PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ما ROCK هستيم/نيستيم (راكرهاي ايراني از راك ايراني مي گويند)



Mona
Friday 6 March 2009, 09:28 PM
سلام به دوستان نت آهنگي

در اين تاپيك تصميم دارم كه مصاحبه اي رو از ماهنامه ي فرهنگ و آهنگ (تنظيم: حسام گرشاسبي) براتون ارائه بدم. چرا كه به نظرم جالب اومد و بد نديدم شما هم از آن استفاده كنيد.
اين مطلب البته براي دي ماه 1383 است. و شامل:

- مقدمه
- راك ايراني؟!
- راك فارسي!
- سازبندي راك
- راك و خاستگاه اش
- نگاهي ديگر

مي باشد.



:ilovemusic:

Mona
Friday 6 March 2009, 09:29 PM
تمام ماجرا گويا از همان زماني شروع شد كه سايت اينترنتي «تهران اوينيو» بيش از 60 گروه زيرزميني راك داخلي را معرفي كرد و خبر از برگزاري مسابقه اي در بين آنها داد. بيش از هر چيز كميت گروه هاي شركت كننده در «مسابقه موسيقي زيرزميني» خيلي ها را شگفت زده كرد؛ اين همه گروه تا به حال كجا بودند؟ آيا شاهد شكل گيري جريان تازه اي در موسيقي كشورمان هستيم؟ دليل گرايش اينان به موسيقي راك چيست و اصلا اين جريان چقدر جدي است؟
البته تا پيش از آن هم شاهد فعاليت تعداد انگشت شماري گروه راك مثل «پژواك» و «راز شب» در بازار رسمي موسيقي ايران بوديم؛ اما گروه هاي شركت كننده در اين مسابقه، در واقع نسل سوم علاقه مندان به اين سبك در كشورمان بودند. اين نسل سومي ها نه به اندازه نسل اول آزادي داشتند و نه هيچ يك از مشكلات نسل دوم را تجربه كرده بودند.
مي توان گفت نسل اولي ها، شامل گروه هايي بودند كه جسته و گريخته پيش از انقلاب فعاليت مي كردند ولي فعاليت آنها چندان قابل توجه نبود؛ و نسل دومي ها، آنهايي بودند كه بعد انقلاب جذب اين موسيقي شدند. دنياي اين نسل دومي ها يا خلاصه مي شد به دست بدست شدن كپي دست چندم فلان نوار گروه پينك فلويد، و يا دستيابي به انواع ساز و فعاليت هاي زيرزميني و امثال آن.
اما نسل سومي ها، به مدد پيشرفت فناوري اطلاعات و پديده هايي چون اينترنت، هم موسيقي دلخواهشان را به بهترين كيفيت، طي كوتاه ترين زمان ممكن در اختيار داشتند و هم به مدد باز شدن فضاي اجتماعي و سياسي، انواع ساز و افكت مورد استفاده شان را خيلي راحت تر تهيه مي كردند. مهم ترين تفاوت اين سه نسل را بايد در مسايل اقتصادي و تفاوت ديدگاه هاي آنها جست.
به انگيزه كالبدشكافي و شناسايي جريان اخير موسيقي راك در كشورمان، دو ميزگرد جداگانه با تعدادي از نسل سومي ها و نسل دومي ها تشكيل داديم. در جلسه ي اول «سهراب محبي» (You can see links before reply) و «علي پوراسد» (You can see links before reply) از گروه «127» (اين گروه در مسابقه موسيقي زيرزميني مقام دوم را از آن خود كرده بود) ، «همايون مجدزاده» (You can see links before reply) از گروه «كَهت مَيان» ، «پدرام افشين» (You can see links before reply) از گروه «بلو استوند» - كه مقام چهارم آن مسابقه را كسب كرده بود - ، «دارا دارايي» (You can see links before reply) عضو گروه «ميرا» ، «پيام اسلامي» (You can see links before reply) و «حامد حميدزاده» (You can see links before reply) از گروه «سكوت شرق» شركت داشتند.
در اين ميزگرد، تعدادي از نسل سومي ها، حتي «راك» بودن خود را هم به سختي مي پذيرند! اينان چندان معتقد به نام گذاري و برچسب چسباندن به نوع فعاليت شان نيستند و اصولا ويژگي هاي خاص و مشخصي را نيز براي سبك موسيقي راك قايل نيستند. به قول علي پوراسد، اين نسل سومي ها به «راحت بودن» كل اين ماجرا خيلي اعتقاد دارند: «يعني اين كه در اين موسيقي ذهن موسيقي دان هر جا كه خواست برود».
اما در بررسي جريان موسيقي راك - كه نمي توانستيم با اين استدلال پيش برويم - بهتر ديديم گزارش اين دو جلسه را از جلسه ي دوم شروع كنيم چون جلسه مذكور با حضور جمعي از باتجربه ترها كه دستي هم در اين موسيقي داشته اند برگزار شد. «پيتر سليماني پور» (You can see links before reply) (از موسيقي داناني كه هم به آهنگسازي شهرت دارد و هم به عنوان ساكسيفونيست) ، «آرش ميتويي» (You can see links before reply) (گيتاريست) و «رامين بهنا» (You can see links before reply) (آهنگساز و سرپرست گروه راز شب) مهمانان اين جلسه بودند. در هر دو جلسه هم چند تن از اعضاي هيات تحريريه ي «فرهنگ و آهنگ» يعني «مهران پورمندان» ، «رامين صديقي» ، «بهرنگ تنكابني» و «صمد طالقاني» شركت داشتند.

Mona
Friday 6 March 2009, 09:45 PM
اولين سوالي كه در مواجهه با اين جريان به ذهن متبادر مي شود اين است كه آيا اصولا مقوله اي به عنوان «موسيقي راك» در ايران وجود داشته، يا دارد؟ پيتر سليماني پور در جواب اين سوال مي گويد: «براي ما كه در دوره نوجواني شيفته ي اين نوع موسيقي بوديم، هميشه اين سوال مطرح بوده است كه آيا موسيقي راك و گيتار الكتريك و غيره با زبان فارسي و سنت هاي ما جور در مي آيند؟ براي شخص من، گذر زمان اين حقيقت را آشكار كرد كه موسيقي راك در ايران، مثل هر كشور ديگري مي تواند وجود داشته باشد. البته در همه جاي دنيا مطلوبيت اين نوع موسيقي براي قشر جوان، باعث شده كه آنها يك چهره مخصوص از راك را در مملكت خودشان راه بياندازند، چنانچه ما شاهد شكل گرفتن گروه هاي راك «چك» ، «ژاپني» ، «استراليايي» و غيره هستيم. به نظر من راك در واقع درختي است كه از يك بذر حاصل شده است و اين بذر اجتماعي است. در نتيجه در هر جايي، غير از آنجايي كه شكل گرفته، نمي تواند معناي واقعي خودش را داشته باشد و معنايي مجازي دارد. يا به عبارتي فقط تصويري است از آن چيزي كه ستاره هاي راك از خود نشان مي دهند. حالا اگر بخواهيم بپرسيم كه در اينجا ما «راك» داريم يا نه؟ بايد گفت آري به صورتي مي توان گفت كه داريم، ولي نه مثل كشورهاي ديگر كه طي ضوابطي، اشكال خاص خودشان را پيدا كرده اند. در واقع آنان هم موسيقي را با فرهنگشان مطابقت داده اند و هم به نوعي فرهنگ شان را با موسيقي راك هماهنگ كرده اند. ولي اين كه بگرديم دنبال آن كه چه انگيزه اي باعث مي شود اين جوانان موسيقي راك را دوست داشته باشند و در زمينه اش فعاليت كنند، به خودي خود با ذات راك جور در نمي آيد.
با اين حال براي خود من اين سوال مطرح است كه چه چيزي در اين موسيقي براي هر كدام از ما جذاب بوده كه باعث شده حداقل در زمينه اش فكر، پژوهش و يا تمرين كنيم. پاسخ اين سوال در مورد خود من برمي گردد به اين كه به هر حال هر نوع موسيقي براي من جذابيت خاص خودش را دارد و توجه ام را جلب مي كند. اما راك از آن جهت كه وجه مشتركي بود بين من و دوستانم، در نتيجه چيزي بود كه ناگزير بهتر شناختم. ما مي توانستيم با هم تبادل موسيقي كنيم يعني وقتي موسيقي جديدي به دستمان مي رسيد سعي مي كرديم آن را بشناسيم و به ديگران نيز بشناسانيم. بنابراين در ابتدا قسمت عمده ي فعاليت هايمان به شنيدن موسيقي مي گذشت. اگر كارمان به نوازندگي هم مي كشيد باز هم كاري اصيل نبود. معمولا در هنگام نواختن موسيقي، هر كسي مشابه آن الگويي كه براي خودش برمي گزيد - مثلا «اريك كلاپتون» ، «جيمي پيج» و غيره - فعاليت مي كرد. بخش عمده اي از متن موسيقي اي كه مي شنيديم را هم نمي فهميديم تا اين كه در نهايت متن مكتوب آن به دستمان مي رسيد. آن موقع يك ديكشنري كنار دستمان مي گذاشتيم و رمز و رازش را كشف مي كرديم. براي خيلي از جواناني كه مي ديدم به اين موسيقي علاقه دارند، يك تداعي كاملا مجازي و تعبيري كاملا شخصي از آن چيزي كه مي شنيدند، بوجود مي آمد.»
رامين صديقي در تكميل صحبت سليماني پور مي گويد: «نطفه هاي اوليه اين موسيقي در غرب انگليسي زبان بسته شد، اما بعدها در ايران هم جايگاه پيدا كرد. در اينجا هر كسي با سليقه ي خودش با اين پديده ارتباط برقرار كرد. مثلا براي ما در دوران جواني «تهاجمي و معترض بودن» اين موسيقي جذاب تر بود. آدم در دوران جواني دوست دارد به نوعي همه درد و مرض هايش را با تعبيري ديگر در چيزي ديگر هم ذات پنداري كند. در آن حس و حالي كه ما در دوران نوجواني و جواني داشتيم، راك خيلي راحت خودش را به ما رساند. براي همين من به شخصه در ورود موسيقي راك در ايران و فرهنگ مان منافاتي نمي بينم. به هر حال پينك فلويدي كه آمد همان پينك فلويد بود، ولي من با روحيات شرقي خودم آن را هضم كردم. هر كداممان هم به نوعي از متن آن موسيقي برداشتي شخصي داشتيم، چرا كه آنها از فرهنگ ما نبودند و از جنسي ديگر بودند. در هنگام اجرا هم كارها را به صورت «كاور» (Cover) بود، چون مي خواستيم ببينيم آن حسي كه آنها منتقل كرده اند، اگر خودمان منتقل كنيم چگونه مي شود. يعني شايد در ابتدا فقط به نوعي، ادا در مي آورديم. اين تقريبا شد آغازي در زمينه موسيقي راك در ايران. ولي امروز به جايي رسيده ايم كه يك نسل بعد از ما، روي اين قضيه به عنوان محصولي قابل برداشت حساب مي كنند. حالا اين سوال براي من پيش مي آيد كه اصلا اين چيزي كه اين نسل در ايران كار مي كنند چيست؟ نكند توهمي از اجراي موسيقي راك است؟ يا نه شايد هم كم كم داريم به يك موسيقي راك ايراني (با همه محدوديت هايش) مي رسيم؟ اما به اين هم بايد فكر كرد كه اين كاري كه انجام مي شود، اصلا راك نيست! به اين معنا كه نه اداي درستي از اين موسيقي در مي آوريم و نه سعي مي كنيم راكي با طعم ايراني درست كنيم! نكند تنها تحليل اين باشد كه اصلا اين موسيقي اي كه كار مي شود، چون پاپ نيست، يا اين سبك و آن سبك نيست، پس راك است؟»
رامين بهنا در جواب صديقي مي گويد: «شما جواب خودتان را در حرف هايتان داديد. در آن سنيني كه ما راك كار مي كرديم، قهرمان هايي براي خودمان داشتيم، الان هم داستان همين است، مسئله ي اصلي ما اين است كه مملكت ما اين فرصت را نداشته كه اين روند را تجربه كند، ما تقريبا از آن چيزي كه انجام مي شد، 30 سال دوريم. كارها يا زيرزميني بود، يا بهتر است بگويم كه اصلا نبود! مگر چند نفر در اينجا راك كار مي كردند؟ ما اصلا تجربه ي درستي در اين زمينه نداشتيم. مسلما كاري كه مي شود هنوز اداست، چه برسد به آنجايي كه حداقل بدانيم چه موادي را بايد در اين ظرف بريزيم، تا كار درستي از آب در بيايد.»
ولي آيا تجربه ي اين جريان به ثمره ي درستي خواهد رسيد؟ بهنا در جواب اين سوال مي گويد: «بايد بگذرد و نتيجه را ببينيم. به هر حال شما نمي توانيد يك تجربه هنري را پيش بيني كنيد، كه آيا به مقصد مي رسد يا نه.»
اين در حالي است كه پدرام افشين از نسل سومي ها، در جواب اين سوال گفته است: «به نظر من مشخص است كه راك در ايران وجود دارد. اما اين بحثي كه در مورد «راك ايراني» شكل گرفته است، بحث غلطي است. راك مي تواند وجود داشته باشد. متن اين موسيقي راك قطعا مشخصه ي آن نيست. ما داريم مي بينيم كه گروهي مثل «127» راك كار مي كند، متن ترانه هايش به زبان انگليسي است، ولي كارش ويژگي هاي اين جايي هم دارد.»
از سوي ديگر همايون مجدزاده سوال تازه اي مطرح مي كند، «منظور شما از اينكه مي پرسيد راك وجود دارد يا نه چيست؟ منظور شنونده راك است؟ گروه هاي موسيقي راك؟ يا اقتصاد آن؟»
مهران پورمندان در جواب همايون اشاره مي كند به اينكه «به هر حال موسيقي راك از بدو پيدايش تا دهه ي 80 كه انواعش را پيدا كرد، يك ويژگي هايي را با خودش كشانده، و در كشورهاي مختلف هم پخش شده است كه ما با آن كاري نداريم. اما در اينجا بهتر است اول تعريفمان را از اين موسيقي مشخص كنيم، بعد برسيم به اينكه اين كاري كه انجام مي شود واقعا راك است يا نه، و بعد از آن هم برسيم به اينجا كه شما اگر معتقديد راك كار مي كنيد، چه ويژگي هايي براي كار خودتان قايل مي شويد كه اين ادعا را مي كنيد.»
سهراب محبي در پاسخ به اين سوال مي گويد: «من فكر مي كنم كه اين شيوه اي از بيان است، يعني نوعي بيان موسيقايي. مقوله ي مشخص آن هم آزادي است، آزادي اي كه شايد بقيه ي سبك ها نداشته باشند.» و مجدزاده ادامه مي دهد: «اين سبك هم از نظر صدادهي متفاوت است، هم از نظر شخصيت موسيقي دان هايش. شما اگر به گرايش هاي موسيقي دان هاي «پانك راك» دقت كنيد، خواهيد ديد كه دقيقا نقطه ي مقابل گروه هايي مثل پينك فلويد هستند. خوب اگر همه اينها را به عنوان موسيقي دان هاي سبك راك بپذيريم، به نظرم هيچ كس نمي تواند به سوال مطرح شده، جوابي قطعي دهد، چرا كه همه حس ها و حالت هاي ممكنه در موسيقي دان هاي اين سبك وجود دارد.»
رامين صديقي با تصديق اين موضوع كه وسعت قلمروي موسيقي راك بسيار بزرگ است، و هر كسي با هر نوع تفكري مي تواند جايي براي خود در آن پيدا كند، تصريح مي كند: «به هر حال به امثال شما كه به اين روش موسيقي كار مي كنند، برچسبي چسبيده است، نوعش را كاري نداريم، اما همه به نوعي در تعاريف خانواده اصلي موسيقي راك قرار مي گيرد. شما عشق، احساسات و عواطفتان را با زباني بيان مي كنيد، كه برچسبي به آن چسبانده اند. مساله ي اول اين است كه آيا اصلا اين برچسب را قبول داريد يا نه؟ آيا شما خودتان را با اين مولفه اي كه تعريف كردم هماهنگ مي دانيد يا نه؟»
سهراب محبي در جواب صديقي با اشاره به داستان معروف آن دسته از نابيناها كه به فيلي برخورد مي كنند و هر كدام تعريفي از آن ارائه مي دهند، و هيچ يك نمي دانند كه در مورد مجموعه اي بسيار بزرگ تر به نام فيل صحبت مي كنند (!) مي گويد كه ممكن است ما هم در حال حاضر در مورد اين موسيقي به اين چنين حالتي دچار باشيم.
پدرام افشين هم ادامه مي دهد: «اين برچسبي كه اشاره كرديد، در كشور ما فقط به شكل يك عنوان مطرح شده است. ما در حال حاضر در كار فلان گروه، موسيقي راك را مي شنويم، ولي به علايق شان به موسيقي جاز، يا سنتي ايراني و يا غيره هم پي مي بريم. كار خود ما هم در نهايت به نوعي فيوژن است، يعني مي شود گفت كه نوعي التقاط يا تلفيق است از سبك ها و موسيقي هايي كه تا به حال شنيده ايم و نسبت به آنها نوعي شناخت و علاقه پيدا كرده ايم. من احساس مي كنم كه روي موسيقي خودم اين برچسب چندان درست نيست.»
همايون مجدزاده كمي هم فراتر مي رود و ادامه مي دهد: «اين نوع برچسب ها براي من يكي كه مهم نيست. من در موسيقي اي كه مي نوازم، اصلا برايم مهم نيست چه كسي در مورد اين موسيقي چه فكري مي كند. هر كسي مي تواند اين موسيقي را دوست داشته باشد، يا نداشته باشد. اين برچسب اصلا مهم نيست، چه بار منفي داشته باشد، چه نه! براي شخص من اين موسيقي مقوله اي است كه (از 15 سال پيش تا به حال) كمكم كرده است كه به بسياري از فسادها دچار نشوم. به دليل اينكه دائما در حال فعاليت براي فراگيري تئوري، هارموني و آهنگسازي بوده ام، و يا تلاش مي كردم كه تكنيك نوازندگي ام را تقويت كنم. درسم را هم در كنارش خوانده ام.»
رامين صديقي در اينجا با تعريف اين تئوري كه فرايند توليد و عرضه محصولات موسيقايي، سه عنصر اصلي عبارتند از: شنونده، گوينده و ابزار حمل گفت و گوي بين آنها، مي گويد: «شما نمي توانيد بگوييد به دليل اينكه من بلوز هم گوش مي كنم، يا به فلان سبك موسيقي هم علاقه دارم، پس موسيقي اي كه كار مي كنم مي تواند هر چيزي باشد. اين برچسب مورد اشاره مي تواند عامل يك سري سوء تفاهم هم باشد. حالا ما بايد اول به اين سوال ها جواب دهيم كه آيا من گوينده اصولا موضع خودم را مي دانم؟ آيا مي دانم كه آن كسي كه قرار است كارم را بشنود، قرار است چه چيزي بشنود؟ و اينكه آن كسي كه حامل اين اثر است، آيا مي داند در دو طرف اين جريان با چه نوع آدم هايي طرف است؟ ما با يك سري علامت سوال طرفيم. براي همين در مجموع نيز به نوعي سعي نمي كنم راحت حرفم را بزنم، و به همين ترتيب آن كسي هم كه دلش مي خواهد حرفش را بزند نمي داند كه آيا اصلا حق حرف زدن دارد يا نه؟ حتي در نهايت يك سري تابوهايي هم در موسيقي ما به وجود آمده كه خودمان آنها را ساخته ايم.»
همايون مجدزاده در جواب صديقي مي گويد: «من هم بلوز گوش داده ام، هم فعاليت هايي در اين زمينه داشته ام، و مي دانم كه هيچ وقت بلوزكار خوبي نخواهم شد، چون دارم اداي يك لهجه سياهپوستي را در مي آورم. ولي راك يك زبان جهاني است و متعلق به يك جاي مشخص نيست، شايد در بدو امر انگليسي ها كار را شروع كرده باشند، ولي در حال حاضر تمام كشورهاي اروپايي انواع اين موسيقي را ابداع كرده اند، آمريكايي ها كه هيچ، در آسيا هم مي بينيد مثلا ژاپني ها خيلي گروه هاي خوبي دارند، قطعا موسيقي سنتي ما مال خودمان است، قطعا موسيقي بلوز يا مثلا «هيپ هاپ» مال آنهاست، ولي راك يك زبان جهاني و آزاد است. به نظر من اين موسيقي چيزي شبيه كامپيوتر است. زبان اين موسيقي نه در فرمش محدوديت دارد، نه در نحوه ي گفتارش.»
و پدرام افشين ادامه مي دهد: «مساله ي مهم اين موسيقي بعد اجتماعي آن است. منظورم همه گير بودن آن در اجتماع است، و تاثيري كه مي تواند روي اجتماع بگذارد و هم تاثيري كه مي تواند از اجتماع بگيرد. ماهايي كه در حال حاضر تجربه هايي در زمينه موسيقي كسب مي كنيم، هم تاثيراتي از اجتماع گرفته ايم و هم موسيقي هايي كه تا به حال شنيده ايم روي كارمان تاثير مي گذارد.»
در اينجا همايون مجدزاده مي گويد: «من فكر مي كنم موسيقي دان هاي راك اين سبك را انتخاب مي كنند به دليل اينكه حجم بار احساسي كه مي توانند با اين موسيقي ارائه كنند، و از خودشان بگويند بسيار زياد است. اين بيان مي تواند بسيار ملموس تر هم باشد. موسيقي راك در مورد هر چيزي كه بخواهم بگويم دست من را باز مي گذارد. قطعا من به وسيله موسيقي پاپ نمي توانم خيلي حرف ها را بزنم، مثلا نمي توانم از خشونت يا حتي آنارشيسم بگويم. چرا كه اصلا به آن ساختار و آن ريتم بندي نمي خورد. آزادي موسيقي راك طوري است كه موسيقي دان مي تواند حرف دلش را هر طور كه خواست عنوان كند. دقيقا به خاطر همين هم بي نهايت شاخه پيدا مي كند. آدم هايي هم كه خيلي عاشق خود موسيقي نيستند، و يك مقداري هم عاشق خودشان هستند، اين سبك را انتخاب مي كنند. تنوع زياد اين موسيقي دقيقا در اين قالب مي گنجد. مثلا احساس آكوردبندي هاي موسيقي جاز خيلي جالب است، ولي بعد از يك ساعت شنيدن يك حس يك نواخت به من مي دهد. موسيقي اي نيست كه بگويد فقط به من گوش بده، مي تواني اين موسيقي را در رستوران هم در كنار غذا خوردن بشنوي. ولي شما يك راك پر حرف را بدون اينكه فقط به خودش گوش بدهي نمي تواني گوش كني. راك به شما مي گويد: فقط به من توجه كن! اين هم از تفاوت هاي اصلي اين موسيقي با بقيه سبك هاست. يا يك مثال ديگر مي زنم: من عصبي هستم! موسيقي ام مي خواهد اين را بگويد. در بلوز نمي توانم اين را بيان كنم، چون قاعده ي خاص و روش توليد خاص خودش را دارد. ولي در موسيقي راك آزادي دارم، مي توانم آكورد نزنم، مي توانم دائما روي يك نت مرده تاكيد كنم! خيلي ها بدون اينكه خودشان بدانند اين آزادي را انتخاب مي كنند. من فكر نمي كنم اين خيلي بستگي به مليت داشته باشد، به اصل آدم ها بر مي گردد.»

Mona
Saturday 7 March 2009, 09:18 AM
در ادامه ي بحث نسل دومي ها، رامين بهنا به نكته اي مهم اشاره مي كند. پيوند زبان فارسي و موسيقي راك: «ما هنوز مشكل گنجاندن كلمات و هجاهاي فارسي بر روي ضرب آهنگ موسيقي راك را حل نكرده ايم. حتي اگر كمي بيشتر دقت كنيم، پي خواهيم برد كه ما حتي مشكل درست ادا كردن كلمات فارسي بر روي موسيقي پاپ را هم حل نكرده ايم.»
پيتر سليماني پور در اين باره مي گويد: «قسمت عمده اي از موسيقي غرب كه اصلا به دوره رنسانس بر مي گردد، مبنايش دو ضربي است و تركيبات زوج دو ضربي. شعر يوناني هم كه خيلي روي اشعار بعد از خود تاثير گذاشت و قسمت عمده اي از اشكال و وزنش روي همين اساس است. حالا ما مي خواهيم روي اسكلتي خاص، مثلا داراي ساختار لانه زنبوري، با قالب هاي دايره اي شكل، يك بدنه بسازيم. وزن شعر ايراني كششي به سمت سه ضربي بودن دارد و طبيعتا اولين نتيجه اي كه از اين شعر گرفته مي شود، سه ضربي است، مثلا كشيده مي شود به سمت موسيقي هايي با ريتم شش هشتم.» رامين صديقي نگاهي ديگر به اين مقوله دارد: «گوشه هايي از شعر «شكسپير» هم پنج ضربي است، و هيچ كس روي موسيقي راك، شكسپير نمي خواند. شعري كه در آنجا استفاده مي شود، براي اين موسيقي با ساختار خاص خودش نوشته مي شود. مشكل ما در حال حاضر اين است كه براي اين موسيقي، نوشته اي نداريم. فكر نمي كنيد اگر افرادي باشند كه بتوانند براي اين موسيقي متن (Lyrics) بنويسند كه در آن اسكلت آن هم لحاظ شده باشد، بتوان شعر فارسي را با موسيقي راك هماهنگ كرد؟»
در اينجا بد نيست نظر نسل سومي ها را هم در مورد اين موضوع بدانيم، دارا دارايي مي گويد: «شايد معنايش را خيلي نمايان تر از خود موسيقي بيان كند. اما شما ممكن است از يك موسيقي شاد يا غمگين حسي بگيريد و قابل تعريف نباشد. من خود كلام را در موسيقي يك ساز مي بينم، سازي كه نمي تواند يك وجه خيلي ملزم موسيقي راك باشد.»
و رامين صديقي ادامه مي دهد: «در موسيقي پاپ تكيه ي زيادي بر متن و كلام نيست. ولي در موسيقي راك، كلام - نمي گويم خشن است - اما تحكم دارد حتي موسيقي هايي هم كه در دسته بندي راك مي گنجند ولي بي كلام هستند، باز هم چيزي را بيان مي كند، اما به كمك ساز و ملودي هايشان.»
سهراب محبي هم به اين بحث وارد مي شود: «درست است كه در مورد قضيه ي شعر هم فكر مي كنيم كه چه شعري مي خواهيم بگوييم. ولي اين فكر كردن از نوعي ديگر است. موضوع هايي هستند كه در دوره اي از زندگي ذهن آدم را به خودشان مشغول مي كنند - در دوره هاي زماني مختلف هم، مقوله هاي متفاوتي ذهن شما را به خود مشغول مي كنند - منظورم اين است كه شما نمي توانيد نقشه بكشيد كه من در اين لحظه مي خواهم كه در مورد فلان مقوله شعر بگويم. من مي توانم در خانه ام بنشينم و تصميم بگيرم كه پزشك شوم. ولي قطعا نمي توانم در خانه نشسته و تصميم بگيرم كه شاعر يا موسيقي دان شوم. من احساس مي كنم كه اگر هر كسي يك تحصيلات آكادميك مشخصي را فرا بگيرد، در نهايت قطعا پزشك خواهد شد. ولي اگر در زمينه ي موسيقي تحصيل و تحقيق كنم - ممكن است در راهي كه پيش گرفته ام كمكم كند - ولي باز هم ممكن است در بي نهايت موسيقي دان نشوم.»
پيام اسلامي هم نظراتي در اين زمينه دارد: «اصولا متن در زبان راك بايد خيلي آزاد باشد. يعني تا آزاد نباشد، نمي تواند جذابيت لازم را بروز دهد. ما تا كي مي توانيم از شعرهاي حافظ و مولانا استفاده كنيم؟!» ولي آيا اين مشكل جامعه است؟ جواب اسلامي به اين سوال مثبت است.
اما صديقي مي گويد: «نه مشكل خودمان است، ما استعداد لازم را براي اين كار نداريم. بايد روي اين زمينه بيشتر كار كنيم، بايد پيشرفت كنيم.» اما پيام اسلامي هنوز بر مواضع قبلي اش پافشاري مي كند: «به نظر من متن موسيقي راك بايد آنقدر آزاد باشد كه حتي بتواند ناسزا بگوييد! نمي گويم خوب است، ولي اين نهايت قضيه است. در نبوغ شاعران قديمي ما هيچ شكي نيست، ولي آن جنس شعر با فرهنگ و زندگي امروز ما زياد هماهنگ نيست. شاعران معاصر مطرح هم فقط به خاطر آزاد بودن ذهنشان توانسته اند با جامعه ارتباط برقرار كنند. نكته ي مهم اين است كه موسيقي راك به خاطر همين آزادي، در نسل جوان تر تاثير مي گذارد.»
و رامين صديقي جواب مي دهد: «من شخصا قبول ندارم كه ما الان آن قدر در قيد و بنديم كه نمي توانيم متن مناسب براي موسيقي مان بنويسيم. ما كه در زيرزمين هايمان محدوديتي نداريم. شما در آنجا هم متن مناسب براي اين موسيقي نمي بينيد. خيلي از اين گروه ها براي اينكه نمي توانند متن مناسب بنويسند سراغ شعر حافظ و غيره مي روند.»
اما مساله ي اصلي اين است كه آيا ما حرفي براي ارائه داريم؟ مجدزاده معتقد است، اتفاقا حرف هاي زيادي ناگفته مانده اند. ولي سوال ريشه اي تر اين است كه آيا شكل گيري يك موسيقي راك با هويت ايراني حتما مستلزم استفاده از كلام فارسي است؟ مگر خيلي از گروه هاي معروف راك آلماني يا لاتين از متن هاي انگليسي استفاده نمي كردند؟ شايد تغيير ساختار موسيقايي، استفاده از سازي ايراني در كنار سازبندي استاندارد موسيقي راك، يا وارد كردن گوشه اي از رديف هاي ايراني در هارموني راك، راهكار موثرتري براي رسيدن به اين مقصود باشد. در اين خصوص پيتر سليماني پور معتقد است: «يك فاكتور مهم اين است كه ما زبان انگليسي را به هر دليلي به فرهنگمان وارد نمي كنيم. شايد يك گروهي هم در برابر اين زبان مقاومت بكنند. ولي مسئله ي مهم اين است كه اگر بخواهيم راك انگليسي داشته باشيم كه يك سري مخاطب ايراني هم داشته باشد، بعيد است كه به نتيجه برسيم. اولا اينكه انگليسي ما چقدر خوب است كه بتوانيم به زبان انگليسي، متن مناسب براي موسيقي مان بنويسيم؟ و دوم اينكه كدام جمعيتي از ايران آنقدر به انگليسي مسلط هستند كه مخاطب اينها شوند؟ طبعا اكثر موسيقيدان هاي ما دنبال زبان فارسي مي روند كه كوتاه ترين راه ارتباط با مخاطب در ايران است.»
اما نكته اي كه در نظر گرفته نشد، اين است كه اگر مخاطبان موسيقي راك را جماعتي خاص در نظر بگيريم - كه به هر حال به اين نوع موسيقي علاقه دارند - با جمعيتي مواجه ايم كه سال ها راك انگليسي شنيده اند و به اين زبان كمابيش مسلط اند. صديقي در مورد اين موضوع مي گويد: «اگر بدنه ي اجتماع را هم در نوع بيان موثر بدانيد، و فقط مسئله ي نوع زبان و گويش را در نظر نگيريد، به اين نتيجه مي رسيد كه حتي با سليس ترين انگليسي هم نمي توانيم احساس مان را بيان كنيم. مثلا اگر شعر حافظ را به انگليسي ترجمه كنيد، آن حس را نمي دهد، تازه شعر حافظ كلاسيك است، واي به حال اينكه بخواهيد بيان روزمره اي داشته باشيد. موسيقي راك روي همان حس و حال ها و عواطف عادي ما نشسته است، يعني چيزهايي خيلي پيش پا افتاده و ساده. به غير از گونه هاي خاصي از اين موسيقي - مثلا انواع متال و غيره - خيلي از انواع موسيقي راك بر شعرهايي ساده با خاستگاه اجتماعي بنا شده اند. شما نمي توانيد خيلي از عواطف و حس و حال هاي ساده و روزمره ي ما را به انگليسي بيان كنيد، هر چقدر هم كه انگليسي خوبي داشته باشيد. حتي اگر شنونده اثرتان هم به انگليسي مسلط باشد، حس و مفهوم قطعي كلام شما را درك نخواهد كرد. يك بخش قضيه هم اين است كه ما چقدر مفاهيم و موضوعاتي داريم كه قابليت انتقال حس و حالشان به زبان انگليسي وجود داشته باشد. من به شخصه ترجيح مي دهم - اگر راك را به عنوان يك كالاي توليدي در ايران قابل استفاده بدانيم - در حيطه ي زبان فارسي به دنبال اين نوع موسيقي باشم.»

Mona
Monday 9 March 2009, 02:01 PM
You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

Mona
Monday 9 March 2009, 02:25 PM
You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

beatbox
Monday 9 March 2009, 02:56 PM
یادمه قبل از رپ راک طرفدارای زیادی داشت اما وقتی رپ اومد راک سرکوب شد.بگذریم.راک ایرانی هم سبک جالبیه .من گروه هایی مثل hypernova -abjeez-zehrak .... رو گوش دادم .و اگه بشه کاوه یغمایی رو راکر دونست من خیلی قبولش دارم از مونا خانوم و دوستان خواهش د ارم اگه اطلاعاتی از راک دارن به ما هم بگن من یادمه tatu هم یه زمانی راک باز بود

Mona
Monday 9 March 2009, 03:11 PM
You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply