است استفاده بتهوون از مارش عزا در سمفوني هايش كه قبلا در اثار اوازي اپرا و اوارتوريو پيش مي امده همانطور جالب است كه بتهوون بر روي فرم اسكرتزو عمل كرده است گيرايي اين سمفوني بدليل استفاده از ميان موومانها كه ترتيب وارياسيون موومان پاياني را قطع مي كنند بيشتر ميشود بتهوون با وجود همه جسارتش در طرح اين سمفوني فرم سونات را حفظ كرده است.

بررسي موومانهاي سمفوني:

موومان اول:در موومان اول مبارزه زندگي يك قهرمان در موومان دوم برخورد با مرگ و جهان پس از مرگ(فانفار قيامت باقي ) و در موومان سوم نگرش مثبت و شاد قهرمان به زندگي و در موومان اخر تصاويري از زندگي قهرماني در پرتو ايده الها .

عنوان قهرماني بر اين سمفوني انسان را بر اين راي محق ميسازد كه اين اثر برفكر مشخصي استوار است و ان ستايش انسان حماسي است.

بتهوون وارياسيونهاي موومان اخر را برروي تمي كه ملودي انرا در اصل براي قطعه دوم اثري براي پيانو در نظر گرفته بوده اپوس 35 كه كوتاه زماني قبل از سمفوني شماره 3 ميسازداستفاده ميكند كه بمنزله زمينه اي براي موومان پاياني محسوب ميشود .
توجه خاص بتهوون به موضوع تيتان پرومتوس قهرماني از افسانه هاي يونان باستان براي تعريف قهرمان در موومان پاياني اين سمفوني عظيم بوده است بتهوون مفهوم قهرماني را مانند فلاسفه و شعراي هم عصر خويش مانند كانت ، شيللر و گوته درك ميكند قهرمان او موجود فوق انساني نيست كه به دليل برتري نيروي جسماني شكست ناپذير باشد بلكهقهرماني است در اوج مبارزه بشريت براي ايده الهاي اخلاقي او.
منبع.موزیسین

yoosef-67
Wednesday 6 August 2008, 11:09 PM
واقعا ممنون.
لطفا باز هم از زندگی و خصوصیتهای شخصی و سمفونی های بتهوون بنویسید.

arian
Thursday 7 August 2008, 09:02 AM
نقل قولي از ناپلئون هست كه زياد براي خودم تكرار ميكنم : " آنچه انتها ندارد حماقت بشري است " .
در عصر ناپلئون ، شكوه و اعتبار موسيقي شايد در بالا ترين جايگاه در ميان ساير هنرها قرار داشت و موسيقي و موسيقيدان بخشي از مفاخر و گنجينه هاي بزرگ يك سرزمين به شمار مي رفتند و از همين رو بتهوون هيچگاه در برابر هيچ پادشاه يا امپراطوري سر خم نمي نمود . سرود مارسيز به تنهايي بسيار قوي تر از شمشير و سرنيزه هاي سپاه امپراطوري به حساب ميامد .در اين دوره دو نابغه بزرگ يكي در موسيقي و ديگري در سياست پا به عرصه ي ظهور گذاشتند . دو نابغه اي كه شايد تاريخ بيش از ديگران از آن دو نام برده است . بتهوون داراي جايگاه عظيمي در موسيقي است كه اين جايگاه بزرگ را در دوران حيات خود نيز دارا بود و بسيار بر ارزش هاي پاك انساني و حقوق انسان ها تاكيد داشت و يكي از آرمانگرا ترين جلوه هاي تاريخ بشري است . اين انسان پاك نهاد به گواهي بسياري از تاريخ نويسان هيچ گاه ازدواج ننمود و هيچگاه روابطي خارج از عرف حتي با عشق خود نيز نداشت . شايد نوشتن سونات براي عشق خود را كافي مي دانست . هنگامي كه ناپلئون تاج شاهي را به ميان لجنزار پرتاب كرد و پس از آن نيز چونان بتهوون معيار هاي اشرافي را مورد خطاب و نفرت قرار داد كمتر كسي فكر ميكرد كه روزي اين مرد تاج را از ميان لجنزار بردارد و بار ديگر بر سر خود بگذارد و نه تنها آرمانهاي يك موسيقيدان كه آرمانها ي يك نسل از تاريخ را در زير پا لگد كوب نمايد . بار ديگر به گفته ي ناپلئون برميگردم كه در اينجا بسيار مصداق پيدا مي كند : " آنچه انتها ندارد حماقت بشري است " . اين حماقت بشري هميشه و همه جا تكرار شدني است و نهايتي بر آن متصور نيست و از همين روست كه بتهوون بزرگ در خشم مي گويد : او نيز يك تحقير كننده ي حقوق بشر است. خشايار خان ممنون از مطلب زيباتون .