PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاريخچه موسيقي ايران و جهان



Amir
Wednesday 27 December 2006, 08:34 AM
موسيقي در دوران هخامنشي

موسیقی مذهبی
بر اساس نوشته های هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای سرودهای مذهبی می خواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرٿآ موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی.

مشاهده می کنید که پرهیز از استٿاده از ساز و آلات در موسیقی مذهبی از ادوار گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم می خورد.

مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند یونانی این نغمه ها منحصر به مٿاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازمانده هایی از این آئین کهن هنوز هم در ٿرهنگ ایران دیده می شود.

هرودوت همچنین می نویسد :

"ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمی پاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر می شود و یکی از سرودهای مذهبی را می خواند."

موسیقی رزمی
اما در دوران هخامنشی موسیقی نوع دیگری هم موجود بوده است. یکی از انواع دیگر، موسیقی رزمی یا جنگی بوده است.

گزنوٿون دیگر مورخ یونانی در کتاب "سیروپیدیا" می نویسد :

"کورش کبیر به عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه اٿتادند. کورش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند."

"کورش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است."

این سروده ها برای بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا می شد و گزنوٿون اضاٿه می کند که :

"کورش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به 'مرگ سیاوش' خوانده می شد."

این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایٿ ایرانی وجود دارد و بنام "سوگ سیاوشان" یا "سووشون" معروٿ است و بقایای این آئین قدیمی حتی در مراسم آئینی ایران بعد از اسلام نیز دیده می شود.

از دوران هخامنشی سازهایی باقیمانده است از آنجمله می تواند به کرنا، نی، شیپور، کوس (نوعی ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد.

در سال 1336 هجری شمسی در کاوشهای تخت جمشید در حول و حوش آرامگاه اردشیر سوم هخامنشی، یک شیپور ٿلزی به طول 120 سانتی متر به دست آمد که شبیه کرنای است. قطر دهنه آن 50 سانتیمتر و جزو سازهای جنگی محسوب می شود.

موسیقی مجلسی
اما نوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای ٿراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم بکار می رٿت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت.

گزنوٿون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی "آتنه" در این باره نوشته است که :

"در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می شد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامه هایی در مجلس شرکت می کردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشن ها سهم اساسی داشتند."

هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقیدان در عصر هخامنشی یاد می کند و می نویسد که آنها در دربار نیز زندگی می کردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده می شدند و شادی و سرور برپا می کردند.

گزنوٿون نیز می نویسد :

"کورش برای کیاخسار تعدادی از موسیقیدانها را برگزید ... اسکندر مقدونی از خزانه کورش 320 ٿقره اسب و آلات موسیقی را بدست آورد ..."

و جالب اینجاست که در سٿرنامه ٿیثاغورث نیز به مراسم تاجگذاری داریوش اشاره شده است :

"حدود 360 دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوازخوانی و نوازندگی می پرداختند."

منبع : گٿتگوی هارمونی

gheisar
Sunday 16 September 2007, 12:23 PM
در سال 1302 ، مدرسه عالی موسیقی تأسیس و در سال 1303 کلوپ موزیکال و ارکستر آن تشکیل یافت. مدرسه ی موزیک نظام که در دارالفنون بود در سال 1307 منحل و به مدرسه ی موسیقی دولتی تبدیل گشت و پس از 5 سال که از تاسیس آن گذشت و یک دوره ی شاگرد فارغ التحصیل بیرون داد به هنرستان عالی موسیقی ارتقاء یافت که رئیسهای آن عبارت بودند از :



« سرتیپ غلامرضا مین باشیان ، کلنل علینقی وزیری ، پرویز محمود ، روبیگ گریگوریان ، بهاء الدین بامشاد ، خانم گیتی امیر خسروی ، غلامحسین غریب گرگانی ، یوسف یوسف زاده ، علی رهبری ، ابوالقاسم طالب زاده ، ابراهیم روحی فر »



و در سال 1323 انجمن موسیقی ملی به همت زنده یاد استاد « روح اله خالقی » تأسیس شد که ارکستر بزرگ و آبرومندی تشکیل داد و چند سال بعد یعنی در سال 1328 امتیاز تأسیس هنرستان موسیقی ملی را نیز از وزارت فرهنگ به دست آورد و نخستین کلاس هنرستان در مهر ماه همین سال به طور مختلط در ساختمان انجمن موسیقی ملی افتتاح گشت.



رؤسای هنرستان موسیقی ملی به ترتیب :« روح اله خالقی ، مهدی مفتاح ، حسین دهلوی ، مصطفی کمال پورتاب ، علی رهبری و دکتر حسین فرشاد » بودند .



یک سال بعد در واقع سال 1329 بر اساس پیشنهاد وزارت فرهنگ و تصویب هیئت دولت ، اداره ی جدیدی به نام اداره ی کل هنرهای زیبا در وزارت فرهنگ تأسیس شد و هنرستان موسیقی زیر نظر و حمایت این اداره قرار گرفت که در سال 1335 به عنوان یک هنرستان رسمی دولتی تابع مستقیم اداره کل هنرهای زیبا در آمد.




منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران ( جلد اول ، صفحه 39 )

:ak

akanani
Sunday 16 September 2007, 12:47 PM
با اجازه دوست عزیز جناب gheisar در رابطه با تکمیل فرمایشات ایشان یک مطلب اضافه کنم که :

نخستین مدرسه موسیقی در ایران مدرسه موزیک دارالنفون بود که در سال 1248 هجری شمسی به ریاست موسیو لومر فرانسوی در ایران تاسیس یافت . و نخستین سرود رسمی ایران
به نام سلام دولت علّیه ایران در جریان انقلاب مشروطیت توسط سالار معزز ساخته شده و نت (بخش پیانوی آن) به اروپا ارسال شده و در آن دیار به طبع رسید. و چنانکه گفته اند: این سرود توسط سالار معزز برای کلیهٔ سازهای نظامی تنظیم شد و برای دولتهایی که انقلاب مشروطیت ایران را پذیرا شدند ارسال گردید.

منبع : مقاله نخستین ها در موسیقی ایران - دانشگاه هنر

akanani
Sunday 23 September 2007, 10:19 AM
قبل از بررسي خلاصه وار تاريخ موسيقي ايران بايد به چند نكته توجه كرد: اول آنكه ايران باستان كشوري پهناور بوده كه حدودا شامل ۳٠ كشور امروزي بوده است و به طبع داراي اقوام، مذاهب و فرهنگهاي گوناگوني بوده اند پس ما نبايد منتظر فرهنگي يك پارچه باشيم زيرا اين اقوام در كنار هم و به كمك دستاوردهاي يكديگر به پيشرفت و تكامل رسيده اند، نه هر كدام به تنهايي. پس همه دستاوردهاي اين خطه بزرگ را هر كدام از اين اقوام مي توانند از آن خودبدانند. در دوره بعد از فتح ايران بدست اعراب و مسلمان شدن ايرانيان چون اعراب داراي فرهنگي غالب نبودند، از لحاظ فرهنگي مغلوب ايرانيان شدند و فرهنگ برتر ايرانيان را پذيرفتند و در راستاي شكوفايي آن باديگر اقوام كه مغلوب اعراب مسلمان شده بودند كوشيدند و از اين فرهنگ ايراني فرهنگ اسلامي را به وجود آوردند كه پايه واساس آن همان فرهنگ ايران باستان بود.

در سده هاي اول فرهنگ اسلامي يعني تاحدود دوران خلافت عباسيان يك فرهنگ واحد در سراسر اين سرزمينهاي اسلامي وجود داشت واز آن زمان به بعد بود كه سرزمينهاي اشغالي مستقل شدند و هركدام باتوجه به ريشه فرهنگي يكسان رنگ و بوي منطقه و قوميت خود را به اين فرهنگ مادر بخشيدند و بخاطر همين امر است كه وجوه مشترك فرهنگي هنري زيادي دز ميان كشورهاي مسلمان وجود دارد كه اغلب مستشرقين به اشتباه اين وجوه مشترك را اخذ شده از فرهنگ عرب مي دانندكه اين امر نيز حاصل سطحي نگري به تاريخ وفرهنگ اين سرزمينها ميباشد.



تاريخ موسيقي ايران زمين را مي توان به دو بخش اصلي تقسيم كرد، آن دو بخش عبارتند از :
الف: دوران پيش از اسلام
ب: دوران بعد از سلام

در بررسي دوره پيش از اسلام منابع معتبر ما كه همان حجاري ها و مجسمه ها و نقوش روي ظروف بدست آمده مي باشد كه از ١٥٠٠ قبل از ميلاد مسيح آغاز مي شود. ازمجسمه هاي بدست آمده در حيطه قلمرو ايران باستان كه درشوش بدست آمده، سازي شبيه تنبور امروزي مشاهده مي شود كه نمايانگر يك ساز ملوديك در آن زمانها مي باشد. درحجاريهاي طاق بستان گروه نوازندگان چنگ نواز وسازهاي بادي نيز مشاهده مي شود.
بيشتر اطلاعات ما از دوران پيش از اسلام ايران زمين محدود به كتب تاريخي و اشعار سده هاي اول دوران اسلامي است. در هر حال ما اطلاعي از موسيقي كار بردي ونحوه اجراي دقيق موسيقي در آن دورانها نداريم. اما در دروه بعد ازفتح ايران توسط اعراب تاآخر دوره خلفاي راشدين كه در سده اول حكومت اسلامي حكمراني مي كرده اند انواع موسيقي ممنوع بوده است(از سال يازده تا چهل و يك هجري قمري) با به روي كار آمدن بني اميه حدودا موسيقي آزادي بيشتري پيدا كرد وازاين دوران تا دوران خلفاي عباسي دوره اوج شكوفايي موسيقي نظري و عملي ايران واسلام است كه در اين دورانها كساني چون فارابي، ابن سينا، خواجه نصيرالدين طوسي، ابن زيله، صفي الدين ارموي، عبدالقادر مراغي، و افراد بيشمار ديگري در موسيقي عملي و نظري ظهور كردن كه كتب ورساله هاي آنها در موسيقي موجود است.
در هر حال با ظهور تشيع در ايران و به روي كار آمدن شاهان صفوي موسيقي در ايران رنگ وبوي ديگر به خود گرفت و از موسيقي كه در دوران اسلامي كاربرد داشت جدا شد و رنگ ايراني اين موسيقي بيشتر شد تا در دوره قاجاريه اين روند به اوج كمال خود رسيد و سيستمي ديگري كه بنام دستگاه در دوره صفويه ظهور كرده بود كامل شد و توسط نوارندگان چيره دست آن زمان به صورت شفاهي به شاگردان سازهايي از قبيل تار، سه تار، كمانچه، ني و سنتور انتقال پيدا كرد و در همين دوران قاجاريه بود كه خط نت امروزي به ايران راه يافت و سنت شفاهي اساتيد موسيقي ايران كه بنام رديف است به خط نت در آمد.

Babak_mix
Saturday 1 December 2007, 11:22 AM
قبل از بررسي خلاصه وار تاريخ موسيقي ايران بايد به چند نكته توجه كرد: اول آنكه ايران باستان كشوري پهناور بوده كه حدودا شامل ۳٠ كشور امروزي بوده است و به طبع داراي اقوام، مذاهب و فرهنگهاي گوناگوني بوده اند. پس ما نبايد منتظر فرهنگي يك پارچه باشيم زيرا اين اقوام در كنار هم و به كمك دستاوردهاي يكديگر به پيشرفت و تكامل رسيده اند، نه هر كدام به تنهايي. پس همه دستاوردهاي اين خطه بزرگ را هر كدام از اين اقوام مي توانند از آن خودبدانند. در دوره بعد از فتح ايران بدست اعراب و مسلمان شدن ايرانيان چون اعراب داراي فرهنگي غالب نبودند، از لحاظ فرهنگي مغلوب ايرانيان شدند و فرهنگ برتر ايرانيان را پذيرفتند و در راستاي شكوفايي آن باديگر اقوام كه مغلوب اعراب مسلمان شده بودند كوشيدند و از اين فرهنگ ايراني فرهنگ اسلامي را به وجود آوردند كه پايه واساس آن همان فرهنگ ايران باستان بود.
در سده هاي اول فرهنگ اسلامي يعني تاحدود دوران خلافت عباسيان يك فرهنگ واحد در سراسر اين سرزمينهاي اسلامي وجود داشت و از آن زمان به بعد بود كه سرزمينهاي اشغالي مستقل شدند و هر كدام باتوجه به ريشه فرهنگي يكسان رنگ و بوي منطقه و قوميت خود را به اين فرهنگ مادر بخشيدند و بخاطر همين امر است كه وجوه مشترك فرهنگي هنري زيادي دز ميان كشورهاي مسلمان وجود دارد كه اغلب مستشرقين به اشتباه اين وجوه مشترك را اخذ شده از فرهنگ عرب مي دانند كه اين امر نيز حاصل سطحي نگري به تاريخ و فرهنگ اين سرزمينها است.
تاريخ موسيقي ايران زمين را مي توان به دو بخش اصلي تقسيم كرد، آن دو بخش عبارتند از :

الف: دوران پيش از اسلام

ب: دوران بعد از سلام


در بررسي دوره پيش از اسلام منابع معتبر ما كه همان حجاري ها و مجسمه ها و نقوش روي ظروف بدست آمده مي باشد كه از ١٥٠٠ قبل از ميلاد مسيح آغاز مي شود. از مجسمه هاي بدست آمده در حيطه قلمرو ايران باستان كه در شوش بدست آمده، سازي شبيه تنبور امروزي مشاهده مي شود كه نمايانگر يك ساز ملوديك در آن زمانها است. درحجاريهاي طاق بستان گروه نوازندگان چنگ نواز و سازهاي بادي نيز مشاهده مي شود. بيشتر اطلاعات ما از دوران پيش از اسلام ايران زمين محدود به كتب تاريخي و اشعار سده هاي اول دوران اسلامي است. در هر حال ما اطلاعي از موسيقي كاربردي و نحوه اجراي دقيق موسيقي در آن دوران نداريم. اما در دوره بعد ازفتح ايران توسط اعراب تا آخر دوره خلفاي راشدين كه در سده اول حكومت اسلامي حكمراني مي كرده اند (از سال يازده تا چهل و يك هجري قمري) انواع موسيقي ممنوع بود. با به روي كار آمدن بني اميه حدودا موسيقي آزادي بيشتري پيدا كرد و از اين دوران تا دوران خلفاي عباسي دوره اوج شكوفايي موسيقي نظري و عملي ايران و اسلام است كه در اين دوران كساني چون فارابي، ابن سينا، خواجه نصيرالدين طوسي، ابن زيله، صفي الدين ارموي، عبدالقادر مراغي، و افراد بيشمار ديگري در موسيقي عملي و نظري ظهور كردن كه كتب و رساله هاي آنها در موسيقي موجود است. در هر حال با ظهور تشيع در ايران و به روي كار آمدن شاهان صفوي موسيقي در ايران رنگ و بوي ديگري به خود گرفت و از موسيقي كه در دوران اسلامي كاربرد داشت جدا شد و رنگ ايراني اين موسيقي بيشتر شد تا در دوره قاجاريه اين روند به اوج كمال خود رسيد و سيستم ديگري كه بنام دستگاه در دوره صفويه ظهور كرده بود، كامل شد و توسط نوارندگان چيره دست آن زمان به صورت شفاهي به شاگردان سازهايي از قبيل تار، سه تار، كمانچه، ني و سنتور انتقال پيدا كرد و در همين دوران قاجاريه بود كه خط نت امروزي به ايران راه يافت و سنت شفاهي اساتيد موسيقي ايران كه بنام رديف است به خط نت در آمد.


منبع : Afarideh4

موفقیت online
Monday 10 December 2007, 01:46 PM
You can see links before reply
از موسیقی دوره هخامنشی اطلاع زیادی در دست نمی باشد، اما ملت بسیار متمدنی چون هخامنشیان که یکی از قدرتهای بزرگ دوران پیش از اسلام ایران و جهان بوده است، حتماً در کنار هنرهای بسیار پیشرفته و متنوع خود، دارای موسیقی خاص، منحصر به فرد و پیشرفته ای نیز بوده است. هر چند که مدارک و اسناد مکتوبی از نوع موسیقی آن دوران در دست نیست.

دولت هخامنشی جانشین دولتهای متمدن ماقبل خود بوده و دارای هنرها و صنایع ارزشمندی بود. طبق نوشته های تاریخی و دو تن از تاریخ نگاران قدیمی که در مورد این دوره از تاریخ سخن گفته اند، نیز به این مسئله اشاره نمود. هرودوت می نویسد: ایرانیان برای تقدیم نذر و قربانی به خدا و مقدسات خود مذبحی ندارند. آتش مقدس روشن نمی کنند و بر قبور شراب نمی پاشند، بلکه موبدان حاضر هستند و سرودهای مذهبی را می خوانند.

گزنفنون، دیگر تاریخ نویس یونانی نیز می نویسد: سپاهیان ایرانی به هنگام جشنها و به خصوص در حمله های نظامی، سرودهای خاص را می خواندند. وی می نویسد: ایرانیان دوره هخامنشی، نوعی موسیقی مخصوص جنگی داشته اند که در تحریک احساسات سپاهیان بسیار مؤثر بوده است و آلات موسیقی رزمی آنها مانند بوق، شیپور و طبل به همراه سرودهای مهیج به کار می رفته است. وی همچنین می نویسد، همانطور که هخامنشیان، موسیقی و سرودهای خاص جنگی داشته اند، بی شک با دیگر انواع موسیقی نیز آشنا بوده اند که از آن برای مواقع فراغت، تفریح و در جشنها و اعیاد استفاده می نمودند.

در این دوره، از سازهایی همچون انواع کوچک و بزرگ طبل، شیپور، چنگ، نوعی سنتور و چند نوع نی کوچک و نی چندگانه نام برده شده است. در رابطه با موسیقی مذهبی هخامنشی، هرودوت به قسمتهایی از کتاب اوستا اشاره می کند که در آن سرودها و مناجاتها در وقت عبادت اجرا می شده است.

با تمام اوصاف، هیچ گونه اثر یا سندی دال بر وجود آلات و ادوات موسیقی این دوره وجود نداشته اما به گفته تاریخدانان به دلیل مقایسه سرودهای اوستا و «ودا» کتاب باستانی هندیها که هم ریشه و هم نژاد با آریاییها هستند و در عین حال هر یک دارای موسیقی خاص خود می باشند و دلایل خوبی برای رشد و وجود موسیقی در آن دوره بوده و بعدها در دوره اشکانیان با وارد شدن نوع هنر و فرهنگ خاص یونانی به این سرزمین، همانطور که سایر هنرها متأثر از این حضور خارجیان بود، موسیقی نیز تحت تأثیر آثار موسیقایی یونانی و سرودها و آوزاهای یونانی قرار گرفت و در واقع اختلاطی بین هنر این دو ملیت به وجود آمد.

خسروانی
Sunday 17 February 2008, 01:14 AM
درود بر شما دوستان گرامی
برای کامل تر کردن بحث تاپیکی که من قبلا در سایت کرده بودم و مرتبط با این موضوع هست رو با اجازهء دوستان میارم:
در تاریخ ایران دو دوره موسیقی با تحریم مواجه شد(البته به غیر از تحریم بعد از انقلاب اسلامی) و صدمات جبران ناپذیری به مویسقی ایران وارد شد:

1_حملهء اعراب و انقاض سلسلهء ساسانی و آغاز خلافت اسلامی
در عهد خلفای راشدین،اصول اساسی حکومت اسلام یا نص صریح قوانین اسلام، به گونه ای که پیامبر پی ریزی کرده بود،(به قاعده ای که صحابهء پیامبر بر اساس تکلیف شرعی خود تعبیر میکردند) با دقت اجرا شد.موسیقی تحریم شد. ابن خلدون میگوید که در آغاز ظهور اسلام، هر چیزی که در فضای تعلیمات قرآن موجود نبود تحقیر میشد.
و در چنین موقعیتی آواز ورقص ممنوع بود.
نوحه خوانان را ظاهرا" تحمل می کردند زیرا آنها، نوحه را موسیقی نمیدانستند.
(موسیقی ایران از آغاز تا امروز_ج1_ص150و151)

2_دوران حکومت صفویه
ملیت هر مردم بر زبان،نژاد یا میهن آن استوار است ولی اساس ملیتی که صفویه بانی و موسس آن بود بر دین و مذهب استوار بود. تثبیت تشیع به عنوان مذهب رسمی یکی از هدف های سیاسی مهم پادشاهان صفوی بود،برای آن که مردم را از، مقام خلافت و اعتقاد به خلیفه چنان روی گردان کند که دیگر برگشت پذیر نباشد. برای رسیدن به این هدف ناچار بودند بیشترین توان و زمان خود را صرف تبلیغات مذهبی به وسیلهء فقها وعلمای شیعه که مروج احکام و قوانین شیعه بودند کنند و آنان را به جمع وتدوین احادیث و نوشتن کتاب های متعدد در اثبات حقانیت شیعه و بطلان مذهب تسنن وادارند. ولی این کوشش پادشاهان صفوی در ترویج مذهب لطمهء فراوان به شعر وادب وموسیقی وارد کرد، زیرا فقها ومجتهدان حکمت و فلسفه و عرفان را منافی مذهب میدانستند و کتاب های مربوط به آن را هر کجا میافتند نابود میساختند و مردمان را از مطالعهء آن به شدت منع میکردند.
(خلاصه ای از صفحات 346 و347 همان کتاب قبل)
خلاصه کلام موسیقی در دوران صفوی وضع اسفباری داشته است
در این دوره فقط اشعار مذهبی (اشعار در مناقب امامان و مصیبت های وارده بر آنان) رواج یافت
برپا کردن مجالس عزاداری در روز های محرم و صفر نیز از رسومی بود که صفویه برای تسریع سیاست خود رایج کردند.پر پا کردن مجالس عزاداری دارندگان صوتی خوش را تشویق کرد.این گروه که به نام روضه خوانان معروف شدند، شناخت الحان موسیقی را برای جلب توجه مجلس گردانان و عامهء مردم، از لوازم کار خود دانستند و در پی کسب آن رفتند.رفته رفته بر شمار مداحان و روضه خوانان افزوده شد و این روند تا عصر قاجاریه که مجالس عزا به صورت روضه و تعزیه(شبیه خوانی)گسترش یافت، ادامه داشت. در این راه برخی خوانندگان مذهبی در حفظ و اشاعهء نغمات ولحن های موسیقی سنتی یا ردیفی ما نقشی بس موثر ایفا کردند .

در این دوره استادان موسیقی بدون جانشین و وارث حقیق در گذشتند، چون علاقه مندان این هنر که آن را ممنوع و مکروه می دیدند و جان خود را نیز در خطر می دیدند به دنبال علوم و فنونی رفتند که زمانه پسند بود
در این دوره علم موسیقی و موسیقی عملی فراموش شد و از یاد ها رفت.
در این دوره کسانی به معمولا به دنبال موسیقی عملی می رفتند که تنفر متعصبین و توهین عوام نادان برایشان مهم نبود و از آن استفادهء مطربی میکردند و به آن ارج نمی نهادند. در نتیجه این هنر از مقام رفیع خویش افتاد.
شاهان صفوی "به جز شاه عباس" موسیقی را جز برای عیاشی و شراب خواری نمی خواستند و هیچ علاقه ای به موسیقی و موسیقیدانان نداشتند.
تشویق و حمایت شاه عباس نیز هر چند از سرعت سقوط آن جلو گیری کرد،اما نتوانست از سیر قهقرایی آن کم کند.
در این دوره خیلی از افراد به جرم فعالیت در موسیقی به طرز مظلومانه ای کشته شدند مانند شاهزاده فاضل و موسیقی دوستی همچون ابراهیم میرزا صفوی.

عصر صفوی را می توان تاریکترین دورهء حیات موسیقی در ایران دانست.



مطالبی که در بالا آورده شد خلاصه ای از وضع نابسامان موسیقی در این ادوار بود، و مقصود من از این کار این بود گویا شوم موسیقی در ایران از این دوره ها گذشته و به دست ما رسیده و نکتهء دیگر آنکه ((تاریخ" ادب وهنر" و "تاریخ سیاسی_اجتماعی" یک کشور چنان به یکدیگر پیوسته اند که درک هیچ کدام بدون درک دیگری ممکن نیست))

Mona
Friday 5 September 2008, 10:05 PM
سلام به دوستاي عزيز نت آهنگي
من تصميم دارم تا با كمك شما عزيزان اين تاپيك رو كامل كنم. اميدوارم كه به كمك هم مطالب ارزنده اي در زمينه ي تاريخ موسيقي ارائه بديم.






:ilovemusic:

Mona
Friday 5 September 2008, 10:37 PM
زمان شروع موسيقي در تاريخ تاريك است، اما برخي صاحب نظران بر اين عقيده اند كه موسيقي با پيدايش انسان آغاز شده و همواره در ادوار مختلف با وي بوده است. دليل عمده اي كه بر اين عقيده تكيه مي كنند، واكنش هايي است كه كودك در بدو تولد نسبت به موسيقي دارد. شايد اين كه روايت است مادر به هنگام خوابانيدن كودك، او را طرف چپ بدن خود قرار مي دهد، شاهدي بر اين نظريه باشد، چون كودك از شنيدن صداي ريتم قلب مادر، احساس آرامش كرده و به آسودگي به خواب مي رود.
آنچه مسلم است اين كه انسان از زماني كه پا به عرصه ي وجود گذاشت و در آغوش طبيعت بدون قيد و بند و بطور آزاد مانند حيوانات، در ظلمت و جهل و ناداني زندگي مي كرد، داراي احساسات و عواطف واجد تاثرات و حالت هاي نفساني مانند بيم و اميد، غم و شادي، ميل و نفرت و ساير كيفيت هاي دروني و در دوران زنده گاني نيز پيوسته محكوم عواطف و احساسات خود بوده است. عاطفه و احساس، ادراك، مكنونات باطني و دگرگوني هاي دروني ناشي از اين عوامل كه پيوسته با بشر همراه بوده مي بايست به صورتي جلوه گر شود، و آن صورت جز كردار و گفتار نمي توانست باشد. بنابراين دگرگوني هاي دروني، عواطف و احساس ها و تاثيرات خود را به وسيله ي صدا، حركت ها و كلمه ها كه مناسب ترين وسيله براي بيان احساس ها و هيجان ها است آشكار ساخت، كه نمودار آن آواز، رقص و شعر بوده است. از زماني كه بشر توانست حالت هاي دروني خود را به وسيله ي صدا نمايش دهد و وزن را از صداهاي منظم و مختلف طبيعت به دست آورد، موسيقي را به وجود آورد. زيرا جهان پر از صدا است و عالم خلقت بر هم آهنگي و نظم استوار است.
بسياري از مظاهر طبيعت نواي موسيقي را ايجاد مي كنند. صداي آبشار، ريزش باران بر روي آب ها، وزش باد از ميان برگ هاي درختان، چهچهه ي بلبل و چهار نعل اسب، هر يك نغمه اي از نواهاي طبيعت است. انسان در ميان آن صداها به دنيا آمد و مباني موسيقي را از طبيعت آموخت.
انسان ابتدايي از صوت موسيقي براي عبادت آنچه در درون خود مي يافت و همچنين براي دور كردن شيطان ها نيز استفاده مي كرد. كاربرد ديگر موسيقي به هنگام كار روزانه بوده كه با آن شكار را به كمين گاه مي آورده است.

منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Mona
Friday 5 September 2008, 11:42 PM
طبيعي ترين وسيله براي ايجاد صوت و موسيقي، آواز و حنجره ي انسان است؛ اما ساده ترين وسيله براي ايجاد ريتم و وزن، دست هاي آدمي است.
بعضي از موسيقي دان ها بر اين عقيده اند كه به دليل وجود ريتم و وزن در نظام كاينات و طبيعت، انسان نيز ابتدا ريتم را حس كرده و با شنيدن ريتم قلب مادر، مكيدن شير مادر به صورت منظم و ريتميك، دست زدن و سپس راه رفتن، ريتم را ايجاد كرده است.
در مرحله ي بعد انسان اوليه با الهام از صداي پرندگان و حيوانات موسيقي را شناخت و به تقليد آنها با دهان و حنجره ي خود تلاش كرد و كلام و آواز را به وجود آورد. از طرفي ديگر ترس از عوامل طبيعي مانند رعد و طوفان و زلزله و تاريكي باعث پيدايش عقيده هاي ديني و مابعد طبيعي شد و انسان به يك قدرت مافوق كه باعث دگرگوني هاي طبيعي است ايمان آورده، براي حفظ وجود خود و غلبه بر ترس و وحشت به خدايان گوناگون متوسل شد و براي پرستش آنها آوازهايي مي خواند كه به تدريج به صورت سرودهاي مذهبي و آوازهاي دسته جمعي براي عبادت با شِكوِه و تمنا از درگاه الهي درآمد.
انسان اوليه تحت تاثير حركات ريتميك و نواهاي ريتميك طبيعت و تقليد آن نواها توسط وي، به وجد و نشاط آمده و حالت هاي دروني خود را نشان داده و شروع به حركت هاي ريتميك نموده و رقص را به وجود آورده است. اين رقص در مراحل بعدي براي پرستش خدايان و توسل به آنها مورد استفاده قرار گرفته است. يكي از اين نمونه رقص ها، «رقص باران» است كه براي درخواست ريزش باران از آسمان انجام مي داده است و دست هاي خود را از بالا به طرف پايين به علامت درخواست نزول باران، حركت مي داده است. همين انسان هنگام عبور از ني زار، پيچش صداي باد را در ني زار ديده و آواي خوش حاصل از آن را شنيده است و در نتيجه سازهاي بادي مانند «ني» را به وجود آورده است. از طرفي ديگر هنگامي كه در حين شكار، «زه كمان» را براي انداختن تير رها مي كرد، متوجه صداي خوش آيند «زه» شد و به تدريج چند زه ديگر به كمان افزوده و زيربناي «سازهاي زهي» را به وجود آورده است.
بعد از شكار با بريدن شاخ حيوان و دميدن در آن «بوق» را كشف كرده و از همين وسيله براي خبر كردن يكديگر، ترساندن شكار و جمع كردن شكار در يك منطقه نيز استفاده كرده است.
بعدها انسان از چرخ هايي كه براي پيشرفت كار خود مي ساخت، پس از فرسودگي صداهايي شنيد كه اين صداها به فواصل معين تكرار مي شد و در ذهن او حالت مطبوعي ايجاد مي كرد كه به تدريج باعث شد اين صداهاي منظم در تنظيم كار و تهييج فعاليت او تاثير گذارند و از آن وقت به تاثير موسيقي و آواز ريتميك در پيشرفت كار خود پي برد. چنان كه براي حركت دادن سنگهاي بزرگ با آوازهاي موزون بر قدرت كار خود مي افزود.
تاثير موسيقي در حين كار تا امروز نيز ادامه يافته است، آهنگي كه پارو زنها به هنگام پارو زدن مي خوانند، يا نمدمال ها به هنگام نمدماليدن، يا ماهي گيرها به هنگام كشيدن تور ماهي گيري مي خوانند، از همين گروه است و آن به اين خاطر است كه همگي در يك لحظه فشار را وارد كنند، تا بيش ترين اثر را داشته باشد. قالي باف ها نيز به هنگام قالي بافتن آواز مي خوانند تا همه، نقش را به يك گونه ببافند.

منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

arian
Saturday 6 September 2008, 09:04 AM
سلام دوست عزيز
من نمي دونم انسان چه زماني پا به عرصه ي هستي گذاشته است ولي به نظرم موسيقي از ابتداي وجود كائنات به عنوان عنصري در متن آن قرار داشته است . مثل رياضيات ، مثل علوم . اگر بخواهيم دقيقتر به عناصر تشكيل دهنده كائنات نگاه كنيم . موسيقي را بايد قديم فرض كنيم و بشر را جديد . موسيقي جداي از طبيعت نبوده است و در ذات طبيعت جاري بوده است . هرگاه بشر به جنبه هاي زيبا شناسانه محيط خود قدري دقت بيشتر داشته است توانسته است بخشي از موسيقي مستور و پنهان در طبيعت را كشف نمايد . موسيقي ابزار اختراعي بشر نيست كه بگوييم چونان ساعت است كه بشر آنرا اختراع كرده است . موسيقي بخشي از طبيعت است كه بشر به فراخور توانايي خود در دوره هاي مختلف خود بخشي از آنرا كشف مينمايد همچون رياضي يا علوم . بشر هيچگاه رياضي يا علوم را اختراع نكرده است بلكه به تناسب زمان بخشهايي از روابط را كشف نموده است . رياضي و علوم و موسيقي هريك قديم ميباشند نه حادث .
تشكر.

Mona
Saturday 6 September 2008, 01:23 PM
سلام دوست عزيز
من نمي دونم انسان چه زماني پا به عرصه ي هستي گذاشته است ولي به نظرم موسيقي از ابتداي وجود كائنات به عنوان عنصري در متن آن قرار داشته است . مثل رياضيات ، مثل علوم . اگر بخواهيم دقيقتر به عناصر تشكيل دهنده كائنات نگاه كنيم . موسيقي را بايد قديم فرض كنيم و بشر را جديد . موسيقي جداي از طبيعت نبوده است و در ذات طبيعت جاري بوده است . هرگاه بشر به جنبه هاي زيبا شناسانه محيط خود قدري دقت بيشتر داشته است توانسته است بخشي از موسيقي مستور و پنهان در طبيعت را كشف نمايد . موسيقي ابزار اختراعي بشر نيست كه بگوييم چونان ساعت است كه بشر آنرا اختراع كرده است . موسيقي بخشي از طبيعت است كه بشر به فراخور توانايي خود در دوره هاي مختلف خود بخشي از آنرا كشف مينمايد همچون رياضي يا علوم . بشر هيچگاه رياضي يا علوم را اختراع نكرده است بلكه به تناسب زمان بخشهايي از روابط را كشف نموده است . رياضي و علوم و موسيقي هريك قديم ميباشند نه حادث .
تشكر.

با سلام خدمت شما
درسته موسيقي مثل تمامي علوم ديگر حتي از قبل پيدايش بشر بوده است. ولي آنچه كه مسلم است آدمي براي دست يافتن به اين مهم نيازمند به كشف و اختراع ابزار آن بوده است تا بتواند به كمك آنها به موسيقي بپردازد.
مرسي از شما دوست محترم

Mona
Saturday 6 September 2008, 03:42 PM
با آنكه از اين دوران اطلاع قابل ملاحظه اي يا اسناد موثقي در دست نيست، ولي به استناد مدارك موجود اندك، مي توان به استمرار موسيقي در آن دوران پي برد:


موسيقي در مصر باستان


مصري ها به فواصل موسيقي آشنا بوده و وزن را از كوفتن دو دست به هم استخراج مي كرده اند. سرودهاي ديني به وسيله ي فرعون و ديگران با اشعاري سه يا چهار بندي خوانده مي شده كه فرعون در حالت ايستاده يا به زانو نشسته، دست خود را بلند مي كرده است.
در موسيقي معبدها چنگ و ني زبانه دار نواخته مي شده است و در موسيقي غير مذهبي اين سازها، صداي انسان را همراهي مي كردند. تئوري موسيقي مصر باستان مبني بر نظريه هاي موسيقي «فيثاغورث» بود. فيثاغورث چند سال در مصر زندگي كرد و به خصوص در مورد موسيقي مصر تحقيق كرد.
رقص در مصر به ظاهر قديمي تر است، زيرا مجسمه ي زني در حال رقص كه حدود پنج هزار سال قبل از ميلاد مسيح مي رسد، موجود است. در مصر موسيقي نظامي براي راه پيمايي منظم سربازان نواخته مي شده است.
در اين كشور باستاني، نقشي روشن از چنگ زدن، دو زن رقاص و فلوت نواز و سيتار زن موجود است. اركستر مصري از «ني زن» ، «چنگ نواز» ، «خواننده» و «دست افشان» تشكيل مي شده و گاهي دو يا سه چنگ زن و عده ي زيادي ني زن شركت مي كرده اند.
از قرن دوم و سوم قبل از ميلاد يك نوع «ارگ» ابتدايي از يونان به مصر وارد شده بود كه نُه لوله داشته و در محافلي كه فرعون حضور داشته نواخته مي شده است.
مهم ترين سازهاي زهي مصري عبارتند از: چنگ، عود، گيتار و لير.
مهم ترين سازهاي بادي مصري عبارتند از: ني، ني لبك، ني مضاعف، شيپور، ني افقي.
مهم ترين سازهاي ضربي مصري عبارتند از: قاشقك، سيستروم، طبل، سنج و دايره ي بزرگ.


موسيقي در يونان باستان


يوناني ها نخستين ملتي هستند كه موسيقي را از نظر علمي مطالعه كرده، تئوري موسيقي نوشته اند و آهنگ ها را به حروف يادداشت كرده اند.
يوناني ها غزل (اود) را در تالارهاي بزرگ و مدوري به نام «اُودُيون» مي خواندند. شعرا و استادان بزرگ موسيقي هر چند بار يك دفعه در معبد خدايان (پانتئون) جمع مي شدند و آثار خود را اجرا مي كردند.
خداي موسيقي و هنرهاي زيبا «آپولون» بود كه با نُه فرشته ي خود در كوه «پارناس» به سر مي برد. يوناني ها هر يك از فرشتگان هنرهاي زيبا را «مُوز» مي گفتند و لفظ موزيك (موسيقي) از همين كلمه مشتق شده است. آوازهايي كه به افتخار آپولون ساخته مي شده «نُومِس» نام داشت. ولي يوناني ها به تدريج براي توصيف صحنه هاي مختلف چون جنگ، عشق، عروسي و سوگ واري نيز نومس ساختند.
در افسانه هاي قديم يونان دو موسيقي دان بزرگ ظهور كردند، در يونان شمالي «اُرفِئوس» كه به قولي او را فرزند آپولون مي دانستند و با لير يا چنگ خود حيوان ها و گياه ها را جادو مي كرد و اين افسانه كه ارفئوس به دنبال زنش «اِئوريديس» به دوزخ رفته بوده است، بسيار معروف است.
در جنوب يونان و آسياي صغير موسيقي داني به نام «اليمپوس» بوده كه به عنوان واضع ضرب موسيقي در قرن هشتم پيش از ميلاد مشهور شده است.
از تئوريسين هاي يونان باستان «فيثاغورث» است و ديگر مي توان به «اِريستُوكِسنوس» و پس از او منجم و رياضي دان بزرگ «بَطلَميوس» اشاره كرد.
سازهاي زهي يونان عبارت بودند از: «لير» داراي چهار سيم، «سيتار» داراي چهار سيم كه بعدها تا هجده سيم افزايش يافته است و براي تشديد صداي آن يك محفظه ي چوبي نيز به آن اضافه شده است.
«سيرِنكس» يا «فلون پان» نوعي از سازهاي بادي يونان است كه داراي لوله هاي گوناگون و كوتاه بلند بوده است. ولي مهم ترين ساز بادي يونان «آولُس» بوده و در موسيقي نظامي آنها «شيپور» معمول بوده است و از سازهاي ضربي يونان، «دايره» و «كِرُتال» بوده اند.

منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

arian
Saturday 6 September 2008, 03:46 PM
سلام خانم مونا ، پس مطلب پست دوم را كه فرموده بوديد : اما برخي صاحب نظران بر اين عقيده اند كه موسيقي با پيدايش انسان آغاز شده را چگونه تحليل ميفرماييد ؟

Mona
Saturday 6 September 2008, 04:03 PM
سلام خانم مونا ، پس مطلب پست دوم را كه فرموده بوديد : اما برخي صاحب نظران بر اين عقيده اند كه موسيقي با پيدايش انسان آغاز شده را چگونه تحليل ميفرماييد ؟

سلام خدمت شما دوست عزيز و مرسي از پيگيري و دقت نظرتون.
در اينجا فكر ميكنم منظور موسيقي بوده كه به دست بشر ساخته شده است.

Mona
Saturday 6 September 2008, 09:59 PM
بين النهرين باستان (هزاره ي ششم قبل از ميلاد مسيح)


سرزمين حاصلخيزي كه بين دو رود «دجله» و «فرات» واقع شده و امروزه به آن «عراق» مي گويند، روزگاري محل سكونت نخستين تمدن شناخته شده ي بشري بوده است. اين تمدن در واقع در شش هزار سال قبل از ميلاد مسيح شكفته و بسيار ترقي نموده است و اين ناشي از دو عامل بود: اول اقامت طولاني اقوام سامي به ويژه در شمال به نام «اَكديان» و دوم ورود بعدي «سومري» هاي غير سامي از سوي مشرق كه مناطق جنوبي را اشغال كردند.
اين مردم جهان هستي را بصورت مملكتي واحد مي ديدند و در هر يك از شهرهاي خود بنايي با يك برج پلكاني پديد مي آوردند و در اين معابد خدايان خود را با كلام و سرايش پرستش مي كردند. اين مردم كه از نخستين كشاورزان محسوب مي شدند، جانمند انگار (animist) بودند و همه ي طبيعت در چشم آنها زنده و جاندار جلوه مي كرد.
«رامان» خداي رعد ايشان، مزارع و محصولات آنان را نابود مي كرد و «اِآ» خداي اعماق، سيل را به رويشان جاري مي ساخت، اما اين نيز امكان داشت كه خدايان مذكور را به كمك صداي انسان و ابزار موسيقي، خام كرده و آرام سازند. به همين منظور صداي نوعي ناي زبانه دار به نام محلي «هلهله تو» را شبيه تنفس «رامان» مي دانستند و طبل ميان باريكي به نام محلي «بَلَغ» را به خداي «اِآ» نسبت مي دادند و نام و نشان او را بر بدنه اش حك مي كردند. اين تصورات ذهني كه احتمالن از زمان هاي دورتر (ماقبل تاريخ) به ايشان رسيده بود، اساس موسيقي مذهبي اين مردم را در معابدشان تشكيل مي داد.


ايلام/عيلام (هزاره ي پنجم و چهارم قبل از ميلاد مسيح)


پايتخت «ايلاميان» شهر «شوش» بوده است. قديمي ترين اثري كه مربوط به هزاره ي چهارم قبل از ميلاد است به وسيله ي «دلوگاز pinas P.Dlugaz» و «هلن كانتور Helen J.Cantor» در بين سالهاي 1961 تا 1966 ميلادي، در «چغاميش» نزديك دزفول كشف شده است و در حقيقت كهن ترين همنوازي جهان را نشان مي دهد.
در اين همنوازي كه همگي بانوان هنرمند عيلامي به شمار مي روند، نفر اول خواننده اي است كه به رسم معمول آوازخوان ها دست راستش را زير گوش گذاشته است و سنتي بودن اين رسم را ثابت مي كند. همچنين چنگ زني ديده مي شود. زير آن نيم رخ نوازنده اي نيز به چشم مي خورد كه با دست هاي خود طبل مي نوازد و نوازنده ي ديگري كه دو ابزار شاخ مانند را به دست گرفته است كه احتمال مي رود يك نوع ساز بادي مانند بوق باشد. بنابراين تصوير مورد بحث، اركستري را نشان مي دهد كه در آن سازهاي بادي، زهي و كوبه اي بوده اند و آوازه خواني با نوازندگان همكاري و همراهي داشته است. اما اين اركستر گوشه اي از صفحه ي اصلي محسوب مي شود. چرا كه نوازندگان به استثناي نوازنده ي طبل همگي به سمت راست چرخيده اند و در برابر، مردي ديده مي شود كه روي بالشي (مسندي) نشسته است و در جلو خود ميزي دارد كه بر رويش خوراكي هاي گوناگون چيده اند و خدمت كاري از او پذيرايي مي كند. در نتيجه مي توان گفت كه اين صحنه نشان دهنده ي ضيافتي است همراه با موسيقي كه به مراسم مذهبي ارتباط دارد.


سومريان (هزاره چهارم و سوم ق.م)


در هزاره ي چهارم ق.م فقط يك نوا يا سرود مذهبي به نام «مِزمور» به احترام يك يا چند خدا خوانده مي شده است. مراسم مذهبي اغلب شكل ندبه و زاري داشته است و كلمات بسياري باقي مانده كه نشان مي دهد اين مراسم فوق العاده سازمان يافته، هم آهنگ و برخوردار از صورت هاي شعري بوده است و نواخواني هايشان بي گمان بر اساس آن انجام مي گرفته است. هر شعري، نوايي (آهنگي) با مضمون و كيفيت خاص خود را داشته كه با منظوري كه از آن داشتند كاملن متناسب بوده و همه ي آن را داراي تاثيرات قطعي سحر و جادو مي دانستند. در زبان سومري ها به اين نوا «سير» مي گفتند. قطعات آوازي را «اِرِسما» يعني سرود مي ناميدند كه با ناي زبانه داري به نام «سِم» همراهي مي شد. سازهاي ديگري كه در اين دوره به كار مي رفت عبارت بودند از: نوعي فلوت ابتدايي كه بصورت افقي، برابر لب و دهان قرار مي گرفت و به نام «تيگ» يا «تيگي» ، طبل ميان باريكي به نام «بَلَغ» ، طبل پايه داري به نام «لي ليس» و دايره ي دستي به نام «آداپا» .
تعيين اين كه خوانندگان و نوازندگان تا چه اندازه از يكديگر جدا بوده اند، آيا هم نوازنده بودند و هم خواننده يا غير آن، امر بسيار دشواري است ولي آنچه روشن است كار نغمه خواني و نوازندگي بر عهده ي افراد خاصي بوده است كه به زبان سومري به آنها «گالاها» و زبان اَكدي به آنها «كالوها» مي گفتند. علاوه بر اين . موسيقي دان هاي ديگري به نام «زامِرو» و «نارُو» وجود داشتند كه در عين حال كه مي نواختند خود نيز مي خوانده اند.
در هزاره ي سوم قبل از ميلاد و آغاز نخستين سلسله ي پادشاهي در قرن بيست و هشتم ق.م ، اطلاعات ما درباره ي سازهاي بين النهرين افزايش مي يابد و اين ناشي از كشف آرامگاه هاي پادشاهان «اُور» و منابع ديگري است كه از قرن بيست و پنج ق.م باقي مانده است. از اين دوره به بعد جز سازهاي ضربي، به گونه اي «لير» (سازي شبيه به چنگ) به نام «اِلگار» و دو نوع چنگ (هارپ) خاص برخورد مي كنيم كه نوع اول آنرا «زاگزال» مي ناميدند و كاسه ي صوتي آن در پايين ساز قرار داشت و نوع دوم را «زاگال» مي ناميدند كه كاسه ي صدايي آن در بالا قرار داشت كه اين دومي از زماني پيدا شد كه كمان جنگ آوران داراي زه هاي اضافي گرديد. در مورد چگونگي كوك كردن اين سازها و كيفيت صداي آنها اطلاعاتي در دست نيست. تلاش هايي هم كه براي كشف يا تجسم چگونگي موسيقي نگاري (نت نويسي) سومري ها به عمل آمده، متاسفانه تاكنون راه به جايي نبرده است. در داخل آرامگاه يكي از پادشاهان سومري نقش برجسته اي است كه يك نوازنده ي چنگ و زني را در حال رقص نشان مي دهد. نيز در كاوش هاي انجام يافته در «اور» دو ستون كشف شده كه بر آن آهنگ موسيقي نوشته شده است. از خرابه هاي شهر اور سازهاي بادي نيز بدست آمده است كه از چوب و فلز ساخته شده اند. سومري ها براي ويراني يكي از شهرهاي خود آهنگي ساخته بودند كه با طبل و چنگ و ني اجرا مي شده است. جشن و بر پا داشتن بساط شادماني نيز معمول بوده است. مجسمه اي از يكي از پادشاهان سومري پيدا شده كه در حال نشسته نقشه ي معبدي را كه براي خداوند ساخته بر روي زانو گذاشته است و با خداي خود راز و نياز مي كند و بر كتيبه اي نيز نوشته شده كه چون معبد را افتتاح كردند، هفت روز و هفت شب جشن گرفتند.


تمدن مجدد ايلاميان/عيلاميان (هزاره ي سوم ق.م)


تاريخ «ايلام» شامل يك سلسله زد و خوردها با «كلده» و «آشور» مي باشد و در اين كشمكش ها ايلام گاه پيروز و گاه مغلوب شده است. سرانجام «آشوربانيپال» پادشاه سفاك و جنگجوي آشور شوش را غارت كرد و ويران نمود و «فوم بان كالداش» آخرين پادشاه ايلام را اسير و مجبور كرد كه ارابه ي سلطنتي را تا معبد آشور و ايشتار خدايان آشور بكشد و بدين طريق ايلام را از ميان برد و به تاريخ آن خاتمه داد.
«فارمر» موسيقي شناس انگليسي به استناد كتيبه هاي سومر و اَكدي به اين نتيجه رسيده است كه در دوران فرمان روايي «پزور اينشوشيناك Puzu in shu shinak» (سده ي 27 ق.م) عده اي از موسيقي دانهاي ايلامي هر پگاه و شامگاه در برابر درهاي «معبد اينشوشيناك» موسيقي اجرا كرده اند.
اينشوشيناك كه نامش در اسامي بسياري از فرمانروايان ايلام به ظاهر به عنوان تبرك ديده مي شود، خداي مورد ستايش ايلامي ها بوده كه مظهر قدرت و نگاهبان شوش محسوب مي شد. از موسيقي سازي يا هم نوازي ايلام نگاره ي جالب توجهي در حجاري برجسته ي «كُول فرعون» يا «فرح» وجود دارد كه به عقيده ي «فارمر» پيشوايان مذهبي را در حال تقديم قرباني نشان مي دهد و سه موسيقي دان ايلامي نيز در اين مراسم شركت و همكاري دارند. يكي به ظاهر دف يا دايره مي زند و دو نفر ديگر چنگ با جعبه ي صوتي در بالا و پايين مي نوازند. سند ديگري براي اثبات اصالت و ديرينگي موسيقي ايران و پايگاه والاي ايلام، تنديسي است سفالين كه در موزه ي «لُور/لوور» پاريس نگاهداري مي شود و نوازنده ي ايلامي نيمه برهنه اي را سرگرم نواختن طنبور (تنبور) دسته بلندي نشان مي دهد و به ظاهر متعلق به هزاره ي دوم يا اول ق.م است.


بابليان (قرن 19 تا 13 ق.م)


در حدود 1830 ق.م ، يعني دو هزار سال پيش از تسلط و فرهنگ برتر سومريان، اقوام سامي ساكن مناطق شمالي (اكديان) به سطح بسيار بالايي از اعتلاي فرهنگي دست يافتند. در اين دوران بابليان به حكومت رسيدند و سه سلسله از پادشاهان ايشان به مدت 540 سال (1830 تا 1270 ق.م) فرمان راندند. در اين زمان ديگر صورت و محتواي نواخواني مذهبي يك سره تحول يافته و كامل تر شده بود. چنان كه تعداد سرودهاي مذهبي به بيست و هفت گونه رسيد و سازها نيز به همين ترتيب تحول يافت. البته رد پاي تمدن سومر در همه ي آهنگ ها و كلام آن مشاهده مي شود. هر آواز گونه اي كوك خاص خود را داشته است. اين آوازها و كوك خاص آنها به ظاهر در مزامير متاخر يهوديان كه در سرودهاي مذهبي انگليسي تاكنون حفظ شده تاثيري جدي داشته است. به نظر مي رسد كه در اين هزاره براي نخستين بار خوانندگان زن نيز به مردان افزوده شده اند و روش خواندن در حال راه پيمايي جمعي به شيوه ي خواندن در حال ايستايي اضافه گرديده است. بطور كلي مي توان گفت كه در اين دوره اجراي موسيقي مذهبي، بسيار دقيق تر با تمهيدات بيشتر و هم آهنگي چشم گيرتر توام شده است.


آشوريان (قرن 13 تا 7 ق.م)


در ايام آشوريان موسيقي دنيوي نخست اهميت و سپس تسلط خود را بر موسيقي مذهبي معابد آشكار مي سازد. موسيقي دان ها به دربارهاي سلطنتي راه يافتند و در هر گونه جشن و مراسمي حضور آنها به جزء لاينفك آن موقعيت تبديل شد.


كلدانيان (قرن 7 تا 8 ق.م)


در اين زمان نجوم و اخترشناسي رونق فراوان يافته و به دانش برتر زمان تبديل مي گردد و مي دانيم كه موسيقي نظري و رياضيات تا چه حد به علم افلاك نزديك و مربوط بوده است. و مي توان گفت اولين محاسبات رياضي در مورد موسيقي ايران از اين تاريخ شروع شده است. چهارصد سال بعد از كلدانيان توصيفي از دسته ي نوازندگان سلطان «بُخت النَصر» در كتاب دانيال نبي آمده كه مربوط به دوران كلدانيان است و آن توصيف چنين است:
«همان كه نواي شيپور، ني ها، لير، چنگ كاسه پايين و چنگ كاسه بالا و نواي همه ي آن دسته و نواي آن همه سازها را بشنوي، به ناچار به زانو در خواهي آمد و تنديسي را كه سلطان بخت النصر بر پا داشته است پرستش خواهي كرد.»
ذكر جداگانه ي نام سازها و سپس يادآوري كار آنها در حالت جمعي نشان مي دهد، تك نوازي بيش از نواي جمعي اهميت داشته و نوازندگي دسته جمعي را در پي داشته است.


فردوسي در شاهنامه، ساختن بعضي از سازهاي ايراني را به شهر ياران باستاني و اساطيري ايران نسبت مي دهد. از آن جمله انتساب نوعي طبل بزرگ به هوشنگ و علاقه ي جمشيد به «سُرنا» و نيز انتساب «ناي سفيد» به منوچهر و افراسياب.



منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Mona
Sunday 7 September 2008, 03:24 PM
موسيقي ايران





سرزمين ايلام/عيلام (شوش) را اگر نتوان خاستگاه يا پايگاه موسيقي ايران دانست، بدون ترديد مي توان آنرا يكي از نخستين و مهم ترين كانونهاي اين هنر زيبا در ايران به شمار آورد (درباره ي موسيقي ايلام در پست قبل مطالبي ارائه شد) . اما با اين وجود طبق شواهد موجود مي توان مدعي آن بود، موسيقي در سرزمين پهناور ما قدمتي هفت هزار ساله دارد.


مادها (708 تا 550 ق.م)


«آستياگس» آخرين پادشاه ماد خوابي ديد كه اخترشناسان و پيشگويان از تعبير آن ظهور كوروش و انقراض سلسله ي ماد را به دست او پيشگويي كردند. كسي كه ظهور كوروش را پيشگويي كرد «اُوگارِس» موسيقي دان بزرگ دربار بود و اين مي رساند كه موسيقي با دانستني هاي ديگري از قبيل اخترشماري توام بوده و موسيقي دانها در اين رشته ها نيز تخصص داشته اند.
با آنكه زمان «زرتشت» به درستي مشخص نيست و به اختلاف روايت از حدود 600 ق.م تا سده ي ششم و هفتم ق.م حدس زده شده است، ولي به احتمال زياد در دوران ماد مي زيسته است و در صدد اصلاح آيين هاي آلوده به خرافات «مُغ» ها بر آمده است. «اوستا» كتاب زرتشتيان در زمان مادها به صورت نوشته در آمده است اين كتاب مذهبي يكي از كهن ترين آثار ادبي ايرانيان است. قديمي ترين قسمت اوستا، «گاتها» يا «گاثاها» است كه گويند از خود «زرتشت» است و مناجات و سرودهاي مذهبي (مجموعه اي از اشعار آزاد/هجايي) است كه در واقع عبادتي است با آداب مخصوص كه هنگام نيايش «اهورامزدا» به آهنگ و آواز خوانده مي شده و اين كهن ترين ميراث مدون ما در «شعر و موسيقي» است و اين كه مسلمان ها، زرتشتي ها را «زَمازَمه» نيز مي گفتند به اين سبب بود كه زرتشتي ها در مواقع عبادت، مطالب را با آهنگ مي خوانده و زمزمه مي كرده اند. «مسعودي» يكي از مورخان بزرگ مي نويسد: «عوام كتاب زرتشت را «زمزمه» مي نامند و در بين شعرا هم مرغان خوش آواز به «زندخوان» يا «زندباف» معروف بوده اند.»
در كتاب اوستا به ويژه در «گات ها» و «يشت ها» عالي ترين نمونه ي شعر وجود دارد. گات يا گاثا به معني سرود است و هنگام برگزاري مراسم مذهبي سروده مي شده است. تركيب كلمات آن طوري است كه به آن وزن عروضي مي دهد و چون سرود خواندن معمولن در نظم ممكن مي شود و نه در نثر، بنابراين گات ها قديمي ترين ترانه هايي است كه از روزگاران باستان براي ما باقي مانده است و نه تنها از لحاظ شعر بلكه از لحاظ موسيقي نيز براي ما اهميت دارد. در اوستا مكرر توصيه شده است كه گات ها را بايد با آواز خواند. «هِرودوت» مورخ يوناني در اين باره مي نويسد: «مُغ ها هنگام نماز با آواز خوانند و تغني مي كنند» و در جاي ديگري مي نويسد: «ايراني ها براي تقديم نذر و قرباني به خدا و مقدسات خود، آتش مقدس برنيفروزند و بر قبور شراب نپاشند، ولي يكي از موبدان حاضر مي شود و سرودي مذهبي مي سرايد.»
پس مي توان ادعا كرد كه در زمان مادها موسيقي به ويژه در مراسم مذهبي رواج داشته است.

تصور مي شود واژه ي «گاه» كه در موسيقي ايران به شكل پسوندي در نام دستگاه ها و در رديف ها مانده است، يادگار همان «گاث» يا «گات» باستاني باشد كه در فارسي ميانه يا پهلوي «گاس» شده (به معني سرود) و سپس در فارسي دَري به شكل «گاه» در آمده است. بخصوص كه در موسيقي كنوني ايران از «پنج گاه» بيشتر نداريم. چنانكه در «گاهانِ» پارسيان نمازهاي پنجگانه ي مندرج در «گاثا» است كه ابوريحان بيروني نام آنها را ذكر كرده است.


هخامنشيان (550 تا 320 ق.م)


در دوران هخامنشي سه نوع موسيقي «بزمي» ، «رزمي» و «مذهبي» در ايران رواج داشته و اين از گفته هاي مورخين يوناني و ديگر مورخين استنباط مي شود.
در باب موسيقي مذهبي اين روايات آمده است:
«گِزُنُفُون Xenophon» مورخ يوناني در باب جنگ كوروش با سربازان پادشاه ليدي نوشته است: «كوروش طوري از كشته شدن سربازان طبري و طالشي مغموم گرديد كه بعد از جنگ و سقوط آن شهر، براي مرگ سربازان مازندراني و طالشي سرود عزا ترنم كرد و اين همان سرود است كه در ادوار بعد به اسم «سرود مرگ داريوش» خوانده شده و ايرانيان در هر عزاي بزرگ آن سرود را ترنم مي كردند.»
«استرابون» دانشمند يوناني مي گويد: «اغلب نغمه هاي ايراني كه مي خوانده اند يا مي نواخته اند منحصر به مفاخر پهلواني و مناجات با ايزد يكتا بوده است.»
در باب موسيقي رزمي اين روايات ذكر شده است:
«اِليزه لانگلُوا» مورخ ارمني در كتاب مجموعه ي تاريخ ارمنستان نوشته است:
«به سربازان ايراني فرمان داده شد كه حمله ي خود را با صداي شيپور آغاز كنند.»
«رامي يِن مارسِلين» مورخ رومي مي نويسد: «واحدهاي پياده ي ايراني شهر آميد را با نواي شيپور در محاصره گرفتند.»
در تاريخ بيهقي در باب پيكارهاي اسكندر آمده است: «روز به آخر رسيده بود و كوس آسايش زدند.»
«گِزُنُفُون» در كتاب «خصايل كوروش» مي گويد: «كوروش هنگام حمله به سپاهيان آشور بنا بر عادت سرودي را شروع كرده و سپاهيان با صداي بلند و با احترام و ادب فراوان دنبال آنرا مي خواندند و چون سرود به پايان مي رسيد آزد مردان به قدم هاي مساوي و با نظم تمام به راه مي افتادند.» و نيز مي گويد: «سپاهيان قبل از حمله سرود مي خواندند.»
در جاي ديگر مي نويسد: «كوروش براي حركت سپاه چنين دستور داد كه صداي شيپور علامت حركت خواهد بود و همين كه صداي شيپور بلند شد بايد همه ي سربازان حاضر باشند و حركت كنند. همچنين در نيمه ي شب كه صداي شيپور بلند شد و كوروش سردار سپاه را فرمان داد تا با همراهان خود در جلو صفوف منظم سپاهيان قرار گيرد و بعد كوروش مي گويد همين كه به محل معهود رسيديم و حملات دو سپاه نزديك شد، سرود جنگي را مي خوانيم و شما بي درنگ مرا جواب بدهيد و در موقع جنگ كوروش سرود جنگ را آغاز كرد و سپاهيان اش همگي با وي هم آواز شدند.»
«كُورتيُوس رُوفُوس» كه در نخستين سده ي ميلادي مي زيسته در «اسكندر نامه» اش هنگام گفت و گو از داستان جنگ داريوش سوم و اسكندر مي نويسد: «نخست در پيشاپيش سپاه ايران آتش دان نمودار شد و از پس آن مغان سرودگويان وارد شدند.»
در كتاب پهلوي «اَياتكازَريران» عبارتي است بدين مضمون كه «تمام لشكرياني كه به كاخ «ويشتاسب» احضار شدند به صداي ناي و تنبك صف آرايي كردند.»
در مورد موسيقي بزمي روايات چنين است:
«هِرودُوت» مورخ يوناني مي گويد: «ايراني ها هنگام غذاي شاهانه موسيقي نمي نواخته اند ولي عده ي زيادي موسيقي دان در دربار مي زيسته اند.»
«گِزُنُفُون» گويد: «كوروش عده اي موسيقي دان انتخاب كرد كه نزد «كياخسار» بفرستد» و نيز مي گويد: «ايراني ها هنگام چاشت موسيقي مي نواختند.»
بطوري كه از «سياست نامه» منسوب به «فيثاغورث» بر مي آيد «هنگام تاج گذاري داريوش سيصد و شصت دختر از ايالات و ولايات ايران به پايتخت آمده و همگي هم آهنگ، آوازي مناسب حال مي خواندند.»
در دربار هخامنشي ها، خوانندگان و نوازندگان كشورهاي تابعه مانند مصر و بابل بوده اند و بطوري كه نوشته اند، در جنگ «اسيوس» پس از شكست داريوش سوم از اسكندر، سيصد و بيست نوازنده و خواننده جزء اسراء به دست سرداران اسكندر افتادند.
مورخان يونان راجع به تشريفات «جشن مهرگان» نوشته اند كه در آن جشن در حضور شاهنشاه نوازندگان و خوانندگان به نوازندگي و خوانندگي مي پرداختند.
از سازهاي اين دوره مي توان به «كرناي فلزي» يافته شده در بالاي آرامگاه اردشير سوم ياد كرد كه طول آن بيش از يك متر و قطر دهانه ي كوچك آن پنج سانتي متر و دهانه ي بزرگ تر آن پنجاه سانتي متر است و در موزه ي تخت جمشيد فارس نگاهداري مي شود و مي تواند نمودار عظمت و گسترش موسيقي رزمي در آن روزگار باشد.
در موزه ي ايران باستان تهران نمونه هايي شبيه سنج نگهداري مي شود كه به ظاهر در مراسم مذهبي مورد استفاده قرار مي گرفته است و روي يكي از آنها انگاره ي اَنار (نماد آناهيتا) و چهار گاو نر (نماد ميترا) وجود دارد. از سازهاي ديگر اين دوره مي توان به نقاره، شيپور، ني، كوس، كرناي، سرناي، طبل، تبيره (نوعي طبل بوده) ، خَر مُهره (يك نوع ناقوس بزرگ بوده) ، دَمامِه (نوعي ناي بزرگ بوده) ، گاودُم (يك نوع ناي بزرگ بوده) و جام و جُلجُل اشاره كرد.


سلوكيه (330 تا 187 ق.م)


در اين زمان موسيقي و ادبيات يوناني رواج داشته است.




منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Mojtaba
Sunday 7 September 2008, 03:49 PM
بعد از آنکه قبایل آریایی به هند و فلات ایران وارد شدند، فرهنگ آنها از هم فاصله گرفت و دو نظام موسیقایی متفاوتی که با هم خویشاوندی داشتند، گسترش یافت. نظام موسیقی ایرانی ها به نظام موسیقایی آریایی هایی مربوط می شد که به طرف شرق و غرب اروپا مهاجرت کردند. این تحول خیلی وقت پیش از آن دورانی است که نظام موسیقی ایران توسط اعراب و ترک ها به شرق و غرب اروپا انتقال یافت.
تاریخ موسیقی ایران به شش دوره تقسیم می شود :
دوران اسطوره ای _ دوران مادها و هخامنشیان _ دوران سلوکی ها
دوران پارت ها و ساسانیان _ دوران اولیه بعد از اسلام _ دوران اخیر


در دوران کوچ آریایی ها از آسیای مرکزی ، موسیقی نقش بزرگ اجتماعی داشته و برای اهداف عرفانی، ماوراءالطبیعه و جادویی به کار گرفته می شد. زمانی که این قوم به طرف جایی که جنوب فارس امروزی است حرکت کردند، آریایی ها با عیلامی ها، آشوری ها و سایر تمدن های بین النهرین در ارتباط قرار گرفتند که نتیجه آن تبادل فرهنگ و موسیقی بود



دوران سلوكي-پارت:
در اين دوران برابر متون باستاني ايلام همانند ساير نقاط ايران جزئي از منطقه تحت قلمرو سلوكيان بوده كه پس از انقراض آنان و آغاز دوران پارتي (اشكاني) اين منطقه جزئي از قلمرو اشكانيان شد. نتايج مطالعات انجام شده در تپه فرخ آباد دهلران كه توسط هيئت هاي مختلف ايراني و بين المللي مورد مطالعه قرار گرفته حاكي است كه در آن هنگام تپه مزبور جزء ايالت " اليم " يا ايلام نو بوده است.
ساير آثار اين دوران به صورت استقرارهاي موقت وكوچ نشيني بوده كه بيشتر در حاشيه رودخانه ها و دشت ها شكل گرفته است.



موسیقی اولیه ایران شامل 7 خسروانی ( مد = مقام ) ، 30 لحن ( شکل های متغیر ) و 360 دستان ( اشکال ملودیک ) بود که با 7 روز هفته ، 30 روز ماه و 360 روز سال در ارتباط بود. چنین مفهومی شبیه به مفاهیم فرهنگ هند نیست که راگاها با بعضی از ایام سال مناسبت دارند. بعضی از دستان ها با جشن های بخصوصی مربوط می شود.


بسیاری از اسامی قدیمی در ایران و دیگر کشورهای اسلامی تا به امروز باقی مانده اند. برای مثال « راست » که در متن های قرن دهم ظاهر می شود، یکی از مقام های اولیه موسیقی ایران، عرب و ترکیه بوده است. «راست» به «راست پنجگاه» و نیز «ماهور» به ماهور امروزی مربوط می شود. این دو، مقام هایی هستند که در اروپا به اسم «گام ماژور» نامیده می شود.


نقل از کتاب موسیقی و آواز در ایران _ نوشته : لوید میلر _ ترجمه : آقای محسن الهامیان _ نشر ثالث _ صفحه 31

Mona
Monday 8 September 2008, 06:15 PM
پارتي/اشكانيان (250 قبل از ميلاد مسيح تا 226 بعد از ميلاد مسيح)


پارت ها شعبه اي از نژاد آريايي بودند كه از خراسان بزرگ يعني «سرزمين نسا» (كه بخشي از آن به نام درگز، بجنورد و قوچان و ... به جاي مانده است) ظهور كردند و نزديك به پانصد سال از مام ميهن در برابر اقوام مهاجمي از آسياي مركزي به ويژه روم شرقي (بيزانس) دفاع كردند.
از نمونه هاي جالب توجه و باقي مانده از هنر آنان «ساتگين» ، شاخي مزين است، بازيافته در نسا، كه به ظاهر به سده ي دوم ميلادي تعلق دارد و نقش هنرمندانه ي مردي را كه در حال بردن گوسفندي است همراه با دو موسيقي دان پارتي در بر دارد. يكي از اين دو هنرمند، سازي شبيه «لير leer» در دست دارد و ديگري به نواختن سازي بادي كه گويا «دوناي» باشد مشغول است.
از اين مهم تر «فَهلَويات» است، جمع مونث فَهلَويه منسوب به فَهلَو با معاني مجازي يا تبعي به شجاع، دلير، بزرگ، حتي شهر يا شهري كه در اصل به صورت پَهلِه، پَهلَو، پرتَوَ (در كتيبه هاي داريوش اول) و به معني «پارت» بوده است.
«شمس قيس رازي» در كتاب «المُعجم في مَعايير اشعار العَجَم» تاليف شده در سده ي هفتم هجري (سيزدهم ميلادي) مي گويد: «خوش ترين اوزان فهلويات است كه ملحونات (شعرهاي آهنگين) آن را اورامنان خوانند» و سپس مي افزايد: «اهل دانش، ملحونات اين وزن را ترانه نام كردند و شعر مجرد آن را دو بيتي خوانند، براي آنكه بناي آن بر دو بيت بيش نيست و مستعربه (عربي مآب ها) آنرا رباعي خوانند.»
از آنجا كه فهلوي مفهوم پهلوي يا پارتي را دارد پس ما مي توانيم تبلور يا درگاه هاي باستاني پهلوي يا پارتي (اشكاني) را در آنها ملاحظه كنيم.
گذشته از واژه ي «گوساني» به معني موسيقي دان يا خنياگر كه «فخرالدين اسعد گرگاني» در منظومه ي زيباي «ويس و رامين» بدان اشاره كرده است و امكان دارد به دليل پارتي بودن اصل داستان ويس و رامين، واژه اي پارتي شد، مي توان در متون مانوي بازيافته در «تورفان» ، نمونه هايي از اصطلاح هاي موسيقايي پارتي را به دست آورد. لازم به يادآوري است با آنكه ماني در دوره ي ساساني مي زيسته و با شاپور اول، دومين شهريار ساساني معاصر بوده است، اما چون مادرش «پاتِگ» اهل ناحيه اي در قلمرو اشكانيان به نام «آسورستان» (آشور) بوده و ماني هم در آنجا تولد يافته است، ناخودآگاه مقداري از واژه هاي پارتي يا زبان مادري اش در آثار او دخالت كرده است كه به بعضي از آنها اشاره مي شود:
باش: سرودن، آواز خواندن
باشا: نيايش آهنگين
سِرُد: سرود، آواز


پارسي/ساسانيان (224 تا 625 ميلادي)


دوره ي «ساساني» يا پارسي را مي توان دوران شكوفايي موسيقي در ايران باستان به شمار آورد. زيرا به استناد مدارك موجود معلوم مي شود حتي شهرياران ساساني، اغلب دوست دار موسيقي بوده و حتي بعضي از آنان خود با موسيقي آشنايي داشته اند.
«اردشير اول» (اردشير پاپكان/بابكان) 224 تا 241 ميلادي، نخستين شهريار ساساني، موسيقي دان ها را در طبقه ي ويژه اي قرار داد كه به عنوان بنيان كشوري همچنان ادامه يافت و هم او به قراري كه كارنامه ي اردشير پاپكان نشان مي دهد، هنگامي كه هنوز به سلطنت نرسيده و به دستور اردوان آخرين فرمانرواي اشكاني در ستورگاه (اصطبل) زنداني شده بود، براي رفع دلتنگي طنبور مي زد. «جرج فارمر» موسيقي شناس و خاور شناس، به استناد «تاريخ اَبوالفَداء» رواج يا ساخت «عود» را به «شاپور اول» (241 تا 272 م.) نسبت داده است كه شايد به قول فارمر منظور اصلاح يا به سازي گونه اي ساز قديمي تر باشد. به قولي گويند وي وزيري مخصوص براي موسيقي تعيين كرد و شخصي را نيز به عنوان «خرم باشي» براي پرده داري عيش و عشرت معين نمود.
نوازندگان و خوانندگان پشت پرده مي نشستند و به اشاره ي خرم باشي شروع به ساز و خواندن آواز مي كردند.
«اردشير پاپكان» براي نديمان و درباريان خود درجات و مراتبي تعيين كرد و آنها را به سه طبقه تقسيم نمود كه از آن جمله رامش گران بوده اند و هر طبقه در حضور او جاي معيني داشته اند. يك گروهي از ايشان را كه از موسيقاري هاي درجه ي اول بودند با اسواران و شهزادگان چونان دو خط مساوي برابر قرار داد و با نخستين طبقه ي درباريان نشانيد. گروهي ديگر از نوازندگان دربار را با طبقه ي دوم برابر كرد و در طبقه ي سوم كه ظُرَفا و بذله گويان درباري بودند، آن دسته از رامش گران را قرار داد كه چنگ مي زدند و طنبور مي نواختند و رسم ايراني ها بر اين نبود كه ساز زني بهتر و مهمتر با آواز خنياگري كمتر به رامش بپردازد تا آن جا كه اگر پادشاه نيز بر وي فرمان مي كرد، رامش گر را روا بود كه قانون و آيين را بر او ياد كند و آن امر را بر وي گيرد.
پادشاهان ايران همچنان اين قانون را محترم شمردند تا نوبت به «بهرام گور» رسيد.
بهرام گور (وَرهرام) يا بهرام پنجم، پانزدهمين شهريار ساساني (429 تا 438 م.) هنگامي كه پيش از رسيدن به سلطنت و بنابر رسمي كه شهرياران در دور نگاه داشتن وليعهد از پايتخت داشتند، در «حيره» ، نزد «نعمان لخمي» از ملوك حيره به سر مي برد، داستان علاقه اش به دوشيزه ي خنياگري به نام آزاده به قدري شهرت يافت كه هنرمندان و نگارگران ايراني ياد آن را در آثار هنري خود حتي در دوران اسلامي مخلد ساختند، مانند قدح لعاب دار رنگين با نگاره ي بهرام گور و آزاده، كاري از آثار سده ي هفتم هجري (13 م.) ، يا نظير آن نقاشي و زرين از سده ي ششم هجري (12 م.) كار كاشان، همچنان كه فردوسي هم در شاهنامه گفته است:

به پشت هيوني دمان بر نشست
با سرو آزاده چنگي به دست

همين شهريار ساساني، مانند اردشير اول، در ترفيع مقام اجتماعي و رسمي موسيقي دان ها بذل توجه كرد و هر كس را كه مايه ي خشنودي خود بود، برتر نشانيد تا آنجا كه پست ترين مطربي را به والاترين رتبه رسانيد و از «شَنكَل» فرمانرواي هند خواست تا عده اي خنياگر به دربار او اعزام دارد. اين بود كه به قول فردوسي ده هزار و به روايت مولف «مجمل التواريخ و القصص» دوازده هزار و به قول «حمدالله مستوفي» ، دو هزار و به قول ثعالبي، چهار صد نفر هنرمند به ايران آمدند و ساكن شدند. نام اين خنياگران را به اختلاف لوري، لولي، زوط، جاتي، كابلي، كولي، سوري و لوطي ذكر كرده اند.
اين تقسيم بندي تا زمان خسرو اول «انوشيروان» (531 تا 579 م.) بود، ولي در اين زمان همان طبقه بندي اردشير پاپكان معتبر شد و در زمان او بود كه «مزدك» مدعي آييني شد با بنيان موسيقي، يعني مزدك در اصول دين خود چنين آورده است: «خداوند آسمانها، مانند پادشاهي بر تخت نشسته و چهار قوه يعني شعور، عقل، حافظه و شادي در پيش او ايستاده اند و اين چهار نيرو به دست ياري شش وزير، امور عالم را اداره مي كنند و وزيران در ميان دوازده روح در حركتند كه يكي از نيروهاي معنوي چهارگانه كه قوه ي شادي و نماينده موسيقي است، در رديف قواي ديگر قرار داده، و همچنين بيانگر آن است كه موسيقي در زندگي روزانه ي مردم تا چه پايه موثر و جزء احتياجات روحي آنها بوده است.»
در زمان خسرو دوم، «خسرو پرويز» (590 تا 627 م.) با زمينه اي كه از پيش فراهم شده بود و استادان ماهري كه در فن موسيقي به وجود آمدند، موسيقي در ايران رتبه اي والا يافت. اين دوره را مي توان «عصر طلايي» موسيقي ايران شمرد. از نام نغمه ها و آهنگ هايي كه در كتاب تاريخ و ادب و ديوان شعرا آمده است، مي توان به دامنه ي موسيقي آن عصر و نيز كثرت موسيقي دانان در اين دوره پي برد. از آنجا كه روايت هاي تاريخي و افسانه اي، او را دوستدار تجمل و زندگي اشرافي نشان داده است، طبعن بيش از ديگر شهرياران ساساني به موسيقي توجه داشت تا آنجا كه در مراسم افتتاح سد دجله، موسيقي دان ها را هم مانند «ساتراپ ها» (استان داران) شركت داد. يادگار با ارزشي كه از اين دوران به جاي مانده، دو منظره ي شكارگاه حجاري شده صخره هاي طاق بستان كرمانشاه است. در اين حجاري هنرمندانه كه پس از گذشت قرن ها، زيبايي هنري آن هنوز جلب توجه مي كند، دو منظره يكي منظره اي از شكار گراز وحشي و ديگري شكار گوزن (شايد گوزن قرمز نر) مشاهده مي شود كه عده اي نوازنده براي سرگرم كردن شهريار ساساني مشغول نوازندگي هستند. در شكارگاه گراز وحشي، شهريار ساساني در زورق سلطنتي ايستاده است و كمان كشيده در دست در حال تير اندازي است و موسيقي دان ها در سه قايق ساده تر و كوچك تر نشسته اند، در صورتي كه در شكارگاه گوزن، هنرمندان روي سكويي مشرف به شكارگاه قرار دارند تا بتوانند از حمله و آسيب احتمالي جانوران مصون بمانند. در نقش هاي موزاييك سنگي مكشوف در ويرانه هاي كاخ شاپور اول در نيشابور، رامش گر ي با چنگ ديده مي شود. همچنين در ظرف هاي نقره از عهد ساساني كه حدود هزار پارچه آن در موزه ي ارميتاژ در لنينگراد موجود است و روي سه جام نقره نفيس موزه ي ايران باستان، رامش گران دوره ي ساساني ديده مي شوند. در اين نقش ها رامش گران در حال نواختن بربط (با دسته ي كج) كه انگشت گذاري آن با دست چپ و مضراب را با دست راست انجام مي داده است، ملاحظه مي شود و نوازندگان ارغنون با پنج لوله صوتي با طول هاي مختلف و لوله ي صوتي براي دميدن و نوعي قاشقك (چغانه) با دو دست و سرنا، ديده مي شوند كه بيش تر توسط بانوان نواخته مي شده است.
سازهايي كه در نگاره هاي طاق بستان وجود دارند، عبارتند از: نوعي چنگ كه جعبه ي صوتي افقي چوبي و دسته قائم دارد، همانند چنگي كه در آرامگاه سلطنتي سومر و مربوط به هزاره ي سوم قبل از ميلاد است يا نظيرش در بشقاب بزرگ نقره متعلق به دوره ي ساساني و محفوظ در موزه ي لنينگراد وجود دارد.
ديگر چنگي است با جعبه ي صوتي بالا كه به قدمت چنگ قبلي نيست ولي نظيرش در بابل، آشور، ايلام و مصر ديده شده است. چنگ نوع سومي هم در منظره ي شكارگاه گوزن طاق بستان ديده مي شود كه در پشت جعبه ي صوتي اش انحناء مشخصي دارد و از نوع چنگ هاي داراي زاويه ي حاده محسوب مي شود. سازهاي بادي و كوبه اي اين نگاره عبارتند از: قره ني و شايدني، دايره ي چهارگوش كه شايد همان «گمبر» پهلوي يا چنبر فارسي دري مي باشد. ديگر سازي است دهني، سازهاي رزمي مانند طبل بزرگ (كوس) و رويين ناي كه شايد از خانواده ي كرناي باشد. طبل كوچك، تاس پهلوي يا تاسه ي فارسي كه همان طاسه ي هندي است و طبل كوچكي مي باشد. نوعي طبل كمربندي كه آن را به كمر مي بسته و مي نواخته اند كه به احتمال زياد همان «تَبير» يا «تَبيره» است كه فردوسي در شاهنامه نام برده و مصغر آن در متون پهلوي به صورت «تبورك» آمده است. «خورازك» كه مانند دف امروزي است و عده اي از نوازندگان در حجاري شكارگاه در دست گرفته و مي نوازند و اما در كل سازهايي كه در دوره ي ساساني وجود داشته اند، عبارتند از: چنگ، بربت (بربط) ، تمبور (تنبور يا طنبور) ، كنار (كينار) ، خورازك (نوعي ساز كوبشي شبيه دف يا ضرب امروزي) ، مُشتك (مُستق) كه نوعي ساز بادي بوده است، ناي (ني) ، چمبر (چنبر) ، شيشك، كاپيك (كپيك) ، شمشير، دهل، نقاره، سرنا، كرنا، سياه ني، زنگ، طاس و سيمبال.
از موسيقي دان هاي معروف دربار خسرو پرويز «باربد» بوده كه نام وي را فَهلَبذ، فَهلوَز، فهربَذ، بهربذ، فهليذ و بَهلبَذ نيز خوانده اند. وي براي هر روز از سي روز ماه لحني ساخته بود كه آن را «سي لحن باربد» نام نهاده و براي سيصد و شصت روز از سال اوستايي، سيصد و شصت لحن ساخته و همچنين براي هفت روز هفته، هفت آهنگ به نام «خسرواني» ساخته بوده است و هر روز يكي را اجرا مي كرده است، وي بربط (عود) مي نواخته و زادگاه وي را جهرم فارس و يا مرو خراسان ذكر كرده اند.
داستان هايي به باربد نسبت داده اند كه اغلب آنها مبالغه آميز به نظر مي رسد. از آن جمله است، تدبير و تمهيد باربد براي ديدار خسرو پرويز كه به ظاهر باربد بر اثر حسادت سركش (سركش) رييس موسيقي دان هاي دربار، نمي توانسته است به حضور خسرو پرويز برسد، ولي با جلب موافقت «مَردويِه» باغبان باغ اختصاصي شهريار ساساني، موفق مي شود در بالاي درختي مشرف بر تخت گاه شهريار پنهان شود و با هنرنمايي خود مورد توجه قرار بگيرد. يا داستان مرگ شبديز، اسب سياه به رنگ شب و مورد علاقه ي خسرو پرويز، كه كسي جرات نمي كرده است آنرا به خسرو پرويز اطلاع بدهد و باربد با خواندن شعري آهنگين يا نواختن آهنگي غم انگيز بدان اشاره مي كند. و سرانجام موضوع زنداني شدن خسرو پرويز به وسيله ي پسرش شيرويه كه وقتي مطلع شد و حال زار او را در زندان مشاهده كرد، چهار انگشت دست چپ خود را بريد تا نتواند پرده هاي ساز را بگيرد و ساز خود را نيز سوزاند.
از موسيقي دان هاي معروف ديگر دربار خسرو پرويز، «نكيسا» (نگيسا) بوده كه چنگ مي نواخته است و وي را «چنگي خسرو پرويز» لقب داده اند.
موسيقي دان هاي ديگر ساساني عبارتند از: سركش يا سركب يا سركس يا سركيس، بامشاد، رامتين يا رامين يا رامي يا رامنين، آزادوار چنگي، كوسان نواگر، آفرين، خاركش، خسرواني و كاسه گر.
سي لحني كه باربد ساخته عبارتند از:
آرايش خورشيد، آيين جمشيد، اورنگي، باغ شيرين، تخت طاقديس، حقه ي كاووسي، راح و روح (راح روح) ، رامش جان، سبز در سبز، سروستان، سرو سهي، شاذان مرواريد (شادروان مرواريد) ، شبديز، شب فرخ، قفل رومي، گنج ساخته (گنج سوخته) ، گنج بادآورد، كين ايرج، كين سياوش، ماه بر كوهان، مشك دانه، مرواي نيك، مشك مالي، مهرگاني، ناقوسي، نوبهاري، نوشين باده، نيم روز، نخجيرگان، گنج كاروان.


منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Mona
Wednesday 10 September 2008, 10:42 AM
در پژوهش يا بحث درباره ي موسيقي دوران اسلامي ايران بايد به دو نكته توجه ويژه اي داشت. يكي اين كه با طلوع آفتاب اسلام، بين كشورهاي اسلامي پيوندي معنوي و فرهنگي ايجاد شد و تمدن واحد و دامنه داري به نام «تمدن اسلامي» به وجود آمد و در اين تمدن هر يك از كشورهاي اسلامي به نوبه ي خود سهمي داشتند و به عبارت ديگر به غناي تمدن اسلامي كمك مي كردند. ديگر اينكه چون عربي، زبان معيار يا زبان دين، سياست، علم و هنر شناخته شد، لذا دانشمندان و هنرمندان ايران مانند ديگر كشورهاي اسلامي براي اينكه آثارشان در سراسر قلمرو وسيع اسلام قابل نشر و استفاده باشد، ترجيح دادند اگر كتابي يا رساله اي تاليف مي كنند، به عربي باشد؛ در نتيجه تفكيك هنر ايران و عرب در چنين آثاري به آساني ميسر نيست، ولي آنچه در آن نمي توان ترديد كرد، دو جانبه بودن اين تاثير است. بطور مثال همانگونه كه موسيقي ايراني بر موسيقي عرب تاثير گذارده است، تا اندازه اي هم تحت تاثير موسيقي عرب بوده است. چنانكه دو موسيقي دان و هنرمند عرب به نام «حُنين حيري» و «احمد نصيبي» با نوازندگي تنبور و بربت ايراني به شهرت رسيدند. از طرفي نامهاي «ايقاع» نظير «ثقيل و خفيف» كه عربي بوده، در آثار موسيقي دانان ايراني و هنرمندان و دانشمنداني چون: فارابي، اُرموي و حتا مراغه اي يعني تا قرن نهم به چشم مي خورد. فارابي، اولين كسي بود كه قوانين گام ها را نوشت و بعدها باخ آلماني به رموز آن پي برد و توضيحاتي را بدان اضافه كرد. اين گام امروزه به نام «فارابي، باخ» مشهور است.


دوره ي خلفاي راشدين


به علت حوادث سياسي و ناآرامي ها، پس از فوت پيامبر اكرم (ص) ، اطلاعات قابل ملاحظه اي پيرامون هنر اسلامي، خصوصن موسيقي در دست نيست. اين دوره از تاريخ به عنوان «دوره ي سكوت» ناميده شده است. يكي از نخستين هنرمندان اين دوره، ابو عبدالمنعم بن عبدالله الذائب (632 تا 710 م. ، 92 ه.ق) ملقب به طُويس (طاووس كوچك) است كه مورد حمايت «آروا» مادر عثمان خليفه قرار داشت و با فرا گرفتن آهنگ هاي ايراني، در رديف نخستين خوانندگان حرفه اي دوران اسلامي در آمد، طويس مانند بسياري از هنرمندان صدر اسلام، مخنث بود (مخنث ها مرداني زن صفت بودند كه دستان خود را با حنا رنگ مي كردند و عادت و اطوار زنانه داشتند) و همواره دُف (دف يا دايره) چهار گوش در زير رداي خود همراه داشت. ديگر موسيقي دان هاي اين دوره «ابو جعفر بن سيار» (متوفا 683 م. ، 64 ه.ق) معروف به «سائب خاثر» است كه برده اي ايراني تبار بود و پس از رسيدن به آزادي، بر اثر حضور در مجالس نائحات (بانوان نوحه خوان سنتي) با موسيقي آشنا شد. او با خواندن اشعار عربي با آهنگ هاي ايراني به شهرت رسيد و نخستين موسيقي داني بود كه به جاي قضيب (چوب دستي) با عود آواز خواند. از جمله نام آورترين هنرمندان اين دوره «نشيط» است كه برده اي ايراني در خدمت عبدالله بن جعفر بود. او با اجراي آهنگ هاي ايراني در مدينه به شهرت رسيد و چندي نزد سائب خاثر آموزش ديد.


دوره ي خلفاي اموي (41 تا 132 ه.ق ، 661 تا 750 ميلادي)


در دوران خلفاي اموي موسيقي شكوفايي قابل ملاحظه اي پيدا كرد. چرا كه روابطي كه با روم شرقي (بيزانس) و ايران داشتند موجب گسترش و تكامل موسيقي شد. در اين دوران است كه موسيقي دان ها با نظريه هاي كساني چون فيثاغورث آشنا شدند. از موسيقي دان هاي معروف دوره ي اموي، «ابو عثمان سعيد بن مَسجَح» معروف به ابن مسجع (وفات 715 م. ، 97 ه.ق) است كه در مكه ي معظمه متولد شد و با آنكه ايراني نبود با مسافرت به ايران و شام توانست نَبَرات (فواصل نامطبوع و ناخوش آيند) را از موسيقي عرب بزدايد و روش نو ايجاد كند. همچنين مي توان از ابوالخطاب مسلم معروف به «ابن مُحرَز» (متوفا 715 م. ،‌ 97 ه.ق) ياد كرد كه پدرش ايراني بود و از نگهبانان خانه ي كعبه بود. او در موسيقي آنچنان بود كه به او «صناج عرب» (چنگ نواز عرب) مي گفته و او را مبتكر زوج خواني يا خواندن دو بيتي مي شناخته اند. همچنين موسيقي دانان بزرگي نظير «معبد» ،‌ «ابن سُريج» ،‌ «عطرد» و «ابن عايشه» بر اثر تشويق دستگاه خلافت ظهور كردند. در همان ايام بود كه واژه هاي فارسي مثل «دستان» (پرده) و زير و بم (نام وتر يا سيم اول و چهارم عود) رواج گرفت و كوك قديم عرب در ساز از C - D - G - A (دو ، ر ، سل بزرگ ، لا) به A - D - G - C (لا ، ر ، سل كوچك ، دو) و ظاهرن ايراني تبديل شد.


دوره ي خلفاي عباسي (132 تا 656 ه.ق ، 750 تا 1258 م.)


اين مرحله را دوران بلوغ موسيقي اسلامي مي نامند. به خصوص سال هايي كه با خلافت «سفاح» بنيانگذار خلافت عباسي آغاز و به «معتصم» هشتمين خليفه ي عباسي منتهي مي شود (132 تا 227 ه.ق ، 750 تا 833 م.) از اهميت بيشتري برخوردار است. در اين دوره موسيقي محلي و منطقه اي رواج يافتند.
از موسيقي دان هاي اين دوره مي توان به «ابوالحسن علي بن نافع» معروف به «زرياب» اشاره كرد كه از بغداد به اندلس مهاجرت كرد و مدرسه اي در آنجا تاسيس كرد كه بعدها به نام هنرستان موسيقي تبديل شد و به عبارت ديگر موسيقي ايراني يا شرقي در اسپانيا رواج داده شد. وي نوازنده ي عود بوده است كه آن را با مضرابي از ناخن مي نواخته است. وي مقارن پنجمين خليفه ي عباسي يعني «هارون الرشيد» بوده است.
مقارن همين دوران، خاندان «موصلي» به شهرت رسيد. از اين خاندان به «خاندان هنر» ياد مي شود. نخستين نفر از اين خاندان هنرمند كه نامش در تاريخ موسيقي دوران اسلامي ديده مي شود «ابراهيم موصلي» فرزند «ماهان» است كه بعدها به «ميمون» تغيير داده شد. اين خاندان در اصل ايراني و اهل ارجان (ارگان) فارس در نزديك شيراز بوده است و بنابراين ابراهيم به علت اقامت طولاني اش در «موصل» يا شكوفايي استعداد هنري اش در آن شهر، به موصلي مشهور بوده است.
تولد وي را به سال 125 ه.ق يا 742 م. ذكر كرده اند. وي در دوران خلافت چهارمين خليفه ي عباسي يعني «هادي» بوده است. ولي در زمان پنجمين خليفه ي عباسي (هارون الرشيد) نيز مورد توجه بسيار قرار گرفت و با لقب «النديم» در زمره ي ندماي خاص خليفه در آمد. گويند به دليل حسادتي كه به «زرياب» مي كرده، زرياب مجبور شده است از بغداد به شمال آفريقا (مغرب) و بعد از آن به اندلس مهاجرت كند. ابراهيم موصلي چند صد آهنگ ساخته است و همچنين ساخت چند مقام جديد از مقامات موسيقي را به وي نسبت داده اند و «مسعودي» مورخ بزرگ، وي را نخستين سازنده ي «ماخوري» دانسته است.
«اسحاق موصلي» بعد از پدر، مقام او را در دستگاه خلافت احراز كرد. او در ري متولد شده بود. وي علاوه بر موسيقي به علم حديث، علوم قرآني، ادبيات و تاريخ آگاه بود. وي در دستگاه خلافت مأمون، هفتمين خليفه ي عباسي (198 تا 218 ه.ق ، 813 تا 833 م.) بود. حتي روايت است كه مرگ اسحاق موصلي بر اثر گرفتن روزه ي زياد روي داده است. از كتاب هاي وي مي توان به «الرقص و الزفن» (پاي كوبي) و كتاب «النغم و الايقاع» اشاره كرد.
از خاندان موصلي مي توان به منصور زلزل الضارب معروف به «زلزل رازي» (متوفا 175 ه.ق ، 791 م.) اشاره كرد. چرا كه وي دايي اسحاق موصلي بوده است. وي در نوازندگي سازهاي زهي مهارتي به سزا داشت و به لحاظ تخصص در ضرب هاي قوي به «ضارب» معروف شده بود. شهرت زلزل در تاريخ موسيقي بيشتر به پژوهش هاي او درباره ي مسائل نظري موسيقي مربوط مي شود. وي «عودي» ساخت كه به علت شباهت اين ساز به شُبُوط (نوعي ماهي با دمي پهن و سري باريك) به عنوان «عود الشُبوط» به جاي «عود الفارسي» يا ايراني متداول گشت. زلزل دوستدار كارهاي عام المنفعه بود، چنانكه با هزينه ي شخصي، چاه آبي در بغداد حفر كرد و اوقافي برايش اختصاص داده بود كه تا مدت ها به نام «بركة الزلزل»
باقي ماند.
موسيقي دان هاي ايراني تبار ديگري كه در اواخر سال هاي شكوفايي قدرت عباسيان مي زيسته «خليل بن احمد فراهيدي» است (100 تا 175 ه.ق ، 718 تا 791 م.) كه اثر گرانقدر او به نام «العين» در نحو، شهرت جهاني دارد و اضافه بر بنيانگذاري مكتب بصره، در نحو عربي، او را پايه گذار علم عروض شناخته اند. همچنين دو اثر ديگر از وي به نام هاي كتاب «النَغَم» و كتاب «الايقاع» هستند كه در كوران تاريخ گم شده اند.


دوره ي طاهريان/آل طاهر (205 تا 259 ه.ق ، 820 تا 837 م.)


طاهريان يا آل طاهر نيز دوستدار موسيقي بوده اند و حتا بعضي از افراد اين خاندان، خود با موسيقي آشنايي داشته اند. از هنرمندان اين دوره مي توان به «راتبه ي نيشابوري» اشاره كرد كه وي از نوازندگان زبر دست عود به شمار مي رفته است. و همچنين عبيداله بن طاهر و فرزندان او، منصور بن طاهر صاحب كتاب «مونس في الموسيقي» .



منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Mona
Thursday 4 December 2008, 08:38 AM
دوره ي سامانيان (260 تا 389 ه.ق ، 874 تا 999 ميلادي)


به لحاظ كوششي كه شاهان ساماني در رواج و بلوغ زبان فارسي داشتند و به تشويق گويندگان توجه مي كردند، موسيقي نيز كه بستگي ديرپا و بنياني با شعر داشت مورد توجه بود. داستاني كه «نظامي عروضي» در «چهار مقاله» يا «مجمع النوادر» از هنرنمايي «رودكي» در دربار سامانيان نقل كرده است، به خوبي اين نكته را نشان مي دهد. نظامي در اين داستان رودكي را نوازنده ي چنگ معرفي كرده است، ولي «محمد عوفي» در «لباب الالباب» رودكي را آوازخواني قدرتمند و مشهور معرفي كرده، كه علاوه بر آن بربط (عود) مي نواخته است.
از هنرمندان ديگر اين دوره، «ابن خُردادبه» است (متوفي 300 ه.ق ، 912 ميلادي) كه ايراني تبار بوده و در بغداد از اسحاق موصلي موسيقي را آموخته بوده است. سه اثر به او نسبت داده اند كه تنها كتاب «اللهو و الملاهي» او مصون از حوادث ايام باقي مانده است.
ديگر، «محمدبن زكرياي رازي» (متوفي 311 ه.ق ، 923 ميلادي) است كه با وجود شهرت در طب، به ظاهر در آغاز، عود مي نواخته و با علاقه اي كه به موسيقي داشته كتاب «في جمل الموسيقي» را تاليف كرده است. از مشهورترين موسيقي شناسان اين دوره، «محمدبن خوارزمي» است كه با تاليف دانش نامه اي به زبان عربي به نام «مفاتيح العلوم» بخشي از آن را در سه فصل نسبتا مختصر به موسيقي اختصاص داده است. اين اثر يكي از نخستين ماخذي است كه در آن به يوناني بودن واژه ي «موسيقي» اشاره شده است و يا اينكه توضيحي درباره ي ساز «عود» داده است كه همان «بربط» ايراني است و بربط واژه اي است فارسي به معني «سينه مرغابي» زيرا دسته و كاسه ي اين ساز شباهتي به مرغابي دارد. همچنين متضمن اطلاعاتي در مورد سازهاي قديم مثل لور (لير)، صَنج (مُعَرَب چنگ فارسي)، سازي رشته اي (زهي) و سنج شده است.
از ديگر هنرمندان اين دوره «ابو يوسف يعقوب بن اسحاق الكندي» است كه آثاري مانند رساله «في خُبَر تاليف الالحان» در موزه ي لندن و رساله «في اجزاء خبرية الموسيقي» در كتابخانه ي دولتي برلين از وي باقي است. گل سرسبد هنرمندان اين دوره «ابو نصر محمد بن طرخان» معروف به «فارابي» (متوفي 339 ه.ق ، 950 ميلادي) و ملقب به «معلم ثاني» است. داستان هاي زيادي از هنر وي حكايت كرده اند كه البته بيشتر جنبه ي اغراق و مبالغه آميز دارد، بطور مثال گفته اند كه وي در مجلسي طوري ساز زد كه ابتدا اهل مجلس همگي خنديدند و بعد گريه كردند و سرانجام به خواب رفتند.
افزودن سيم پنجم به ساز عود از ابتكارات «فارابي» است. وي در حلب مورد حمايت «سيف الدوله حمدان» قرار گرفت كه نخستين فرد از سلسله ي حمدانيان است و در آنجا كتاب معروف خود و بزرگترين اثر موسيقي ايران «الموسيقي الكبير» را نوشت. از ديگر آثار وي «احصاء العلوم» است.


دوره ي آل بويه (320 تا 427 ه.ق ، 932 تا 1055 ميلادي)


از هنرمندان بزرگ اين دوره مي توان به «ابوالفرج اصفهاني» صاحب كتاب مشهور «الاغاني» اشاره كرد. وي از اصفهان به بغداد رفت پس از عزيمت به حلب اين كتاب را نوشت. وي موسيقي دان حرفه اي نبوده ولي با استعداد و اطلاعات وسيعي كه داشته توانسته اين كتاب را بنويسد كه شرح حال موسيقي شناسان سرزمين هاي اسلامي و به ويژه ايران را از آغاز اسلام و حتي اندكي قبل از آن تا زمان خودش در برداشته است. وي علاوه بر الاغاني آثار ديگري مانند: «القيان» در شرح حال دوشيزگان خواننده ي سنتي عرب، كتاب «العماءُ الشواعر» درباره ي كنيزان شاعر يا سراينده؛ كتاب «مجَرَد الاغاني» شامل آوازهاي برگزيده، كتاب «الغِلمان المغَنيين» در زمينه ي بردگان خنياگر، كتاب «جَحظَةُ البَرمَكي» راجع به «جَحظِه» موسيقي دان مشهور دوره ي عباسيان و كتاب «اَلحانات» در شرح ميخانه ها و اجراي موسيقي در آنها است. از ديگر هنرمندان اين دوره «ابو الوفاء بوزجاني» است. علاوه بر شهرت وي در رياضي و نجوم، كتابي در زمينه ي موسيقي به نام «مختصر في فن الايقاع» تاليف كرده است.
كتاب «رسائل اخوان الصفاء» توسط «اخوان الصفاء» كه خود را برادران ديني مي ناميدند نوشته شده است.
نظريه پرداز ديگر اين دوره «ابو علي سينا» (متوفي 428 ه.ق ، 1037 ميلادي) است. وي بخشي از كتاب «الشفاء» خود را به موسيقي اختصاص داده است. علاوه بر اين كتاب هاي «النجاة» به عربي و «دانش نامه ي علايي» به فارسي از آثار وي در موسيقي هستند. البته از اين سه كتاب فقط همان بخش موسيقي كتاب «الشفاء» نوشته ي خود بو علي سينا است و دو جلد كتاب ديگر به قلم شاگرد معروفش «جوزجاني» و البته به روايتي از ابو علي سينا است. از ديگر هنرمندان «ابن زيله» صاحب كتاب «الكافي في الموسيقي» است كه خوشبختانه از حوادث ايام مصون مانده است. يكي از مهم ترين كارهاي ابتكاري ابن زيله كه در كتاب الكافي هم ديده مي شود، در نغمه پردازي ابجدي ظاهر شده است. نغمه پردازي ابجدي سابقه ي ديرينه اي دارد و حتي در آثار «الكندي» هم ديده مي شود. قبل از ابن زيله رسم بر اين بود كه نغمات (نت ها) را با حروف ابجد و به همان نظم طبيعي آن نشان بدهند. ولي ابن زيله در ترتيب اين حروف ابجد نظام جديدي به وجود آورد كه بعد از او مورد پذيرش و پيروي موسيقي شناسان قرار گرفت و سرانجام «صفي الدين ارموي» آن را به مرحله ي كمال رساند.


دوره ي غزنويان (351 تا 582 ه.ق ، 962 تا 1186 ميلادي)


در اين دوره، پيوند شعر با موسيقي پا گرفته و شاعراني چون «فرخي سيستاني» و «زينتي علوي» در اين دوره مي زيسته و در اشعار خود از موسيقي بسيار ياد كرده اند.


دوره ي سلجوقيان (429 تا 700 ه.ق)


در اين دوره مي توان به «خيام» رياضي دان و دانشمند معروف اشاره كرد كه يك رساله ي عربي در مورد موسيقي نگاشته است و اين رساله نمودار نظام علمي موسيقي در ايران در آن ايام است. پس از وي «عنصر المعالي كيكاووس بن وُشمگير» است كه در كتاب «قابوس نامه»ي خود بخشي را به موسيقي و به زبان فارسي اختصاص داده است. همچنين «فخرالدين رازي» را مي توان نام برد كه در دانشنامه ي خود بخشي مختصر را به موسيقي و به زبان فارسي اختصاص داده است.


ديگر مولفين كتب موسيقي در دوره ي غزنويان و سلجوقيان:
1- امام محمد غزالي: كتاب مشهور او كه بخشي از آن مربوط به موسيقي است «احياء العلوم الدين» است.
2- صفي الدين اُرموي: بزرگترين هنرمندي بود كه در اين دوره به ظهور رسيد. وي صاحب دو اثر گرانقدر در موسيقي است. «الادوار الموسيقي» و «رسالة الشرفيه».
3- خواجه نصير طوسي: ابداع نوعي ني لبك را به او نسبت مي دهند. اثر او رساله اي است در موسيقي به نام «علم الموسيقي».
4- قطب الدين شيرازي: صاحب «درة التاج لغرة الدباج»
5- عبدالقادر مراغه اي: از وي سه كتاب ارزنده به نام هاي «مقاصد الالحان» ، «جامع الالحان» و شرح كتاب «الادوار» اُرموي، به جاي مانده است.




منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Mona
Thursday 8 January 2009, 06:18 PM
دوره ي خوارزمشاهيان و استيلاي مغول (429 تا 700 ه.ق)



بزرگ ترين هنرمندي كه در اين دوره به ظهور رسيد «صفي الدين اُرموي» است (متوفي 693 ه.ق ، 1293 ميلادي) او در آغاز در دستگاه «مستعصم» آخرين خليفه ي عباسي بود و بعد از فتح بغداد و كشته شدن مستعصم توسط هولاگو، وي مورد توجه هولاگو خان مغول قرار گرفت و با وزير هولاگو خان يعني محمد جويني آشنا شد و سرپرستي و آموزش و تربيت دو فرزند وي را بر عهده گرفت و هنگامي كه فرزند محمد جويني يعني «شرف الدين» به اصفهان رفت و حاكم آن شهر شد، همراه وي به اصفهان رفت در آنجا دو ساز جديد به نام «نزهة» (نوعي سنتور) و «مغني» (عود قوسي شكل) را ساخت. دو اثر مهم وي در موسيقي عبارتند از: «الادوار» و «رسالة الشرفيه». از امتيازات يا مزاياي كتاب «الادوار» صفي الدين ارموي، نغمه نگاري (نوتاسيون) است كه بدون ترديد كامل ترين نغمه نگاري موسيقي ايراني بوده است كه در حقيقت همان شيوه ي «ابن زيله ي اصفهاني» را كه بدان اشاره شد به كار برده است كه به ظاهر از ساخته هاي عبدالقادر بايد باشد. موضوع مهم ديگر كه در حقيقت زيرساز كتاب صفي الدين را تشكيل مي دهد، «ادوار» است كه دايره هايي بوده كه در آنها سير نغمه ها را تك تك بررسي كرده است، تعداد اين ادوار 91 دور بوده و دايره ي اول آن «عشاق» نام دارد.
اثر ديگر صفي الدين ارموي به نام «رسالة الشرفيه في النسب التأليفيه» از نسبت هاي رياضي ابعاد يا فاصله هاي موسيقايي و به عبارت ديگر اجزايي كه در تكوين آهنگ ها دخالت دارند، بحث مي كند.
صفي الدين خط خوشي داشته، عود را ماهرانه مي نواخته و آواز، خوب مي خوانده است.
خواجه نصيرالدين طوسي معروف به «استاد البشر و عقل حادي عشر» (متوفي 673 ه.ق ، 1274 ميلادي) با آن كه رياضي دان بزرگي بود و در نجوم دست داشت، دوست دار موسيقي محسوب مي شود. وي رساله اي در موسيقي به زبان عربي نوشته است و اثر ديگري كه آشنايي خواجه نصير را با موسيقي تاييد مي كند، منظومه ي كوچكي است در هفده بيت كه به اسطوره ي باستاني و به ظاهر يوناني الهه ي موسيقي مربوط مي شود.
از جمله پيروان «صفي الدين ارموي» مي توان از «قطب الدين شيرازي» مولف كتاب «درة التاج» نام برد. يكي از كتاب هاي فارسي معروف اين دوره «نفائس الفنون» اثر «محمود آملي» است كه اين كتاب دانش نامه اي از علوم آن زمان (سده ي هشتم ه.ق ، 14 ميلادي) به شمار مي رود كه قسمتي از آن در باب موسيقي است.



دوره ي آل جلاير (ايلكانيان)


اين دوره مقارن است با ظهور يكي ديگر از بزرگان موسيقي ايراني به نام «عبدالقادر مراغي» كه امتياز آثار وي در فارسي بودن آنها است. كتاب هاي وي عبارتند از: «مقاصد الالحان» ، «جامع الالحان» و «شرح الادوار» كه شرحي بر كتاب «الادوار» صفي الدين ارموي است. وي كتابي به نام «كنزالالحان» داشته كه مجموعه اي از آهنگ ها و شايد بيش تر بخش عظيمي از ساخته هاي او بوده و متاسفانه از بين رفته است.
در نيمه ي دوم قرن هشتم هجري كتابي به نام «كنزالتحف» نوشته شده كه مولف آن «حسن كاشاني» است، مزاياي قابل توجه اين كتاب بخش سازشناسي آن با داشتن تصاوير سازهاي رايج در زمان مولف و تحليل يا شرح دقيق مربوط به آنها مي باشد. «رساله بنايي» در اواخر قرن نهم هجري قمري تاليف شده كه مولف آن «كمال الدين شيرعلي» متخلص به «بنايي» است و خوشبختانه نسخه اي به خط زيباي مولف با تاريخ تحرير 888 ه.ق (1483 ميلادي) به دست آمده است. وي در كتاب خود جدول هايي ترسيم كرده كه نظام ادواري قديم را كه «صفي الدين ارموي» در «الادوار» خود نوشته توضيح داده و نام آن ها را ذكر كرده است. اين اسامي به شرحي كه در جامع الالحان عبدالقادر مراغي ملاحظه مي شود، شامل: 12 دوره اصلي (ادوار مشهورة)، شش آوازه (آوازات سته) و 24 شعبه (شعبات بيست و چهار گانه) بوده است.
رساله ي موسيقي ديگري كه همانند رساله ي بنايي به زبان فارسي در همان ايام تاليف شده، «رساله ي موسيقي جامي» است. نورالدين عبدالرحمن بن نظام الدين، متخلص به جامي و معروف به «خاتم الشعرا» از گويندگان نام دار سده ي نهم هجري ايران است. در رساله ي جامي، همانند رساله هاي مشابه اش جز بازگويي همان مطالب مربوط به نظام ادواري قديم، مطلبي ديده نمي شود.



دوره صفويه (970 تا 1148 ه.ق ، 1502 تا 1736 ميلادي)


به رغم نگاره هاي بازمانده از آن دوران مانند نقوش چهل ستون اصفهان و ... به ظاهر موسيقي شكوفايي چنداني نداشته است. با اين حال يكي از بنيان گذاران سلسله ي صفويه به نام «شيخ حيدر» (متوفي 898 ه.ق ، 1492 ميلادي) به اختراع «چهار تار» يا «چهار تا» (سازي داراي چهار سيم) شهرت دارد و ساز ديگري به نام «شش تار» به وسيله ي «رضاالدين شيرازي» در شيراز اختراع و سازي ديگر به نام «قرادوزون» با سه سيم توسط شخصي به نام «قُدوز فرهادي» در اصفهان ساخته شد. همچنين «رباب» به وسيله ي عبدالله فريادي (فارابي) و غيچك (غژك) توسط «قلي محمد» تكميل و اصلاح شد.
يكي از سنت هاي باستاني كه در حفظ موسيقي ملي ايران تاثير به سزا داشته و تا سال هاي پاياني دوره ي قاجاريان رواج داشت، «نقاره زني» بود كه در قديم به نام «نوبت زدن» معروف بوده است كه در دوره ي ناصرالدين شاه پس از معمول شدن موزيك نظامي به وسيله ي اروپاييان به تدريج اهميت و اعتبار خود را از دست داد.
سازهاي مورد استفاده در نقاره زني بيشتر كوبه اي بوده كه با چوب يا چرم نواخته مي شدند و يك سري سازهاي بادي برنجي مانند كرنا نيز در آن دخالت داشته است و عامل ديگر در حفظ و نگهداري موسيقي در اين دوره تا دوره ي قاجار تعزيه و موسيقي مذهبي بوده است. در زمان شاه عباس اول صفوي كتابي در موسيقي تاليف شده است، به نام «انيس الارواح» تاليف «كاشف الدين محمد ابراهيم يزدي». متاسفانه متن اين كتاب در دست نيست، ولي از ديباچه ي (مقدمه ي) آن دو نسخه تاكنون شناسايي شده است.
كتاب ديگري كه احتمال داده شده است مقارن دوره ي صفويه تاليف شده باشد «بهجت الروح» است كه نام نويسنده ي آن مشخص نيست. در مندرجات اين كتاب جز همان مطالبي كه در آثاري نظير كتاب «الادوار» صفي الدين ارموي يا آثار عبدالقادر مراغي آمده است، مطلبي ديده نمي شود. برخي اين كتاب را مربوط به شخصي به نام «عبدالمؤمن صفي الدين بلخي» مي دانند كه در زمان سلطنت سلطان محمود غزنوي آن كتاب را از عربي به فارسي ترجمه كرده است ولي باز معلوم نيست اصل رساله از كيست (كه به ظاهر چنين چيزي درست نيست).




منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Mona
Thursday 8 January 2009, 06:19 PM
دوره ي خوارزمشاهيان و استيلاي مغول (429 تا 700 ه.ق)



بزرگ ترين هنرمندي كه در اين دوره به ظهور رسيد «صفي الدين اُرموي» است (متوفي 693 ه.ق ، 1293 ميلادي) او در آغاز در دستگاه «مستعصم» آخرين خليفه ي عباسي بود و بعد از فتح بغداد و كشته شدن مستعصم توسط هولاگو، وي مورد توجه هولاگو خان مغول قرار گرفت و با وزير هولاگو خان يعني محمد جويني آشنا شد و سرپرستي و آموزش و تربيت دو فرزند وي را بر عهده گرفت و هنگامي كه فرزند محمد جويني يعني «شرف الدين» به اصفهان رفت و حاكم آن شهر شد، همراه وي به اصفهان رفت در آنجا دو ساز جديد به نام «نزهة» (نوعي سنتور) و «مغني» (عود قوسي شكل) را ساخت. دو اثر مهم وي در موسيقي عبارتند از: «الادوار» و «رسالة الشرفيه». از امتيازات يا مزاياي كتاب «الادوار» صفي الدين ارموي، نغمه نگاري (نوتاسيون) است كه بدون ترديد كامل ترين نغمه نگاري موسيقي ايراني بوده است كه در حقيقت همان شيوه ي «ابن زيله ي اصفهاني» را كه بدان اشاره شد به كار برده است كه به ظاهر از ساخته هاي عبدالقادر بايد باشد. موضوع مهم ديگر كه در حقيقت زيرساز كتاب صفي الدين را تشكيل مي دهد، «ادوار» است كه دايره هايي بوده كه در آنها سير نغمه ها را تك تك بررسي كرده است، تعداد اين ادوار 91 دور بوده و دايره ي اول آن «عشاق» نام دارد.
اثر ديگر صفي الدين ارموي به نام «رسالة الشرفيه في النسب التأليفيه» از نسبت هاي رياضي ابعاد يا فاصله هاي موسيقايي و به عبارت ديگر اجزايي كه در تكوين آهنگ ها دخالت دارند، بحث مي كند.
صفي الدين خط خوشي داشته، عود را ماهرانه مي نواخته و آواز، خوب مي خوانده است.
خواجه نصيرالدين طوسي معروف به «استاد البشر و عقل حادي عشر» (متوفي 673 ه.ق ، 1274 ميلادي) با آن كه رياضي دان بزرگي بود و در نجوم دست داشت، دوست دار موسيقي محسوب مي شود. وي رساله اي در موسيقي به زبان عربي نوشته است و اثر ديگري كه آشنايي خواجه نصير را با موسيقي تاييد مي كند، منظومه ي كوچكي است در هفده بيت كه به اسطوره ي باستاني و به ظاهر يوناني الهه ي موسيقي مربوط مي شود.
از جمله پيروان «صفي الدين ارموي» مي توان از «قطب الدين شيرازي» مولف كتاب «درة التاج» نام برد. يكي از كتاب هاي فارسي معروف اين دوره «نفائس الفنون» اثر «محمود آملي» است كه اين كتاب دانش نامه اي از علوم آن زمان (سده ي هشتم ه.ق ، 14 ميلادي) به شمار مي رود كه قسمتي از آن در باب موسيقي است.



دوره ي آل جلاير (ايلكانيان)


اين دوره مقارن است با ظهور يكي ديگر از بزرگان موسيقي ايراني به نام «عبدالقادر مراغي» كه امتياز آثار وي در فارسي بودن آنها است. كتاب هاي وي عبارتند از: «مقاصد الالحان» ، «جامع الالحان» و «شرح الادوار» كه شرحي بر كتاب «الادوار» صفي الدين ارموي است. وي كتابي به نام «كنزالالحان» داشته كه مجموعه اي از آهنگ ها و شايد بيش تر بخش عظيمي از ساخته هاي او بوده و متاسفانه از بين رفته است.
در نيمه ي دوم قرن هشتم هجري كتابي به نام «كنزالتحف» نوشته شده كه مولف آن «حسن كاشاني» است، مزاياي قابل توجه اين كتاب بخش سازشناسي آن با داشتن تصاوير سازهاي رايج در زمان مولف و تحليل يا شرح دقيق مربوط به آنها مي باشد. «رساله بنايي» در اواخر قرن نهم هجري قمري تاليف شده كه مولف آن «كمال الدين شيرعلي» متخلص به «بنايي» است و خوشبختانه نسخه اي به خط زيباي مولف با تاريخ تحرير 888 ه.ق (1483 ميلادي) به دست آمده است. وي در كتاب خود جدول هايي ترسيم كرده كه نظام ادواري قديم را كه «صفي الدين ارموي» در «الادوار» خود نوشته توضيح داده و نام آن ها را ذكر كرده است. اين اسامي به شرحي كه در جامع الالحان عبدالقادر مراغي ملاحظه مي شود، شامل: 12 دوره اصلي (ادوار مشهورة)، شش آوازه (آوازات سته) و 24 شعبه (شعبات بيست و چهار گانه) بوده است.
رساله ي موسيقي ديگري كه همانند رساله ي بنايي به زبان فارسي در همان ايام تاليف شده، «رساله ي موسيقي جامي» است. نورالدين عبدالرحمن بن نظام الدين، متخلص به جامي و معروف به «خاتم الشعرا» از گويندگان نام دار سده ي نهم هجري ايران است. در رساله ي جامي، همانند رساله هاي مشابه اش جز بازگويي همان مطالب مربوط به نظام ادواري قديم، مطلبي ديده نمي شود.



دوره صفويه (970 تا 1148 ه.ق ، 1502 تا 1736 ميلادي)


به رغم نگاره هاي بازمانده از آن دوران مانند نقوش چهل ستون اصفهان و ... به ظاهر موسيقي شكوفايي چنداني نداشته است. با اين حال يكي از بنيان گذاران سلسله ي صفويه به نام «شيخ حيدر» (متوفي 898 ه.ق ، 1492 ميلادي) به اختراع «چهار تار» يا «چهار تا» (سازي داراي چهار سيم) شهرت دارد و ساز ديگري به نام «شش تار» به وسيله ي «رضاالدين شيرازي» در شيراز اختراع و سازي ديگر به نام «قرادوزون» با سه سيم توسط شخصي به نام «قُدوز فرهادي» در اصفهان ساخته شد. همچنين «رباب» به وسيله ي عبدالله فريادي (فارابي) و غيچك (غژك) توسط «قلي محمد» تكميل و اصلاح شد.
يكي از سنت هاي باستاني كه در حفظ موسيقي ملي ايران تاثير به سزا داشته و تا سال هاي پاياني دوره ي قاجاريان رواج داشت، «نقاره زني» بود كه در قديم به نام «نوبت زدن» معروف بوده است كه در دوره ي ناصرالدين شاه پس از معمول شدن موزيك نظامي به وسيله ي اروپاييان به تدريج اهميت و اعتبار خود را از دست داد.
سازهاي مورد استفاده در نقاره زني بيشتر كوبه اي بوده كه با چوب يا چرم نواخته مي شدند و يك سري سازهاي بادي برنجي مانند كرنا نيز در آن دخالت داشته است و عامل ديگر در حفظ و نگهداري موسيقي در اين دوره تا دوره ي قاجار تعزيه و موسيقي مذهبي بوده است. در زمان شاه عباس اول صفوي كتابي در موسيقي تاليف شده است، به نام «انيس الارواح» تاليف «كاشف الدين محمد ابراهيم يزدي». متاسفانه متن اين كتاب در دست نيست، ولي از ديباچه ي (مقدمه ي) آن دو نسخه تاكنون شناسايي شده است.
كتاب ديگري كه احتمال داده شده است مقارن دوره ي صفويه تاليف شده باشد «بهجت الروح» است كه نام نويسنده ي آن مشخص نيست. در مندرجات اين كتاب جز همان مطالبي كه در آثاري نظير كتاب «الادوار» صفي الدين ارموي يا آثار عبدالقادر مراغي آمده است، مطلبي ديده نمي شود. برخي اين كتاب را مربوط به شخصي به نام «عبدالمؤمن صفي الدين بلخي» مي دانند كه در زمان سلطنت سلطان محمود غزنوي آن كتاب را از عربي به فارسي ترجمه كرده است ولي باز معلوم نيست اصل رساله از كيست (كه به ظاهر چنين چيزي درست نيست).




منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Mona
Wednesday 14 January 2009, 05:51 PM
پيدايش هفت دستگاه و در پي آمد آن، رديف ها را مي توان يكي از مهم ترين روي دادها در تاريخ موسيقي ايران به شمار آورد. ليكن، چگونگي اين امر و اينكه از چه تاريخي و به وسيله ي چه كس يا كساني اين امر صورت گرفته است، معلوم نيست. ولي ترديدي نيست كه اين تحول به تدريج تحقق يافته و يك باره يا بي سابقه روي نداده است.
چنانكه پيش از اين دوره زيرساز نظام علمي قديم موسيقي دوران اسلامي ايران را ادوار (دورها) تشكيل مي داده و آن به قراري كه كتاب «الادوار» صفي الدين ارموي نشان مي دهد، مبتني بر اين اصل بود كه دور از تركيب چهارگان و پنجگان تشكيل مي يابد و چون «صفي الدين ارموي» موفق به شناخت هفت نوع چهارگان و سيزده نوع پنجگان شده بود، در نتيجه ادوار بالغ بر 91 (7 در 13) مي شده كه بعدها افزايش يافت و به 133 رسيد (7 در 19).
بدين ترتيب نظام ادواري مدت ها باقي ماند و حتي در بعضي از كشورهاي اسلامي نيز رواج پيدا كرد، ولي به عللي نه چندان معلوم، جاي خود را به نظام دستگاهي داد. در نظام دستگاهي كه هنوز به قوت خود باقي مانده است كليه ي آهنگ هاي زيباي ايراني در هفت مجوعه كه دستگاه ناميده مي شود، گردآوري شده است، كه هر دستگاه به تقسيمات فرعي يا ضمايمي به نام آواز و گوشه دارد. احتمال دارد دشواري آموزش و تحليل ادوار يا كمبود و ديريابي نسخه هاي خطي كتاب هاي مفسر نظام ادواري و از همه بالاتر به عربي بودن بسياري از آنها از عوامل موثر در تغيير نظام ادواري به دستگاهي بوده است. به ظاهر نخستين مآخذي كه در آن به هفت دستگاه اشاره شده و در آن ذكري از ادوار به ميان نيامده، كتاب «بحور الالحان» نوشته ي «فرصت الدوله شيرازي» است (متوفي 1339 ه.ق ، 1299 شمسي) ولي متاسفانه توضيح بر دلايل آن نداده است.
كتابي ديگر به نام «تاريخ سبحان قلي خان» كه «تاريخ تركستان» يا «محيط التواريخ» نيز ناميده شده است، وجود دارد كه بخشي از آن به موسيقي اختصاص دارد كه در اين كتاب با ذكر وقايع سال 1109 ه.ق پايان مي پذيرد و در آن هيچگونه اشاره اي به نظام دستگاهي ديده نمي شود و بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه در تاريخ تاليف اين كتاب و حتي تحرير نسخه هايي از آن، هنوز نظام ادواري كارآيي داشته و نظام دستگاهي رواج نيافته بود، پس تاريخ تغيير نظام موسيقي ايراني را بايد بين اين دو تاريخ يعني تاريخ تاليف و تحرير «تاريخ سبحان قلي خان» و تاريخ تاليف يا چاپ «بحور الالحان» محدود كرد. بطور كلي در فاصله ي سده ي دوازدهم تا چهاردهم ه.ق (هفدهم تا نوزدهم ميلادي) اين تغيير نظام از ادواري به دستگاهي انجام شده است.



منبع: سري كتابهاي كنكور هنر

Amirrelax
Wednesday 11 March 2009, 06:49 PM
این تاریخی که موسیقی ایران می گذارم مختصری از تاریخ باشکوه موسیقی ایران است
متاسفانه منبع این مطلب یادم رفته چون خیلی وقته دارمش

تاریخ موسیقی ایرانی که همواره با هنر و ذوق ایرانی همراه و هم قدم بوده است را می توان به دو قسمت قبل و بعد از اسلام تقسیم کرد . مورد بعد از اسلام را تا موسیقی معاصر ادامه می دهیم اما در مورد قبل از اسلام باید تقسیم بندی هایی را انجام دهیم : دوره ی قبل از مادها . مادها . پارس ها و هخامنشیان . پارت ها و اشکانیان . ساسانیان .


قبل از مادها

این دوره که از هشت قرن قبل از میلاد تا قبل است شواهد بسیاری از جمله سنگ ها و سطوح حکاکی شده کتاب ها و دست نوشته ها را با خود به همراه دارد . مهمترین اثر یافت شده در مورد موسیقی این دوره " مهر چغامیش " می باشد که متعلق به 3500 سال قبل از میلاد است .
برای بررسی این دوره باید اثر تمدنهایی چون بابل و آشور و ایلام را - که متاسفانه چیز زیادی از آنها باقی نمانده - مورد بررسی قرار داد . اما شواهد اندک پیدا شده نیز خود صحت وجود موسیقی را در این دوره تصدیق می کند . به طوری که ساخت سازهای سنتور و تنبور را به این دوره نسبت داده اند .

دوره ی مادها

مادها - که در اصل آریایی بودند - دولتی در ایران باستان تاسیس کردند . مهمترین موسیقی آن دوران نغمات موسیقایی گات بوده است .

دوره ی هخامنشیان ( 320 تا 550 سال قبل از میلاد )

در کنار نغمات گات ها نوع دیگری از موسیقی با نام موسیقی رزمی و همچنین موسیقی بزمی در این دوره ساخته شد . طبل های این دوره جنگجویان را با انگیزه به میدان های نبرد راهی می کردند و تنبورها و نی ها از آنها در جشن پیروزی به گرمی استقبال می کردند .

دوره پارت ها ( 250 قبل از میلاد تا 224 بعد از میلاد )

این دوره که با حمله اسکندر به ایران همراه شد ( قابل ذکر است که بعضی از مورخان وجود اسکندر و نبرد او با ایران را بزرگترین دروغ تاریخ می دانند و بر این باورند که شخصی با این نام و با این ملیت وجود نداشته است و اسکندر صرفا جنگجویی ایرانی و از مخالفان داخلی هخامنشیان بوده است) موسیقی جدیدی را به ایران وارد کرد . وارد شدن موسیقی به این معنا نبود که موسیقی را از کشوری دیگر به ایران وارد کنند بلکه در این دوره موسیقی آزاد و مردمی شد و از بند دولت و دربار گریخت .
در این دوره افرادی چون بخشی ها در خراسان یا گوسان ها در تمامی مناطق ظهور کردند .

دوره ی ساسانیان (224-652 بعد از میلاد )

در این دوره باید به پیدایش " باربد ها " در تیسفون ( پایتخت ساسانی ) اشاره کرد . این دوره با پیدایش هفت خسروانی همراه بود که به جرات باید گفت سرمنشا موسیقی امروز ایران بوده است .

Amirrelax
Thursday 12 March 2009, 09:41 AM
قبل از دوره ی دستگاهی :

این دوره دوره ای بود که مسلمانان دعوت اسلام را پذیرفته بودند ( البته به عقیده ی برخی مورخان : نه حمله ی اعراب دعوت به حساب می آمد و نه اجبار مسلمانان به پذیرفتن پاسخ دادن به این دعوت بود . )و دروازه های ایران را بسوی آرمانهای اسلام بروی خود گشوده بودند .
آمدن اسلام از هر دیدی که بنگریم در کشور ما باعث وقوع اتفاقاتی شد . به خوب و بد موضوع کار نداریم که از این مجال خارج است اما باید اقرار کرد که هم در فرهنگ و هم در زندگی ما تاثیر بسزایی گذاشت . موسیقی ما هم طبیعتا از این روند خارج نبود .
موسیقی ما در این دوره کمی آیینی تر جلوه کرد . ایرانیان - که در تمام دوره ها هوش و ذکاوت خود را در حفظ آرمانهای ایرانی نشان داده بودند - این نوع موسیقی آیینی را به سمت عرفان ایرانی سوق دادند . در این میان به نی نوازی مولانا جلال عارف نامی این مرز و بوم باید اشاره کرد که بهترین نوع موسیقی آیینی بوده است .

در برحه ای از زمان اکثر نقاط ایران خود را به عنوان خطه ای صاحب موسیقی و علاقه مند معرفی کردند ( این واقعه حدود صد سال بعد از نوع مشابه ان در ژاپن رخ داد . به طوری که صد سال پیش از ایرانیان موسیقی ژاپن از چنگ راهبان و خدایان و درباریان خارج شد و به عامه ی مردم رسید . نویسنده ) و موسیقی مقامی در ایران شکل گرفت . به خاطر زیر سلطه بودن ایران در زمان اعراب امروزه کشورهای عربستان عراق و ... را نیز می یابیم که دارای موسیقی مقامی می باشند اما لازم به ذکر است که اولین نوع این موسیقی متعلق به ایرانیان بوده است .
به خاطر تنوع طلبی ایرانیان و اینکه ایرانیان همیشه خواهان برتری نسبت به سایر اقوام بودند چندین سده بعد از پیدایش موسیقی مقامی موسیقی دستگاهی در ایران شکل گرفت .


دوره ی دستگاهی

این دوره اوج اعتلای موسیقی در ایران می باشد . شروع آن از چندین سده بعد از اسلام است و تا کنون در میان ایرانیان به عنوان موهبتی تاریخی نگاه داشته می شود . بله ... نگاه داشته شدن نه به عنوان میراثی شی گونه . بلکه به عنوان فرهنگی که امروزه آنرا فرهنگ شفاهی می نامند . فرهنگی که در آن انسان به اوج انسانیت دست می یابد . در کنار موسیقی درس عشق می گیرد و نظام اخلاقی خویش را استوار می سازد .

موسیقی دستگاهی از جمع آوری تک تک مقام ها ( از خراسان گرفته تا خوزستان ) گرد امده است .
گنجها را فشرده کردند و مانند نگینی در انگشتر پایتخت قرار دادند .
و امروزه شاهد موسیقی دستگاهی - ردیف هستیم . آنرا می آموزیم . آموزش می دهیم . می نوازیم و از خود یادگاری می گذاریم . ردپایی یا سندی در تاریخ بر موجودیت موسیقی درست و اصیل ایرانی که متاسفانه امروزه رو به زوال رفته و با موسیقی سنتی اشتباه گرفته می شود ...

از دوستان عزیز خواهشمندم اگه مطلبی درباره ی تاریخ موسیقی ایران میدانند در این تاپیک بگذارند