PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بهمن رجبی



shbaharehs
Wednesday 14 March 2007, 05:04 PM
من خيلي تنبك و دوست دارم و جز بهترين سازها ميدونم و اينم كوتاهي هست راجع به استاد بهمن رجبي.
:)
تنبک با وجود سابقه حضور طولانيش در عرصه موسيقی ايران، در واقع پس از “عصر استاندارد خواهیف موسيقی ايران که با حرکتهای وزيری شروع شد، به کمک حسين تهرانی به طور جدی صاحب جايگاه شد. با گذشت زمان و به نت درآمدن آثار تهرانی (که به همت حسين دهلوي، مصطفی پورتراب، فرهاد فخرالدینی و هوشنگ ظريف به انتشار رسيد) اين ساز به سرعت رواج يافت و نوازندگان خوش تکنيکی پيدا کرد که با نوازندگان نسل قبل از تهرانی بسيار فاصله داشتند. در این سالها کوششهاي زيادی از آهنگسازان و تنبک نوازان برای ارتقاء موسيقی تنبک که گويی قلب تپنده گروههای موسيقی شده بود، انجام میشد.


يکی از افرادی که سالها بر روی اعتلای هنر تنبک نوازی تلاش کرد، بهمن رجبی بود که غير از اصلاح تکنيکی اين ساز به زيبايی های استيل و اکول نوازنده نيز بسيار پرداخت. بهمن رجبی مقالات و نوشته های بسياری برای تنبک به رشته تحرير در آورد و همچنين نظرياتش را همراه با انواع موسيقی و سازها به اجرا گذاشت.

او غير از همنوازی با گروههای موسيقی و ساز تکنواز، برنامه هايی را برای دو تنبک آماده کرد که همراه با ناصر فرهنگفر، محمد اسماعيلی، محمود فرهمند، فربد يدالهی و ... به اجرا گذاشت.

اين برنامه ها که کمتر به انتشار رسيدند، کم و بيش نوازندگان تنبک را متوجه خود کرد و موجب شد تنبک نوازان زيادی مستقيم يا غير مستقيم از کتابهای بهمن رجبی بهره گيرند و با اين سبک و تکنيک آشنا شوند. در اين کتابها غیر از تغييراتی در خط نگارش نت برای تنبک به چشم می خورد، شيوه ساخته شدن موسیقی ريتمها و تکنيکها به شکل محسوسی متحول شده بود. بسياری از حرکتهای تنبک که توسط نوازندگان قديمی ابداع شده بود، توسط رجبی اصلاح و باز نويسی شد.

يکی از مهمترين خدمات رجبی در عرصه تنبک نوازی، کوشش برای مستقل کردن دو دست نوازنده بود که تنبک نواز را قادر به اجرای ريتمهای پيچيده تر می کرد. رجبی حتی به تنبک هم اکتفا نکرد و روی ضرب زورخانه هم کار کرد، که در قطعه «سواران دشت اميد» ساخته حسين عليزاده مورد استفاده قرار گرفت.

رجبی پس از انقلاب به خاطر لحن صريح و بی پرده اش دچار مشکلاتی شد که باعث شد سالها به انزوا کشيده شود .با اينکه در اين سالها مشکلات روحی شديدی را متحمل ميشد، هرگز از مواضع خود برای اعتلای فرهنگ موسيقی دست نکشيد و با آزادگی وصف ناپذيری عطای محبوبيت های عوام فريبانه و شهرتهای سود جويانه را به لقايش بخشيد.


جو مسموم موسيقی رجبی را روز به روز منزوی تر مي کرد و اين احساس بد بينی به حدی در او رسوخ کرد که اگر در اين سالها شاهد يکی از برنامه هايش (که اکثرا همراه با سخنرانی است) بوده باشيد، مي بينيد که گاهی سوء تفاهم ها باعث رنجيدن دوستان صميمی و خير خواه او نيز شده.

اما چندی پيش رجبی به دعوت عليرضا جواهری (هنرمند سخت کوش و دلسوزی که مخصوصا تبحر خاصی در ايجاد پيوندها دارد!) کنسرتهايی همراه با گروهی متشکل از سازهای ايرانی به اجرا گذاشت که سرآغازی شد بر همکاری های حرفه ای رجبی با گروههای ديگر. ماه پيش هم او همراه با ارکستر ملل در نقش سوليست ظاهر شد.

AliB
Monday 11 February 2008, 08:35 PM
کتابهای نوشته استاد رجبی شامل این موارد هست:
دو کتاب تحققي او عبارتند از:
1- تنبک و نگرشي به ريتم از زواياي مختلف.( کتاب اول )
2- تنبک و نگرشي به ريتم از زواياي مختلف.( کتاب دوم )
که کتاب دوم تحقيقي وي مشتمل بر سه فصل است:
1- آيا در رشته ي تنبک نوازي هر نوازنده الزاما هنرمند هم است؟
2- رد تحريم موسيقي در تشيع.
3- جامعه شناسي ريتم.
ودو کتاب آموزشي وي در زمينه ي هنر والاي تنبک نوازي عبارتنداز:
1- آموزش دوره ي ابتدايي و متوسطه.
2- آموزش دوره ي عالي وفوق عالي.

arian
Saturday 27 December 2008, 10:02 AM
You can see links before reply

You can see links before reply

دو نوازي تمبك (You can see links before reply)

You can see links before reply

قطعه ي شبانه موتزارت با هنرنمايي استاد بهمن رجبي (You can see links before reply)


چهار مضراب دشتی به همراه توضیحاتی از بهمن رجبی (You can see links before reply)

arian
Saturday 27 December 2008, 10:10 AM
تكروى با استقامت!

ـ بهمن رجبى، متولد ۷ اسفند ۱۳۱۸ - رشت.
ـ نوازنده و مدرس تنبك، سخنران و مؤلف.
ـ خودآموخته و بهره برده غيرمستقيم از مكتب استادان گذشته و بيش از همه اميرناصر افتتاح.
ـ داراى بيش از ۳۵ سال سابقه آموزش، نوازندگى و سخنرانى درباره جنبه هاى مختلف تنبك نوازى و تأليف كتاب ها و مقالاتى دراين زمينه.
ـ از آثار: كتاب هاى «تنبك و نگرشى به ريتم از زواياى مختلف» و «دوجلد كتاب آموزشى براى دوره ابتدايى تا فوق عالى براى تنبك نوازى با استفاده از روش نت نويسى يك خطى و نوارهاى «دونوازى تنبك و تار» (همراه اسدالله حجازى) و گفت و گوى چپ و راست (همراه فربد يداللهى).

You can see links before reply
سيدعليرضا ميرعلى نقى: بهمن رجبى، دارد به هفتادسالگى نزديك مى شود. با نيروى يك پنجاه ساله توانا و پرشور، با بى باكى و صراحت هميشگى اش كه سن و سال نمى شناسد. اين تراكم ايمان به كار خود و اعتقاد به آرمان و زندگى اى «بهمن گونه و رجبى وار»، از او شخصيتى قابل احترام ساخته كه دوستان به كنار، دشمنان و معاندان او نيز مجبور شده اند درباره آن به حرمت سخن بگويند و از پايمردى او در راه خويش، آسان نگذرند.
بهمن رجبى، رسيدن به اين جايگاه را به قيمت تحمل تنهايى (در سطح حرفه اى و بين موسيقيدانان) و با رنج بسيار، پرداخته است. او نه يك تنبك نواز چيره دست به مفهوم عادى و معمولى خود، بلكه يك مبلغ معتقد و مصر به حفظ و پاسداشت ارزش هاى ذاتى ريتم در موسيقى ايران و تنبك نوازان در اين نظام موسيقايى است. اين خصلت به اضافه تأليفات خرد و كلانش، مرتبه او را فراتر از اين برده كه درحد يك نوازنده صرفاً چيره دست ارزيابى شود.
براى دريافت ارج و مقام بهمن رجبى در هنرش، بايد به موازات شنود هنر تنبك نوازى او، به سخنان و انديشه هايش توجه جدى كرد و پاى صحبت او نشست و البته شرايط و مقتضيات جامعه موسيقى ايران (بخوانيد تهران و دو سه شهر ديگر) را نيك شناخت. اشخاصى كه بخواهند بعدها كتابى درباره زندگى و هنر او بنويسند، به هيچوجه بى نياز از اين بررسى و مطالعه نخواهندبود.
۳ سال و نيم بيشتر نداشت كه در كوران جنگ جهانى دوم، پدرش را ازدست داد و به قول سعدى «در خردى از سربرفتش پدر» و طعم تلخ يتيمى چشيد. توجه مادر، عشق به ريتم و نوازندگى را در او بارور كرد. در سال ۱۳۲۸ به كلاس استاد حسين تهرانى رفت. دفعه اول بود و دفعه آخر هم شد. راه او، راهى تكروانه بود. در بيست و دو سالگى كه از خدمت زير پرچم برگشته بود، خودآموختگى و نوازندگى خودجوش را ادامه داد و در ۲۵ سالگى، سال ۱۳۴۳ با هنرمند بزرگ و خلاق تنبك، اميرناصر افتتاح آشنا شد و نزد او به آموختن نشست. اين دوره چهارماه بيشتر طول نكشيد ولى تأثير عميقى روى شخصيت و تكنيك نوازندگى او گذاشت. به طورى كه هنوز هم، مستقيم وغيرمستقيم، بارها بيان كرده كه «فقط مديون اميرناصر افتتاح» است.
بهمن رجبى، برآمده از بطن فقر و رنج، راه خود را هموار كرد، تحصيل را ادامه داد و در رشته كشاورزى فارغ التحصيل شد. در بيست و پنج سالگى به استخدام بانك كشاورزى درآمد و دو سال بعد (۱۳۴۵) ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج دو پسر (بابك و مزدك) است. رجبى هيچوقت نوازنده اى به رسم معمول زمان «مطيع و رام و سربه راه و حرف شنو» نبود. عصيان بر عليه ظلم و بى عدالتى در او ذاتى بود و او هيچوقت از ذات خود فاصله نگرفت. نتيجه همان كه در سال ۱۳۴۹ براثر «مشكلات سياسى» از بانك كشاورزى اخراج شد. مخالفت با رژيم شاه در آن زمان بين روشنفكران عادى بود اما بين موسيقيدانان كه عموماً به جماعتى محافظه كار و خطرگريز و «صلح كل» ناميده شده اند، چنين مخالفت هايى اصلاً رايج نبود بلكه سازش با وضع موجود و تلاش درجهت جلب منافع مادى بود كه ارجح شمرده مى شد. نتيجه هرچه بود، رجبى ديگر به كاردولتى برنگشت و زندگى «بهمن گونه و رجبى وار» او از آن زمان شكل گرفت. او هنرمندى بود برخلاف جريان آب. به شب نشينى و مطربى نمى رفت، از ارباب قدرت بيزار بود، از تعارف و حفظ ظاهر به قيمت رياكارى نفرت داشت و صراحت تلخش دشمن تراش بود، اهل مطالعه بود، ورزش حرفه اى را برگزيده و كوهنوردى هميشگى بود. بيشتر سخنرانى مى كند تا اين كه بنوازد و مجلسيان را محظوظ كند. فراتر از آن، انديشه هايش را مى نوشت و با قرض و قوله هم كه شده، منتشر مى كرد. بعد از انقلاب كه هنر موسيقى درجامعه با دشوارى هايى بسيار مواجه بود، بهمن رجبى به مشاغل سخت بدنى مردانه تن داد و شرف تنبك را به مجالس عيش و نوش پنهانى، نفروخت.

بين سالهاى ۱۳۶۳ تا ،۱۳۶۸ از بهمن رجبى در جامعه موسيقى هيچ خبر و اثرى نبود، تا اين كه دوباره با برنامه اى مركب از سخنرانى و كنسرت به ميان آمد. حالا ديگر پنجاه ساله بود و مويش داشت خاكسترى مى شد ولى انرژى و سرسختى همچنان پابرجاى مى نمود.
دوباره تنبك نواخت و انگشتان توانايش شورآفريد و مشتاقان جهان را به دنبال خود كشانيد. از اسفند ،۱۳۶۸ يعنى از پنجاه سالگى به بعد آموزش تنبك را منحصراً از روى كتاب و مكتب شخصى خود آغاز كرد و ده سال بعد، درحالى كه صدها نسخه كپى غير قانونى از كتابش اسباب سودآورى براى ناشران زيرزمينى شده بود، رضايت داد كه به صورت رسمى چاپ و منتشر شود و اين درحالى بود كه چندى پيش از آن، مجموعه جزوه هاى آموزشى او به نام فرد ديگرى منتشر شده بود! با اين حال، نتيجه حيرت آور بود و درمدت كوتاهى از چاپ اول به چاپ پنجم رسيد. درحالى كه متدها و دستورهاى ديگرى نيز در هنر تنبك نوازى از استادان گذشته و حال به فراوانى در دسترس بود.
You can see links before reply
اين كتاب آموزشى با استفاده از روش نت نويسى يك خطى تحرير شده است. در تنبك نوازى روش سه خطى نيز وجوددارد ولى در مكتب رجبى، وضع متفاوت است. كتاب اول ايشان، آموزشى و كتاب دوم، «تحقيقى» است كه به گفته خود او، مشتمل بر سه فصل است: «آيا در رشته تنبك نوازى هر نوازنده اى الزاماً هنرمند هم هست؟» و... و «جامعه شناسى ريتم»، كه رجبى با بيانى از طنز تلخ مى افزايد «پس از مرگ من، يعنى هشتاد ونه سال و دو ماه و يازده روز ديگر به زيور طبع آراسته خواهد شد!»
كتاب مشهور او «تنبك و نگرشى به ريتم از زواياى مختلف» است. اين كتاب را مى توان مانيفست يا قطعنامه زندگى بهمن رجبى دانست. او نخستين (و تا امروز تنها) تنبك نوازى است كه از زواياى گوناگون به جايگاه ريتم موسيقى و جايگاه هنرمند تنبك نواز در موسيقى در تاريخ ايران پرداخته و از اين ساز مهجور و مظلوم دفاع كرده است. سى سال پيش وقتى كه او انديشه هايش را مى نوشت، تنهاى تنها بود و هنوز هم وضع همان است و تغييرى ديده نمى شود. اين راهى بودكه او برگزيد وگرنه با تكنيك عالى و شدت فراگيرى كه او داشت، اگر مى خواست، به راحتى مى توانست زندگى هاى پر از منفعت طلبى و شادخوارى و عافيت جويى داشته باشد. ولى او حتى يك روز به اين طرز زندگى دل نداد و انگار سالها رنج و بى آشيانى و مبارزه بر تثبيت جايگاه ارجمند تنبك و تنبك نواز در ميان جامعه موسيقى، او را آب ديده تر و مصمم تر كرده است. او در اين ۳۵ سال فعاليت مستمر، هيچ گاه به خاطر كنسرت، پژوهش و سخنرانى و تك نوازى حاضر به دريافت وجهى نشده و از راه تنبك نوازى، جز شهريه تدريس (كه آن هم به قول حافظ: گاه هست و گاه نيست!) محل معاش ديگرى نخواسته كه داشته باشد. وجود او، يك تنه و تنها، حيثيتى را براى تنبك نواز فراهم آورده كه در نسل او، نظير و همانندى نداشته است.
بهمن رجبى، نوازنده اى صاحب ابتكار و انديشه است. او به شيوه هاى سنتى تنبك نوازى مسلط است ولى خود را در چارچوب آنها محدود نكرده است. هميشه مى گويد اگر ما به كار پيشينيانمان چيزى اضافه نكنيم، در حقيقت كارى نكرده ايم وجه مشخصه اصلى كار بهمن رجبى، تلاش او براى «روايى كردن» هنر تنبك نوازى است. در وهله اول، او با اين ساز كوبه اى كه وظيفه اش تاكنون تنها حفظ ريتم بوده، برخوردى كرد كه شايسته يك ساز ملوديك بود. او مى خواست ملودى را با ريتم مجسم كند و براى بيان كامل اين ايده از هيچ تمرين مشكل تكنيكى فروگذار نكرد. كار او بسى مشكل تر از ديگر نوازندگانى بود كه تنها به حفظ قالب ها و شگردهاى تنبك نوازى سنتى اصرار مى ورزيدند و يا حداكثر خرده تكنيك ها و يا خرده شگردهايى شخصى را بر آن مى افزودند.

رجبى كار آنها را محترم مى داشت ولى راهى بسيار متفاوت را برگزيده بود. او براى «روايت گر» ساختن تنبك تك نواز، ابتدا از ملودى هاى مشهور و تصنيف هاى قديمى و قطعات كلاسيك موسيقى ايرانى بهره گرفت و با سالها تمرين آنها را طورى نواخت كه شنوندگان با شنيدن آنها بى اختيار به ياد آن ملودى ها و قطعات معروف مى افتادند. قطعاتى مثل: به زندان، در قفس، زرد مليجه، رنگ ناز و ضربى هايى مثل «اكبرآباد رفته بودى...»، «اتل متل توتوله» و حتى بسيارى از قطعات نوحه خوانى و سينه زنى كه بين مردم تهران قديم، شناخته شده بود. اين ايده او بسيار مورد توجه كامبيز روشن روان، آهنگساز مطرح زمان ما قرار گرفت و او اين تلاش و ايده رجبى را تحسين كرد. ويژگى ديگر هنر تنبك نوازى (و تك نوازى) او، استفاده از يك موتيف(جمله) ريتميك و بسط و گسترش آن در طول يك قطعه تأليف و نوشته شده است. به قول يكى از آهنگسازان بزرگ: «رجبى فقط تنبك نوازى نمى كند بلكه براى تنبك كمپوزيتورى مى كند و قطعاتى به فرم هاى معنى دار مى نويسد.» رعايت نوعى «زنگ تكرار مطلب» مثل قافيه در شعر، استفاده از انواع و اقسام ريزهاى ابتكارى (۱۶ نوع) و توانايى در ايجاد سونوريته هاى متنوع با انگشتان هر دو دست در تمام نواحى تنبك، از ويژگى هاى هنر عالى تنبك نوازى اوست. تمام اين تكنيك ها و شگردها به هنگام اجراى او با صدادهى اى شمرده، تميز و بدون شلوغ كارى به گوش مى رسند. او به محتواى جملات ريتميك و اجراى صحيح و پاكيزه آنها و انديشه نه به اجراى حركات بى محتواى چشم پركن و محيرالابصار (!) و صحنه گير كه دون شأن هنرمند واقعى است. از ديگر تكنيك هاى ابداعى بهمن رجبى مى توان از فن «عكس و برگردان» نام برد كه براساس اصول رياضى تدوين شده و قطعه اى كه با اين ذهنيت نوشته شود، قابليت از بر شدن و به حافظه سپردن را پيدا مى كند. بيشتر اين تلاش هاى ۳۵ ساله و بلكه تمام آنها در جهتى متفاوت با سنت هاى جا افتاده تنبك نوازى و عادات متعارف اين هنر است كه گوش هاى اكثر اهل موسيقى با آن آشنايى دارد. شنيدن تك نوازى بهمن رجبى مثل خواندن يك متن جدى است كه بايد براى آن وقت گذاشت و با ذهنيت آموزش ديده به درك آن نشست.
قطعاتى چون «گفت وگوى چپ و راست»، «ريتم هاى مطربى»، «دونوازى براى تنبك» و... گوياى اين ذهنيت و توانايى او هستند. در سى.دى «گفت وگوى چپ و راست»، شاهد يكى از تجليات اخلاقى و خوى بهمن رجبى هستيم كه شايد از هيچ استاد ديگرى اين كار برنيايد. در اين سى.دى كه نام يكى از معتبرترين قطعات رجبى را بر خود دارد، يك تراك حاوى دونوازى او و شاگردش فربد يداللهى است و پنج تراك ديگر، تك نوازى فربد يداللهى است كه نامش همطراز استادش (روى جلد) و تصويرش هم دوش و همساز استادش (در بروشور) چاپ شده و بهمن رجبى براى او، شرح احوالى سراسر مهر و تشويق، در اندازه اى سه برابر شرح احوال خودش نوشته و آن را امضا كرده است. چنين سعه صدر و بلندنظرى در هيچ كدام از اساتيد امروز ديده نشده است بلكه موارد بر عكس آن كه گاه بسيار دل آزار هم هست، بارها و بارها ديده شده است. رجبى در اين بروشور مى نويسد: «درمورد دونوازى اين آلبوم (گفت وگوى چپ و راست) سالها در محافل مختلف بحث و گفت وگو شده است. اجراهاى مختلفى هم با آقايان ناصر فرهنگ فر و مرتضى اعيان (به عنوان تنبك دوم) داشته ام كه هر يك طعم و بوى خود را دارد و در اين آلبوم شكل متفاوت و كاملاً تكامل يافته اين دونوازى را با يداللهى مى شنويد. در مورد تك نوازى هاى اين آلبوم كه به خواست من توسط يداللهى اجرا شده، يادآورى چند نكته ضرورى است: اول، ابداع ريزى است كه من بعد از ريزهاى شانزده گانه ام، ريز هفدهم ناميده ام و در جاى جاى قطعات به گوش مى رسد. دوم اجراى تكنيك ها و فرم هايى است كه براى نخستين بار و بدون دستكارى در ساختمان فيزيكى تنبك اجرا مى شود. سوم پرمحتوا بودن قطعات و تنوع تركيب هاى به كار گرفته شده و انسجام و ظرافت و ارتباط صحيح ميزان ها و به خدمت گرفتن تكنيك توسط ريتم است كه امروزه بيشتر شاهد آن هستيم... بارها در سخنرانى هاى خود گفته ام در اين مكتب همه شاگردان آزاد هستند و من به عنوان معلم، شاگرد تربيت مى كنم نه مقلد».
تازه ترين اجراى بهمن رجبى در سه شب كنسرت «اركستر ملل»(به رهبرى پيمان سلطانى) در تالار بزرگ تئاتر شهر بود با اجراى ريتميك قطعه مشهور «موسيقى كوچك شبانه» اثر ولفگانگ آمادئوس موتسارت كه توانايى و قدرت اجراى او نشان داد «هنوز دود از كنده بلند مى شود».

رجبى زندگى را بدون تجليات عشق و هنر، هيچ مى داند و در راه اعتلاى هنر و اعتلاى شخصيت هنرى و اجتماعى تنبك نواز، هنوز هم از هيچ كوششى فروگذار نمى كند. او نمادى زنده از وفاى به عهد و آشتى ناپذيرى و يگانگى سخن و زندگى است كه برايش نمى توان مشابه و نظيرى با اين مختصات يافت.

rhusseiny
Tuesday 20 October 2009, 01:43 PM
با سلام به دوستان عزیزم و با ابراز تاسف عمیق از فترت شدیدی که مبتلابه انجمن تمبک شده. راستش قصد نداشتم دیگه مطلبی بنویسم، چون احساس میکنم حتی گردانندگان اصلی سایت هم رغبت چندانی به سرپا ماندن این انجمن ندارن (گواه بر این مدعای بنده، مکاتبات فراوان من با مدیران و معاونین سایت و درخواست انتساب جانشین برای استاد عزیزم خان که مدتیه درگیر مشکلات شخصی شده، بوده که متاسفانه علیرغم وعده های داده شده، تا این لحظه ترتیب اثر داده نشده است).
روز جمعه ی هفته ی گذشته، برای سوال مهمی که به ذهنم رسیده بود تصمیم گرفتم شخصا و از نزدیک خدمت جناب رجبی برسم و از محضر ایشون بهره ببرم. آنچه که دیدم و شنیدم منو بر این داشت که شرح ماوقع رو برای دوستداران موسیقی و به خصوص علاقه مندان به ساز تمبک بنویسم و البته برای این کار از آقای رجبی (خیلی سعی میکنم بنا به خواست خود ایشون لقب استاد رو به کار نبرم) کسب اجازه هم کردم.
در طی این دیدار که حدودا 4 ساعت طول کشید، آقای رجبی از من مصرا خواستن که مطلبی رو به صورت ویژه در سایت مطرح کنم. با توجه به اهمیتی که این مطلب برای ایشون داره (چون به شدت پیگیر قضیه هستن) و به دلیل قولی که بهشون دادم، اول اون مطلب رو عینا با جملاتی که خودشون دیکته کردن نقل میکنم و بعد از اون و در قسمتهای بعد به مرور شرح آنچه در روز جمعه گذشت رو برای شما عزیزان نقل خواهم کرد. لازم به ذکره که با توجه به این که روی سخن ایشون با جناب محمدرضا درویشی است، به نوبه ی خودم، این حق رو برای ایشون هم قائل هستم که جوابیه ی ایشون رو هم در اینجا ذکر کنم. باز هم تاکید میکنم که من فقط و فقط نظر آقای رجبی رو اینجا نقل میکنم و قضاوت نهایی با شما خواننده ی عزیز هست.


جناب محمدرضا خان درویشی:
پس از سلام و محترم داشتن آثار موسیقیایی و نوشتاری تان -که بخشی است کاملا جدا از منش و شخصیت- به عرض تان برسانم که:
من در زندگی اجتماعی و هنری خود -که با درد و رنج فراوان همراه بوده است- از افتخاراتی هم بهره مند بوده ام؛ افتخاراتی از قبیل مصاحبت و همنشینی با احمد شاملو (شاعر بزرگ ملی ایران)، مجالست و هم غذایی با دکتر محمدتقی مسعودیه (بزرگ محقق موسیقی ایران) و آشنایی نزدیک با دکتر امیرحسین آریان پور (پدر جامعه شناسی ایران). و در مورد هنر والای تمبک نوازی نیز (که برایم به تصدیق دوست و دشمن، وسیله بوده است نه هدف) افتخاراتی از قبیل...
اما بزرگترین افتخار من اینست که شما با آن افکار و اندیشه هایی که دارید از من متنفرید (که این مورد را در حیاط تالار وحدت به عینه دیدم) که بی نهایت خوشحالم. چرا که اگر شما و امثال شما با افکار و کردار اجتماعی و هنری من موافق می بودید، آنگاه فاجعه ای اتفاق می افتاد و آن هم زیر سوال رفتن تمام افتخارات گذشته ی من بود که در این صورت باید حتما تن به ازدواج مجدد می دادم که همان مرگ مفاجات بود!




باقی بقایتان
باراک اوباما فدایتان
آشغال کله ی نظام تمبک نوازی ایران
بهمن رجبی 28/08/1388

arian
Wednesday 28 October 2009, 12:03 PM
از آنجاييكه بعضي از دوستان عزيز طي تماس تلفني با آقاي رجبي فرموده بودند كه براي ايشان پيام الكترونيكي ارسال نموده اند و تعدادي از وبلاگ هاي به نام ايشان و يك سايت به نام سايت رسمي ايشان معرفي گرديده است و در آن آدرس الكترونيكي به عنوان ايشان معرفي گرديده است جناب آقاي رجبي مجددا درخواست فرمودند تا صراحتا اعلام گردد كه ايشان هيچگونه سايت رسمي ندارند و اين قبيل پيامها به رويت ايشان نميرسد و در صورت هرگونه تمايل به ارتباط با ايشان از طريق تلفنهاي اعلام شده استفاده گردد . تشكر

arian
Sunday 1 November 2009, 07:36 AM
با تشكر و سپاس فراوان از مديريت محترم سايت كه امكان درج فيلم تكذبيه رسمي بهمن رجبي در خصوص سايتهاي منتسب به ايشان در بخش اخبار سايت را فراهم نمودند . جهت مطالعه و مشاهده اين فيلم به لينك زير مراجعه فرماييد . با تشكر

You can see links before reply

arian
Sunday 1 November 2009, 07:48 AM
با توجه به مشكلات هنرمندان و موسيقي ايران زمين كه به علت فقدان مديريت صحيح و سازمان يافته موسيقي كشور است تصميم گرفته شد تا برخي از اطلاعات درست و صحيح و كامل با ذكر مستندات از طريق سايت باطلاع دوستان رسانده شود .شايد از اين رهگذر ديگر هرگز شاهد ربوده شدن فلان رديف توسط فلان رند و .... از اين دست نباشيم .


3075

3076

3077

rhusseiny
Sunday 1 November 2009, 03:12 PM
با سلام به دوستان عزیز و عذرخواهی از وقفه ی پیش آمده،

چند وقتی بود که سوال ریتمیک مهمی ذهنمو مشغول کرده بود و باتوجه به پاسخهای متفاوتی که شنیده بود، تصمیم گرفتم هر طور شده، بهمن رجبی رو ببینم و از نزدیک بحث رو باهاش در میون بذارم. به سادگی از طریق تلفنی که همین ساین نت آهنگ معرفی کرده بود، با ایشون تماس گرفتم و با کمال تعجب و به دور از همه ی کلاس گذاری های امروزی، ایشون پیشنهاد دادن که وقت ملاقات برای عصر همون روز (3 شنبه) باشه که من چون پیش بینی این سرعت عمل رو نکرده بودم، خواهش کردم، عصر جمعه خدمتشون برسم.
جمعه با دلهره ی تمام وارد خانه ی آقای رجبی شدم، 3-4 نفر از دوستانشون و از جمله جناب رضا خراشادی هم اونجا بودن. به محض ورود با رویی بسیار گشاده از من استقبال کردن که اصلا باورم نمیشد، من کجا و بهمن رجبی کجا!!!! چه بی پیرایه و خاکی! شکلات و چای تعارفم کرد، اما من ترجیح دادم به جای خوردن از وقت به نحو شایسته تری استفاده کنم. آرزوی همیشگیم به وقوع پیوسته بود.
با چند پرسش زیرکانه و پاسخهای من، تا حد زیادی متوجه شدن که بنده کی هستم و چرا اونجام. در ضمن به ایشون گفتم که سر و سری هم با اینترنت دارم و اکثر ویدیوها و سخنرانیهاشونو دیدم و شنیدم. حتی جریان چند سایت رو که خودشونو به ایشون منتسب میکردن رو هم گفتم و بعد فهمیدم که همشون از طرف خودشون حرف میزنن و هیچ کدوم نماینده ی واقعی ایشون نیستند. مخصوصا علاقه مندم به شما خواننده ی عزیز بگم که یکی از سایت های منسوب به ایشون You can see links before reply هست، چون ادعا کرده سایت رسمی بهمن رجبیست در حالیکه طبق گفته ی خود آقای رجبی ایشون نه موبایل دارن و نه کامپیوتر. شخصا 2 تا ایمیل هم به گرداننده ی این سایت نوشتم و پیام آقای رجبی رو نقل کردم، اما ایشون نه پاسخی به ایمیل من دادن و نه خواسته ی آقای رجبی رو برآروده کردن (حذف عبارت "وبگاه رسمی بهمن رجبی" از لوگوی سایت).
گفتن این واقعیت که بنده توی اینترنت فعالیت میکنم باعث شد سر شکوه و شکایت جناب رجبی باز بشه و عجب رشته ی دراز و بی انتهایی بوده و هست گلایه های این هنرمند برجسته، زخم روزگار خورده، نادیده گرفته شده و در عین حال استوار و وفادار بر دیدگاه و کلاس فکری منحصر به فردش. نشستن و گوش دادن و بعضا هم دردی با این معلم بزرگ (یادمون باشه که هیچ آدمی بی نقص نیست و ایشون هم قرار نبوده و نیست که خطایی مرتکب نشود) و مخصوصا دادن قول مساعدت و همکاری در رساندن صدای رسای ایشون به گوش حقیقت جویان، تنها کاری بود که در اون لحظات از من بر می اومد.
ادامه دارد...

arian
Sunday 1 November 2009, 04:47 PM
جناب رحسيني عزيز با تشكر از لطفي كه همواره به بخش تنبك و دوستان داشته ايد . دو نكته كوچك داخل پرانتز هم فكر ميكنم لازمه كه عرض كنم .
مورد اول اينكه بنده هم خودم را نماينده ي آقاي رجبي نميدونم و يا به قول يكي از دوستان عزيز سايت كه بنده را بلندگوي رجبي معرفي ميفرمود ، هم نيستم . مواردي كه در سايت مطرح ميشود مستقيما از طرف جناب آقاي رجبي مطرح ميشود و بنده نيز در حد توانم نيز سعي ميكنم جامه ي عمل بپوشانم و موارد مطروحه را مستند از ايشان دريافت ميكنم تا خداي ناكرده اين قيبل تصورات رايج (سايت رسمي بهمن رجبي )و ... پيش نيايد .
مورد دوم نيز اينكه چنانچه هر فرد يا گروهي در زمينه ي مطالب اشاري ، نقطه نظرات متفاوتي داشته باشد با كمال ميل به عنوان يك بيطرف كه هيچگونه منافعي در اين خصوص نداردحاضر به پيگيري هستم .

اميدوارم هيچگاه اين قبيل مطالب باعث خدشه در هنر والاي هيچيك از هنرمندان عزيز نشود و صداقت همواره چراغ راه ديدگان ما باشد.تشكر
در ضمن از اينكه مطالب در اين تاپيك درج شد نيز از شما معذرت خواهي ميكنم.

Amir
Sunday 1 November 2009, 04:52 PM
بله متاسفانه این مسائل در مورد خیلی از پیشکسوتان این مرز و بوم اتفاق می افتد . سوءاستفاده از موقعیتی که این افراد در دل مردم دارند و نبود مرجعی برای رسیدگی به این مسائل .

ببینید چه قدر حرف ها بی اعتبار و تصمیم گیری ها سرسری و دل بخواهی شده است که مجبوریم برای اثبات قضیه متوسل به دوربین فیلم برداری بشویم .

به هر حال ما سعی می کنیم با پشتیبانی از این پیشکسوتان موسیقی رسالت اصلی خود را انجام دهیم و در این راه مقابل تمامی اشخاصی که به نحوی قصد سوء استفاده داشته باشند بایستیم

البته گاه شما به هنرمندی علاقه دارید و می خواهید برای او در محیط مجازی سنگ تمام بگذارید . این مساله که در آن وب سایت عنوان کنید که به او علاقه دارید زمین تا آسمان با اینکه عنوان " وبگاه رسمی " را برای سایت خود انتخاب کنید فرق دارد .

با تشکر

rhusseiny
Sunday 1 November 2009, 05:33 PM
آرین عزیز؛ از لطفی که به بنده دارید از شما بی نهایت سپاسگزارم. همچنین به نوبه ی خودم به عنوان یک عضو بسیار کوچک از دنیای بیکران موسیقی از شما و امثال شما که با جدیت در راه اعتلا و سرافرازی این هنر والا کوشش و تلاش میکنید، بی نهایت ممنون هستم. خوشحالم که در راه رساندن صدای آنچه که به زعم بنده سخن حق است، تنها نیستم.

rhusseiny
Tuesday 3 November 2009, 10:40 AM
بعد از معرفی و خوش و بش اولیه، ایشون چندین عدد DVD/CD از سخنرانی ها و اجراهاشونو به انضمام عکسی از روزگار جوانی و متن چاپ شده چند نامه به سایر نوازندگان (مثل محمدرضا لطفی) رو به من هدیه دادن. با دیدن این روحیه و برخورد گرم ایشون، کم کم منم راحت تر شده بودم و با آرامش بیشتری از حضورم در اونجا لذت می بردم.

قبلا تلفنی ایشون به من گفته بود که پاسخ سوال هامو از آقای خراشادی بپرسم، بنابرابن منتظر بودم که به من اجازه ی این کار رو بدن، اما این اتفاق نیافتاد، گو اینکه ایشون هیچ عجله ای برای مرخص کردن من نداشت و این همون چیزی بود که آرزوشو داشتم.
از فرصت استفاده کردم و همه ی حواسمو صرف استفاده بردن از درسهایی کردم که یکی پس از دیگری به شاگردان داده میشد. شاگردانی که یکی یکی می اومدن و پس از صرف دقایقی درس میگرفتن و میرفتن. نکته ی جالب این بود که آقای رجبی به شاگردانش اجازه میداد از درسهایی که میده فیلم بگیرن. یاد خودم افتادم که سر یکی از کلاسهام وقتی از مربی تمبکم (که سالهای سال هم به گرد پای آقای رجبی نمی رسه و نخواهد رسید) اجازه خواستم از نحوه ی اجرای یکی از تکنیکها ازش فیلم بگیرم با برخورد سرد و سنگین اجازه ی این کار رو بهم نداد. در عوض آقای رجبی از شاگرداش میخواست که برای جلوگیری از سر درگمی، حتما فیلم بگیرن تا بعدا تو خونه ازش استفاده کنن (اهتمام به آموزش درست و بی نقص).

صحبتها و بحثهای من و آقای رجبی در لابه لای کلاسهای ایشون ادامه داشت. در یک فرصت مقتضی از آقای خراشادی وقت خواستم که سوالاتمو مطرح کنم و ایشون هم الحق با رویی گشاده و بسیار صمیمانه به سوالات من جواب هایی دادن، هرچند که من تا این جواب ها رو از خود آقای رجبی نشنوم آروم نمیشم. اون روز چون تعداد هنرجوها زیاد بود ترجیح دادم آقای رجبی رو خسته نکنم و تصمیم گرفتم سوالاتمو در جلسه ی بعدی مستقیما با خودشون در میون بذارم، امیدوارم که به یقین کافی برسم. اگه عمری بود و این جلسه تشکیل شد، حتما شرح تفصیلی اون رو هم برای علاقه مندان خواهم نوشت.

rhusseiny
Monday 30 November 2009, 06:35 PM
دو هفته پیش برای بار دوم راهی منزل (آموزشگاه) بهمن رجبی شدم. رفتم تا درددل این هنرمند و معلم راستین رو بشنوم، شکوه و شکایت بسیار از بدعهدی، بی اخلاقی و فراموشکاری برخی از شاگرداش داشت.
دست بر قضا هفته ی قبل از رفتن من، کنسرت یکی از معروف ترین اونا، پدرام خاورزمینی، بود و من فکر میکردم پدرام حتما از استادش دعوت کرده برای کنسرت و قطعا آقای رجبی اون شب حضور داشته، اما با کمال ناباوری شنیدم که پدرام حتی زنگ هم نزده چه برسه به این که برای کنسرتش دعوتش کنه!!! باور کنید شاخ در آوردم!!! آخه چرا؟؟؟ اصلا گیریم از نظر فکری با هم متقارب نیستین، باشه! اشکالی نداره! اما دیگه این از اصول اولیه ی اخلاقه که شاگرد باید همیشه احترام استادشو نگه داره و اکرامش کنه؟ مگه نه؟ خیلی دلم میخواد پای صحبت پدرام هم بشینم و استدلالشو بشنوم، هر چند که هرچی فکر میکنم نمی تونم تصوری از استدلال قوی در این مورد داشته باشم. آخه کی بیشتر از بهمن رجبی به پدرام در راه پدرام شدنش کمک کرده؟

وقتی داستان چگونگی راه یافتن پدرام به مکتب رجبی رو از خود آقای رجبی پرسیدم، آهی کشید و گفت:
20 سال پیش که تازه از هتل آزاد شده بودم مادر پدرام از من خواست به پسرش، که اون موقع خیلی کوچولو بوده، تنبک درس بدم. خجالت میکشیدم که حرفی از شهریه بزنم، اما میدونستم که بعضی ها که اسم و رسمی دارن اون موقع جلسه ای 1000 تومن از شاگرداش میگیره. در نهایت خود پدرام ماهی 400 تومان بابت شهریه پرداخت کرد!!!!!

من جریان بی علاقگی بهمن رجبی به مادیات و مال و منال دنیا رو از خیلی ها شنیدم و این مطلب کاملا برام اثبات شده. در ویدیویی ایشون دارن به شاگردی که از بی کاری خودش و نتیجه ی مستقیم اون یعنی بی پولی و در نتیجه عدم امکان پرداخت شهریه ای که مقدارشو خود هنرجوها بسته به وسع مالیشون تعیین میکنن، ناراحته میگن: غصه ی شهریه رو نخور! تا زمانی که کار پیدا نکردی من اینجا در خدمت هستم. هر وقت کار پیدا کردی شهریتو میدی و بعد با شوخی و برای تلطیف روحیه ی اون هنرجو با خنده میگن: البته بهره اش رو هم ازت میگیرم!

و در جایی دیگه مطلبی رو نقل کرد که نشون میده رجبی علیرغم همه ی حرف و حدیثهایی که راجع بهش گفته میشه، دارای شخصیتی بسیار عاطفی و مهربونه. آقای رجبی جریان رو اینطوری تعریف میکنه:

پس از مرگ ناصر فرهنگفر و با همه ی اختلاف عقیده ای که با او داشتم، کنسرتی به یاد او در آذر 1376 به همراه پدرام، یک نوازنده ی تار و یک نوازنده ی سنتور برگزار کردم. من هم تکنوازی کردم، هم در سه قسمت مجزا با پدرام و نوازندگان سنتور و تار، تنبک نواختم. رسمه که پول حاصل از درآمد کنسرت بین نوازندگان علاوه بر مقدار مشارکتشون در اجرای کنسرت، به نسبت شهرت و اعتبارشون تقسیم بشه اما من در این کنسرت همه ی درآمد اونو بدون در نظر گرفتن این رسم و رسوم به تساوی تقسیم کردم. این کار من آنقدر در نظام موسیقی ایران غیر عادی جلوه کرد که نوازندگان سنتور و تار فکر کردن دارم اونارو دست میندازم! اینه نتیجه ی اون محبتها! بعد این همه سال، دریغ از حتی یه تلفن و احوالپرسی ساده!!!!!!!

و حتی تلخ تر اینکه، در زمستان 1387 که آقای رجبی به دعوت کنسرواتوار لیون فرانسه و برای آشنایی بیشتر دانشجویان رشته ی سازهای کوبه ای فرانسه با ایشون، به فرانسه تشریف بردن، بنا به پیشنهاد دوستان ایشون تماس تلفنی با پدرام (در مارسی) می گیرن اما در مدت دو هفته اقامت، پدرام نه زنگ می زنه و نه اون دور و بر آفتابی میشه...دریغ!!!

راستشو بخواین خیلی دلم گرفت!

rhusseiny
Tuesday 1 December 2009, 08:02 AM
مدتها بود که کتاب آموزش تمبک فربد یداللهی رو دیده بودم و در مورد مقدمه ش و دلخوری آقای رجبی از محتوای اون، از اینترنت مطالبی رو خونده بودم اما از حقیقت ماجرا اطلاع درستی نداشتم و همه ی دانسته های من محدود به همون مطالب (بعضا ضد و نقیضی) میشد که در اینترنت منتشر شده بود.

تصمیم گرفتم قبل از این که حقیقت ماجرا رو از زیون خود آقای رجبی بشنوم، کمی در مقدمه ی کتاب (که ضمیمه ی این پست شده)، عمیق بشم و ببینم آیا میشه پیش قضاوتی داشته باشم یا نه.

قبل از هرچیز، ابتدا نامه ی آقای رجبی به موسوی (مدیر موسسه فرهنگی هنری ماهور) رو خوندم سپس نگاهی به مقدمه ی کتاب انداختم و بعد یقین کردم که یه جای کار ایراد داره...مطالب عینا از نامه کپی برداری شده بود و با اضافاتی به نام بهمن رجبی و تحت عنوان مقدمه به خواننده ی از همه جا بی خبر خورانده شده بود!!!

در این مورد این سوالات به ذهنم رسید که امیدوارم اگه آقای یداللهی این مطالب رو میخونه برای روشن شدن ذهن علاقه مندان موسیقی بهشون جواب بده:
1- من کتاب های زیادی دیدم که در ابتدای اون نویسنده از استادش (یا پیشکسوتش) متنی رو به عنوان تاییدیه میذاره که عموما شامل تعریف و تمجید از نویسنده میشه، اما در هیچکدوم، تاکید میکنم، در هیچکدوم اونها استاد یا پیشکسوت فهرست مطالب کتاب رو ذکر نمی کنه (و اصلا به ذهن من هم خطور نمیکنه که شخصی بخواد مثلا کتابی رو تایید کنه و در انتها خلاصه ی مطالب کتاب رو فهرست وار بنویسه)، کاری که در مقدمه ی کتاب یداللهی، تحت عنوان اهم مطالب این کتاب و در 10 بند انجام شده. ممکنه جواب داده بشه که، که رسم نبوده که نبوده! حالا شده! اما من این جواب رو در مورد هر کی قبول کنم در مورد بهمن رجبی قبول نمیکنم چون اصلا این کار به کلاس بهمن رجبی نمیخوره!
2- اگه برای لحظات کوتاهی بپذیریم که مقدمه ی کتاب، جدی جدی کار بهمن رجبی ست (که نیست)، پس باید بپذیریم همه ی محاسنی که آقای رجبی برای کتاب یداللهی برشمرده لابد در کتاب دیگه ای (از جمله کتب خود آقای رجبی) نبوده که آقای یداللهی برای رفع اونا اقدام به نشر کتابش کرده که در اینصورت باید بپذیریم آقای رجبی به ضعف کتاب های خودش (که خیلی خیلی قبلتر نگاشته شده) اعتراف کرده و در عین حال نسبت به رفع اونا هیچ اقدام عملی نکرده (چون تصحیحاتی در چاپ های جدید و پی در پی اونا دیده نمیشه) و این خود تناقضی آشکار است. آخه مگه میشه من نوعی دلم بخواد کتابم خوب و بی نقص باشه، عیباشم بدونم اما نسبت به رفع اونا هیچ اقدامی انجام ندم؟ حالا اگه به فرض محال هم بشه آیا نظر چنین آدمی اصلا اهمیت داره که آدم به عنوان تاییدیه ی اثرش اول کتابش بذاره؟ ملاحظه کنید که اگه بپذیریم مقدمه از آن بهمن رجبی ست مجبوریم چه تناقضات دیگه ای رو هضم کنیم!!!
3- همه ی ما موافق این هستیم که نوآوری در ذات خودش (اگه به درستی انجام بگیره) کاری بسیار خوب و نیکوست، اما اگه مثلا من (زبانم لال و قلمم شکسته) بیام امروز کتاب آموزش تمبک بنویسم و به جای علامت رایج تم از علامت مثلا § استفاده کنم آیا نو آوری کردم؟ یا اگه اتود/قطعه فلان مربی یا استاد رو با دستکاری مختصر یا خدای نکرده عینا همونو به عنوان کار خودم به خلق الله ارائه بدم نو آوری کردم؟ به نوبه ی خودم علاقه مندم بدونم کتاب آقای یداللهی و مجموعه علامات مخلوق ایشون کدوم گره از گره های متعدد هنر تمبک نوازی رو باز کرد؟

دیدم اگه همینطوری پیش بره، من میمونم و کلی سوال و معما به همین دلیل تصمیم گرفتم شخصا از خود آقای رجبی سوالاتمو بپرسم.
در جلسه ی دومم با جناب رجبی بحث یداللهی رو پیش کشیدم، بدون اغراق عرض میکنم که با شنیدن نام یداللهی حالشون دگرگون شد (پیش خودم گفتم کاش سوالمو نمیپرسیدم). بهمن رجبی با غصه ای بزرگ از بی اخلاقی شاگرد سابقش برام گفت. از این که چگونه یداللهی با سرهم کردن چند نوشته ی او به عنوان مقدمه ی کتاب و چاپ عکسی از دونوازی در تایوان از شهرت بهمن رجبی سوء استفاده کرده و خلایق رو فریفته. چه قدر ناراحت بود از اطمینان بی حد و حصری که به یداللهی داشته.
در باره ی مقدمه ی گفتگوی چپ و راست ازش پرسیدم، گفتم که اصل مقدمه به خط شما نیست (خط خود یداللهی است)، اما جاهایی از اون با خط شما تصحیح شده! جواب داد: مقدمه ی نوشته شده توسط یداللهی رو نگاه کردم اما ندیدم و وقتی ازش پرسیدم فرق ایندوتا چیه گفت: وقتی به نوشته ی شخصی که بهش اعتماد داری نگاه میکنی به جزئیاتش فکر نمیکنی، اصلا فکر نمیکنی اما اگه اعتماد نباشه، نوشته رو قبل از تایید میبینی و راجع به کلمه کلمه ی اون فکر میکنی.
البته رجبی قبول داره که اشتباه کرده و نباید چشم بسته اعتبار و اعتمادشو خرج کسی میکرد که برای تایید خودش از هیچ کاری فروگذار نیست.
افسوسم موقعی بیشتر شد که فهمیدم بهمن رجبی حق کپی انحصاری گفتگوی چپ و راست رو (که به اعتراف دوست و دشمن شاهکار اوست) تا ابد و بدون هیچ نفع مادی (الا چند عدد CD) به یداللهی و موسوی داده!!! راستشو بخواین اینو که شنیدم تا دلتون بخواد حرص خوردم!!! ازش پرسیدم آخه چرا این کارو کردی؟ لااقل اثرتو تقدیم به اونا میکردی نه این که حق کپی انحصاریشو بدی بهشون!!! در جواب، آنچه شنیدم و دیدم دریغ بود و افسوس و باز هم افسوس!!!
رجبی، خالق اثر زیبا و منحصر به فرد گفتگوی چپ و راست، معلم راستین تمبک نوازی و خانه ی محقری -آن هم اجاره ای- در میدون انقلاب و تنهایی و تنهایی و تنهایی!!! از بازی زمانه سخت در شگفتم! یاد این شعر از ابوطیب مصعبی افتادم:

چرا عمر طاووس و دراج کوته؟....چرا مار و کرکس زید در درازی؟
چرا زیرکانند بس تنگ روزی؟...چرا ابلهانند در بی نیازی؟
اگر نه همه کار تو باژگونه است؟...چرا آنکه ناکس تر، او را نوازی؟

rhusseiny
Tuesday 1 December 2009, 08:16 AM
در آخرین ملاقاتی که با جناب رجبی داشتم، از من خواستن خطاب به نظام موسیقی ایران به طور اعم و نظام تنبک نوازی ایران به طور اخص، مطلبی رو بنویسم، من هم در اینجا عین جملات و عبارات ایشون رو می نویسم:


لطفا بعد از مرگ من یا سکوت کنید یا فحش بدهید، اما مطلب ننویسید، چون قبلا هرچه که دلتان خواسته مطالب دور از حقیقت در بزرگداشت زنده و مرده ی دیگر همکاران بنده قلمی فرموده اید که مرغ پخته ی لای برنج هم خنده اش می گیرد. لذا لطف نموده -به قول شاملو سرجدتان- در ارتباط با من یکی به شعور مردم توهین نکنید، بدین معنی که لطف فرموده بعد از مرگ من یا سکوت کامل کنید یا فحش داده و وجود من و کلیه ی آثار من اعم از گفتار، کردار و نوشتار را منکر شوید (توگویی فرامرز هرگز نبود) تا مردم برای یک بار هم که شده در طول زندگانی خود در ارتباط با یک مرده ی تمبک نوازی حقیقت را شنیده باشند.

عشق کجا دامن آلودگی؟...عشق کجا راحت و آسودگی؟


گر تو در این مرحله آسوده ای...عاشق آسایش خود بوده ای


عشق همه سوز و گداز است و بس...عشق همه راز و نیاز است بس


عشق به هر سینه که کاوش کند...خون دل از دیده تراوش کند

rhusseiny
Sunday 24 January 2010, 12:50 PM
با سلام خدمت دوستان عزیزم،
دیروز آقای رجبی با تاثر فراوان با من تماس گرفتن و گفتن که از طریق جناب پیمان سلطانی خبردار شدن شخصی به اسم رضا طالبی فریدونکناری (از شاگردان سابقشون)، تعدادی CD به نام آموزش تنبک شامل مقدماتی، متوسطه، عالی و فوق عالی بیرون داده و همه ی نتهای موجود در کتاب های ایشون شامل مقدماتی، متوسطه، عالی و فوق عالی رو در این CD ها نواخته بدون اینکه حتی از آقای رجبی کسب اجازه کنه (حالا، بهره های مالیش پیشکش).

متحیرم که تو این مملکت هر کی هر کاری دلش میخواد میکنه و هیچ کس متعرضش نمیشه!!! چطور ناشر این اثر از این آقا نخواست که اجازه ی آقای رجبی رو براش ببره؟ درسته که تو مملکت ما کپی رایت محترم شمرده نمی شه، اما تا این حد؟ درسته که دست نویسنده های خارجی به ما نمیرسه و ما هر جور دلمون میخواد محصولاتشونو کپی می کنم، اما صاحب و خالق این اثر که حی و حاضره! یعنی گرفتن اجازه تا این حد سخت بوده اون هم برای کسی که روزی شاگرد ایشون بوده؟ اینطور که پیداست حتی چند روز پیش که این شخص خونه ی آقای رجبی بوده هیچ حرفی از این کارش به میون نیاورده! امان از نامردمی ها و نمک ناشناسی ها!

rhusseiny
Wednesday 3 February 2010, 12:33 PM
با درود به دوستان و همراهان عزیز؛

دیروز شعری از یک آشنای درد که در اقتضای این بیت حافظ که می فرماید: "باده و مطرب و گل، جمله مهیاست ولی...عیش بی یار، مهنا نبود یار کجاست" و برای معلم راستین تنبک نوازی، بهمن رجبی، سروده شده است به دستم رسید، دریغم آمد زیبایی شعر رو با شما قسمت نکنم.

در دوردست دور

در شهر سوت و کور

آن جا که باغ عاطفه آتش گرفته بود

آن جا که باد قحطی انسان وزیده بود

مردی نشسته بود، تنها و خسته جان

گم کرده کاروان

تنها تر از درخت تک افتاده ی کویر

بر لب سرود سرد و غم افزای انتظار

در دل هزار حسرت دیرینه یادگار

بر دوش، بار یار

این سو نگاه کرد

آن سو نگاه کرد

چیزی ندید و گفت:

این جا نه جای ماست

کو جای پای یار؟

همین شعر با دستخط خود جناب رجبی را می توانید در فایل ضمیمه مشاهده کنید!

rhusseiny
Wednesday 10 February 2010, 09:22 AM
«زندگی بدون عشق، جهنمی بیش نیست وهنر والای تنبک نوازی به عنوان یکی از شاخه های زیبایی از تجلیات عشق است، عشق به انسانیت به معنا و مفهوم وسیع کلمه»
در فرهنگ -مثلا انتقادی- ما اینطور جا افتاده است که اگر ازکسی –حال به هر دلیلی- خوشمان بیاید تمام محسنات اخلاقی را به او نسبت میدهیم و اگر از کسی – حال به هر دلیلی– بدمان بیاید بی رحمانه تمام سیئات اخلاقی را به او نسبت میدهیم، به عبارت دیگر، طرف مربوطه را یا سیاه سیاه می بینیم یا سفید سفید؛ در حالیکه بین دو رنگ سیاه و سفید طیف های مختلفی از رنگها وجود دارد که شناخته شده ترین آنها عبارتند از: خاکستری ، سبز، نارنجی و ...
من به عنوان یک منتقد، اگر 38 سال تمام با بعضی از دست اندر کاران موسیقی ایران –از جمله زنده یاد فرامرز پایور– در افتادم (آن هم از نقطه نظر جامعه شناسی هنر در کشورهای عقب نگهداشته شده)؛ و عقاید و نظریات خودم را در سخنرانی ها و نوشته هایم در مخالفت با اندیشه ی آنان مطرح کرده ام، آیا این به این معناست که من از زجر کشیدن زنده یاد فرامرز پایور طی 10 سال روی دستگاهی به نام صندلی چرخدار، لذت برده ام؟ آیا این به این معناست که من به عنوان یک مخالف، باید از رنج بردن 10 ساله ی ایشان و بالاخره، مرگش خوشحال باشم آن هم در حیطه ی مقدس هنر، که به قول زنده یاد احمد شاملو: «وسیله ی تعالی اندیشه است» و آنگاه تجلی آن اندیشه در گفتار و کردار و نوشتار؟
زنده یاد پایور-پیشکسوت هنر والای سنتور نوازی- از نقطه نظر موسیقایی از بزرگان موسیقی ایران است و فقدانش، باعث ریزش اشگ از چشمان میگردد و ... باری، همانطور که اگر آن پیر مرد –زنده یاد حسین تهرانی– نبود ما هم نبودیم ،اگر زنده یاد فرامرز پایورو زحماتش نبود امثال پرویز مشکاتیان و رضا شفیعیان و ... هم نبودند.
یاد و خاطره اش گرامی! (این مطلب در مجله ی هنر موسیقی، شماره ی 105 نیز چاپ شده است)




با احترام:
بهمن رجبی (تنبک نواز)
1388/10/12

rhusseiny
Saturday 20 February 2010, 04:29 PM
چند سالی بود که دورادور و بی آنکه هوای دیدن از نزدیک بهمن رجبی به سرم بزند،‌ اجراها و سخنرانی های او را بسته به وسع اینترنت نیم بندی که داشتم، گرفته و دیده بودم و از این طریق شناخت کم و بیش جامعی از شخصیت، روحیات و تکنیک منحصر به فردش به دست آورده بودم.
همه ی آنچه که دیده بودم و میدانستم، حکایت از یک نکته ی اساسی و کلیدی برایم داشت: بهمن رجبی همین است که هست، نه شهرتش او را تغییر داد و از اصول انسانیش دور کرد، نه نیازهای اولیه ی هر انسانی او را به دام روزمرگی و همچون دیگران بودن سوق داد و نه حتی ناروهای چپ و راستی که از رفیقان و نارفیقانش خورد او را به زانو درآورد.
فقر و نداری از یک سو و علاقه ی شدید او به ریتم از سوی دیگر به همراه استعداد و توانایی او در این زمینه به او آموخته بود که عصیانگر باشد تا مبادا به راحتی مثل دیگران شود، دیگرانی که برای لقمه ای نان بیشتر پشت به خدمت سفلگان قدرتمند، دوتا کردند و آنگونه گفتند و کردند که از آنها خواسته شد. او آموخت که خود باشد و اینگونه بوده است تا کنون و بهایی گزاف نیز برای این پایمردیش پرداخته است.
این خصوصیات از بهمن رجبی فردی بالقوه و بالفعل خطرناک برای اربابان حکومت پلشت و آلوده ی رابطه بر ظابطه ی موسیقی ساخت، آن چنان که در مذمتش کاری نیست که نکرده باشند و سخنی نیست که بر زبانشان نرفته باشد و دریغ و صد دریغ که ما ایرانیان (و شاید بقیه ی ابنای بشر)، قهرمان پرور و شایسته کشیم. عقلمان به چشممان است و باور میکنیم حرفی را که از دهان مشاهیر میشنویم. انگار نه انگار که عقلی هم در سرمان به ودیعه نهاده شده است. ملاک سنجش خوب و بد آدمیان را ظاهرشان (هر چه شکیل تر، پر طمطراق تر،‌ پر فیس و افاده تر، پر بادتر و پر سرو صداتر، بهتر) میدانیم. اوضاع موقعی رو به وخامت هرچه بیشتر میگذارد که واژه منحوس "نان به قرض هم دادن" را عملا پیاده میکنیم. زبان است دیگر! می چرخانیمش! مالیات هم که بابتش نمی پردازیم. پس چه باک؟ هر چه گفتیم گفتیم، هدف جلب رضایت دوست است، و دوست راضی نمی شود مگر موقعی که سرش را همسر و همسنگ خدایگان کنیم. پس این چنین میکنیم و در وصفش از هبه ی هیچ صفت نیکو و عالی فروگزار نمی کنیم و او را از هر آنچه پلیدی و ناپاکی است مبرا میکنیم.
این جاست که صدای بهمن رجبی بلند می شود. برای او مهم نیست که به جنگ موش میرود یا اژدها. برای او مهم، ماندن بر سر عهد و پیمانی است که با خود بسته و دینی است که احساس میکند به عنوان یک هنرمند (و از آن بالاتر یک انسان) به جامعه اش دارد. او سخت دلبسته ی آن است که تا جان در بدن دارد صدای حق و حقیقت را به گوش طالبان آن برساند و حتی المقدور آنانی را که در خواب غفلت گرفتارند بیدار سازد و این خود بنیه ای قوی میطلبد و روحی سخت و پایی پولادین که تا به امروز او ثابت کرده همه ی آن ها را داشته و دارد، هر چند که این رویارویی و مصاف به شدت خسته و آزرده اش کرده باشد. طنز تلخی که در گفتار او جاریست حکایت از غم کهنه ای دارد که روح نازنینش را در طی سالیان دراز و در انزوای ظاهری فرسوده است.

با همه ی آن چه که درباره ی بهمن رجبی دریافته بودم، زمانی که دیدم علاقه ی من به شیوه ی تفکر این معلم راستین و پایمرد انسانیت با دیدن فیلم ها و سخرانی هایش اقناع کامل نمی شود، تصمیم گرفتم که تا دیر نشده او را از نزدیک دریابم و پای در مکتبش بگذارم. و چنین کردم و بدون اغراق هر آنچه دیدم از او مهربانی و انسانیت و آزادگی بود و هیچ تفاوتی میان گفتار و کردارش ندیدم. او هنوز هم معتقد به مبانی درست و ریشه داری بود که سال ها پیش شالوده ی فکری اش را تشکیل داده بودند و من واژه ای بهتر از پایمردی برای آن سراغ ندارم و چه سخت است پایمردی در دنیایی که دلار حرف اول و آخر را میزند و غم نان قادر است هر لحظه انسان ها را به ورطه ی هلاکت فکری و شخصیتی بکشاند. البته که او رنجور است و آزرده و این نتیجه ی مستقیم گام برداشتن در راه سخت و حقی است که او سالها پیش انتخاب کرده بود. او تاوان مثل بقیه نبودن، اهل تفکر بودن، اندیشه ی مستقل داشتن و از همه مهمتر دغدغه ی انسانیت داشتن را داده و میدهد، آن هم به گزاف ترین وجه ممکن. چند وقت پیش که او را در خانه ی اجاره ای اش ملاقات کردم، از من خواست بنویسم‌ که بعد از مرگش او را به هیچ وجه در قطعه ی هنرمندان دفن نکنند، چون او خودش را هنرمند نمی داند بلکه او را در گورستان عمومی شهر رشت به خاک بسپارند. یادم رفت بپرسم،‌ اگر شما هنرمند نیستید پس هنرمند کیست و هنرمندان کیانند در سرزمینی که چنین می پندارند هنر نزد مردمان آن است و بس؟
بهمن رجبی همین روزها وارد هفتاد و یکمین سال عمرش میشود و ای کاش تکانی بخوریم و امثال او را تا زنده هستند قدر بدانیم و بر صدر بنشانیم که این به قطع و یقین بهتریست.

rhusseiny
Monday 10 May 2010, 09:33 AM
با سلام به دوستان عزیزم،

در سایت نت آهنگ، بخشی وجود داره به اسم ویدیوهای آنلاین که در اون یک نمونه از اجراهای جناب محمد اسماعیلی در دوران جوانی قرار داده شده. بنده شخصا در این اجرا چیز خاص و فوق العاده ای ندیدم و هر چه که بود به نظرم یک سری کارهای تماشاگر پسند با فیگورهای خاص اون زمان بود.

با این وجود به نظرم اومد که جای اجراهای فوق العاده و تاثیر گذار جناب رجبی خالیه و طی تماسی که با مدیریت سایت داشتم از ایشون خواهش کردم چند عدد ویدیو هم از اجراهای آقای رجبی در قسمت ویدیوها بذارن تا علاقه مندان خودشون ببینن و قضاوت کنن. ایشون هم قول دادن در اولین فرصت که اون قسمت به روز بشه، این کار رو انجام بدن.
حالا من پیش دستی میکنم و با استفاده از فضای 100 مگابایتی که سایت در اختیار کاربرانش قرار داده، سعی میکنم چند ویدیوی زیبا از این هنرمند عزیز رو براتون بذارم که شما هم استفاده کنین.

برای دستگرمی، از اجرای اتل متل در فرهنگسرای بهمن شروع میکنم و در پستهای بعدی هم این کار رو ادامه میدم. امیدورام که بپسندین.

اتل متل رو با فرمت FLV میتونین از این جا دانلود کنید:

You can see links before reply

rhusseiny
Wednesday 23 June 2010, 10:22 AM
چندی پیش، در تالار فردوسی دانشگاه تهران، مراسمی به یاد شاعر توانا و طغیان گر معاصر، شادروان احمد شاملو، برگذار گردید.

این مراسم از این جهت مورد توجه من قرار گرفت که بخشی از زمان آن به بهمن رجبی اختصاص یافته بود. به دلیل محافظه کاری های معمول این مرز و بوم، قرار بود ایشان فقط تک نوازی کنند و وقتی برای سخنرانی در نظر گرفته نشده بود. اما او طبق معمول و با شهامتی مثال زدنی، در زمان محدودی که به او تعلق گرفته بود سخنرانی کرد، آن هم چه سخنرانی!

در گرمای یک روز بهاری و در سالنی مملو از جمعیت (که مرتب پر و خالی میشد) و بدون هیچگونه امکانات تهویه ای، مراسم با حدود 2 ساعت تاخیر آغاز شد و با سخنرانی های کسالت بار، کلیشه ای و به غایت محتاطانه ی مدعوین (بعضا گمنام که معلوم نبود طبق چه ظابطه ای دعوت شده بودند و چه رابطه ای با جهان بینی شاملو داشتند) که عموما هم از روی نوشته خوانده میشد، ادامه یافت.

جماعت حاضر که از گرمای هوا ، کیفیت پایین سخنرانی ها و عدم سنخیت مدعوین با شخصیت و جهان بینی شاملو و بی انظباطی مجریان برنامه به ستوه آمده بود، سخت تشنه ی یک شوک بود.

و این شوک لحظه ای به جماعت تشنه وارد شد که بهمن رجبی روی سن رفت و به عادت مالوف و با دو دستش علامت پیروزی را به حضار نشان داد! صدای تشویق بود که بلند شد و تعداد زیادی هم با نشان دادن علامت پیروزی وی را همراهی کردند.

انتظار آن بود که مستقیم به سراغ تمبک نوازی برود، اما او در کمال تعجب (لااقل من)، رفت پشت تریبون و سخنرانی اش را، که الحق قوی بود و شجاعانه، شروع کرد. دوست صاحبدلی همراه من بود که بهمن رجبی را نمی شناخت، اما هم مرام و مسلک او بود. هر از گاهی، بر می گشت به سمت من و می گفت: "محشره! خداوکیلی این یکی برازنده ی نام بزرگ احمد شاملوست!".

با هر جمله ی بهمن رجبی، جمعیت (حداقل آن ها که در اطراف من حضور داشتند)، از این که کسی پیدا شده که حرف دل آن ها را شجاعانه، بی پروا و بی توجه به محدودیت ها و خودسانسوری های متداول و عافیت طلبانه می زند (همانطور که سال هاست این کار را کرده و بهای آن را نیز به گزاف ترین وجه ممکن پرداخت کرده است)، به وجد می آمد و برایش کف می زد. دوستم دوباره گفت: "باورم نمیشه که در این دنیای وانفسا، کسی اینقدر رک و راست به کجی ها و ناراستی های به ظاهر درست و راست، دهن کجی کنه و اونا رو به چالش بکشه!"

و باز با طنز کوبنده اش (که این هم یکی از ابعاد شخصیتی شاملو بود) جمعیت را خنداند و خود گریست (طنز ای سلاح مقدس! اگر نبودی تکلیف ما چه بود؟)، بر مظلومیت اندیشه اش، بر راه دراز سنگلاخ و پر مشقتی که به امید افروختن چراغی در آن و با پای پیاده و تنی مجروح طی کرده است. دیدن اشک بزرگ مردی در قد و قواره ی رجبی، اما جمعیت را دگرگون کرد و به فکر واداشت. او کیست که چنین بی پروا درد جامعه دارد و زندگی اش را نیز در این راه قربانی کرده است؟ دوستم از من خواست که در اولین فرصت برایش بگویم، بهمن رجبی که بوده و چه کرده است.

سپس نوبت تک نوازی تمبک شد و الحق این مرد با این سن و سال و علی رغم آن چه زندگی پر فراز و نشیب و پر از دردش با تن رنجورش کرده، چه شیرین و هنرمندانه نواخت. او به یاد آن عزیز پرکشیده بهترین قطعه و شاهکار خودش، گفتگوی چپ و راستش را، که دست بر قضا آن هم به یغمای نارفیقان و نالوطیان رفته است، نواخت. انرژی که شور و حال وصف ناپذیر جمعیت به او داده بود و لذت نواختن به یاد دوست و همدم دیرینه اش، احمد شاملو، به او حس و حالی کم نظیری را داد که کرد آن چه که همه دیدیم و شنیدیم و لذت بردیم.

او بار دیگر به همه اعلام کرد، که بهمن رجبی، بدون کوچکترین عقب نشینی از عقاید استوارش و علی رغم همه ی نامردمی ها و رذالت ها، به کوری چشم ناپاکان و نابخردان دنیاپرست هنوز نفس می کشد و هست. خوب هم هست!

rhusseiny
Wednesday 14 July 2010, 07:02 AM
فرهنگ سرای ارسباران دهم و یازدهم تیرماه 1389، میعادگاه حضوری دیگر از بهمن رجبی همراه با نوازندگانی جوان بود. برنامه با بیش از نیم ساعت تاخیر و در ساعت حدود 9 و نیم شب با دکلمه ای به غایت زیبا و دلنشین از امیرعباس ستایشگر، سرپرست گروه صنم، و درباره ی بهمن رجبی (و با گریزی مختصر به شرح حال او) آغاز شد. متن این دکلمه در بروشور چاپ شده بود، اما من متاسفانه یادم رفت نسخه ای از آن را برای خودم بیاورم. در عوض، اما قول میدهم اگر این متن روزی به دستم رسید، در همین انجمن و برای استفاده ی سایرین منتشرش کنم.

بعد از دکلمه، بهمن رجبی روی صحنه آمد و جمعیت به رسم دیرینه ی ما ایرانیان و به احترامش به پاخاست و برای دقایقی با دست زدن های مکرر به ابراز احساسات پرداخت و او نیز مانند همیشه با علامت پیروزی (که با دو دستش نشان می دهد)، به احساسات حضار پاسخ داد.

لحظاتی بعد، تکنوازی تنبک شروع شد. هرچند که آثار خستگی از معطلی زیاد و بی برنامگی های رایج در این سرای بی کسی در چهره اش پیدا بود، اما زیبا نواخت و همه را از این نواختن محظوظ و متاثر کرد. به جرات می توانم بگویم در یکی دو سال اخیر این اجرا یکی از بی نقص ترین ها بود. نه به لحاظ فنی، که او همیشه فنی و پخته نواخته است و من در حدی نیستم که در این زمینه بخواهم ابراز نظر کنم، بلکه از این لحاظ که جسمش هم پا و هم راه مغزش تا پایان کار او را یاری داد. حسن ختام این تک نوازی، نواختن ضرب زورخانه بود که آن هم به بهترین نحو ممکن اجرا شد. من همیشه فکر میکردم که نگاه بهمن رجبی به ضرب زورخانه نگاهی تفننی است، اما این بار تقریبا یقین کردم که اشتباه می کردم، و اینطور به نظرم رسید که باید اندیشه ی دیگری پس توجه به این ساز باشد. اگر عمری باقی بود، علاقه مندم در این مورد با او به گفتگو بنشینم.

بار دیگر که بهمن رجبی به روی صحنه آمد برای اجرای تنبک آخرین قطعه ی کنسرت، از خون جوانان وطن لاله دمیده، بود. در صورت امکان، سعی می کنم ویدیوی این اجرا را در سایت بگذارم تا به چشم خود ببینید که او چه کرد و چگونه نواخت. باور کردنش شاید سخت باشد، اما بار دیگر برایم ثابت شد که فرق یک نوازنده ی واقعا صاحب مکتب با آنان که می پندارند صاحب سبک یا مکتبند چیست. آن چه او نواخت مخصوص همین قطعه بود و برای همین قطعه طراحی شده بود و لباسی بود که برازنده ی آن بود و برای آن دوخته شده بود. شاید این لباس به دیگران هم بیاید، اما برای این قطعه محشر بود، کلاس درس بود. آرزو می کردم کاش جمعیت از گروه بخواهد این قطعه را دوباره اجرا کنند، تا من در خلسه ای دیگر فر روم اما افسوس که چنین نشد، مضافا بر این که در این لحظه شب از نیمه گذشته بود و چنین درخواستی شاید دور از انصاف بود.

shahrdad
Wednesday 14 July 2010, 10:05 PM
تشکر بی پایان از شما که با شرح آنچه که این روزهابر بهمن رجبی میگذرد مارا قابل میدانید. دوست دارم هرچه زودتر این ویدیو ارزشمند رو ببینم.

rhusseiny
Saturday 24 July 2010, 12:43 PM
با سلام به دوستان و همراهان عزیز،


متاسفانه بعد از یک هفته دوندگی برای تهیه ی ویدیوی نوازندگی آقای رجبی در قطعه ی از خون جوانان وطن لاله دمیده، امروز صبح متوجه شدم که گویا ویدیو بنا به دلایل امنیتی!!!!!!!!!!! اجازه ی پخش پیدا نکرده و بالطبع بنده هم شرمنده از وعده ای که نمی تونم بهش وفا کنم.

یقین دارم که اون شب بودن کسانی که با موبایل یا دوربین شخصی این قطعه رو ضبط کردن. پس میشه امیدوار بود که یه روزی یکی از این افراد این ویدیو رو در اختیار سایت قرار بده تا همه از دیدنش لذت ببرن.

rhusseiny
Saturday 24 July 2010, 05:16 PM
گویا اخیرا در روزنامه ی شرق، مصاحبه ی مفصلی با فربد یداللهی شده، که در اونجا ایشون علاوه بر خیلی حرف ها، صحبت ها یی رو هم راجع به آقایان رجبی و اسماعیلی می کنه. خیلی سعی کردم متن تایپ شده ی این گفتگو رو پیدا کنم و منتشر کنم، اما متاسفانه تا این لحظه موفق نشدم.
اخیرا دو نفر از شاگردان آقای رجبی به نام های رضا خراشادی زاده و امیر سعیدی، پاسخ مبسوطی به این مصاحبه دادن، که از بنده خواستن اونو توی سایت منعکس کنم. بنده هم بی هیچ دخل و تصرفی، عینا جوابشون رو تقدیم علاقه مندان میکنم. بدیهیه که اگر هر زمان و به هر وسیله ای متن مصاحبه ی آقای یداللهی هم به دستم برسه، اونو در همین انجمن در معرض قضاوت شما عزیزان قرار خواهم داد.
اینطور که شنیدم، یکی از شاگردان آقای اسماعیلی هم جوابیه ای رو تنظیم کرده که اگه به اون هم دستم برسه، از نشرش دریغ نمی کنم. این شما و این هم پاسخ مبسوط آقایان خراشادی زاده و سعیدی:


هنگام تورق روزنامه ی شرق مورخه ی 17/3/1389 صفحه ی 11، عنوان "محصور چارچوب نیستم" نظرمان را جلب کرد، که مدعی این شعار بزرگ چه کسی است. اما پس از خواندن آن نظرمان عوض شد و تناقضات و پراکندگی صحبتها، حاکی از عدم انسجام فکری و افکار متنافر از یکسو و قضاوت و حکم قطعی در یک چارچوب فکری معین از سوی دیگر می نمود و مثلا در لید مصاحبه عنوان شده: "من از یک سیستم جهانی تبعیت می کنم....در تمام دنیا به غیر از پیانو در تمام سازها انگشت اشاره را شماره ی یک قرار می دهند و چون کلیه اصول نت نویسی صنعتی وارداتی است حق نداریم در آن دخل و تصرفی داشته باشیم. به عنوان مثال شاید یک فلوت نواز آمریکای جنوبی خواست تنبک بنوازد، فقط شش ماه طول می کشد که به او تفهیم کنیم ما دلمان خواسته به انگشت اشاره بگوییم شماره 4".
اول اینکه چرا در پیانو اینطور نیست و چرا در تنبک نمی تواند باشد:
چون در پیانو انگشت شست، ردیف و روال انگشت گذاری زیاد کاربرد دارد درست مثل تنبک. پس در سیستم جهانی هم استثناء وجود دارد و قانون تا زمانی معتبر است که زنجیر پای ما نباشد.
دوم اینکه شما اقلیت را بر اکثریت ترجیح می دهید؟ نوازندگان و هنرجویان بی شماری که با این سیستم انگشت گذاری آموزش دیده و می بینند را رها کرده و به آن یک نفر فلوت نواز آمریکای جنوبی بسنده می کنید؟ آیا اگر یک شاگرد از خیل شاگردان رجبی یا دیگران خواست کتاب شما را هم بنوازد 6 ماه طول نمی کشد که به او بگوئید شماره این انگشت می شود 4؟
سوم اینکه کسی که 6 ماه طول یکشد تا بفهمد شماره انگشت ها چطور است، حتما 60 سال طول می کشد تا تنبک بنوازد پس وقت خود را صرف چنین آدم خنگی نکنید!
چهارم: ما دلمان نخواسته به انگشت اشاره بگوئیم 4، منطق انگشت گذاری، روال و ترتیب انگشت در نوازندگی این ساز این طور حکم می کند مثل این که شما ریاضی را از سمت چپ ورق می نویسید حتی اگر ایرانی باشید.
در جای دیگری از 40 سال سابقه تدریس کتاب مرحوم تهرانی انتقاد شده و اضافه کرده اند: "آن چیزی که 40 سال از عمرش گذشته و نگاه مطلق به آن دارند معمولا شاید عتیقه جات و زیرخاکی هاست و نه مباحث علمی". چند سطر پایینتر می خوانیم: "پاگانینی 200 سال پیش کاپریس هایش را نوشته و امروز همه نوازندگان ویولن به اجرای آن افتخار می کنند."
ما هم مانند خیلی ها با آموزش صرف کتاب مرحوم تهرانی موافق نیستیم اما با این که این کتاب تاریخ مصرفش گذشته و بی ارزش است هم موافق نیستیم. همانطور که خود شما فرموده اید شما هم در بچگی با نواخته های ایشان عاشق تنبک نوازی شدید. چرا کتاب هایی که از شما تنبک نواز می سازد برای دیگران کارایی ندارد؟ به هر حال هر نویسنده ای اول باید حروف الفبا را یاد بگیرد. اما تشخیص این که چه چیزی باید بماند و چه چیزی عوض شود از عهده ی هر کسی بر نمی آید. حال آن که شما کتاب تهرانی را تدریس نمی کنید مقوله ی دیگری است اما حق ندارید هر چیزی باب طبع شما نیست را به راحتی بی اعتبار کنید همانطور که در سطرهای پایانی مصاحبه می خوانیم: "از نظر بنده کارهای ریشه ای واقعی این کارهاست نه شو دادن روی صحنه!". و با این جمله انتشار کتاب های آموزشی خود را کار ریشه ای واقعی معرفی کرده و کنسرتهایی که با زحمت فراوان اجرا می شوند را بی ارزش جلوه داده اید و شو دادن روی صحنه می نامید.

آقای یداللهی، اگر گروه ها شما را به حساب نمی آورند دلیل این نیست که آنها دارند کار بیهوده ای می کنند، اصلا انتشار کتاب های شما برگرفته از همان کنسرت ها و برای رسیدن به همان کنسرت هاست. نگارش کتاب یک کار تئوری است و کنسرت دادن یک کار عملی و این دو لازم و ملزوم هم هستند ولی شما فقط کارهای خودتان را بزرگ و ریشه ای می بینید. در ادامه هم باز خودتان را به رجبی نزدیک کرده و می خواهید بگوئید مثلا من هم مانند رجبی کم کارم. توجه داشته باشید رجبی زمانی کنسرتهایش را اجرا کرد و با همه کسانی که امروز صاحب نام اند اجرای برنامه داشته، بعد کنار کشید. بهتر بود صداقت داشتید و می گفتید که فعلا گروهها از من درخواست هم کاری نکرده اند، نه این که همه چیز را به هم بریزید تا از زیر حقیقت موجود در سوال، شانه خالی کنید. یعنی اگر گروهی به شما پیشنهاد همکاری بدهد شما رد می کنید؟! ما که بعید می دانیم!
در ستون پایانی مصاحبه از عوض کردن علائم تنبک در کتاب خودشان دفاع کرده اظهار نموده اند: "از نظر من علائم هم مثل زبان محاوره می توانند دچار تکامل شوند."
همانطور که اشاره شد: درک ضرورت تغییر علائم و لزوم این تغییرات در هر زمینه ای از عهده ی هر کسی بر نمی آید؛ ضمنا سلیقه و اظهار نظرها باید بر اساس یک منطق قابل پذیرش برای اکثریت باشد مثلا شما قانون فیزیک را از انیشتن می پذیرید اما هر استاد دانشگاه فیزیک حق ندارد از خود قانون بتراشد.
باید در نظر گرفت که تغییرات بقول ایشان مثلا در زبان محاوره به ضرورت، به تدریج و بدون تشنج انجام میشود نه یکباره، اما در تنبک نوازی هر کتابی که به نگارش در می آید باستناد همین اظهار نظرهای بی اساس مولفین و اینکه وی خود را صاحب نظر و صلاحیت برای هر تغییری از جمله ساختار ساز یا علائم می داند، فرم و علامت ها را تغییر می دهند. اگر چنین باشد ما هم ادعا می کنیم که تغییر نقطه گذاری حروف فارسی لازم است حالا شما بیا و اثبات کن!
با تاکید بر این نکته که نوشتن یک کتاب هیچگاه مجوزی برای تغییر علائم برای مولف ایجاد نمی کند. به هر حال باید روزی به الفبایی مشترک برسیم.
متاسفانه آقای یداللهی هر جا به نفعشان بوده، افتخارات نوازندگی با آقای رجبی و شاگردی استاد اسماعیلی و مسائل دیگر را به خود چسبانده و هر جا که دلشان خواسته طعنه و کنایه و انتقاد را نصیب دیگران کرده تا خود را بیشتر مطرح کنند. از نظر آقای یداللهی افراد تا زمانی که به نفع ایشان باشند ارزشمند هستند در غیر اینصورت...
ایشان حتی فرق مکتب در موسیقی و ادبیات را تشخیص نداده و فکر می کنند که مکتب در موسیقی مانند مکاتب در ادبیات دارای چارچوب و کلیشه هستند و می گویند: "من مکتب نیستم که محصور در یک چارچوب محدود باشم."
در قسمتی از مصاحبه ایشان می خوانیم:"امیدوارم من مانند آن استادانی نباشم که بین حرف و عملشان فاصله زیاد است که می گویند ما بچه زیر بازارچه ایم در صورتی که گفته های خود را که زیر آن امضا کرده اند و سند آن موجود است، کذب محض می خوانند." اما از تناقضات بی شمار موجود در این مصاحبه و اینکه ایشان خود را محور تنبک نوازی می دانند و فکر می کنند خودشان در هر موردی و هر شخصی می توانند اظهار نظر کنند ولی بقیه حق ندارند حتی هدیه ی ایشان را قبول نکنند (ضمن این که جای این سوال است که شما چرا برای کسی که بین حرف و عملش فاصله زیاد است و لبریز از خشم است، هدیه می فرستید؟) معلوم می شود که بین حرف های شما هم با عملتان فاصله کم نیست. ضمنا آن نوشته های مذکور را شما به خط خودتان نوشته و تا دلتان خواسته به طور مشمئز کننده ای از خودتان تعریف و تمجید کرده اید و امضا دیگران زشتی کار شما را نمی پوشاند. از نظر آقای یداللهی همه چیز قابل تغییر و تکامل است اما اگر نظر شخصی نسبت به ایشان تغییر کند عجیب است و آن شخص بین حرف و عملش فاصله زیاد می شود. اتفاقا این از صداقت آن شخص نشات می گیرد که زمانی فکر می کرده شما شاگرد با استعدادی بودید و به قول شما با امضا خودش سند به دست شما داده و حالا که متوجه اشتباهش شده بدون هیچ محافظه کاری نظر جدیدش را اعلام کرده و به اشتباه خودش هم اقرار می کند؛ حالا چرا این مساله عجیب است ما نمی فهمیم. یعنی اگر یک نفر یک چیزی را امضا کرد و بعدا فهمید اشتباه کرده تا آخر عمر باید بر این اشتباه خود اصرار بورزد و حق ندارد نظرش را عوض کند؟ این طرز تفکر از کسی که در یک مصاحبه از زمین و زمان انتقاد می کند و همه چیز را تغییر پذیر می داند و خود را شناور در زمان حال معرفی می کند، بعید است.
چرا شما می توانید در زمان حال شناور باشید و می توانید هر لحظه خود را به روز کنید اما دیگران باید و باید بر سر حرف اشتباه گذشته خود باقی بمانند تا ثابت شود بچه زیر بازارچه اند؟! اینگونه اعلام نظرها حتی در مورد ازدواج هم کاربرد ندارد حال چه رسد به هنر! چرا زمانی که نظر رجبی نسبت به شما مساعد بود و به شما با اعتماد تمام امضا میداد و کلیه حقوق سی دی گفتگوی چپ وراست را به شما می بخشید به او انتقاد نمی کردید؟ آن زمان او را ژنرال خطاب می کردید حالا شده سرباز صفر؟

به هر حال آقای یداللهی شاید خیلی دوست دارند با حاشیه سازی مطرح و معروف شوند اما این گونه اظهار نظرها و مصاحبه ها و نظرات گسترده ای در مورد بزرگان و تخطئه ی اشخاص و آموزش این ساز اصیل و تکبر موجود در صحبت های ایشان از جمله اینکه هر کس کتاب ایشان را تدریس کند نوازنده و معلم مجرب نامیده شده و هرکس کتاب مرحوم تهرانی را تدریس کند سردمداران کتاب تهرانی خوانده می شود، باعث شد که علیرغم میل شخصی مان چند سطری بنویسیم تا ایشان هم به مقصودشان برسند.





امیر سعیدی- رضا خراشادی زاده

yazdi
Sunday 25 July 2010, 06:17 PM
دمت گرم کاشکی متن اصلیا میذاشتیٰ عالی میشد .

ScorpionKing
Monday 10 January 2011, 02:44 AM
با سلام . لطفا اگر کسی شماره ی تماس ِ استاد رجبی رو دارن برای من بگذارند. متشکرم.

zeus2171
Wednesday 19 January 2011, 07:08 PM
lol

zeus2171
Wednesday 19 January 2011, 07:09 PM
maskharas
to karaye afghe ro mizani be rajabi

hadijoon
Tuesday 24 July 2012, 10:58 PM
با عرض سلام


اینجانب چندین سال است با ساز تنبک سر و کار دارم و دستی در تنبک دارم و با کتاب های تنبک آشنایی دارم مثل کتاب های مکتب بهمن رجبی


همچنین می توانم نت های تنبک را به صورت تک خط و کامپیوتری تایپ کنم


و تا کنون چندین کتاب ویراست کرده ام و به صورت کامپیوتری و تایپ شده نوشته ام و با کانون ها و اساتید موسیقی تایپ های جزیی زیادی داشته ام


لذا آمادگی خود را جهت تایپ و نوشتن نت های تنبک شما اعلام می دارم


همچنین یک صفحه نمونه کتاب چاپ شده (با اجازه نویسنده) را برای نمونه ارائه میدهم


در صورت تمایل نمونه کار های دیگر را ارائه می دهم
You can see links before reply
تلفن تماس 09389071151
ایمیل rigareh@yahoo.com