PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هنرجو كيست ؟ هنر اموز كيست ؟ استاد كيست ؟



arian
Sunday 2 November 2008, 01:31 PM
با عرض سلام خدمت دوستان .

امروزه واژگان خاصي را كه هر يك داراي معنا و مفاهيم مشخصي هستند اغلب به صورت نامعمول استفاده ميكنيم . در اين تاپيك قصد داريم تا معاني واژگان هنرمند ، هنرجو ، هنر اموز ، استاد ، سبك . مكتب ( نه به معناي اموزشگاه ) و استاد صاحب سبك و استاد صاحب مكتب را از نظر معنا و مفهوم حقيقي آن در موسيقي بررسي كنيم . تا در مجموع به سمت يك تعريف درست و درك مشخص از اين واژگان برسيم .

هنرمند كيست ؟

هنرجو كيست ؟

هنر آموز كيست ؟

استاد كيست ؟

سبك چيست ؟

مكتب چيست ؟

استاد صاحب سبك كيست ؟

استاد صاحب مكتب كيست ؟

از دوستاني كه لطف ميكنند و نقطه نظرات خود را عنوان ميكنند قبلا عرض تشكر دارم .

Majed
Sunday 2 November 2008, 10:19 PM
هنرمند کیست؟


هنرمند کسی است که ، وحدت نگاه خود را بر کثرت نگاه ما منطبق می کند. اجزای پراگندهء حس و اندیشه و نسبیت زیبائی شناسانه را به زنده گی ، در پدیده ای چند بُعدی و بگونه ای متحد و متشکل ، به ما می نمایاند
.
دقیقا براین اساس ، با اینکه هنرمند با همین زنده گی و از همین زنده گی می جوشد ، آنچه به ما ارائه می دهد، متفاوت از آنچیزی ست که خود دیده و یا رسیده و دریافته ایم
.
طبیعت ، زنده گی ، اجتماع و ابعاد بیرونی و درونی ، این هر سه ، بستر کار هنرمند است
.
جهان پیچیده و پر از ابعاد گوناگون آن ، معرفتی را می طلبد ، که هم در سطح و هم درعمق ، آن را بنگرد و این نگاه ، همان کار هنرمند است
.
هنرمند آدمی است مثل آدمهای دیگر، اما سعی می کند بیشتر بداند ، بیشتر بفهمد ، عمیق تر حس کند و ابعاد ندیدهء جهان پیرامون را دیده و کاوش کند و آنگاه ، یافته های خویش را سوار بر کشتی حس برانگیزی که رو به سوی اتوپیا دارد ، به دریای وجود ما بیندازد
.
هنرمند ، همان وجدان نارام و بیدار ، عقل جستجو گر و حس شریف است ، ستاره ای است که در شب تاریک استیصال بشر می درخشد . همان نقطه کانونی ای ست که ما را متوجه آنچه بدان توجهی نداریم ، می کند. در یک کلام ؛ او جراح زنده گی است و هم خالق آن
.
... و اما برای اینکه تعریفمان - از هنرمند جامع تر باشد، لازم است که تعریف علمی و دقیقی نیز از عنصر سوم ، یعنی (( زیبائی )) ، داشته باشیم
.
هگل می گوید ؛ ... تنها روح است که امری راستین و ذاتا همه شمول است . بنابر این ، هر چیز زیبا ، تنها زمانی حقیقتا زیباست ، که با یک چنین والائی شریک بوده و پرداخته روح باشد
!
اما این نظر، از زیربار تعریف در رفتن است! درست مثل اینکه بپرسیم: موتر چگونه حرکت می کند؟ و شما پاسخ دهید : نیروئی ! آن را به حرکت وا می دارد ، بدون اینکه توضیح دهید که چگونه ؟ و به وسیلهء چه ؟ و چرا؟ ! و حتی ابعاد این نیرو، برای خود ِ شما هم ، نامشخص باشد
.
دوست همه چیز دانمان ! هرگز نتوانست توضیح دهد که ، چرا روح یک معدنچی فقیر جنوب فرانسه ( در زمان وی ) قادر به درک زیبائی نهفته در یک اپرا و درک شده توسط یک ارستوکرات آلمانی نیست؟

ارتباط برقرار کردن بین زیبائی - روح و ایده مطلق ! اشتباه فاحشی بود ، که تنها می توانست از رسوبات ایده آلیسم در یک اندیشه دیالکتیکی برخیزد. به تعبیری ، در کنار شومینه ی بورژوازی تازه بدوران رسیده لم دادن و برای هر چیزی تعریف جامعی ارائه دادن
!
قرنها پیش از هگل ، افلاطون گفته بود ؛ ... زیبا آن چیزی است که مفید باشد و هر چه زیان آور است ، زشت است!
اگر بگذریم که این گفته ها ، مسائلی کلی و بدیهی ست ، که هیچ چیز را حل نخواهد کرد ، بر اساس این تعریف ، توحش گلادیاتورها و کشتار برده ها در آنزمان ، هم زیبا و هم مفید بنظر می رسیده است! افلاطون به این نکته توجه نداشته است که: مفید برای که ؟ و زیان آور در جهت ِ چه؟


او تناسب ِ در اجزا را نیز مدنظر داشته و بی اعتناء به اینکه تناسب ، امری نسبی - ذهنی و ذوقی است و نزد آدمیان با ارزشیابی و ارزش گذاری متفاوت
.
اگر بخواهیم بر این روال پیش رویم ، سخن به درازا می کشد و از بحث اصلی دور می شویم، بنابراین به دو نمونه دیگر بسنده می کنیم.
.
چرنیشفسکی می گوید : (( ...هنر ، منعکس کنندهء زنده گی است. مفهوم زنده گی ، زنده گی زیبا و زنده گی آنطور که باید باشد ، برای افرادی که متعلق به طبقات مختلف اجتماع اند ، یکسان نیست )) و از دیگر سو ، پلخانف بیان می دارد که (( ... نحوهء تلقی از زنده گی و بنابراین ، تصور و مفهوم زیبائی ، با جریان رشد اقتصادی جامعه ، تغییر می کند )).


حمید بهروز

Majed
Sunday 2 November 2008, 10:29 PM
اما نظر خودم رو با جملات زیبایی در این مورد که شنیدم بیان میکنم که به نظرم جالب بوده

هنر واقعيتي است كه هر كدام از ما قادر به بيانش است

و هنر مند يكي از ماست كه به خود جرات بيان آن را مي دهد ...
-------------------------------------------------------------------------

و در یک جایی یک سخن از شاملو دیدم که گفته بود:

آرمان هنر تعالي تبار انسان است. و يا : لازمه هنرمند بودن اينست كه انسان احساس را بگيرد، نگاه دارد، به خاطر بسپارد و در قالب بيان ابراز كند. برخورد احساسي يا عاطفي براي هنرمند كافي نيست. هنرمند بايد پيشه و يا كار خود را بشناسد، عشق بورزد و از آن لذت برد و تمام قواعد و فنون و تمام قراردادهايي را بفهمد كه بدان وسيله، طبيعت را ميتوان تسخير و تابع ميثاق بشري نمود.

------------------------------------------------------------------------------


هنر يك اثر زيبا يا شگفتي آفرين يا هارمونيك است كه تحسين انسان را برمي انگيزد و هنرمند هم كسي هست كه چنين اثري را خلق مي كند

-------------------------------------------------------------------------------

ویکتور هوگو : هنر آزادیه ؛
تا انسان از قید ها و بند ها آزاد نشه نمی تونه دست به زایش بزنه ....

violin-m
Sunday 2 November 2008, 10:56 PM
من نظر شخصی خودم را مینویسم پس شاید اشتباه بگم ولی به نظر من اینطوریه:

هنرمند به کسی میگن که بتونه حداقل کمی از احساس درون خودش را از طریق هنرش به مخاطبش (که میتونه خودش باشه) منتقل کنه

هنرجو کسیه که طالب فراگیری هنر هست و سعی میکنه تسلط خودش را توی هنری که برگزیده افزایش بده

هنرآموز کسی است که مهارتهایی برای راهنماییی هنرجو دارد تا او از مسیر اصلی منحرف نشود

استاد به کسی میگن که به درجه ای از معنویت هنر خویش دست پیدا کرده (فروتنی و تواضع از صفات بارز استاد است)