PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تأثیر موسیقی ایرانی در موسیقی عرب



Amirrelax
Friday 13 March 2009, 08:19 PM
پس از حمله اعراب به ايران و سقوط دولت ساساني ، موسيقي ايران دركشورهاي عرب زبان متداول شد و عربها موسيقي را نيز مانند ساير علوم و آداب و صنايع از ايران اقتباس كردند . عرب دوره جاهليت از موسيقي بهره اي نداشت و تنها شاعر عرب كه قبل از اسلام به اشعارخود تغني كرده اعشي بن قيس است كه از شاعران معروف دوره جاهليت است . اين شاعر در مجلس ملوك حيره و ايران رفت و آمد داشته و معروف است كه در عهد انوشيروان به مدائن رفته و موسيقي ايراني را فرا گرفته و كمي هم به زبان فارسي آشنا شده بطوريكه كلمات فارسي و اسامي آلات موسيقي از قبيل ناي و سنج و بربط را در اشعار خود در آورده است .

در كتاب تاريخ موسيقي خاور زمين ( نوشته هنري جورج فارمز) اشاره شده كه حمزه بن يتيم همراه با بلال حبشي در حضور پيغمبر اسلام حضرت محمد (ص) آواز مي خوانده است. مي گويند وي كمر بسته حضرت علي (ع) بود. همچنين نقل است كه ويدر مراسم ازدواج حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (ع) آواز خواني كرد. او پير تمامي آوازخوانهاي عرب است و قبرش در طائف است.

چون اسلام بعللي موسيقي را ممنوع كرد ، اين صنعت در صدر اسلام بخصوص در دوره خلفاي راشدين كه قوانين شرع را با كمال شدت اجرا مي كردند ، تقريبا متروك شد ولي پس از آنكه خلفاي اموي مسند خلافت را به مقام سلطنت تبديل كردند و از شدت احكام شرع كاسته شد ، موسيقي نيز در مجلس آنها وارد شد و موسيقيدان هاي ايراني قرب و منزلتي تمام يافتند و پس از آشنائي به زبان عربي اشعار عرب را با الحان فارسي خواندند و بيشتر مورد توجه قرار گرفتند . البته ميان خلفاي اموي همه نسبت به موسيقي يك عقيده نداشتند چنانكه سليمان بن عبدالملك باموسيقي مخالف بود و اهل اين فن را به دمشق برد و به اين وسيله موسيقي ايران قدم ازحجاز بيرون نهاد و در شهر هاي ديگر اسلامي نيز منتشر شد.

نفوذ موسيقي ايراني و تأثير آن در موسيقي اعراب :

امراي عرب عموماً اشتغال به شغل موسيقي را دون مقام خود ميدانستند . از اين جهت اين طبقه عموماً از بين اسيران جنگي و غلامان كه اغلب ايراني بودند برميخاستند و موالي ناميده ميشدند. البته خلفا و حكمرانان عرب عموماً از تشويق و تجليل موسيقيدان ها كوتاهي نداشتند ولي خود ايشان بندرت بدين كار تن در ميدادند زيرا خود را قوم برگزيده الهي بشمار مي آوردند.

نقل شده كه عبدالله ابن زبير كه مشغول مرمت خانه كعبه بود كارگران و اسيران ايراني را براي ساختن خانه كعبه استخدام كرد و ايشان در ضمن انجام كار آواز مي خواندند و عرب را آواز آنها خوش آمد و بين اين كارگران بعضي از موسيقي اطلاع داشتند و آوازهاي ايراني را به اعراب آموختند .ابن سريج، بربط (عودا لفارسي) را نزد ايشان ديد و راه و رسم نواختن آن را از ايشان فراگرفت و موسيقي عرب را با اين ساز مي نواخت. اين بربط تا يك قرن بعد از شروع خلافت عباسيان در عالم عرب معمول بود. خود كلمه بربط مكرر درآثار مورخان عرب به كار برده شده است. با رواج يافت بربط بين اعراب تنبور ميزاني كه داراي پرده بندي در هم و مشكلي بود تحت الشعاع قرار گرفت و بجز در بين قبايل دورافتاده بدوي بكلي متروك شد. درباره نفوذ موسيقي ايران در موسيقي عرب مخصوصاً درزمان خلافت بني اميه عموم مورخان روايات مشابه و موافقي دارند. ابن خلدون ميگويد نوازندگان ايراني كه از حجاز مي گذشتند و عود و تنبور و معرف و مزمار مي نواختند اعراب آوازهاي ايشان را اقتباس كردند و وزن ايشان را در شعر و موسيقي خود بكاربردند در زمان خلافت معاويه بيشتر اسيران ايراني را براي بناي ساختمان هاي كعبه به مكه مي بردند و به همان ترتيبي كه آواز اين ايرانيان در مدينه تاثير كرده بود درمكه نيز اثر فراوان باقي گذاشت .

سعيد بن مسجع اولين استاد موسيقي كه آواز را از ايرانيان فرا گرفت :

در كتاب اغاني ( كتابي است در علم موسيقي ازابو الفرج اصفهاني كه به زبان عربي است) نوشته شده :

نخستين كس از اعراب كه آوازهاي ايراني را ياد گرفته و اشعار عربي را با الحان ايراني خوانده « ابوعثمان سعيد بن مسجع » است .وي نخستين استاد معروف موسيقي دوران خلافت بني اميه بود كه درمكه متولد شد و در خدمت يكي از قبايل عرب بود روزي ولي نعمت او لحن خوشي از او شنيد كه در موسيقي عرب بي سابقه بود . در باره آن لحن از وي سئوال كرد معلوم شد كه كلمات عرب را در الحان ايراني مي خواند و همين موجب شد كه آزاد شود. پس از آن ابن مسجع به فكر افتاد به ايران سفر كند و اطلاعات خود را درباره موسيقي تكميل نمايد . وي ابتدا موسيقي آسياي صغير را فرا گرفت و در نواختن بربط مهارت تمام يافت و بعد به تحصيل موسيقي ايران پرداخت و آواز خواندن و همراهي كردن آواز را با ساز نزد ايشان آموخت پس از بازگشت به حجاز ، تغيير فاحشي در موسيقي عرب پديد آورد و شهرتش به سرعت سرتاسر جزيره العرب را گرفت بحدي كه موجب تحريك حسد علماي متعصب گرديد و متهم شد كه مسلمانان را منحرف مي سازد. حاكم مكه مجبور شد او را به دمشق اعزام كند. وي با احساس لزوم موسيقي و اهميت آن در جامعه عرب نخستين مدرسه موسيقي را در مكه بنا نهاد.

درباره شاگردش ابن محرز نيز نقل مي كنند كه وي نيز براي تحصيل و تعليم موسيقي مثل استادش به ايران سفر كرده و الحان فارسي را آموخته و كلمات عرب را درالحان ايراني مي خوانده است.

ايرانيان نه تنها در خواندن آواز اعراب را تحت نفوذ گرفتند بلكه در معرفي و نواختن سازها نيز در ايشان نفوذ كرده اند. بعضي ازتعبيرات و كلمات فارسي كه نظير آن در زبان عرب وجود نداشت از اين موقع وارد زبان عرب شد. كلمه فارسي«دستان» كه به معني پردهي ساز است از همين ايام در زبان عرب داخل شده است. مهم تر از اينها اين بود كه از همين ايام اعراب عود را به شيوه ايرانيان كوك كردند. از طرز كوك عود در روزگارهاي پيشين، در بين اعراب اطلاع دقيقي در دست نيست ولي ظاهراً به اين ترتيب بوده كه فاصله بين سيمهاي اول و سوم، يك پنجم و فاصله بين سيمهاي دوم و چهارم ، هم يك پنجم و فاصله بين سيمهاي اول و دوم يك دوم بوده و بنابراين دامنه صداي ساز بيك اوكتاو هم نميرسيده است.

با تقليد از ايرانيان و اقتباس طرز كوك ساز از ايشان ، اين نقص بزرگ مرتفع شد يعني كوك عود از Do - Re - Sol - la به LA - RE - Sol - do تغيير داده شد ملاحظه ميكنيم كه با اين تغيير دامنه صداي ساز به بيش از دو برابر افزايش يافته است، در نتيجه اين تغييرات كلماتي نظير «زير» و «بم» داخل زبان عرب شده و به سيمهاي اول و چهارم اطلاق گرديد درصورتي كه دوسيم وسط همان اسامي عربي را كه «مثني» و «مثلث» باشد همچنان حفظ كرد.


« سائب خاثر » يكي ديگر از خوانندگان و نوازندگان معروف اين زمان در عربستان بود كه پسر يكي از اسيران ايراني بوده و در آوازهايي كه تصنيف مي كرده گوشه هاي موسيقي ايراني را به كار مي برده است. سائب آواز خود را با قضيب (كه چوب بلند و نسبتاً قطوري بوده و براي حفظ وزن در آواز به زمين مي كوبيدند) همراهي ميكرده ولي بعداً كه نواختن عود را آموخته براي اين منظور از ساز مزبور استفاده مي كرده است و گويند دراسلام وي نخستين كسي بوده كه براي همراهي با آواز خود عود بكار برده است.

عود قبل از اين تاريخ سازي بوده كه فقط به تنهايي آن را مينواخته اند و شايد هم بتوان گفت كه در اوايل ظهور اسلام از رواج افتاده و سائب آن را با اين كيفيت دوباره رواج داده است.

تاريخ تولد سائب به يقين معلوم نيست ولي ميدانيم كه در سال 61 هجري شمسي از جهان رفته است. نام كامل او ابو جعفر سائب يسار بوده و در خاندان ليث در مدينه زندگي مي كرده است. پس از اينكه آزاد مي شود به كارتجارت مي پردازد ولي ساعات بيكاري خود را در مجالس نوحه خواني زنان صرف ميكرده است و بتدريج به موسيقي و خواندن آواز عشق و علاقه پيدا ميكند. بقدري در موسيقي پيشرفت ميكند كه روزي عبدالله بن جعفر كه يكي از بزرگان قبيله قريش بوده آواز او را مي شنود و او را به خدمت خويش ميخواند.

موقعي كه نشيط خواننده معروف ايراني با آوازهاي ملي خود به شهرت فراوان ميرسد و مورد توجه و عنايت عامه مردم واقع ميشود سائب نيز براي رقابت با او اشعار عربي را در آن الحان مي خوانده است.

گوينداز وزنهاي معروف موسيقي وزني كه به «ثقيل» معروف است از ابتكارات اوست و نقل كرده اند كه نخستين تصنيف او آوازي بوده كه به اعتبار ظرافت و ابتكارات دقيقي كه درآن بكار برده بوده اولين لحن هنري عرب محسوب گرديده است.

وقتي عبدالله بنجعفر به ملاقات معاويه به دمشق ميرود سائب را به همراه خود ميبرد و چون از نواختن موسيقي به سختي جلوگيري ميشده عبدالله، سائب را به عنوان شاعري كه تصنيفات خود رابه لحن خوش مي خواند معرفي ميكند در صورتيكه سائب اصلاً شاعر نبوده است. ولي به محض اينكه سائب قطعه اي مي خواند معاويه او را مورد محبت قرار ميدهد و هدايايي به اواعطا ميكند.

بعد از معاويه در زمان خلافت يزيد اول مردم مدينه شورش ميكنند و لشكري براي سركوبي ايشان اعزام ميشود سائب از جمله كساني بوده كه در اين جنگ كشته ميشود. از شاگردان معروف سائب پنج نفر را مي توان نام برد كه عبارتند از: نشیط الفارسی ـ عز الميلاء ـ ابن سريج ـ جميله و معبد.

نشيط مهمترين خواننده ايراني مقيم عربستان :

مهمترين خواننده ايراني مقيم عربستان نشيط الفارسي نام داشته كه از جمله كساني است كه نزد سائب رموز موسيقي عرب را آموخته تا از رقباي خود عقب نماند و بتواند تقاضاهاي ارباب خود را بر آورد. نشيط هم يكي ديگر از اسيران ايراني بوده كه در خدمت عبدالله بن جعفر به سر ميبرده و پس از مدتي آزاد شده است. نشيط با آوازهاي ايراني كه مي خوانده شور و ولوله فوق العاده اي در مدينه به پا مي كرده و بدين جهت آوازخوانهاي عرب براي اينكه از او عقب نمانند آوازهاي او راتقليد ميكردند.« عز الميلاء » و « معبد » كه هر دو ازخوانندگان معروف اين عصر هستند از شاگردان نشيط بوده اند.

در صد ساله اول حكومت اسلامي خوانندگان و نوازندگان معروف همه يا اسيران آزاد شده ايراني بوده اند مثل نشيط الفارسي و يا از اولاد اسيران ايراني بوده و در عربستان به دنيا آمده اند و يا از كشورهايي بوده اندكه تحت نفوذ تمدن و فرهنگ ايران قرار داشته اند مثل منطقه الحيران. در بين ايشان نهتنها از نژاد عرب بلكه از نژادهاي ديگر يعني رومي و يوناني و ترك نيز به ندرت كسي رامي توان يافت.

اكثر خلفاي بني اميه علاقه خاصي به موسيقي نشان مي دادند. نقل مي كنند كه معاويه ي اول در ادب و هنر ذوقي سرشار داشت و حتي نقل شده كه معاويه اول،خود تنبور مينواخته است. وي در دوره ي 19 سال خلافت خود عده ي زيادي از عالمان وشاعران و صاحبان ذوق را در دربار خود گرد آورد و در موارد مقتضي ايشان را مورد عنايت خويش قرار مي داد. چنانكه نقل كرده اند كه در آخر زندگاني خود موقعي كه آوازخوش و نواي ساز سائب خاثر را در مدينه شنيد او را به خلعت و هداياي زيادي مفتخر ساخت.

ادامه دارد...

Amirrelax
Saturday 14 March 2009, 01:45 PM
گفته شد كه : دربار اغلب خلفاي بنی امیه مركز اجتماع خوانندگان و نوازندگان بوده واز هنرمندان تجليل بسيار مي شده است. خلفاي بني اميه از موسيقي و آواز به عنوان يك وسيله تبليغاتي هم استفاده ميكرده اند زيرا خوانندگان و شاعران در حقيقت وظيفه روزنامه هاي امروز را انجام مي دادند يعني مدح و ثناي خلفا و اخبار و احكام را به صورت شعر و آواز در نقاط مختلف منتشر مي ساختند. شعري كه در لحن خوانده مي شدمسلماً موثرتر از اين بود كه توسط راوي قرائت شود . از اين رو خوانندگان شهر به شهر و دهكده به دهكده مي رفتند و اخبار را به اطلاع عموم مي رسانيدند و باين ترتيب هم از هنر تا حدي تجليل ميشد و هم رشته ارتباط سياسي در قلمرو حكومت بني اميه استحكام مي يافت. در نتيجه موسيقي و موسيقيدان در نزد مردم مقامي رفيع يافت و شغل محترم وقابل اعتنايي گرديد و مردم آزاده كه موالي ناميده ميشدند و كساني كه در اجتماع شأن و منزلتي داشتند به آموختن اين هنر تن در دادند. مثلاً يونس الكاتب كه يكي از صاحب منصبان شهرداري مدينه بود به شغل نوازندگي پرداخت و با وجود اينكه هنوز هم اكثرخوانندگان و نوازندگان از نژاد ايراني بودند اعيان و اشراف عرب بر خلاف گذشته به اين فن علاقه زياد نشان ميدادند. ابن نديم در كتاب الفهرست مي نويسد كه يونس الكاتب كتاب هايي راجع به موسيقي نوشته و از آن جمله اسم كتاب النغم را به نام وي ذكر ميكند كه فعلا اثري از آن باقي نيست. ابوالفرج اصفهاني نيز در اغاني از كتاب موسيقي يونس نام مي برد و چنين به نظر مي رسد كه اين اول كتابي است كه بعد از اسلام راجع به موسيقي و نمونه وسرمشق كتاب اغاني ابوالفرج بوده است.

موسيقي دانها طبقهخاص و مشخصي در اجتماع عرب براي خود تشكيل دادند البته مقصود از بيان اين مطلب اين نيست كه از يك امتياز طبقاتي و اجتماعي نظير آنچه در دربار ساسانيان معمول بود برخوردار بودند بلكه به سبب حرمت موسيقي در اسلام شاغلان به اين فن به منظور حفظ وضع اجتماعي و منافع صنفي خود به يكديگر پيوستند و طبقه بخصوصي را تشكيل دادند ورابطه اتفاق و برادري بين ايشان محكم گرديد و بعضي از ايشان شهرت و عنوان يافتند ودر جشنها و اعياد به مجالس اعيان و بزرگان دعوت مي شدند و انعام و صله شايسته دريافت ميكردند و در رفاه و آسايش كامل به سر مي بردند. به تدريج به نسبت علاقه عمومي، نياز به تعليم و تدريس اين فن احساس شد و بعضي از اساتيد موسيقي در خانه خود به تعليم و تدريس اين هنر پرداختند . بزرگ زادگان عرب اغلب ساعات فراغت خود را درخانه اين نوازندگان صرف مي كردند و يا دختران خواننده دربار و يا افراد خاندان خودرا براي تعليم به نزد استادان مي فرستادند .

خلفاي بني اميه بسياري از آداب و سنن دربار ساساني را در دربار خود معمول داشتند مثلاً شاهنشاهان اين سلسله، جاي نوازندگان را با پرده نازكي از جاي خود جدا مي ساختند مخصوصاً موقعي كه زنان حرم باخليفه بودند. ولي گاهي اتفاق مي افتاد كه اين پرده به عقب مي رفت و نوازنده و مستمع روبروي يكديگر قرار مي گرفتند و حتي خليفه نوازنده را براي تجليل و تكريم، پهلوي خود مي نشانيد.

پسر معاويه يزيد اول از مادري شاعر متولد شده بود و بي سببن بود كه عشق و علاقه وافري به شعر و موسيقي داشت. يزيد خود شاعري توانا بود ومسعودي مي نويسد كه تمايل زيادي به طرب نشان ميداد و نخستين كسي بود كه به قول مولف كتاب اغاني اجازه داد آلات لهو و ارباب طرب به دربار وي راه يابند.

دوره خلافت يزيد سه سال بيش طول نكشيد و جانشينان او يعني معاويه دوم و مروان نيز هر يك بيش از يكسال حكومت نكردند و بدين سبب نتوانستند تأثير فراواني در فرهنگ اسلامي داشته باشند. ولي مروان در زماني كه حاكم مدينه بود بر آن شد كه همه ي خوانندگان ونوازندگان و حتي «طويس» موسيقيدان معروف را كه مثل بقيه همكارانش « محنث » خوانده ميشد، از مدينه بيرون كند.

روايت است كه طويس (طاووس كوچك) نخستين كسي بوده كه كلمات عربي را به همراه دف در آوازهاي خارجي ميخوانده است و ظاهراً اين نخستين مردي بوده است در عالم اسلام كه به اين شغل تن در داده است. از اين بيان چنين استنباط مي شود كه تا پيش از طويس، خوانندگان، آواز خود را به زبان خارجي ميخوانده اند. در تاريخ موسيقي ابتكارات زيادي به طويس نسبت داده شده كه يكي اختراع « غناء الرقيق » در مقابل « غناءالمتقن » و ديگر، اختراع و بكار بردن ايقاع است.

نام كامل طويس، ابوعبدالمنعم عيسي بن عبدالله الذائب (88 – 10 هجري) واز مواليان و بندگان آزاد شده طايفه « بنومخزوم » و ساكن مدينه بوده است. طويس درخاندان مادر عثمان بن عفان تربيت يافت و در ايام كودكي تحت تأثير الهامي كه اسيران ايراني ميخواندند قرارگرفت. اين اسيران در مدينه به كارهاي سخت و سنگين اشتغال داشتند و طويس راه و رسم آوازهاي ايراني را از ايشان فرا گرفت و در سالهاي آخرخلافت عثمان شهرت طويس زياد شد و مورخان عرب براي او و ابتكاراتش در پيريزي اساس موسيقي عرب اهميت زياد قائل هستند . شاگردي داشت بنام « ابن سريج » كه استاد خود راخوش لحن ترين و تواناترين خوانندگان عصر خود معرفي كرده است.

طويس دف خود رادر كيسهاي هميشه همراه داشت و در موقع حاجت از آن استفاده ميكرد. با وجود اينكه بخاطر شغلش مردم به چشم پستي به او مينگريست هاند ولي بزرگان دولت و اعيان مملكت براي او شأن و احترامي قائل بودند وقتي معاويه به خلافت رسيد مروان بن الحكم كه سخت مخالف موسيقي بود حاكم مدينه شد و حكم كرد هر كس خواننده و نوازندهاي را بدست مأموران او بدهد جايزه بزرگ خواهد گرفت. به دستور مروان خوانندهاي را به نامال نقاشي به جرم اشتغال به كار موسيقي اعدام كردند . طويس از ترس به شهر سويدا واقع در جاده بين مدينه و دمشق رفت و در آنجا پنهان شد و تا پايان عمر در اين شهر درگمنامي به سر برد.

عبدالملك مشوق موسيقي و شعر بود و خود نيز به تصنيف موسيقي رغبتي تمام داشت و عموم نوازندگان و خوانندگان مثل« ابن مسجع » و « بديحالمليح » كه از معاريف خوانندگان زمان خود بودند تحت حمايت وي قرار داشتند و ازعنايت وي برخوردار بودند. برادر خليفه « بشر » نيز از حاميان بزرگ موسيقي بود.

يكي ديگر از جمله خوانندگان معروف كه لازم به ذكر است از مردم كشور تحت الحمايه الحيره بوده « حنين » نام داشته است. نام كامل اين شخص ابوكعب حنين بلوع الحيري است و وفات او را در حدود سالهاي 96 هجري ذكر كرده اند. اين شخص ظاهراً مسيحي باقيمانده و همين امر دليل بر اين است كه با وجود اينكه از نژاد عرب بوده به كارموسيقي كه نزد مسلمانان حرام بوده پرداخته است. دوران جواني به گلفروشي اشتغال داشته و براي فروختن گل مجبور بوده به خانه بزرگان و اعيان رفت و آمد كند و درنتيجه اين رفت و آمدها شيفتگي خاصي به دختران خواننده كه خانه اعيان بودهاند پيدا ميكند و بالاخره يك روز مصمم ميشود خود در اين زمره داخل شود. فوري به تعليم وتحصيل موسيقي ميپردازد و در خواندن آواز و در نواختن بربط مهارت تام مي يابد و درتصنيف موسيقي نيز بسيار توانا ميشود.

در اين ايام سه نوع آواز در بين اعراب معمول بوده است يكي « نصب » و دوم « هزج » (كه احتمالاً از ابتكارات طويس بوده) ويكي هم « سناد » كه از ابتكارات همين «حنين الحيري» در منطقه عراق بودهاست. محتمل است كه حنين شغل خوانندگي را از زمان عثمان شروع كرده باشد. به هر حال در زمان خلافت عبدالملك وقتي خالد بن عبدالله حاكم عراق ميشود از موسيقي جلوگيري بعمل مي آورد ولي حنين به سبب شهرتي كه داشته مجاز ميشود كار خوانندگي و نوازندگي خود راادامه دهد به شرط اينكه عمل خلاف قاعده اي در محضر او واقع نشود و اشخاص ناباب حضورنداشته باشند.

ولي پس از اينكه بشر بن مروان برادر خليفه حاكم عراق ميشوداين ممانعت تخفيف مييابد و حنين به دربار كوفه دعوت ميشود و در آنجا بقيه عمر را درحمايت بشر بسر ميبرد.

در سال 96 هجري همكاران معروفش در حجاز به ملاقات اوشايق ميشوند و او را به مكه دعوت ميكنند و عده اي از موسيقيدانها و شاعران و هنردوستان معروف آن شهر او را با تشريفات و احترامات خاصي پذيرا ميشوند. حنين از نظراهميت مقام هنري يكي از چهار موسيقي دان معروف دوران اول اسلام شناخته شده است.

يكي ديگر از موسيقي دانهاي منطقه عراق احمد النصيبي است كه وي نيز كارخود را از زمان خلفاي راشدين شروع كرده و در سال 80 هجري وفات يافته است. احمد درخواندن آواز « نصب » و نواختن تنبور تسلط و مهارت تام داشته و ظاهراً نخستين كسي است كه در نواختن تنبور شهرت يافته است و از ندما و مصاحبان عبدالله بن زياد حاكم كوفه بوده است.

در زمان وليد اول قلمرو حكومت اسلامي بيش از پيش وسعت يافت. جنگجويان اسلامي از يك سو تا حدود اراضي چنين از مشرق، تا سواحل درياي اطلس از سمت مغرب پيش رفتند،. از درياي مديترانه گذشتند و پايه خلافت اسلامي را در اسپانيا مستقر ساختند. در زمان اين خليفه فرهنگ و ادب رو به ترقي گذاشت و با وجود مخالفت بسياري از حكمرانان در مناطق مختلف حكومت اسلامي در كار موسيقي تر قي فراوان حاصل گرديد. در زمان خلافت وليد اول مقام موسيقيدانها حتي از شاعران هم رفيع تر گشت وجاه و مقام ايشان بيشتر شد.

بعد از وليد سليمان به خلافت رسيد كه مردي هوسباز و عياش بود و موسيقي را نه از لحاظ تأثير معنوي آن بلكه بيشتر به لحاظ تأثيري كه در تحريك احساسات شهواني دارد مي ستود. ولي در زماني كه به عنوان وليعهددر مكه حكومت مي كرد به تشويق نوازندگان توجه خاصي داشت و اغلب ايشان را به دريافت هدايا و صله هاي بزرگ مفتخر و خرسند مي ساخت. در مسابقه كه بين خوانندگان و نوازندگان معروف معمول گرديد مبلغ ده هزار سكه سيمين به «ابن سُريج» جايزه داد و مبلغي درهمين حدود بين خوانندگان ديگر كه در مسابقه شركت كرده بودند تقسيم كرد.

بعداز سليمان عمر ثاني بهخلافت رسيد. وي مردي متظاهر به تقوي و پرهيزكاري بود و طولي نكشيد كه شاعران و خوانندگان و هنرمندان دربار او را ترك گفتند. از عجايب زمان يكياينكه عمر پيش از اينكه به خلافت رسد از طرفداران و مشوقان جدي موسيقي بود و حتي خود گاهي به تصنيف موسيقي ميپرداخت ولي بعد از نشستن به مسند خلافت روش خود را به كلي تغيير داد و نه تنها رغبتي به موسيقي نشان نمي داد بلكه با ترويج آن جداًمخالفت ميورزيد. در كتاب اغاني روايت شده كه عمر در زماني كه در حجاز حكومت مي كرد گاهي شعر مي سرود و آهنگ ميساخت و محضر او را ارباب صنايع ظريف تشكيل ميدادند ولي به محض اينكه به خلافت رسيد موسيقي و شعر را تحريم كرد. نقل كردند كه روزي به وي اطلاع رسيد كه قاضي مدينه فريفته و مسحور دختر خواننده حرمسراي خود شده است. عمر مصمم شد او را از مسند قضا معزول كند ولي صلاح ديد كه دو نفر يعني قاضي ودختر خواننده را به حضور خويش بخواند. وقتي اين دو به خدمت وي رسيدند دستور داد كه دختر خواننده آواز بخواند. عمر به قدري تحت تأثير لحن خوش و كلمات دلكش وي قرارگرفت كه قاضي را معذور داشت و به وي گفت : به مقام خود باز گرد خدا ترا راهنمايت كند.

بعد از عمر ثاني يزيد دوم به خلافت رسيد. وي نيز مقام موسيقي و شعر رادر دربار بالا برد به قسمي كه مردم نيز بتدريج با آن دو هنر علاقه و توجه زيادي پيدا كردند و ميتوان گفت كه يزيد در اين جهت تا حد افراط پيش رفت. خوانندگان ونوازندگان معروف همه در دربار خلافت مقام و منزلتي رفيع داشتند و از عنايت خليفه برخوردار بودند و حتي بعضي از ايشان در امور اداري و سياسي مملكت نيز دخالت داشتند.

در باره « هشام » و توجهش به عالم ادب و موسيقي اطلاع دقيقي نداريم ولي نكته مسلم اين است كه موسيقيدانها در دربار وي نيز ارجمند بودند و پيش از رسيدن به مقام خلافت ،هنگامي كه حكومت عراق را به عهده او بود، «حنين الحيري» خواننده معروف كه شرح احوالش بيان شده در خدمت وي به سر ميبرد و ساير ارباب ذوق نيز در كنف حمايت او بودند.

پس از هشام مقام خلافت به وليد دوم تفويض شد مردي بي تدبيردر كار سياست و مملكت داري بود و سقوط حكومت اموري واقعاً از زمان خلافت وي شروع گرديد . وي همچون يزيد اول و دوم و وليد اول علاقه فراوان به هنر نشان مي داد ونخستين خليفه اي بود كه موسيقيدانهاي غير عرب و خارجي را معزز و محترم ميداشت. ولي موسيقي و هنر را با عيش و طرب افراط مخلوط ميكرد و آشكارا شراب مينوشيد و در لهو ولعب مبالغه ميكرد. در زمان اين خليفه موسيقي نه تنها در خانوادههاي متمكن بلكه دربين عموم مردم رواج فراوان يافت و موسيقيدانان خارجي دربار بسيار گرامي بودند. ازجمله ايشان بايد به نام معبد، مالك، ابن عايشه، حكم الوادي، يونس الكاتب را ذكر كرد.خود خليفه ذاتاً هنرمند بود و در شعر و موسيقي دست داشت. مؤلف كتاب اغاني يكفصل كامل كتاب خود را به شرح كارهاي وليد دوم در زمينه هاي هنري اختصاص داده است. ميگويد علاوه بر اينكه بربط و طبل را بسيار خوب مي نواخت ذوق سرشاري نيز در تصنيفموسيقي داشته است. اين افراط زياد در عيش و عشرت موجب شد كه از كار سياست و رسيدگي به امور حكومت باز بماند و به خاندان عباسي كه دشمن خاندان اموي بود فرصت داد كه برانداختن حكومت اموي كوشش بيشتري به كار برند. دوره خلافت وليد دوم بسيار كوتاه بود ولي در همين دورهي كوتاه مساعدت هاي مالي بسيار زياد به شعرا و نوازندگان شد.

پس از وليد دوم يزيد سوم مدت شش ماه بر كرسي خلافت تكيه زد. اين خليفه نيز به موسيقي و ترويج آن علاقه زياد داشت و به والي خراسان « نصر بن سيار » دستورداد كه تمام آلات موسيقي متداول در خراسان به همراهي عدهاي دختران خوانند ي خراساني براي وي بفرستد.

مروان دوم آخرين خليفه اموي در مشرق زمين بود. در زمان خلافت اين خليفه رشته امور مملكت از هم پاشيد و انقلاب و اعتصاب رو به فزوني گذاشت و به تدريج قدرت عباسيان كه مركز نفوذشان خراساني بود زياد شد و بالاخره به سقوط خلافت بني اميه شكست خوردند و به اين ترتيب موسيقي نيز كه تا پايان اين دوره بيشتر رنگ و حالت ملي عرب داشت از اين محدوديت در آمد و راه براي نفوذ بيشتر موسيقي ايران در بين اعراب كاملاً باز شد. در دوره ي بني اميه با وجود اينكه ايرانيان نفوذ فراواني در موسيقي عرب داشتند ولي به سبب غرور احساسات ملي اعراب اين نفوذ هميشه رنگ عرب به خود ميگرفت ولي با روي كار آمدن دولت بني العباس و زياد شدن نفوذ ايرانيان در دربار، اين مانع از ميان رفت.


ادامه دارد...

Amirrelax
Saturday 14 March 2009, 04:56 PM
با ظهور خلفاي بني عباس كه به همت و پايمردي ايرانيان صورت گرفت جهان اسلام وارد يك مرحله جديدي از لحاظ هنر و فرهنگ و تحقيق و تتبع گرديد . اين نهضت بزرگ فرهنگي بيش از هر چيز در نتيجه نفوذ اميران و سرداران خراسان كه در تقويت بنيان خلافت عباسي مؤثر بوده اند به وقوع پيوست . زيرا با وجود اينكه مردم ايران تا ظهور عباسيان متجاوز از يك صد سال تحت استيلاي حكومت عرب بودند ولي فكر و ذوق ايراني خود را همچنان محفوظ داشته بودند و همين طرز تفكر و تصور موجب پيدايش تحول و تطور بزرگي در سير تحقيقات فلسفي و علمي و هنري حكومت اسلامي در دوران خلافت عباسي گرديد. در دوره بني اميه اساس حكومت بر مدار امور نظامي و اداري گذاشته شده بود ولي در آغاز خلافت عباسيان دوره جنگ و تسخير اراضي سپري شده و دوران فراغ بال و آسايش و آرامش رسيده بود و امور اداري به نظر مردم خوار و خفيف مي نمود. ايرانياني كه تا اين تاريخ عموماً به چشم بنده و زرخريد با ايشان رفتار ميشد از اين تاريخ شأن و منزلت فراوان يافتند و در امور كشوري و لشكري دخالت جستند و در بسياري از مواقع ايشان را بر اعراب هم ترجيح ميدادند . با ضعيف شدن نفوذ سياسي اعراب در امر حكومت ، در ادبيات و هنر عربي نيز فتور و سستي محسوسي پديدار گشت و بسياري از موسيقيدانان و شاعران ايراني صاحب جاه و مقام گرديدند . ساير هنرهاي زيبا نيز از اين تحول متأثر گرديد. لباسها و تزئينات معمول ايران در دربار خليفه و در بين اعراب رايج شده و فيلسوفان و محققان ايراني به دربار خليفه را ه يافتند . به طور كلي مي توان گفت كه با اين تحول ،ايرانيان تسلط صوري و معنوي زيادي بر اعراب يافتند.

ولي اين تحول در موسيقي كمي ديرتر پديدار شد و نفوذ ايرانيان در تغيير موسيقي در دوره بعد محسوس گرديد. علت اين تأخير شايد اين بوده است كه موسيقيدانها يك طبقه بخصوص و متمايزي را از ساير مردم تشكيل مي دادند و چون از جريان امور كشور دور بودند تحولي كه در بدو ظهور نهضت عباسيان در امور سياسي و اجتماعي پيش آمد در اين طبقه تأثير فوري نيافت ، بدين جهت پس از اين تغيير سياسي ، وضع موسيقي تا مدتي به همان صورت قديم باقي ماند.

ايرانيان پس از حمله عرب همواره در صدد بودند كه كشور خود را از زير بار تسلط اعراب بيرون آورند . در دوره خلفاي اموي بسياري از سرداران محلي ايران با تهور و جرأت فراوان در مواقع مختلف شورش كردند و از هر فرصتي براي نجات كشور خويش استفاده نمودند.

با ظهور نهضت عباسي در خراسان به همت ابومسلم خراساني ، عموم ايرانيان كه پيوسته در جستجوي فرصت بودند در تمام نقاط خراسان و ماوراءالنهر دست به شورش زدند.

بني اميه به كساني كه از قوم عرب نبودند عموماً اهانت و خواري بسيار روا مي داشتند و آنها را موالي يعني بندگان ميخواندند و ايشان را در كارهاي دولتي دخالت نميدادند. در زمان خلافت عباسيان ايرانيان كه داراي سوابق درخشان تاريخي بودند در صدد بر آمدند كه برتري خود را بر اعراب نشان دهند.

ابو مسلم شهر كوفه را در سال 132 فتح كرد و عبدالله سفاح را به خلافت نشانيد و خود به سوي دمشق رهسپار شد و با پيروزي وارد آن شهر گرديد. طولي نكشيد كه سراسر دولت اموي به استثناي اندلس به عباسيان تعلق گرفت.

عباسيان ابتدا مركز خلافت خود را در شهر «انبار» واقع در كنار شط فرات قرار دادند ولي منصور دوانيقي خليفه دوم عباسي دستور بناي بغداد را در شمال مداين پايتخت ساسانيان صادر كرد و به توصيه او شهر مداين را ويران و از مصالح آن در بناي شهر بغداد استفاده كردند.

عباسيان نمي خواستند مركز خلافت را در شهر دمشق تعيين كنند زيرا از ايران و خراسان كه مردمش تخت و تاج سلطنت را براي ايشان تحصيل كرده بودند دور مي افتادند.

شك نيست كه خلفاي عباسي نخست به خوشگذراني اشتياقي نداشتند ، زيرا تازه روي كار آمده بودند و دشمنان زياد داشتند و بواسطه جنگهاي پي در پي فرصت عيش و نوش نمي كردند . چنانكه عبدالله سفاح اول خليفه عباسي و برادرش منصور ( خليفه دوم ) با باده نوشي و عيش و نوش مخالف بودند و گويند يك روز منصور دوانيقي غوغايي شنيد ؛ پرسيد : چه خبر است ؟ گفتند : يكي از بندگان در ميان كنيزان مشغول طنبور زدن است . منصور بر سر آن جمع رفت و همه از ترس او پراكنده شدند . آنگاه منصور طنبور را از دست خادم گرفت و چنان بر سر او كوفت كه شكست و خادم را بواسطه ارتكاب به اين عمل فروخت تا ديگر روي اورا نبيند.

ادامه دارد...

Amirrelax
Saturday 14 March 2009, 05:29 PM
دوره خلافت المهدي خليفه سوم عباسي :

مهدي خليفه سوم عباسي هنرهاي زيبا ازجمله موسيقي را دوست مي داشت.اهل صنعت چون خليفه سوم را بي ترغيب نمي ديدند در تغزل و وصف مي و معشوق و تحريض مردم به خوش گذراني كوشش كردند.

در اين موقع اشعاربشاربن برد ـ شاعر غزل سراي ايراني ـ انتشار زياد يافت و او بدون پروا مردم را به عيش و نوش و باده گساري دعوت مي كرد ، تا آنجا كه مردم از عفت كسان خود به هراس افتادند و مهدي امر كرد كه بشار حق غزل سرائي ندارد . ولي او در خفا اشعاري مي سرود و شيوه خود را ترك نكرد . عاقبت طرفداري بشار از افكار و عقايد ايراني و علاقه اوبه طريقه شعوبيه و افراط او در فن تغزل و سوء استفاده از ذوق لطيف شعري خود وبدگويي زياد از عربها كه شيوه او و ساير طرفداران شعوبيه بود به ضرر او تمام شد ودر 168 هجري به دست مهدي خليفه عباسي كشته شد .

بنا به روايت ابن خلكان،خليفه سوم لحني دلكش و مطبوع داشت وبا اينكه شخصاً به موسيقي علاقهاي وافر داشت ولي اجازه نمي داد كه پسرانش به اين هنر توجه كنند و با نوازندگان محشور باشند و دستورداده بود كه خوانندگان از ورود به كاخ ايشان خودداري كنند و خود نيز نغمه نوازندگان و خوانندگان را از پشت پرده گوش مي داد.

لازم به ذكر است كه علاوه بر بسيارياز پيشوايان دين كه به حكم شريعت اسلام با ترويج موسيقي مخالفت مي ورزيدند بسياري از امراي قبيله قريش و رجال و بزرگان عرب اشتغال به موسيقي را كاري مذموم ميشناختند و آن را برخلاف شأن خانوادگي خود مي دانستند. روايت شده است كه چون المهدي خليفه سوم عباسي مشاهده كرد كه پسرانش هارون و هادي علاقه مفرطي به موسيقي دارندترسيد كه اين علاقه موجب تزلزل ايمان مردم به ايشان شود و از ابراهيم موصلي (موسيقيدان بزرگ ايراني ) و ابن جامع التزام گرفت كه از رفتن به دربار و آميزش باايشان خودداري كنند. ولي اين دو موسيقيدان به دستور خليفه اعتنا نكردند. خليفه سخت خشمگين شد و ايشان را به سختترين وجهي تنبيه كرد. ابراهيم موصلي به سيصد ضربه تازيانه محكوم شد ولي ابن جامع كه از نژاد عرب بود به همين لحاظ از اين مجازات معاف شد و خليفه فرياد كشيد كه تو يكي از افراد خاندان قريش هستي بكار موسيقي پرداختهاي؟! از نزد من دور شو و از بغداد بيرون برو! و به اين ترتيب ابن جامع از بغداد تبعيد شد ولي به اعتبار عرب بودنش از مجازات شديد تازيانه معاف گرديد.

بااين همه منظور المهدي عملي نشد چون بعد از او هم الهادي و هم هارون الرشيد توجه خاصي به ترويج موسيقي داشتند و پسر المهدي ( الهادي ) هنگامي كه به خلافت رسيد ابراهيم موصلي را به دربار خود فراخواند و به جبران گذشته از او نوازش و دلجويي نمود و براي رنجي كه متحمل شده بود يكصد و پنجاه هزار سكه نقره به وي عطا كرد .

نا گفته نماند كه : الهادي پسري داشت به نام عبدالله كه آواز خوش مي خواندو عود نيكو مي نواخت.

دوره خلافت هارون الرشيد پنجمين خليفه عباسي :

بين خلفاي عباسي هارون الرشيد اعتبار و جلالش از همه افزون تر و شهرتش نه تنها در بلاد اسلام بلكه در سرزمينهاي اروپا نيز پيچيده بوده است.

هارون الرشيد از يك طرف در زهد و تقوي افراط مي كرد و از طرف ديگر در عيش و نوش وخوشگذراني و باده نوشي هم زياده روي مي نمود و هر دو جنبه را دارا بود.

دربار خلافتش در بغداد و همچنين در الانبار مركز اجتماع شاعران ومورخان و قضات و پزشكان و هنرمندان و موسيقيدانها بود.هر كس در فني تبحر و مهارت داشت در دربار خليفه مقامي رفيع مييافت.

ابراهيم موصلی و پسرش اسحق كه هر دو سرآمد اقران خود بودند در كمال آسايش و جلال در دربار وي مي زيستند. ابو عيسي پسرهارون الرشيد نيز كه موسيقيدان مبرزي بود در جشنهاي دربار اغلب با اين نوازندگان همكاري مي كرد.

ادامه دارد...

Amirrelax
Saturday 14 March 2009, 07:26 PM
ابراهيم موصلي كه در كتابهاي تاريخ اسلامي گاهي او را فقط به صورت الموصلي نام ميبردند پسر مردي ايراني بود به نام در ماهان. اعراب اين كلمه را به ميمون تبديل كرده بودند و ابراهيم بن ماهان را ابراهيم بن ميمون مي گفتند و مي نوشتند. ابراهيم درسال 742ميلادي در كوفه به دنيا آمد و با اينكه خانواده او همه از اعيان و بزرگان ايران بودند معلوم نيست به چه سبب در جواني در يك خانواده عرب تربيت يافت. به هرحال از ادامه زندگي در اين خانواده متنفر شد و از كوفه گريخت و به موصل رفت و درآنجا اقامت گزيد و به اين دليل به موصلي معروف گرديد و در همين شهر به فرا گرفتن مقدمات موسيقي شروع كرد. پس از مدتي رهسپار شهر ري شد و در آنجا موسيقي ايراني رابطور كامل فرا گرفت. در اين شهر بين او و يكي از نزديكان خليفه المنصور ملاقاتي دستداد و با كمك و راهنمايي وي موفق شد به شهر بصره سفر كند و در آنجا بر اطلاعات موسيقي خويش بيفزايد. پس از مدتي از بصره به بغداد رفت و به جز اتفاقي كه موجب بيمهري المهدي به وي شد و شرح آن را بيان كرديم در كمال آسايش و احترام در آن شهر مي زيست و در زمان خلافت هارون الرشيد مقامي بس ارجمند يافت و اجل و اعلم موسيقيدانان دربار شد و نديم خاص خليفه گرديد و به همين جهت او را النديم مي خواندند.

ابراهيم در دربار هارون الرشيد رقيبي داشت به نام ابن جامع وكشمكشها و رقابتهاي بين ايشان در آن ايام در هر مجلس و هر محفل مورد بحث بود. هر يكاز اين دو مرد بزرگ چند نفر پيرو و حامي داشتند. از جمله پيروان ابراهيم يكي اسحق پسرش و يكي هم زلزل برادر زنش بود كه هر دو از معاريف موسيقيدانهاي عالم اسلام به شمار ميآيند. نقل شده است كه روزي در دربار خليفه عدهاي مركب از سي نفر دخترخواننده از شاگردان ابراهيم مشغول خواندن و نواختن عود بودند. ابن جامع كه در آن مجلس حضور داشت گفت يكي از نوازندگان خارج ميزند. ابراهيم نام كسي را كه خارج مي زد گفت و حتي سيمي را هم كه كوك نبود مشخص كرد. حضار همه از احاطه ابراهيم در شگفتي فرو رفتند و ابن جامع از اينكه رقيب را در كار موسيقي مسلط تر از خود يافت شرمگين گرديد.

ابراهيم در نيمه آخر زندگي خود بسيار ثروتمند شد زيرا ماهي ده هزارسكه نقره از دربار مقرري داشت و خليفه در هر موقع و هر مقامي كه لازم مي دانست نيزمبالغي به وي انعام ميداد .علاوه بر اين از عوائد املاكش نيز درآمد قابل توجهي داشتو از راه تعليم و تدريس هم مبالغي تحصيل ميكرد. چنين استنباط مي شود كه درآمدابراهيم در هر سال در حدود بيست و چهار ميليون سكه نقره بوده است. خانهاش در بغدادبه قدري مجلل و با شكوه بود كه در كتاب عقدالفريد از قول شخصي نقل شده كه خانه ايبه زيبايي و عظمت خانه ابراهيم موصلي نديده بوده است .

ابراهيم موصلي در يك مورد مبلغ 150000 سكه طلا از الهادي به عنوان صله دريافت داشت. پرداختن چنين مبلغ عظيمي به اين هنرمند بزرگ نه تنها معرف مقام علمي و هنري اوست بلكه نشان مي دهد كه سمت پيشوايي اين هنرمند عالي قدر ايراني در عرصه هنر موسيقي به چه پايه و تا چه مايه بوده است بايد در نظر داشت كه اين عنايت و محبت به موسيقي و موسيقي دان دردوره اي بود كه عموم علماي دين با آن مخالفت مي ورزيدند. ابراهيم و اسحق هر دو از نديمان خاص خليفه بودند و در حدود پانزده نفر از نوازندگان معروف هميشه در دربار به سر مي بردند و از خرمن علم و ذوق اين استادان خوشه چيني ميكردند.

علاوه براستادان فن دو طبقه ديگر نيز بودند كه در درجه دوم اهميت قرار داشتند. يكي نوازندگان بودند كه ايشان را آلاتي مي گفتند و ديگر دختران خواننده كه آنها را « قينه» مي ناميدند و عموماً از بين اسيران جنگي انتخاب ميشدند.

دختران خواننده فن موسيقي و راه و رسم آواز خواندن را نزد استادان فرا ميگرفتند و در دوره طلايي عباسيان ابراهيم موصلي، پيشواي موسيقيدانهاي عهد، اين دختران خواننده را درمكتب خود تعليم ميداد. اين دختران خواننده مقام و منزلت عالي داشتند و با اينكه اغلب صورت اسير و كنيز را داشتند ايشان را به قيمت گران خريد و فروش مي كردند زيراهنر و اطلاعات آنها درباره مسائل ذوقي و ادبي بسيار زياد بود. در شعر و ادبيات علم قضا و فلسفه و رياضي و هندسه و طب و قرآن و حديث و منطق و خطابه و غيره وارد بودندو بعلاوه علم موسيقي عملي و نظري را خوب مي دانستند و بر بط هم مي نواختند. در كتاب عقد الفريد نقل شده است كه ابراهيم موصلي دختر خواننده اي را به جعفر برمكي به قيمت گزاف فروخت. جعفر پرسيد فضيلت اين دختر خواننده چيست كه قيمتش باين اندازه زياداست. ابراهيم جواب داد كه فضيلت وي اين است كه لحني را كه از تصنيفات من است به خوبي ميخواند بدين سبب ارزش اين قيمت را دارد و حتي بيش از اين هم مي ارزد.

عموم نويسندگان و مورخان معاصر وي متفق القولند كه ابراهيم در خواندن و نواختن قدرت و كفايت تام داشته است . از لحاظ تصنيف موسيقي نيز او را مردي بي نظيردانسته اند و نقل كردهاند كه ابراهيم 900 نغمه موسيقي ساخته بود و همه را از حفظ بوده و حتي گفته شده كه چندين لحن جديد ابتكار كرده است.. پسرش اسحق بين اين الحان 300 نغمه را شاهكار پدر خود دانسته و 300نغمه را متوسط و 300نغمه ديگر را مبتذل و نغمات عادي تشخيص داده است. در كتاب اغاني گفته شده است كه لحن ضربي ماهور از ابتكارات اوست. مقام و منزلت ابراهيم به قدري بود كه در پايان عمر هنگامي كه در بستر بيماري مرگ بود خليفه از وي عيادت كرد و چون جهان را به درود گفت مأمون بر وي نماز خواند. علاوه بر پسرش اسحق تعداد زيادي شاگرد نزد وي تلمذ كرده اند كه معروفترين آنها منصور زلزل و محارق و ابوصدقه و محمد بن حارث بوده اند.

ادامه دارد...

Amirrelax
Sunday 15 March 2009, 08:31 AM
اشاره شد كه اوان دوران عباسيان، امپراتوري اسلام از هر سو بسط يافت و بغداد زيباترين و غنيترين شهر جهان گرديد. ثروت خليفه و مال و منال اميران و بزرگان و بازرگانان به ميزاني مي رسيد كه صورت افسانه داشت. مساجد و مدارس و كاخهاي زيبا و پر جلال و شكوه بنا شد. مجالس جشن و سرور با تشريفات مجلل ترتيب داده مي شد. اين همه نعمت و فراواني فقط به بغداد يا منطقه عراق كه در واقع حريم آن شهر محسوب مي شد منحصر نبود بلكه در سرتاسر دولت وسيع اسلامي از قرطبه گرفته تا سمرقند همه جا ديده ميشد. در اين دوره رفاه و آسايش كه آن را دوره طلايي خلافت عباسيان مي نامند، علم و هنر رو به ترقي گذاشت.

بديهي است ترقي فرهنگ و معرفت در هر دوره بر استقرار وضع سياسي و ثبات مباني اقتصادي استوار است و اين دو امر كه پايه اساسي براي پيشرفت فرهنگ هر ملت است در اين دوره حاصل بود. بدين جهت در اين دوره علم و ادب و فلسفه رو به ترقي گذاشت و مدارس متعدد تأسيس شد. كتابخانه و بيمارستان و رصدخانه و آزمايشگاه و خلاصه براي افزايش ميزان معرفت عامه مردم آنچه لازم به نظر مي رسيد فراهم آمد.

تحت چنين شرايط موافقي موسيقي نيز رو به ترقي نهاد. در دربار خليفه صدها نفر استاد موسيقي و خواننده و نوازنده به سر مي بردند كه مورد تعظيم و تكريم فراوان بودند. صلهها و هديههايي كه به اين ارباب فن تقديم ميشد به ميزاني بود كه هنوز هم در افواه ضربالمثل است.

بعد از هارونالرشيد دو پسرش امين و مأمون به ترتيب بر امپراطوري عظيم اسلامي حكومت كردند. هارون قبل از مرگ امين را جانشين خويش تعيين كرد و مأمون را كه مادرش ايراني بود وليعهد امين قرار داد. امين به موسيقي علاقه زياد داشت و عظمت و جلال مجالس جشن و سروري كه در دربار وي ترتيب داده مي شد در كتابهاي تاريخ نقل شده است و گفته اند كه تعداد خوانندگان دسته جمعي در دربار وي گاهي به يكصد تن بالغ ميگرديد.

مأمون هنگام لشكركشي هارونالرشيد به خراسان با سپاهي كه در اختيار داشت در شهر مرو مستقر بود و بعد از مرگ پدر نيز در همان شهر باقي ماند . پس از چند سال بين دو برادر تيرگي ايجاد شد زيرا امين مأمون را از وليعهدي معزول كرد و پسر خود را بدين مقام نامزد ساخت و برادر را به بغداد احضار نمود.

مأمون نيز از اجراي فرمان امين سر پيچي و خود را خليفه مسلمين اعلام كرد. اين دو برادر كه يكي مقر حكومتش بغداد و ديگري مرو بود مدتي به اين صورت گذراندند بالاخره آتش جنگ بين ايشان درگير شد. اين جنگ در واقع جنگي بود بين ايرانيان و اعراب كه به شكست اعراب و مرگ امين منتهي گرديد. ايرانيان در همه جا به مأمون ياري دادند و دو سپاه در نزديكي شهر ري مقابل يكديگر قرار گرفتند و سپاه امين شكست خورد و طاهر ذواليمينين سردار سپاه مأمون به بغداد رفت و امين را نيز به قتل رسانيد و خلافت مأمون را مسلم ساخت و مأمون پس از چند سالي كه در نواحي خراسان گذرانيد عازم بغداد گرديد.

از روزي كه مأمون با فتح و پيروزي وارد بغداد شد تا مدتي قريب چهار سال توجهي به موسيقي ننمود و علاقهاي به آن نشان نداد. اين عدم تمايل مأمون را به موسيقي، شايدبتوان اينگونه تفسير كرد كه چون رقيب و معارض خود را در امر خلافت شكست داده بود نميخواست راه و رسم خليفه سابق يعني برادرش امين كه بيشتر اوقات وي صرف ملاهي ميشد دنبال كند و سعي داشت كه ابتدا موقع خطير خود را با جلب كردن نظر عامه مستحكم سازد. به هر حال مأمون در اين مدت چهار سال حتي اجازه نداد كه يكي از ارباب فن موسيقي به وي نزديك بشود. شايد هم به سبب خيانتي كه عمويش ابراهيم به وي كرده و در صدد غصب مقام خلافت برآمده بود از نوازندگان و موسيقيدانها تنفر داشت. ولي بالاخره اين وضع عوض شد و بنا به گفته مؤلف اغاني نخستين كسي كه اين سد را شكست محمد بن الحارث و عقدالفريد ابوعيسي پسر با قريحهي هارونالرشيد بود . به هر حال به محض عوض شدن اوضاع طولي نكشيد كه كاخ مأمون مركز اجتماع موسيقيدانها شد و صداي ساز و آواز از همه سو بلند گرديد و اسحق موصلي مقام خود را كه قيادت و پيشوائي استادان موسيقي بود، دوباره بدست آورد و علماي ديگر موسيقي چون محمد بن حارث و مخارق و احمد بن صدقه و ديگران در دربار خليفه گرد اين استاد بزرگ جمع شدند.

مأمون علاقه زيادي به ترويج علوم و فنون يونان داشت و اصول استدلالي و عقلي را در مسائل ديني محترم مي شمرد و به همين جهت طريقه معتزلي را مذهب رسمي ممالك اسلامي قرار داد زيرا در اين مذهب راه تعقل و تحقق باز است. همچنين در بغداد مؤسسة علمي معتبري بنام بيت الحكمه تأسيس كرد و علماي شايستهاي مأمور شدند كه فلسفه يونان قديم را ترجمه و در اين مدرسه تدريس كنند و از جمله مباحث، يكي هم تدريس موسيقي بود .(ناگفته نماند که بربط ايراني در اين دوره رواج فراوان داشت و تا زماني كه « منصور زلزل» نوع جديدي از اين ساز بنام « عود الشبوط » ابتكار كرد بربط فارسي تنها ساز معمول و متداول در محافل هنري اسلامي محسوب مي شد.)

اسحق موصلي :

در اين دوره اسحق موصلي مقدم بر همه موسيقي دانهاي معاصرش بود. اسحق اصول و قواعدي را كه از زمان يونس كاتب باقي مانده بود و به تدريج به دست فراموشي سپرده مي شد جمع آوري كرد و با نظرات جديدي كه به دست آمده بود مخلوط ساخت و اصول جديدي ترتيب داد كه از آن پس اساس موسيقي اسلامي گرديد. بنابر آنچه مؤلف كتاب اغاني در اين باره مي نويسد اسحق نخستين كسي است كه براي الحان موسيقي « اجناس» قائل شد و آنها را مرتب ساخت و اجناس را به « اصابع» يعني لحنها و همچنين به « طرائق» يعني انواع مختلف و به « ايقاعات » به معني اوزان گوناگون تقسيم و تنظيم كرد. درباره تنظيم و ترتيب اين اصول به جز اشاره محدود و ناقصي كه در رسالات يونس كاتب سابقاً شده بود تا اين تاريخ اقدام علمي و منظم و جامعي به عمل نيامده بود. البته علمايي مانند خليل بن احمد عروضي كه تنظيم و ترتيب اصول علم عروض و تعبيه دواير عروضي از ابتكارات اوست. دو رساله يكي به نام النغم و ديگري موسوم به « كتاب الايقاع» نوشته و علماي ديگري، نظير الكندي فيلسوف مشهور اسلامي كه هفت رساله در موسيقي بدو نسبت داده اند نيز در اين تحقيق بيكار نبوده اند ولي رشته كار به دست اسحق بود و نفوذ علمي او در تعليم خط مشي هنري كاملاً مسلم است. اسحق موصلي در موسيقي اسلامي در حقيقت همان كاري را كرده كه سنت گريگوري بزرگ در سده هفتم ميلادي درباره موسيقي غربي كرده است، يعني آوازها را جمع كرده و آنها را مدون ساخت.

مؤلف كتاب اغاني ميگويد : اسحق آوازي تصنيف كرد كه مورد توجه و علاقه ابراهيم پسر مهدي ( خليفه سوم ) قرار گرفت. ابراهيم نامه اي به او فرستاد و درخواست كرد كه آن آواز را بنويسد و براي وي بفرستد. اسحق در پاسخ به تفصيل درباره « شعر» و « ايقاع » و « مجري » و « بسيط » و « اصباع » و « تجزيه » و « اقسام » و « مقاطع » و « ادوار» و « اوزان » آن آواز مطالبي نوشت و براي درخواست كننده فرستاد. اين روايت كاملاً مدلل مي سازد كه نفوذ عملي و فني موسيقي دانهاي ايراني در موسيقي اسلام به چه كيفيت و تا چه حد بوده است. طبقه يا طبقات كه به معني انتقال لحني از مقامي به مقام ديگر است به قدري در هم و مشكل بود كه اسحق نقل مي كند براي فرا گرفتن آن به طور كامل ده سال تحمل رنج كرده است. اين « طبقات » در واقع كار علايم تركيبي را در موسيقي غربي انجام مي داده است.

ادامه دارد...

Amirrelax
Sunday 15 March 2009, 10:56 AM
زرياب بصري اين هنرمند دانشمند از علماي موسيقي ايراني بود. نام اصلياش ابوالحسن علي بن نافع و ازمعروفترين موسيقيدانهاي شبه جزيره اسپانيا بوده است. ابتدا نزد اسحق موصلي تلمذ كرد و در زمان هارون الرشيد آوازه شهرتش بجائي رسيد كه به دربار خليفه راه يافت . مقام علمي و قريحه هنري او بطوري نظر خليفه را جلب كرد كه همه مقربان درگاه پيش بيني كردند كه در آينده نزديك بجاي اسحق استاد اعظم موسيقي خواهد شد. نخستين بار كه به حضور خليفه رسيد حاضر نشد كه بربط استادش را بنوازد و بربط خود را كه از جهاتي متفاوت بود نواخت و همين موجب شد كه توجه هارون الرشيد به او جلب شود و حسادت اسحق را نيز بر انگيزد . اسحق به اشاره و پيغام، او را آگاه ساخت كه تحمل وجود او در دربار بصورت رقيب براي وي مقدور نيست و لازم است هر چه زودتر از بغداد عزيمت كند. بديهي است زرياب قدرت توانائي معارضه و منازعه با مرد توانائي چون اسحق را نداشت از اينرو بغداد را ترك گفت و عازم مغرب گرديد و مدتي در خدمت زياده اله سلطان قيران در نزديكي تونس بسر برد و بتدريج آوازه شهرتش در آن نواحي پيچيد . روزي بسبب خواندن اشعاري خاطر سلطان را آزرده ساخت و مورد بي مهري قرار گرفت و مجبور شد به سرزمين ديگري مهاجرت كند. از درياي مديترانه گذشت و به اندلس وارد شد. در اينموقع الحكم اول پادشاه آن سرزمين كه وجود زرياب را در دربار خود غنيمت ميشمرد چشم ازجهان فروبست و پسرش عبدالرحمان دوم بجاي او به مسند خلافت نشست. او را به قرطبه خواند و در موقع ورودش كمال احترام را دربارة وي معمول داشت. حتي خود سلطان به استقبال وي از شهر خارج شد و چندين ماه در دربار و محافل و منازل بزرگان و رجال اندلس به افتخار وي مجالس ضيافت بر پا ميشد بالاخره خانه بزرگ و مجللي در اختيارش گذاشتند و سالي چهل هزار سكه طلا براي وي مستمري تعيين گرديد.

اين هنرمند دانشمند پس از مدت كوتاهي بر كليه اقران و امثال خود تفوق يافت زيرا در كليه شعب و علوم و ادب كه به وجهي با موسيقي ارتباط دارد احاطه داشت. علاوه بر اين داراي حافظه فوق العاده اي بود و قريب يك هزار آواز در حفظ داشت. مثل اسحق دامنه اطلاعاتش در شعر و ادبيات بسيار وسيع بود و از همه اينها گذشته در علوم جغرافيا و نجوم هم بصيرت داشت و بنا به همين جهات مورد علاقه و احترام عموم مردم بود.

از جمله ابتكارات او :

1- زخمه بربط از ناخن عقاب بود كه تا آنموقع با چوب ساخته مي شد.

2- چهار سيم بربط را به پنج سيم افزايش داد و به اين ترتيب دامنه و حالات صداي آنرا بيشتر كرد.

3-بربطي ابتكار كرد كه از حيث شكل و اندازه و نوع چوب با بربط معمولي تفاوتي نداشت ولي وزنش يك سوم بيشتر و سيمهاي ابريشمي اش با بربط معمولي متفاوت بود، سيم دوم و سوم و چهارم ساز وي از روده بچه شير ساخته شده بود و زرياب عقيده داشت كه عمق صدا و پاكي و زلالي و همچنين استحكام آن به مراتب بيشتر از روده حيوانات ديگر است و در مقابل تغييرات هوا نيز صداي آن ثابت باقي مي ماند.

4- مهمتر از همه اينها تأسيس مكتب موسيقي قرطبه بود كه در حقيقت كنسرواتور آندلس محسوب ميشد و پسران و دخترانش سالها بعد از او مكتب مزبور را اداره ميكردند. با اينكه مكتب موسيقي ابراهيم موصلي در بغداد شهرت فراوان داشت ولي مهمترين و پر دوامترين مكتب موسيقي را زرياب بصري در اسپانيا تأسيس كرد. قبل از افتتاح مكتب موسيقي زرياب هنر آموزان موسيقي هيچ نوع اصل و قاعده اي براي تعليم موسيقي نداشتند و اينقدر تمرين ميكردند تا در كارنواختن ساز مسلط مي شدند. زرياب اين وضع را اصلاح كرد باين ترتيب كه برنامه درسهاي هنر آموزان را به سه مرحله تقسيم نمود. در مرحله اول اوزان را فرا مي گرفتند و در مرحله دوم بحور را و در مرحله سوم كلام را با همراهي ساز به شاگرد مي آموخت و در اين مورد نيز هنر جويان ابتدا لحن اصلي را تمرين مي كردند و پس از اينكه در اين كار مسلط مي شدند به اضافه كردن نغمه هاي تزئيني يا « زائده» مي پرداختند. به اين ترتيب بود كه خواننده در كار خود ورزيدگي كامل مي يافت.

5- ابتكار شيوه و طريقه معين و منظمي است براي تعليم آواز.

شايد ما امروز در ايران به اهميت اين موضوع آگاهي و توجه نداشته باشيم كه معلم آواز بايد خود هنرمند آواز باشد. اكنون قريب نيم قرن است كه اغلب خوانندگان ما نزد استادان نوازنده تعليم آواز مي گيرند و ظاهراً متوجه نيستند كه معلم آواز بايد در موسيقي از لحاظ صوتي بصيرت داشته باشند. توجه به راه و رسم ايجاد صوت و بكار بردن فنون مختلف در آواز براي هنر جوي آواز به همان اندازه داراي اهميت است كه فنون مختلف نواختن براي هنر جوي ساز.

شايد به همين دليل است كه مشاهده مي كنيم كه صوت مطبوع در كشور ما بتدريج رو به زوار مي رود و جاي آن را آواز هاي بي قواره اي كه هيچ نام و عنوان مشخص به آنها نمي توان داد ميگيرد.

نقل شده است كه زرياب وقتي مي خواست استعداد نو آموز آواز را بيازمايد به اين كيفيت عمل مي كرد كه او را روي يك بالش گرد كه آن را « مسواره» مي ناميدند مي نشانيد و از او مي خواست كه با قوت تمام آواز بخواند. اگر صدايش ضعيف بود به او توصيه مي كرد عمامه خود را باز كند و به دور كمر بپيچد زيرا با اين عمل قوت صداي او افزايش مييافت. اگر جوان مزبور زبانش ميگرفت و يا دهانش را به قدر كافي باز نميكرد و يا در حين خواندن و صحبت كردن دندانهايش را قفل مينمود او را مكلف ميساخت كه قطعه چوبي به اندازه تقريبي شش يا هفت سانتي متر در دهان خود بگذارد و شبانه روز آن را در دهان نگاه بدارد تا فكهايش از هم باز بماند. وقتي اين مرحله طي ميشد به او امر ميكرد كه با صداي بلند عباراتي از قبيل « يا حجام » و يا « آه » ادا كند و تا حد امكان صداي خود را بكشد. اگر صداي شاگرد در اداي اين صوت روشن وبا قدرت و در حقيقت زنگدار بود او را در رديف شاگردان خود در مي آورد و به تعليم او همت مي گماشت و از هر كوشش و مجاهدتي در راه پيشرفت او دريغ نمي نمود و در غير اين صورت زحمت تعليم او را به خود هموار نميساخت.

با توجه به آنچه بيان شد ملاحظه مي كنيم كه اين اصول در كنسرواتورها و آموزشگاههاي عالي موسيقي مغرب زمين هنوز هم متداول است. براي كسانيكه دهان خود را هنگام تكلم يا هنگام آواز خواندن به قدر كافي باز نميكنند قطعه استخواني كوچكي تعبيه شده به طول دو تا دو سانتيمتر و نيم كه در بالا و پائين آن شيارهائي است كه شخص ميتواند بوسيله آن شيارها استخوان مزبور را بطور عمودي بين دندانهاي خود قرار دهد و ضمن تمرينهاي بيان يا آواز قطعه استخوان دائم بين دندانها باقي خواهد ماند. (اين قطعات استخوان را به زبان انگليسي Aikin,s bone props مينامند و يكي از هنر جويان كلاس فن بيان در هنرستان هنرهاي دراماتيك نمونههائي از آنرا باندازه هاي مختلف با پلاستيك ساخته كه علاقهمندان ميتوان از آن استفاده كنند.)

بنابراين ملاحظه ميشود كه يكي از اصولي كه زرياب بصري در دروازه قرن پيش براي تعليم آواز معمول ميداشته هنوز در هنرستانهاي عالي موسيقي جهان مورد استفاده قرار مي گيرد.

پایان