PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مهندس عنکبوت !



kaka
Saturday 25 October 2008, 12:37 PM
You can see links before reply


عنکبوت ، در عالم جانوران، و در اين کارگه کون و مکان، "مهندسي نساجي" خوانده است. او دوک همت را بکار انداخته و فارغ از سرد و گرم روزگار، همواره گرم کار است. معلوم است که چنين مهندس شايسته اي نمي تواند از طعن طاعنان و ملامت ملامت گران و سست همتان برکنار ماند.
بانوي عفيف شعر ايران، اختر چرخ ادب، پروین اعتصامی بسيار استادانه ماجراي طعن کاهلي را بر مهندس عنکبوت، به تصوير کشيده است که مي توان نکاتي ظريف از حرفه و کار مهندسي را در آن يافت. از جمله:
* فارغ از هياهوي زمانه، گرم کار خود بودن و وظيفه خود را انجام دادن:

عنکبوتي ديد بر در، گرم کار
گوشه گير از سرد و گرم روزگار
* همت را بکار بستن و سعي و عمل پيشه کردن:

دوک همت را بکار انداخته
جز ره سعي و عمل نشناخته
* ايده پردازي و ارائه فکر در بکار گيري نوآورانه ابزار موجود:

درسها مي داد بي نطق و کلام
فکرها مي‌پخت با نخهاي خام
* با ديد طبيعي و درس آموز به افت و خيز و شکست و موفقيت در کار نگاه کردن:

گه تبه کردي، گهي آراستي
گه درافتادي، گهي برخاستي
پاي کوبان در نشيب و در فراز
ساعتي جولا، زماني بندباز
* حرفه گرائي و خبرگي در کار و خود را صاحب کار(owner) دانستن:

کار کرده، صاحب کاري شده
اندر آن معموره معماري شده
* انگيزه دروني و شور و حال داشتن در انجام کار:

گر چه اندر کنج عزلت ساکنم
شور و غوغائيست اندر باطنم
* شرافت و ارج قائل شدن به کار خود:

دست من بر دستگاه محکمي است
هر نخ اندر چشم من ابريشمي است
* طراحي بي عيب و نقص و زبردستي در رياضي:

اوستاد اندر حساب رسم و خط
طرح و نقشي خالي از سهو و غلط
زاويه بي حد، مثلث بي شمار
اين مهندس را که بود آموزگار
* استفاده حداکثري از فرصت ها براي انجام کار و ارائه خدمت:

کاردانان، کار زينسان مي کنند
تا که گوئي هست، چوگان مي زنند
* آمادگي انجام کار و ارائه توانائيها در هر فراز و نشيب و تغيير و تحول:

گر ز يک کنجم براند روزگار
گوشه ديگر نمايم اختيار
هست بازاري دگر، اي خواجه تاش
کاندر آنجا مي‌شناسند اين قماش


You can see links before reply


کاهل بي همت بر سر راه اين مهندس عاليقدر مي نشيند و با منفي بافي، گرد نااميدي بر او مي ريزد. او مي گويد: اين چه کار سرسري است که تو زير اين آسمان بلند انجام مي دهي؟ در اين کارگاه هستي، تو در برابر کوه ها، پر کاهي بيش نيستي. طراحي مي کني و خانه مي سازي تا با عطسه اي ويران شود؟ نقش بر آب مي زني. تو اهل هنر نيستي. ديبائي بباف تا خلقان از او پيرهن درست کنند. و نتيجه نسخه فلسفه بافي او:

چون تو نساجي، نخواهد داشت مزد
دزد شد گيتي،تو نیز از وی بدزد
خسته کردي زين تنيدن پا و دست
رو بخواب امروز، فردا نيز هست
مهندس صبور در مقام پاسخ برمي آيد و مي گويد: تو از اسرار من آگاه نيستي. تو تنها به فکر خفتني و خود را فارغ از کار جهان ساخته اي. من کارگر(ظاهرا در آنجا هم مهندسين تابع قانون کار هستند!) کارگاهي هستم که کارفرماي کارآگاه او خداست:

در تکاپوئيم ما در راه دوست
کارفرما او و کارآگاه اوست
من از ابتدا حرفه بافندگي را برگزيده ام و در هر فرصتي سعي خود را در بافتن بکار برده ام. از طريق شاگرد ـ استادي (on the job training!) کار را ياد گرفته ام:

پيشه‌ام اينست، گر کم يا زياد
من شدم شاگرد و ايام اوستاد
کار و بار تو چيست؟ خانه اي که تو مي سازي کجاست؟ اگر هوا خانه مرا خراب مي کند، برق هوا و هوس خرمن وجود ترا سوخته است. اگر تو هم رشته اي انتخاب مي کردي(توصيه ام مهندسي است!) اکنون سررشته اي در دست خود داشتي:

عنکبوت، اي دوست، جولاي خداست
چرخه‌اش مي گردد، اما بي صداست

fanoos
Saturday 25 October 2008, 01:25 PM
کاکا جون شاعرش کیه؟

اگه ادامه دار نیست میتونستی توی اشعار طنز بزنی


مرسی

kaka
Saturday 25 October 2008, 02:47 PM
سلام ...

همه ی شعرایی که نوشته از پروین اعتصامیه ولی نویسندشو الان نگاه کردم آقای مسعود بینش بود اصل کاری که از قلم افتاده بود ! ممنون بابت تذکرت ... نه ادامه دار نیست یکی از مقالات تو سایت تبیان بود به نظرم جالب اومد نوشتمش ولی بیشتر به مقاله می خورد حالا هر جور خودت صلاح می دونی :):)