PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دکتر افشین یداللهی



fanoos
Monday 24 November 2008, 10:34 PM
من يه آدم پست خفنم عاشق زنمم، اونو ميزنم

موافقم با دكتر فمينيست

ميگه زن چيزي جز يه ضعيفه نيست

مخالفم كه دوتا شه شلوارم

من با هر شلوار دوتا زن دارم

(( آوان )) پيش من بود

آقاي (( گاردُ‌‌‍ُ )) ميگم

به شوخي بهش بريژيت باردو مي گم

غذا پاچه بود ، جاي نيچه خالي

جاي دوست آوان ، پريچه خالي

زنگ زديم آغاسي، رفيق هيچكاك

آلفرد فهميد، رفتيم تو اصطكاك

مردم ما اهل مطالعه نيستن

دنبال چيزي جز شايعه نيستن

مي ميرم واسه عشق افلاطوني

ماه عسل بريم سمت گاو خوني

جنون گاوي خيلي حال ميده

وقتی به مجنون، ليلي حال مي ده

من يه آدم ساختار شكنم

اصلا كي گفته

من پست خفنم ؟

fanoos
Monday 24 November 2008, 10:41 PM
وقتی که ایران هست ، خلیج یعنی فارس


تاریخ می لرزد از خشم قوم پارس


جز این اگر باشد خلیج آبی نیست


بی سایه ی ایران غیر از سرابی نیست


تا میهن کاوه تابوت ضحاک است


این سرزمین از هر اهریمنی پاک است


صدها هزار آرش جان در کمان دارند


تیری اگر کاری ست این عاشقان دارند


وقتی هویت را در نام می جوید


هر بی نشان ناچار صد یاوه می گوید


چیزی که در صلح است از جنگ می خواهد


قدرت اصالت نیست ، فرهنگ می خواهد


ما وارث کوروش ، فرزند جمشیدیم


پیروز بی بنده بت نپرستیدیم


ما ریشه ای دیرین در عشق و خون داریم


ما در شب تاریخ تا صبح بیداریم

fanoos
Monday 24 November 2008, 10:45 PM
نذار باور کنم تنهای ِتنهام

نمی خوام با کسی غیر از تو باشم

می خوام از خوابی که لحظه ش یه ساله

برای دیدن روی تو پاشم

اگه تو باشی و دنیا نباشه

میشه با تو همه دنیا رو حس کرد

همه دنیا بیاد و تو نباشی

دلم دق می کنه با این همه درد

تموم زندگیمو زیر و رو کن

که بی تو دلخوشیهامم گناهه

خودت باشو ، منو دیوانگی هام

فقط با تو دل من روبراهه

بذار باور کنم اینو که با عشق

حقیقت میشه تو افسانه باشه

میشه افسانها رو زندگی کرد

اگه حق با من ِدیوانه باشه

fanoos
Monday 24 November 2008, 10:56 PM
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید



من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود



وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گِلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی



من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آنسوی یقین شاید کمی همکیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود



من عاشق چشمت شدم ...

fanoos
Monday 24 November 2008, 11:05 PM
تقویم من وحادثه تعطیل ندارد

این آیه ی بی معجزه تاویل ندارد

تفسیرنکن فاجعه ها را به حماسه

تمساح به جزدلهره تمثیل ندارد



دیریست برادربه برادرنکند رحم

کو طایفه ای کین همه قابیل ندارد ؟

آن سوی نگاهی که نه خواب است ونه بیدار

ابهام خیال ارزش تحلیل ندارد



این قیمت نام است که با ننگ شکسته

هرجایی بی وسوسه فامیل ندارد

چون عاقبت عشق نه کفراست و نه ایمان

ابلیس دراغفال توتعجیل ندارد



سردرگمی ازماست ولی قصّه آدم

قرآنی و توراتی و انجیل ندارد ...

fanoos
Monday 24 November 2008, 11:09 PM
به من مومن نگو وقتی که حتی
واسه یه لحظه هم عاشق نبودم
به من که این همه از رستگاری
فقط دم می زدم عاشق نبودم

یه عمره از دلم ترسیدم و باز
دم آخر منو دیوونه کرده
حالا می ترسم این دیوونه حالی
یه روز از من جدا شه برنگرده

چه آسون اَشک معصوم ِتو یک شب
چکید و دامن دینم رو تر کرد
غبار عادتُ از قلب من شست
نمی دونم چطور امّا اثر کرد

همه دار و ندارم مال چشمات
اگه پشتش بهشتی باشه یا نه
اگه دنیای من پیش از قیامت
داره با چشم تو می پاشه یا نه

به من مومن نگو وقتی که حتی
واسه یه لحظه هم عاشق نبودم ...

hichnafar
Friday 5 December 2008, 10:03 AM
اسطوره‌ی هرجایی!از راه بزن بیرون، ای رندِ خطرپیشه!از خاکِ سکون بَرکن! ای تیشه بر این ریشه!در ترس چه می‌جویی؟ ای مدعیِ غیرت!در شک و یقین خو کن، با لذتِ این حیرت!من عاشقِ مطرودم! آواره‌گی‌ام! دودم!اسطوره‌ی هرجایی، تاریخیِ نابودم!حرمت‌شکنِ خویشم، آرامشِ تشویشم!زندیقِ قسم‌خورده، با فاجعه هم‌کیشم!با وحشیِ چشمانش، الهامِ جراحت شد!تا قلبِ پرآشوبم، ویران شد و راحت شد!آتش زد و رقصیدم، با ظلمت گیسویشمن نور شدم دیدم در مسلخِ ابرویشاین شرمِ نجیبانه در واژه نمی‌گنجد!از شرم گذر کرده، در خانه نمی‌پاید!طوفانیِ احساسش، خاشاکِ غزل بردهرندانه‌ترین داغش بر قلبِ خدا خورده
هفت سنگ

hichnafar
Monday 19 January 2009, 02:40 PM
مرز در عقل و جنون باریـــک است

كفر و ایمان چه به هم نزدیک است

عشق هم در دل ما سردرگم

مثل ویرانی و بهت مــــــردم

گیسویت تعزیتی از رویـا

شب طولانی خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنـجیر است

زخم من تشنه تر از شمشیر است

مستم از جام تهی حیرانی

باده نوشیده شده پنهانــــی

عشق تو پشت جنون محو شـده

هوشیاری است مگو سهو شده

من و رسوایی و این بار گناه

تو و تنهایی و آن چشم ســیاه

از من تازه مسلمان بگذر ، بگــذر

بگذر ، از سر پیمان بگذر ، بگذر

دین دیوانه به دین عشق تو شـــد

جاده ی شك به یقین عشق تو شد

مستم از جام تهی ، حیرانی

باده نوشیده شده پنـــــــهانی

fatemeh.1994
Friday 23 January 2009, 02:34 AM
رفاقت گاهی اشکه گاهی خونه

رفاقت گاهی از جنس جنونه

یه وقتایی تموم ِ دین و دنیا

برای آدمای بی نشونه

همون بی ادعاهایی که گاهی

نمی دونی چقدر عاشق تر از مان

همونایی که حتی از خدا هم

به این آسونیا چیزی نمیخوان

اگه عشقی نبود فقط رفاقت

می تونست عشقو تو دنیا بیاره

نمیشه دل به عشق ِ اون کسی داد

که میتونه رفیقو جا بذاره

رفاقت مثله خاک سرزمینه

واسه قربونی عشق ِ تو و من

میشه دریا شدن مشکل نباشه

به شرط ِ ساده ی از خود گذشتن

fatemeh.1994
Friday 23 January 2009, 02:36 AM
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت


دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را

بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

fatemeh.1994
Friday 23 January 2009, 02:42 AM
یه شب خواب چشمامو بی خبر برد
به دنیایی از اینجا ساده تر برد
به دنیای گل و نور و ترانه
میون لحظه های عاشقانه
تو تنها دلخوشی تنها امیدی
تو حرفی که نمی گفتم شنیدی
تو با من بودی و من بی تو افسوس
تو خورشیدی و من دنبال فانوس
تو رقص ماه و خورشید و ستاره
خودم رویاتو می دیدم دوباره
میون خواب و بیداری نشستم
هنوزم پیش چشمای تو هستم

fatemeh.1994
Friday 23 January 2009, 02:43 AM
آزاد آزادم ببین

چون عشق درگیر من است

دیگر گذشت آن دوره که

تقدیر زنجیر من است

شاید نمی دانی، ولی ، از خود خلاصم کرده ای

آیینه ی خالی فقط ، امروز تصویر من است

از عشق تو بر باد رفت ، آن آبروی مختصر

من روح بارانم ، ببین ، چون عشق تقدیر من اس

kaka
Sunday 25 January 2009, 01:06 PM
برای اولین بار

براي آخرين بار ، خداكنه بباره
تو اين شب كويري ، يه قطره از ستاره

هميشه بودي و من ، تو رو نديدم انگار
بگو بگو كه هستي ، براي آخرين بار

وقتي دوري ، تنهايي نزديكه
قلبم بي تو ، ميترسه ، تاريكه

چه لحظه ها كه بي تو ، يكي يكي گذشتن
عمرمو بردن اما ، يه لحظه بر نگشتن

تو چشم من نگاه كن ، منو به گريه نسپار
حالا كه با تو هستم ، براي اولين بار

براي آخرين بار

وقتي دوري ، تنهايي نزديكه
قلبم بي تو ، ميترسه ، تاريكه

kaka
Sunday 25 January 2009, 01:06 PM
میوه ممنوعه

میشه خدا رو حس کرد
تو لحظه های ساده
تو اضطراب ِ عشق و
گناه ِ بی اراده
بي عشق عمر ِ آدم
بي اعتقاد ميره
هفتاد سال عبادت
یک شب به باد میره
یک شب به باد میره
وقتی که عشق آخر
تصمیمش و بگیره
کاری نداره زوده
یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق
عاشق تر از همیشه
هر چی محال میشد
با عشق داره میشه
انگار داره میشه

عاشق نباشه آدم
حتی خدا غریبه س
از لحظه های حوا
هوا می مونه و بس
نترس اگه دل ِ تو
از خواب ِ کهنه پاشه
شاید خدا قصه تو
از نو نوشته باشه
از نو نوشته باشه
وقتی که عشق آخر
تصمیمش و بگیره
کاری نداره زوده
یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق
عاشق تر از همیشه
هر چی محال میشد
با عشق داره میشه
انگار داره میشه

kaka
Sunday 25 January 2009, 01:07 PM
پول کثیف

نه نه نه
این قرارمون نبود
که تو بی خبر بری
من خسته شم که تو
بی همسفر بری
نه نه نه
این قرارمون نبود
من رنگ شب بشم
تو سر سپرده شی
من جون به لب شم
باور نمی کنم
این تو خود تویی
این تو که از خودش
بیخود شده تویی
باور نمی کنم
عشق منی هنوز
گاهی به قلب من
سر میزنی هنوز
وقتی زندونی تو هوس
مثله پروازه تو قفس
این رسم همراهی نشد ای هم نفس
وقتی قلبت از من جداست
برگردونه بی هم صداست
انگار دستت با دست من ناآشناست
باور نمی کنم
این تو خود تویی
این تو که از خودش بیخود شده تویی
باور نمی کنم
عشق منی هنوز
گاهی به قلب من
سر میزنی هنوز
باور نمی کنم

kaka
Wednesday 11 February 2009, 08:27 PM
وقتی که نباشی

کوچه وقتی که نباشی
رگ خشکیده شهره
ماه تو گوش خونه گفته
دیگه با پنجره قهره

سقف دلبستگی بی تو
واسه من سایه نداره
دلم از روزی که رفتی
دیگه همسایه نداره

تو پی کدوم ستاره
پشت ابرا خونه کردی
رفتی و چیزی نگفتی
گریه رو بهونه کردی

من سوال ساده تو
تو جواب مشکل من
ردپای رفتن تو
روی صحرای دل من

کوچه وقتی که نباشی
رگ خشکیده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
دیگه با پنجره قهر

سقف دلبستگی بی تو
واسه من سایه نداره
دلم از روزی که رفتی
دیگه همسایه نداره

وقتی آسمون شبهام
زیر سایه چشات
وقتی حتی این ترانه
رنگ غربت صدات

نمی ذارم این دو راهی
سر راه ما بشینه
نمی ذارم این جدایی
رنگ فردا رو ببینه

کوچه وقتی که نباشی
رگ خشکیده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
دیگه با پنجره قهر

سقف دلبستگی بی تو
واسه من سایه نداره
دلم از روزی که رفتی
دیگه همسایه نداره

شب با فانوس اشکت
می برم به روشنایی
با تو میرسم دوباره
به طلوع آشنایی

می دونم هر جا که باشی
دل تو اهل همین جاست
واسـه من تو ایــنجــا
اول و آخر دنیاست

kaka
Wednesday 11 February 2009, 08:29 PM
غریبانه

چه رسمی داری ای دوره زمونه
که هر روزت یه جا عاشق کشونه

هزاران ساله که میجنگه آدم
نمیدونه گرفتار جنونه

زمونه آی زمونه آی زمونه

یکی با فرق زخمی توی محراب
یکی غرق به خون لب تشنه ی آب

یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته
یکی پاشیده خونش روی مهتاب

نفس های بهاران گاز خردل
رو خاک آسمون رگبار تاول

همیشه عاشق از جونش گذشته
که عشق آسان نبود از روز ازل

هنوزم کار دنیا قیل و قاله
هنوزم صلح آدم ها محاله

هنوز آدم نمیشناسه خدارو
هنوزم قلب عاشق پایماله

زمونه آی زمونه آی زمونه

یکی با فرق زخمی توی محراب
یکی غرق به خون لب تشنه ی آب

یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته
یکی پاشیده خونش روی محراب

kaka
Wednesday 18 March 2009, 12:35 AM
آرزوي خوب

هرچي آرزوي خوبه مال تو هرچي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو اين شباي بي قراري مال من
منم وحسرت باتو ما شدن توئي و بدون من رها شدن
آخر غربت دنياس مگه نه اول دوراهي آشنا شدن
تو نگاه آخر تو آسمون خونه نشين بود
دلتو شكسته بودن همه قصه همين بود
مي تونستم باتو باشم مثل سايه مثل رويا
اما بيدارم و بي تو مثل تو تنهاي تنها
هرچي آرزوي خوبه مال تو هرچي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو اين شباي بي قراري مال من