PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فصل آخر



AmonAmath
Thursday 27 August 2009, 11:54 PM
به نام آنکه بی یادش چشیده ام زهر تنهایی را .


اسمشو شعر که نمیشه گذاشت ، نوشته هامو اینجا میذارم .

AmonAmath
Thursday 27 August 2009, 11:58 PM
شكو فه های درد


آن نگاه سرد و خاموش واپسين ناله ي خشك پاييزي
تر شد از باران بي مهري
گفتم نيست در روز هاي تنهايي ، جز تو همدردي
كه درين بي روحي سرما
گرماي شوق ديدنت جاريست
با تو ، غروبي نيست
بدرخش ، مهربان جانبخش
درمان درد هايم ، به يادت زنده مي مانم
به يادت زنده مي مانم
و رويايم ...
اي نا فرجام
و خيالم خام
كه جغدي خوانده بر بام ، آوازش از پيش
دل مانده درين تشويش
مانده درين تشويش ...
و من آن نگاه سرد و خاموشم
در خزان انتظار ...
آري همان نگاه
دوختم بر تو آخرين نورم را
و تو بستي چه سنگين پلك هايت بر هم
كه شكفته شد شكوفه هاي درد در دلم از غم

LORD-LUCIFER
Friday 28 August 2009, 01:53 AM
دوست عزيزم به عنوان پيشنهاد فكر ميكنم اگه در مورد اشعارتون توضيح بديد خيلي بهتر بشه.

مثلا مفهوم كلي شعر يا اينكه چطور اين ايده به ذهنتون رسيد؟

AmonAmath
Friday 28 August 2009, 02:13 AM
دوست عزيزم به عنوان پيشنهاد فكر ميكنم اگه در مورد اشعارتون توضيح بديد خيلي بهتر بشه.

مثلا مفهوم كلي شعر يا اينكه چطور اين ايده به ذهنتون رسيد؟


حتما دوست عزیز

خوب " شکوفه های درد " بر میگرده به 4 ساله پیش .
حسی که داشتم حس درختی بود تو پاییز که آخرین برگ سبزش هم زرد شد و زوزه ی باد اونو از شاخه اش جدا کرد
تنها امیدی که داشتم و تمام نور نگاهم و به چشمای اون دوخته بودم . ولی به سادگی پلک هاشو به روم بست .

وقتی دیگه امیدی به اومدنه بهار نداشتم پس شکوفه ای جز شکوفه ی درد بعد از زمستون قرار نیست که روییده بشه .

نا امیدی ، پشیمونی و حسرت خودشون قلم و حرکت دادن و من فقط نگاه کردم .

AmonAmath
Saturday 29 August 2009, 12:06 AM
پادشاه طرد شدگان



پيش رو بايد پلك بست بر هم
از گذشته ها چشم پوشيد هردم
ليك تا انتها دست بر دست سر نوشت
قدم نهاد بر خط هاي نا تمام غم
يك آن نظر به مانده ي راه
مي شوم از ماندن در هراس
همچو لحظه هايي كه رفته اند
با هر چه شاديست ناشناس

در صداي ترانه هايم هنوز ناله ي اندوهگيني باقيست
هزار شيشه ي غم اگر بشكند ،باز اين طالع ما نفرينيست
به گور نشسته ام در انتظار زجر
هزار بار اگر مرگ آيد باز هم جزاي ما همين زندگيست

خدايا بگير كابوس هاي شبانه ام
كه ازين خواب هاي بي پايان روحم آشفته است
درين ديار چه بي كس به غربت رسيده ام
بگير اين جان آزرده ام
اگر چه مي گويند : " جان شيرين خوشست "

پيام فرستادي كه اي مردم روزگار ، بهشت خانه ي پاك و نيكان بود
به دوزخ بينداز امروز مرا
كه در ملك يار سوختن خوشست

سال ها پيش كودكي بودم
هرچه مي گفتند مي آموختم
مرز بين خوب و بد دنيا
بود نمره هاي املا تنها
به روي تخته سياه نبشتم بار ها
آنست اگر نان بياورد بابا
دهقان اگر فداكاري مي كرد
مزدش چو ب و چما ق مسافر ها
پيش ها چنين مي پنداشتم
پشت اين چهره هاي رنگارنگ
سيرت آنست كه در صورت داشتند
هر چه مي گفتند باور داشتم
خواستم پرنده اي باشم ، همچو بالهايم سپيد و بي ريا
خواستم همان باشم ، كه شما مي گوييد اما
اما ...
امروز نقابهاتان همچو شيشه ايست ، برايم شفاف و آشنا
بدانيد اي نا خدايان بي خدا
كشتي نجات شما ، به مرداب دنيا نشست
بدانيد مكتب پوچتان برايم چه آسان شكست
چه آسان شكست .

LORD-LUCIFER
Saturday 29 August 2009, 02:39 AM
ببخشيد ميخواستم ازتون اجازه بگيرم ببينم ميتونم منم يكي دوتا از اشعارمو بذارم؟؟امكانش هست؟؟

البته انگليسيه نه پارسي!

AmonAmath
Saturday 29 August 2009, 06:57 PM
ببخشيد ميخواستم ازتون اجازه بگيرم ببينم ميتونم منم يكي دوتا از اشعارمو بذارم؟؟امكانش هست؟؟

البته انگليسيه نه پارسي!

من کیم که بخوام اجرازه بدم .
قوانینه این قسمت اینجوری هست که هرکسی یه تایپیک با عنوانه خودش باز کنه و کاراش و توش بنویسه
شما هم می تونید درین قسمت یه نایپیک باز کنید : You can see links before reply

با احترام .

mehdihooman
Sunday 30 August 2009, 01:28 PM
شعر پادشاه طرد شدگان بسیار زیبا بود
موفق باشید

AmonAmath
Monday 31 August 2009, 01:50 PM
سوار بر ماتم و اندوه ( سوي هجو ها )*

امشب به دو چشمم نمي آيد خواب
بيدارم ، اما چه سود كه نديدم آفتاب
اين دل هوس زخم تو را دارد باز
اي مخدر سحري نيست به يك لحظه بتاب
رفته اي ، مي دانم ، باور من نيست هنوز
شده ام در تب تاب سر زلفت بي تاب
گفتي سفرم بی تو آغاز نیاید هرگز
ترسم اين بود كه آن كشتي بي من بنيشد بر آب
يارا ، عمري به خيال دو چشمت طي شد
در جام شب وصل تو با ماه ، من زهر نوشم نه شراب
قلب تو ماندست در دل من ، نطفه ي هرز
نازنينا ، دل من هيچ ، تو قلبت در ياب


سوار بر ماتم و اندوه ،
بنويس هجو ها را
غم در ميان قاب هاي ديوار
مي درد عكس آرزوها را
به ياد رويايي كه چه زود گنديد
بي سر انجام مي كشم روز ها را
زدم لعل بر لب خشكيده ي كاه ، اما
صد آه ، تن عريان آفتاب و چشم هيز ماه

بنشسته ز سوگ خاطره در لجن
نشخار باور عشق با بزاق دهن
نطفه در چنگال پليد باد
پيوستن دو ابر و رعدي از فرياد
باريد ز اشك يكي و خاموشي دگر نم نم
باران ، نشست بر دامن پاك گل شبنم
رنگين كمان پاپتی هويدا شد
باغبان گل را چيد و باغ بيابان شد
مانده ديده به راهت در كمين
پس دادن قلبت تا سقط اين جنين

------------------------------------------------------------------
* سوار بر ماتم و اندوه بر میگرده به 3 سال پیش که 1 سال پیش به خاطر تغییر احساس ها و عقاید به سوار بر ماتم و اندوه ( سوي هجو ها ) تغییر یافت . و کلیات نوشته عوض شد .

sara
Sunday 6 September 2009, 12:46 PM
خیلی قشنگن،بازم ادامه بدین

arash music85
Sunday 6 September 2009, 09:22 PM
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم

حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم

بخدا کافر اگر بود به رحم آمده بود

زان همه ناله که در پای تو کافر کردم....

AmonAmath
Tuesday 8 September 2009, 12:51 AM
Burn'em All

سیبی که در دهانم گندید
اینگونه بود که محالها حقیقت شدند
اینگونه بود که زندگیم حق حق بچه ای شد بی مادر
و اینچنین پوچی دمیده شد در من
بیدار شو و مرا ببین
بیدار شو و مرا بسوزان
بیدار شو و قدرتت را به من نشان بده
و آتشت را روی من آزمون کن
و بزرگیت را به روی کوچکی من بکوب
صلیب من در جستجوی تو شکست
خدایی که شکست خورد در خلقت من
بیدار شو و حق حق بچه ها را گوش کن

( اصل نوشته به زبان انگلیسی می باشد و برای آهنگی تنظیم شده )

hichnafar
Tuesday 8 September 2009, 03:07 AM
Burn'em All

سیبی که در دهانم گندید
اینگونه بود که محالها حقیقت شدند
اینگونه بود که زندگیم حق حق بچه ای شد بی مادر
و اینچنین پوچی دمیده شد در من
بیدار شو و مرا ببین
بیدار شو و مرا بسوزان
بیدار شو و قدرتت را به من نشان بده
و آتشت را روی من آزمون کن
و بزرگیت را به روی کوچکی من بکوب
صلیب من در جستجوی تو شکست
خدایی که شکست خورد در خلقت منبیدار شو و حق حق بچه ها را گوش کن

نامش منو ياد "kill 'em all"انداخت
ازكارهاييه كه قشنگن اما زشتن(نميدانم درست منظورم را رساندم ياخير )
خدايي كه شايد عوضي گرفته شده ...شايد وجودديگروبرتريست ...بگذرم

AmonAmath
Tuesday 8 September 2009, 01:52 PM
[/color]
نامش منو ياد "kill 'em all"انداخت
ازكارهاييه كه قشنگن اما زشتن(نميدانم درست منظورم را رساندم ياخير )
خدايي كه شايد عوضي گرفته شده ...شايد وجودديگروبرتريست ...بگذرم


خوب راستش خودمم یاد kill ' em all میفتم .
این روزها وقتی حرف از خدا پیش میاد معمولا منظور معنایی هر چیزی هست غیر از اونی که باید باشه . خدا رو زیاد واسمون تعریف کردن . زیاد ازش گفتن و ما هم زیاد شنیدیم .
ولی ... خوب شاید منم بگذرم بهتر باشه .

mehdihooman
Tuesday 8 September 2009, 04:58 PM
Burn'em All


سیبی که در دهانم گندید
اینگونه بود که محالها حقیقت شدند
اینگونه بود که زندگیم حق حق بچه ای شد بی مادر
و اینچنین پوچی دمیده شد در من
بیدار شو و مرا ببین
بیدار شو و مرا بسوزان
بیدار شو و قدرتت را به من نشان بده
و آتشت را روی من آزمون کن
و بزرگیت را به روی کوچکی من بکوب
صلیب من در جستجوی تو شکست
خدایی که شکست خورد در خلقت من
بیدار شو و حق حق بچه ها را گوش کن

( اصل نوشته به زبان انگلیسی می باشد و برای آهنگی تنظیم شده )



شعر زيبايي هست و پر مفهوم

fanoos
Wednesday 9 September 2009, 11:21 AM
Burn'em All

سیبی که در دهانم گندید
اینگونه بود که محالها حقیقت شدند
اینگونه بود که زندگیم حق حق بچه ای شد بی مادر
و اینچنین پوچی دمیده شد در من
بیدار شو و مرا ببین
بیدار شو و مرا بسوزان
بیدار شو و قدرتت را به من نشان بده
و آتشت را روی من آزمون کن
و بزرگیت را به روی کوچکی من بکوب
صلیب من در جستجوی تو شکست
خدایی که شکست خورد در خلقت من
بیدار شو و حق حق بچه ها را گوش کن

( اصل نوشته به زبان انگلیسی می باشد و برای آهنگی تنظیم شده )



این شعر واقعا زیبا است .
کاش به انگلیسیش و هم می ذاشتید

ممنون

AmonAmath
Friday 11 September 2009, 12:14 AM
این شعر واقعا زیبا است .
کاش به انگلیسیش و هم می ذاشتید

ممنون



به خاطر نظرتون ممنون

اصل این نوشته یعنی همون انگلیسیش چند جمله ی خارج از عرف داره که فکر نکنم تو نت آهنگ مجال گفتنش باشه .
و مطلب دیگر هم این که چون داره مقدمات برای کار روی این نوشته انجام میگیره کلیاتش و ترجیح دادم به وقت دیگری بیان کنم .

با سپاس .

AmonAmath
Friday 11 September 2009, 12:56 AM
مهر آتش ( رقص مرگ )


رویاهای شیرین همانگونه مردند که خلق شدند
ذهنم با گاو های وسوسه شخم خورد یا طمع ؟
مهم اینست ، بذرهایشان درونم رخنه کرد
وسیله یا طعمه بودنم فرقی نخواهد کرد ، فریب می خورم تا فریب دهم


زیر پوست گم گشتنم
شکاف ها با حسی نجات آمیز پر شد
و تلقین این کلام ، که تنها نیستم ، تنها نیستم
کجایی ناجی رنگ باختن من
از سپیدی تا سیاهی یک قدم بود فاصله
که من تنها خزیدم بر آن
با پای خود اما سواری بر من که گرفته بود افسار را سخت در دست


هفت نگهبان آتش ، صدای مرا میشنوید ؟
شعله ها را آزاد کنید ، پس همه را بسوزانید
هر آنچه با نیرنگ آفریدند و قصر هایی که چه آسان و بی رنج
بر فراز قله ی تاریکی ها بر افراشتند
نقابی پاک که چه معصومانه به پشتش خزیدند
و گودالی ساخته شد برای ما به رضایت از راضی ها
حق همین بود ، رزق همین است و روزی همین ها هم نخواهد بود


کاش تنها بودم ، نگاهم بر پدر و قلبم در اظطراب مادر نبود
کاش برای جنازه ام گریه کنی نبود ، دق کرده ای نبود
که روزی همین ها همه خواهد بود


آه ... مادرم ، چگونه به چشمان تار تو نیندیشم
مانده ام در فکر آرزوهایت باشم برای خود یا آرزو هایم برای تو
پسرت با سپیدی سیاه شد و با بچگی بزرگ آیا خواهد شد ؟


هفت نگهبان آتش
اینک لحظه ی بکار بستن مهر آتش است
شعله ها را آزاد کنید پس همه را بسوزانید
حتی تو هم در میان شعله ها برقص
آری ، این است رقص مرگ
------------------------------------------------------------------------------

فایل صوتی این نوشته به صورت دکلمه بر روی دو سرور زیر :

1 . You can see links before reply
2 . You can see links before reply

<< آهنگ متن : Illa Tidandi از کارهای Burzum می باشد >>

mehdihooman
Saturday 12 September 2009, 12:05 PM
فكر مي كنم شما علاقه زيادي به اشعار فلسفي داشته باشي دوست عزيزم

AmonAmath
Sunday 13 September 2009, 01:10 AM
فكر مي كنم شما علاقه زيادي به اشعار فلسفي داشته باشي دوست عزيزم


ای ، تقریبا . اما نه فلسفه ی گنجانده شده در علوم انسانی ما !
گذشته از شعر . علاقه مندیهام : ماورا ، متا فیزیک و فلسفه

با احترام .

AmonAmath
Friday 25 September 2009, 01:32 AM
نمیدونم چرا امشب دارم اینو اینجا مینویسم
اومد تو ذهنم دیگه ...

"محکوم"

بخت ، شده تاریک
شده انگار مخروب
قلب ، ساکت
ضرب نکوب
حکم اعدام منی ، این همه حبسم پس چیست
با من از مهر نگو
فصل تو پاییز نیست
تو ز مردادی و گرم
ز خزان نیمه ی آبانم ، شرم
که نتابیدی سخت
که نباریدم نرم
به تن تشنه ی تو
یخ من سنگ بود و دل من تنگ موند و خوند و جغد شوم
قاضی این حکم روی بوم
بخششی نیست
محکوم .

mehdihooman
Wednesday 7 October 2009, 10:45 PM
زیبا بود
یه تجربه شخصی بهم میگه اشعاری که تو ذهن می آن و درباره اونها فکر نمیشه زیباتر از آب در می آد