توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاثیر ادبیات ایرانی در ادب جهان
kaka
Monday 1 September 2008, 05:36 PM
You can see links before reply
<<گوته اشعار حافظ را به دیده ی شکلی مطلوب و آرمانی برای سرودن شعر در دوران سالخوردگی خویش می نگرد>>
براساس شواهد و مدارک موجود، گوته شاعر بزرگ کلاسیک آلمان، به هر چه که رنگ و بوی فرهنگ و هنر یونان باستان را داشت عشق می ورزید و از اوان جوانی به تمام مظاهر تمدن عهد هخامنشی بسیار علاقه مند بود. امپراطوری عظیمی که از سال 557 تا 330 پیش از میلاد دوام داشت و بر پایه های آزادمنشی، بردباری و گذشت استوار بود ، به گفته هگل مجموعه باشکوهی را به نمایش گذاشت که برای نخستین بار در تاریخ بر مردمی فرمان می راند که آنان را ترغیب و تشویق می کرد تا ابعاد شخصیت خویش را تکامل و غنا بخشند و به ثبوت و عرصه ی ظهور برسانند.گوته در سمت مسئول نظارت بر امور ساختمانی قصر کارل آگوست – والی منطقه وایمار– در سال 1800 م دستور داد برای تزیین تالار بزرگ این قصر نقش برجسته ای از خمیر کاغذ بسازند و در آنجا نصب کنند. این نقش بر جسته از تعدادی مجسمه با زیرنویس هایی که حاوی کلمات قصار بزرگان می باشد، تشکیل شده است که سبک و سیاق آنها معماری آتن دوران کلاسیک را در ذهن بیننده تداعی می کند. بخاری این تالار با شیرهای مفرغی، به تقلید از شیرهای مصر باستان، مزین شده است. بالای این مجسمه ها، زیر یک خورشید بالدار نوشته ای به خط میخی به چشم می خورد که – البته نه چندان دقیق – از روی کتیبه های موجود در تخت جمشید کپی برداری شده است. گوته از طریق « یوهان گوتفریدهردر» با این خط آشنایی پیدا کرده بود که نمونه ی آن در گزارش سفر کارستن نیبور منتشر شده به سال 1772 م آمده است.
You can see links before reply
آشنایی گوته با حافظ در سال 1814م، یعنی در 63 سالگی او از طریق ترجمه ی خاور شناس اتریشی «فون هامرپور گشتال» صورت گرفت. مطالعه همین برگردان نه چندان دقیق و کامل از غزلیات حافظ آن چنان شور و شوقی در دل گوته سالخورده به وجود آورد که او را بر آن داشت تا اشعاری به شیوه این شاعر سترگ و ژرف اندیش بسراید؛ شاعری که گوته جوهر شعر شرقی را در وجود او می بیند.
اشعار موجود در حافظ نامه یعنی بخش دوم از دوازده بخش منظوم دیوان شرقی – غربی نشان دهنده آن است که گوته چه سان شیفته ی حافظ بود و چه اندازه برای این شاعر بزرگ ارج و اعتبار قائل می شد. در شعری با عنوان « بیکرانه» از همین بخش چنین می خوانیم:
تو بزرگی؛ چه، تو را نقطه ی پایانی نیست / بی سرآغازی نیز، قرعه فال به نام تو زدند. / شعر تو دوارست، همچنان ستاره سیارست، / مطلع و مقطع آن یکسان ست / و آنچه در فاصله این دو همی هست عیان / عین آنست که در اول و در پایان ست.
تو همان چشمه ی شعری که روان ست از آن / نغمه شوق و سرور همچو موج از پس موج/ .../ غزلی دلکش از سینه تو می تراود بیرون/ و گلویت که عطشناک مدام جرعه ای می طلبد / و دلی داری نیک که پراکنده کند مهر و صفا.
گو جهان یکسره ویران گردد/ حافظا با تو و تنها با تو/ خواهم اکنون به رقابت خیزم/ شادی و رنج از آن ما باد/ این دو همزاد و شریک/ عشق ورزی و باده نوشی نیز/ فخر من باد و هستی من باد.
اینک ای شعر بپا کن شرری!/گشتِ ایام ندارد اثری/ هر زمان تازه تری...
گوته در آینه ی جمال حافظ تصویر خویش را به وضوح مشاهده می کند. در عالم خیال این احساس به گوته دست می دهد که زمانی در وجود حافظ زندگی می کرده است. از این رو همانگونه که در بر گردان شعر بیکرانه دیدیم، حافظ را همزاد خویش می نامد.
You can see links before reply
ویژگی دوم از این هم فراتر می رود؛ گوته نه تنها در آینه ی جمال حافظ تصویر خویش را می بیند، بلکه در شعر و شاعری نیز او را مرشد و مراد می داند که مایل است با وی به رقابت برخیزد. به این ترتیب می توان حافظ را سرمشق گوته برای سرودن شعر در دوران سالخوردگی به حساب آورد.
گرچه گوته ی سالخورده در شعر حافظ به دیده یک سرمشق برانگیزنده و غنابخش می نگرد، لیکن در انتخاب سبک دیوان به گونه ای معکوس عمل می کند. چون آنچه گوته از ماهیت سبک شعر حافظ برداشت می کند، با ذهنیت هنری او – این پرورش یافته ی مغرب زمین و مکتب کلاسیک – در تضاد است، آن را نوعی بی سبکی می انگارد. گوته بر اساس این پندار در بخش یادداشتها و توضیحات می نویسد: این شیوه ای است که بی محابا والاترین و فرومایه ترین تصاویر را در هم می آمیزد و برای آنکه تأثیرات شگرفی بیافریند، ناهمگونها را در کنار یکدیگر می چیند، ما را در یک چشم به هم زدن از این جهان خاکی به آسمانها پرواز می دهد و از آنجا باز به این خاکدان برمی گرداند و بر عکس. بنابراین آنچه گوته به عنوان سرمشق برای سرودن اشعار دیوان انتخاب می کند، تصویر متضادی است از دنیای شعری خود او و درست همین امر تأثیری دگرگون کننده بر وی می گذارد و در واقع از این کلاسیسیست بزرگ یا رمانتیسیست بزرگ می سازد.
این خصوصیت سوم ما را به ویژگی دیگری راهبری می کند: گوته پس از آشنایی با این تصویر متضاد، به آنچه که از حافظ آموخته است، قناعت نمی ورزد، بلکه احساس می کند که این چهره های سه گانه یعنی همزاد، مراد و رقیب او را به مبارزه می طلبند و این مبارزه جویی قدرت خلاقه او را بیدار می کند و وی را بر آن می دارد که بکوشد تا به دنیای خیال انگیز و شاعرانه حافظ گام نهد و در آن فضای ملکوتی نغمه های شوق و سرور بسراید. این تغییر فضا ذهنیت کلاسیک گوته را متزلزل نمی سازد، بلکه همراه با شعر حافظ باب سبک و سیاق دومی بر گوته گشوده می شود، سبک و سیاقی بی پیرایه در کنار سبک مبتنی بر قوانین زیباشناختی مکتب کلاسیک.
You can see links before reply
با اندکی تأمل در سبک دیوان در می یابیم که از پشت نقاب شرقی آن، سبک آزاد شعر گوته در دوران جوانی قابل تشخیص است، سبکی که گوته در سالخوردگی بار دیگر به سراغ آن می رود و با الهام گرفتن از حافظ آن را به اوج کمال می رساند. پس حافظ نه تنها همزاد، مراد و رقیب این شاعر بزرگ آلمانی است، بلکه شعر حافظ را نیز می توان پیش فرم اشعار گوته در دیوان شرقی – غربی به شمار آورد. گوته خود در این باب می سراید:
سخن را عروس نامیده اند
و اندیشه را داماد،
قدر این پیوند را آن کس می شناسد
که حافظ را بستاید.
این سروده ی گوته آشکارا به این بیت حافظ اشاره دارد:
کس چو حافظ نکشید از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
این سبک آزاد قبل از هر چیز در به کارگیری عناصر نثر در شعر خلاصه می شود؛ یعنی در آمیزش جاندار نظم و نثر که به واسطه شعر هم به زندگی نزدیک تر می شود و هم گستردگی درونی عظیمی پیدا می کند. این سبک ضمن آنکه خودآگاه، بی پروا، روزمره و هزل آمیز است، غنی، والا و لطیف نیز هست و نه تنها قادر است به کمال و تعالی دست یازد، بلکه حتی به سان لهیبی سر بر می کشد، لهیبی که در کوره ی آن زبان نثر به وسیله ای برای آفرینش والاترین شعرها تبدیل می شود.
در واقع می توان گفت که گوته به هنگام تصنیف دیوان در اندیشه دفاع از خویش در حوزه شعر غنایی بوده است. برای هر ایرانی غرور آفرین و مایه مباهات است که گوته از سوی یک شاعر پارسی گوی برانگیخته می شود تا دیگر بار به سراغ این فرم آلمانی مورد استفاده اش در آثار دوران جوانی برود.
گوته اشعار حافظ را به دیده ی شکلی مطلوب و آرمانی برای سرودن شعر در دوران سالخوردگی خویش می نگرد، شعری که در آن حکمت و شباب به زیباترین وجهی با یکدیگر پیوند خورده اند. در مفهوم سالخوردگی تعمق، تفکر و تعقل نهفته است و در مفهوم شباب گرمی، حیات و شور عشق؛ «تسلیم» مصداق این یکی است و «چیرگی» مصادق دیگری، این دو در شعر خیال انگیز که همان شکل مطلوب و آرمانی شعر است، در هم آمیخته اند و این درست همان برداشت است که گوته از شعر همزاد ایرانی خود داشته است. عنصر اصلی اشعار دیوان شرقی – غربی را دیگر نه قالب و حدود و ثغور؛ بلکه آنچه سیال و بی مرز است تشکیل می دهد.
" هاینریش هاینه" در سال 835 م، در جزء یکم اثر خود با عنوان " مکتب رمانتیک " درباره دیوان چنین اظهار نظر می کند: در این اثر، گوته سرمست کننده ترین شوق زندگی را به نظم کشیده است و این کار چنان ساده، موفق، لطیف و مدهوش کننده صورت گرفته است که انسان در شگفت می ماند که چگونه انجام چنین کاری در زبان آلمانی امکان پذیر شده است. معجزه این کتاب غیر قابل توصیف است. دیوان گوته درودی است که مغرب زمین به مشرق زمین می فرستد. این درود بدان معناست که غرب از معنویت گرایی یخ زده و بی رمق خسته و دلزده شده است و می خواهد در فضای سالم شرق به کالبد خویش جانی تازه ببخشد.
گوته پس از آن که در «فاوست» ناخشنودی خود را از معنویت انتزاعی و نیاز خویش را به لذتهای واقعی و حقیقی ابراز می دارد، خود را با تمام وجود در آغوش تجربیات حسی می اندازد و به این ترتیب دیوان شرقی– غربی را می آفریند. پس دیوان شرقی – غربی حاصل فرار یک رمانتی سیست از واقعیت حال به سرزمین رؤیایی گذشته نیست، بلکه حاصل فرار از فریب ظواهر بی ثبات به حقیقت جاودانه ی پدیده های اولیه ی حیات است، بدین معنی که آنچه را که باقی است در آنچه که فانی است مشاهده و تمام اشیای موجود در جهان را به عنوان تمثیلی از جاودانگی تفسیر کنیم. جوهر هنری سبک دیوان هم در همین نوع برداشت و عملکرد نهفته است. به گفته گوته: آنگاه که هنر در برابر شیئی بی تفاوت و خرد کاملا مطلق می شود، هنر والا شکل می گیرد.
به قولی دیگر، هنر سبک دیوان در این است که اشکال هزار چهره ی این جهان را به کمک قدرت تخیل بر می نمایاند و آنچه را که به ظاهر بی اهمیت به نظر می رسد، به طرز معجزه آسایی پر اهمیت جلوه می دهد. دیوان دارای سبک شاعرانه است که می توان آن را نوعی بافندگی ذهن به شمار آورد و از این رو شعری بسیط ارائه می دهد که هدف اصلی آن دستیابی به روابط معقولی است که به واسطه ی آنها صور این جهانی به طور سلسله وار به هم پیوند می خورند. اما چرا گوته بر آن شد تا به تقلید از حافظ بپردازد؟ پاسخ به این پرسش را از زبان نیچه می شنویم: نوابغ بر دو دسته اند، یکی آنکه اصولأ باور می کند و خواستش این است که بارور کند و دیگری آنکه علاقه ای وافر به بارور شدن و زادن دارد.
از گروه نخست ، پیش از هر کس نام هایی چون حافظ و شکسپیر به ذهن متبادر می شوند، و از گروه دوم به حتم نام گوته در صدر قرار می گیرد. اشعاری که گوته به سبک و سیاق شعر یونان باستان سروده، بهترین گواه این مدعاست. در واقع حضور عنصر یونانی در روح و روان گوته موجب شیفتگی او نسبت به فرمهای یونانی بوده است. اما گوته به این خاطر از این قالبهای شعری کهن استفاده کرده؛ زیرا در این کار نوع احساس شوق وصال به وی دست می داده است. گوته در واقع نابغه ای است با ویژگیهای جنس مؤنث که در نتیجه بارور شدن های مکرر به وجودی غول آسا بدل شده، آن سان که گویی کل جهان هستی را یکجا فرو بلعیده است.
با آنکه گوته پروایی نداشت که بزرگان عرصه ادب، الهام بخش او باشند، اما هیچ گاه در طول زندگی مقلد محض نبوده است. آنچه به ظاهر تقلید می نماید، الگو برداری به معنای واقعی کلمه نیست بلکه گوته نکته ای غیر خودی را برمی گزیند و آنگاه در ذهن و زبان خود بدان شکل مأنوس و مورد نظر خویش را می دهد. گوته خود نحوه فعالیت هنری اش را در این سطور خلاصه می کند:
همیشه تنها آنچه را به رشته تحریر در آوردم، / که احساس می کردم و بدان باورمند بودم، / به این سان، ای عزیزان ! خود را پاره پاره می کردم/ و همواره باز به همان هیأتی در می آمدم که بودم
گوته در تاریخ 16 مه 1815 به ناشر خود « فریدریش کوتافون» کوتندورف می نویسد: هدف من از تصنیف دیوان شرقی – غربی این است که به شیوه ای شعف انگیز غرب را به شرق، گذشته را به حال و عنصر ایرانی را به عنصر آلمانی پیوند کنم و سنتها و طرز تفکر های دو طرف را در هم بیامیزم.
گوته در دفتر ششم دیوان با عنوان حکمت نامه در چهار پاره ای چنین می سراید: چه با شکوه این شرق / از پس دریای مدیترانه به این سوی راه گشود؛ / تنها آن کس می داند کالدرون چه سان نغمه سرایی کرده است/ که قدر حافظ را بشناسد و به او عشق بورزد.
گوته برجسته ترین ویژگی شعر حافظ را نیز در ذهنیتی می بیند که بر آن است تا دور از ذهن ترین مفاهیم را به هم پیوند کند. در بخش یادداشتها و توضیحات می خوانیم: به ذهن یک شرقی در همه حال فکری می کند که برای او که عادت دارد به سادگی دور از ذهنترین مفاهیم را به هم پیوند زند، این امکان را فراهم می سازد تا با ایجاد پیچشی در یک حرف یا یک هجا باز اضداد را از هم جدا کند.
آنچه گوته همواره در سرمشق خود حافظ مشاهده می کند و مورد ستایش قرار می دهد، همانا زنده دلی است. شکل متعالی زنده دلی، شوخ طبعی است یا همان چیزی است که ما در مورد حافظ به رندی تعبیر می کنیم.
ویژگی بارز دیوان نیز این است که گوته در این اشعار جاویدان، در قالب نوعی کمدی الهی، به والاترین شکل شوخ طبعی دست می یازد. این شوخ طبعی بازتاب احساس آزادی باطنی انسانی اندیشه گر است که توانایی آن را دارد که عشق به دنیا و چیرگی بر آن را به هم پیوند بزند. این شوخ طبعی بر اساس ماهیتش مفهومی دوگانه است، درست مانند وسیله ابراز آن یعنی خنده، با هر خنده در آن واحد هم به دنیا تبسم می کنیم و هم آن را به سخره می گیریم. علاقه به دنیا و توان دل برکندن از آن، دو احساس شادی بخش هستند که ابتدا با یکدیگر به رقابت بر می خیزند تا سرانجام صلح جویانه باز با هم یکی شوند. پس ماهیت شوخ طبعی در حقیقت این است که بر هر آنچه است و موجب دلبستگی بی قید و شرط انسان به این خاکدان می شود، خط بطلان بکشد یا به بیان رند شیراز سخن بگوییم:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
این گونه است که گوته در آینه جمال حافظ تصویر خود را می بیند و رند شیراز را برادر دو قلوی خویش خطاب می کند و هوای آن را در سر می پرورد که با وی به رقابت برخیزد.
منبع: tebyan.net
Khashayar
Monday 1 September 2008, 11:21 PM
درود.
مرسی خیلی عالی بود.
اینم لینک دانلود دیوان شرقی گوته
You can see links before reply
arian
Tuesday 2 September 2008, 09:03 AM
خانم كاكا سلام و تشكر از مطالب زيباي شما ،
اي بسا هندو و ترك همزبان وي بسا دو ترك چون بيگانگان .
هنر داراي چه ويژگي هايي است كه اينگونه ميتواند به پيوند دو گروه مختلف در ابعاد جغرافيايي متفاوت آن هم پس از گذشت چند صد سال و با زبان مختلف ، پيوند و ريشه مشترك ايجاد نمايد .
fanoos
Tuesday 2 September 2008, 09:21 PM
کاکای عزیزم از مطلب مفیدت ممنونم
برای اینکه این تاپیک همچنان به زندگی خودش مستمر و پا برجا ادامه بده با اجازت من اسم تاپیک و عوض میکنم تا مطالبی در مورد تاثیر شاعران ایران یا کلا ادبیات ایران در ادبیات جهان و نه فقط اروپا در این جا به همکاری بقیه دوستان قرار بدیم
متشکرم
یا علی
fanoos
Tuesday 2 September 2008, 09:33 PM
تأثير حافظ و خيام
بر «مائدههاي زميني»
آنچه نفس خويش را خواهي حرامت سعديا گر نخواهي همچنان بيگانه را و خويش را
«سعدي»
من سعادت خود را در سعادت ديگران ميجويم و براي سعادت خويش محتاج به سعادتمندي ديگران هستم.
«آندره ژيد»
آندره ژيد ( 1869- 1951 Andre Gide) نويسنده بزرگ معاصر فرانسه، با وجود بيش از بيست وپنج اثر، در دنياي ادبيات به عنوان خالق اثر «مائدههاي زميني» ( 1897 Les Nourritures terrestres ) شناخته ميشود و بويژه اين اثر او براي شرقيان و بهخصوص براي ايرانيان اثري برجسته محسوب ميشود و به نوعي تفاهمنامهاي است بين شرق و غرب که پيوند ادبيات ايران و فرانسه را بهخوبي نشان ميدهد و پس از« ديوان شرقي» گوته که ستايشنامهاي است از شاعران ايراني، در قرن بيستم،« مائدههاي زميني» آندره ژيد مهمترين اثري است که قدرت تاثير و نفوذ ادبيات فارسي بر ادبيات غرب را نشان ميدهد و بسياري از منتقدين و خاورشناسان آن را «ميراث تاثيرپذيري ادبيات فارسي در غرب» ميدانند.
«ديوان شرقي» گوته، «چنين گفت زرتشت» نيچه، ترجمه انگليسي رباعيات خيام به قلم فيتز جرالد، ترجمه فرانسه «هزار و يک شب» توسط دکتر ماردروس، مقدمهاي بر گلستان به قلم کنتس دو نوآي، «دلبستگي به سعدي» اثر ژراردويل و شعر بلند «براي فردوسي» اثر پل فور، از جمله آثاري هستند که ژيد از طريق مطالعه و بررسي آنها با انديشه و ذوق و احساسات شرقيان بهويژه ايرانيان آشنا شد و به گفته ژيد: «شاعران بزرگ ايران چون خيام، حافظ، سعدي، مولوي، فردوسي، منوچهري و عطار از چشمه الهام بخش هستي نوشيدهاند و از اين چشمه خود و ديگراني چون من را سيراب کردهاند و من بسيار از آنان تاثير و الهام گرفتهام.»
آندره ژيد در مقالهاي درباره «مائدههاي زميني» مينويسد که «از ميان شاعران ايراني حافظ و خيام را بيش از ديگران ميپسندم و بيشترين الهام را از اين دو گرفتهام و خودم به تاثير رباعيات خيام و غزليات حافظ بر مائدههاي زميني آگاه هستم و منکر بازتاب انديشههاي حافظ و خيام در خود و آثارم نميشوم و اين تاثيرپذيري من از آنان شايد به دليل نزديکي افکار و عقايدمان باشد. من در خلال ديوان شرقي گوته حافظ را شناختم و از طريق ترجمه انگليسي فيتز جرالد با «منطق الطير» عطار و «سلامان و ابسال» جامي و با رباعيات خيام و دنياي ذهني و روحي او آشنا شدم و از خيام آموختم که دم را غنيمت شمرم و قدر لحظهها را از ياد نبرم.»
اين يک نفس عزيز را خوش ميدار که حاصل عمر ما همين يک نفس است.
«خيام»
امروز تو را دسترس فردا نيست
و انديشه فردات به جز سودا نيست
ضايع مکن اين دم ار دلت بيدارست
کاين باقي عمر را بقا پيدا نيست
«خيام»
ناتانائل، برايت از لحظهها خواهم نوشت. از نيروي جادويي حضور لحظهها خواهم گفت. از ارزش و قدرت لحظهاي از زندگي که حتي توان نفي مرگ را نيز دارد، برايت خواهم سرود. ناتانائل، به گذشته و آينده بياعتنا باش و «دم» را دوست بدار. چرا که گذشته در «آن» ميميرد و آينده هم در حسرت رسيدن به «حال» است، پس براي اينکه در ترس از مرگ و در حسرت به سر نبريم، بايد در حضور لحظههايمان با تمام عشق زندگي کنيم.»
«ماندههاي زميني آندره ژيد»
چو عمر بسر رسد، چه بغداد و چه بلخ پيمانه چو پر شود، چه شيرين و چه تلخ
«خيام»
چون بايد مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت.
«خيام»
ناتانائل بايد مرگ را پذيرفت و مرد! حال چه اهميتي دارد که کجا و چطور. وقتي قرار است که نباشي، در کجا بودن مردهات چه فرقي ميکند؟!»
«مائدههاي زميني آندره ژيد»
شخصيت «ناتانائل» در مائدههاي زميني به عنوان همسفر، همدم و همراز ژيد همانند حضور «ساقي» در اشعار خيام و حافظ است که ژيد با او درد دل ميگويد و از او عشق ميگيرد.
اين کوزه چون من عاشق زاري بودهست
در بند سر زلف نگاري بودهست
اين دسته که بر گردن او ميبيني
دستي است که برگردن ياري بوده است.
«خيام»
وژيد با توجه به اين رباعي خيام، اينچنين با او در مائدههاي زميني همنوايي ميکند که: «اين استخوانهاي سفيد و اين صندوقهاي تهي که بر شنهاي ساحل ميبيني، عاشقي بوده، نشسته بر ساحل ميبيني، عاشقي بوده، نشسته بر ساحل به انتظار يار.»
آندره ژيد درباره حافظ و شعر و ادب فارسي ميگويد:
«حافظ علاوه بر اينکه شاعري توانمندي است، بسيار هم باهوش و زيرک است. چون با توان شاعرانه و هنرمندانه خود، موضوعات و مضامين معنوي و عرفاني را با مسائل احساسي روز مردم در هم ميآميزد، چنانکه هر خواننده براساس فهم و درک عرفاني يا عامي خود، برداشتي متفاوت از آن ميکند و اين يکي از ويژگيهاي آثار ادبي بزرگ و ماندگار است که قابليت پذيرش تفسيرهاي گوناگون و معناهاي چند گانه را دارند.
در کل شاعران ايران بسيار از صنايع ادبياي چون مراعات نظير، جناس، استعاره، کنايه، ايهام، مجاز و ... استفاده ميکنند و زبان و ادبيات فارسي هم قابليت پذيرش آن را دارد، به همين دليل اشعار فارسي پس از ترجمه آن ظرافت و لطافت و معناي عميق و چند گانه خود رااز دست ميدهند، ولي با وجود اين، ادبيات فارسي از بهترين ادبياتها و شاعران ايراني از توانمندترين شاعران جهان هستند.»
نخستين کتاب از کتابهاي هشتگانه مائدههاي زميني ژيد با اين مصراع حافظ آغاز ميشود که: «بخت خوابآلود ما بيدار مگر خواهد شد»
حافظ براي ژيد در کتاب «مائدههاي زميني» منبع الهام و الگوي تمام و کمال بوده است و خطوط مشخص و برجسته شعر و ادب فارسي را به خوبي ميتوان در اين اثر پيدا کرد و شايد يکي از دلايلي که «مائدههاي زميني» ژيد در سالهاي آغاز انتشار موفق نبود، به دليل ناآشنايي فرانسويان و بطور کلي غريبان با ادبيات شرق بويژه شعر فارسي بود.
ژيد درباره تاثيرپذيرياش از حافظ ميگويد: «من در کتاب مائدههاي زميني سعي کردهام مانند حافظ با کمترين الفاظ بيشترين معنا را برسانم و مانند حافظ از عشقهاي زميني به عشق الهي و عالم وارستگي و روحاني دست پيدا کنم، ولي برخي از کوته نظران تنها غرايز و عشقهاي زميني را در آن ديدند.»
آندره ژيد ادبيات فارسي را به کاخ زرين «هزار و يک شب» تشبيه ميکند و به کنايه مينويسد:
در اين کاخ چهل در وجود دارد که در اول به باغي پر از گل باز ميشود (کنايه از گلستان سعدي)، در دوم به باغي پر از ميوه گشوده مي شود (کنايه از بوستان سعدي)، در سوم اين کاخ رو به سوي قفسي از پرندگان خوشالحان باز ميشود (کنايه از منطق الطير عطار) و چهارمين در اين کاخ، به سوي اتاقي پر از جواهرات گشوده ميشود (کنايه از پنج گنج نظامي يا خمسه) و...
آندره ژيد هميشه از اينکه زبان فارسي را نميدانست، افسوس ميخورد و مجبور بود از آثار فارسي که به آلماني ترجمه ميشد، استفاده کند و ميگويد اين مساله باعث ميشود تمامي ظرافت و لطافت اشعار فارسي حس و درک نشود، ولي با وجود اين به قدري اشعار فارسي بهويژه غزليات حافظ نافذ و قدرتمند هستند که حتي ترجمههاي آلماني آنها براي من فرانسوي زبان تاثير گذار و شاهکار هستند و در اين باره در مقدمه کتاب «ضد اخلاق» (1902- Immoraliste) مينويسد: «من را ببخشيد که به خود جرات ميدهم از ادبيات فارسي سخن بگويم و يا اينکه از آن بهره بگيرم. من اين ادبيات را کم ميشناسم، ولي با تمام وجودم به آن عشق ميورزم و معتقد به آن هستم. کاش به اين زبان شيرين و ادبيات غني آن آشنايي بيشتري داشتم، ولي من براي کساني مينويسم که اين ادبيات را باز کمتر از من ميشناسند.»
و ژيد با الهام از حافظ و خيام در مائدههاي زميني خود اين چنين ميآورد که:
«من از گناه پاک و منزه نميشدم، مگر آنکه هيچ کاري نميکردم.»
«ناتانائل، من ديگر به گناه اعتقاد ندارم، چون من «عشق» را ميشناسم.»
هميشه اين بحث در مورد حافظ مطرح بوده است که آيا او شاعري کام طلب است که به عشقهاي زميني دل خوش کرده و يا اينکه شاعري عارف است که افکار و احساسات عرفاني خود را در پس هوسهاي زميني بيان ميکند؟ اما اين بحثي کاملا بيهوده است. چون در ذهن شاعر واقعي و برجستهاي چون حافظ اين دو متناقض هم نيستند و هر دو در حالت «شور، شوق و عشق» حل ميشوند و اين کلمه «شوق» يکي از کلمات کليدي و محوري اشعار حافظ است» (عقيده فرانسيس دوميوماندر، منتقد فرانسوي و شرقشناس)
چشمم آن دم که ز«شوق» تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قيامت نگران خواهد بود.
«حافظ»
به خاک حافظ اگر يار بگذرد چون باد
ز «شوق» در دل آن تنگنا کفن بدرم.
«حافظ»
وژيد هم با الهامي که از حافظ ميگيرد در سراسر کتاب اول مائدههاي زميني کلمه شور و شوق نکته کلامش ميشود و بارها اين جمله را خطاب به ناتانائل ميگويد که:
«ناتانائل، من از تو عشق ميگيرم و به تو «شور و شوق» ميآموزم.»
الهام گرفتن حافظ از قرآن و ستايش آن توسط حافظ، ژيد را به اين کتاب مقدس هدايت ميکند، بطوري که در کتاب مائدههاي زميني بسيار به انديشههايي بر مي خوريم که کاملا تاثير و نفوذ آيات قرآن در آن محسوس است و ژيد دقيقا بخشي از آيه بيست و دوم سوره «بقره» را در کتاب مائدههاي زميني خود ذکر ميکند.
حافظ در غزلياتش بر «مستي» معنوي تاکيد ميکند که باعث فراموشي غمها و افزوني عشق ميشود و انسان را به «من» وجودش و کمال نزديکتر ميکند و در اين مورد ژيد نيز به همصدايي با حافظ برميخيزد و خطاب به ناتانائل به مستي بي مي و باده سفارش ميکند:
ژيد: ناتانائل، بايد که عشق به هر چيز در توبه «مستي» بدل گردد تا از دام غم و اندوه رها شوي.
در «مستي» به دنبال افزايش عشق و شور زندگي باشي، نه کاهش دادن آن. من آن «مستي» را ميخواهم که من را بهتر، بزرگتر، احترام انگيزتر، غنيتر و صادقتر به خودم و ديگران بشناساند.
حافظ:
ميام ده مگر گردم از عبيب پاک
برآرم به عشرت سري زين مغاک
بيا ساقي آن مي که حال آورد
کرامت فزايد کمال آورد
به من ده که بس بيدل افتادهام
وزين هر دو بي حاصل افتادهام
ژيد در مائدههاي زميني اين چنين از حافظ و ميخانه او ياد ميکند:
«من هميشه در انديشه و خيال ميخانه کوچک شيراز هستم که حافظ از آن بسيار ياد ميکند و مست از شراب ساقي آن است و به گلهاي سرخ ايوان آن عشق ميورزد.»
از آنجايي که ژيد در ديوان حافظ، گلستان و بوستان سعدي، بهارستان جامي و ... بسيار ميديد که اين بزرگان از گل و باغ ميگويند و آن را ميستايند، در يکي از مقالات خود مينويسد: «تماشاي باغهاي پرگل و عطر گل سرخهاي تازه، گويي تاثيري خاص در تحريک نيروي تخيل شرقيان دارد، و در بخشي از کتاب مائدههاي زميني خطاب به ناتانائل ميگويد: «ناتانائل، با تو از زيباترين باغها خواهم گفت. باغهايي که مانند عجايب ايران است. من با آنکه باغهاي ايران را نديدهام، اما آن را به هر چيز ديگري ترجيح ميدهم، چون عطر گل سرخهاي گلستان ايران را در لابه لاي اشعار شاعران ايرانياي مانند حافظ، سعدي، خيام و ... حس کردهام و بارها از عطر گلهاي آن مست شدهام. ستايش باغهاي نيشابور توسط عمر خيام و وصف حافظ از باغهاي شيراز هر کسي را به ديدار آنها وسوسه ميکند، اما افسوس که هرگز آنجا را نخواهم ديد.»
با توجه به اينکه حافظ از «گل و بلبل» بسيار در اشعارش ياد ميکند، ژيد هم تحت تاثير او در کتاب مائدههاي زميني چندين بار از بلبل ميگويد و حتي يک بار هم کلمه بلبل را عينا با لفظ فارسي آن به کار ميبرد.
ژيد: «ته باغ درخت تنومندي است که گويي «بلبلي» بدان دوختهاند.»
«ناتانائل، هيچ ميداني که بلبل نابينا بهتر آواز ميخواند؟! البته نه از روي حسرت، بلکه از سراشتياق.»
«مائدههاي زميني»
«منالک» يکي ديگر از شخصيتهاي آثار ژيد است که در کتاب «مائدههاي زميني» و بهويژه«ضداخلاق» ژيد ظاهر ميشود و برخي از منتقدين آثار ژيد و شرقشناسان معتقد هستند، همانطور که «ناتانائل» براي ژيد حکم ساقي حافظ را دارد «منالک» هم نقش «رند» و «پيري» را دارد که حافظ بسيار در ديوان خود از آن ياد ميکند.
فکر خود و راي خود در عالم رندي نيست
کفرست در اين مذهب خودبيني و خودرايي.
«حافظ»
«منالک، فرد هرگز به اندازهاي که خود را فراموش ميکند، اثبات نميشود، آنکه در انديشه خويش است، مانع پيشرفت خود ميشود.»
« آندره ژيد»
ليدا فخري
روزنامه ايران
fanoos
Wednesday 3 September 2008, 01:40 PM
تاثير ادبيات ايران بر ادبيات جمهوري آذربايجان You can see links before reply (javascript:void window.open('You can see links before reply', 'win2', 'status=no,toolbar=no,scrollbars=yes,titlebar=no,m enubar=no,resizable=yes,width=640,height=480,direc tories=no,location=no');)You can see links before reply (javascript:void window.open('You can see links before reply', 'win2', 'status=no,toolbar=no,scrollbars=yes,titlebar=no,m enubar=no,resizable=yes,width=400,height=250,direc tories=no,location=no');)نویسنده دكتر علياصغر شعردوست ۲۳ دي ۱۳۸۲ ادبيات كهن پيشينه ايران بر ادبيات بسياري از ملل جهان به ويژه ادبياتهاي مشرق زمين تاثيري شگرف نهاده است. اين تاثير در ادبيات آذربايجان از نخستين ادوار شكلگيري ادبيات به شكل بارزي نمود يافته است. شايان ذكر است كه شاعران و نويسندگان آذري را به لحاظ تاثير از ادب فارسي به دو دسته ميتوان تقسيم كرد.
1. گروهي كه آثار خود را به فارسي نوشتهاند.
2. شاعران و نويسندگاني كه به زبان تركي آذري صاحب آثاري هستند (اگر چه در ميان گروه اخير برخي به زبان فارسي نيز آثاري دارند) بيشك نظاميگنجهاي را برجستهترين نماينده گروه نخست ميتوان شمرد. او همه آثارخود را اعم از غزليات، قصائد، رباعيات و خمسه به فارسي سروده است. حكيم نظاميگنجوي در سه مثنوي از پنج مثنوي خمسه به شاهنامه فردوسي نظر داشته است. اين سه منظومه: خسرو و شيرين، هفتپيكر يا بهرامنامه و اسكندرنامه ميباشند. ميدانيم كه در خسرو و شيرين از عشق خسرو پرويز آخرين پادشاه ساساني به شيرين بحث ميشود. اين داستان پيش از نظامي توسط حكيم ابوالقاسم فردوسي به نظم كشيده شده بود. نظاميخود در آغاز منظومه خسرو و شيرين به اينكه در نظم اين داستان از شاهنامه بهره گرفته اشاره ميكند. داستان زند گي بهرام گور پنجمين پادشاه ساساني نيز نخستين بار در شاهنامه فردوسي به نظم كشيده شده است. پيدايش اسكندرنامه نيز چنين حكايتي دارد. بدين معنا كه فردوسي براي اولين بار زندگي اسكندر را به رشته نظم كشيده و نظامي با الهام از فردوسي، منظومه اسكندرنامه را آفريده است. نخستين مثنوي خمسه نظامي يعني مخزنالاسرار از حديقه الحقيقه سنايي غزنوي متاثر است. نظامي در مخزنالا سرار به اين امر اشاره ميكند.
البته اين را نيز نبايد از نظر دور داشت كه نظامي در بسياري از شاعران بعد از خود تاثير گذاشته و منظومههاي بسياري تحت تاثير خمسه او سروده شده است. از سوي ديگر با توجه به اينكه ايران و جمهوري آذربايجان گذشته ادبي مشتركي دارند، وقتي شعر نظامي به عنوان يك شاعر ايراني مطالعه و بررسي شود، تاثير يا الهام وي از حكيم توس فقط به مثابه يك بده بستان درون ادبياتي به حساب ميآيد.
در آثار فارسي و تركي سيدعماد الدين نسيمي هم تاثير، ادبيات فارسي به وضوح ديده ميشو د. نسيميدر شهر شماخي متولد شده (و بنا به روايتي در تبريز) و در حلب به طرز فجيعي كشته شده است، صاحب دواويني به زبان فارسي و تركي است. نسيمي در اشعارش از «جاويدان نامه» اثر «فضل الله نعيمي» متاثر است، اين اثر نه فقط به اشتراك فكري آن دو مربوط است. بلكه از نظر سبك شناختي نيز نمود بارزي دارد. نسيميقصيده «بحرالاسرار» را زير تاثير قصيدهاي از اميرخسرو دهلوي به نظم كشيده است. البته قصيده اميرخسرو دهلوي نيز خود نظيرهاي است بر «بحرالابرار» خاقاني. بعد از نسيمي، جامي و فضولي كه به سه زبان تركي آذري، فارسي و عربي آثاري دارد، در اكثر آثارش متاثر از ادب فارسي است. در غزليات فضولي گاه تاثير حافظ به چشم ميخورد.
كتاب حديقه السعداي فضولي تحت تاثير«روضه الشهدا»ي واعظ كاشفي نوشته شده است. اين تاثير از نام كتاب گرفته تا مضمون آن نيك پيداست. بخش مهم «حديقه السعداء» نيز مانند «روضه الشهداء» به شرح مصيبت كربلا اختصاص دارد. فضولي در حديقه السعداء به حدي از كتاب كاشفي اثر پذيرفته كه بسياري از تذكرهنويسان و محققان حديقه السعداء را ترجمه روضه الشهداء ذكر كردهاند.
محمد علي تربيت دركتاب دانشمندان آذربايجان به تبعيت ازمنابع متقدم حديقه السعداء را ترجمه روضهالشهداء ذكر كرده است.
فضولي در ديباچه حديقه السعداء به اينكه در تاليف كتاب از روضه الشهداي واعظ كاشفي بيشترين بهره را گرفته اشاره ميكند: «من خاكسار را نيت آن است كه در تاليف به روضه الشهدا اقتدا كنم و نكات غريبه ديگر را نيز بر آن بيفزايم. »
حديقه السعداء شامل ديباچه، دهباب و يك خاتمه ميباشد. پنج باب نخست كتاب به شرح عذابها و مصيبتهايي كه پيامبران الهي (حضرت آدم (ع)، حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهيم (ع)، حضرت يعقوب (ع)، حضرت عيسي(ع)، حضرت موسي (ع) و حضرت ايوب (ع) كشيده اند) اختصاص دارد.
در پنج باب بعدي شرح اذيتها و عذابهايي است كه پنج تن آلعبا(ع) متحمل شدهاند و همچنين ذكر نحوه شهادت و وفات آنهاست. حديقه السعداء به نثر مسجع و مصنوع نوشته شده و همچون روضه الشهداء مولف گاه قطعات و ابيات منظوميآورده است. البته همانگونه كه اشاره شد فضولي در طرح كلي كتاب و ماجراها ي آن از اثر واعظ كاشفي استفاده كرده است. توصيفات و تصاوير درخشان حديقه السعداء همه از رشادت قلم فضولي است. همينطور اشعار و قطعات منظوم آمده در دو كتاب اغلب متفاوت است. در اشعار خليلي شاعر قرن پانزدهم آذربايجان تاثير حافظ و مولوي به خوبي مشخص است. وي مثنوي«فرقت نامه» را زير تاثير مثنوي معنوي سروده. اين مثنوي تاكنون منتشر نشده است. جهانشاه حقيقي از شاعران پارسيگوي وتركيگوي قرن پانزدهم است. در ديوان شاعر 116 غزل و33 رباعي به تركي آذربايجان آمده است. همانطوريكه در منابع و تذكرهها مذكور است، جهانشاه با عبدالرحمن جامي مراوده داشته و جاميرا استاد خويش ميدانست. جهانشاه حقيقي در غزليات تركي و فارسي خود بيشتر از حافظ و جاميمتأثر ميباشد. مثنوي «ازهار گلشن» اثر شيخ ابراهيم گلشني بردعي تحت تأثير «گلشنراز» شبستري به رشته نظم كشيده شده است. گلشني همچنين نظيرهاي بر مثنوي مولوي سروده كه «المعنويه الخفيه» نام دارد. تأثير حافظ در غزلهاي شيخ ابراهيم گلشني را نيز ميتوان انكار كرد. نعمتالله كشوري از شاعران سدة پانزدهم وشانزدهم ميلادي در اشعار تركي خود از شاعراني چون فردوسي، سعدي و حافظ تأثير پذيرفته است. ديوان تركي وي به سال 1984م. در باكو منتشر شده است. در اشعار محمد اماني (قرن شانزدهم) تأثير حافظ، سعدي و نظاميگنجهاي مشهور است. نام صادقي افشار به عنوان يكي از تذكرهنويسان سدة دهم هجري بر اهل ادب آشناست. صادقي علاوه بر تذكرة مجمع الخواص و ديوان اشعار، آثاري با عنوان «زبده الكلام»، «فتحنامه عباس نامدار يا جنگنامه»، «قانون الصور»، مثنوي «سعد و سعيد» . . . دارد. شاعر«سعد و سعيد» را در وزن «خسرو وشيرين» نظاميسروده است. در «سعد و سعيد» تاثير جاميروشن است. صادقي افشار در حكايات منظوم خود از بوستان سعدي بسيار بهره برده است. مثنوي «فحتنامه يا جنگنامه» را به زبان فارسي و با نگرشي به شاهنامه حكيم توس سروده است. يكي از نمايندگان برجسته شعر تركي آذربايجاني در قرن دهم حقيري است. وي چه در اشعار ديوان تركي و چه در مثنوي ليلي و مجنون كه آن را به تركي نوشته، از شاعراني چون نظاميگنجهاي، عبدالرحمن جاميو عبداللههاتفي بسيار تأثير پذيرفته است. در ليلي و مجنون حقيقي، تأثير جامينمود بارزتري دارد. ديوان شاعر و نيز منظومه «ليلي و مجنون» تاكنون به طور كامل چاپ نشده است. از شاعران اين دوره محمود بيگ سالم نيز چند مثنوي به عنوان نظيره بر نظامي، فردوسي و . . . دارد. شاعر مثنوي «مهر وفا» را به عنوان نظيرهاي بر مخزن الاسرار سروده، مثنوي«يوسف و زليخا» تحت تأثير «يوسف و زليخا»ي جاميميباشد. «ليلي ومجنون» سالم در وزن «ليلي و مجنون» نظامي و به تقليد از آن نوشته شده است. محمود بيگ سالم اثر ديگري با عنوان «شاهنامه تهماسب» دارد، كه در نظم آن از شاهنامه فردوسي بهرهها برده است. مرتضي قليخان ظفر شاعر قرن يازدهم در اشعار تركي آذري خود از حافظ و سعدي متأثر است. از شاكر شرواني شاعر قرن دوازدهم هجري جز چند مخمس تركي و منظومهاي با عنوان «احوال شروان» اثرديگري در دست نيست. شاعر در منظومه «احوال شروان» هجوم لشكر نادرشاه به شروان را تصوير ميكند. شاعر در سرايش «احوال شروان» به شاهنامه فردوسي نظر داشته است. در مخمسات شاكر تأثير حافظ احساس ميشود. نشاط شرواني از غزلسرايان برجسته سدة دوازدهم هجري است. وي در اشعار تركي خود از لسانالغيب شيرازي بسيار تأثير پذيرفته است. در قرن دوازدهم هجري دو منظومه ديگر به طرز شاهنامه فردوسي توسط آقا مسيح شرواني به نظم كشيده شده است. شاعر در يكي از اين دو اثر از حمله احمدخان شاهسون به شماخي سخن ميگويد. در منظومه ديگر به فتوحات فتحعليخان (خان قوبا) ميپردازد. آقا مسيح در هر دو اثر از شاهنامه فردوسي اثر پذيرفته است. قاسم بيگ ذاكر از شاعران قرن سيزدهم حكايات منظوم خود را از كليله ودمنه و گلستان اقتباس كرده است. به عنوان مثال حكايات «شير و روباه»، «گرگ، روباه، شغال»، «لاك پشت، كلاغ، آهو» برداشتهايي از كليله و دمنه ميباشد. حكايتهاي«ملك زاده و شاه صنم»، «دربارة دراويش بي حيا» و. . . را از آثار سعدي برگرفته است. عباسقلي بادكوبهاي(قدسي) نيز در آثار مختلف خود متأثر از ادبيات ايران است. قدسي(باكي خان اف)به سال 1794م در روستاي امير حاجيان باكو متولد شد. مدتي به همراه خانوادهاش در شهر قوبا رحل اقامت افكند و تحصيلات اوليه خود را همين جا گذراند و زبانهاي فارسي و عربي را فرا گرفت در سال 1819م. به عنوان مترجم السنهشرقي مشغول كار شد. قدسي در ضمن كار مترجمي، زبان روسي را نيز آموخت. عباسقلي باكي خان اف در اواخر 1846م. به قصد زيارت مكه مكرمه عازم سفر شد و در سال بعد بين مكه و مدينه در محلي به نام وادي فاطمه در نتيجه بيماري وبا درگذشت و در همانجا مدفون گشت. باكي خان اف آثارش را به سه زبان عربي، فارسي و تركي آذربايجاني نوشته است. نخستين اثر مهم او كتاب«رياض القدس» ميباشد. اين اثر منثور به تركي نوشته شده است. بادكوبهاي«رياض القدس» را زير تأثير روضه الشهدا كاشفي، حديقه السعداي فضولي وجلاء العيون علامه مجلسي تأليف كرده است. «رياض القدس» نيز همچون كتابهاي متقدم به نثر مسجع نگاشته شده و در لابهلاي آن قطعات منظومينيز آمده است. تأليف «رياض القدس» به سال 1236هجري(1820م. ) زمانيكه مولف 26 سال سن داشت به پايان رسيده است. متأسفانه«رياض القدس» هنوز چاپ نشده است. دومين كتاب او «قانون قدسي» به فارسي نوشته شده است. مؤلف، اين كتاب را به منظور تعليم صرفونحو فارسي به زبان ساده نوشته است. باكي خان اف هنگام بحث درباره قواعد دستوري بعضي مثالها را به صورت قطعات منظوم ارائه ميدهد. قانون قدسي به سال 1244هجري قمري(1828م. ) نوشته شده و سه سال بعد يعني در سال 1831م. با چاپ سنگي صورت طبع يافته. «قانون قدسي» ده سال بعد (1841م. ) در تفليس به زبان روسي منتشر شده است. سومين اثر باكي خان اف «گلستان ارم» نام دارد. اين كتاب نيز به زبان فارسي نوشته شده است. «گلستان ارم» شامل پنج فصل ميباشد و دربارة تاريخ قفقاز(به ويژه آذربايجان و داغستان) ميباشد. «گلستان ارم» هم به زبان اصلي و به تركي آذري و روسي چاپ شده است. كتاب«اسرار الملكوت» ديگر اثر مؤلف اين كتاب به زبان عربي و دربارة علم نجوم تأليف شده است. كتاب عربي ديگر باكي خان اف«عين الميزان» دربارة منطق بحث ميكند. ديدگاههاي اخلاقي ـ فلسفي نويسنده در اثري فارسي به نام«تهذيب اخلاق» انعكاس يافته. «تهذيب اخلاق» مشتمل بر مقدمه، دوازده فصل و خاتمه ميباشد. در اين كتاب تأثير شاعران و نويسندگان بزرگي چون حكيم سنايي غزنوي، مولوي، شيخ سعدي و حافظ مشهود است. در اين كتاب منثور مؤلف به دفعات نمونههايي از اشعار شاعران مذكور ميآورد. البته در«تهذيب اخلاق» ابياتي از سرودههاي خود مؤلف ذكر ميشود. قدسي اثر ديگري با عنوان«مشكات الانوار» دارد. «مشكات الانوار» منظومهاي است فارسي كه در قالب مثنوي سروده شده است. اين مثنوي مضموني تعليمي ـ اخلاقي دارد. در لابهلاي منظومه به حكايات و تمثيلات كوتاهي بر ميخوريم. شاعر در نظم «مشكوه الانوار» از مخزن الاسرار نظاميگنجه اي تأثير گرفته است. علاوه بر آثاري كه اشاره شد وي داراي صدها غزل، قصيده، مخمس، قطعه، رباعي و نامههاي منظوم به تركي و فارسي ميباشد. باكي خان اف در اشعار فارسي و تركي خود از شاعراني چون حافظ، سعدي، نظامي، و فضولي بسيار تأثير پذيرفته است. در اشعار ميرزا شفيع واضح نيز تأثير حافظ و خيام و... به صورت خطوط روشن نمود يافته است. واضح به سال 1794م. در شهر گنجه متولد شد و تحصيلاتش را در همانجا به پايان رساند. ميرزا شفيع مدتي معلم مكتبخانههاي گنجه بود از سال 1840م. به تفليس مهاجرت كرد و سال 1852م. در همانجا در گذشت. ميرزا شفيع واضح اشعار بسياري به فارسي و تركي آذربايجاني دارد. عاشقانههاي او يادآور شعرهاي خيام و حافظ ميباشد ميرزا شفيع در زمان اقامتش در تفليس در كنار آموزگاري يك محفل ادبي نيز با نام«ديوان حكمت» تشكيل داده بود. يك مستشرق آلماني به نام«فردريك بودنش تدت» اشعار ميرزا شفيع را به آلمان برده و در آنجا با عنوان«هزار و يك روز در شرق» چاپ كرد!
يكي از آثاري كه زير تأثير ادبيات فارسي در قرن هجدهم نوشته شده«لسانالطير» ميباشد. مؤلف اين كتاب، محسن نصيري، آن را به نثر مسجع نوشته است. نصيري در تأليف«لسان الطير» به طوطي نامه تأليف«ضياءالدين بخشي» نظر داشته است. «لسان الطير» به درخواست جوادخان قاجار(مشهورترين خان گنجه كه به سال 1809م. در نبردي قهرمانانه با قواي روس كشته شد) به زبان تركي آذربايجاني نوشته شده است. «لسان الطير» از نظر مضمون با «طوطي نامه» بخشي تفاوت چنداني ندارد:
ميمون پس از ازدواج با خجسته عازم سفر ميشود. قبل از حركت دو طوطي ميخرد و خجسته آن را به آنها ميسپارد. خجسته عاشق شاهزاده ميشود و ميخواهد به ديدار او برود. طوطي براي آنكه جلوي خيانت خجسته را بگيرد داستانهاي عبرتآموزي را برايش تعريف ميكند ... در« لسان الطير» 49 داستان آمده درحاليكه«طوطي نامه» شامل 52 داستان ميباشد. در هر دو كتاب ابيات و قطعات منظوميآمده است. اشعار مذكور در«لسان الطير» به دو زبان فارسي و تركي است. اغلب شعرهاي فارسي از فردوسي، نظامي، سعدي، و حافظ ميباشد.
بيشتر شعرهاي تركي از سرودههاي خود مؤلف است. اگر چه در كتاب چند شعر از فضولي و قوسي تبريزي نيز جاي دارد. «لسان الطير» تاكنون صورت طبع نيافته است.
كتابهاي روضه الاطهار والنصايح ميرزا نصرالله ديده نيز متأثر از آثار نويسندگان ايراني است. ميرزا نصرالله ديده (قربان بيگاف) به سال 1797م. در شماخي به دنيا آمده. تحصيلاتش را در تبريز به پايان رسانده و با زبانهاي فارسي و تركي آشنايي كامل داشت. پس از بازگشت از تبريز در شماخي به عنوان معلم و كاتب مشغول كار شد. مدتي در اداره و ولايت به عنوان كاتب اشتغال يافت. در سال 1873م. كتابي درسي با عنوان«كتاب النصايح» براي شاگردان مكتبخانهها نوشت. ميرزانصرالله سال 1872م. در زادگاهش دارفاني را وداع گفت. ميرزانصرالله ديده آثارش را به دو زبان فارسي و تركي آذربايجاني نوشته است. علاوه بركتاب النصايح و اشعار فارسي و تركي كتابي نيز با نام«روضه الاطهار» به نثر فارسي نوشت. اين اثر بزرگ شامل دوازده باب است و تاليف آن به سال 1260 پايان يافته است. بنا به اظهار خود مولف «روضهالاطهار» از روضهالشهداي واعظ كاشفي و «روضهالصفا»ي ميرخواند بهره برده است. «روضهالاطهار» در واقع كتاب مقتلي است در شرح واقعة كربلا. «كتابالنصايح» به تركي آذربايجاني نوشته شده و شامل مقدمه، دو فصل نخست از عقل، حياء، سخاوت، شجاعت، صداقت، تواضع، صبر، ادب، رازداري، وفاي به عهد، ترحم و ... بحث ميشود و در فصل دوم از صفات ناپسندي چون بخل و خست، طمع، چاپلوسي، خيانت، سخنچيني و ... انتقاد ميشود. مؤلف علاوه بر استفاده از روايت و احاديث گاه به قطعات منظوم نيز استناد ميكند. در اين كتاب تأثير كتابهاي گلستان و قابوسنامه نيك پيداست. مخاطبان«كتاب النصايح» كودكان و نوجوانان هستند. متأسفانه اين اثر ارزشمند تا امروز به طور كامل چاپ نشده است. ميرزا اسماعيل قاصر(1900ـ 1805) از شاعراني است كه در آثارش طرز شاعران و نويسندگان متقدم ايران را به كار برده است. حكايات منظوم قاصر يادآور حكايات كليله و دمنه، بوستان و گلستان است. ميرزا اسماعيل قاصر از شاعران قرن سيزدهم شروان بوده است. وي تحصيلاتش را در تبريز به پايان برده و در همان زمان شيفته شعر حافظ شده است. در مجلس فوج الفصحا كه به سعي او در لنكران تشكيل شد شاعران ضمن آشنايي با آثار بزرگان شعر پارسي نظيرههايي بر اشعار آنها مينوشتهاند و اشعار متقدمان را تضمين يا استقبال ميكردند. «كنز المصائب»(ميرزا محمد تقي) چندمين اثري است كه در آذربايجان با الهام از روضه الشهدا نگاشته شده است. قمري در سال 1819م. در شهر دربند آذربايجان چشم به جهان گشود. تحصيلات ديني و تعليم زبانهاي عربي وفارسي را در زادگاهش به پايان رسانيد. قمري صاحب مراثي سوزناك بسياري است. بيشتر اين مرثيهها به زبان تركي سروده شده، افزون بر اينها ساقي نامه و قصايدي نيز دارد. مشهورترين اثر قمري كتاب تركي«كنزالمصائب» است كه به نثر و در شرح مصيبت كربلا نوشته شده، اين كتاب از نظر ادبي بسيار ارزشمند ميباشد. قمري در تاليف «كنزالمصائب» از روضهالشهدا و حديقهالشهدا استفاده كرده است. در اين اثر قطعات منظوم بسياري آمده. آثار قمري در ايران چاپ شده است. ميرزا محمد تقي قمري در هفتاد سالگي دارفاني را وداع گفت. از ديگر شاعراني كه به خلق آثار خود، به ادب ايران زمين نظر داشتهاند مير محسن نواب بود. ميرمحسن نواب به سال 1833م. در شهر شوشا متولد شده است. وي تحصيلات كاملي داشته و به زبانهاي عربي وفارسي مسلط بود. نواب در شوشا رياست مجلس ادبي فراموشان را بر عهده داشت. او آثارش را به زبانهاي تركي و فارسي نوشته است. كتابهاي زير از آثار اوست:
«تذكرة نواب»، در شرح احوال شاعران قره باغ، «كشف الحقيقه» در مسائل اخلاقي-تربيتي، «پند نامه» شامل نصايح، «بحرالحزن» در شرح مصيبت كربلا. تذكرة نواب به تركي نوشته شده و سه اثر بعدي همه به زبان فارسي است. در آثار نواب تأثير سعدي و حافظ چون خطوط روشني به چشم ميآيد. بسياري از آثار او در زمان حياتش منتشر شده است. مير محسن نواب به سال 1919م. از دنيا رفت. ميرزا نصرالله بهار شرواني(متولد 1834م. ) از شاهكارهاي ادب پارسي به ويژه اشعار حافظ، خيام و خاقاني بسيار اثر پذيرفته است. بهارشرواني تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش شماخي به پايان رساند، سپس به هندوستان رفت. در بازگشت از هندوستان در كشورمان متوطن شد. بهار علاوه بر اشعار تركي شعرهايي به تركي و فارسي خود از حافظ و خيام الهام گرفته است. مثنوي«تحفه الاحباب» او نظيرهاي است بر«تحفه العراقين» افضل الدين خاقاني. آثار ميرزا نصرالله بهار شرواني هنوز به طور كامل نشر نيافته است. ميرزا علي لعلي كه به سال 1252م. هجري قمري در ايروان متولد شده و از شاعران دربار قاجار است، در ديوان تركي خود اشعاري به سبك مولوي و حافظ شيرازي دارد. وي همچنين ديواني فارسي شامل قصايد، مثنويات، غزليات و رباعيات دارد. هزليات لعلي در ادبيات آذربايجان جايگاه ويژهاي دارد.
سيد عظيم شرواني(1888ـ1835ـ شماخي)، نيز شاعري است كه به زبانهاي فارسي و عربي تسلط داشت. وي همچنين در دمشق به تحصيل علوم ديني پرداخت، سيد عظيم شرواني سال 1869م. در شماخي مكتبخانهاي باز كرد و به تدريس پرداخت. سيد عظيم شرواني اشعار بسياري به زبانهاي فارسي و تركي آذري دارد. درآثار نخستين او رگههايي از تأثير نظاميگنجوي، سعدي و حافظ به چشم ميخورد. شايد يكي از دلايل اين تأثير پذيري آن باشد كه سيد عظيم مدتي مشغول ترجمة آثار شاعران مذكور بوده است. او در شعر تركي از شاگردان مكتب فضولي است. تأثير ادبيات فارسي بيشتر در حكايات منظوم شاعر ديده ميشود. او در نظم، حكاياتهايي چون«تاجر گدا»، «مكرزنان»، «گربه و موش»، «عابد رياكار»، «موسي(ع) وشبان» و ... به آثار مولوي، سعدي، نظامي، عبيد زاكاني و قاآني نظر داشته و حتي در بسياري موارد حكايات سيد عظيم به برگردان تركي آثارشاعران مذكور تبدبل ميشود. در ميان آثار شاعر يك كتاب درسي با نام «ربع الاطفال»وجود دارد كه براي تدريس زبان فارسي در مكتبخانهها تأليف شده است. شرواني همچنين تذكره اي دارد كه تاكنون چاپ نشده است.
فقير اردوبادي به سال 1836م. در خانوادة يكي از تجار اردوباد به دنيا آمد. تحصيلاتش را در شهر شيراز به پايان رساند و زبانهاي فارسي و عربي را به طور كامل آموخت. فقير اردوبادي پس از پايان تحصيلات به اردوباد بازگشت و به آموزگاري پرداخت. و از اعضاي فعال انجمن شعراي اردوباد و نخجوان بود. فقير اردوبادي پدر محمد سعيد اردوبادي نويسندة مشهور آذربايجان و مؤلف آثاري چون«تبريز مه آلود» و«سالهاي خونين» است. فقير اردوبادي سال 1886م. در زادگاهش درگذشت. آثارش به زبانهاي تركي و فارسي است. وي در قالبهاي مختلف، اشعاري دارد. برخي از شعرهايش نظيرههايي بر نظامي و فضولي است. او هم در آثار تركي و هم در آثار فارسي خود از شعر كلاسيك فارسي متأثر است. ميرزا اسماعيل ناكام(1906 1836م. ) وي در زادگاهش شكي تحصيل كرده و زبانهاي فارسي و عربي را آموخته است. ناكام علاوه بر دواوين فارسي وتركي مثنويهايي با عنوان«فرهاد و شيرين»، «ليليومجنون» و «گنجينه ادب» دارد. او چندين غزل سعدي را تضمين كرده است و قصايدي در نعت و ستايش پيامبر گرامي اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سروده است. ناكام اثري با عنوان«قصه شيخ صنعان» نيز دارد، كه در نظم آن«شيخ صنعان» عطار نيشابوري را اساس كار خود قرار داده. ملا محمود ذوعي(متولد 1843م. ) از شاعران تواناي عصر خود بوده است. وي مدتي در روستاهاي مغان به آموزگاري پرداخته است و از اعضاي فعال «بيتالصفا» (مجلس شاعران شماخي) بوده است. ذوعي علاوه بر ديوان تركي دو اثر منثور با نامهاي«دزد و قاضي» و «نصيحتلقمان» دارد. در غزلهايش از حافظ و فضولي متأثر است و چند غزل از دو شاعر مذكور را تضمين كرده است. او همچنين غزلي از حافظ را به تركي ترجمه كرده است. دوعي3420 بيت شعر دارد، كه از ميان 511 بيت فارسي و بقيه تركي است. كتابهاي «دزد ولقمان» و« نصيحت لقمان» هر دو برداشتهايي از ادبيات به شمار ميروند. ميرزا علي اكبر صابر(1911ـ 1863م. ) شاعر طنزپرداز آذربايجان در برخي حكايات كه براي بچهها نوشته از جمله «روباه وزاغ» و «اسكندر و فقير»«ملا نصرالدين ودزد»، «طبيب وبيمار» و ... ازشيوة حكايتپردازي سعدي تقليد كرده است. صابر يك مثنوي با عنوان شاهنامه نيز دارد. «بعد از بسته شدن مجلس شاه سپاهياني به تبريز فرستاد و ميخواست انقلاب را در گهوارهاش مخفي كند. اما در جنگهايي كه با رهبري ستارخان درگرفت تبريز پيروز شد و سپاهيان شاه فرار كردند و اين حادثه را كه در رمضان سال1326 ه ق به وقوع پيوست، كمي بعد صابر به قلم آورد. اين شعر به صورت حماسي نوشته شده و تقليدي از شاهنامه فردوسي است. در اين مثنوي 86 بيتي، هم لحن شوخي خفيف و هم روح پهلواني نمايان است.
اينك ترجمه آن به شعر فارسي :
شها، تاجدارا، قوي شكوكتا
ملكا احتشاما فلك رفعتا
اگر پرسي از لطف، احوال من
از اين نامه بر خوان شها حال من
چو كردم ز درگاهت عطف عنان
سوي شهر تبريز گشتم روان
بدان سر كه مردانه جنگ آورم
بد جنگ آوران عرصه تنگ آورم
نه ستار مانم نه ياران او
شرار افكنم در دل و جان او
بساطش به يكباره وارون كنم
درو دشت وهامون پر از خون كنم
مرا زير زين توسني بادپا
به سرسايه گسترده زرين نوا
چپ و راست استاده سرهنگها
چه سرهنگها؟ رستم جنگها. . . .
ايوب باكي(1909ـ 1866) غزلياتي به فارسي و تركي دارد. باكي برخي از شعرهاي مولوي را تضمين كرده است. باكي همچنين اشعاري دررثاي حضرت زهرا(س) وحضرت امام حسين(ع)دارد. او در شعرهايش از مولوي و حافظ تأثير بيشتري گرفته است. ديوان او كه«رياض المحبت»نام دارد تا كنون چاپ نشده است.
آذر امامعلي زاده بوزوونالي(1951ـ 1870) نيز از شاعراني است كه به سبب آشنايي كامل با زبان و ادب پارسي طرز شاعران متقدم ايران را در آثار خود آزموده است. وي علاوه بر قصايد، غزليات و مراثي مذهبي حكاياتي منظوم دارد. امامعلي زاده صاحب مثنويهاي تاريخي«چنگيز نامه»، «آي دمير» و«اوغوزنامه» ميباشد.
عباس صحت از شاعران مشهور اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در بسياري از اشعارش به ويژه در منظومي چون«شير و خرس»، «روباه و گرگ»، «الاغ و شير» و «آشپز و گربه» از كليله و دمنه استفاده كرده است. حاج شيخعلي طوطي در مرثيههاي مذهبي خود از محتشم كاشاني تأثير پذيرفته است. وي به سال 1881م. در روستاي نارداران باكو متولد شد و پس از كسب تحصيلات ديني و ادبي به تبليغات مذهبي پرداخت. شيخعلي طوطي به سال 1966م. وفات يافت است. حسين جاويد(1944ـ 1882م.) در خانوادهاي روحاني در شهر نخجوان چشم به جهان گشود. تحصيلات اوليه خود را در آنجا به پايان رساند و سپس جهت ادامة تحصيل و فراگيري زبانهاي عربي و فارسي به تبريز آمد. او زمان اقامت در تبريز به مطالعاتي در زمينه ادبيات كلاسيك فارسي پرداخت. جاويد سال 1905به استانبول رفت و در دارالفنون رشته زبان و ادبيات را به پايان رساند. او پس از بازگشت از باكو به تدريس پرداخت. جاويد در سال 1937م. به دليل انديشههاي ملي از سوي حكومت كمونيستي به اتهام دشمني با خلق! دستگير و تبعيد شد. او پس از چند سال در تبعيد از دنيا رفت(1944) جاويد از سال 1910م. شروع به نوشتن نمايشنامههايي كرد:«پيغمبر»، «تيمور لنگ»،«سياووش» و «خيام» از جمله نمايشنامههاي منظوم اوست. جاويد در اين آثار نمايشي منظوم از ادبيات كلاسيك فارسي اقتباس كرده است. وي نمايشنامه«سياووش» را به سال 1933م. به مناسبت هزارمين سال تولد فردوسي نوشته است. صمدوورغون (1956ـ 1906م. ) و مير مهدي سيدزاده(1976ـ1907) نيز در آثار خود از ادبيات كلاسيك فارسي بهرهها بردهاند. هر دو شاعر مذكور نمايشنامههاي منظومي براساس مثنوي خسرو شيرين سرودهاند. نمايشنامه منظوم صمد وورغون«فرهاد و شيرين» و نمايشنامة سيدزاده كه به سال 1940 نوشته شده، «عشق» نام دارد. هر دو اثر به تركي آذربايجاني ميباشد.
ترجمة ادبيات فارسي:
وقتي سخن از تأثير ادبيات فارسي در ادبيات كلاسيك آذربايجان به ميان ميآيد، لازم است از آثاري كه به تركي آذربايجاني ترجمه شده نيز ياد شود، چه اينكه مهمترين واسطة تأثير و تأثر ميان متون ادبي مختلف ترجمه ميباشد. از ميان دهها اثر كلاسيك كه در قرون گذشته به تركي آذري برگردانده شد، مهمترين آنها عبارتند از:
ترجمة اسرارنامه ـ اين ترجمة منظوم در قالب مثنوي ميباشد و توسط شاعر و مترجم قرن نهم «احمدتبريزي» به تركي ترجمه شده است. اسرارنامة احمدي برگردان آزادي است از سه اثر عطار نيشابوري به نامهاي اسرارنامه، مصيبتنامه و الهينامه. احمدي حكاياتي چند از اين منظومهها را عينا ترجمه كرده و در برخي حكايات ديگر ابياتي بر آنها افزوده است. حدود چهل حكايت در اين كتاب آمده است. در همه حكايات انديشه صوفيگري تبليغ ميشود. يكي از نسخ خطي«ترجمه اسرارنامه» سال 1964م. ، به شيوة عكسي در باكو چاپ شده است. چاپ«ترجمه اسرارنامه» به سعي پروفسور جهانگير قهرماناف صورت گرفت. در اين چاپ علاوه بر مقدمه مفصل قهرماناف، واژهنامهاي نيز جاي گرفته است.
ترجمه گلشن راز ـ گلشن راز توسط ولي شيرازي در قرن نهم به تركي ترجمه شده است. اين كتاب كه شامل شرح اصطلاحات صوفيه است از آثار شيخ محمود شبستري ميباشد. ولي شيرازي در برگردان كتاب، ابيات بسياري بر اصل منظومه افزوده، به گونه اي كه گلشن راز شبستري حدود 1000بيت ميباشد، اما ترجمة ولي شيرازي متجاوز از 2000 بيت است. ترجمه اثر در همان وزن و در قالب گلشن راز به نظم كشيده شده است. برگردان شيرازي افزايههايي از حكايات و احاديث نيز در بر دارد. اين اثر تاكنون چاپ نشده است.
شهدانامه ـ شهدا نامه در واقع برگرداني است از روضه الشهداي واعظ كاشفي كه توسط محمدبن حسينكاتب نشاطي به تركي آذربايجاني برگردانده شده است. ترجمه كتاب به سال 1539م. پايان يافته است. نشاطي به امر شاه تهماسب و نيز تأكيد قاضي خانسار و شيخ اوغلو حاكم شيراز به ترجمه روضه الشهدا پرداخت. برخلاف حديقه السعدا، شهدانامه ترجمة روضه الشهدا است. زبان ترجمه آن ساده و مفهوم ميباشد. از مهمترين ويژگيهاي سبكشناختي شهدا نامه، استفادة مترجم از واژههاي خاص گويش تبريزي ميباشد، به ويژه اينكه اكثر اين واژهها براي نخستين بار وارد زبان مكتوب ادبي شده است.
شهدانامه در بررسي سير تاريخي تشكل و تكامل زبان ادبي تركي آذري حائز اهميت بسياري است. تنها نسخة كشف شده از شهدانامه كه به خط خود كاتب نشاطي است در انستيتوي كتب خطي جمهوري آذربايجان نگهداري ميشود و متأسفانه تاكنون فرصت انتشار نيافته است. از نشاطي ترجمة ديگري با عنوان تذكرة شيخ صفي در دست است. تذكره شيخ صفي ترجمهاي است از صفوهالصفا كه به سال 750 هـ ق توسط ابنبزاراردبيلي تأليف يافته است. اين كتاب درباره زندگي شيخ صفي الدين اردبيلي نگاشته شده است. تنها نسخه ترجمه مذكور به خط مترجم در موزه مقبره شيخ صفي نگهداري ميشود كه بعدها در زمان حاكميت فرقه دمكرات ضمن غارت موزه مذكور به موزه سن پتر زبورگ انتقال يافت. تذكره شيخ صفي(ترجمه صفوهالصفا) تاكنون چاپ نشده است.
ترجمه حديث اربعين ـ حديث اربعين از آثار عبدالرحمان جاميكه در آن چهل حديث به همراه معني منثور و ترجمه منظوم فارسي آن جاي گرفته است. ملا محمد فضولي شاعر و عارف ناميقرن دهم هجري اين رساله جامي را به تركي آذربايجاني برگردانده است. با توجه به قدرت و تسلط فضولي در نظم و نثر عربي، فارسي و تركي، ترجمه حديث اربعين از ويژگيهاي ادبي بسياري برخوردار است. فضولي در مقدمهاي كه بر اين ترجمه نگاشته ميگويد كه اين چهل دانه گوهر را براي فيض عموم به تركي ترجمه كرده است. فضولي نه تنها در ترجمه منثور حديث بلكه در برگردان ترجمه فارسي منظوم جامي هم به اصل آنها وفادار مانده است. حديث اربعين به دفعات در تركيه به چاپ رسيده است.
ترجمه معجزنامه ـ ترجمه اين اثر توسط شخصي به نام مقصودي به سال 921 ه ق به پايان رسيده است. ترجمه تركي معجزنامه در قالب مثنوي و مشتمل بر 6150بيت ميباشد اگرچه مترجم نوشته استكه اين مثنوي را از فارسي برگردانده ليكن به نام اصلي آن اشاره نميكند. به نوشته مقصودي معجزنامه در بردارندة معجزات رسول كائنات(ص) و حكايات نامههاي شاه مردان(ع) است. معجزه نامه درباره معجزات و كرامات پيامبر اكرم(ص)، حضرت علي(ع) و ائمه ديگر(ع) و همچنين اولياء دين ميباشد. اين اثر تاكنون منتشر نشده است.
ترجمه گلستان ـ اين كتاب برگرداني استاز گلستان سعدي كه در سال 1068 ه ق توسط محمدبن حسين رواني صورت گرفته است. نسخهاي به خط خود مؤلف در كتابخانه ملي تبريز موجود است. ترجمه محمد رواني از گلستان هنوز فرصت انتشار نيافته است. ترجمه ادبيات فارسي به تركي آذربايجاني از يك سو باعث تنوع و توسط موضوع ادبيات آذربايجان شده و از ديگر سو به رشد و گسترش واژگان زبان تركي ياري كرده است.
رستم و سهراب و رباعيات خيام نيز توسط عباس آقا ناظر غايبزاده(1919ـ 1849) به تركي برگردانده شده است. مير مهدي سيدزاده از شاعرن قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم نمونههايي از ادبيات فارسي را به تركي آذري ترجمه كرده كه از آن ميان غزليات حافظ، رباعيات خيام و بوستان سعدي قابل ذكر ميباشد
كتاب «خورشيدهاي مغرب» تأليف عباس صحت هم ترجمههايي از ادب پارسي شامل ميشود. در دوره معاصر نيز بسياري از شاهكارهاي ادب پارسي به تركي آذري ترجمه شده است. درخشانترين چهرههايي كه در اين زمينه فعاليت داشتهاند، پرفسور رحيم سلطاناف و پرفسور مبارز عليزاده ميباشند. كتابهاي گلستان، كليلهودمنه، قابوسنامه، سياستنامه، بهارستان، اخلاق ناصري و ... همه به ترجمه سلطاناف منتشر شدهاند. همچنين تلاش پرفسور مبارز عليزاده، درترجمه منظوم«شاهناهه فردوسي» شايان توجه و تحسين است.
kaka
Monday 17 November 2008, 05:38 PM
بررسی تطبیقی شعر مقاومت ایران و جهان
شرح مناسبات ادبی از راه بررسیهای مناسبات سیاسی و اجتماعی و نیز شرح چرایی پیدایش آثار ادبی از طریق شرایط خاص سیاسی و اجتماعی هرگز نتایج دقیقی نداشته است. چرا که اصولا نمیتوان ارگانیسمی چون ادبیات را به حقایقی که متعلق به هر نظام دیگری هستند به طور کامل تقلیل داد. رابطهی ادبیات با هر پدیدهی همزمان دیگر، مناسبتی دو جانبه و تعاملی است و نه علت و معلولی. اثر ادبی بدون تردید رسانای واقعیتهایی چون وقایع اجتماعی و سیاسی است، اما نهتنها نمیتوان صرفا از راه تحلیل وقایع خارجی به جهان ادبیات دست یافت بلکه حتی این اعتقاد وجود دارد که باید از واقعیتهای موجود در متن، وقایع خارجی را شناسایی نمود.
نکته اما اینجاست که آثار ادبی بنابر ماهیت هنری خود اصولاً انعکاس مستقیم، سریع و بیواسطهی وقایع خارجی را نمیتواند بپذیرد، بلکه حتی آن را پنهان میکند. حالا میتوان نقش کلیدی مخاطب حرفهای را در رویارویی و تعامل خلاقانه با آثار هنری اصیل و راستین یادآور شد. نقشی همتراز مؤلف و چه بسا...!
در هنگامههای بحرانهای اجتماعی و سیاسی آنجا که تعادل بین مسئولیت ادبی شاعر از یک سو و مسئولیتهای انسانی و تاریخی و اجتماعی او از سوی دیگر، به نفع مسئولیتهای اخیر متمایل میشود، ادبیات گاه حتی به رسانهای بزک شده بدل میگردد. حالا متن ادبی رویهای کارکردی (کارکرد غیر ادبی) یافته است و نیت صاحب اثر در حقیقت انتقال و بلکه القای مفهوم مورد نظر به طیف هر چه وسیعتر مخاطبین است.
به طور کلی در این مواقع ادبیات در مرحلهی «تبلیغ و تعلیق» که مشخصهی بارز هنر در جوامع ملتهب است، قرار میگیرد. در این مرحله بیشترین اختلاط و تبادل بین شعر و مخاطب (و غالباً یکسویه، از طرف شاعر به سوی مخاطب) اتفاق میافتد و کاربردیترین وجه شعر رخ مینماید.
آرمانگرایی، مطلقنگری، ولع بیان، شعارسرایی و سطحینگری، بیاعتنایی به تکنیکهای پیشرفتهی نو و پیچیدهی شعری و بسنده کردن به آرایهها و شگردهای سادهی زبانی، توجه تام و تمام به باورها و اعتقادات ایدئولوژیک از طریق بهکارگیری تکبعدی اسطورهها، چهرهها و نمادهای آشنا بدون نفوذ به عمق زبان و ساختار شعر، نشان دهندهی این مرحله و عصبیت، هیجانزدگی و عصیان (نه در حیطهی برخورد با هنجارهای هنری زمانه بلکه در رویارویی و موضعگیری نسبت به حوادث سیاسی و اجتماعی، اتفاقاً در قالب همان هنجارهای هنری مألوف و پذیرفته شده) و البته توجه به مقتضیات ژورنالیستی، رنگ و بوی خارجی آثار متعلق به این دوره است. اینجاست که باور جامعهشناسان افراطی مصداق مییابد که صور گوناگون اجتماع بشری را زیرساخت پیدایش روساختهای برتری چون فلسفه و هنر و ادبیات میدانند و به این ترتیب حتی به رابطهی خشک علت و معلولی بین وقایع اجتماعی و سیاسی و پدیدهای چون ادبیات معتقدند.
شعر انقلاب، شعریست که در گفتمان بحرانی سیاسی- اجتماعی ناشی از وقوع انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت و وقوع یافت. شعری که غالباً - و جز در مواقعی معدود- به تمامی از مختصات شعری دوره «تبلیغ و تعلیق» تبعیت میکند.
اگر دور شدن از نقاط جوش بحرانهای سیاسی و اجتماعی این امکان را به هنرمند میدهد که بدون هیجان کاذب ژورنالیستی به همین بحرانها نظر بیندازد با وسعت نظر و دور از مطلقنگری و جزماندیشی به خلق اثر بپردازد، باید اذعان نمود که شعر و شاعر انقلاب نتوانست به این فرصت دست یابد. به عبارت دیگر عبور از مرحلهی «تبلیغ و تعلیق» به تأخیری دراز مدت دچار شد. تحرکات ضد انقلاب، مناقشات و درگیریهای قومی، اشغال سفارت (جاسوس خانه!) آمریکا در تهران و سیل حوادث از این دست که بلافاصله پس از بیست و دوم بهمنماه سال 1357 رخ دادند و اندکی بعد وقوع جنگ تحمیلی عراق بر ایران خاستگاه عمدهی این تأخیر به حساب میآیند.
طولانیترین جنگ تمامعیار قرن بیستم جهان با تمام ابعاد و تبعات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگیاش، ژانر شعر جنگ و دفاع مقدس را بهوجود آورد که در حقیقت بخش مهم و تفکیکناپذیر شعر انقلاب محسوب میشود؛ چرا که جنگ در واقع ادامه و استمرار وضعیت قرمز انقلاب بود.
اگر چه حتی پس از جنگ هرگز فضای ایران را از تسلط گفتمان بحران سیاسی خارج نشد، اما هر چه از مقطع پذیرش قطعنامهی 598 فاصله ایجاد شد، شعر ایران از اوج هیجان و فشار ژورنالیستی فرود آمد و گاه شعر هو فی نفسه فرا رسید.
با این حال شاعر ایرانی با پایان جنگ، تا حدی دچار فقر سوژهای عینی با ظرفیتهای دراماتیک شاعرانه شد به همین دلیل شعرش را در مجرای موضوعاتی خاص جریان داد و شعر اعتراض، شعر عاشورایی، شعر انتظار و... شعر فلسطین نضج یافت.
در این بین شعر شاعران ایرانی با محوریت موضوع فلسطین بهدلیل فراز و فرود متوالی و تداوم طولانیمدت آن و نیز به دلیل ریشهها و خاستگاههای مشترک مقاومت مردمی آن با نهضت دینی مردم ایران، از شرایط خاصی بهرهمند بوده است.
You can see links before reply
شاعر ایرانی که طبعاً همانگونه که ذکر شد در هنگام فرازهای متوالی مقاومت جهان اسلام در برابر رژیم اشغالگر قدس باید با هیجانی کاذب و تاریخمصرفدار به سمت موضوع میرفت، با تجربهای که حدود سه دهه از زندگی در گفتمان سیاسی ایرانی داشته است، گویا در عین داشتن مختصات مرحلهی «تبلیغ و تعلق»، نشانههایی از مشخصات مرحلهی «تثبیت و تعقل» را هم در آثارش باز میتاباند. به عبارت دیگر اگر چه هنوز رگههای پر رنگی از شعارسرایی و سطحینگری، عصبیت و هیجانزدگی، آرمانگرایی و مطلقنگری و ولع بیانی در این آثار دیده میشود (که کم هم نیست) اما در عین حال (و گاه در یک شعر واحد و در کنار رگههای قبلی) شعری اصیل و بهرهمند از دستگاه فکری و اندیشگی عمیق و ویژه رخ نموده است که به هیچ وجه محدودیت در حوزهی موضوعی مربوط به یک فراز خاص سیاسی را نمیپذیرد. این محدودیت البته در اشعاری که در رابطه با جنگ سی و سه روزه و مقاومت جانانه مردم لبنان به رهبری «سیدحسن نصراله» سروده شدند بیشتر نمود یافته است.
به عبارت دیگر این حادثه آنقدر هیجانآلود و تکاندهنده بود که شاعران ظاهرا نتوانستهاند، خود و شعر خود را از ترکشهای مستقیم آن برکنار دارند:
«سیدحسن!/ نام تو را باید/ از فهرست اعراب بزرگ خط بزنیم/ تو/ به جای آن که در ایوان ویلای ساحلیات/ لم بدهی/ و چرت تابستانیات را/ با دود قلیات مفرح کنی/ تفنگ به دست میگیری/ و از پشت تریبون المنار/ با فریادهایت/ چرت ما را پاره میکنی»
«امید مهدی نژاد»
در آثاری از این دست شعر عقبنشینی کرده است و کنایهی طنز و مدح و دشنامی آراسته مواضع شعر را به تصرف خود در آورده است:
«شرم الشیخ کوفه است و/ جنوب، نینوا/ دارد جنوب شبیه کربلا میشود/ مدیترانه، فرات است/ فرات، عبای توست/ برای این همه زخمی/ برای این همه بیکفن/ تنها ردای مهربان تو مانده است.»
«علیرضا قزوه»
در این آثار یا بیانی احساسی و عاطفهای شکننده حاکم است و یا اندیشهای که فرصت رسوب و استعاله به دریافت شعری را هرگز نیافته است:
«سراب عرب/ دهان باز نکردهاند/ مگر برای چشیدن خون تو/ و از چیزی حرف نزدهاند/ مگر قیمت خود/ بر صفحات سایتها/ طوطیهای الکترونیک/ تکرار میکنند: /صلح، صلح، صلح/ و از میان نویسندگان لبنانی/ خلیل حیران پشت تریبون میرود/ تا از آنجا کتابهایش را/ هدیه کند به دختر دبیرستانیهای تهران/ و نام امپراطوری عثمانی را/ از نقشهها خط بزند/ تا فرات خطی آبی باشد/ بر پرچم اسراییل.../ اما هنوز/ بهترین نهجالبلاغهها/ از چاپخانههای بیروت بیرون میآیند.»
«علی داودی»
اما به طور مثال همین شاعر در شعری دیگر میسراید:
«تو سپیده دمی ناگزیری/ این را بهتر از هر کسی جغدها/ این را بهتر از هر کسی بمبها میدانند/ اما/ هیچ بمبی تاکنون/ نتوانسته مشت قلبها را باز کند.»
و از شاعر از بیان مستقیم به بیان استعاری آورده است. ظاهرا بعضی از ترکشها از قلب و استخوان او گذشته و به روح شاعر او رسیدهاند:
«درخت سیب را میآورند/ با دستبند/ به جرم اینکه چرا/ سیبهایش را/ چون سنگ/ پرتاب کرده است/ درخت پرتقال را میآورند/ به جرم این که چرا/ میوههای امسالش خونین بود/ درخت زیتون را میآورند/ به جرم اینکه چرا/ یک در میان گلوله به دنیا آورده است.»
«علیرضا قزوه»
در این شعرها، شاعر ایرانی از تجربهی نزدیک به سه دهه شعر انقلاب و گذر از شعلهورترین بحرانهای سیاسی و اجتماعی، بهره برده است و اگرچه بیان تهییجی دارد اما از ظرایف زبان شعری غافل نبوده است. کلمات در این اشعار هویت دیگرگونه یافتهاند و از کارکردهای مألوف خود دست برداشتهاند. پس از بیان از شعار به شعر متمایل میشود:
«لبخند به لبشان میآید/ شاگرد اولها/ که بهترین هستند/ مدال به سینهشان میآید/ کارمندان نمونه/ که منظمترین هستند/ من اما/ هر بار که تیرم به هدف مینشیند/ تنها فریادی میکشم/ و سینهام میسوزد/ زیرا من یک تفنگ آخرین مدل هستم/ من غمگینم، غمگینم.»
«علی محمد مودب»
حالا میتوانی از زوایایی به موضوع نگاه کنی که رئالیسم متن را به سخره بگیری. و همین نقطه افتراق شعر گزارشگر و مستندگونهی جنگ در جهان و شعر انقلاب و دفاع مقدس و در ادامه، شعر فلسطین در مرحلهی «تثبیت و تعقل» است.
شعر جنگ جهان را میتوان به مثابه تاریخنگاری شاعرانه در متنی رئالیستی و مستند دانست، اما شعر دفاع مقدس خصوصا در سالهای پس از جنگ شعری اومانیستی و رمانتیک با پیرنگهای روایی است. لذا زمانمند و مکانمند به نظر نمیرسد و در بستر تاریخ و جغرافیا جاری میشود. شعری که اکنون شاعر ایرانی در موضوع فلسطین میسراید، از همین خصوصیات بهرهمند است، اگر چه همانگونه که ذکر شد، تظاهرات خشمآلود شاعرانه را نیز، هنوز میتوان با کمیتی وسیع شاهد بود. تظاهراتی که شعر را در محبس فرازی خاص از تاریخ گرفتار میکند:
«فرمانده عزیر!/ سید!/ در کجای زمان ایستادهای/ بیهیچ واهمه/ ای یادگار حیدر!/ فرزند فاطمه!/ اینجا زمین بهنام تو سوگند میخورد/ نامت تبسمی است که بر صلح میوزد/ تا بیحضور ننگ و خیانت/ بر جنوب بنشیند.»
«حسین اسرافیلی»
حافظهی تاریخ اما گاه، چه بسیار گاه حوادث بزرگ را درخود نگاه نمیدارد، چه برسد به شعرهای سروده شده پیرامون آنها را. اما این حافظه گاه، چه اندک شعرهایی را در خود جاودانه میسازد که اشارهی مستقیم به هیچ حادثهای ندارند و تنها به ظرفیت تأویلی خود و توان خوانش مخاطبان خویش متکی هستند. شعرهایی که با درهم بردن زمانها و مکانهای مختلف جهانی نو میآفرینند و معنایی که را با کمک کارکردهای چندگانهی کلمات، در فضایی استعاری، تکثیر میکنند. فضایی که در اشعار شعارگونه تا سطح تشبیهاتی ساده نزول میکند.
پایانبخش این نوشتار شعری ماندگار از مرحوم «سلمان هراتی» است که چون باقیه صالحهای از او به یادگار مانده و فضای استعاری آن هنوز هم تازه و تأثیرگذار و الهامبخش به نظر میرسد:
یک شاخه گل محمدی/ با شدتی شگفت/در برودت سینا شگفت/ چندان که/ هفت ستون سیمانی فرو ریخت/ و دیکتاتورها سرگیجه گرفتند/ نظامیان/ جهت پیشگیری توفان/ امواج را/ در سواحل نیل بازرسی میکنند/ اما در تقدیر آمده است/ این بار چون گذشته/ صندوق حادثه/ در اطراف دردستهای امین آسیه/ لنگر میگیرد/ پلیس/ بین گل محمدی و مردم/ دیوار میکشد/ و نمیداند/ نیل به بلعیدن فرعونان/ عادت دارد/ آه.../ بر موجهای نیل/ صندوق حادثه را...»
Powered by vBulletin® Version 4.2.5 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.