Mojtaba
Friday 17 October 2008, 10:04 PM
You can see links before reply
شانزدهمین سالگرد نابغه ی موسیقی اصیل ایرانی ((استاد حبیب الله بدیعی)) را به جامعه ی هنری و دوستداران و عاشقان این یگانه مرد تاریخ تسلیت عرض می نمائیم.
************************************************** *******************
شان نزول ترانه ی کعبه ی دلها از زبان بیژن ترقی
حبيب يکي از تنهاترين و غمگينترين و پرسوزترين و هنرمندترين مردان موسيقي اين کشور است. من يقين دارم چشم روزگار چنين عاشق دلسوخته و هنرمند نازک انديش شوريده اي را به خود نخواهد ديد.افسوس که به ياد آن خورشيد درخشنده اي که از ازل در مشرق جانش طلوع کرده بود با پرتو هر شمع نيمه فروزان و کورسوي هر چراغ نهاده به طوفان,دل از دست مي داد,گوئي پيوسته بر قايق اشک خود نشسته و راهي سفر درياهاست,که مگر آن پري دريائي انديشه هاي خود را که در زمان کودکي بر ساحل درياها ديده بود,بيابد.
آري او,دلش دريائي بود,چشمانش,صدايش,خنده اش,گريه اش,ونغمات دل انگيز سازش همه و همه دريائي بودند,که خود از سرزمين درياها آمده بود.
ديشب تو را چه بود,که تا وقت صبگاه*********** سر را به سنگ مي زدي و ميگريستي
وقتي ويلن را در آغوش مي گرفت,گوئي کودک نازنين خود را در سينه مي فشارد آرشه ويلن,دو بال پرواز او بودند.نه خويشتن خويش که هر عاشق دلسوخته را با نواي شورآفرين و يغماگر سازش به ملکوت اعلا مي برد.
آن روز فراموش نشدني را بگو,که دام محبت سيه چشمي گريزپا گرفتار آمده بود.
آن روز که مرا به خلوت بهشتي خود فرا خوانده بود تا به مدد آهنگ و ترانه اي گرم و گويا فغان دل خويش را به گوش آن معشوق سنگدل برساند,مي پنداشتم با اين نواي خانه برانداز دشتي,همچون مجنون دل افکار قصد زيارت خانه ي خدا دارد,تا بر حلقه زلف کعبه درآويزد و راز دل با آن يگانه بنده نواز,باز گويد و اين است يادگار آن روز فراموش نشدني.
کعبه دلها
چون مجنون گيرم از عاشقان نشانه کعبه******** دل بشکسته را مي برم به خانه کعبه
شکايت مي برم از تو بر خداي تو*********** زان همه بلای تو،تا رسد او به دردم
در آن آشفتگي با دلي شکسته تر********** گريه ها کنم که در اشک خود غرقه گردم
آنجا اگر اشکي دود بر ديده ي************* غمديده اي سيلي بپا نمايد
آنجا اگر آهی کشد دلداده ی************** افتاده ای دود از فلک بر آید
در آن مدهوشی من از خدا خواهم تو را
عاشق کند,عاشق رسوا
چو در عاشقي,ديدي بلا
رو مي کني آنگه تو بر,کهبه ی دلها
در مقابلش نشسته بودم,چهره اش را در هم و ملال آور مي ديدم.هر چه خواستم از آن سکوت سنگين و لحظات غمگين به بيرونش کشم ميسر نشد.بعد از ساعتي توان فرسا گفتم:حبيب جان حادثه اي رخ داده؟!خداي نخواسته پيشامدي بد در زندگيت روي داده؟او را غمگين تر و محزون تر ديدم,گفت نه,سپس بر خواست و رفت پاي تلفن شماره اي را گرفت و در حالي که آهسته آهسته سخن مي گفت:در ميان کلماتش اين جمله بگوشم رسيد:بيژن ترقي آمده تا ترانه ای نو بسازيم,ولي من قدرت اين کار را ندارم, بعد از چند لحظه نمي دانم چه شنيد که تلفن را زمين گذاشت و به طرف جعبه ی ويلن دويد,ساز را برداشت,چون به رويش نگريستم احساس کردم بغضي بر حنجره دارد,شروع به نواختن کرد.نغماتي که از زير پنجه هاي ظريفش بر ميخواست,همه سوز و درد و شکايت بود.دستگاه دشتي را برگزيده بود تا بهتر بتواند عقده هاي فشرده در گلو را بيرون بريزد.رفته رفته به رازش پي بردم و متوجه شدم که در دام عشق گرفتار آمده.من که به راز و رمز موسيقي آشنا بودم و آن فرازهاي بنيان کن موسيقي,مرا هم دگرگون کرده بود شعري را که سروده بودم,درهم ريختم,و بعد از تاملي به ياد مجنون دل افکار افتادم که همراهي پدر به خانه کعبه مي رود که از خدا بخواهد تا درد بي درمانش را شفا دهد و عشق ليلي را از او بگيرد.اين مضمون را که به خوبي ترجمان آن آهنگ دلنشين مي ديم سرودم بعد از اين که شعر آماده شد و او با نوائي سوزنده و آتشين آن را مي خواند,شمه اي از ماجراي عشقي خود را برايم بيان داشت.
بازهم درشان نزول ترانه ي ((کعبه دل ها))
اگر اين پرتو جاوداني و حيات بخش عشق نبود,زندگي به مانند کوهاي يخ,سرد و فسرده مي نمود.اين همه آثار جاويدان و شاهکارهاي عالم هنر از پرتو و تجلي عشق است که در خمير مايه وجود انسان به وديعت نهاده شده.
آن لحظه اي که برق عشقي سوزنده,آتش به جان هنرمند مي زند,در پرتو نور فروزنده ي الهي قرار گرفته که ميتواند به زندگي و متعلقات زودگذر آن,که همه اضطراب است و پريشاني,معني و نور به بخشد. حبيب الله بديعي دیر يا زود,روي از اين جهان خاکي فرو مي پوشيد و مانند ميليون ها انسان ديگر به ديار باقي مي شتافت,ولي اين همه آثار جاويدان و به يادماندني,که تا زندگي در جريان است روح مي بخشد و نور مي پاشد و شمع وجود انسان ها را روشن مي دارد,از معجزات عشق است.آن روز که حبيب در پرتو آن نور تجلي قرار گرفته بود,مرا نيز با خور به معراج مي برد.احساس مي کردم نواي سازش از جهان ديگر مي آيد.من نيز در پرتو آن نور آسماني قرار گرفته بودم و نمي دانستم چه بر من مي گذرد,گوئي همه ي چراغ هاي وجودم روشن شده بود.به هر موضوع و مضموني انديشيدم,که مگر با جامه اي نگارين پيکره ي آهنگ او را زينتي شايسته به بخشم,ولي دم سردي مضمون هاي اين جهاني در من نمي گرفت.
نوشته هايم را در هم پيچيدم و به باد دادم,مي آمدم و همچنان آن نغمات و ترنم هاي آسماني مرا دنبال مي کرد.گفتم:خود را به کجا بياويزم که اين گره هاي پيچ در پيچ اديشه را از دل و جانم بازگشايم,ناگهان کلمه ي ((بياويزم)) مرا به ياد بيت نظامي عليه رحمه انداخت:
در حلقه ي زلف کعبه زن********** دست کز حلقه ي غم بدو توان رست
به خانه باز آمدم و کتاب ليلي و مجنون نظامي را گشودم,آنجا که پدر مجنون او را جهت شفا يافتن از غم عشق,به خانه کعبه ميبرد.چند بيت از آن را خواندم احساس کردم مضمون خود را يافتم ام,هيچ مضمون و سوژه ي ديگر جائي در اين ترانه نداشت,نظامي وضعيت حال مجنون را در خانه کعبه بدين صورت بيان داشته :
از جاي چو مار حلقه بر جست *********بر حلقه ي زلف کعبه زد دست
مي گفت گرفته حلقه در بر********* کامروز منم چو حلقه بر در
گويند ز عشق کن جدائي********* اينست طريق اشنائي؟
در حلقه ي عشق جان فروشم ************بی حلقه او مباد گوشم
***
تابستان بود در سايه ي درختي نشسته بودم,و آهنگ همچنان مرا به سير گلگشتهاي عاشقانه مي برد و شور و حالي که در نوازنده چيره دست ديده بودم فراموشم نمي شد.
شعر را من نمي خواستم که هر مصراع آن از بند بند آهنگ بر ميخاست و در دل و جانم زبانه مي کشيد:(( دل بشکسته را مي برم به خانه کعبه )) و چنين است راز همدلي ها و يگانگي هاي هنر مندان که پيوسته بار مسئوليتي آسماني به دوش دارند.
منبع : از پشت دیوار های خاطره
نویسنده : بیژن ترقی
انتشارات : بدرقه جاویدان
دانلود ترانه ی کعبه دلها با صدای الهه (You can see links before reply)
********************
**********
********************
در پایان به مناسبت سالگرد وی آهنگهائی بی نظیر تقدیمتان می گردد.
دستگاه ماهور
ویولن : حبیب الله بدیعی
تنبک : جهانگیر ملک
منبع : آلبوم برگ سبز ۱
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
آواز افشاری
ویولن : حبیب الله بدیعی
منبع : آلبوم برگ سبز ۲
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
آواز شوشتری و بیداد همایون
ویولن : حبیب الله بدیعی
سنتور : فضل الله توکل
تنبک : جهانگیر ملک
منبع : آلبوم برگ سبز ۵
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
تکنوازان
برنامه شماره ۴۰۰-افشاری
ویولن : حبیب الله بدیعی
سنتور : منصور صارمی
ضرب : جهانگیر ملک
دانلود (You can see links before reply )
********************
**********
********************
تکنوازان
برنامه شماره ۳۰۱-دشتی
ویولن : حبیب الله بدیعی
سنتور : منصور صارمی
ضرب : جهانگیر ملک
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
محفل خصوصی
آواز : هنگامه اخوان
ویولن : حبیب الله بدیعی
نی : (به احتمال زیاد)حسن کسائی
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
جهت شادی روح این عزیز از دست رفته لطفا فاتحه ای قرائت نمائید.
شانزدهمین سالگرد نابغه ی موسیقی اصیل ایرانی ((استاد حبیب الله بدیعی)) را به جامعه ی هنری و دوستداران و عاشقان این یگانه مرد تاریخ تسلیت عرض می نمائیم.
************************************************** *******************
شان نزول ترانه ی کعبه ی دلها از زبان بیژن ترقی
حبيب يکي از تنهاترين و غمگينترين و پرسوزترين و هنرمندترين مردان موسيقي اين کشور است. من يقين دارم چشم روزگار چنين عاشق دلسوخته و هنرمند نازک انديش شوريده اي را به خود نخواهد ديد.افسوس که به ياد آن خورشيد درخشنده اي که از ازل در مشرق جانش طلوع کرده بود با پرتو هر شمع نيمه فروزان و کورسوي هر چراغ نهاده به طوفان,دل از دست مي داد,گوئي پيوسته بر قايق اشک خود نشسته و راهي سفر درياهاست,که مگر آن پري دريائي انديشه هاي خود را که در زمان کودکي بر ساحل درياها ديده بود,بيابد.
آري او,دلش دريائي بود,چشمانش,صدايش,خنده اش,گريه اش,ونغمات دل انگيز سازش همه و همه دريائي بودند,که خود از سرزمين درياها آمده بود.
ديشب تو را چه بود,که تا وقت صبگاه*********** سر را به سنگ مي زدي و ميگريستي
وقتي ويلن را در آغوش مي گرفت,گوئي کودک نازنين خود را در سينه مي فشارد آرشه ويلن,دو بال پرواز او بودند.نه خويشتن خويش که هر عاشق دلسوخته را با نواي شورآفرين و يغماگر سازش به ملکوت اعلا مي برد.
آن روز فراموش نشدني را بگو,که دام محبت سيه چشمي گريزپا گرفتار آمده بود.
آن روز که مرا به خلوت بهشتي خود فرا خوانده بود تا به مدد آهنگ و ترانه اي گرم و گويا فغان دل خويش را به گوش آن معشوق سنگدل برساند,مي پنداشتم با اين نواي خانه برانداز دشتي,همچون مجنون دل افکار قصد زيارت خانه ي خدا دارد,تا بر حلقه زلف کعبه درآويزد و راز دل با آن يگانه بنده نواز,باز گويد و اين است يادگار آن روز فراموش نشدني.
کعبه دلها
چون مجنون گيرم از عاشقان نشانه کعبه******** دل بشکسته را مي برم به خانه کعبه
شکايت مي برم از تو بر خداي تو*********** زان همه بلای تو،تا رسد او به دردم
در آن آشفتگي با دلي شکسته تر********** گريه ها کنم که در اشک خود غرقه گردم
آنجا اگر اشکي دود بر ديده ي************* غمديده اي سيلي بپا نمايد
آنجا اگر آهی کشد دلداده ی************** افتاده ای دود از فلک بر آید
در آن مدهوشی من از خدا خواهم تو را
عاشق کند,عاشق رسوا
چو در عاشقي,ديدي بلا
رو مي کني آنگه تو بر,کهبه ی دلها
در مقابلش نشسته بودم,چهره اش را در هم و ملال آور مي ديدم.هر چه خواستم از آن سکوت سنگين و لحظات غمگين به بيرونش کشم ميسر نشد.بعد از ساعتي توان فرسا گفتم:حبيب جان حادثه اي رخ داده؟!خداي نخواسته پيشامدي بد در زندگيت روي داده؟او را غمگين تر و محزون تر ديدم,گفت نه,سپس بر خواست و رفت پاي تلفن شماره اي را گرفت و در حالي که آهسته آهسته سخن مي گفت:در ميان کلماتش اين جمله بگوشم رسيد:بيژن ترقي آمده تا ترانه ای نو بسازيم,ولي من قدرت اين کار را ندارم, بعد از چند لحظه نمي دانم چه شنيد که تلفن را زمين گذاشت و به طرف جعبه ی ويلن دويد,ساز را برداشت,چون به رويش نگريستم احساس کردم بغضي بر حنجره دارد,شروع به نواختن کرد.نغماتي که از زير پنجه هاي ظريفش بر ميخواست,همه سوز و درد و شکايت بود.دستگاه دشتي را برگزيده بود تا بهتر بتواند عقده هاي فشرده در گلو را بيرون بريزد.رفته رفته به رازش پي بردم و متوجه شدم که در دام عشق گرفتار آمده.من که به راز و رمز موسيقي آشنا بودم و آن فرازهاي بنيان کن موسيقي,مرا هم دگرگون کرده بود شعري را که سروده بودم,درهم ريختم,و بعد از تاملي به ياد مجنون دل افکار افتادم که همراهي پدر به خانه کعبه مي رود که از خدا بخواهد تا درد بي درمانش را شفا دهد و عشق ليلي را از او بگيرد.اين مضمون را که به خوبي ترجمان آن آهنگ دلنشين مي ديم سرودم بعد از اين که شعر آماده شد و او با نوائي سوزنده و آتشين آن را مي خواند,شمه اي از ماجراي عشقي خود را برايم بيان داشت.
بازهم درشان نزول ترانه ي ((کعبه دل ها))
اگر اين پرتو جاوداني و حيات بخش عشق نبود,زندگي به مانند کوهاي يخ,سرد و فسرده مي نمود.اين همه آثار جاويدان و شاهکارهاي عالم هنر از پرتو و تجلي عشق است که در خمير مايه وجود انسان به وديعت نهاده شده.
آن لحظه اي که برق عشقي سوزنده,آتش به جان هنرمند مي زند,در پرتو نور فروزنده ي الهي قرار گرفته که ميتواند به زندگي و متعلقات زودگذر آن,که همه اضطراب است و پريشاني,معني و نور به بخشد. حبيب الله بديعي دیر يا زود,روي از اين جهان خاکي فرو مي پوشيد و مانند ميليون ها انسان ديگر به ديار باقي مي شتافت,ولي اين همه آثار جاويدان و به يادماندني,که تا زندگي در جريان است روح مي بخشد و نور مي پاشد و شمع وجود انسان ها را روشن مي دارد,از معجزات عشق است.آن روز که حبيب در پرتو آن نور تجلي قرار گرفته بود,مرا نيز با خور به معراج مي برد.احساس مي کردم نواي سازش از جهان ديگر مي آيد.من نيز در پرتو آن نور آسماني قرار گرفته بودم و نمي دانستم چه بر من مي گذرد,گوئي همه ي چراغ هاي وجودم روشن شده بود.به هر موضوع و مضموني انديشيدم,که مگر با جامه اي نگارين پيکره ي آهنگ او را زينتي شايسته به بخشم,ولي دم سردي مضمون هاي اين جهاني در من نمي گرفت.
نوشته هايم را در هم پيچيدم و به باد دادم,مي آمدم و همچنان آن نغمات و ترنم هاي آسماني مرا دنبال مي کرد.گفتم:خود را به کجا بياويزم که اين گره هاي پيچ در پيچ اديشه را از دل و جانم بازگشايم,ناگهان کلمه ي ((بياويزم)) مرا به ياد بيت نظامي عليه رحمه انداخت:
در حلقه ي زلف کعبه زن********** دست کز حلقه ي غم بدو توان رست
به خانه باز آمدم و کتاب ليلي و مجنون نظامي را گشودم,آنجا که پدر مجنون او را جهت شفا يافتن از غم عشق,به خانه کعبه ميبرد.چند بيت از آن را خواندم احساس کردم مضمون خود را يافتم ام,هيچ مضمون و سوژه ي ديگر جائي در اين ترانه نداشت,نظامي وضعيت حال مجنون را در خانه کعبه بدين صورت بيان داشته :
از جاي چو مار حلقه بر جست *********بر حلقه ي زلف کعبه زد دست
مي گفت گرفته حلقه در بر********* کامروز منم چو حلقه بر در
گويند ز عشق کن جدائي********* اينست طريق اشنائي؟
در حلقه ي عشق جان فروشم ************بی حلقه او مباد گوشم
***
تابستان بود در سايه ي درختي نشسته بودم,و آهنگ همچنان مرا به سير گلگشتهاي عاشقانه مي برد و شور و حالي که در نوازنده چيره دست ديده بودم فراموشم نمي شد.
شعر را من نمي خواستم که هر مصراع آن از بند بند آهنگ بر ميخاست و در دل و جانم زبانه مي کشيد:(( دل بشکسته را مي برم به خانه کعبه )) و چنين است راز همدلي ها و يگانگي هاي هنر مندان که پيوسته بار مسئوليتي آسماني به دوش دارند.
منبع : از پشت دیوار های خاطره
نویسنده : بیژن ترقی
انتشارات : بدرقه جاویدان
دانلود ترانه ی کعبه دلها با صدای الهه (You can see links before reply)
********************
**********
********************
در پایان به مناسبت سالگرد وی آهنگهائی بی نظیر تقدیمتان می گردد.
دستگاه ماهور
ویولن : حبیب الله بدیعی
تنبک : جهانگیر ملک
منبع : آلبوم برگ سبز ۱
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
آواز افشاری
ویولن : حبیب الله بدیعی
منبع : آلبوم برگ سبز ۲
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
آواز شوشتری و بیداد همایون
ویولن : حبیب الله بدیعی
سنتور : فضل الله توکل
تنبک : جهانگیر ملک
منبع : آلبوم برگ سبز ۵
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
تکنوازان
برنامه شماره ۴۰۰-افشاری
ویولن : حبیب الله بدیعی
سنتور : منصور صارمی
ضرب : جهانگیر ملک
دانلود (You can see links before reply )
********************
**********
********************
تکنوازان
برنامه شماره ۳۰۱-دشتی
ویولن : حبیب الله بدیعی
سنتور : منصور صارمی
ضرب : جهانگیر ملک
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
محفل خصوصی
آواز : هنگامه اخوان
ویولن : حبیب الله بدیعی
نی : (به احتمال زیاد)حسن کسائی
دانلود (You can see links before reply)
********************
**********
********************
جهت شادی روح این عزیز از دست رفته لطفا فاتحه ای قرائت نمائید.