PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : موسیقی رو تا کجا می خوای ادامه بدی؟



panii60
Sunday 4 January 2009, 12:55 PM
موسیقی رو تا کجا می خوای ادامه بدی؟
اگه یه روز به هر دلیلی سازتو ازت بگیرند و بگن دیگه حق نداری ساز بزنی چه حسی بهت دست می ده
چی کار می کنی به جاش چه کاری رو شروع می کنی؟ اصلا می تونی با این مسئله کنار بیای؟

amireza2000
Sunday 4 January 2009, 01:07 PM
مي خوام موسيقي رو تا اونجا ادامه بدم كه بتونم تمام احساساتم رو به نتهاي موسيقي تبديل كنم . يعني بتونم آهنگسازي كنم. اگه يه روز موسيقي رو ازم بگيرند اون روز آخرين روز زندگيمه.

fatemeh.1994
Sunday 4 January 2009, 01:59 PM
دلم میخواد موسیقی را تا آخرین لحظه های زندگیم هم ادامه بدم!حتی فکر کردن به اینکه روزی قرار باشه سازمو ازم بگیرن واسم زجرآوره!!

ehsansantoori
Sunday 4 January 2009, 02:43 PM
موسیقی و تا اونجا که خودم از خودم راضی باشم(مطمئنم هیچوقت از خودم راضی نمیشم)پس تا ابد..

Mohi_Liebert
Sunday 4 January 2009, 03:48 PM
من موسیقی رو تا وقتی که به اون اوج قله اون نرسیدم رها نمیکنم.
اما سازمو هیشکی ازم نمیگیره چون زورم زیاده!
ولی جدای از شوخی باید بگم تصورش سخته ولی فکر میکنم اون هم یه مانع در زندگی منه
باید سعی کرد موانع رو برداشت نه اینکه از زیر اون تونل کند و رد شد!

ماریا
Sunday 4 January 2009, 03:49 PM
تا ان روزی که نفسی در سینه دارم و واقعا این فکر که یه روز ا ز سازم جدا بشم من دیوونه میکنه

Mona
Sunday 4 January 2009, 04:58 PM
آخي اين تاپيك داغ دلم رو تازه كرد :((
من هم اون موقع كه كلاس ميرفتم فكر اينكه يه روز ديگه نتونم ويولنم رو ادامه بدم منو ديوونه ميكرد و بغضم ميگرفت و اشكم در مي اومد. اما زندگي بالا و پايين زياد داره من زماني ويولن رو گذاشتم كنار كه تازه داشتم اوج ميگرفتم. اما به خاطر مشكلاتي كه برام پيش اومد هنوز نتونستم بعد 2 سال برگردم. بعد از اينكه ديگه كلاس نرفتم تا يه سال افسرده بودم و هدفم رو گم كرده بودم. مني كه همه ي زندگيم ويولن بود. از هر چيم ميزدم كه به سازم و كلاسم لطمه اي نخوره و با وجود تمام مسائلي كه دور و برم بود! اما كاري از من بر نميومد براي موندن بايد يه مدت ساز رو كنار ميذاشتم. هدفم هنوز سر جاشه چه بسا مصممتر هم شده باشم براي من هيچ چيز نتونسته جايگزين ساز و موسيقيم بشه. هنوز خلائش آزارم ميده. فقط اميد دارم كه برمي گردم و بر خواهم گشت. و وقتي برگشتم اول نوازندگي ام رو تكميل مي كنم و بعد سواد موسيقاييم رو. نوازندگي توي اركستر نهايته براي من.
آهان و يه چيه ديگه اينكه اون موقع كه ديگه كلاس نرفتم خيلي اوقات سعي ميكردم خودم رو گول بزنم كه آره از اول نبايد دنبال موسيقي ميرفتم اما.... علاقه چيز ديگه ايه. مخصوصا اگه براش هدف سازي هم بكني!

shbaharehs
Sunday 4 January 2009, 05:15 PM
منم با نظر بقیه موافقم! به نظر من موسیقی چیزیه که توش هم روح و انسانیت وجود داره و هم زندگی. اگرم کسی سازمو ازم بگیره یکی از هرچی که گیرم بیاد درست میکنم!

m_vilon
Sunday 4 January 2009, 08:15 PM
تا اونجا که زنده ام ادامه اش میدم و بهش فکر می کنم. اگه یه روزم سازمو ازم بگیرن خیلی ناراحت میشم و تمام تلاشم رو واسه بر گردوندنش به زندگی ام می کنم ولی خیلی وقتا خیلی چیزا دست ما آدما نیست، اون روز حتما میشینمو یه فکر جدید واسه پرورش روحم می کنم!

Arman_awn
Sunday 4 January 2009, 08:30 PM
اگه به خواستن باشه، می خوام از یه ور بشم منوهین از یه ور دیگه بشم بدیعی! اینکه پرسیدن نمی خواد!
در کل، تا عمری دارم و روی زمین خدا زندگی می کنم، دست از نوازندگی ویولن و صد البته موسیقی، برنخواهم داشت.

اینکه به کجا می رسم، به خودم، به شرایط و خیلی چیزای دیگه بستگی داره. اینکه چقدر در هدفم موفق می شم
رو واقعاً الان نمی تونم در موردش قضاوت کنم.

Leon
Sunday 4 January 2009, 08:49 PM
هدفم هنوز سر جاشه چه بسا مصممتر هم شده باشم براي من هيچ چيز نتونسته جايگزين ساز و موسيقيم بشه. هنوز خلائش آزارم ميده. فقط اميد دارم كه برمي گردم و بر خواهم گشت. و وقتي برگشتم اول نوازندگي ام رو تكميل مي كنم و بعد سواد موسيقاييم رو. نوازندگي توي اركستر نهايته براي من.!

مطمئن باشيد كه هيچ وقت بر نخواهيد گشت،هر وقت يك آهنگ زديد و گذشتيد تو سايت،معلوم ميشه كه اهل عمل هستيد!!!!!!!!!!!!ببخشيد اگر رو راست گفتم.

Mona
Sunday 4 January 2009, 09:11 PM
مطمئن باشيد كه هيچ وقت بر نخواهيد گشت،هر وقت يك آهنگ زديد و گذشتيد تو سايت،معلوم ميشه كه اهل عمل هستيد!!!!!!!!!!!!ببخشيد اگر رو راست گفتم.

مرسي از اين سيلي ها لازم دارم تا به خودم بيام تا باورم بشه كه دير نيست. بله حرف شما درسته. نه جاي ناراحتي نداره. منم بودم همينو ميگفتم :)

endvb6
Sunday 4 January 2009, 09:33 PM
خب واقعا سؤال سختیه بچه ها. من نمی تونم جواب قطعی بدم. من کارای زیادی دارم هنرهای زیادی دارم که راحت میتونم هر کودومش رو ادامه بدم ولی ساز زدن واسم یه چیز دیگست. واقعا سخته این سؤال. خب نمی دونم. با اینکه من عاشق موسیقیم ولی همیشه سعی میکنم با چیزای بد کنار بیام. نمی دونم چیکار کنم؟؟؟ کمکم کنین

Leon
Sunday 4 January 2009, 09:41 PM
براى اين آرزو هايى كه ميكنيد در طول روز چه قدم هايى برميداريد؟اينكه گفته ميشه من تا آخر عمر ميخوام ادامه بدم،هدف روشنى نيست!!!
هدف بايد كاملا روشن،جلوى چشمها باشه،براى مثال:
حالا چند نفر به فكر دادن كنسرت هستند و در چه تاريخى!!!؟

Sensation
Sunday 4 January 2009, 10:09 PM
Netherland --> Amsterdam

Mona
Sunday 4 January 2009, 10:50 PM
حالا كه بحثمون به اينجا رسيد يعني تعيين هدف، بد نيست اين متن رو هم بخونيم:




تعریف موفقیت


بزرگترین آرزوی بشر، کسب موفقیت است. (لوسیا _ Lucia)

بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کرده اند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد. تعریف شما از موفقیت چیست؟
آیا موفقیت گذراندن مدارج تحصیلی و اخذ مدارک علمی است؟ رسیدن به ثروت است؟ به دست آوردن پست و مقام است؟ داشتن همسری دلخواه، محیط خانوادگی آرام و فرزندانی شایسته است؟ آیا برتری! و بالاتری!! بر دیگران نشانه ی موفقیت است؟ و بالاخره آیا موفقیت این است که هنرمندی محبوب، نویسنده ای بزرگ و یا موسیقیدانی مشهور باشیم؟
یکی از دلایل عمده تعدد تعریف موفقیت برداشتهای گوناگون از این مفهوم است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواسته هایشان، خود را موفق و کامیاب می پندارند اما این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. بنابراین موفقیت امری نسبی است و هرگز تعریفی واحد به خود نمی پذیرد.
به نظر آلفرد اوستن(Alfred Austin) «آرامش و اطمینان بهترین موفقیت است.» صاحب نظران برداشتهای متفاوتی از موفقیت دارند اما در نظر اکثریت مردم، فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود برسد و در درون رضایت خاطر احساس کند که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی می باشد.
در نهایت مطلب را با این جمله به پایان می رسانیم که هیچ کس واقعن موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و نیز خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. به این اعتبار، تعریف فرهنگ وبستر (Webster) از موفقیت به مفهوم « نیل رضایتبخش به هدف » تعریفی مناسب است.

موفقیت واقعی چیست


موفقیت همراه با حیثیت طلبی به عصبیت، نا کامی، محرومیت و نا خشنودی می انجامد. (ماکسول مالتز _ Maxwell Maltz)

می دانیم که همه برای رسیدن به موفقیت به طور خستگی نا پذیر تلاش می کنند اما به آنچه که در آرزویش هستند، دست نمی یابند. آیا مسیر را اشتباه انتخاب کرده اند؟ هدف و مقصود مشخص و روشنی نداشته اند؟ به تواناییها و امکانات خود بی توجه بوده اند؟ آیا در نیمه راه پی برده اند که هدف مورد نظر سعادتی به دنبال نخواهد داشت؟ چرا برخی از مردم پس از رسیدن به آرزوهایشان همچنان ناراضی اند؟ آیا معیارهای نادرستی برگزیده اند؟ چرا پس از رسیدن به بالاترین مقام باز هم احساس ناخرسندی می کنند؟ چرا شادیشان زود گذر و بی دوام است؟ چرا هنوز طعم کامیابی به دست آمده را نچشیده و از آن لذت نبرده، دنبال هدفی جدید هستند؟ آنها از زندگی چه می خواهند که با وجود تلاش سیری ناپذیر هرگز خشنود نیستند؟

تعیین هدف


تنها گنجی که ارزش جستجو کردن دارد هدف است. (لویی استونی _ Louis Stoney)
انسان بی هدف کاملن تابع حوادث و پیشامدهاست. کسی که هدف روشنی در زندگی دارد، پس از رسیدن به کامیابی احساس خوشبختی و آرامش می کند اما افرادی که اهدافی نا مشخص را پی می گیرند، به هر مقامی که برسند، باز هم ناراضی اند. هر یک از ما باید به یقین بدانیم که چه می خواهیم، چه هدفی را دنبال می کنیم و در انتظار چه نوع موفقیتی هستیم. شاید هدف ما موفقیت در تحصیلات دانشگاهی باشد و شاید هم موفقیت در ازدواج، کار و پرورش روح و جسم و نیز ممکن است بخواهیم به علایق اجتماعی و فردی خویش سر و سامان بخشیم. در هر صورت، تشخیص هدف و آگاهی به آن پیش شرط هر گونه اقدامی است. افزون بر این، در تعیین اهداف خویش باید از تقلید کورکورانه بپرهیزیم. به عنوان مثال، اگر راه پسر عمویمان را که درس خوانده و مهندس برق شده و از نظر کاری و مالی نیز وضعیتی قابل توجه دارد، انتخاب کنیم، پس از رسیدن به موفقیت خوشحال خواهیم بود؟ یا اگر دایی جان مرغداری راه انداخته و ثروتی به هم زده است، ما هم باید دنبال این کار پر فایده برویم؟ و بالاخره اگر مسعود، همکلاس ما ورزشکار شده و نامش هر روز توی روزنامه هاست، ما هم باید مثل او ورزشکار شویم؟
در صورت مقایسه خود با دیگران دو اشتباه بزرگ مرتکب می شویم:
1- ناخودآگاه با دیگران به رقابت بر می خیزیم، زیرا هدفمان تحقق بخشیدن به خواسته و آرزویی مشخص نیست بلکه «برتری طلبی» و یا «مثل کسی شدن» است.
2- بدون توجه به تواناییها، علایق و امکانات خود دنباله رو دیگران می شویم.
این دو اشتباه فرجام و پیامدی نا مطلوب دارد. پس چه باید کرد؟ باید پیش از هر چیز هدف خود را بهتر بشناسیم و سپس دست به عمل بزنیم.

شناخت هدف و مراحل آن


رام کردن افکار سر کش آسانتر از پیدا کردن افکار جدید است. (آلکس آزیورن _ Alex Azivern)
برای شناخت بهتر اهداف خویش و نیز انتخابی آگاهانه از میان امکانات متعدد، کاغذی بردارید و در گوشه ای خلوت و آرام بنشینید و کلیه اهدافی را که در سر می پرورانید، در آن یادداشت کنید. پس از فراغت از این کار به مراحل سه گانه زیر بپردازید.

الف: تمرکز و تفکر


فکر خوب معمار و آفریننده است. (دیل کارنگی _ Dale Carnegie)
این افکار آدمی است که زندگی او را می سازد. (مارک اورل _ Mark O'rell)

فکر غذای مغز و تفکر وجه تمایز انسان از حیوان است. هر یک از ما متأثر از افکاری هستیم که عادتن کنترلمان را در دست دارند. برای رهایی از افکار متضاد، باید همه تراوشات ذهنی خویش را به مغز بسپاریم تا در فرصت مناسب آنها را مورد مطالعه قرار دهد.
سپردن اندیشه ها و آرزوها به مغز و ایجاد فرصت لازم برای بررسی یکایک آنها امروزه بین همه کسانی که به نیروی شگفت انگیز مغز آگاهند، متداول است. شما هم این شیوه را در پیش گیرید تا نتیجه خارق العاده آنرا دریابید.
اندیشه انسان آفریننده است و افکار خلاق در ذهن او جاری اند. برای آنکه از این افکار در جهتی درست بهره گیریم، باید آنها را آزادانه به ضمیر ناخودآگاه (Unconscious) خویش بسپاریم و پس از بررسیهای لازم، فکر پویا و مثبت را از لابلای افکار متفاوت خارج سازیم. به قول امرسون (Ralph Waldo Emerson) : «هر انسانی حاصل تفکرات روزانه خویش است.»
به این ترتیب برای رهایی از تردید باید از مغز خود کمک گیریم و توصیه های آنرا فراراه خویش قرار دهیم و سرانجام این گفته پاسکال (Blaise Pascal) را به یاد آوریم: «اندیشه و تفکر پشتوانه ای بزرگ در سراسر حیات بشر است و انسان بی اندیشه و تفکر به ماده ای بی روح می ماند.» شناخت ضمیر ناخودآگاه یا ضمیر باطن خود مستلزم مبحثی جداگانه است. در اینجا موضوع بیشتر بر سر انتخاب اهداف صحیح از میان دهها هدف متفاوت است که باید با بررسی و دقت فراوان صورت گیرد. فقط در اینصورت است که درهای سعادت و خوشبختی به رویمان گشوده می شود.

ب: مطالعه


همچون اسفنج که آب را جذب می کند، شما نیز افکار خوب را جذب کرده و آنرا در خدمت هدف خویش قرار دهید. (تامس ادیسون _ Thomas Edison)

پس از تمرکز و بررسی اهداف نوبت به مطالعه می رسد. امروزه در مغرب زمین مطالعه امری بسیار متداول است، به این ترتیب که پیش از هر کاری ابتدا با صرف سرمایه ای گزاف هدف مربوطه را مورد بررسی قرار می دهند. همچنین کار مورد نظر را با انواع کارهای موجود در بازار قیاس کرده و با خواندن کتابهای متعدد و مشورت با کارشناسان طراز اول ابعاد موضوع را بطور دقیق می سنجند. البته در این راستا امکانات خود را برای دستیابی به اهداف تعیین شده مد نظر قرار می دهند. بزرگی و کوچکی هدف و اینکه آیا مورد پسند دیگران واقع می شود یا خیر، اهمیتی ندارد؛ مهم نفس هدف و نحوه تحقق بخشیدن آن است که باید با مطالعه جدی، دقیق و حتی وسواس گونه همراه باشد. نیچه (Friedrich Nietzsche) می گوید: «ضمن مطالعه سعی کنید همچون صیادی چیره دست به صید افکار خوب بروید و افکار کهنه و پوسیده را یکسره به دور اندازید.»
خواندن افکار و سرگذشت بزرگان به ما در روند دستیابی به هدف صحیح یاری می رساند. با مطالعه و تعمق بر زندگی اندیشمندان و نیز با تکیه بر تجربیات آنها خود را بهتر می شناسیم و به علایق، تواناییها و قدرت درون خویش بیشتر آگاه می شویم.
سعدی در بیت زیر به زیبایی این مطلب را بیان کرده است:


مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن به کار

با روش «الگوبرداری» و «مدل سازی» در وقت و پول شما نیز صرفه جویی می شود، بطوری که بعدها با آگاهی در مسیری قدم می گذارید که دیگران آنرا به خطا رفته اند و برایش خسارت پرداخته اند و سرانجام مطالعه پل ارتباط دهنده مغزهاست. به واسطه بررسی و مطالعه است که می توانیم در انتخاب هدف به خود یاری رسانیم.

ج: مشاوره


کاش دانسته بودم چگونه زندگی کنم یا کسی را یافته بودم که روش زندگی را به من تعلیم دهد. (تئودور پارکر _ Theodore Parker)

مشاوره عاملی مؤثر و یاری دهنده در مسیر پیروزی و موفقیت است. در این زمینه بزرگان و نوابغ شواهدی آورده اند که استفاده از آنها می تواند راهگشای ما در جهت رسیدن به اهداف باشد. برای پی بردن به ارزش مشاوره، بی هیچ تفسیر و توضیح به چند مورد اشاره می شود.
یک مثل چینی می گوید: «اگر می خواهی کاری را بدرستی انجام دهی، با سه تن از سالخوردگان مشورت کن.» در زبان شیرین فارسی نیز آمده است: «ره چنان رو که رهروان رفتند» یا «دانا داند و پرسد» و یا «آنکه بیشتر مشورت می کند، کمتر دچار اشتباه می شود.» و سرانجام به قول «امریکایی» ها: «دو فکر از یک فکر بهتر است.»
با ذکر این مثالها تا حدودی به اهمیت مشاوره پی بردید. مطمئن باشید در اطرافتان کسانی هستند که هرگز از کمک به شما دریغ نخواهند کرد. فقط باید قدم اول را بردارید و از آنها بخواهید که تجربیات خود را در اختیارتان قرار دهند. البته یادآور می شود که هر کسی شایسته نظرخواهی و مشورت نیست. مشورت زمانی کارساز و مفید خواهد بود که طرف شور دارای خصوصیات لازم باشد و به ما در شناخت خواسته ها، اهداف و تواناییهایمان یاری رساند. نمونه های زیر شما را با خصوصیات افراد مختلف آشنا می کند.

1- مشورت با آدم خبره


کسیکه در امور مهم با خردمندان مشورت کند، شریک عقل آنها می شود. (حضرت علی (ع))
اگر بخواهید فرش فروشی باز کنید، باید از چه کسانی نظر بخواهید؟ قطعن مشورت با عمو جان که اطلاعاتی در این زمینه ندارد، بی نتیجه خواهد بود. از آنجا که او شما را دوست دارد و نگران بر باد رفتن سرمایه تان است، فقط جنبه های منفی کار را در نظر می گیرد و قادر به راهنمایی شما نیست. بیان نقاط منفی هدف و اشاره به ضرر و زیانهای احتمالی ما را ناامید و در نهایت از اصل فکر منصرف می سازد، در حالی که یک کارشناس و یا آدم خبره با القای افکار مثبت و دادن شهامت و اعتماد به نفس می تواند راهنمای خوبی برایمان باشد.

2- مشورت با آدم بدبین


آدم بد بین همچون مبتلایان به تریاک مرض خود را به هزاران دلیل به دیگران منتقل می کند. (حجازی)

مشورت با آدم بدبین بسیار خطرناک است، زیرا او جز سیاهی، تباهی و بدبختی چیزی نمی بیند و صرفن افکار بدبینانه خود را به شیوه ای نصیحت گونه به شما انتقال می دهد. بیان مطالب مأیوس کننده گامهایتان را در مسیر تلاش و کوشش برای موفقیت و پیروزی سست می کند و باعث تردید می شود و تردید نیز به نوبه خود به عدم پیشرفت در کارها می انجامد. به این ترتیب شما که از روز اول مصمم به انجام کاری بودید، رفته رفته دلسرد و بدگمان می شوید و از پیگیری هدفتان منصرف می گردید. علت این سرخوردگی هجوم افکار منفی و مأیوس کننده شخص بدبین به روح و روان شماست. به قول ویکتور پوشه (Victor Poche) : «خوشبختی، شادی و نشاط مسری است؛ پس همواره سعی کن با افراد گشاده رو، دلشاد و خوشبین معاشرت کنی.»

3- مشورت با آدم مثبت اندیش


خوشبین به آینده امیدوار است و بد بین از آن بیمناک. (مثل ژاپنی)

مشورت با آدم مثبت اندیش و فارغ از «بدبینی» ها، نتیجه ای بسیار امیدوار کننده دارد. آدم خوشبین پیش از هر چیز بر مزایا و محسنات کار مورد نظر تمرکز می کند و شما را با گفته های خود امیدوار می سازد. مثلن اگر باز نشسته اید و برای شروع کاری از او نظر می خواهید، چنین می گوید: فکر خوبی است، چون در این صورت از خانه نشینی خلاص می شوید و با مردم حشر و نشر می کنید. علاوه بر آن درآمدی هم نصیبتان می شود و بالاتر از همه، در صورت کار کردن از زندگیتان رضایت بیشتری خواهید داشت. از آنجا که هر مشکلی در نظرش قابل حل است، با توصیه های امیدوار کننده خود شما را از نگرانی نجات می دهد.
ملاحظه می کنید که این کلمات امید بخش در مقابل توصیه های فرد بدبین و کج اندیش تا چه حد کمک کننده است. به قول دکتر نورمن پیل (Norman Peale) : «افکار خوب و مثبت همچون تابش نور خورشید بر اتاقی تاریک است که همه جا را روشن می کند، به شرط آنکه در و پنجره را نبسته و پرده ها را پایین نکشیده باشید.»

4- مشورت با آدم ترسو


آینده را از دریچه ترس و وحشت نگاه نکنید. (هاریمن _ William Averell Harriman)
حرف از کار کرده باید گفت، کارهای نکرده بسیار است! (باستانی پاریزی)

آدم ترسو خطرات و ضررها را چند برابر می بیند؛ او شهامت هیچ کاری را ندارد و همیشه به نحوی ناتوانی و ترس خود را توجیه می کند. بیشترین افتخار چنین آدمی در کارهایی است که «نکرده» زیرا از ترس بدنامی و یا شکست دست به هیچ کاری نمی زند. اگر با آدم ترسو در مورد گشایش یک کمپانی مشورت کنید، بلافاصله می گوید: تأسیس یک کمپانی سرمایه زیادی می خواهد و تو مجبور می شوی از بانکها وام بگیری. شاید هم از عهده پرداخت قسطهایش بر نیایی و آنوقت بانک تمام مایملک تو را ضبط می کند. خلاصه، آنقدر بر احتمال شکست اصرار می ورزد که ناخودآگاه شما را به شک و تردید می اندازد. اما فرد خوشبین و امیدوار همیشه محیطی سازنده به وجود می آورد. مشورت با شخص با لیاقتی که خود صاحب چندین شرکت است، شهامت را در شما تقویت می کند و چه بسا که خود او نیز در این راه به شما یاری رساند، زیرا می داند که این کار عملی خواهد شد.

5- مشورت با آدمهای بیکاره و لاف زن


هر که با دانا مشورت کند، از رسوایی در امان است. (از تاریخ گزیده)

تکلیف این دو گروه نیز معلوم است. کسانی که در طول زندگی هیچ قدم مثبتی برای خویش بر نداشته اند، چگونه می توانند در تصمیم گیریها راهنمای شما باشند و توصیه های مفید بکنند. از اشخاصی که در انجام هر کاری دچار تردید می شوند و از سر عیبجویی به همه چیز و همه کس می نگرند و از آنجایی که پیوسته گذشته را نشخوار می کنند و دغدغه آینده ندارند باید گریخت. همچنین به افراد رویایی و سودایی که دائم فکر شغلی جدید در سر می پرورانند نباید اعتماد کرد.

انتخاب هدف


انسان بدرستی همان می شود که اغلب به آن فکر می کند. (ارل نایتین گل _ Earl Nightingale)

پس از مراحل سه گانه شناخت هدف و بررسی همه جانبه آن مجددن نوبت به کارهایی می رسد که باید توسط خود شما انجام گیرد و نیازی به مشورت با دیگران نیست. برای اینکه این مرحله را با کامیابی پشت سر گذارید، چهار شرط اصلی و اساسی هدف سالم را مد نظر قرار دهید. چنین هدفی باید:
I) رفاه و آسایش بیشتری فراهم سازد.
II) به ما احساس مفید بودن، خوشی و نشاط بخشد.
III) از روی چشم و همچشمی و رقابت با کسی انتخاب نشده باشد.
IV) انتخاب آن تحت فشار پدر و مادر و یا به توصیه اطرافیان نباشد.
پس از بررسی اهداف خویش و مطابقت آنها با شرایط فوق در می یابید که از اجرای برخی از مقاصدتان که دارای این چهار خصیصه نیستند، صرف نظر کرده اید. اکنون باید صادقانه و با شجاعت به سئوالات زیر پاسخ دهید و آنها را روی صفحه ای کاغذ بنویسید:
I) به این اهداف علاقه دارم؟
II) در صورت علاقه، برای تحقق آنها از قابلیت و استعداد لازم بر خوردارم؟
III) جهت رسیدن به این اهداف دارای امکانات کافی هستم؟
IV) وقت کافی دارم؟
این مرحله نیز ویژگیهای خود را دارد، بطوری که ممکن است از دنبال کردن بعضی از هدفهای مورد نظرتان منصرف شوید. هدفی که حتی به شرط اجرا علاقه ای در شما ایجاد نکند، نفعی هم به دنبال نخواهد داشت. اکنون با پی بردن به هدف ویژه خود و با توجه تواناییتان در پیشبرد آن و نیز با احتساب وقت کافی باید دست به اقدام بزنید. گام بعدی «زمان بندی» دقیق است، به این صورت که برای انجام هر کار باید زمان مشخصی در نظر گرفته شود. پیمودن هر مسیر با علم به پیچ و خمها و فراز و نشیبهای آن، زمان خاص خود را می طلبد؛ مثلن تحصیلات دانشگاهی نسبت به اهداف دیگر احتیاج به زمان بیشتری دارد. پس از این تقسیم بندی می توانید اوقات خود را جهت اجرای اهداف متعدد بطور همزمان تنظیم کنید. به عنوان نمونه، می توانید ضمن اخذ تخصص در یک زمینه در فکر پرورش روح و جسم خود باشید و یا طی تحصیلات دانشگاهی زبان خارجه خود را تقویت کنید.
در پایان ذکر یک نکته ضروری است. کسانی که همواره در مورد اهدافشان سخن سرایی می کنند و هرگز دست به عمل نمی زنند، موفقیتی نخواهند داشت. اینان همواره افکار خود را در صندوقچه ذهن پنهان می سازند و جرأت ابراز آنرا ندارند. به کارگیری شیوه «یادداشت برداری» و بررسی همه جانبه اهداف متعدد، محرکی در جهت اقدامات عملی است. اجرای صحیح و دقیق این مراحل درهای موفقیت را یکی پس از دیگری به روی ما خواهد گشود.




کتاب راز موفقیت در بازار کار ، نویسنده : ا _ کیهان نیا

Mona
Monday 5 January 2009, 12:22 AM
حالا كه بحثمون به اينجا رسيد يعني تعيين هدف، بد نيست اين متن رو هم بخونيم:




تعریف موفقیت


بزرگترین آرزوی بشر، کسب موفقیت است. (لوسیا _ Lucia)

بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کرده اند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد. تعریف شما از موفقیت چیست؟
آیا موفقیت گذراندن مدارج تحصیلی و اخذ مدارک علمی است؟ رسیدن به ثروت است؟ به دست آوردن پست و مقام است؟ داشتن همسری دلخواه، محیط خانوادگی آرام و فرزندانی شایسته است؟ آیا برتری! و بالاتری!! بر دیگران نشانه ی موفقیت است؟ و بالاخره آیا موفقیت این است که هنرمندی محبوب، نویسنده ای بزرگ و یا موسیقیدانی مشهور باشیم؟
یکی از دلایل عمده تعدد تعریف موفقیت برداشتهای گوناگون از این مفهوم است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواسته هایشان، خود را موفق و کامیاب می پندارند اما این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. بنابراین موفقیت امری نسبی است و هرگز تعریفی واحد به خود نمی پذیرد.
به نظر آلفرد اوستن(Alfred Austin) «آرامش و اطمینان بهترین موفقیت است.» صاحب نظران برداشتهای متفاوتی از موفقیت دارند اما در نظر اکثریت مردم، فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود برسد و در درون رضایت خاطر احساس کند که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی می باشد.
در نهایت مطلب را با این جمله به پایان می رسانیم که هیچ کس واقعن موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و نیز خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. به این اعتبار، تعریف فرهنگ وبستر (Webster) از موفقیت به مفهوم « نیل رضایتبخش به هدف » تعریفی مناسب است.

موفقیت واقعی چیست


موفقیت همراه با حیثیت طلبی به عصبیت، نا کامی، محرومیت و نا خشنودی می انجامد. (ماکسول مالتز _ Maxwell Maltz)

می دانیم که همه برای رسیدن به موفقیت به طور خستگی نا پذیر تلاش می کنند اما به آنچه که در آرزویش هستند، دست نمی یابند. آیا مسیر را اشتباه انتخاب کرده اند؟ هدف و مقصود مشخص و روشنی نداشته اند؟ به تواناییها و امکانات خود بی توجه بوده اند؟ آیا در نیمه راه پی برده اند که هدف مورد نظر سعادتی به دنبال نخواهد داشت؟ چرا برخی از مردم پس از رسیدن به آرزوهایشان همچنان ناراضی اند؟ آیا معیارهای نادرستی برگزیده اند؟ چرا پس از رسیدن به بالاترین مقام باز هم احساس ناخرسندی می کنند؟ چرا شادیشان زود گذر و بی دوام است؟ چرا هنوز طعم کامیابی به دست آمده را نچشیده و از آن لذت نبرده، دنبال هدفی جدید هستند؟ آنها از زندگی چه می خواهند که با وجود تلاش سیری ناپذیر هرگز خشنود نیستند؟

تعیین هدف


تنها گنجی که ارزش جستجو کردن دارد هدف است. (لویی استونی _ Louis Stoney)
انسان بی هدف کاملن تابع حوادث و پیشامدهاست. کسی که هدف روشنی در زندگی دارد، پس از رسیدن به کامیابی احساس خوشبختی و آرامش می کند اما افرادی که اهدافی نا مشخص را پی می گیرند، به هر مقامی که برسند، باز هم ناراضی اند. هر یک از ما باید به یقین بدانیم که چه می خواهیم، چه هدفی را دنبال می کنیم و در انتظار چه نوع موفقیتی هستیم. شاید هدف ما موفقیت در تحصیلات دانشگاهی باشد و شاید هم موفقیت در ازدواج، کار و پرورش روح و جسم و نیز ممکن است بخواهیم به علایق اجتماعی و فردی خویش سر و سامان بخشیم. در هر صورت، تشخیص هدف و آگاهی به آن پیش شرط هر گونه اقدامی است. افزون بر این، در تعیین اهداف خویش باید از تقلید کورکورانه بپرهیزیم. به عنوان مثال، اگر راه پسر عمویمان را که درس خوانده و مهندس برق شده و از نظر کاری و مالی نیز وضعیتی قابل توجه دارد، انتخاب کنیم، پس از رسیدن به موفقیت خوشحال خواهیم بود؟ یا اگر دایی جان مرغداری راه انداخته و ثروتی به هم زده است، ما هم باید دنبال این کار پر فایده برویم؟ و بالاخره اگر مسعود، همکلاس ما ورزشکار شده و نامش هر روز توی روزنامه هاست، ما هم باید مثل او ورزشکار شویم؟
در صورت مقایسه خود با دیگران دو اشتباه بزرگ مرتکب می شویم:
1- ناخودآگاه با دیگران به رقابت بر می خیزیم، زیرا هدفمان تحقق بخشیدن به خواسته و آرزویی مشخص نیست بلکه «برتری طلبی» و یا «مثل کسی شدن» است.
2- بدون توجه به تواناییها، علایق و امکانات خود دنباله رو دیگران می شویم.
این دو اشتباه فرجام و پیامدی نا مطلوب دارد. پس چه باید کرد؟ باید پیش از هر چیز هدف خود را بهتر بشناسیم و سپس دست به عمل بزنیم.

شناخت هدف و مراحل آن


رام کردن افکار سر کش آسانتر از پیدا کردن افکار جدید است. (آلکس آزیورن _ Alex Azivern)
برای شناخت بهتر اهداف خویش و نیز انتخابی آگاهانه از میان امکانات متعدد، کاغذی بردارید و در گوشه ای خلوت و آرام بنشینید و کلیه اهدافی را که در سر می پرورانید، در آن یادداشت کنید. پس از فراغت از این کار به مراحل سه گانه زیر بپردازید.

الف: تمرکز و تفکر


فکر خوب معمار و آفریننده است. (دیل کارنگی _ Dale Carnegie)
این افکار آدمی است که زندگی او را می سازد. (مارک اورل _ Mark O'rell)

فکر غذای مغز و تفکر وجه تمایز انسان از حیوان است. هر یک از ما متأثر از افکاری هستیم که عادتن کنترلمان را در دست دارند. برای رهایی از افکار متضاد، باید همه تراوشات ذهنی خویش را به مغز بسپاریم تا در فرصت مناسب آنها را مورد مطالعه قرار دهد.
سپردن اندیشه ها و آرزوها به مغز و ایجاد فرصت لازم برای بررسی یکایک آنها امروزه بین همه کسانی که به نیروی شگفت انگیز مغز آگاهند، متداول است. شما هم این شیوه را در پیش گیرید تا نتیجه خارق العاده آنرا دریابید.
اندیشه انسان آفریننده است و افکار خلاق در ذهن او جاری اند. برای آنکه از این افکار در جهتی درست بهره گیریم، باید آنها را آزادانه به ضمیر ناخودآگاه (Unconscious) خویش بسپاریم و پس از بررسیهای لازم، فکر پویا و مثبت را از لابلای افکار متفاوت خارج سازیم. به قول امرسون (Ralph Waldo Emerson) : «هر انسانی حاصل تفکرات روزانه خویش است.»
به این ترتیب برای رهایی از تردید باید از مغز خود کمک گیریم و توصیه های آنرا فراراه خویش قرار دهیم و سرانجام این گفته پاسکال (Blaise Pascal) را به یاد آوریم: «اندیشه و تفکر پشتوانه ای بزرگ در سراسر حیات بشر است و انسان بی اندیشه و تفکر به ماده ای بی روح می ماند.» شناخت ضمیر ناخودآگاه یا ضمیر باطن خود مستلزم مبحثی جداگانه است. در اینجا موضوع بیشتر بر سر انتخاب اهداف صحیح از میان دهها هدف متفاوت است که باید با بررسی و دقت فراوان صورت گیرد. فقط در اینصورت است که درهای سعادت و خوشبختی به رویمان گشوده می شود.

ب: مطالعه


همچون اسفنج که آب را جذب می کند، شما نیز افکار خوب را جذب کرده و آنرا در خدمت هدف خویش قرار دهید. (تامس ادیسون _ Thomas Edison)

پس از تمرکز و بررسی اهداف نوبت به مطالعه می رسد. امروزه در مغرب زمین مطالعه امری بسیار متداول است، به این ترتیب که پیش از هر کاری ابتدا با صرف سرمایه ای گزاف هدف مربوطه را مورد بررسی قرار می دهند. همچنین کار مورد نظر را با انواع کارهای موجود در بازار قیاس کرده و با خواندن کتابهای متعدد و مشورت با کارشناسان طراز اول ابعاد موضوع را بطور دقیق می سنجند. البته در این راستا امکانات خود را برای دستیابی به اهداف تعیین شده مد نظر قرار می دهند. بزرگی و کوچکی هدف و اینکه آیا مورد پسند دیگران واقع می شود یا خیر، اهمیتی ندارد؛ مهم نفس هدف و نحوه تحقق بخشیدن آن است که باید با مطالعه جدی، دقیق و حتی وسواس گونه همراه باشد. نیچه (Friedrich Nietzsche) می گوید: «ضمن مطالعه سعی کنید همچون صیادی چیره دست به صید افکار خوب بروید و افکار کهنه و پوسیده را یکسره به دور اندازید.»
خواندن افکار و سرگذشت بزرگان به ما در روند دستیابی به هدف صحیح یاری می رساند. با مطالعه و تعمق بر زندگی اندیشمندان و نیز با تکیه بر تجربیات آنها خود را بهتر می شناسیم و به علایق، تواناییها و قدرت درون خویش بیشتر آگاه می شویم.
سعدی در بیت زیر به زیبایی این مطلب را بیان کرده است:


مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن به کار

با روش «الگوبرداری» و «مدل سازی» در وقت و پول شما نیز صرفه جویی می شود، بطوری که بعدها با آگاهی در مسیری قدم می گذارید که دیگران آنرا به خطا رفته اند و برایش خسارت پرداخته اند و سرانجام مطالعه پل ارتباط دهنده مغزهاست. به واسطه بررسی و مطالعه است که می توانیم در انتخاب هدف به خود یاری رسانیم.

ج: مشاوره


کاش دانسته بودم چگونه زندگی کنم یا کسی را یافته بودم که روش زندگی را به من تعلیم دهد. (تئودور پارکر _ Theodore Parker)

مشاوره عاملی مؤثر و یاری دهنده در مسیر پیروزی و موفقیت است. در این زمینه بزرگان و نوابغ شواهدی آورده اند که استفاده از آنها می تواند راهگشای ما در جهت رسیدن به اهداف باشد. برای پی بردن به ارزش مشاوره، بی هیچ تفسیر و توضیح به چند مورد اشاره می شود.
یک مثل چینی می گوید: «اگر می خواهی کاری را بدرستی انجام دهی، با سه تن از سالخوردگان مشورت کن.» در زبان شیرین فارسی نیز آمده است: «ره چنان رو که رهروان رفتند» یا «دانا داند و پرسد» و یا «آنکه بیشتر مشورت می کند، کمتر دچار اشتباه می شود.» و سرانجام به قول «امریکایی» ها: «دو فکر از یک فکر بهتر است.»
با ذکر این مثالها تا حدودی به اهمیت مشاوره پی بردید. مطمئن باشید در اطرافتان کسانی هستند که هرگز از کمک به شما دریغ نخواهند کرد. فقط باید قدم اول را بردارید و از آنها بخواهید که تجربیات خود را در اختیارتان قرار دهند. البته یادآور می شود که هر کسی شایسته نظرخواهی و مشورت نیست. مشورت زمانی کارساز و مفید خواهد بود که طرف شور دارای خصوصیات لازم باشد و به ما در شناخت خواسته ها، اهداف و تواناییهایمان یاری رساند. نمونه های زیر شما را با خصوصیات افراد مختلف آشنا می کند.

1- مشورت با آدم خبره


کسیکه در امور مهم با خردمندان مشورت کند، شریک عقل آنها می شود. (حضرت علی (ع))
اگر بخواهید فرش فروشی باز کنید، باید از چه کسانی نظر بخواهید؟ قطعن مشورت با عمو جان که اطلاعاتی در این زمینه ندارد، بی نتیجه خواهد بود. از آنجا که او شما را دوست دارد و نگران بر باد رفتن سرمایه تان است، فقط جنبه های منفی کار را در نظر می گیرد و قادر به راهنمایی شما نیست. بیان نقاط منفی هدف و اشاره به ضرر و زیانهای احتمالی ما را ناامید و در نهایت از اصل فکر منصرف می سازد، در حالی که یک کارشناس و یا آدم خبره با القای افکار مثبت و دادن شهامت و اعتماد به نفس می تواند راهنمای خوبی برایمان باشد.

2- مشورت با آدم بدبین


آدم بد بین همچون مبتلایان به تریاک مرض خود را به هزاران دلیل به دیگران منتقل می کند. (حجازی)

مشورت با آدم بدبین بسیار خطرناک است، زیرا او جز سیاهی، تباهی و بدبختی چیزی نمی بیند و صرفن افکار بدبینانه خود را به شیوه ای نصیحت گونه به شما انتقال می دهد. بیان مطالب مأیوس کننده گامهایتان را در مسیر تلاش و کوشش برای موفقیت و پیروزی سست می کند و باعث تردید می شود و تردید نیز به نوبه خود به عدم پیشرفت در کارها می انجامد. به این ترتیب شما که از روز اول مصمم به انجام کاری بودید، رفته رفته دلسرد و بدگمان می شوید و از پیگیری هدفتان منصرف می گردید. علت این سرخوردگی هجوم افکار منفی و مأیوس کننده شخص بدبین به روح و روان شماست. به قول ویکتور پوشه (Victor Poche) : «خوشبختی، شادی و نشاط مسری است؛ پس همواره سعی کن با افراد گشاده رو، دلشاد و خوشبین معاشرت کنی.»

3- مشورت با آدم مثبت اندیش


خوشبین به آینده امیدوار است و بد بین از آن بیمناک. (مثل ژاپنی)

مشورت با آدم مثبت اندیش و فارغ از «بدبینی» ها، نتیجه ای بسیار امیدوار کننده دارد. آدم خوشبین پیش از هر چیز بر مزایا و محسنات کار مورد نظر تمرکز می کند و شما را با گفته های خود امیدوار می سازد. مثلن اگر باز نشسته اید و برای شروع کاری از او نظر می خواهید، چنین می گوید: فکر خوبی است، چون در این صورت از خانه نشینی خلاص می شوید و با مردم حشر و نشر می کنید. علاوه بر آن درآمدی هم نصیبتان می شود و بالاتر از همه، در صورت کار کردن از زندگیتان رضایت بیشتری خواهید داشت. از آنجا که هر مشکلی در نظرش قابل حل است، با توصیه های امیدوار کننده خود شما را از نگرانی نجات می دهد.
ملاحظه می کنید که این کلمات امید بخش در مقابل توصیه های فرد بدبین و کج اندیش تا چه حد کمک کننده است. به قول دکتر نورمن پیل (Norman Peale) : «افکار خوب و مثبت همچون تابش نور خورشید بر اتاقی تاریک است که همه جا را روشن می کند، به شرط آنکه در و پنجره را نبسته و پرده ها را پایین نکشیده باشید.»

4- مشورت با آدم ترسو


آینده را از دریچه ترس و وحشت نگاه نکنید. (هاریمن _ William Averell Harriman)
حرف از کار کرده باید گفت، کارهای نکرده بسیار است! (باستانی پاریزی)

آدم ترسو خطرات و ضررها را چند برابر می بیند؛ او شهامت هیچ کاری را ندارد و همیشه به نحوی ناتوانی و ترس خود را توجیه می کند. بیشترین افتخار چنین آدمی در کارهایی است که «نکرده» زیرا از ترس بدنامی و یا شکست دست به هیچ کاری نمی زند. اگر با آدم ترسو در مورد گشایش یک کمپانی مشورت کنید، بلافاصله می گوید: تأسیس یک کمپانی سرمایه زیادی می خواهد و تو مجبور می شوی از بانکها وام بگیری. شاید هم از عهده پرداخت قسطهایش بر نیایی و آنوقت بانک تمام مایملک تو را ضبط می کند. خلاصه، آنقدر بر احتمال شکست اصرار می ورزد که ناخودآگاه شما را به شک و تردید می اندازد. اما فرد خوشبین و امیدوار همیشه محیطی سازنده به وجود می آورد. مشورت با شخص با لیاقتی که خود صاحب چندین شرکت است، شهامت را در شما تقویت می کند و چه بسا که خود او نیز در این راه به شما یاری رساند، زیرا می داند که این کار عملی خواهد شد.

5- مشورت با آدمهای بیکاره و لاف زن


هر که با دانا مشورت کند، از رسوایی در امان است. (از تاریخ گزیده)

تکلیف این دو گروه نیز معلوم است. کسانی که در طول زندگی هیچ قدم مثبتی برای خویش بر نداشته اند، چگونه می توانند در تصمیم گیریها راهنمای شما باشند و توصیه های مفید بکنند. از اشخاصی که در انجام هر کاری دچار تردید می شوند و از سر عیبجویی به همه چیز و همه کس می نگرند و از آنجایی که پیوسته گذشته را نشخوار می کنند و دغدغه آینده ندارند باید گریخت. همچنین به افراد رویایی و سودایی که دائم فکر شغلی جدید در سر می پرورانند نباید اعتماد کرد.

انتخاب هدف


انسان بدرستی همان می شود که اغلب به آن فکر می کند. (ارل نایتین گل _ Earl Nightingale)

پس از مراحل سه گانه شناخت هدف و بررسی همه جانبه آن مجددن نوبت به کارهایی می رسد که باید توسط خود شما انجام گیرد و نیازی به مشورت با دیگران نیست. برای اینکه این مرحله را با کامیابی پشت سر گذارید، چهار شرط اصلی و اساسی هدف سالم را مد نظر قرار دهید. چنین هدفی باید:
I) رفاه و آسایش بیشتری فراهم سازد.
II) به ما احساس مفید بودن، خوشی و نشاط بخشد.
III) از روی چشم و همچشمی و رقابت با کسی انتخاب نشده باشد.
IV) انتخاب آن تحت فشار پدر و مادر و یا به توصیه اطرافیان نباشد.
پس از بررسی اهداف خویش و مطابقت آنها با شرایط فوق در می یابید که از اجرای برخی از مقاصدتان که دارای این چهار خصیصه نیستند، صرف نظر کرده اید. اکنون باید صادقانه و با شجاعت به سئوالات زیر پاسخ دهید و آنها را روی صفحه ای کاغذ بنویسید:
I) به این اهداف علاقه دارم؟
II) در صورت علاقه، برای تحقق آنها از قابلیت و استعداد لازم بر خوردارم؟
III) جهت رسیدن به این اهداف دارای امکانات کافی هستم؟
IV) وقت کافی دارم؟
این مرحله نیز ویژگیهای خود را دارد، بطوری که ممکن است از دنبال کردن بعضی از هدفهای مورد نظرتان منصرف شوید. هدفی که حتی به شرط اجرا علاقه ای در شما ایجاد نکند، نفعی هم به دنبال نخواهد داشت. اکنون با پی بردن به هدف ویژه خود و با توجه تواناییتان در پیشبرد آن و نیز با احتساب وقت کافی باید دست به اقدام بزنید. گام بعدی «زمان بندی» دقیق است، به این صورت که برای انجام هر کار باید زمان مشخصی در نظر گرفته شود. پیمودن هر مسیر با علم به پیچ و خمها و فراز و نشیبهای آن، زمان خاص خود را می طلبد؛ مثلن تحصیلات دانشگاهی نسبت به اهداف دیگر احتیاج به زمان بیشتری دارد. پس از این تقسیم بندی می توانید اوقات خود را جهت اجرای اهداف متعدد بطور همزمان تنظیم کنید. به عنوان نمونه، می توانید ضمن اخذ تخصص در یک زمینه در فکر پرورش روح و جسم خود باشید و یا طی تحصیلات دانشگاهی زبان خارجه خود را تقویت کنید.
در پایان ذکر یک نکته ضروری است. کسانی که همواره در مورد اهدافشان سخن سرایی می کنند و هرگز دست به عمل نمی زنند، موفقیتی نخواهند داشت. اینان همواره افکار خود را در صندوقچه ذهن پنهان می سازند و جرأت ابراز آنرا ندارند. به کارگیری شیوه «یادداشت برداری» و بررسی همه جانبه اهداف متعدد، محرکی در جهت اقدامات عملی است. اجرای صحیح و دقیق این مراحل درهای موفقیت را یکی پس از دیگری به روی ما خواهد گشود.




کتاب راز موفقیت در بازار کار ، نویسنده : ا _ کیهان نیا

Mona
Monday 5 January 2009, 12:28 AM
حالا كه بحثمون به اينجا رسيد يعني تعيين هدف، بد نيست اين متن رو هم بخونيم:




تعریف موفقیت


بزرگترین آرزوی بشر، کسب موفقیت است. (لوسیا _ Lucia)

بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کرده اند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد. تعریف شما از موفقیت چیست؟
آیا موفقیت گذراندن مدارج تحصیلی و اخذ مدارک علمی است؟ رسیدن به ثروت است؟ به دست آوردن پست و مقام است؟ داشتن همسری دلخواه، محیط خانوادگی آرام و فرزندانی شایسته است؟ آیا برتری! و بالاتری!! بر دیگران نشانه ی موفقیت است؟ و بالاخره آیا موفقیت این است که هنرمندی محبوب، نویسنده ای بزرگ و یا موسیقیدانی مشهور باشیم؟
یکی از دلایل عمده تعدد تعریف موفقیت برداشتهای گوناگون از این مفهوم است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواسته هایشان، خود را موفق و کامیاب می پندارند اما این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. بنابراین موفقیت امری نسبی است و هرگز تعریفی واحد به خود نمی پذیرد.
به نظر آلفرد اوستن(Alfred Austin) «آرامش و اطمینان بهترین موفقیت است.» صاحب نظران برداشتهای متفاوتی از موفقیت دارند اما در نظر اکثریت مردم، فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود برسد و در درون رضایت خاطر احساس کند که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی می باشد.
در نهایت مطلب را با این جمله به پایان می رسانیم که هیچ کس واقعن موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و نیز خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. به این اعتبار، تعریف فرهنگ وبستر (Webster) از موفقیت به مفهوم « نیل رضایتبخش به هدف » تعریفی مناسب است.

موفقیت واقعی چیست


موفقیت همراه با حیثیت طلبی به عصبیت، نا کامی، محرومیت و نا خشنودی می انجامد. (ماکسول مالتز _ Maxwell Maltz)

می دانیم که همه برای رسیدن به موفقیت به طور خستگی نا پذیر تلاش می کنند اما به آنچه که در آرزویش هستند، دست نمی یابند. آیا مسیر را اشتباه انتخاب کرده اند؟ هدف و مقصود مشخص و روشنی نداشته اند؟ به تواناییها و امکانات خود بی توجه بوده اند؟ آیا در نیمه راه پی برده اند که هدف مورد نظر سعادتی به دنبال نخواهد داشت؟ چرا برخی از مردم پس از رسیدن به آرزوهایشان همچنان ناراضی اند؟ آیا معیارهای نادرستی برگزیده اند؟ چرا پس از رسیدن به بالاترین مقام باز هم احساس ناخرسندی می کنند؟ چرا شادیشان زود گذر و بی دوام است؟ چرا هنوز طعم کامیابی به دست آمده را نچشیده و از آن لذت نبرده، دنبال هدفی جدید هستند؟ آنها از زندگی چه می خواهند که با وجود تلاش سیری ناپذیر هرگز خشنود نیستند؟

تعیین هدف


تنها گنجی که ارزش جستجو کردن دارد هدف است. (لویی استونی _ Louis Stoney)
انسان بی هدف کاملن تابع حوادث و پیشامدهاست. کسی که هدف روشنی در زندگی دارد، پس از رسیدن به کامیابی احساس خوشبختی و آرامش می کند اما افرادی که اهدافی نا مشخص را پی می گیرند، به هر مقامی که برسند، باز هم ناراضی اند. هر یک از ما باید به یقین بدانیم که چه می خواهیم، چه هدفی را دنبال می کنیم و در انتظار چه نوع موفقیتی هستیم. شاید هدف ما موفقیت در تحصیلات دانشگاهی باشد و شاید هم موفقیت در ازدواج، کار و پرورش روح و جسم و نیز ممکن است بخواهیم به علایق اجتماعی و فردی خویش سر و سامان بخشیم. در هر صورت، تشخیص هدف و آگاهی به آن پیش شرط هر گونه اقدامی است. افزون بر این، در تعیین اهداف خویش باید از تقلید کورکورانه بپرهیزیم. به عنوان مثال، اگر راه پسر عمویمان را که درس خوانده و مهندس برق شده و از نظر کاری و مالی نیز وضعیتی قابل توجه دارد، انتخاب کنیم، پس از رسیدن به موفقیت خوشحال خواهیم بود؟ یا اگر دایی جان مرغداری راه انداخته و ثروتی به هم زده است، ما هم باید دنبال این کار پر فایده برویم؟ و بالاخره اگر مسعود، همکلاس ما ورزشکار شده و نامش هر روز توی روزنامه هاست، ما هم باید مثل او ورزشکار شویم؟
در صورت مقایسه خود با دیگران دو اشتباه بزرگ مرتکب می شویم:
1- ناخودآگاه با دیگران به رقابت بر می خیزیم، زیرا هدفمان تحقق بخشیدن به خواسته و آرزویی مشخص نیست بلکه «برتری طلبی» و یا «مثل کسی شدن» است.
2- بدون توجه به تواناییها، علایق و امکانات خود دنباله رو دیگران می شویم.
این دو اشتباه فرجام و پیامدی نا مطلوب دارد. پس چه باید کرد؟ باید پیش از هر چیز هدف خود را بهتر بشناسیم و سپس دست به عمل بزنیم.

شناخت هدف و مراحل آن


رام کردن افکار سر کش آسانتر از پیدا کردن افکار جدید است. (آلکس آزیورن _ Alex Azivern)
برای شناخت بهتر اهداف خویش و نیز انتخابی آگاهانه از میان امکانات متعدد، کاغذی بردارید و در گوشه ای خلوت و آرام بنشینید و کلیه اهدافی را که در سر می پرورانید، در آن یادداشت کنید. پس از فراغت از این کار به مراحل سه گانه زیر بپردازید.

الف: تمرکز و تفکر


فکر خوب معمار و آفریننده است. (دیل کارنگی _ Dale Carnegie)
این افکار آدمی است که زندگی او را می سازد. (مارک اورل _ Mark O'rell)

فکر غذای مغز و تفکر وجه تمایز انسان از حیوان است. هر یک از ما متأثر از افکاری هستیم که عادتن کنترلمان را در دست دارند. برای رهایی از افکار متضاد، باید همه تراوشات ذهنی خویش را به مغز بسپاریم تا در فرصت مناسب آنها را مورد مطالعه قرار دهد.
سپردن اندیشه ها و آرزوها به مغز و ایجاد فرصت لازم برای بررسی یکایک آنها امروزه بین همه کسانی که به نیروی شگفت انگیز مغز آگاهند، متداول است. شما هم این شیوه را در پیش گیرید تا نتیجه خارق العاده آنرا دریابید.
اندیشه انسان آفریننده است و افکار خلاق در ذهن او جاری اند. برای آنکه از این افکار در جهتی درست بهره گیریم، باید آنها را آزادانه به ضمیر ناخودآگاه (Unconscious) خویش بسپاریم و پس از بررسیهای لازم، فکر پویا و مثبت را از لابلای افکار متفاوت خارج سازیم. به قول امرسون (Ralph Waldo Emerson) : «هر انسانی حاصل تفکرات روزانه خویش است.»
به این ترتیب برای رهایی از تردید باید از مغز خود کمک گیریم و توصیه های آنرا فراراه خویش قرار دهیم و سرانجام این گفته پاسکال (Blaise Pascal) را به یاد آوریم: «اندیشه و تفکر پشتوانه ای بزرگ در سراسر حیات بشر است و انسان بی اندیشه و تفکر به ماده ای بی روح می ماند.» شناخت ضمیر ناخودآگاه یا ضمیر باطن خود مستلزم مبحثی جداگانه است. در اینجا موضوع بیشتر بر سر انتخاب اهداف صحیح از میان دهها هدف متفاوت است که باید با بررسی و دقت فراوان صورت گیرد. فقط در اینصورت است که درهای سعادت و خوشبختی به رویمان گشوده می شود.

ب: مطالعه


همچون اسفنج که آب را جذب می کند، شما نیز افکار خوب را جذب کرده و آنرا در خدمت هدف خویش قرار دهید. (تامس ادیسون _ Thomas Edison)

پس از تمرکز و بررسی اهداف نوبت به مطالعه می رسد. امروزه در مغرب زمین مطالعه امری بسیار متداول است، به این ترتیب که پیش از هر کاری ابتدا با صرف سرمایه ای گزاف هدف مربوطه را مورد بررسی قرار می دهند. همچنین کار مورد نظر را با انواع کارهای موجود در بازار قیاس کرده و با خواندن کتابهای متعدد و مشورت با کارشناسان طراز اول ابعاد موضوع را بطور دقیق می سنجند. البته در این راستا امکانات خود را برای دستیابی به اهداف تعیین شده مد نظر قرار می دهند. بزرگی و کوچکی هدف و اینکه آیا مورد پسند دیگران واقع می شود یا خیر، اهمیتی ندارد؛ مهم نفس هدف و نحوه تحقق بخشیدن آن است که باید با مطالعه جدی، دقیق و حتی وسواس گونه همراه باشد. نیچه (Friedrich Nietzsche) می گوید: «ضمن مطالعه سعی کنید همچون صیادی چیره دست به صید افکار خوب بروید و افکار کهنه و پوسیده را یکسره به دور اندازید.»
خواندن افکار و سرگذشت بزرگان به ما در روند دستیابی به هدف صحیح یاری می رساند. با مطالعه و تعمق بر زندگی اندیشمندان و نیز با تکیه بر تجربیات آنها خود را بهتر می شناسیم و به علایق، تواناییها و قدرت درون خویش بیشتر آگاه می شویم.
سعدی در بیت زیر به زیبایی این مطلب را بیان کرده است:


مرد خردمند هنر پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن به کار

با روش «الگوبرداری» و «مدل سازی» در وقت و پول شما نیز صرفه جویی می شود، بطوری که بعدها با آگاهی در مسیری قدم می گذارید که دیگران آنرا به خطا رفته اند و برایش خسارت پرداخته اند و سرانجام مطالعه پل ارتباط دهنده مغزهاست. به واسطه بررسی و مطالعه است که می توانیم در انتخاب هدف به خود یاری رسانیم.

ج: مشاوره


کاش دانسته بودم چگونه زندگی کنم یا کسی را یافته بودم که روش زندگی را به من تعلیم دهد. (تئودور پارکر _ Theodore Parker)

مشاوره عاملی مؤثر و یاری دهنده در مسیر پیروزی و موفقیت است. در این زمینه بزرگان و نوابغ شواهدی آورده اند که استفاده از آنها می تواند راهگشای ما در جهت رسیدن به اهداف باشد. برای پی بردن به ارزش مشاوره، بی هیچ تفسیر و توضیح به چند مورد اشاره می شود.
یک مثل چینی می گوید: «اگر می خواهی کاری را بدرستی انجام دهی، با سه تن از سالخوردگان مشورت کن.» در زبان شیرین فارسی نیز آمده است: «ره چنان رو که رهروان رفتند» یا «دانا داند و پرسد» و یا «آنکه بیشتر مشورت می کند، کمتر دچار اشتباه می شود.» و سرانجام به قول «امریکایی» ها: «دو فکر از یک فکر بهتر است.»
با ذکر این مثالها تا حدودی به اهمیت مشاوره پی بردید. مطمئن باشید در اطرافتان کسانی هستند که هرگز از کمک به شما دریغ نخواهند کرد. فقط باید قدم اول را بردارید و از آنها بخواهید که تجربیات خود را در اختیارتان قرار دهند. البته یادآور می شود که هر کسی شایسته نظرخواهی و مشورت نیست. مشورت زمانی کارساز و مفید خواهد بود که طرف شور دارای خصوصیات لازم باشد و به ما در شناخت خواسته ها، اهداف و تواناییهایمان یاری رساند. نمونه های زیر شما را با خصوصیات افراد مختلف آشنا می کند.

1- مشورت با آدم خبره


کسیکه در امور مهم با خردمندان مشورت کند، شریک عقل آنها می شود.

اگر بخواهید فرش فروشی باز کنید، باید از چه کسانی نظر بخواهید؟ قطعن مشورت با عمو جان که اطلاعاتی در این زمینه ندارد، بی نتیجه خواهد بود. از آنجا که او شما را دوست دارد و نگران بر باد رفتن سرمایه تان است، فقط جنبه های منفی کار را در نظر می گیرد و قادر به راهنمایی شما نیست. بیان نقاط منفی هدف و اشاره به ضرر و زیانهای احتمالی ما را ناامید و در نهایت از اصل فکر منصرف می سازد، در حالی که یک کارشناس و یا آدم خبره با القای افکار مثبت و دادن شهامت و اعتماد به نفس می تواند راهنمای خوبی برایمان باشد.

2- مشورت با آدم بدبین


آدم بد بین همچون مبتلایان به تریاک مرض خود را به هزاران دلیل به دیگران منتقل می کند. (حجازی)

مشورت با آدم بدبین بسیار خطرناک است، زیرا او جز سیاهی، تباهی و بدبختی چیزی نمی بیند و صرفن افکار بدبینانه خود را به شیوه ای نصیحت گونه به شما انتقال می دهد. بیان مطالب مأیوس کننده گامهایتان را در مسیر تلاش و کوشش برای موفقیت و پیروزی سست می کند و باعث تردید می شود و تردید نیز به نوبه خود به عدم پیشرفت در کارها می انجامد. به این ترتیب شما که از روز اول مصمم به انجام کاری بودید، رفته رفته دلسرد و بدگمان می شوید و از پیگیری هدفتان منصرف می گردید. علت این سرخوردگی هجوم افکار منفی و مأیوس کننده شخص بدبین به روح و روان شماست. به قول ویکتور پوشه (Victor Poche) : «خوشبختی، شادی و نشاط مسری است؛ پس همواره سعی کن با افراد گشاده رو، دلشاد و خوشبین معاشرت کنی.»

3- مشورت با آدم مثبت اندیش


خوشبین به آینده امیدوار است و بد بین از آن بیمناک. (مثل ژاپنی)

مشورت با آدم مثبت اندیش و فارغ از «بدبینی» ها، نتیجه ای بسیار امیدوار کننده دارد. آدم خوشبین پیش از هر چیز بر مزایا و محسنات کار مورد نظر تمرکز می کند و شما را با گفته های خود امیدوار می سازد. مثلن اگر باز نشسته اید و برای شروع کاری از او نظر می خواهید، چنین می گوید: فکر خوبی است، چون در این صورت از خانه نشینی خلاص می شوید و با مردم حشر و نشر می کنید. علاوه بر آن درآمدی هم نصیبتان می شود و بالاتر از همه، در صورت کار کردن از زندگیتان رضایت بیشتری خواهید داشت. از آنجا که هر مشکلی در نظرش قابل حل است، با توصیه های امیدوار کننده خود شما را از نگرانی نجات می دهد.
ملاحظه می کنید که این کلمات امید بخش در مقابل توصیه های فرد بدبین و کج اندیش تا چه حد کمک کننده است. به قول دکتر نورمن پیل (Norman Peale) : «افکار خوب و مثبت همچون تابش نور خورشید بر اتاقی تاریک است که همه جا را روشن می کند، به شرط آنکه در و پنجره را نبسته و پرده ها را پایین نکشیده باشید.»

4- مشورت با آدم ترسو


آینده را از دریچه ترس و وحشت نگاه نکنید. (هاریمن _ William Averell Harriman)
حرف از کار کرده باید گفت، کارهای نکرده بسیار است! (باستانی پاریزی)

آدم ترسو خطرات و ضررها را چند برابر می بیند؛ او شهامت هیچ کاری را ندارد و همیشه به نحوی ناتوانی و ترس خود را توجیه می کند. بیشترین افتخار چنین آدمی در کارهایی است که «نکرده» زیرا از ترس بدنامی و یا شکست دست به هیچ کاری نمی زند. اگر با آدم ترسو در مورد گشایش یک کمپانی مشورت کنید، بلافاصله می گوید: تأسیس یک کمپانی سرمایه زیادی می خواهد و تو مجبور می شوی از بانکها وام بگیری. شاید هم از عهده پرداخت قسطهایش بر نیایی و آنوقت بانک تمام مایملک تو را ضبط می کند. خلاصه، آنقدر بر احتمال شکست اصرار می ورزد که ناخودآگاه شما را به شک و تردید می اندازد. اما فرد خوشبین و امیدوار همیشه محیطی سازنده به وجود می آورد. مشورت با شخص با لیاقتی که خود صاحب چندین شرکت است، شهامت را در شما تقویت می کند و چه بسا که خود او نیز در این راه به شما یاری رساند، زیرا می داند که این کار عملی خواهد شد.

5- مشورت با آدمهای بیکاره و لاف زن


هر که با دانا مشورت کند، از رسوایی در امان است. (از تاریخ گزیده)

تکلیف این دو گروه نیز معلوم است. کسانی که در طول زندگی هیچ قدم مثبتی برای خویش بر نداشته اند، چگونه می توانند در تصمیم گیریها راهنمای شما باشند و توصیه های مفید بکنند. از اشخاصی که در انجام هر کاری دچار تردید می شوند و از سر عیبجویی به همه چیز و همه کس می نگرند و از آنجایی که پیوسته گذشته را نشخوار می کنند و دغدغه آینده ندارند باید گریخت. همچنین به افراد رویایی و سودایی که دائم فکر شغلی جدید در سر می پرورانند نباید اعتماد کرد.

انتخاب هدف


انسان بدرستی همان می شود که اغلب به آن فکر می کند. (ارل نایتین گل _ Earl Nightingale)

پس از مراحل سه گانه شناخت هدف و بررسی همه جانبه آن مجددن نوبت به کارهایی می رسد که باید توسط خود شما انجام گیرد و نیازی به مشورت با دیگران نیست. برای اینکه این مرحله را با کامیابی پشت سر گذارید، چهار شرط اصلی و اساسی هدف سالم را مد نظر قرار دهید. چنین هدفی باید:
I) رفاه و آسایش بیشتری فراهم سازد.
II) به ما احساس مفید بودن، خوشی و نشاط بخشد.
III) از روی چشم و همچشمی و رقابت با کسی انتخاب نشده باشد.
IV) انتخاب آن تحت فشار پدر و مادر و یا به توصیه اطرافیان نباشد.
پس از بررسی اهداف خویش و مطابقت آنها با شرایط فوق در می یابید که از اجرای برخی از مقاصدتان که دارای این چهار خصیصه نیستند، صرف نظر کرده اید. اکنون باید صادقانه و با شجاعت به سئوالات زیر پاسخ دهید و آنها را روی صفحه ای کاغذ بنویسید:
I) به این اهداف علاقه دارم؟
II) در صورت علاقه، برای تحقق آنها از قابلیت و استعداد لازم بر خوردارم؟
III) جهت رسیدن به این اهداف دارای امکانات کافی هستم؟
IV) وقت کافی دارم؟
این مرحله نیز ویژگیهای خود را دارد، بطوری که ممکن است از دنبال کردن بعضی از هدفهای مورد نظرتان منصرف شوید. هدفی که حتی به شرط اجرا علاقه ای در شما ایجاد نکند، نفعی هم به دنبال نخواهد داشت. اکنون با پی بردن به هدف ویژه خود و با توجه تواناییتان در پیشبرد آن و نیز با احتساب وقت کافی باید دست به اقدام بزنید. گام بعدی «زمان بندی» دقیق است، به این صورت که برای انجام هر کار باید زمان مشخصی در نظر گرفته شود. پیمودن هر مسیر با علم به پیچ و خمها و فراز و نشیبهای آن، زمان خاص خود را می طلبد؛ مثلن تحصیلات دانشگاهی نسبت به اهداف دیگر احتیاج به زمان بیشتری دارد. پس از این تقسیم بندی می توانید اوقات خود را جهت اجرای اهداف متعدد بطور همزمان تنظیم کنید. به عنوان نمونه، می توانید ضمن اخذ تخصص در یک زمینه در فکر پرورش روح و جسم خود باشید و یا طی تحصیلات دانشگاهی زبان خارجه خود را تقویت کنید.
در پایان ذکر یک نکته ضروری است. کسانی که همواره در مورد اهدافشان سخن سرایی می کنند و هرگز دست به عمل نمی زنند، موفقیتی نخواهند داشت. اینان همواره افکار خود را در صندوقچه ذهن پنهان می سازند و جرأت ابراز آنرا ندارند. به کارگیری شیوه «یادداشت برداری» و بررسی همه جانبه اهداف متعدد، محرکی در جهت اقدامات عملی است. اجرای صحیح و دقیق این مراحل درهای موفقیت را یکی پس از دیگری به روی ما خواهد گشود.




کتاب راز موفقیت در بازار کار ، نویسنده : ا _ کیهان نیا