PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اصلاً در موسیقی ایرانی ردیفی وجود نداشته و تنها دستگاه همایون بوده است



arian
Tuesday 16 December 2008, 02:17 PM
دکتر عطاءالله امیدوار (You can see links before reply) از شاگردان آواز سلیمان امیر قاسمی در برنامه رادیویی دارالفنون (You can see links before reply) که به مناسبت بزرگداشت زنده یاد حاج قربان سلیمانی (You can see links before reply) چهارشنبه 24 بهمن از شبکه تهران پخش می شد، به اظهارات متفاوتی در خصوص موسیقی ایرانی دست یازید. وی به صراحت عنوان کرد "ردیف همایون دروغ است. اصلاً در موسیقی ایرانی ردیفی وجود نداشته و تنها دستگاه همایون بوده است". امیدوار همچنین با انتقاد از جریان موسیقی رادیوی پیش از انقلاب ادامه داد " موسیقی ایرانی از اوایل رادیو به قهقرا رفت و پس از آن موسیقی های مدرنی به وجود آمد که اثری از موسیقی اصیل ما در آنها نبود. بعد از فوت امثال میرزا حسینقلی، درویش خان، حاج علی اکبر خان شهنازی، سعید هرمزی، مرتضی محجوبی و سلیمان امیر قاسمی، دیگر موسیقی اصیل به آن صورت وجود ندارد. همه به دنبال کار نو می روند و فکر می کنند هنر یعنی کار نو.

بخشی از اظهارات عطاءالله امیدوار را بشنوید (You can see links before reply)

arian
Monday 22 December 2008, 05:24 PM
مناظره استاد کسایی و دکتر سپنتا در نقد ردیف زدگی موسیقی سنتی



اگر امروزه کسانی هستند که موسیقی سنتی را هنر منجمد می خوانند، نباید بر آنها خرده ای گرفت، زیرا سال هاست که موسیقی سنتی ایرانی مدام درجا می زند و نمی تواند بر آثار ارزشمند نسل قبل چیز قابل توجهی بیفزاید. به گمان بنده استفاده از عنوان « موسیقی سنتی » هم قابل دفاع نیست، چرا که این واژه برای توصیف موسیقی فاخر ایرانی، نامناسب است و تنها باید آن را به بخشی از موسیقی کلاسیک ایران نسبت داد که نتوانسته خودش را از تقلید و کلیشه رها کرده و گامی فراتر از پیروی بی چون و چرا از سنت بردارد، آن هم سنتی که به راستی تمامی پیشینه ی این هنر را در بر نمی گیرد. بهتر است « موسیقی سنتی» را از « موسیقی اصیل» متمایز کنیم. آنچه از زمان میرزا علی اکبر فراهانی و به ابتکار مرد دوراندیشی چون امیرکبیر در پایتخت ایران سامان یافت، گزیده و چکیده ای از موسیقی ایرانی بوده که هزاران سال است در سراسر فلات ایران جاریست و با وجود ریزش های فراوانی که پس از اسلام داشته، توانسته کم و بیش در نواحی گوناگون ایران و با تنوعی شگفت به حیات خود ادامه دهد. هر چند آن روزها هم در سپاهان و خراسان و فارس و آذربایجان و کردستان و سیستان و .... باقی مانده ی موسیقی کهن ایرانی همچنان در سینه هنرمندان این مرز و بوم جای داشته است، ولی شوربختانه به سبب شکاف بین نسل های پسین، دیگر بار نیز بخش قابل توجهی از آن میراث ارزشمند را از دست داده ایم. با این وجود باید خرسند باشیم که آن جریان پویای شکل گرفته به دست نسل طلایی هنرمندان معاصر، امروزه دست کم به ما راه پیش رفتن را نشان می دهد، چنانچه فراموش نکنیم که بزرگیِ بزرگانی چون صبا از یک سو بهره بردن از تمامی داشته های دردسترس و تلاش برای بازیابی آنها و از یک سو نوآوری و آفرینش بوده است. پس محدود کردن موسیقی اصیل و فاخر این سرزمین بزرگ به ردیف های موسیقی قاجار و زدن برچسب سنتی بر آن به سود هنر فردای ایران نیست. اگر در فراز و نشیب تاریخ سرمایه هایی را از کف داده ایم، ذوق و استعداد وارثان فرهنگ و تمدن ایرانی را هنوز هم در اختیار داریم. نباید فراموش کرد که اگر این ذوق را کور نکنیم و آن را در قالب های خشک محصور نسازیم، باز هم نسل های نو خواهند توانست بی نیاز از موسیقی های آشفته ی وارداتی ( به گمان نوسازی و پیروی از مدرنیسم ) و با بهره بردن از گنجینه های بجا مانده از پیشینیان و نوآوری و آفرینش در چهارچوب فرهنگ و هنر بومی، دیگر بار موسیقی ایرانی را آنگونه که شایسته ی نام ایران کهن و پرافتخار است زنده کنند. به امید روزی که حمایت ها و برنامه ریزی های لازم برای پاسداشت موسیقی اصیل ایرانی، از جانب مدیریت فرهنگی کشور صورت بگیرد، چرا که در تمام دنیا هنر فاخر را در شرایط حساس پشتیبانی می کنند، نه آنکه آن را در سیلاب آثار انبوه و بی ریشه رها سازند.

در زیر گفتگوی استاد حسن کسائی و دکتر ساسان سپنتا، دو تن از فرهیختگان فرهنگ و هنر معاصر را، در نقد موسیقی کلیشه ای امروزِ ایران خواهم آورد. این گفتگو با عنوان « موسیقی ایران، دغدغه های امروز » در نشریه «هنر موسیقی» به چاپ رسیده است.


کسائی:
با آن که صرف شد همه عمرم به انتظارآگه نی ام هنوز که چشمم به راه کیست
سرانجام بایستی راه و روشی برای موسیقی ما در نظر بگیرند. اینکه نشد اشخاصی بخواهند با حرف، جای اشخاصی که با عمل خود را مطرح کرده اند و جایگاه مشخصی در موسیقی دارند، بگیرند و با تکرارمکررات، خود را تافته جدابافته حساب کنند و عده ای را هم دور خود جمع کنند. بالاخره بایستی راه صحیح پیدا شود، ولی راه صحیح را چه کسی باید نشان بدهد؟ اشخاصی باید نشان بدهند که بتوانند عمل کنند، نه فقط حرف بزنند.
سپنتا:
مقدمه ای که جنابعالی فرمودید در واقع وصف حال اوضاع موسیقی ماست. مثلا در آلمان همه نوع هنرمندی هست، از هنرمند جاز گرفته تا کلاسیک، و هم هنرآموز، ولی جایگاه هر هنرمندی معلوم است. هیچ وقت به کسی که مثلا پنج ماه، شش ماه، یک سال است پیانو می زند و یا به هنرجوی رهبری ارکستر ، عنوان «استاد» نمی دهد. هیچ وقت کسی نمی گوید من نوازنده ای مثل « های فتز » ( نوازنده ویلن قرن بیستم) هستم. هر کسی جای خود را دارد، ولی این جا متأسفانه لقب و عنوان استاد چیزی شده مثل تعارف که اصلا بار معنایی اش را از دست داده است.
کسائی:
جناب دکتر سپنتا، اینکه می گویم واقعیتی ست در موسیقی، چه اشکالی دراد که همه به هم بگویند «استاد»؟! ولی استادی باید در کار آدم باشد. زیربنای کار باید درست باشد.
سپنتا:
خود جنابعالی بهتر مطلع هستید و همیشه اشاره فرموده اید که موسیقی، عمل است و حرف نیست. در واقع خودِ ساز و آواز معرف هنرمندی شخص است و مدارج آن. از زمانی که ما آثاری از ساز و آواز در دست داریم و می شود که ضبط شده ی آن را شنید، حدود صد و چند سال می گذرد. از تار درویش خان و ... گرفته تا همین چند اثر صوتی که از آواز سید عبدالرحیم در استوانه های فنوگراف باقی ست، خیلی ها آرزو دارند یک آواز یا لااقل تحریرهای او را تقلید کنند، یا کارهای سید حسین طاهرزاده و یا آقا محمد طاهرپور(طاهر زاده) را، و خود شما بهتر تشخیص می دهید که در دوران معاصر چهره هایی داشته ایم مثل ابوالحسن صبا، که ایشان هم از نظر ابتکارات در اجرای ویلن و سه تار سرآمد بودند و هم از نظر آن آواز دودانگی که با صدای خسته می خواندند. این همه، نشانه هایی از استعداد باطنی و نبوغ و قریحه ی موسیقی و آموزش آن استاد است. در عوض نوعی آثار نوپا می آید جایش که مانند خبر روزنامه است. روزنامه را امروز می خرند، خبر آن را می خوانند، بعد هم می گذارند کنار و فردا روزنامه ی جدید جایش می آید. ولی اثر هنری مثل غزل حافظ و گلستان سعدی است، به قول خود سعدی: « این گلستان همیشه خوش باشد ». بنابراین اگر نسل نو که می آید نسبت به استادان گذشته، حق شناسی داشته باشد، می تواند روی آثار آن ها کار بکند، شاید به مدارجی در هنر برسد، شاید هم نرسد، ولی اگر خدای نکرده به انگیزه ی حسادت یا بازاریابی سعی کرد کار آن ها را کم رنگ جلوه بدهد و یا اینکه از پخش آثار استادان موسیقی در دستگاه های ارتباط جمعی خودداری به عمل آید، در آن صورت جوان ها اکثراً با آثار آن استادان آشنا نمی شوند و در نتیجه انقطاع فرهنگی حاصل می شود. مسئله دیگر اینکه موسیقی در واقع وسیله بیان است، مثل زبان. دستور زبان فارسی ما، یکی است، ولی جملاتی که امروز به کار می بریم با دیروزمان یکی نیست. در کاربرد زبان، آفرینش ذهنی داریم، نواختن دستگاه های موسیقی ایرانی هم باید با حسن سلیقه توأم باشد، ولی خلق ملودی کار هر نوازنده ای نیست ! هنر، آفرینش است، پس کار هر کسی نیست. به طور نمونه، وقتی که درآمد دشتیِ ادیب خوانساری را می شنویم، دو تا درآمد دشتیِ او یکی نیست، خلاقیت دارد. خود جنابعالی با ایشان همنوازی کرده اید و بهتر آشنا هستید. ولی الان اکثر نوازندگان یا خوانندگان همانی را که یاد گرفته اند، تکرار و اجرا می کنند. این می شود کلیشه، و هیچ گونه آفرینش هنری در کلیشه نیست.
کسائی:
بله، به فرمایش شما کلیشه ای و تکراری شده است. اگر قرار است که در شور هر کسی درآمد اول و دوم و سوم و ... و بعد هم کرشمه بزند، خوب یکی هم جای من ساز بزند.اگر بناست نوازنده ای که موسیقی ایرانی را درک کرده، از این موسیقی استفاده بکند و شنونده را بهره مند سازد، باید در نهایت، شنونده را به لذت معنوی برساند، اما تا کی می شود درجا زد که این زیرافکند و آن بالاافکند! هی آقا بیاید مسافرت کند به رشت و یزد و کاشان و کنسرت بدهد که این درآمد اول، درآمد دوم، درآمد سوم، آخر چند دفعه؟! که چی؟! من با آن تنوعی که ساز زده ام و در دنیای موسیقی شهرتی پیدا کرده ام، مردم این زمان حوصله اش را ندارند، وای به آن وقتی که بیایم این چیزهایی را که شما می گویید، بخواهم اجرا کنم!
سپنتا:
بنیان استوار موسیقی ما از گذشتگان به یادگار مانده است ( کشوری که از هرات و این طرف تا مرز هند لااقل در دوره صفویه امپراطوری داشته است)، نمی شود این فرض را پذیرفت که موسیقی آن، توسط میرزاعبداله و آقاحسینقلی در سن خردسالی و از لای شکاف در اتاق، از نوازندگی آقا غلامحسین اخذ شده باشد، و بگویند که همین است و جز این نیست. خیلی دید کوتاهی می خواهد که چنین قضاوت کنند. آیا در اصفهان که پایتخت هنری ایران بوده و هنوز هم هست، هیچ کس نبوده است که موسیقی بداند؟! شخصی مثل استاد ابوالحسن صبا با آن قریحه و پشتوانه ی کافی موسیقایی وقتی قطعات زرد ملیجه، سامانی، زنگ شتر را اجرا می کرد، یا شخصیت هنری مثل استاد حسن کسایی با سه تار، با نی یا آواز، موسیقی اجرا می کند، و یا سایر هنرمندان، اگر این گونه آثار نباشد، چگونه موسیقی را فقط بر ردیف منسوب به میرزاعبداله مختصر و منحصر می کنند؟ شاعر می گوید:
عاقل نکند تکیه به چیزی که نپایداز پای نلغـزد گرش از دست برآید
لاف هنــر مدعیــان دردســـر آوردصاحب هنری کو که دلی هم برباید
حالا ما دچار این دردسر شده ایم. افرادی که واقعاً در آن حد شایستگی نیستند، ولی خود را این طور مطلع می نمایند، در واقع آن ها موسیقی را به ردیفی که آقای نورعلی خان برومند و امثالهم نقل کرده اند، محدود کرده اند. برومند به خانه حاج آقا محمد ایرانی مجرد می رفت که بارها من و آقای پایور و دکتر صفوت می رفتیم و جنابعالی هم تشریف داشتید، از اسماعیل قهرمانی که شاگرد میرزاعبداله بوده است، دعوت می کردند و یک اتاق هم حاج آقا ایرانی در باغ خیابان ژاله تهران در اختیار اسماعیل قهرمانی قرار داده بود و قهرمانی از حافظه ی چهل سال پیش از آن زمان، یعنی چهل سال پس از درگذشت میرزاعبداله، ردیفی روی نوار ضبط کرد. وقتی آخرین اجرای قهرمانی در نوار تمام شد، نمی دانم چه کردند که این بنده ی خدا (قهرمانی) جل و پلاس اش را برداشت و رفت و ناپدید شد! و حتی آرامگاه او هم معلوم نیست کجاست؟! بعداً نورعلی خان برومند رفته به قول خودش از روی این نوارها تمرین کرده و بعد تمرین شده هایش را در مرکز حفظ و اشاعه ی موسیقی به عنوان ردیف میرزاعبداله ضبط کرده است. حالا ببینید تا چه حد این ها می تواند کپی ردیف واقعی میرزاعبداله باشد؟ اینکه می گویم کپی ردیف میرزاعبداله، لااقل می خواستید بیایید نمونه هایی از اجرای اسماعیل قهرمانی را منتشر کنید! اگر ادعا می کنید که خوب اجرا نکرده، پس چگونه از او تقلید کردید؟ پس چگونه آقای برومند و شاگردانش ادعا کردند که این ردیف میرزاعبداله است!؟... نورعلی خان برومند و آقای علیزاده، آقای طلایی و دیگران برای تار و سه تار و کمانچه، ردیف اجرا و آلبوم آن را هم منتشر کرده اند. من فقط دو جمله می گویم، من چند نمونه از اجرای تار میرزاعبداله را دارم که با ردیف روایت شده توسط برومند و آقایان شباهتی ندارد. این چه ردیفی است که اگر خود میرزاعبداله زنده بشود و بگوید: من این ها را نمی زدم، می گویند: میرزاعبداله، حرف تو را قبول نداریم و ردیف همین است که ما می گوییم! کلنل علینقی وزیری قبل از مسافرت به اروپا، نزد یک کشیش فرانسوی نت یاد گرفته بود، بعد هم رفته بود به محضر آقاحسینقلی، به محضر میرزاعبداله، دو زانو نشسته بودو ساعت ها و ماه ها ردیف این ها را به خط نت نوشته بود. من چند نمونه از آن را به فصل نامه ی ماهور دادم (مجلد3، زمستان 1372)، یعنی ردیفی که خود آقای وزیری از مضراب میرزاعبداله نوشته، این طرف صفحه و آن طرف هم ردیفی که آقای ژان دورینگ از تار نورعلی خان برومند چاپ کرده، آن طرف صفحه چاپ شده است و به خاطر دارم که هر دو هم چهارگاه است. خوب، آقا شما که دیگر نت بلد هستید، دو میزان این یکی با آن یکی مشابهت ندارد! مورد دیگر اینکه تمام هنرمندان که شاگرد میرزاعبداله نبودند، استادانی بودند مانند میرزا محمد صادق خان سرور الملک ( رهبر و سرپرست ارکستر ناصرالدین شاه ) که میرزاعبداله در آن ارکستر تار می زده، آیا ایشان ردیف نداشته است؟ سیدعبدالرحیم و بقیه استادان که شما بهتر می شناسید، چه اجرا می کرده اند؟ یا حسین خان اسماعیل زاده، چه می نواخته است؟ به چه مناسبتی شما آمدید ردیفی را که منسوب به میرزاعبداله است، انحصاراً اشاعه دادید و آن را معیار ملاک قرار دادید؟ کار چاپ، تدریس و پخش اجراهای آن ردیف را به جایی رساندند که حتی بعضی از شاگردان خود آن ها موضوع «انجماد ردیف» و «تقلب سنت» را در مقالات خود مطرح ساختند، به قول استاد علی تجویدی: « امروزه ردیف موسیقی سنتی و اسامی گوشه ها و چگونگی اجرای آن برای عده ای به اصطلاح موسیقی دان که غالباً بسیار بد ساز می زنند و بسیار بدتر آواز می خوانند و بویی از خلاقیت هنری نبرده اند، دکان شده است. این کاسب کاران برای بازار گرمی، عده ای را به دور خودشان جمع کرده اند و به دسته بندی و جبهه گیری علیه هم پرداخته اند.» (کتاب ماهور، مجلد2، بهار1371 )
شما خودتان از بهترین نوازندگان برنامه ی گلها هستید و بهتر از همه می توانید اظهار نظر کنید که داوود پیرنیا ( ادیب موسیقی شناس و فرهنگ دوست )، از چه هنرمندانی دعوت به همکاری کرد، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، احمد عبادی، ادیب خوانساری، ... و چه ارکسترهایی به رهبری صبا، خالقی، معروفی و دیگران ترتیب داد. جز اینکه اکنون مدعیان حتی یک ارکستر تمیز ندارند، گو اینکه اصلاً برخی از آن ها ارکستر نمی دانند یعنی چه!؟ این مدعیان به چه حقی و با چه صلاحیتی به برنامه های گلها دهن کجی می کنند. باور بفرمایید همین هفته ی پیش که جلسه ای در تهران داشتیم، خود جوان ها اظهار می کردند که وقتی نمونه هایی از برنامه ی گلها را می شنویم، از ژوستی ارکستر، وزن، هماهنگی، خوش صدایی و همدلی در این ارکسترها به وجد می آییم. اما در عوض این مدعیان، سه نفرشان هم نمی توانند یک کنسرت بی نقص ترتیب بدهند. سازهایشان کوک نیست!
کسائی:
من نواری شنیدم از استاد عبادی، استاد عبادی، پسر کی؟ پسر میرزا عبداله، نواری از ایشان شنیدم که می گوید اصلاً پدر من ردیف نداشت! می شود کسی به طور مثال بگوید پدر من هویت نداشت؟! این مطلب را به صراحت می گوید. این ردیف مال پدر ایشان یا عموی ایشان نیست، ردیف در تمام فلات ایران از مناطق روستایی تا شهرنشین گسترده است، هر منطقه ای و هر گوشه ای از کشور که می روید، مقداری از آن را می دانند و در سینه دارند. همان طور که صحبت کردنشان متفاوت است، یکی شیرازی، یکی رشتی، یکی یزدی، به همین تناسب، موسیقی شان فرق می کند و اصلاً این جامعیت موسیقی ایرانی را می رساند، نه اینکه بیایند و موسیقی یک مملکتی را در قالبی فشرده به نام میرزاعبداله جلوه بدهند، آن هم به صورتی که توان اجرای ساز و آواز را نداشته باشند. نمی خواهم اسمی از کسی بیاورم، ولی می گویند فلان کس، بداهه نواز بوده، من که یک جمله بداهه از ایشان نشنیدم، تمام چیزهایی که می نواخت حفظی بود! موسیقی کلیشه ای یعنی همین، اما امروز چه کسی هستیم، کجا ایستاده ایم و چه می خواهیم بکنیم؟ چرا این موسیقی های ناهنجار که جوان های ما را به سوی خودش می کشد، تقویت می کنند؟... موسیقی ما ریشه چند هزار ساله دارد و مردم باهوش و فراست خود در خواهند یافت که راه را به اشتباه رفته اند و به موسیقی خودشان باز می گردند، کما اینکه در حال حاضر گرایش بیشتری پیدا کرده اند و امیدوارم کشتی موسیقی را که دارد غرق می شود، نجات بدهند. اگر قرار بود که این موسیقی از بین برود، باید در طول تاریخ با حمله ی مغول و تاتار و افغان از بین رفته بود. بنابراین زبان، ادبیات و موسیقی، هویت ماست و همیشه خواهد بود. من توصیه ام به جوانان این است که گول موسیقی امروز را نخورند، فردایی هم هست.
سپنتا:
مسئله ای که هست، این است که شنودنده ممیز و آگاه کم است و ما بیشتر از شنونده معمولی صدمه می خوریم. به طور مثال اگر کسی دستور زبان بداند و کلامی ناهنجار بشنود ( حالا گذشته از محتوای کلام که هیچ گونه مفهومی ندارد )، دستور زبان هم غلط باشد، بدون تردید کسی که مطلع است و درس خوانده، بیشتر ناراحت می شود. موسیقی هم همین است، این گونه اصوات در شنونده موجب آسیب های ذهنی می شود، در حالی که شنیدن چند دقیقه ساز خوب، آرامش می دهد. من این را برای جوان ها می گویم که در واقع گوش خود را به هر ساز و آواز ناهنجاری نسپارند، چون به تدریج روی اعصاب و ذهن، آثار منفی به جای می گذارد.

مازيار كنعاني
Tuesday 14 July 2009, 12:42 AM
طبق جرياناتي كه من با اونا رابطه داشتم بستگي داره شما درمورد كدوم دوره حرف بزنيد در گذشته ي دور هيچ دستگاهي وجود نداشته حتي همايون و تمام دستگاه ها يك سري موارد قراردادي بين بزرگان موسيقي دوره ي حدودن 5 الي 8 نسل قبل ما بوده كه اسمهاي اونا در دست نيست به نظر من اين نظريه منطقي تره اگه خواستيد راجع به اون توضيحات بيشتر هم خواهم داد

ZOZ.VB.ZOZ
Tuesday 14 July 2009, 07:31 AM
واقعا مغزم سوت كشيد. پس ما دلمونو به چي خوش كرديم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واسه من خيلي دردناكِ از دست دادن سرمايه هاي گذشته مون. هرچند بايد درستيش تاييد بشه ولي خب.......

am3000
Saturday 18 July 2009, 11:54 PM
مطلب اول عجیب بود...بسیار هم عجیب!نمیدونم ایشون به چه سندی استناد کرده اند؟؟؟ای کاش رسانه ای که میلیونها مخاطب داره ،کارشناس رو ملزم کنه که حتمآ منبع و ماخذ و سند ارئه بده. اینکه ردیف نبوده همه میدونن ولی اینکه ردیف نبوده ولی دستگاه همایون بوده، دیگه نمیدونم یعنی چی؟اصلا این مساله دستگاه حدود 100 ساله باب شده قبل از اون موسیقی ما ادواری بوده که حداقل اسامی ادوار اصلی مشخصه و مطالب کتب باقی مانده از دوران قبل ادعای ایشون رو رد میکنه.در ضمن یک نوع نگاه سنت گرایانه افراطی و سرشار از بغظ در مورد موسیقی اصالت گرا رو هم من از لابلای صحبتهای ایشون احساس کردم.
چیزی که ایشون به عنوان موسیقی اصیل معرفی میکنند و میکن دیگه وجود نداره(!) ، در واقع همون تعریف خشک از موسیقی سنتیه نه موسیقی اصیل!دیگه واژه هایی که معنیشون مدتهاست مشخص شده رو که نباید به بازی گرفت.شما برچسب اصیل رو بچسبون به موسیقی سنتی.این بازی کردن با شعور مردمه.
اصلآ من نمیدونم چرا ما نمیتونیم بدون چوب لای چرخ دیگران گذاشتن کار خودمونو انجام بدیم و اجازه بدیم خود مردم و تاریخ در مورد ما قضاوت بکنند.همه حرف این حضرات شده کوبیدن گلهایی ها!چه با گوشه و کنایه و چه مستقیم.
کسی که از خلاقیت به دوره ، چطور میتونه در مورد افرادی که خلاقیت به خرج میدن اظهار نظر کنه؟.یه همچین شخصی تفکرش رو با تعصب بیجا،خشک و نامنعطف کرده و اینگونه افراد با کوچکترین تغییری هم مخالفت میکنن.آقا شما سنتیتو اجرا کن بذار گلهایی ها هم اصیلشونو اجرا کنن...چرا تخطئه؟تا فرصت بدست میارن شروع میکنن به کوبیدن گروه دیگه.اون هم به ناحق!آقا بذارید مخاطب تشخیص بده و انتخاب کنه.
مطلب دوم بسیار جالب بود...حرف حقه ولی کو گوش شنوا!؟