PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آواز از كنگره عرش



arian
Saturday 1 November 2008, 03:55 PM
آواز از كنگره عرش
You can see links before reply (You can see links before reply)ايران- سيدعليرضا ميرعلينقي:
به مناسبت بزرگداشت استاد اسماعيل اديب خوانساري. استاد اديب خوانساري از نظر من بزرگترين خواننده 70 سال گذشته ايران است و فكر مي‌كنم افراد بسياري در اين زمينه با من هم‌دل و هم‌عقيده باشند.
You can see links before reply
استاد اديب در تمام عمرش خواننده‌اي بود مخصوص طبقه خواص موسيقيدان و هنرش در عالي‌ترين سطح قرار داشت. طبيعي است كه چنين هنرمندي در دوره حياتش به‌درستي درك نشود. استاد اديب و همتاي او در نوازندگي، استاد مرتضي محجوبي از اين كم‌توجهي‌ها رنج مي‌بردند ولي مانع نمي‌شد كه هنرشان را به اجتماع عرضه كنند.
You can see links before reply
اكنون مي‌بينيم با وجود اين همه تبليغاتي كه در رسانه‌ها و در كتاب‌هاي موسيقي راجع به تكامل آوازخواني در 30 سال گذشته مي‌شود، برخي هنرجويان جوان از تسلط لحن‌هاي امروزي اشباع شده‌اند و به دنبال لحن‌هاي ديگري مي‌گردند كه در اين سال‌ها به آن توجهي نشده است.
You can see links before reply
مي‌بينيم كه هر سال، تعداد جوان‌هايي كه با علاقه‌مندي از روي نوارهاي مرتضي خان مشق پيانو مي‌كنند، بيشتر مي‌شود. اين نشان مي‌دهد كه هنر آن استادان محدود به زمان خودشان نبوده و مخاطب‌هاي فهيم خود را در امروز و در آينده پيدا كرده و خواهد كرد. چنين توجهي به هنر استاد اديب خوانساري دور و دير نيست.
You can see links before reply
تقصير از ما نبود كه او نابغه‌اي جلوتر از معيارهاي زمانه‌اش بود. هرچند كه در زمان خود هم خواننده‌اي محبوب و محترم و مورد علاقه بزرگترين رجال فرهنگي و هنري بود و اطمينان دارم كه هنر اين دو استاد، يعني اديب و مرتضي خان، در سال‌هاي آينده مورد توجه جدي پژوهشگران جوان موسيقي ايراني قرار خواهد گرفت.
درباره «سبك» كه متاسفانه از آن تعريف روشني در موسيقي آوازي ارائه نشده است به اختصار بايد گفت كه در هنرهاي سنتي،‌ يعني هنرهايي كه از قواعد جمعي ثابتي در مقطعي از تاريخ پيروي مي‌كنند، افراد مؤسس سبك بسيار انگشت‌شمارند و ديگرانند كه از آنها پيروي مي‌كنند.
You can see links before reply
در موسيقي يك‌صد سال گذشته ما، شايد تنها استاد صاحب سبك، سيدحسين طاهرزاده است. آواز در موسيقي فارسي به قبل و بعد از طاهرزاده تقسيم مي‌شود. كافيست به آوازهاي نسل قبل از طاهرزاده يعني قربان‌خان، قلي‌خان، سيد رحيم و سيد احمدخان گوش كنيد تا تفاوت‌هاي بنيادين و ارزش‌هاي هنري طاهرزاده را پيدا كنيد.
You can see links before reply
طاهرزاده معمار بناي موسيقي آوازي ايران در زمان خود تا امروز است و ديگران از قبيل استاد اديب، وزيري، ظلي و حتي تاج اصفهاني با همه تعاليمي كه نزد سيدعبدالرحيم گرفته‌اند، متاثر از او هستند. تاثير پذيرفته‌اند ولي مقلد نيستند. تاثيرپذيري برخورد عالمانه طاهرزاده با موسيقي، شعر و تلفيق اين دو، در آثار خوانندگان نسل بعد از او از جمله استاد اديب، بارز است.
استاد در مصاحبه با مجله رودكي سال 1353 هم فرموده‌اند كه به صفحات طاهرزاده زياد گوش مي‌كرده‌اند. بنابراين، سبك آواز سنتي ايران، فقط راه انحصاري طاهرزاده نيست بلكه راه‌هاست. راه‌هايي است متنوع و برآمده از يك ريشه واحد (بناي طاهرزاده) ولي با تفاوت‌هاي بسيار با همديگر.
You can see links before reply
از اين‌رو آواز اديب و قمر و ظلي و تاج به راحتي از همديگر قابل تشخيص است. زيرا هركدام خصوصياتي براي خود دارند كه از چارچوب آن معماري بزرگ هنرمندانه خارج نشده ولي هركدام زيبايي‌هاي هنري خود را دارند. در اينجاست كه به دومين مؤلفه بعد از سبك مي‌رسيم يعني لحن فردي.
You can see links before reply
انصاف را كه لحن فردي استاد اديب بين خوانندگان هم‌دوره خودش متمايز بود و نه قبل و نه بعد از خودش كسي پيدا نشد كه حتي بتواند تقليد ظاهري او را درست از عهده بربيايد. گذشته از جنس ممتاز حنجره خدادادي، بنيه طبيعي نيرومند و انعطاف فراوان، چكيده تمام روحيات و احساسات و منش فرهنگي متعالي و روحيه لطيف طبيعت‌گراي استاد اديب، طعم منحصر به فردي از احساس اصيل ايراني از آواز را ارائه مي‌كند كه توصيفش بسيار دشوار است و فقط بايد آن را شنيد. در اينجا راجع به آن صحبتي نمي‌كنم چرا كه به قول مولانا «هم قلب بشكست و هم كاغذ دريد.»
You can see links before reply
سومين مولفه كه مي‌توان درباره آن بحث كرد، ابتكارات شخصي استاد اديب است. اصولا داشتن ابتكار اصيل در محدوده هنر سنت بسيار دشوار است زيرا به نوعي جمع اضداد است. هم بايد ملاحظه هزار و يك قاعده تخطي ناپذير از سنت را داشت و هم ظرافت‌هاي فرديت خود را بدون خدشه به چارچوب‌هاي كلاسيك اجرا كرد.
اين موهبت تنها به آنهايي مي‌رسد كه رياضت عميق و مستمر در اين هنر را گذرانده باشند و استعداد طبيعي و قريحه‌ذاتي در اين كار به آنها داده شده باشد. اين ابتكارات برآيندي است از استعداد استاد و تجربه مبتني بر پشتكار و عشق و قابليت انكشاف شكل‌هاي عميق و دروني. در اينجا بايد دو نكته مهم از زندگي هنري استاد اديب را از قلم نيندازيم.
You can see links before reply
يكي اين كه در همان لحن فردي، ايشان اولين خواننده‌اي بود كه از منطقه بم صدا استفاده شايان كرد و اصلا آواز با لحن پخته و مردانه و به شيوه استخراج صحيح از حنجره، با استاد اديب شروع مي‌شود و بعد به پيروان مستقيم و غيرمستقيم او نظير بنان و محمودي خوانساري مي‌رسد.
دوم اين كه استاد اديب، تحصيلكرده‌ترين خواننده عصر خود و شايد تمام يك قرن اخير بوده است و تنها سيدحسين طاهرزاده را مي‌توان با او همطراز دانست. استاد اديب تنها به مرور ظاهري رديف اكتفا نكرده بلكه چندين و چند استاد ديده، روايات مختلفي از رديف‌ها را آموخته، با يكي از مهمترين منابع موسيقي اصيل و باستاني ايران يعني نواهاي بختياري آشنايي عميق داشته و به رديف موسيقي شهري محدود نبوده، با يك دوره رديف‌سازي نزد حسين‌خان اسماعيل‌زاده و موسي معروفي آشنا شده و آشنايي با كاراكتر جملات‌سازي براي خواننده استاد بسيار مهم است زيرا به جملات او غنا و تنوع مي‌دهد.

شعرشناسي ايشان كه ديگر جاي حرف و بحث ندارد و كسي منكر آن نيست.گفتني است كه ايشان با نواختن سه‌تار و پيانو نيز آشنا بود و كمتر خواننده‌ايست كه با سازي مانوس باشد. پس ابتكارات استاد اديب را مي‌توان برخاسته از اين منابع دانست:آشنايي عميق با رديف‌ها، بدون اين كه بخواهد صرفا رديف‌دان يا رديف‌خوان باشد، آشنايي عميق با موسيقي بختياري، با شعر فارسي، با رديف‌هاي آوازي و بالاتر از همه قريحه و استعداد طبيعي شخص ايشان كه با يك صداي كرشندوي (خيز) سريع شروع مي‌شود كه آشناي عاشقان آواز اصيل است؛ و در هر سه دوره آوازي ايشان حضور دارد.من اين سه دوره را به دوره صفحه گرامافون، دوره راديو و دوره رديف تقسيم كرده‌ام كه دوره جواني، ميانسالي و كهنسالي ايشان است.
در هر كدام از اين سه دوره، لحن و بيان و تكنيك آواز استاد اديب، تغييرات مختصري دارد كه اهم آنها عبارت است از:آرام‌تر شدن سرعت اجرا، متنوع‌تر شدن تحريرها، تغيير برخورد زيباشناسانه ايشان با شعر، تغيير نقطه تمركز ايشان از شعر به موسيقي و بالعكس، و بالاخره پخته‌تر شدن حال و حس دروني صداي استاد كه از يك عمر سلوك و رنج و رياضت و تفكر او برمي‌آيد و اكسيري بود خاص خود ايشان و برازنده قامت رعناي معنويات استاد اديب خوانساري.
You can see links before reply
در دوره صفحات گرامافون، تاثيرپذيري مستقيم از سبك طاهرزاده عيان است. توانايي صدا و حنجره در اوج است و پيچيدگي‌هاي دوره اجراهاي راديويي را ندارد. بخشي از تاثيرگذاري صداي هر خواننده به استادي و قدرت همنوازان او مربوط است و در دوره صفحات گرامافون و بلكه در تمام عمر، بيشترين همدلي آواز استاد اديب با پيانوي استاد محجوبي و بعد از آن با ويولن حسين ياحقي است.در دوره راديو نيز با سنتور ورزنده، تار مجد، سه‌تار درگاهي و در چند مورد با ويولون پرويز ياحقي هنرمند جوان دهه 1330 نيز چنين هماهنگي شنيده مي‌شود. در اجراهاي خانگي نيز بيشترين هماهنگي با ويولن استاد صبا و ني استاد كسايي است.
در دوره راديو كه اتفاقا بهترين اجراهاي ضبط‌هاي خانگي ايشان است، به جاي تحريرهاي سريع و مسلسل، تحريرهاي تركيبي، پيچيده و طولاني شنيده مي‌شود. رابطه جملات آوازي استاد با همنوازش، گاه موازي است يعني جملات بين هر دو يكي است و گاه متضاد است، يعني پاسخ همديگر را مي‌دهند. بهترين نمونه آن اثر انحصاري و زيبايي است كه با ساز هنرمند شوريده، زنده ياد رضا محجوبي همراه شده است و از پرشورترين آثار آوازي استاد اديب است.
You can see links before reply
در اين دوره هم پختگي لحن و هم ابتكارات شخصي استاد اديب در اوج است. در آواز شور همراه سنتور رضا ورزنده يك مصراع را سه بار تكرار مي‌كند و بعد مصراع دوم را مي‌خواند؛ كاري كه اصلا بي‌سابقه است و در آوازهاي طاهرزاده نيز شنيده نمي‌شود؛ مصراع:«داشتم دلقي و صد عيب مرا مي‌پوشيد» را سه بار هر بار با لحني متنوع و برداشت معناگرايانه نويني ارائه كرده و عملا كاري است بسيار دشوار.
در اينجا مي‌بينيم كه استاد اديب خوانساري كه در ابتدا همانند قمر و ظلي از طاهرزاده تاثير گرفته بود، نه در چارچوب روش طاهرزاده محدود مي‌ماند و نه حتي در چارچوب هميشگي خودش. او هنرمندي است كه در لحظات شوريدگي از خودش هم فراتر مي‌رود و اين مخصوص نوابغ است.
در اين آواز او حتي قواعد رعايت شده يك عمر آوازخواني را هم مي‌شكند و هيچكدام از روش‌هاي هميشگي برخورد موسيقي و شعر را رعايت نمي‌كند و هنجار شكني او شگفت‌انگيز و تاثيرگذار است: آوازي كه با شعر«مرا با خود تو چيزي در ميان هست...» و مي‌بينيم كه استاد رضا ورزنده هم جواب‌هاي معمول نمي‌دهد و ابتكارش حكايت از همدلي او با اديب و شوريدگي‌هاي متقابل دارد.دوره رديف را بايد پايان دوره شاعري و آغاز دوره آموزگاري دانست.

استاد اديب در سال‌هاي آخر عمر، همتش را صرف تدريس هنرجويان با استعداد كرد كه اخوان سرآمد آنها بود. اگر هم رديف را به خواهش اولياي امور وزارت فرهنگ و هنر وقت خوانده؛ به خاطر حس مسئوليت و نگهداري موسيقي اصيل بوده، نه اين كه خود را رديف خوان و رديف‌دان حرفه‌اي دانسته باشد.مقام هنري اديب و يا محجوبي و كسايي بسيار فراتر از افرادي است كه كارشان يك عمر بازخواني مداوم يك متن ثابت (رديف) است.
از اين رو مجموعه ارزشمند سال‌هاي آخر عمر استاد اديب را نبايد مثل يك رديف رسمي و مدون تلقي كرد بلكه بايد آن را مجموعه‌اي از دانش موسيقي و ذوق و گلچين هنري اين خواننده بزرگ دانست. رديف‌خواني، كار يك عمر تمرين مداوم رديف بدون كم و كاست است كه در سال‌هاي آخر عمر استاداني مثل نور علي برومند به ضبط رسيد و استاد اديب از زمره اين موسيقيدانان نبود.
You can see links before reply
او حافظ رديف نبود بلكه مثل خط مير و كلام سعدي هر چه از حنجره او صادر مي‌شد، چكيده و عصاره فرهنگ رديف و موسيقي دستگاهي ايران بود. از اين رو بايد آلبوم رديف‌خاني استاد اديب را در حكم متني براي مراجعه و الهام گرفتن تلقي كرد، نه به عنوان رديفي براي مشق كردن و تقليد كردن چرا كه جنبه معلمانه آن كمتر از جنبه شاعرانه و هنرمندانه آن است.