PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فردوسی



arashe_kamangir
Tuesday 7 July 2009, 12:37 PM
فردوسی:


استاد ابوالقاسم منصور بن حسن مشهور به فردوسی در حدود سال 329؟ در روستایی در طوس میان خانواده ای ثروتمند متولد شد.


دقیقی، شاعری که نظم شاهنامه ی ابومنصوری را آغاز کرده بود در سال 369؟ هجری کشته شد و پس از آن فردوسی تصمیم گرفت که کار دقیقی شاعر را ادامه داده و به پایان برد. نسخه ای از شاهنامه ی ابو منصوری را یکی از دوستانش به او داد و این چنین فردوسی نظم شاهنامه را آغاز کرد. تاریخ تقریبی شروع این کار سال 371 است.



(شعر فردوسی درباره ی دقیقی شاعر):


چو از دفتر این داستان ها بسی / همیخواند خواننده بر هر کسی


جهان دل نهاده بدین داستان / همان بخردان و همان راستان


جوانی بیامد گشاده زبان / سخنگوی و خوش طبع و روشنروان


بنظم آرم این نامه را گفت من / ازو شادمان شد دل انجمن


جوانیش را خوی بد یار بود / ابا بد همیشه به پیکار بود


برو تاختن کرد ناگاه مرگ / نهادش به سر بر یکی تیره ترک


بدان خوی بد جان شیرین بداد / نبود از جهان دلش یکروز شاد


یکایک ازو بخت برگشته شد / بدست یکی بنده بر کشته شد


زگشتاسب و ارجاسب بیتی هزار / بگفت و سر آمد برو روزگار


برفت او و این نامه ناگفته ماند / چنان بخت بیدار او خفته ماند


بکن عفو یا رب گناه ورا / بیفزای در حشر جاه ورا



از این پس فردوسی غالب اوقات خود را صرف نظم شاهنامه می کرده است؛ به طوری که از رسیدگی به ضیاع موروثی اش بازماند و ثروت اجدادی اش را در این راه از دست داد. هرچند که در این زمان شهرت کار او بسیار زیاد شده بود ولی هیچ کس حاضر به حمایت او نبود و تنها همت خود شاعر بود که این کار بزرگ را پیش برد.



بزرگان و با دانش آزادگان / نبشتند یکسر همه رایگان


نشسته نظاره من از دورشان / تو گفتی بدم پیش مزدورشان


چو بگذشت سال از برم شصت و پنج / فزون کردم اندیشه ی درد و رنج


بتاریخ شاهان نیاز آمدم / به پیش اختر دیر ساز آمدم



پس فردوسی در شصت و شش سالگی در فقر به سر می برده است. و همین دلیلی می شود برای تقدیم شاهنامه به محمود غزنوی، پادشاه زمان.


ظاهرا واسطه ی ارتباط میان فردوسی و دربار سلطان محمود، وزیر دانشمند محمود، ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی بوده است که همواره فردوسی را به اتمام شاهنامه و دادن مال فراوان به او تشویق می کرده است. اما فردوسی زمانی شاهنامه را به دربار سلطان محمود تقدیم می کند که کار ابوالعباس از رونق افتاده است و این چنین فردوسی از دریافت جوایز درباری موعود ناکام می ماند.


خلاصه این که دربار محمود را فردوسی عهد کرده بود که به ازای هر بیت یک دینار به او دهند. اما در موقع تقدیم شاهنامه، محمود به جای هریک دینار، یک درهم به او می دهد و همین موجب رنجش فردوسی می شود. سپس محمود قصد قتل فردوسی می کند و فردوسی از ترس جان غزنین را ترک می کند.


علل نفرت محمود از فردوسی همان که گفته شد رابطه ی فردوسی با وزیر پیشین او بود؛ ولی در راس آن یکی تشیع فردوسی است که از نظر سلطان محمود متعصب سنی گناهی بزرگ است و دیگری اظهار محبت شدید فردوسی است به ایران باستان و پادشاهان بزرگ عجم. که این هم از نظر سلطان محمود (که خوی ترکانه دارد) گناهی غیر قابل بخشایش است.


فردوسی به خراسان بازمی گردد و به زندگی فقیرانه ی خود ادامه می دهد:


کنون عمر نزدیک هشتاد شد / امیدم بیکباره بر باد شد



گفته شده که خواجه احمد بن حسن میمندی همواره به دنبال گرفتن انعام فردوسی از محمود بوده است و سرانجام در سفر سلطان محمود به هند موفق به راضی کردن او می شود. سلطان محمود در هنگام ورود به غزنین دستور می دهد انعام و صله ی شاعر را به او بازفرستند و « اتفاقا این صله و انعام را هنگامی از دروازه ی رودبار طابران می آوردند که جنازه ی فردوسی را از دروازه ی رزان بیرون می بردند. »


این چنین فردوسی تا پایان عمر در فقر زندگی می کرد و سرانجام هم از بدست آوردن نتیجه ی کار خود محروم ماند. (416 ق؟)