PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پری برکشلی: چند صد سال است که موسیقی سنتی دچار رکود است



arian
Tuesday 21 October 2008, 10:57 AM
پری برکشلی، از چهره های سرشناس موسيقی شناسی ايران است. او آموزش موسيقی را از سنين نوجوانی آغاز کرده و پس از ترک ايران و ادامه تحصيل در پاريس، دستاوردهای هنری چشمگير و چندين جايزه بين المللی موسيقی کلاسيک را از آن خود کرده است.
پری برکشلی، در فرانسه اقامت دارد و اخيرا بعد از گذشت حدود سه دهه خروج از ايران، با چاپ مقاله ای در شماره تيرماه «مجله موسيقی» چاپ تهران، سکوت طولانی خود را شکسته و در مقاله ای تحت عنوان « هنر سينه به سينه و خط موسيقی»، ديدگاه های جديدی را درباره به تفاوت موسيقی سنتی ايرانی و موسيقی غربی مطرح کرده است.
You can see links before reply
پری برکشلی، هنرمند و موسيقيدان برجسته و نوازنده پيانو، فرزند دکتر مهدی برکشلی (از نام آوران فقيد رشته آکوستيک و موسيقی و رييس سابق دانشکده فيزيک دانشگاه تهران)، که اخيرا برای شرکت در هفتمين کنفرانس دو سالانه انجمن جهانی ايران شناسی به تورنتو سفر کرده بود، در گفت وگوی ويژه ای با راديو فردا در مورد ديدگاه های خود درباره به اهميت خط موسيقی سخن می گويد .
راديو فردا: خانم برکشلی! اخيرا مقاله ای در مورد تاثير سينه به سينه نقل شدن و شفاهی بودن موسيقی سنتی ايران و مقايسه آن با تاثير خط موسيقی بر موسيقی غربی در شماره تيرماه مجله موسيقی، مطرح کرده ايد. لطفا در اين مورد توضيح دهيد .
پری برکشلی: موسيقی سنتی ايرانی از دوره ساسانيان تا امروز به صورت سينه به سينه منتقل شده است يعنی يک استاد، موسيقی نواخته و يک شاگرد آن را تکرار کرده است و به محض اين که اين شاگرد تمام رديف موسيقی را آموخته و تبحری در نواختن پيدا کرده، خودش استاد شده است.
اصل قضيه اين است که چرا موسيقی سنتی ايران متحول نشده و چرا موسيقی غربی متحول شده است؟ موسيقی برای تحول، مانند تمام هنرهای ديگر بايد جزو احتياجات اساسی يک جامعه باشد. وقتی موسيقی جزو احتياجات اساسی يک جامعه شد، طبيعتا افراد مختلفی به موسيقی می پردازند و در نتيجه مراسم مختلفی برای اجرای موسيقی برپا می شود و در حين اجراهای مختلف، احتياجاتی به وجود می آيد که باعث تحول اين موسيقی می شود و به حدی از پيچيدگی می رسد که سينه به سينه منتقل شدن آن، امکان پذير نيست و اين مسئله در مورد موسيقی غربی اتفاق افتاده است

اگر يک قطعه موسيقی غربی را در يک خانواده تکرار کنند و دايم بنوازند، باز هم هيچ بچه ای نمی تواند سازی بردارد يا با پيانو، آن قطعه را بنوازد. اين مسئله تکنيک نيست، مسئله اين است که وقتی موسيقی از يک حدی از پيچيدگی فراتر رفت، حافظه نمی پذيرد و نمی توان به صورت گوش دادن آن را ياد گرفت و تکرار کرد.
You can see links before reply
چه ارتباطی بين تحول موسيقی در غرب و ضرورت خط موسيقی وجود دارد؟
خط موسيقی در ارتباط با تحول موسيقی در غرب به وجود آمد. موسيقی در جامعه غرب مطرح بود و کليسا يکی از حاميان موسيقی بود.
در قرون وسطی در غرب، موسيقی يک صدايی و بدون نت وجود داشت درست مانند موسيقی سنتی فعلی ما. اما وقتی شروع به تحول کرد و چند صدايی شد، ديگر آموزش سينه به سينه آن امکان پذير نبود و نوازنده ها نمی توانستند به اين صورت عمل کنند. به اين ترتيب خط به وجود آمد، يعنی با علامت گذاری های بسيار ابتدايی شروع شد و به تدريج همگام با پيچيده شدن موسيقی، خط نيز به تبع آن شکل گرفت. تا اين که در زمان رنسانس اروپايی، خط موسيقی غربی جا افتاد و همين خطی است که امروز هم کمابيش به صورت سنتی در موسيقی غربی به کار می رود.
در قرن بيستم، به خاطر تحولی که در موسيقی غرب پيدا شد، دوباره يک نوع خط جديد به وجود آمد. يعنی از زمانی که توناليته از بين رفت، صدای غير موسيقايی وارد موسيقی شد و موسيقی «کانکرت» به وجود آمد، آهنگ سازان مجبور شدند علامت گذاری جديدی برای خود ابداع کنند.
خط هميشه معرف يک نوع تحول است و بايد قطعات ساخته شده، ثبت شوند. هر نوع تجزيه و تحليلی در مورد موسيقی، احتياج به موسيقی ثبت شده دارد و روی موسيقی دهانی نمی توان کار کرد.
وقتی کسی شعری را دکلمه می کند، شنيدن آن خوشايند است ولی نمی توان همان لحظه آن را آناليز کرد، بلکه بايد نوشته شود. در مورد شعرای بزرگ ما، کتاب های زيادی نوشته شده و تحقيقات گسترده ای انجام شده است که تمام آن به خاطر ثبت اشعار آنها بوده است. اگر شاهنامه فقط به صورت نقالی به ما منتقل می شد، اين همه تحقيق و تفسير در مورد آن انجام نمی شد.
You can see links before reply
خانم برکشلی! به عقيده شما، تحول در موسيقی سنتی ايران ضرورت دارد و لزوما در مورد قضاوت ارزشی آن با موسيقی غربی صحبت نمی کنيد. آيا فکر می کنيد دست اندرکاران موسيقی سنتی ايران، پذيرای تغيير و تحول در بطن اين موسيقی هستند؟
من از يک واقعيت صحبت می کنم و نبايد آن را به عنوان کوچک کردن موسيقی ايرانی تلقی کرد.
من معتقدم اگر قرار است موسيقی سنتی ايرانی روزی تحول پيدا کند، ابتدا بايد با ديد انتقادی به آن نگاه کرد، انتقاد به معنای واقعی کلمه نه به معنای کوچک کردن آن.
اما برخی از هنرمندان موسيقی سنتی، خط موسيقی غربی و مقايسه آن با موسيقی سنتی ايران را عاملی در برابر بداهه نوازی و خلاقيت های نهفته در موسيقی سينه به سينه می دانند.
دوستانی که در زمينه موسيقی سنتی ايرانی کار می کنند، با يک نگاه تعصب آميز برخورد می کنند در حالی که ما بايد درها را باز کنيم. هنر که در و پيکر ندارد.
کسانی که در موسيقی سنتی ايرانی کار می کنند، نبايد فکر کنند اگر از فرهنگ موسيقی غربی مايه بگيرند و از نزديک با آن آشنا شوند چيزی را از دست می دهند بلکه بر عکس، هر چقدر ديد و معلومات خود را وسيع تر کنند، بيشتر می توانند در زمينه موسيقی سنتی ايران خلاقيت داشته باشند. مجموع تمام اينها می تواند در آينده به تحولات منجر شود .
اگر بگوييم هر موسيقی مشخصات خود را دارد و موسيقی ما همين موسيقی دستگاهی است که از زمان ساسانيان تا کنون نواخته شده و به همان خوبی، اهميت و بزرگی موسيقی باخ و بتهوون است و اگر معتقد باشيم صحبت کردن از باخ و بتهوون، غرب زدگی است، هرگز موسيقی سنتی ايران تحول پيدا نمی کند.

چند صد سال است که موسيقی ما در حال رکود باقی مانده، در حالی که موسيقی ايرانی ظرافت های زيادی دارد که قابل تقدير است. من منکر اين مسئله نيستم و نبايد بود. هميشه عده ای بايد پاسدار و نگهدار اين موسيقی باشند، اما نبايد در را بست. شیء نفيس، يک شیء است نه يک موجود زنده. در حالی که هنر بايد زنده باشد و معرف زمان خود.
موسيقی ما بايد معرف قرنی باشد که در آن زندگی می کنيم در حالی که اين گونه نيست. اگر موسيقی را با ساير رشته های هنری مانند شعر در ايران مقايسه کنيم، می بينيم از قرن نهم ميلادی تا زمان حال، اشعار ايران معرف زمان خود است. به عنوان مثال، اين که رودکی معرف چه زمانی بود و حافظ از نظر تاريخی معرف چه زمانی و در قرن بيستم نيز شعر نو ابداع شد.
اين تحولات به اين خاطر است که شعر در جامعه ما مطرح بوده است ولی متاسفانه موسيقی و چند رشته هنری ديگر مانند رقص و نقاشی مطرح نبودند و هميشه به صورت بسته در مجالس کوچک خاص و بين نخبگان مطرح می شدند و بعد از اسلام در مراسم عزاداری. اين رشته ها هيچ گاه جايگاه اجتماعی خاص نيافتند و به همين دليل رشد و تحول پيدا نکردند که باعث تاسف است.
آهنگسازانی داريم که در زمينه زبان بين المللی موسيقی کار کرده اند و موسيقی که آنها ارائه می دهند، اختلاف اساسی با هم دارند. کسی ممکن است از اين موسيقی خوشش بيايد و از يک موسيقی ديگر خوشش نيايد در حالی که هر دو در يک زمينه کار کرده اند.
اصل قضيه اين است که ما بايد اينها را به عنوان موسيقی ايرانی قبول کنيم و اين هم يکی از جنبه های موسيقی ايرانی است. کسانی که اينها را ساخته اند مليت ايرانی دارند، بنابراين موسيقی آنها ايرانی است، ولی زبان جهانی دارد.
موسيقی ايرانی، تنها موسيقی سنتی نيست و نبايد تصور کنيم محدوده موسيقی ايرانی فقط موسيقی سنتی است و تا ابد فرض را بر اين بگذاريم. مانند اين است که بگوييم شعر فقط شعر مولوی و بقيه حق ندارند شعر بگويند.
يکی از آهنگ سازانی که خيلی به او معتقدم، عليرضا مشايخی است که در ايران زندگی می کند و من خيلی از آثار او را نواخته ام. بسياری از کارهای او در زمينه موسيقی ايرانی است، ولی دوستانی که در زمينه موسيقی ايرانی کار می کنند، يکپارچه اين افراد را نفی می کنند.
آنها متوجه نيستند که با اين نگرش و اين نوع برخورد کار خودشان را سخت تر می کنند و مشکل در همين نکته است. موسيقی سنتی ايرانی می تواند متحول شود و يا اين که تا ابد همين گونه بماند.