PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سرگذشت موسیقی کلاسیک در شوروی کمونیستی



Khashayar
Wednesday 6 August 2008, 11:20 PM
روزهای سختی بود؛ سرد و سیاه. سایه مرگ بر سراسر اتحاد جماهیر شوروی گسترده بود. ترس از اعدام، تبعید و اسارت هیچکس را لحظه ای رها نمی کرد، به خصوص هنرمندان و دیگر افرادی را که اهل تفکر بودند. کسی جرات مخالفت با استالین را نداشت. مردم کاملا مسخ شده بودند. همه آنها انگار دو شخصیت داشتند: اول آنچه رژیم از آنها می خواست و دیگری موجودیت واقعی خودشان.

استالین دهه های 1920 و 30 را حذف پاکسازی نویسندگان کرد؛ ماند لشتام، بابل، ییسنین، مایاکوفسکی، تسوتایوا و گومیلیوف. بسیاری از آنها اعدام و بسیاری دیگر اسیر شدند. سال 1948 نوبت به آهنگسازان رسید.

رهبر و معلم کبیر اپرایی را شنید که او را بسیار ناراحت کرد. خشم او دامن موسیقی آوانگارد را گرفت. موسیقی های سبک قدیم هم مطابق سلیقه او نبودند. موسیقی باید با ملودی های ساده و قابل فهم خود تمام ویژگی های رژیم را برمی شمرد و آن را ستایش می کرد. استالین به کمیسرهایش دستور داد موسیقی «سوسیالیسم واقع گرایانه» را به آهنگسازان تحمیل کنند و هر کس را که ایده دیگری دارد، به راحتی کنار بگذارند. کمیته مرکزی، آهنگسازانی را که موسیقی آنها «ضدمردم» و «فرمالیستی» بود، محکوم کرد.

وظیفه سنگین محو کردن «فرمالیست ها» به عهده تیخون خرنیکوف بود. خرنیکوف از اول آوریل 1925 تا 1948، زمان تشکیل نخستین کنگره انجمن آهنگسازان، فهرست کاملی از آهنگسازان «ضد مردم» تهیه کرد. نخستین «ضدسوسیالیست ها» شوستاکوویچ، پروکوفیف، خاچاطوریان و مایاکوفسکی بودند.

«در آثار رفیق شوستاکوویچ، انواع مختلف مغایرت و تضاد را با واقعیت هنر شوروی پیدا کردیم: واقعیت گریزی، عصبیت و صحنه های مشمئزکننده. در آثار رفیق پروکوفیف هم به جای احساس و ملودی های طبیعی، خورخور و زوزه شنیدیم».

این نوشته، بخشی از گزارش خرنیکوف بود. او همچنین گزارش داد که مردم «در سراسر اتحاد جماهیر شوروی» به اتفاق آرا، به اصطلاح فرمالیست ها را محکوم کردند و خواستند با تمام کسانی که نامشان در لیست سیاه بوده است، مانند وطن فروشان رفتار شود؛ «سمفونی های روشنفکرمآب دیگر کافی است! با دستورهای روشن و صریح حزب، تمام مانیفست های فرمالیست ها را متوقف خواهیم کرد».

شوستاکوویچ را بیشتر از همه به خاطر اپرای «لیدی مکبث» آزار دادند. روز توبه او واقعا وحشتناک بود. مردان «گناهکار» را مجبور کردند مقابل جمع از اشتباهایشان ابراز پشیمانی کنند. نمایشی خفت آور از خودانتقادی و خواری بود. پس از آن پروکوفیف سکته مغزی کرد و هیچ وقت از آن بهبود نیافت و پنج سال بعد، در یک روز با استالین درگذشت. خبر مرگ او تا یک هفته انتشار نیافت، چون در آن زمان رسانه های گروهی شوروی مرتبا اخبار مربوط به مرگ استالین را پخش می کردند.

12 سال پیش از این مراسم توبه هم، شوستاکوویچ را مقابل همین جمعیت شلاق زده بودند. او فهمید که دیگر باید جلوی خود را بگیرد و اقرار کند: «رفیق، رئیس جلسه من از شما بسیار سپاسگزارم.... فکر می کردم در ایجاد سبکی شخصی که از خواسته های هوشمندانه رژیم شوروی پیروی کند، موفق شده ام.... اما الان می بینم مرتکب چه اشتباه بزرگی شده ام. می دانم قضاوت حزب کاملا عادلانه است. روی ساختن تصویر موسیقایی از قهرمانان بزرگ کشور با ایدئولوژی درست، کار خواهم کرد، البته با راهنمایی های کمیته مرکزی شیوه کارم را عوض خواهم کرد و آهنگ هایی واقعا خوب برای مردم کشورم خلق می کنم».

توبه شوستاکوویچ آنقدر خفت آور و مبالغه آمیز بود که بیشتر حالت مسخره کردن رژیم را داشت. در حقیقت او از عذابی سخت ترسید و ضربه دید. هرچند، در خلوت، خود را برای انتقام آماده می کرد.

خرنیکوف زندگی تمام کسانی که نامشان را در لیست سیاه قرار داشت، تباه کرد. جلوی تمام فعالیت های آنها گرفته شد و تا زمان مرگ استالین در انتظار دستگیری، تبعید یا اعدام بودند. جالب آنکه خرنیکوف بعد از فروپاشی شوروی هم سمت خود را حفظ کرد و تا سال 1991 به عنوان رئیس تحقیقات موسیقایی در روسیه به فعالیت پرداخت. الان او 93 ساله است و اجازه داد ماه گذشته در مسکو با او گفت وگو کنم.

وقتی به او گفتم در سرکوبی موسیقدان ها کمک زیادی به رژیم کرده است، عصبانی شد و فریاد زد که به او تهمت می زنم و همه اینها دروغ محض است: «شما (غربی ها) اتحاد جماهیر شوروی را مجبور کردید از «سوسیالیسم واقع گرایانه» حمایت کند؛ شما بودید که آنها را به باد انتقاد گرفتید. آهنگسازان یهودی برای از بین بردن رقیبان خود دست به هر کاری زدند. به آثار ما حمله های ناعادلانه ای کردند و نگذاشتند آنها مطرح شوند».

خرنیکوف می گوید که او فقط خطابه نوشته شده علیه شوستاکوویچ و پروکوفیف در سال 1948 را خوانده و در نوشتن آن هیچ نقشی نداشته است: «مجبور بودم. می فهمید؟ چه کار دیگری می توانستم بکنم؟ اگر قبول نمی کردم، حتما مرا می کشتند. مرا مجبور به انجام این کار کردند. خود شوستاکوویچ و پروکوفیف این را می دانستند و به خاطر مخمصه ای که در آن بودم با من همدردی می کردند. حق انتخاب دیگری نداشتم. هر کاری که می توانستم برای آنها کردم. زمانی که در زندان یا مورد غضب حکومت بودند به آنها کمک مالی زیادی کردم... و آنها هم از من بسیار تشکر کردند».اما حتی الان هم خرنیکوف به قدرتی که زیر نفوذ استالین داشت، افتخار می کند: «حرف من قانون بود. مردم می دانستند که استالین شخصا من را انتخاب کرده و می ترسیدند که... درباره آنها با رهبر کبیر صحبت کنم. کمیسر استالین بودم. وقتی می گفتم نه، به معنی نه بود».کمیسر پیر با اشتیاق درباره ملاقات هایش با استالین صحبت می کند.

او کارشناس هنر و موسیقی بود؛ هنر را بهتر از هر کس دیگری می فهمید. با اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست در لژ خصوصی بالشوی ]سالن تئاتر معروف روسیه [ملاقات می کرد. استالین نظر او را کاملا قبول داشت. حتی تحت تاثیر نظرات خرنیکوف، استالین ناگهان دست هایش را بالا می برد و کنسرت هنرمندان بزرگ یا یک خواننده مطرح را به هم می زد.

خرنیکوف بسیار شجاع هم بود! سرنوشت موسیقیدان ها ذهن او را به خود مشغول می کرد و همیشه با رهبر کبیر درباره آن مشاجره می کرد. او برای احقاق حقوق آنها تلاش های بسیاری کرد، اما نظر ایرنا، همسر شوستاکوویچ، کاملا متفاوت است. ما با هم به آپارتمانی در مسکو که او با شوستاکوویچ در آن زندگی می کرد، رفتیم. او به من کشویی پر از کاغذ را نشان داد؛ اینها آهنگ هایی بودند که خرنیکوف اجازه اجرایشان را نداده بود. او می گوید تمام حرف های همسرش در مراسم توبه، ظاهری بود: «او هیچ گاه این انتقادها را قبول نکرد، چون به نظر او هیچ یک از این افراد کارشناس موسیقی نبودند».

اگر واقعا می خواهید با طرز فکر شوستاکوویچ آشنا شوید، به اثری که او بعد از حمله های خرنیکوف خلق کرد، گوش کنید. طنز تلخ موسیقایی آن را درک کنید. اسم این قطعه «محله آنتی فرمالیست ها» است. آهنگساز، این اثر را سال ها از همه پنهان کرد. حتی تا مدت ها بعد از مرگ او، آن را اجرا نکردند. دو ماه پیش، در مسکو، این اثر روی صحنه رفت. نقش استالین را یک خواننده با صدای باس ایفا کرد. او با لهجه مسخره گرجی و لحنی عمدا مضحک آواز می خواند. موضوع متن او همان جلسه توبه سال 1948 است و در آن روی «فرمالیسم» خیلی تاکید می شود. متن او غلط های دستوری و املایی بسیاری دارد ولی در عین حال بسیار رسمی است: «رفیغان عزیز! دو جور آهنگساز هست؛ یکی کسانی که آهنگساز مردم اند، یکی کسانی که دشمن مردم اند یعنی بر ضد مردم اند. آهنگسازهای مردم، آنهایی هستند که آهنگ هایشان واقع گراست، یعنی ترفدار واقعیت است.

دشمن های مردم این «فرمالیسط ها» هستند. حالا یکی می پرسد چرا همیشه آهنگ های آهنگسازهای مردم باید واقع گرایانه باشد؟ خوب معلوم است، چون زاط آنها واقع گراست. اما زاط این فرمالیسط ها، بدون اینکه خجالت بکشند، فرمالیسط است. فرمالیسط ها با آهنگ هایشان به هیچ کس نمی توانند هیچ کمکی بکنند».بعد از آن، «شاعر» که بسیار عصبی است و دایم سرش را تکان می دهد، با نفرتی آشکار می گوید: «رفیق از نطق بی پرده و روشنگر شما بسیار سپاسگزارم. ما چیزهای خیلی زیادی از آن آموختیم و به سوال های حیاتی مان در زمینه موسیقی، پاسخ قانع کننده ای داد».کسانی که هنوز به غلط فکر می کنند، شوستاکوویچ برده حکومت بود و چاپلوسی استالین را می کرد، می توانند «محله آنتی فرمالیست» او را گوش کنند. این اثر بسیار گزنده بود؛ درست مانند شعری که باعث تبعید ماندلشستام به سیبری شد.

شوستاکوویچ با هوشمندی نقد طعنه زننده خود را در «تسئو» نگه داشت.با وجود اینکه شوستاکوویچ از نتیجه فرمان 1948 بسیار عذاب دید، اما دست از کار نکشید و طی 15 سال بعدی عمر خود، بهترین و جاافتاده ترین آثار را خلق کرد. شش سمفونی آخر، 10 کوارتت آخر و پرلودها و فوگ های خارق العاده ازجمله این آثارند.ممنوعیت اجرای اپرای «لیدی مکبث» با تاسفی بسیار همراه بود، اما جالب آن است که این آهنگساز خلاق، تغییرات کوچکی در آن اعمال کرد و اسمش را «کاترینا اسمائیلوا» گذاشت و دوباره آن را به اجرا در آورد.

زمانی او به فلو را لیتولینوا، دوست نویسنده اش، گفت «بدون «راهنمایی های» حزب ... می توانستم خیلی بی پرده تر آهنگسازی کنم و به طور قطع طعنه های بیشتری می زدم؛ می توانستم ایده هایم را آزادانه بیان کنم و دیگر مجبور به استتار آنها نبودم».درست است که رژیم، پروکوفیف را خیلی آزار داد، اما او قبل از سال 1948 هم زندگی بسیار مخشوشی داشت. او همسرش، لینا را ترک کرد و پس از آن بود که استالین، لینا را به اردوگاه فرستاد. در آن زمان هیچکس نبود که با او همدردی کند.

کمک های خرنیکوف را هم واقعا نمی شود انکار کرد. او احتمالا زیر فشار عذاب وجدان و به طور قطع با اصرارهای مستیلاف رستر ایوویچ، کمک های مالی زیادی به پروکوفیف کرد؛ زمانی که او مورد غضب رژیم بود، دیگر چه می توانست بکند؟تیخون خرینکوف به دلیل قدرت و اعتبارش، همیشه مورد ستایش و رفتار او با کسانی که تملقش را نمی گفتند، بسیار کینه توزانه بود. همین تحمیل ظالمانه «سوسیالیسم واقع گرایانه» که خالقش بود تا چندین دهه سایه وار آهنگسازان بزرگ روسیه را تعقیب کرد. با وجود این او درست می گوید: «اگر این کار را نمی کرد، شخص دیگری شاید بدتر آن را انجام می داد و البته نمی توانیم انکار کنیم که تیر اعدام ها و دستگیری های استالین، موسیقیدان را بسیار کمتر از نویسندگان، نشانه گرفت».

مارتین سیکس اسمیت،ترجمه؛ هستی نقره چی
منبع؛ گاردین