PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : موسيقيدانان سرزمين ما



arian
Thursday 23 October 2008, 07:50 AM
جناب‌ دماوندی‌ ، خواننده ردیف‌ مجلسی‌ و از منبری‌خوانان‌ عصر ناصری‌ ـ مظفری‌ تا اوایل‌ دوره پهلوی‌ دوم‌. نامش‌ محمد فلاحی‌ بود و در 1285 (1246 ش‌) در روستای‌ احمدآبادِ دماوند به‌ دنیا آمد. پدرش‌، ملاعلی‌ معروف‌ به‌ میرزای‌ معلم‌، آموزگار خصوصی‌ سلطان‌ مراد میرزا حسام‌السلطنه‌، فرزند عباس‌ میرزای‌ ولیعهد، بود. ملاعلی‌ فرزندش‌ را برای‌ تحصیل‌ به‌ مدرسه صدرِ تهران‌ برد. محمد هم‌زمان‌ با تحصیل‌، ردیف‌ آوازی‌ و فن‌ خوانندگی‌ را نزد آقا جعفر لاهیجی‌ آموخت‌. از سی‌ سال‌ اول‌ زندگی‌ او كه‌ در دوره ناصرالدین‌شاه‌ گذشت‌، اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. همین‌ حد معلوم‌ است‌ كه‌ در آن‌ دوران‌ ملقب‌ به‌ «جناب‌» شده‌ است‌. دوران‌ زندگی‌ او، عصر تجدید رونق‌ موسیقی‌ ایرانی‌ و رواج‌ ردیف‌ دستگاهی‌ به‌ همت‌ بزرگ‌ترین‌ استادان‌ در تهران‌ بود. جناب‌ دماوندی‌ با خاندان‌ فراهانی‌ (میرزا حسینقلی‌، میرزا عبداللّه‌ و حاج‌علی‌ اكبرخان‌ شهنازی‌ فرزند میرزا حسینقلی‌)، و نیز با درویش‌خان‌، باقرخان‌، طاهرزاده‌ و اقبال‌ آذر و بسیاری‌ دیگر معاشر شد و از هر یك‌ چیزی‌ آموخت‌ («یادواره استاد آواز ایران‌: جناب‌ دماوندی‌»، ص‌ 67). از اولین‌ دوره ضبط‌ صفحات‌ ایرانی‌ (1324ـ1333/ 1906ـ 1915) ــ كه‌ بخشی‌ در تهران‌ و بخش‌ دیگر در تفلیس‌، لندن‌ و پاریس‌ ضبط‌ شده‌ است‌ از صدای‌ جناب‌ دماوندی‌ صفحاتی‌ باقی‌مانده‌ است‌، از جمله‌ شور، همراه‌ تار میرزا اسداللّه‌خان‌؛ افشاری‌، همراه‌ تار چالور و میرزا حسینقلی‌؛ مخالف‌، با كمانچه حسین‌خان‌؛ شور دشتی‌ و بیات‌ اصفهان‌ همراه‌ تار میرزا حسینقلی‌ (سپنتا، ص‌ 171)؛ و صفحه اذان‌ و مناجات‌ (به‌ شماره كاتالوگ‌ G.14 .12596-95 ) كه‌ شهرت‌ بسیاری‌ دارد و جناب‌ دماوندی‌ با آن‌ صفحه‌ شناخته‌ می‌شود. وی‌ همراه‌ تار علی‌اكبر شهنازی‌ نیز چند صفحه‌ ضبط‌ كرده‌ است‌. در اولین‌ صفحه‌ كه‌ در 1330 ضبط‌ شده‌ است‌ علی‌اكبرخان‌ چهارده‌ ساله‌ به‌ امر پدرش‌، قطعه‌ای‌ در افشاری‌ و بیات‌ ترك‌ نواخته‌ و جناب‌ دماوندی‌ بعد از آوازخوانی‌، از هنر و مهارت‌ او تقدیر كرده‌ است‌ (همان‌، ص‌ 143، پانویس‌ 3).

مشحون‌ (ج‌ 2، ص‌ 658)، شیوه خوانندگی‌ او را خراسانی‌ دانسته‌ و نام‌ او را در ردیف‌ افرادی‌ چون‌ سیدباقر جندقی‌، شیخ‌ طاهر ضیاء رثایی‌، حاجی‌ تاج‌ نیشابوری‌ و علیخان‌ نایب‌السلطنه‌ قرار داده‌ ولی‌ جناب‌ دماوندی‌، خود در مصاحبه رادیویی‌ جمعه‌ 14 دی‌ 1350، تصریح‌ كرده‌ است‌ كه‌ اذان‌گویی‌ را از سید جعفر لاهیجی‌ در تهران‌، و ردیف‌ آوازی‌ را از سید عبدالرحیم‌ اصفهانی‌ در اصفهان‌ آموخته‌ است‌ (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 417). هر چند رسیدن‌ به‌ نتیجه‌ای‌ روشن‌ و مطمئن‌ در باره سبك‌ آوازی‌ جناب‌ دماوندی‌ با تكیه‌ بر صفحاتی‌ كه‌ از او باقی‌ مانده‌ دشوار است‌، آواز او به‌ شیوه خراسانی‌ نزدیك‌تر است‌ تا شیوه اصفهانی‌.

جناب‌ دماوندی‌ در 1352 ش‌ درگذشت‌ و در احمدآباد دماوند به‌ خاك‌ سپرده‌ شد. سجایای‌ انسانی‌ او مورد توجه‌ مردم‌ زادگاهش‌ بود. وی‌ مدرسه‌ای‌ در احمدآباد ساخت‌ كه‌ اكنون‌ «خانه معلم‌» نامیده‌ می‌شود. آثار وی‌ تجدید انتشار نشده‌اند. به‌ مناسبت‌ سی‌امین‌ سالگرد درگذشت‌ او، در 4 دی‌ 1382 در فرهنگسرای‌ كوثر دماوند یادواره‌ای‌ برگزار شد («یادواره استاد آواز ایران‌: جناب‌ دماوندی‌»، ص‌ 66 67).

منابع‌: ساسان‌ سپنتا، تاریخ‌ تحول‌ ضبط‌ موسیقی‌ در ایران‌، اصفهان‌ 1366 ش‌؛ حسن‌ مشحون‌، تاریخ‌ موسیقی‌ ایران، تهران‌ 1373 ش‌؛ «یادواره استاد آواز ایران‌: جناب‌ دماوندی‌»، مقام‌ ، سال‌ 7، ش‌ 11 (اردیبهشت‌ 1383).

/ سیدعلیرضا میرعلی‌نقی‌ /
دايره المعارف اسلامي

arian
Thursday 23 October 2008, 07:51 AM
تاج نیشابوری ، حاج میرزامحسن معروف به حاجی تاج ، واعظ خوش آواز و ردیف دان دورة ناصری تا اواخر قاجار. وی در 1264، در نیشابور، به دنیا آمد. در پانزده سالگی همراه خانواده اش به نجف رفت و پس از فوت پدرش ، همراه مادرش به نیشابور برگشت . از آنجا به حج رفت و پس از بازگشت ، شش سال در مشهد اقامت گزید و همانجا ازدواج کرد (گلشن آزادی ، ص 172؛ ریاضی ، ص 300). وی در جوانی به تحصیل ادبیات فارسی و عربی پرداخت و حکمت و فلسفه را نیز از ملاهادی سبزواری (1212ـ 1289) فراگرفت . در تکیه دولت در حضور ناصرالدین شاه ، اشعاری خواند و شاه تحت تأثیر صدای خوش او قرار گرفت و به او لقب «تاج الواعظین » داد (ستایشگر، ج 3، ص 128). وی ظاهراً در 1313 از باکو به ترکیه سفر کرده است (گلشن آزادی ؛ ستایشگر، همانجاها). حاجی تاج در شهرهای مختلف وعظ می کرد و روضه می خواند و در ماه رمضان هرسال در مسجد آقاباباخان شیراز به منبر می رفت . عدة بسیاری به او ارادت داشتند، و این اقبال عمومی موجب حسادت افراد بانفوذ و مایة دردسر او شده بود (سپنتا، 1369ش ، ص 89). حاجی تاج در 1342/ 1303ش درگذشت .

سیدحبیب اللّه ستایشگر (متوفی 1358ش )، منبریِ خوش خوان ، گفته است که حاجی تاج مجلس وعظ خود را با بیت مشهور «ی'ا مَنْ هُوَ اخْتَف'ی لِفَرْطِ نُورهِ / الظاهرُ الباطنُ فی ظهوره » از «منظومة حکمت » ملاهادی سبزواری آغاز می کرد (ستایشگر، همانجا، نیز رجوع کنید به پانویس 2)، اما براساس صدای ضبط شدة حاجی تاج بر استوانة حافظ الاصوات (مونوگراف )، او مجلس وعظ را با آیه ای از قرآن مجید آغاز می کرد، سپس شعری را در یکی از گوشه های ردیف موسیقی می خواند. او با خرده تحریرهای مناسب بر مصوّتها و مکثهای حساب شده بین بعضی از بندهای سخن ، گاه کلام غیرمنظوم را نیز آهنگین ادا می کرد. لحن کلام او استوار و شمرده و بلیغ و تا حدی شبیه مرشدهای شاهنامه خوان سنّتی بوده است (سپنتا، 1369 ش ، ص 90). از اجراهای شورانگیز و قدرت صدا و موقع شناسی او و نیز از ارادت او به خاندان رسالت ، داستانهایی نقل شده است (رجوع کنید به ستایشگر، ج 3، ص 128ـ129). به نوشتة روح اللّه خالقی ، هنگامی که تاج نیشابوری از منبر پایین می آمد، بیشتر حاضران برمی خاستند تا خود را به مجلس بعدی او برسانند (خالقی ، بخش 1، ص 356). برخی

از منبریها نیز می کوشیدند تا نحوة خواندن او را سرمشق خود قرار دهند. بحرالعلوم ، واعظ مشهور دورة قاجار، در صفحه هایی که از صدای وی باقی مانده ، نحوة خواندن حاجی تاج را تقلید کرده است ؛ بر روی صفحه ای نوشته شده است : «مانند حاجی تاج خوانده ، بحرالعلوم اصفهانی » (سپنتا، 1366 ش ، ص 140).

در ردیفِ «مروی صلحی / منتظم الحکماء» گوشه ای به نام «گیلکی حاجی تاج » موجود است . همچنین علی تجویدی «مثنوی حاجی تاج » را در آواز «بیات اصفهان » ــ که استادش ، ابوالحسن صبا، از تاج نیشابوری شنیده بوده ــ روایت کرده است (تجویدی ، ص 129ـ130؛ ستایشگر، همانجا).

حاجی تاج مجموعه ای دارد به نام درة التاج و مرقاة المعراج که در 1324 به دستور حاج زین العابدین تقی اُف ، ثروتمند مشهور باکویی ، در تفلیس به چاپ رسیده است . این کتاب شامل قطعات نظم و نثر است : مراثی ، مواعظ ، خطبه های عربی ، مثنویهایی با اوزان متفاوت و بخشی حاوی ذکر و اوراد و طلسمات (گلشن آزادی ؛ ستایشگر، همانجاها).

منابع : علی تجویدی ، موسیقی ایرانی ، تهران 1370ش ؛ روح اللّه خالقی ، سرگذشت موسیقی ایران ، بخش 1، تهران 1353ش ؛ غلامرضا ریاضی ، دانشوران خراسان ، مشهد 1336ش ؛ ساسان سپنتا، تاریخ تحوّل ضبط موسیقی در ایران ، اصفهان 1366ش ؛ همو، چشم انداز موسیقی ایران ، اصفهان 1369ش ؛ مهدی ستایشگر، واژه نامة موسیقی ایران زمین ، ج 3: نام نامة موسیقی ایران زمین ، تهران 1376ش ؛ علی اکبر گلشن آزادی ، صد سال شعر خراسان ، به کوشش احمد کمالپور، مشهد 1373 ش .

/ ساسان سپنتا /
دايره المعارف اسلامي

arian
Thursday 23 October 2008, 07:52 AM
تاج کاظمینی ، عبداللّه ، از واعظان خوشخوان و ردیفدان اواخر عهد قاجار و سه دهة بعد. از تاریخ تولد و اوایل زندگی او اطلاعی در دست نیست . او از شاگردان تاج نیشابوری * ملقب به تاج الواعظین ، و سیدعزیزاللّه ملک ملقب به ملک الذاکرین (متوفی 1293ش ) بود (مشحون ، ج 1، ص 401) و به سبب صدای خوشی که داشت به «نیم تاج » و پس از مرگ تاج نیشابوری به «تاج » مشهور شد (همانجا). لقب تاج را احمدشاه به او اهدا کرده بود و او سالها در اندرونی احمدشاه روضه می خواند. همچنین سالها شبهای جمعه روضه خوان مقبرة اتابک اعظم (میرزا علی اصغرخان امین السلطان ) در قم بود (ستایشگر، ج 3، ص 127، پانویس 1). تاج کاظمینی اشعار را با صدای رسا و تحریرهای مناسب می خواند و تا پایان عمر اوج صدای خود را حفظ کرد ولی قدرت تحریر نداشت ؛ ازینرو شعرها را با تحریرهای تودماغی (غُنّه ای ) می خواند (مشحون ، همانجا). نواری از صدای ایام جوانی او در «مخالف چهارگاه » موجود است . وی بیشتر به خواندن اشعار سعدی علاقه مند بود و به مجلس وعظ تسلط داشت . وفات وی را حدوداً بین 1342 ش تا 1345 ش دانسته اند.

منابع : مهدی ستایشگر، واژه نامة موسیقی ایران زمین ، ج 3 : نام نامة موسیقی ایران زمین ، تهران 1376ش ؛ حسن مشحون ، تاریخ موسیقی ایران ، تهران 1373ش .

/ ساسان سپنتا /
دايره المعارف اسلامي

arian
Thursday 23 October 2008, 07:53 AM
بینش ، سیّدتقی ، نویسنده و محقق متون کهن موسیقی سنّتی ایران . در 1300 ش در مشهد به دنیا آمد. پدر و نیاکانش تا چند نسل از خادمان آستان قدس رضوی بودند. وی در خردسالی پدرش را از دست داد و به علت آشنایی برخی از اعضای خانواده و خویشاوندانش با موسیقی ، از حدود پانزده سالگی به موسیقی روی آورد (بینش ، «از آنچه که گذشته و آنچه که خواهیم کرد»، ص 154ـ 155). تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و در همان جا نتهای موسیقی را از سلیمان روح افزا فراگرفت (همان ، ص 167). مدتی بعد از استخدام در ادارة آموزش و پرورش مشهد، چون محیط این شهر را برای آموزش موسیقی ، نامناسب و امکانات آن را ناکافی یافت ، به تهران آمد و از علی اکبر شهنازی ، موسیقیدان و ردیف شناس نامدار، نواختن تار را فراگرفت (همو، «خاطراتی از محضر درس علی اکبرخان شهنازی »، ص 143). در 1324 ش ازدواج کرد و به مشهد بازگشت . در همین سالها در کنار تدریس فیزیک در دبیرستانها به مطالعه و تحقیق در زمینه های مختلف ، بویژه در رسالات قدیم موسیقی ، مشغول بود («سالشمار زندگی و آثار سیّدتقی بینش »، ص 9). در رهپویة هنر ، ویژه نامة بینش و موسیقی (ص 301ـ317) علاوه بر فهرست گزیده ای از مقالات بینش ، دربارة موسیقی عناوین 122 مقالة او دربارة ادبیات ، کتابشناسی ، تاریخ و تمدن ایران و اسلام که در مجلات و مجموعه های مختلف به چاپ رسیده ، آمده است . در 1334 ش ، بینش رسماً به خادمی آستان قدس رضوی تشرّف یافت . از 1345 ش به مدت ده سال سردبیر نشریّه فرهنگ خراسان بود که به مباحث تاریخ ، لغت ، کتابشناسی و ادبیات فارسی اختصاص داشت . وی کار تصحیح و تألیف کتاب را ابتدا با گرایش به موضوعات ادبی آغاز کرد که از آن میان می توان به تصحیح کتاب المصادر زوزنی (1339 ش ) و دیوان شمس طبسی (1343 ش ) اشاره کرد. اما در ادامه بیشتر به تحقیق و تصحیح متون کهن موسیقی پرداخت ، چنانکه در 1344ش اثر مهم موسیقیدان نامور ایرانی عبدالقادر مراغی ، مقاصدالالحان ، را تصحیح و منتشر کرد. با اینهمه ، موضوعات دیگر را نیز از نظر دور نداشت ، شمارنامة محمدبن ایوب طبری در ریاضیات (1345 ش ) و سه رساله در اختراعات صنعتی یا نتیجة الدوله تألیف محمدحافظ اصفهانی را تصحیح کرد و همراه با تعلیقات به چاپ رساند (1350 ش ). در 1356 ش در پی بازنشستگی ، مدیریت مجلة نامة آستان قدس را که قبلاً چند سالی نیز برعهده داشت ، بار دیگر برعهده گرفت (صدقیانی ، ص 14). در 1363 ش ، دیوان نظام الدین محمود قمر اصفهانی و الانباء فی تاریخ الخلفاء را تصحیح و منتشر کرد. تصحیح او از دیگر اثر عبدالقادر مراغی ، جامع الالحان ، جایزة کتاب سال 1366 ش را برد («سالشمار زندگی و آثار سیّدتقی بینش »، ص 10). در 1367 ش ، به دعوت دانشکدة هنرهای زیبای دانشگاه تهران ، به تدریس تاریخ موسیقی قدیم ایران و دروس شناخت رسالات کهن پرداخت . سال بعد تصحیح مشترک او و داریوش صفوت از روی نسخة منحصر به فرد رساله در موسیقی کمال الدین بنائی هروی انتشار یافت . وی از 1367ش تا پایان عمر در دانشکدة هنر، دانشکدة سازمان میراث فرهنگی و دانشگاه سوره (تأسیس 1372ش ) تدریس می کرد و در کنار آن در مجلة پژوهش ، دایرة المعارف بزرگ اسلامی ، دانشنامة جهان اسلام و اَکتا ایرانیکا دربارة موسیقی و سایر موضوعات مقاله می نوشت . دیگر آثار او در این سالها اینهاست : تصحیح بخش خاتمة جامع الالحان (1372ش )، سه رسالة فارسی در موسیقی (1371 ش )، شرح ادوار ( با متن ادوار و زوائد الفوائد ، 1370 ش ) و تألیف تاریخ مختصر موسیقی ایران (1374 ش ؛ «سالشمار زندگی و آثار سیّدتقی بینش »، ص 10ـ11).

بینش در اسفندماه 1374 درگذشت و در صحن نو آستان قدس رضوی به خاک سپرده شد (همانجا). خانواده اش با بنیان نهادن مرکزی برای بزرگداشت او کتابهای کتابخانه و یادداشتهای او را در بنایی وقفی به همین نام ، گردآوری و وقف دانش پژوهان کرده اند.

منابع : تقی بینش ، «از آنچه که گذشته و آنچه که خواهیم کرد» (مصاحبه )، همو، «خاطراتی از محضر درس علی اکبر خان شهنازی »، «سالشمار زندگی و آثار سیدتقی بینش »، منیراقدس صدقیانی ، «پنجاه سال در کنار یکدیگر»، سیدعلیرضا میرعلی نقی ، «فهرست جامع مقالات استاد تقی بینش »، در رهپویة هنر ، دفتر 3 (پاییز 1376).

/ سیدعلی رضا میرعلی نقی و رضا مهدوی /
دايره المعذف اسلامي

arian
Thursday 23 October 2008, 07:55 AM
بوذری ، ابراهیم ، خوشنویس و موسیقیدان معاصر. در 1274 یا 1275 ش در روستای کرود طالقان زاده شد (راهجیری ، ج 1، ص 140؛ نصیری فر، ج 2، ص 149). از سالهای کودکی ، تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانة روستا آغاز کرد؛ کمی بعد، به تهران آمد و در منزل شیخ محمدآقا بوذری طالقانی ، مدرّس مدرسة سپهسالار، اقامت گزید. ادبیات فارسی و عربی و فقه و اصول را نزد شیخ مسیح اوانکی ] ایوانکی [ ، آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی ، حاج میرزا خلیل کمره ای و حاج علی شوشتری فرا گرفت و از او اجازه نامة رسمی در امور حسبیه دریافت کرد (نصیری فر، همانجا). در همین اوان ، به هنر خوشنویسی و موسیقی علاقه مند شد و به فراگیری آنها همت گماشت . خط نستعلیق را از زین العابدین ساعتساز، محمد عماد طاهری و عمادالکُتّاب ، ثلث را از امیرالکتاب ، و نسخ و رقاع را نزد علی عبدالرسولی فرا گرفت (همان ، ج 2، ص 149ـ150)؛ اما اصلی ترین دل مشغولی بوذری که در آن چندان مجال شکوفایی نیافت ، هنر موسیقی بود. وی از همان کودکی با موسیقیدانان بزرگ اواخر عهد مظفری آشنایی یافت و علاقه مند جدی هنر تعزیه خوانی شد؛ ازینرو مدتی نزد تعزیه خوان بزرگ آن زمان ، اقبال آذر (1245ـ1350 ش ) ظرائف تعزیه خوانی و ردیفهای آوازی مکتب تبریز را فرا گرفت (خالقی ، بخش 1، ص 353؛ مشحون ، ج 2، ص 662)؛ چندی نیز از تعالیم شیخ حبیب الله شمس الذاکرین کاشی (خالقی ، بخش 1، ص 358) و میرغرّای تعزیه خوان بهره برد و به تصریح خود، پس از اقبال از میرغرّا ] میرغرا [ تأثیر گرفته است . بوذری به واسطة میرغرا بود که با تعزیه خوانان معروف وقت چون ، حبیب الله اَسْب بَمَردی ، میرزا حسینعلی شهریاری و سیدبلال صمغ آبادی ، آشنا شد (رجوع کنید به همان ، بخش 1، ص 350ـ351).

بوذری در سنین جوانی تعزیه خوانی می کرد، اما با افزایش سن و ورود به مشاغل دولتی ، از اجراهای جمعی کناره گرفت . وی مدتی نیز ردیفهای سازی را نزد ابوالحسن صبا آموخت و با تفاوتهای اساسی اجرای ردیفِسازی و ردیف آوازی آشنا شد؛ مدتی نیز نزد حسین طاهرزاده ، استاد بلامنازع مکتب آواز اصفهان ، درس گرفت (همان ، بخش 1، ص 380). بوذری به موازات فعالیتهای خود در زمینة موسیقی ، در دبیرستانهای مشهور تهران ، چون تمدن و اسلام ، و از 1327 ش در دانشکدة معقول و منقول به تدریس و تعلیم خط پرداخت . همچنین برای حفظ و گسترش هنر خوشنویسی ، به همراه چند تن از بزرگان خوشنویسی ، انجمن خوشنویسان را دایر کرد. وی بیش از سی سال ، تا هنگام بازنشستگی در 1341 ش ، کارشناس خط در وزارت دادگستری و خطاط رسمی کتابخانة مجلس شورای ملی و ادارة مباشرت و دارالانشاء بود (نصیری فر، ج 2، ص 150). بوذری تا سالهای پایانی عمر خود مشاور شورای عالی انجمن خوشنویسان و عضو شورای تعیین شایستگی مقام استادی ، در این انجمن بود. وی در بهمن 1365 درگذشت (رجوع کنید به کیهان فرهنگی ، ص 40).

بخش وسیعی از آثار برجای مانده از بوذری در حوزة هنر خطاطی است . گذشته از عناوین روی جلدِ بسیاری از آثار شنیداری و مکتوب موسیقی ، آثاری چون دیوان حافظ ، منتخب دیوان سعد سلمان ، جلد اول جوامع الحکایات ، کتیبه های آرامگاه سعدی و شاه خلیل الله (در تفت )، بسیاری از کتابهای درسی دبیرستانها و اسناد و کتابهای دیگر به خط اوست (راهجیری ، ج 1، ص 142). در همین حال ، صفحات و نوارهای بسیاری از اجراهای اصیل موسیقی ایرانی نیز از او برجای مانده است .

گرچه بوذری بیشتر به عنوان مدرّس هنر خطاطی مشهور است ، و خود نیز مانند غالب اساتید قدیم موسیقی مایل نبود که در جامعه ، موسیقیدان شناخته شود، با اینهمه مقام او در موسیقی کمتر از خطاطی نیست . بوذری در موسیقی نیز، همانند خطاطی ، پایبند سرسخت اصول سنتی قدیم بود. وی با وجود آموختن مکتب آواز اصفهان ، نتوانست سبک اقبال آذر و مکتب آواز تبریز را ترک گوید و پیوسته از این مکتب متأثر بود (خالقی ، همانجا). با اینهمه نباید او را نمایندة کامل مکتب تبریز دانست ، زیرا تقید او به زبان فارسی و شعر کهن و تأثر او از اصول سنتی هنر خطاطی ، نوعی انضباط و انسجام در بافت و ساخت سلیقة هنری او پدید آورد که سبک او را از سبک افراد شاخص تُرک زبان مکتب تبریز متمایز می کند. پیش چشم داشتن اصول صحیح کرسی بندی دقیق و مستحکم در خطاطی و مطابق کردن آن با کرسی بندی جملات آواز در خوانندگی ، با همان دقت و استحکام ، ویژگی هنر اوست . او افزون بر استادی در تعزیه خوانی ، دربارة تاریخچة تعزیه و ظرایف آن و نیز در شناخت گوشه های مهجور و آوازهای قدیم و علم الرجال موسیقی معلومات عمیقی داشت .

منابع : روح الله خالقی ، سرگذشت موسیقی ایران ، تهران 1353 ش ؛ علی راهجیری ، تذکرة خوشنویسان معاصر ، ج 1، تهران 1364 ش ؛ کیهان فرهنگی ، سال 3، ش 11 (بهمن 1365)؛ حسن مشحون ، تاریخ موسیقی ایران ، تهران 1373 ش ؛ حبیب الله نصیری فر، مردان موسیقی سنتی و نوین ایران ، ج 2، تهران 1371 ش .

/ سیدعلیرضا میرعلی نقی /
دايره المعارف اسلامي

arian
Thursday 23 October 2008, 07:57 AM
بَنایی هِرَوی ، کمال الدین شیرعلی فرزند محمد سبزمعمار، شاعر، مؤلف و موسیقیدان نیمة دوم قرن نهم و اوایل قرن دهم . تذکره نویسان به سال تولد او اشاره ای نکرده اند، اما برخی ( ایرانیکا ؛ د. تاجیکی ، ذیل مادّه ) تولد او را 857 دانسته اند. در هرات به دنیا آمد. از آغاز جوانی به فراگرفتن علوم ادبی و عقلی پرداخت و از فضلای زمان خود شد. سپس به شعر روی آورد (سام میرزا صفوی ، ص 167؛ صفا، ج 4، ص 394ـ 395) و چون پدرش بنّا بود، تخلص بنایی را برگزید (بلیانی ، گ 107 ر؛ خلیل ، ج 1، ص 105؛ سام میرزا صفوی ، همانجا). برخی (اته ، ص 87؛ ایوانف ، ج 1، ص 281، 422، 824؛ امیرعلیشیر نوائی ، ص 60، 232)، تخلص او را بنّایی (با نون مشدّد) دانسته اند، اما در دفتر اول دیوانش (رجوع کنید به ادامة مقاله ) بدون تشدید آمده است . اشعاری نیز با تخلص «حالی » سروده است (صفا، ج 4، ص 394)، اما نباید او را با شاعران دیگری با تخلص «حالی »، از جمله دوست محمد سبزواری (متوفی 939)، اشتباه کرد (رجوع کنید به خیامپور، ج 1، ص 244). او در خوشنویسی و موسیقی نیز مهارت داشت و در ساختن انواع تصنیف معروف بود (بلیانی ؛ سام میرزا صفوی ؛ امیرعلیشیر نوائی ، همانجاها).

بنایی در جوانی جزو شاعران دربار امیرعلیشیر نوایی (متوفی 906) بود (نفیسی ، ج 1، ص 310)، اما به سبب هزل گوییهایش امیرعلیشیر از او رنجید، و نیز به سبب تکبر، مقبول مردم واقع نشد و بناچار از هرات مهاجرت کرد (بلیانی ، همانجا؛ امیرعلیشیر نوائی ، ص 60، 232؛ سام میرزا صفوی ، همانجا). به تصوف نیز گرایش داشت (خواندمیر، ج 4، ص 348؛ امیرعلیشیر نوائی ، همانجاها؛ معصوم علیشاه ، ج 3، ص 119)، چنانکه در مهاجرت از خراسان ، ابتدا به فارس رفت و مدتی مرید شیخ شمس الدین محمد لاهیجی (متوفی 912)، پیشوای صوفیة نوربخشیة فارس ، شد (بنایی هروی ، مقدمة صفوت و بینش ، ص شش ؛ صفا، ج 4، ص 397). پس از مدتی ، به تبریز نزد سلطان یعقوب آق قوینلو (حک : 883 ـ896) رفت و تا 896، پایان زندگی یعقوب ، در آذربایجان ماند و سپس به هرات بازگشت (صفا، ج 4، ص 398). علت مهاجرتهای پی درپی او از هرات ، شوخ طبعی و هزل و هجوگوییش بود که سبب رنجش دیگران می شد (بنایی هروی ، همانجا). مدتی پس از بازگشت به هرات ، میان او و علیشیر نوایی مناسبات دوستانه برقرار شد (صفا، همانجا)، اما دوباره روابط آنها تیره شد و بنایی از بیم جان به ماوراءالنهر گریخت (آزاد بلگرامی ، ص 149؛ بنایی هروی ، مقدمة صفوت و بینش ، ص هفت ؛ سام میرزا صفوی ، ص 168) و نزد سلطان علی میرزا (متوفی 905 یا 906)، والی ماوراءالنهر و نوة سلطان ابوسعید تیموری (حک : 854 ـ873)، پذیرفته شد (آذر بیگدلی ، ص 152؛ خواندمیر؛ سام میرزا صفوی ، همانجاها) و تا هنگام تسلط شیبک خان ازبک (محمدخان شیبانی ، حک : 906ـ 915 یا 916) بر ماوراءالنهر، در آنجا ماند. شیبک خان نیز او را با احترام پذیرفت و به وی منصب ملک الشعرایی داد (سام میرزا صفوی ، ص 169؛ صفا، ج 4، ص 400). بنایی در 913، ظاهراً همراه شیبک خان ، به خراسان رفت (سام میرزا صفوی ، همانجا). در اواسط 916، شیبک خان در مرو کشته شد و بنایی همراه تیمورسلطان ، پسر او، به ماوراءالنهر رفت (صفا، ج 4، ص 400ـ401) و سرانجام در حملة یاراحمد اصفهانی ، وزیراعظم شاه اسماعیل اول صفوی (حک :905ـ930)، به ناحیة قَرشیِ ماوراءالنهر، در 918 به قتل رسید (آذر بیگدلی ، همانجا؛ امین احمد رازی ، ج 2، ص 152؛ خواندمیر، ج 4، ص 349؛ گوپاموی ، ص 99). برخی سال وفات او را 928 ذکر کرده اند (آزاد بلگرامی ؛ خلیل ، همانجاها).

بنایی از شاعران توانای عهد تیموری است ، به طوری که او را اشعر شعرای خراسان می دانستند (صفا، ج 4، ص 401)؛ غیاث الدین منصور دشتکی (متوفی 948) دربارة او گفته است : «ملای شاعران و شاعر ملایان » است (سام میرزا صفوی ، ص 167). تعبیرات و تشبیهاتی که مبتنی بر اطلاعات مختلف علمی و ادبی اوست ، نشان می دهد که بدون تتبع در دیوانهای پیشینیان به شاعری نپرداخته و فقط به قریحه و استعداد اکتفا نکرده است (صفا، همانجا).

آثار او عبارت است از : 1) دیوان ، در دو دفتر، یکی با تخلص «بنایی » در ششهزار بیت شامل قصیده و قطعه و رباعی ، و دیگری با تخلص «حالی » در سه هزار بیت به استقبال از اشعار سعدی و حافظ . دیوان بنایی در ماوراءالنهر و خراسان مشهور بود (خواندمیر، همانجا). از دیوان او چند نسخة خطی موجود است (رجوع کنید به منزوی ، ج 3، ص 2251ـ2252؛ بلوشه ، ج 3، ص 318ـ 319). برخی از اشعار او نیز در مجموعه های خطی آمده است (رجوع کنید به بلوشه ، ج 3، ص 453، 457، 485؛ ایوانف ، ج 1، ص 420ـ422)؛ 2) مجمع الغرایب ، قصیده ای که تعداد ابیاتش را از 501 تا 876 بیت ذکر کرده اند، اما بیش از چهارده بیت از آن باقی نمانده است ( د. تاجیکی ، همانجا)؛ 3) باغ ارم یا بهرام و بهروز ، مثنوی تعلیمی که به نام سلطان یعقوب آق قوینلو سروده و در مجموعه ای به نام باغ ارم و افضل التذکار ذکرالشعرا والاشعار و تذکرة نوایی در 1336 در تاشکند چاپ شده است . گزیده ای از باغ ارم نیز در 1351ش به چاپ رسیده است (بنایی هروی ، مقدمة صفوت و بینش ، ص شش )؛ 4) شیبانی نامه به نظم و نثر، شامل تاریخ زندگی و لشکرکشی و مناقب محمدخان شیبانی ؛ 5) فتوحات خانی ، دربارة کشورگشاییهای شیبک خان و تاریخ شیبانیان . این اثر صورت تکمیل و تصحیح شدة شیبانی نامه است و نسخه ای از آن در دوشنبه (ش 1/778) موجود است (فرهنگستان علوم جمهوری تاجیکستان ، ج 1، ص 68)؛ 6) رساله در موسیقی ، به خط نستعلیق مؤلف شامل مقدمه ، دو مقاله و خاتمه . دیباچة آن نمونة بارزی از صنعت «براعت استهلال * » است . این رساله که از معدود آثار در موسیقی ایرانی به زبان فارسی است ، در 1368 ش به چاپ رسیده است .

منابع : لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی ، آتشکدة آذر ، چاپ جعفر

شهیدی ، تهران 1337 ش ؛ میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، خزانة عامره ، نسخة عکسی از چاپ سنگی ، کانپور 1871؛ کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران 1351 ش ؛ امیرعلیشیر نوائی ، تذکرة مجالس النفائس ؛ چاپ علی اصغر حکمت ، تهران 1363 ش ؛ امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ] بی تا. [ ؛ تقی الدین بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخة

عکسی از نسخة خطی موجود در کتابخانة ملک ، ش 5324؛ کمال الدین بن محمد بنایی هروی ، رساله در موسیقی ، چاپ نصرالله پورجوادی ،

تهران 1368 ش ؛ علی ابراهیم خلیل ، تذکرة صحف ابراهیم ، نسخة عکسی از نسخة خطی موجود در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران ، ش 663؛ غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1362 ش ؛ عبدالرسول خیامپور، فرهنگ سخنوران ، تهران 1368ش ؛ سام میرزا صفوی ، تذکرة تحفة سامی ، چاپ رکن الدین همایونفرّخ ، تهران ] بی تا. [ ؛ ذبیح الله صفا، تاریخ

ادبیات در ایران ، ج 4، تهران 1363 ش ؛ محمدقدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکرة نتایج الافکار ، بمبئی 1336 ش ؛ محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران 1339ـ1345 ش ؛ احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران 1348ـ 1353 ش ؛ سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر



فارسی در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران 1363 ش ؛

Akademiya nauk Tadz § ikskoy SSR. Otdel vostokovedeniya i pismennogo naslediya, Katalog vostochnikh rukopisey Akademii nauk Tadz § ikskoy SSR , ed. A. M. Mirzoeva and A. N. Boldireva, Stalinabad 1960; E. Blochet, Catalogue des manuscrits persans de la Bibliotheque Nationale , Paris 1905-1934; Encyclopaedia Iranica , s.v. "Bana ¦ Ý i Heravi ¦ " (by Z. Safa); Ensiklopediya Savetii Tadjik , Dushanbe 1978, vol. 1, 445; Vladimir Ivanov, Concise descriptive catalogue of the Persian manuscripts in the collection of the Asiatic Society of Bengal , Calcutta 1924-1927.

/ صفورا هوشیار /
دايره المعارف اسلامي

arian
Thursday 23 October 2008, 08:13 AM
ابونصر محمد فارابي (339 _ 259 ه.ق) دانشمند بزرگ ايراني اولين كسي بود كه به قصد تدوين يك نظريه جامع در علم موسيقي زمان خود به انتشار چند كتاب و رساله اقدام كرد.
او كه به مانند معدودي از علما و بزرگان ايراني پس از خود در علوم مختلف عرفان، فقه، رياضي و خصوصا موسيقي متبحر بود و از همين رو به «معلم ثاني» معروف شده بود، چند كتاب در علم موسيقي دارد كه مهم‌ترين آنها «الموسيقي الكبير» است.
اين كتاب را نخستين متن كامل، دقيق و علمي درباره تمام وجوه و جوانب موسيقي دانسته‌اند كه به نسبت‌هاي رياضي، فواصل، سازها و الحان، شيوه اجرا و ... مي‌پردازد. فارابي در «موسيقي الكبير» در باب اصول و مبادي موسيقي، آهنگ‌سازي و عقايد فلاسفه و فرزانگان درباره موسيقي سخن گفته است. اين كتاب تا سال‌ها در دانشگاه‌هاي اروپا تدريس مي‌شده و خصوصا نظريات فارابي درباره فواصل و به ويژه گام مخصوصي كه به نام خود اوست، در علم موسيقي در جهان شهره است.
ساير كتاب‌هاي فارابي در زمينه موسيقي عبارتند از: «كلام في الموسيقيا»، «احصا»، «الايقاع»، «في النقره» و «مضاف الي الايقاع».
بسياري از موسيقي‌دانان متاخر ايراني، موسيقي ايراني را بنا نهاده بر موسيقي فارابي دانسته‌اند. فارابي نظريه خود در باب موسيقي را بر نظريات پراكنده پيش از خود و به يك معنا بازخواني انتقادي آنها مبتني كرده است. او در مقدمه كتاب «موسيقي كبير» دليل نگارش اين كتاب را اين ذكر مي‌كند كه پيشينيان بخش‌هايي از موسيقي را در كتاب‌هايي كه پس از دوران اسلامي نگاشته شده، به فراموشي سپرده‌اند و بدون اينكه از مرزهاي اخلاق علمي خارج شود، آنها را «معذور» و يا اين بخش‌ها را «مفقود» مي‌نامد و از اين بحث مي‌گذرد تا في‌الجمله بگويد اگر مقصودش بازآوري و تكرار عقايد متقدمين بود، وي دست به تاليف چنين كتابي نمي‌زد.
او كه با آگاهي از آثار پيشينيان خود و تكميل نظريات آنان به تدوين موسيقي زمان خود همت گماشت، در مقدمه كتاب خود درباره علت تاليف آن خطاب به محمد كرجي (وزير دربار خليفه عباسي الراضي‌الله) مي‌نويسد: «اظهار علاقه كردي هنر موسيقي را آنچنان كه پيشينيان تصور كرده‌اند بشناسي و از من خواستي در اين باب كتابي ساده و قابل فهم عموم براي تو بنگارم، در اين خواست تو مدتي تاخير كردم بدين سبب كه خواستم تمام آثار دانشمندان پيشين را كه به ما رسيده است و همچنين آثار پيروان آنها و آثار معاصران خودمان را با دقت بخوانم. اميد داشتم در اين نوشته‌ها آنچه را كه مي‌خواستي بداني بيابم و اگر چنين بودي از نگارش كتاب مجددي در اين باب بي‌نياز گشتمي.»
چه اگر مطالعه دقيق و كاملي از تمام اجزا و اين علم در دست بود نگارش كتابي درباره آن بي‌فايده و زائد مي‌نمود و اختصاص نوشته‌هاي ديگران به خود ناشي از ناداني و بدي نيت به شمار مي‌رفت. اگر اثري داراي گذرهاي تاريك و قسمت‌هاي نارسا و يا هر عيب ديگر باشد ديگري مجاز است به تشريح آن بپردازد و آن را كامل كند و افكار مولف را روشن سازد در اين صورت افتخار از آن مولف اصلي است و آن ديگري جز نقل افكار و تشريح و بيان آن ادعايي نتواند كرد. در آثاري كه خواندم به نظرم رسيد كه برخي از قسمت‌هاي اين فن كنار گذارده شده و گفته‌هاي نويسندگان آن به ويژه از لحاظ نظري پيوستگي و روشني لازم را ندارد. اين معايب را نه مي‌توان به سبب قصوري از جانب آنان دانست و نه به سبب ناتواني آنان در تكميل آثار.
نويسندگان اين آثار بسيارند و همه در فن خود استاد بوده‌اند و فكري جز پيشرفت علم نداشته‌اند. هر يك از آنان گفته‌‌هاي پيشينيان خود را با تيزهوشي مطالعه كرده و خود چيزي بر آن افزوده‌اند. منتها نوشته‌هاي آنان در موسيقي مفقود شده و يا به زبان عربي بد ترجمه شده است. اين امر تنها دليلي است كه مي‌توان براي نقص اين كتاب‌ها ذكر كرد. بدين سبب است كه من خواست تو را در تاليف اين كتاب پذيرفتم.
فارابي آلات موسيقي زمان خود مانند عود، تنبور خراساني و تنبور شيرازي را به طور دقيق مي‌شناخته و در كتاب‌هاي خود معرفي كرده است. تطبيق تنبور خراساني با تنبور بغدادي از پژوهش‌هاي منسوب به فارابي است.
او علاوه بر نوشتن رساله‌هاي متعدد درباره موسيقي و ديگر علوم، خود نوازنده‌اي ماهر بود، تا جايي كه اختراع «قانون» را برخي به او نسبت داده‌اند. داستاني در اين باب نقل شده كه شنيدني است: «آورده‌اند كه وي در محضر سيف‌الدوله همداني ابتدا خطاي يك يك خوانندگان و نوازندگان مجلس را باز نمود، آنگاه از كيسه‌اي كه در كمر داشت چند چوب درآورد و آنها را به هم پيوست و بنواخت، همه را خنده گرفت. پس چوب‌ها را درهم ريخت و تركيبي تازه فراهم بساخت و بزد، همه به گريه درآمدند. بار ديگر چوب‌ها را درهم ريخت و تركيبي تازه فراهم آورد و ضربي ديگر آغاز كرد، همه حاضران حتي پرده‌داران و دربارن‌ها نيز به خواب رفتند. او سپس آنها را خفته رها كرد و برفت.»
فرهاد فخرالديني از استادان برجسته موسيقي ايران در مصاحبه‌اي درباره تبحر فارابي در نوازندگي گفته است: «ابن سينا محققا فقط تئوريسين بوده و در موسيقي عملي دستي نداشته، ولي فارابي آن گونه كه نوشته شده به اصول موسيقي و فن نوازندگي آشنايي دقيق‌تري داشته و در مباحث نظري موسيقي چهره فوق‌العاده شاخصي بوده و هست. از مهم‌ترين كارهايي كه فارابي انجام داده، پرده‌بندي چند ساز بوده كه من بر همان اساس، تنبور خراسان را پرده‌بندي كرده و ديدم كه دقيقا پرده‌هاي آن با موسيقي‌ فعلي ايران يكي است و اين بدين معناست كه با وجود اين كه حدود هزار سال از آن زمان مي‌گذرد، پرده‌هاي موسيقي ايراني دقيقا روي آن تنبوري كه فارابي از آن ياد مي‌كند، منطبق درآمده است.»
You can see links before reply
در ايران، دانشمند فقيد دكتر مهدي بركشلي، تنها كسي بود كه به طور دقيق و مستمر درباره فارابي و نظرات موسيقي او مطالعه كرد و كتاب‌هاي «موسيقي فارابي» و «انديشه‌هاي علمي فارابي درباره موسيقي»، را در سال‌هاي 1351 و 1356 درباره او نوشت. بخش دوم كتاب «الموسيقي الكبير» نيز در سال 1374 توسط آقاي «ابوالفضل بافنده اسلامدوست» ترجمه و منتشر شده است.
سال گذشته خانه موسيقي ايران پيشنهاد و درخواست نامگذاري نهم مهر ماه روز تولد فارابي را به عنوان «روز ملي موسيقي» به شوراي عالي انقلاب فرهنگي ارايه كرده بود، اما هنوز هيچ پاسخي به اين درخواست داده نشده است.
خبرگزاري ميراث فرهنگي

arian
Thursday 23 October 2008, 08:45 AM
اسحاق موصلی

اسحاق فرزند «ابراهیم موصلی»، معروف به «ابن ندیم»، نامدارترین خواننده و نوازنده ی خلافت «هارون» بود که دوران «امین» و «مامون» (پسران هارون الرشید) و پس از آن دو، «معتصم» و «واثق عباسی» را سپری کرد و در آغاز خلافت «متوکل عباسی» درگذشت. وی در شهر ری در سال 155 هجری قمری از مادر که نامش «شاهک» بود زاده شد و در سال 235 هجری قمری در بغداد دیده از جهان فروبست.

ابن ندیم در کتاب «الفهرست» افزون بر چهل اثر را به وی نسبت داده است که در آن میان، بسیاری از آنها در موسیقی بوده است مانند : کتاب «الرقص و الزفن» (پایکوبی)، کتاب «النغم و الایقاع»(آهنگ ها و وزن)، کتاب «اغانی کبیر»، مجموعه اغانی و رساله های زیادی درباره ی موسیقیدانانی چون حماد، حنین طبری، طویس، ابن مسجع، حسان و ...از جمله آثار اوست.
متاسفانه هیچکدام از آثار وی به جز اشعارش [1] در دست نیست، اما خوشبختانه در کتاب «کمال ادب الغنا» تالیف «حسن کاتب» (حسن بن احمد بن علی الکتاب) که نسخه ی منحصر به فردی از آن در ترکیه به دست آمده است،(با تاریخ تحریر 625 هجری قمری و 1235 میلادی) نمونه هایی از آثار اسحاق موصلی وجود دارد و چنین که پیداست، مولف این کتاب، آثار اسحاق را در دست داشته است.[2]
اسحاق موصلی نخستین کسی است که هنر و دانش موسیقی را پایه گذاری کرد و چهارچوب های علمی مدونی برای آن نوشت.
«ابوالفرج اصفهانی» درباره ی او می گوید :
«...مقام او در علم و ادب و پایگاه او در روایت حدیث و شعر همچنین دیگر علوم مشهورتر از آن است که نیازی به شرح و توصیف داشته باشد. دانش موسیقی و هنر موسیقی کوچکترین دانش ها و کمالات اسحاق بود. با وجود این، به این هنر شهرت پیدا کرد، زیرا در سایر علوم همپایه و نظیر داشت، لیکن در دانش موسیقی و هنر خوانندگی و نوازندگی عود کسی به مقام وی نمی رسید.»
او همچنین می گوید : «اسحاق غنای عربی و راه های آن را درست کرد و آوازها را به گونه ای طبقه بندی نمود و با مهارت از هم جدا کرد که هیچ کس پیش از نتوانسته و پس از او هم از عهده چنان کار بزرگی برنیامده است.»
از شاگردان مشهور وی «ابن فردادبه»، «زریاب» و فرزند دانشمندش «صحاد» بودند. هنگامیکه زندگینامه ی موسیقیدانان را می خوانیم و آنها را با هم می سنجیم، درمی یابیم که اسحاق موصلی نابغه ی یکه تاز دوران ها بوده است. هنر و استعداد و دانش او از ورای روایات پدیدار می شود، اما گوش و حس اسحاق به گونه ی شگفت آوری تیز بود، از میان 80 تار عود که هم نوازی می کردند، در مجلسی که موسیقیدانان بزرگی چون «ابراهیم بن مهدی» نیز در آن حضور داشت، وی بود که دریافت ایقاع (ضرب) عود با ایقاع خواننده یکسان نیست.[3]
مرگ اسحاق در بغداد در اوایل خلافت متوکل عباسی رویداد. او در آخر عمر دچار بیماری «ذَرَب»[4] شده بود.او در رمضان سال 235 هجری درگذشت.
از دیگر موسیقیدانان ایرانی در آن دوره از «زلزل رازی» می توان یاد کرد، او دایی اسحاق موصلی بود، زلزل در نوازندگی سازهای زهی مهارتی به سزاداشت و بخاطر تخصص در ضرب های قوی به ضارب معروف شده بود.[5]
شهرت زلزل در تاریخ موسیقی بیشتر به پژوهش های او درباره ی مسایل نظری موسیقی مربوط می شود.
موسیقی شناس ایرانی تبار دیگری که در اواخر سال های شکوفایی قدرت عباسیان می زیسته «خلیل بن احمد فراهیدی» است که اثر گرانقدر او به نام کتاب «العین» در نحو، شهرت جهانی دارد. دو اثر گمشده ی «کتاب النعم» و «کتاب الیقاع» در شناخت نت ها و وزن ها که ابن ندیم در «الفهرست» به او نسبت داده است نمودار آشنایی خلیل با موسیقی و تخصصش در موسیقی نظری می تواند باشد.

arian
Thursday 23 October 2008, 09:14 AM
ابراهیم موصلی

ابراهیم پسر بهمن، پسر پشنگ (که از دهگانان ارجان شیراز - ارگان فارس - بوده اند) ملقب به «ندیم» نامدارترین خواننده و نوازنده بربت (عود) در آغاز خلافت عباسیان و نیز نخستین پایه گذار موسیقی ِآوازی و سازی ایرانی در بغداد بود.
خطیب بغدادی از قول اسحاق (پسر ابراهیم موصلی) می نویسد :
«... ما اهل ارگان فارس هستیم، جدم از آزار امویان حاکم آنجا به کوفه گریخت. پدرم در سال 125 هجری متولد شد، وی در کودکی یتیم شد و در قبیله ی بنی تمیم بزرگ شد. پس برای امرار معاش و کسب روزی به موصل هجرت کرد. 14 ماه در آنجا کار کرد و به بغداد بازگشت و سپس مردم او را موصلی خواندند. پس از آن برای تکمیل هنر خوانندگی و نوازندگی به ری و خوزستان عزیمت کرد و تجربیات فراوانی اندوخت. همچنین شاعری خوش قریحه بود.»
ابوالفرج اصفهانی می نویسد : «ابراهیم موصلی را باید نخستین مدون و پایه گذار موسیقی عربی خواند. وی با درآمیختن نغمه ها و آهنگ های فارسی و عربی، موسیقی جدید عربی را پی ریزی کرد و سبک های نوینی در اجرای آهنگ ها پدید آورد.
این هنرمند،، نوازنده وخواننده ی کم نظیری بود و به قدری در ساختن آهنگ دست داشت که بالغ بر چند سد آهنگ ساخت.» [1]
همچنان که «ابن خلکان» چند مقام جدید را به او نسبت می دهد و مسعودی نیز او را نخستین سازند «ماخوری» می داند ( شاید به دلیل تبدیل «خ» به «ه» در فارسی مانند خور و هور، همان ماهور باشد).
از کارهای ابراهیم موصلی، اداره ی هنرستان موسیقی بود که در آن هنرجویان خود را تعلیم خوانندگی و نوازندگی می داد و حتی اشراف بغداد، پسران و دختران خود را برای فراگرفتن موسیقی نزد وی می فرستادند تا از این راه بر مقام و جایگاه اجتماعی خود که در آن زمان باعث سربلندی بود، بیفزایند.
اسحاق درباره ی پدرش می گوید : «وقتی پدرم در ری بود، با زنی به نام دوشارم (دوشیزه) [2] ازدواج کرد و در آنجا غنای فارسی را فراگرفت. نخستین درآمد وی از آوازخوانی در همان زمان بود.
وقتی یکی از ماموران ِابوجعفر منصور دوانیقی به ری آمده بود، یکی از ساخته های ابراهیم موصلی را شنید و به رسم سپاس بالاپوش پوست سمور بسیار گرانبهای خود را به او جایزه داد و چندی بعد که دوباره به ری بازگشت و آوازی دیگر از او شنید، مبلغ هفت هزار درهم به وی داد.
ابراهیم موصلی در دوران خلافت «هادی» چهارمین خلیفه ی عباسی به شهرت رسید و به قدری مورد توجه هارون الرشید پنجمین خلیفه واقع شد که با گرفتن لقب «الندیم» در زمره ی ندمای خاص خلیفه درآمد تا آنجا که وقتی بیمار شد خلیفه همواره در کنار بسترش بود و پس از مرگش با پسرش مامون بر جنازه ی او نماز خواندند.
اسحاق درباره ی تعداد آوازهای پدرش گفته است : «ابراهیم نهسد آواز ساخته بود که بعضی از آنها ارزش دیناری داشتند و برخی ارزش درهمی و تعدادی هم ارزش فلوسی [3]. من سی سد آواز آخری که در مایه های لهوی و مطربی او بودند و ارزش موسیقایی نداشتند از دیوان پدرم حذف کردم و هر وقت می پرسیدند ابراهیم چند آواز ساخته است می گفتم شش سد آواز.»
ابراهیم موصلی تا پیش از چهل سالگی آهنگ هایی می ساخت که بیشتر بزمی و لهوی و مطربی بود که برای مجالس خلفا می خواند. که آن به وضعیت حال و شرایط روحی خلیفه بستگی داشت که اکنون چه طلب کند.
اگر فضای شادی و بزمی بر او چیره بود، برایش آهنگ های نشاط آور و رقص آنگیز می ساختند و اجرا می کردند.
وی در دوران جوانی و نشاط خود، سی سد آهنگ جدی وماندگار از خود به جای گذاشت که مایه ی بزرگی و آوازه هنری او گردید. اسحاق موسلی که مردی ادیب و خلاق بود، شعرها و آهنگ های لهوی و مطربی پدرش را در شان او نمی دانست و از دیوانش حذف و نابود ساخت. این نکته نشانگر سلامت نفس اسحاق موصلی بود.

پانوشت ها :

1. فارمر به نقل از الاغانی
2. دوشارم زن محبوب ابراهیم بود که با دف آهنگ های او را همراهی می کرد. مادر اسحاق نیز که همسر اول ابراهیم بود، شاهک نام داشت.
3. واحد پول خُرد برخی کشورهای عربی است. مانند ریال در برابر تومان


بن نوشت ها :

بشنو شمیم عود – بازنویسی الاغانی اثر ابوالفرج اصفهانی به کوشش اکبر ایرانی
تاریخ مختصر موسیقی ایران – تقی بینش
زمینه ی شناخت موسیقی – فریدون جنیدی

arian
Thursday 23 October 2008, 09:15 AM
زریاب

موصلیان (مقصود ابراهیم و اسحاق موصلی و موسیقیدانان دیگر ایرانی است) غلامی داشتند که نام او «زریاب» بود. او فن موسیقی را از آنان فراگرفته و در آن مهارت یافته بود. از این رو موصلیان به وی رشک بردند؛ او را به مغرب گسیل دادند.
ابن خلدون نویسنده ی آفریقایی (مغربی) درباره ی وی می نویسد :
«...زریاب به درگاه ِ«حکم بن هشام بن عبدالرحمن داخل» امیر اندلس (اسپانیا) رسید، و او زریاب را بسیار گرامی داشت و به دیدار او شتافت و به وی جایزه های عالی بخشید و مقرری هایی برای او تعیین کرد و وی را در بارگاه دولت در میان ندیمان خویش به پایگاهی بلند رسانید. از این رو در اندلس هنر موسیقی به سبب زریاب پیشرفت شایانی کرد و پس از وی تا روزگار «ملوک طوایف» یادگارها و آثار او همچنان باقی و متداول بود و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد. چنانکه در «اشپیلیه» (اسپانیا) نمونه های هنری وی بدانسان گسترش یافت که همچون دریایی بی کران بود.»
«...پس از نابود شدن رونق و شکوه آن شهر، یادگارهای زریاب از آنجا به کشورهای ساحلی افریقیه و مغرب منتقل شد و در شهرهای آن سرزمین تقسیم گردید و با آنکه عمران و تمدن افریقیه به قهقرا بازگشته و دولت های آن رو به نقصان می روند، هنوز هم بقایای هنری زریاب در آن سرزمین یافت می شود.»
با توجه به آنچه «ابن خلدون» گفته است دیگر جای سخن در تاثیر موسیقی ایران بر ملل آفریقا و اسپانیا، و از آن سوی تاثیر مجدد موسیقی ایرانی بر ملل اروپایی باقی نمی ماند. چون ابن خلدون در روزگاری این سخنان را گفته است که از ایران نامی هم در میان نبوده و نواحی مختلف آن تحت عنوان ایراک (عراق)، سپاهان، پارس، خراسان، آذربایجان، میان رودان، سیستان و بلوچستان، گیل و دیلمان و ... همگی زیر سیطره ی حکومت عباسیان روزگار می گذراندند، و ابن خلدون نمی دانست که پس از چند سده ی دیگر این نواحی تحت عنوان «ایران» دوباره گرد خواهند آمد.
آری ! زریاب رایحه ی دلپذیر مُشکی را که اندرون ِسینه داشت «موسیقی ایرانی» را، با دم صبح به همه ی آفاق جهان پراکند؛ و اکنون، گاهی، یادی خاطر انگیز از این رایحه ی دلپذیر همراه با موسیقی غربی باز به ایران می آید.
بن نوشت :

تاریخ مختصر موسیقی ایران - تقی بینش