PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه اشعار آرزو!!!



arezuhaa
Sunday 6 December 2009, 01:42 PM
با سلام و درود فراوان خدمت اساتید و دوستان خوبم ازقضا عده ای از دوستان کم لطفی کرده و فقط به همین دوشعر اول اکتفا میکنند و بس خرده گرفته که این اشعار دارای وزن عروضی نامناسب و...هستند اینجانب قصد دارم تا توضیحی در این مورد داده:باید گفت که دو شعر اول در اوایل انقلاب درونی من متولد شده،زمانی که هنوز بویی از عروض و قافیه نسیبم نشده بود ،ولی امروز به لطف دو واحد درس عروض قافیه توانستم توانایی های خود را با قوانین عروضی در هم آمیخته و دست به خلق آثار جدید بزنم ،به همین دلیل دو شعر اول را حذف کرده و اشعار جدیدی جایگزین میکنم تا مورد دید شما و نظراتتون قرار بگیره و الباقی اشعار صفحات بعدی را به همین پست انتقال داده تا شاهد قضاوت و نظرات بهتری از شما دوستان باشم نه فقط یه نقد در مورد یک شعر
باسپاس فروان




لیلی و مجنون
You can see links before reply

چشمم به راه و اشكم زديده روانه است
راهي كه ندارم ،اشك و آهم بهانه است
سوگند به آن معبد سرخ و دل سنگ
كين ليلي ومجنون به خدا فسانه است

آرزو
************************************************** *************************************
ایران



You can see links before reply (You can see links before reply Dfa%26sa%3DG%26gbv%3D2%26tbs%3Disch:1&ei=rnq4S9uhFcXGOKPymaEL)
وطنم خاک زر و شوکت صد خارو خسی
همه ی خلق ،دلان بسته یه فریادرسی
دست سبزی که ز دیدار جهان پاک کند
نم صد ناله ز بهر ستم و جور کسی




************************************************** *********

You can see links before reply


به گمانم که توانم غم دیگر نخورم
گله دیگر نفروشم دل سنگی بخرم
توبه فریاد که غم کنج جواری بنشست
همه اندوه خرامان دل و دیوارشکست
جور صد خاطره از یاد فراری ای آه
پشت در پشت زمان گشته فراموش این راه
قصه ی غصه ی ما شام شبستر دارد
به گمانم که دلم دلبر آگه دارد
موی در روی سیاهی زده رنگی به سپید
روز تاریک و سیاه شب اندوه دمید
به گمانم که دگر روز سرآغاز دگر
به مزاری غم و اندوه غریبانه جگر
نتوانم که دگر راه غم اندازه کنم
رمغی نیست ز جانم نفسی تازه کنم
باورم نیست که خواهم همه شب با غمها
سپری تا برسد جان دلم بر لبها
با خودم عهد کنم چون برسد فردایی
غم و اندوه بکاهم نگذارم راهی
پشت خم کرده دلم هر نفسی رفته زیاد
آرزو مرگ نهان در قفسی رفته به باد
چو بسوزم ز غمی فاخته آیم به جهان
بی کسی ها بدانید غم و اندوه فغان


************************************************** **********
You can see links before reply


گویند بگو شاعره گفتار تو چیست
از زبان مادری گویی فراتر یاوگیست
هر زبانت عقل را با خود به یغما میبرد
هر کجاعقلت بگو اینک در استیجار کیست
این زبان مبهمت همیار غمخواری نشد
گر روان گرددکسی نبود نگوید سادگیست
تا که گفتار تو از فهم زمانه رو گرفت
مفت و مفتش ار گران ارزانگیست
بس سخن سختی بیا آسان کلامت باز گوی
تا چنین گویی بدانی دانش از دلدادگیست
تا نگردی آشنا اندر میان این قوم لوت
هر چه گویی بس بگفتی جمله از بیگانگیست
گفتنی ها را بگفتم باز هم گویم چنین
مردمان قریه نامم از کهن زادان که نیست
هم زبانم با شما انک تامل بس بود
دانش اندوزی بباید کج زبانی عار نیست
هر چه گویم به بود از این زبان تیرگی
واژه های سرد غربی رخنه در گفتار کیست
من بگویم یا شما فرقش ز گفتار است و بس
هرچه گویم بس بگفتم زخمه از بیچارگیست
من زاجدادم ببردم رنگی از گفتار اصل
هر سخن اندر زبانم جامع از بهر یکیست
هر چه حادث آمد از روی قدیمان رو گرفت
کاشفی می باید اندر تا بجوید آنچه نیست
یاد بردیم و زتکرار زمان عاجز تریم
هر چه را آید خوش آید یاد آن بگذشته چیست
من به پاس پاسداری سوی دفتر آمدم
پارسی گویی بدانم بر غریبان راه نیست
ار یکی تازی بداند وان یکی غربی صفت
هر چه آید از غریبان هم ردیف بردگیست
اندکی رخصت بیارزانید ما را بس بود
هر کلامی را تآمل باید این بد کار نیست
اصل باشید و اصالت نفس آغاز کنید
کارتان نقد گری نیست بسی خرده گریست

آرزو
************************************************** **************

حقیقتا قرار نبود جایی از این شعر ها خونده بشه ولی ((خیلی وقت است که سخنی نگفته ام نه به این خاطر که حرفی نبود به این دلیل که زبان از گفتن اینهمه ناگفتنی به تنگ آمده بود وقلم از نوشتن اینهمه درد شرم داشت مینویسم تا بخوانید از ته دل مینویسم ...))
You can see links before reply





یکی دانسته ام روزی ولی در خاطرم اکنون
نه میآید نه میماند ز یادم رفته رنگ از خون

برادر دیده ام مردی که از مردار آن مردان
ز خون آن برادر ها همی مینوشد ازمی دان

طبیبی در طمع مال و هراسی بهر جان نارد
خدایا این بشر نام از دل دنیا خبر دارد؟

جهانخواران دینگونه همه از کفر میگویند
ولی در محضر مردم ز کافر حکم میروید

زنان در فکر شویند و گهی آن را نمیخواهن
غلامان از ره ارباب و مرکب بر نمی آین

همه چشمی به راه اند و نمیدانند که او باشد؟
نه میآید نه میماند، چرا باید سبو باشد؟

فساد اندر میان ما خدارا کشته واویلا
همه در او گرفتارو یکی سرگشته ناپیدا

ز یک مرد صفت قانون هزاران رنگ میروید
همه در ادعایندو شرف را ننگ میشوید

چنان کباده ی یاری به مردم تلخ می آید
که بی کس رابیاسوده زیاران رنج میباید

پدر در سوز میسوزد ز جان تن نمیخواهد
پسر بر مشت میکوبد که جان این تن نمیباید

زبانم بند می آید خداوندا چه میگویم؟
زهر کویی که میآیم هزاران درد میجویم

یکی دانسته ام روزی ولی آن را نمیخواهم
نه میآید نه میماند برون از واقع می آیم


************************************************** *****************
((دیده ی نیک بنگرید))



You can see links before reply



هر کس که گهی کافر و گه شاکر شد
در محضر او هر دو جهان قاصر شد
نیمیست که این اهل محل میدانند
بس یاوه سرایی هنر شاعر شد


************************************************** **********************
تقدیر

You can see links before reply 2%DB%8C%20%D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%A2%D8%A8%D8%A7% D8%AF%DB%8C%20023%20(41)%D8%AA%D9%82%D8%AF%DB%8C%D 8%B1.jpg




آنچه روزی عمر بالیدن ببود امروز نیست
شاید این تقدیر و دل مجبور نیست
هر چه امروز است شاید روزکی
از کفم سرگشته دل رنجور نیست
شاهدی این دل بخواهد محض فردایی دگر
شاید از رویا جوابی در غم مهجور نیست

آرزو


************************************************** **************




You can see links before reply



خداوندا اگر واماندم از خویش
مرا یاری نیکان باید از پیش
چو ایمانم نیامد هر گذر را
زمسلک اشک و آهم خواهد این کیش





************************************************** *******************

به یاد زنده یاد اسطوره ی بزرگ دنیای من کارو...

مصلوب

You can see links before reply


مردیست میسراید پیغام در گلویش
خاریست فهم مردم اندر میان رویش
کس را نمیشناسد بیگانه با رقیبان
تحریم میستاند چیزی شبیه طغیان
بس یاوه مینویسد باشد چو اعتقادی
یک مرد دیر باور هر دم به انتقادی
خاری به چشم مستان در بار تیر باران
مرداد از پس آمد چون است د ربهاران
کوته نظر دراین کوی صد بیش از بلندا
کین مختلف به یک رائ روزی شود هویدا
از مرگ گوید امروز در هر خسی گرفتار
گویی به پای آنان سر را بداده بر دار
عاقل به چشم مستان صد توبه در شکستن
او را به مثل عاقل مستان نمی پرستن !
روزی رسد که او را در یاد میسپارند
چون از میان برفت و در خاک میگذارند...



You can see links before reply 8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.jpg (You can see links before reply 8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.jpg)


آرزو

Sina_Yanni
Sunday 6 December 2009, 03:12 PM
سلا م آرزو خانم . عجب شعری !!!! البته به نظر من قسمت دوست و دشمن بهتره . حقیقتم بد نیست . به هر حال موفق باشی . هم در زندگی ، هم در موسیقی ، هم در شعر .

forever
Sunday 6 December 2009, 05:41 PM
سلام...شعر زیبایی بود...
موفق باشید

milad_l
Sunday 6 December 2009, 06:04 PM
با سلام...
انسانها وقتی دچار فشار هایی در زندگی میشن این فشار یا براشون بده و یا باعث میشه کارهای خارق العاده انجام بدن. اگه واقعا این شعر ها مال شماست باید بهتون تبریک بگم.

Mehraneh
Monday 7 December 2009, 11:33 AM
سلام شعر هاتون بسیار زیبا بود
هر چی تمرین و مطالعتون رو بیشتر کنید باز هم بهتر می شه
اما در مجموع شعر هاتون بسیار خواندنی بود
موفق باشید

mehdihooman
Monday 7 December 2009, 01:11 PM
خانم آرزو شعر زيبايي بود
مطمئن هستيد شما يهو منقلب شديد؟
چون شعرتون خيلي زيبا بود و فكر مي كنم حتماً زمينه هايي رو از قبل داشتيد و مطالعه داريد .

forever
Monday 7 December 2009, 01:59 PM
چشمم به راه و اشكم زديده روانه است
راهي كه ندارم ،اشك و آهم بهانه است
سوگند به آن معبد سرخ و دل سنگ
كين ليلي ومجنون به خدا فسانه است
این شعرتون خیلی زیباست...چند تا شعر گفتین تا حالا...جایی چاپ نکردین تابه حال؟ حیفه...:41::7:

arezuhaa
Monday 7 December 2009, 02:12 PM
این شعرتون خیلی زیباست...چند تا شعر گفتین تا حالا...جایی چاپ نکردین تابه حال؟ حیفه...:41::7:

راستش زياد شعر نگفتم در حد 7-8 تا، تا حالام جايي نه خوندمشون ونه چاپ كردم چون زمان زيادي از خلقشون نميگذره (مرسي از نظراتتون)

moein babayee
Monday 7 December 2009, 05:42 PM
سلام آرزو خانم
خیلی جالب بود و همین طور عالی واسه کسی که چند وقته شروع کرده! ایوول

فقط اگه فضولی نیست یک سوال داشتم؟
احتمالا تو این مدت شکستی نخوردی؟

آخه معمولا یا یک نفر استعداد شعر گفتن رو داره یا تو جو و آب و هوای شعر قرار می گیره و می گه
اگه تو جوشی پیشنهاد می کنم خیلی جدی ادامه بدی تا از این حالت در نیای

arezuhaa
Monday 7 December 2009, 08:50 PM
سلام آرزو خانم
خیلی جالب بود و همین طور عالی واسه کسی که چند وقته شروع کرده! ایوول

فقط اگه فضولی نیست یک سوال داشتم؟
احتمالا تو این مدت شکستی نخوردی؟

آخه معمولا یا یک نفر استعداد شعر گفتن رو داره یا تو جو و آب و هوای شعر قرار می گیره و می گه
اگه تو جوشی پیشنهاد می کنم خیلی جدی ادامه بدی تا از این حالت در نیای

مرسي از لطفتون ،خوشبختانه شكست نخوردم در واقع شكست در زندگي من جايي نداره اما بايد بگم بله من رشته ام ادبياته و از بچگي توي محيط شعر و موسيقي بزرگ شدم ولي هرگز شعر نگفته بودم اما عاشق شعر بودم و هستم و حالا يه دفه...

mehdihooman
Monday 7 December 2009, 09:51 PM
فكر مي كنم وزنش يه مقدار نا هماهنگه .
ولي معني زيبايي داره موفق باشي

GhazalMusic
Tuesday 8 December 2009, 12:42 AM
سلام آرزو خانم باید بگم آآآآآآآآآآآآآآآآآفرین خیلی زیبا ....

mehdihooman
Tuesday 8 December 2009, 05:11 PM
خيلي زيبا بود . پيشنهاد من :

جادوي عشق

Amir
Tuesday 8 December 2009, 06:12 PM
برای شروع عالی بود

rumour
Tuesday 8 December 2009, 07:15 PM
خیلی خوب و حساب شده.تا اونجایی که من میدونم وزن در شعر ها رعاین شده بود.
میشه شعر دوست و دشمن رو من بزارم امضام؟خیلی خوشم اومد ازش

arezuhaa
Wednesday 9 December 2009, 08:59 AM
مرسي از نظراتتون اگه ممكنه يه عنوان مناسب براي اين چهارپاره پيشنهاد كنيد

اين عشق براي تو اگربهانه است
گر آب زلالي زدلت روانه است
گرجام مي و شوكت خاري به بهاست
ياكه اين عشق برايت تب آن ترانه است
اين عشق براي من ديوانه دواست
تو بدان كين نفست باد ني و حكم نواست
دل محكوم مرا صبر و قراري بشكست
نتوان يافت مزارش كه ز جادوي عصاست

آرزو

قابل توجه دوستان عزيز آقاي mehdihooman براي اين شعر جادوي عشق رو پيشنهاد كردن و منم اين عنوان رو براي اين شعر قرار دادم اگه بازم كسي پيشنهادي داره بگه با تشكر
آرزو

Black_Violin
Saturday 20 February 2010, 11:18 AM
سلام.لطفا ادامه بدید زیباست

آناهيتا 79
Saturday 20 February 2010, 11:39 AM
سلام من آرزو 18 سالمه حدودا چند هفته ايه كه منقلب شدم و شعر ميگم خواهان نظرات و پيشنهاد هاي شما هستم لطفا كمكم كنيد


دوست و دشمن

باور نكردم تا به حال ياري كه با خود داشتم
ياري براي من نبود خنجر به دستي داشتم
از پشت برايم دشنه و از روبرو لبخند بود
باور نكردم سوختم، زيرا كه ياري داشتم!


***
حقيقت

از مردمان اين ديار راهي به سوي غصه نيست
چاهي به روي ظلمت و اشكي به روي ديده نيست
محكوم مردن تير مرگ،مسلول باد سينه سنگ
جايي ندارد اين خدنگ،محكوم بي مسلول نيست
گر آسمان را بنگري اندك غباري مرده است
گر آتشي بر پا شود، جايي براي جنگ نيست
از مردماني كز وطن مامي به جز عشاق لا
لاكن وطن را جنتي بي عيبو بي معيوب نيست
ديده بگشا و به واقع بين جهان كهنه را
كز حقيقت واقعي باشد كه در پندار نيست
از سخنهاي عظيم پير فرتوت، اين ديار
نكته اي حاصل شده كين نكته جايي بيش نسيت
جوياي نامي گشته ايم كز آرزو برخواسته
غافل كه نامي اينچنين اندر ميان واقع نيست


آرزو

آرزو جان بهتون تبريك مي گم . اونچه مهمه اون ذوق و استعداد شعر هست كه شما خوبشو داريد . من تو اينجور زمينه شعري نيستم اما از شعرهاي شما واقعا خوشم اومد . موفق باشي عزيزم.

Sohrab Iwis
Saturday 20 February 2010, 02:09 PM
درود

شعرهاتون خيلي پر محتوا و سنگين است !

براي يك تازه كار خوب ميشه گفت : عاليه !

تبريك ميگم !!

ghzl
Saturday 20 February 2010, 04:17 PM
برای شروع خوبه اما باید مطالعات بیشتری درباره قافیه و عروض و
سبک های شعری و مخصوصا اوزان شعر داشته باشید .
و همینطور بار معنایی شعر نباید به خاطر رعایت وزن مورد غفلت واقع بشه.
موفق باشید .

ehsanmir
Saturday 20 February 2010, 07:47 PM
سلام .مطمئنا" اگر این راه رو جدی پیش بگیرید در اینده شاعر خوبی خواهید شد. ادامه بدید................ موفق باشید...

mehdihooman
Saturday 20 February 2010, 10:40 PM
شعر زيبايي بود حتماً‌ادامه بديد

mehdihooman
Tuesday 30 March 2010, 09:44 PM
چون از ته دل نوشتي واقعاً‌ بر دل نشست .
بدون تعارف

morteza3164
Tuesday 30 March 2010, 11:31 PM
بسیار زیبا سرودید من که خیلی لذت بردم آفرین
البته من در حدی نیستم که بخواهم از شعر شما ایرادی بگیرم چون سوادشو ندارم اما راجع به شعر زیر تا آنجا که برنگ سیاه است ریتم و آهنگ شعرتون یکسان است ولی بعد از آن ریتم شعر عوض میشه که بنظر من این کار با ارزش را کمی آزار میده
حقيقت

از مردمان اين ديار راهي به سوي غصه نيست
چاهي به روي ظلمت و اشكي به روي ديده نيست
محكوم مردن تير مرگ،مسلول باد سينه سنگ
جايي ندارد اين خدنگ،محكوم بي مسلول نيست
گر آسمان را بنگري اندك غباري مرده است
گر آتشي بر پا شود، جايي براي جنگ نيست
از مردماني كز وطن مامي به جز عشاق لا
لاكن وطن را جنتي بي عيبو بي معيوب نيست
ديده بگشا و به واقع بين جهان كهنه را
كز حقيقت واقعي باشد كه در پندار نيست
از سخنهاي عظيم پير فرتوت، اين ديار
نكته اي حاصل شده كين نكته جايي بيش نسيت
جوياي نامي گشته ايم كز آرزو برخواسته
غافل كه نامي اينچنين اندر ميان واقع نيست

در کل اشعار شما بسیا قوی و پر معنا است لطفا از سخنان بنده رنجیده خاطر نشوید و از شما تقاضا دارم از آنجایی که رشته تخصصی شما ادبیاته کمی از معلومات ادبی خودتان را در اختیار بنده حقیر قرار دهید تا بنده هم بتوانم در مسیر زندگی و تعالی ادبیات و زبان شیوای پارسی گام کوچکی بردارم

با تشکر برادر کوچک شما الیاس

arezuhaa
Wednesday 31 March 2010, 06:17 AM
الیاس جا شما که خودتون استادین نیازی به معلومات این بنده ی حقیر ندارید راستش در مورد شعری که گفتین ((این دومین شعر من بود که سرودم برای همین دلم نیومد تصحیصش کنم چون تا حدودی برام با ارزشه، به خاطر اینکه دومین کارم بوده ولی چون خیلی دوسش داشتم نوشتم مرسی از نظرتون))

كوروش88
Wednesday 31 March 2010, 08:13 AM
درود
فرموديد نظر بدهيد والا قصد جسارت نداشتم چون مي ترسم همان كه گفتيد شود :کارتان نقد گری نیست بسی خرده گریست. روي هر يك از شعرهاي زيباي شما بحث نمي كنم ، فقط نظري كلي مي دهم و رخصت.:
شعرهاي شما نگاهي متفاوت و فكري جديد دارد. و اين فوق العاده است . شما شعرتان از جنس ديگري است كه من خيلي مي پسندم. و چون شعر زائيده افكارمان است اين نشان از فكر روشن شما دارد. تبريك. در شعرهاي زيباي شما نوعي شتاب زدگي است كه باعث مي شود پيامتان را شلاق گونه به مخاطب بدهيد. مثالي درموسيقي بياورم ، مانند آهنگ : راه دهيد يار را چونكه نگار مي رسد / مژده دهيد باد را ... ( نمي دونم از كي هست ) . اين نوع شعر بيشتر به شعرهاي انقلابي نزديك مي شه . ( ايراد نيست) وارد ساختار شعر شما نمي شوم كه به خودم قول دادم به شعر ديگران كار نداشته باشم ( هر چند در يكي ، دو روز گذشته تا حدودي پيمان شكني كردم ) و از طرفي شما استاد اين حقير مي باشيد . چون كمترينم . جنس ، پيام ، و گفته هايتان ، شما را به عنوان يك روشنفكر معرفي مي كند . بعضي وقتها غم هايي بزرگتر از غم خودمان است و شما اين را به خوبي درك كرده ايد . موفق و پيروز باشيد و به اميد روزي كه شعر آزادي را در هواي آزادي بسرائيد.
جمالت آفتاب هر نظر باد / زخوبي روي خوبت خوبتر باد.
يا حق.

Mohsen_M
Wednesday 31 March 2010, 09:05 AM
درود بر شما،
دوست عزیز کار خوبیه، ولی مشکل قافیه داره!!!
بیشتر تمرین کنید، مطالعاتتون رو افزایش بدید، رو شعر هاتون کار کنید، ویرایش کنید لغات مناسب تر رو پیدا کنید!
من از یه شاعر شنیدم که برای شعر گفتن از بین بیش از 10 لغت مترادف می گشته و بهترین رو انتخاب می کرده!
خیلی مطالعه کنید تا موفق تر شید!
این حرفا نباید شما رو دلسرد کنه!!!
موفق، پیروز و سر بلند باشید

violon13
Wednesday 31 March 2010, 10:07 AM
آرزو جان شعرهای قشنگی میگی اگه ادامه بدی میتونی پیشرفت خوبی داشته باشی

arezuhaa
Wednesday 31 March 2010, 08:52 PM
درود بر شما،
دوست عزیز کار خوبیه، ولی مشکل قافیه داره!!!
بیشتر تمرین کنید، مطالعاتتون رو افزایش بدید، رو شعر هاتون کار کنید، ویرایش کنید لغات مناسب تر رو پیدا کنید!
من از یه شاعر شنیدم که برای شعر گفتن از بین بیش از 10 لغت مترادف می گشته و بهترین رو انتخاب می کرده!
خیلی مطالعه کنید تا موفق تر شید!
این حرفا نباید شما رو دلسرد کنه!!!
موفق، پیروز و سر بلند باشید


مرسی از نظرتون منم شعر هامو گذاشتم که نظرات وانتقادات مخاطب و بشنوم و سلیقه مردم روبشناسم راستش شعری که اخیرا"گذاشتم به نظر خودم مشکلی نداره البته نظر من بر میگرده به ویراستدارم که شعرمو تصحیح و ویراستاری کرده و همچنین درشب شعر اصفهان مقام آورده حالا نمیدونم کجاش ایراد داره ممنونن میشم اگه بیان کنید بازم مرسی ، خواهان نظرات و انتقاداتتون هستم با سپاس فراوان

arezuhaa
Wednesday 31 March 2010, 09:18 PM
درود
فرموديد نظر بدهيد والا قصد جسارت نداشتم چون مي ترسم همان كه گفتيد شود :کارتان نقد گری نیست بسی خرده گریست. روي هر يك از شعرهاي زيباي شما بحث نمي كنم ، فقط نظري كلي مي دهم و رخصت.:
شعرهاي شما نگاهي متفاوت و فكري جديد دارد. و اين فوق العاده است . شما شعرتان از جنس ديگري است كه من خيلي مي پسندم. و چون شعر زائيده افكارمان است اين نشان از فكر روشن شما دارد. تبريك. در شعرهاي زيباي شما نوعي شتاب زدگي است كه باعث مي شود پيامتان را شلاق گونه به مخاطب بدهيد. مثالي درموسيقي بياورم ، مانند آهنگ : راه دهيد يار را چونكه نگار مي رسد / مژده دهيد باد را ... ( نمي دونم از كي هست ) . اين نوع شعر بيشتر به شعرهاي انقلابي نزديك مي شه . ( ايراد نيست) وارد ساختار شعر شما نمي شوم كه به خودم قول دادم به شعر ديگران كار نداشته باشم ( هر چند در يكي ، دو روز گذشته تا حدودي پيمان شكني كردم ) و از طرفي شما استاد اين حقير مي باشيد . چون كمترينم . جنس ، پيام ، و گفته هايتان ، شما را به عنوان يك روشنفكر معرفي مي كند . بعضي وقتها غم هايي بزرگتر از غم خودمان است و شما اين را به خوبي درك كرده ايد . موفق و پيروز باشيد و به اميد روزي كه شعر آزادي را در هواي آزادي بسرائيد.
جمالت آفتاب هر نظر باد / زخوبي روي خوبت خوبتر باد.
يا حق.


ممنون از نظرتون واقعا جای خوشحالی داره که شما انقد خوب در مورد شعرم با صراحت صحبت میکنید به نظر من حقیقت هرگز ناگوار نیست و همیشه برای من یک هدیه بوده همینطور اتقاد ولی شعرنقد گری در مورد افرادی بود که به من خرده گرفتند که چرا سخت شعر میگم راستش این دست خودم نیست من در شعر گفتن از هیچچ قانونی استفاده نمیکنم این قانونه که با من همراه میشه و گاهی اوقات ناسازگار ،دست خودم نیست شاید افکارم سختن یا گفتارم ،ولی دارم سعیمو میکنم که آسون شعر بگم واما گاهی اوقات شعر برای من مثل یک حمله میمونه که گرفتارش میشم و نمیتونم کنترلش کنم من در شعر هام از چک نویس استفاده نمیکنم چون این تبع در اثر یک انقلاب در من شکل گرفت و به صورتی انقلابی و کاملا ناخواسته به پیش میره گاهی اوقات افکارم من و به شعر وا میدارن این احساسم نیست که شعر میگه بلکه یه چیزیه که نمیدونم چیه فقط میدونم چون از احساس زیاد استفاده نمیشه گاهی اوقات گزنده و به قول شما مثل شلاق میمونه و شاید برای بعضی ناگوار باشه ولی این طبیعت شعر منه و شاید یکی از دلایلش محیط و شرایط اجتماعی و سیاسی باشه که بر زندگی من حاکمه و من شدیدا با اونها سر ناساگاری دارم و باز هم بسیار سپاس بابت نظرتون امیدوارم که منو هم شما و هم تمام مخاطبینم درک کنید با سپاس فراوان
آرزو

M8H
Wednesday 31 March 2010, 09:25 PM
شعراتون خیییلی زیبا و پر معنی بود.
موفق باشی دوست عزیز!

morteza3164
Thursday 1 April 2010, 12:29 AM
یک لحظه چراغ آرزوهاپف کن
قطع نظر از جمال هر یوسف کن
زین شهد یک انگشت به کام تو کشم
از لذت اگر مست نگردی تف کن

ديوان اشعار ابوسعید ابوالخیر

ببخشید گفتم شوخی کرده باشم حال و هوا عوضشه
گفته بودید که شعر شما مقام آورده من هم به شما تبریک میگوییم و چقدر تاسف میخورم که چرا اینقر دیر با شما آشنا شدم . از یک پیر فرزانه شنیدم که به هر کسی که میرسی چه دوست وچه دشمن نکات مثبت اونو سریع برداشت کن و در زندگی خودت بکار ببر . من نیز در ابتدای جاده شاعری هستم و دارم با پای لنگان راه میروم پس امیدوارم که راهنمایی های شما چون عصای دستی برای پای لنگ من باشد

با تشکر برادر کوچک شما الیاس

mohsen1706
Thursday 1 April 2010, 12:34 AM
سلام خیلی خوشم اومد مخصوصا از قسمت اول.ولی یکم سعی کن روونتر بگی
آفرین

alone_composer
Thursday 1 April 2010, 09:40 AM
سلام من آرزو 18 سالمه حدودا چند هفته ايه كه منقلب شدم و شعر ميگم خواهان نظرات و پيشنهاد هاي شما هستم لطفا كمكم كنيد


دوست و دشمن

باور نكردم تا به حال ياري كه با خود داشتم
ياري براي من نبود خنجر به دستي داشتم
از پشت برايم دشنه و از روبرو لبخند بود
باور نكردم سوختم، زيرا كه ياري داشتم!


***
حقيقت

از مردمان اين ديار راهي به سوي غصه نيست
چاهي به روي ظلمت و اشكي به روي ديده نيست
محكوم مردن تير مرگ،مسلول باد سينه سنگ
جايي ندارد اين خدنگ،محكوم بي مسلول نيست
گر آسمان را بنگري اندك غباري مرده است
گر آتشي بر پا شود، جايي براي جنگ نيست
از مردماني كز وطن مامي به جز عشاق لا
لاكن وطن را جنتي بي عيبو بي معيوب نيست
ديده بگشا و به واقع بين جهان كهنه را
كز حقيقت واقعي باشد كه در پندار نيست
از سخنهاي عظيم پير فرتوت، اين ديار
نكته اي حاصل شده كين نكته جايي بيش نسيت
جوياي نامي گشته ايم كز آرزو برخواسته
غافل كه نامي اينچنين اندر ميان واقع نيست


آرزو

دوست عزیز با درود بر شما.

دامنه لغات و واژگان شما بالاست و این بدون تردید نقطه قوت به حساب می آید. اما در حوزه شعر کلاسیک پایبندی به ریتم موزون و هماهنگ ابیات و همچنین رعایت دقیق قافیه ها از ملزومات است. در شعر دوم خط ریتم (وزن) تا حد زیادی رعایت شده و کاملا احساس می شود اما از نظر قافیه ها هیچ نظم و سیر دقیقی دیده نمی شود.

با حس خوب و دامنه لغات قوی که دارید اگر روی اصول دقیق عروض و قافیه شعرتان کار کنید نتیجه مطلوب تری می گیرید.

با سپاس فراوان

arezuhaa
Thursday 1 April 2010, 12:34 PM
دوست عزیز با درود بر شما.

دامنه لغات و واژگان شما بالاست و این بدون تردید نقطه قوت به حساب می آید. اما در حوزه شعر کلاسیک پایبندی به ریتم موزون و هماهنگ ابیات و همچنین رعایت دقیق قافیه ها از ملزومات است. در شعر دوم خط ریتم (وزن) تا حد زیادی رعایت شده و کاملا احساس می شود اما از نظر قافیه ها هیچ نظم و سیر دقیقی دیده نمی شود.

با حس خوب و دامنه لغات قوی که دارید اگر روی اصول دقیق عروض و قافیه شعرتان کار کنید نتیجه مطلوب تری می گیرید.

با سپاس فراوان


درود
مرسی از نظرتون،دوست عزیز من قبلا هم اشاره کردم که این شعر دوم من بوده و متاسفانه تجربه من یاری نکرده و به قول شما دارای مشکلات عروضی و همچنین قافیه ی اساسی هست ولی هیچ شاعری دوست نداره شعر های ابتدایی خودش و تغییر بده چون براش با ارزشن و همچنین ترجیح میدم به جای اینکه زور بزنم و شعر هامو تغییر بدم یا اصلاح کنم ضعف ها و مشکلات شعریم و در شعر های بعدی جبران کم ، و همچنان خواهان نظرات و پیشنهاد های شما هستم و امیدورم به کمک شما بتونم دریچه ی دیدمو وسیع تر کنم و حرف دل ها رو بزنم
با تشکر آرزو

morteza3164
Thursday 1 April 2010, 04:47 PM
با سلام

مثل همیشه اشعارتون زیبا است هر چند که تکراری بود اما باز هم بوی تازگی میداد .امیدوارم بتونیم آخرین شعر شما را هم ببینیم

arezuhaa
Friday 2 April 2010, 08:11 PM
خوب برای شما که عضو گروه شعر وترانه هستید تکراری هست ولی برای الباقی نت آهنگی ها جدیده منم امیدوارم بتونم به جایی برسم ...

mehdihooman
Friday 2 April 2010, 08:32 PM
دوبيتي زيبايي بود .
ولي خيلي دوست دارم بدونم جرا در مورد شاعرها اين شعر رو گفتيد ؟:redguitar:

آناهيتا 79
Saturday 3 April 2010, 08:52 AM
عزيزم ، تو هميشه شعرهات قشنگه ، هر طور كه باشه و هر سبكي كه باشه . شعرهاتو دوست دارم و خودتم مثل شعرهات . موفق باشي ( در ضمن اين آخرييه بس یاوه سرایی هنر شاعر شد جالب بود ، فكر كنم از اين به بعد روي شعرهام بيشتر تمركز كنم ! )

arezuhaa
Saturday 3 April 2010, 09:22 AM
ممنون خوشحالم که اینو میشنوم راستش من سعی میکنم تقلید نکنم ولی گاهی اوقات ممکنه شعرهام قابل درک نباشه امیدوارم همه بتونن مثل شما با طرز تفکرم ارتباط بر قرار کنن باسپاس فراوان از همایتتون

arezuhaa
Saturday 3 April 2010, 11:02 AM
دوبيتي زيبايي بود .
ولي خيلي دوست دارم بدونم جرا در مورد شاعرها اين شعر رو گفتيد ؟:redguitar:


دوست عزیز عده ای از منتقدان عقیده دارند که شاعران امروز به حرافی و یاوه سرایی رو آوردن در صورتی که ما در هر دوره ای از تاریخ همچنان شاهد ظهور شاعران توانا یی هستیم که منحصر به فردن واگر شاعران امروز ما یاوه سرا هستن پس باید نتیجه گرفت که همه ی شاعران در همه ی دوران یاوه سرا هستن ولی یاوه سرایی در این شعر به معنی واقعی نیست بلکه نامیست بر معنایی واقعی شعر از ازل تا به امروز...

morteza3164
Sunday 4 April 2010, 01:12 AM
باز هم مثل گذشته گل کاشتی آرزو

Mohsen_M
Sunday 4 April 2010, 04:24 PM
تقدیر

آنچه روزی عمر بالیدن ببود امروز نیست
شاید این تقدیر و دل مجبور نیست
هر چه امروز است شاید روزکی
از کفم سرگشته دل رنجور نیست
شاهدی این دل بخواهد محض فردایی دگر
شاید از رویا جوابی در غم مهجور نیست
آرزو

سلام خسته نباشید، شعر های خوبی می گید، مضمون خبی داره، اما، چرا سعی نمی کنید به زبان امروزی بگید نه مثل حافظ و سعدی! :39: (آخه برا منه بی سواد خوندنش سخته :9: )
قبلا گفتم قافیه ها مشکل دارن و اینجا امروز رو با مجبور قافیه کردین! من خودم این اشکال ها رو داشتم که دارم به شما می گم تا شما اشتباه منو تکرار نکنید!
موفق پیروز و سر بلند باشید

arezuhaa
Sunday 4 April 2010, 09:38 PM
سلام خسته نباشید، شعر های خوبی می گید، مضمون خبی داره، اما، چرا سعی نمی کنید به زبان امروزی بگید نه مثل حافظ و سعدی! :39: (آخه برا منه بی سواد خوندنش سخته :9: )
قبلا گفتم قافیه ها مشکل دارن و اینجا امروز رو با مجبور قافیه کردین! من خودم این اشکال ها رو داشتم که دارم به شما می گم تا شما اشتباه منو تکرار نکنید!
موفق پیروز و سر بلند باشید

دوست عزیز در اینجا مجبور با رنجور و مهجور هم قافیه است بیت اول مصرع نیست در ضمن این یک شعر آزاد هست و بهتره که شما سعی کنید اطلاعاتتون و درادبیات بالا ببرید همیشه نباید همه چیز به سادگی آب خوردن باشه گاهی اوقات تامل لازمه(
گفتنی هارا بگفتم باز هم گویم چنین/مردمان قریه نامم از کهن زادان که نیست
هم زبانم با شما اندک تامل بس بود /دانش اندوزی بباید کج زبانی آر نیست!)
با تشکر

Mohsen_M
Monday 5 April 2010, 08:42 AM
دوست عزیز در اینجا مجبور با رنجور و مهجور هم قافیه است بیت اول مصرع نیست در ضمن این یک شعر آزاد هست و بهتره که شما سعی کنید اطلاعاتتون و درادبیات بالا ببرید همیشه نباید همه چیز به سادگی آب خوردن باشه گاهی اوقات تامل لازمه(
گفتنی هارا بگفتم باز هم گویم چنین/مردمان قریه نامم از کهن زادان که نیست
هم زبانم با شما اندک تامل بس بود /دانش اندوزی بباید کج زبانی آر نیست!)
با تشکر

یعنی چی بیت اول مصرع نیست!!! (خوب بیت که مصرع نمی شه!!!)
پس چرا نیست با نیست مثل ردیف قرار گرفتن! من اونقدرها هم بی سواد نیستم، شما می خواید بگید اون شعر با این شعر که تو پست قبل گذاشتید تو یه خانواده هستن؟!

arezuhaa
Monday 5 April 2010, 12:23 PM
یعنی چی بیت اول مصرع نیست!!! (خوب بیت که مصرع نمی شه!!!)
پس چرا نیست با نیست مثل ردیف قرار گرفتن! من اونقدرها هم بی سواد نیستم، شما می خواید بگید اون شعر با این شعر که تو پست قبل گذاشتید تو یه خانواده هستن؟!

دوست عزیز من قصد توهین نداشتم ولی شما اشتباه متوجه شدید مصرع با مصراع فرق داره متاسفانه نمیتوم براتون اعراب بذارم که اشتباه تلفظ نکنید ولی سعیمو میکنم که توضیح بدم ((میم )با ضمه،(صات) با فتحه،(ر) بافتحه) اون چیزی که شما گفتید مصراع هست و با مصرع فرق داره مصرع بیت اولی هست که هر دو مصراع آن هم قافیه باشند و شعر من در قالب قطعه سروده شده قطعه شعریست حداقل در دوبیت که معمولا مطلع آن مصرع نیست و مصراع ها ی زوج آن هم قافیه هستند بیت اول را مردف میگویند بیتی که به جای قافیه دارای ردیف هست امیدوارم که سوءتفاهم برطرف شده باشه


آنچه روزی عمر بالیدن ببود امروزنیست /شاید این تقدیر و دل مجبور نیست(مردف)
هرچه امروز است شاید روزکی/ز کفم سرگشته دل رنجور نیست
شاهدی این دل بخواهد محض فردایی دگر/شاید از رویا جوابی در غم مهجور نیست

arezuhaa
Tuesday 6 April 2010, 02:16 PM
ببخشید دوستان ولی به خاطر درگیری های درسی از این به بعد کمتر میتونم سر بزنم برای همین تعداد شعر هامو زیاد کردم که جبران بشه با سپاس فراوان
آرزو

Parisa-Delbar
Tuesday 6 April 2010, 02:21 PM
شعرهای خوشگلی هستن

Avazekhan
Tuesday 20 April 2010, 10:33 PM
سلام و درود بر شما
من نیومدم که فقط آفرین بگم و برم
اشعار شما هم حسن دارد و هم عیب
حسن های شعر شما: زاویه دید شاعانه ای دارید و خواهوان بیان کردن دیدتان در اشعارتان هستید
کمی بی پروا و جسورید که به نظر من حسنه ""بقیه رو کار ندارم""
و اما معایب:
شما سعی دارید که از قالب شعر سنتی استفاده کنید اما از لحاظ عروضی دارای مشکلاتی است ""تقریبا هر مصرع یک مشکل"" حد اقل در دو شعر اولتون که بنده خوندم
و آشنایی زیادی با اوزان ندارید شاید برای اینکه شعر سنتی رو کمتر خوندین!!!! :39:
و اما پیشنهاد:
برای اینکه علم عروض و اوزانتان ارتقا یابد و بتوانید اشعار زیبایتان را اصلاح کنید من یک کتاب بهتون معرفی میکنم
کتاب عروض و قافیه نوشته دکتر سیروس شمیسا انتشارات دانشگاه پیام نور
بازم هست اما این یکی هم مختصره هم تمرینای زیادی داره هم بازده زیادی داره
و پیشنهاد دومم اینه که در صورتی که دوست داشتید بفرمایید تا بنده روی اشعارتون (در حد علم ناچیز خودم) از لحاظ وزنی کار کنم و خدمتون بگم
با تشکر

arezuhaa
Wednesday 21 April 2010, 09:37 AM
سلام و درود بر شما
من نیومدم که فقط آفرین بگم و برم
اشعار شما هم حسن دارد و هم عیب
حسن های شعر شما: زاویه دید شاعانه ای دارید و خواهوان بیان کردن دیدتان در اشعارتان هستید
کمی بی پروا و جسورید که به نظر من حسنه ""بقیه رو کار ندارم""
و اما معایب:
شما سعی دارید که از قالب شعر سنتی استفاده کنید اما از لحاظ عروضی دارای مشکلاتی است ""تقریبا هر مصرع یک مشکل"" حد اقل در دو شعر اولتون که بنده خوندم
و آشنایی زیادی با اوزان ندارید شاید برای اینکه شعر سنتی رو کمتر خوندین!!!! :39:
و اما پیشنهاد:
برای اینکه علم عروض و اوزانتان ارتقا یابد و بتوانید اشعار زیبایتان را اصلاح کنید من یک کتاب بهتون معرفی میکنم
کتاب عروض و قافیه نوشته دکتر سیروس شمیسا انتشارات دانشگاه پیام نور
بازم هست اما این یکی هم مختصره هم تمرینای زیادی داره هم بازده زیادی داره
و پیشنهاد دومم اینه که در صورتی که دوست داشتید بفرمایید تا بنده روی اشعارتون (در حد علم ناچیز خودم) از لحاظ وزنی کار کنم و خدمتون بگم
با تشکر


مرسی از نظرتون دوست عزیز ولی من خودم رشتم ادبیات هست و دو واحد عروض و قافیه پاس کردم ولی درمورد دوشعر اول باهاتون موافقم واین و هم بارها گفتم که اون دوشعر، شعر های اولیه و ابتدایی منه و درسته اشکالات وزنی زیاد داره ولی الباقی شعر هامم بخونین! به هر حال از بابت نظراتتون ممنون این رو هم باید بگم که من خودم ویراستار دارم ، لطف عالی متعالی

arezuhaa
Wednesday 21 April 2010, 03:48 PM
باسلام خدمت دوستان عزیز برای خواندن اشعار به صفحه ی اول مراجعه کنید و همچنین برای خواندن سایر آثار این جانب میتوانید به وبلاگ بنده با آدرس(You can see links before reply)مراجعه (You can see links before reply)مراجعه) فرمایید
باسپاس فراوان

arezuhaa
Wednesday 5 May 2010, 08:12 AM
You can see links before reply



شبم به صبح میشود زبهر روی عاشقان// دلی ز قید بودن و شبی ز مهر همرهان
چو شب سیاه گشته ام غلام روی بنده ای// کنیز ماه میشود دل همیشه آسمان
چه گویمش ز جان خود زبیقراریم بسی// حدیث یار میدهم ز بوی جوی مولیان
خراب پیچ و تاب مو،اسیر بوی بودنش// خموش مانده تا به کی دلی زپرده ی نهان؟
صلاه میرود دلم به التماس وصل او// که هوش از سرم رود در امتداد هر اذان
دلم به حال عاشقان همیشه داغ میشود// چشیده دل غم فراق و در زمانه جاودان
ده از نگاه عاشقم بریده ی امید باد// که عشق در ده دگر نبوده اینچنین عیان
سبوی و سنگ هر دمی به هم کشیده میزنند// چه باوری کنم که دل به او لتی زند،فغان
که در نگاه دیگران سبوی بوده ام ز پیش/که سنگ یار بودومن زسنگ دوریک جهان
نمانده حال و روزه ای برای حمل دردها// غم زمانه تا به کی؟نمی زدیده ام روان
برادران نامی ام که باد بر گلو زنند// نگاه در نگاه من زمانه گشته محو آن
ز حجب سنگ مانده ام به حیرتم ز خجل او// که رنگ دیده اش کسی ندیده غیر چاهیان
ز یک دل جوان کنون هزار یار میدهد// دلی ز یار من احد،یکی هزار در زمان
دخیل بسته این دلم که روز هجر سر به سر// شب فراق رفته و امید وصل همچنان
به خواب مانده ام کنون که یار در شبم خزان// چو التماس و آرزو بیا و در شبم بمان


آرزو

violon13
Wednesday 5 May 2010, 08:19 AM
واقعا زیباست

stamina89
Wednesday 5 May 2010, 09:12 AM
به به . بسيار عالي :41: به قول معروف توي رگهاي شما به جاي خون شعر جاري هست :icon_eek: . به وب شما هم سر زدم اونم عالي بود . فقط يك خورده تاريك بود . در شعرنقد ( اگر اسمش رو درست گفته باشم ) اون قوم لوت رو از سر تنگ آمدن قافيه گفتيد يا منظور خاصي داشتيد ؟:39: (تا نگردی آشنا اندر میان این قوم لوت
هر چه گویی بس بگفتی جمله از بیگانگیست ).

morteza3164
Wednesday 5 May 2010, 09:15 AM
شبم به صبح میشود زبهر روی عاشقان// دلی ز قید بودن و شبی ز مهر همرهان
چو شب سیاه گشته ام غلام روی بنده ای// کنیز ماه میشود دل همیشه آسمان
چه گویمش ز جان خود زبیقراریم بسی// حدیث یار میدهم ز بوی جوی مولیان
خراب پیچ و تاب مو،اسیر بوی بودنش// خموش مانده تا به کی دلی زپرده ی نهان؟
صلاه میرود دلم به التماس وصل او// که هوش از سرم رود در امتداد هر اذان
دلم به حال عاشقان همیشه داغ میشود// چشیده دل غم فراق و در زمانه جاودان
ده از نگاه عاشقم بریده ی امید باد// که عشق در ده دگر نبوده اینچنین عیان
سبوی و سنگ هر دمی به هم کشیده میزنند// چه باوری کنم که دل به او لتی زند،فغان
که در نگاه دیگران سبوی بوده ام ز پیش/که سنگ یار بودومن زسنگ دوریک جهان
نمانده حال و روزه ای برای حمل دردها// غم زمانه تا به کی؟نمی زدیده ام روان
برادران نامی ام که باد بر گلو زنند// نگاه در نگاه من زمانه گشته محو آن
ز حجب سنگ مانده ام به حیرتم ز خجل او// که رنگ دیده اش کسی دیده غیر چاهیان
ز یک دل جوان کنون هزار یار میدهد// دلی ز یار من احد،یکی هزار در زمان
دخیل بسته این دلم که روز هجر سر به سر// شب فراق رفته و امید وصل همچنان
به خواب مانده ام کنون که یار در شبم خزان// چو التماس و آرزو بیا و در شبم بمان



آرزو

مرسی آرزو جان شعر بسیار زیبا و پر احساسی بود فقط جسارت نشه اونجایی که با رنگ قرمز مشخص شده به چه معنی و چه زبانی است . و جایی که به رنگ آبی است فکر کنم اشتباه تایپی دارید که فکر کنم ندیده درست باشد
باز هم ممنون از این شعر زیبایی که گفتی بسیار لذت بردم

با تشکر الیاس

arezuhaa
Thursday 6 May 2010, 07:14 AM
مرسی آرزو جان شعر بسیار زیبا و پر احساسی بود فقط جسارت نشه اونجایی که با رنگ قرمز مشخص شده به چه معنی و چه زبانی است . و جایی که به رنگ آبی است فکر کنم اشتباه تایپی دارید که فکر کنم ندیده درست باشد
باز هم ممنون از این شعر زیبایی که گفتی بسیار لذت بردم

با تشکر الیاس

مرسی از نظرتون الیاس جان لت به معنی کشیده یا سیلی هست فغان هم یعنی فریاد در مورد دوم هم درسته اشکال تایپی هست که عذر خواهی میکنم و تصحیح میشه
با سپاس فراوان

arezuhaa
Thursday 6 May 2010, 07:17 AM
به به . بسيار عالي :41: به قول معروف توي رگهاي شما به جاي خون شعر جاري هست :icon_eek: . به وب شما هم سر زدم اونم عالي بود . فقط يك خورده تاريك بود . در شعرنقد ( اگر اسمش رو درست گفته باشم ) اون قوم لوت رو از سر تنگ آمدن قافيه گفتيد يا منظور خاصي داشتيد ؟:39: (تا نگردی آشنا اندر میان این قوم لوت
هر چه گویی بس بگفتی جمله از بیگانگیست ).


مرسی از نظرتون دوست عزیز قوم لوت منظور مردمان ایران هست و در واقع در بیت تلمیح هم وجود داره در ضمن در این بیت به قافیه نیازی نیست
با سپاس فراوان

stamina89
Thursday 6 May 2010, 08:46 AM
مرسی از نظرتون دوست عزیز قوم لوت منظور مردمان ایران هست و در واقع در بیت تلمیح هم وجود داره در ضمن در این بیت به قافیه نیازی نیست
با سپاس فراوان
مگه ايرانيها از قوم لوت بودند ؟ :eek: يا كارهايي كه ايراني ها مي كنند مثل كارهاي قوم لوت هست ؟ اصلا قوم لوت چه كاري مي كردن كه معروف بودن ؟:39: اين تلميح يعني چي ؟:dash2:

iranzamin
Thursday 6 May 2010, 11:13 AM
خوب بود اما باید خیلی بهتر از این بشه تا بتونه تو دلهای مردم جا باز کنه
در هر حال خوب بود .

aliroozbahany
Thursday 6 May 2010, 02:59 PM
سلام خسته نباشید شعراتون قشنگه می خوام اجازه بگیرم ازشون در آهنگم استفاده کنم اگه اجازه می دهید برام میل بزنید a.roozbahany@live.com

arezuhaa
Thursday 6 May 2010, 07:55 PM
مگه ايرانيها از قوم لوت بودند ؟ :eek: يا كارهايي كه ايراني ها مي كنند مثل كارهاي قوم لوت هست ؟ اصلا قوم لوت چه كاري مي كردن كه معروف بودن ؟:39: اين تلميح يعني چي ؟:dash2:

خوب تلمیح به قوم لوت داره دیگه !!!!! در واقع این قوم مربوط به حضرت لوت میشه و همچنین در دشت لوت واقع در ایران زندگی میکردن یعنی یکی از اقوام ایرانی بودند که حضرت لوت از هدایت آنها عاجز شد و به خدا نالید و خداوند عذاب را نازل کرد اما منظور من در این مصراع در واقع عدم آگاهی کامل مردم بوده و اینکه مانند قوم لوت آنچه بر آنها وارد شده غیر از حق را پذیرفتند یا به عبارت دیگه ما به جای پایبندی به گذشته غرق در غرب زدگی شدیم و هر چه بخواهند مارا هدایت کنند ما راه خویش را که راه غیر راست هست پذیرفته ایم و از راه و تصمیم خود باز نمیگردیم قوم لوت حرف شیطان را در مورد اینکه حوا فریب اورا خورده و اینکه دختران از جنس ضعیف و بی فایده هستند پذیرفتند و از آن پس راه شیطان پیش گرفته و دختران را قربانی میکردند ما هم امروزه به جای حفظ سنت ها گمان میکنیم که هر چه بیشتر به غرب نزدیک شویم راه درست را رفته ایم امیدورام که قانع کننده باشه
موفق باشید

arezuhaa
Saturday 8 May 2010, 12:03 PM
یادمه که یه روز یکی بهم گفت:ببینم تو واقعا چشمات ضعیفه یا برای قشنگی عینک میزنی ؟؟؟چرا گاهی مارو که از دور میبینی برامون دست تکون میدی ولی گاهی اوقات حتی اگه از کنارتم رد شیم مارو نیمبینی؟؟؟آه...چی بگم آره بهشو ن گفتم بابا چشام ضعیفه ولی هنوز نتونستم با عینکم کنار بیام!
یادمه وقتی بچه بودم عاشق عینک بودم، وقتیم که عینکی شدم خیلی خوشحال بودم تا اینکه یه روز بدون عینک رفتم بیرون ،واااااای که چه روزی بودهمه ی دنیا تار و تیره بود دیگه نه لبخند هارو میدیم نه شکفتن گلهارو اونروز بود که فهمیدم چقد دنیا بدون اون برام نا مفهومه اون موقع بود که دلم شکست حالا آرزو دارم یه روز بدون عینکم دنیارو مثل شما ها ببینم بدون یه نقاب شیشه ای، قرار بود این شعر برای عینک باشه ولی نمیدونم چرا شد وصف حال خودم ...



You can see links before reply



چه سویی دارد این چشمان پیرم؟
زمینم را زمان را ناگزیرم
نه میبیند نگاهم مثل یاری
نه میداند ز مینایی اسیرم
محبتهای من را میستاند
دو مینایی که در قاب حقیرم
حصار اندر حصار دیده ام شد
نمیداند که بی آنها به زیرم
ملامت میزند بر سر که آری
نمیخواهی شناسی صد نفیرم ؟
که می آیی ز دوری بر نگاهم
برای عاشقی هایت صغیرم؟
نمیداند که مارا فرقتی نیست
ز زندانی که در آنها به گیرم
اگر روزی نیابم من دو مینا
تماشایی بیابم سیر سیرم
چه تار است و بسی محو است رویا
هزاری هست فریاد در ضمیرم
نگویم من که دارم هر دوچشمی
دگر در آن خزان لا فتیرم
نمیخواهم بداند مرد رویا
که بی آنها دگر من پیر پیرم !!!



آرزو

آناهيتا 79
Saturday 8 May 2010, 12:22 PM
سلام آرزو جون
شعر خيلي خوبي بود ، مخصوصا با توضيحاتي كه دادي . فقط فكر كنم يه كلمه رو جا انداختي و يه كلمه رو جابجا نوشتي : د در فرياد و ز در اگر روزي من نيابم دو مينا . عزيزم من رو ببخش ، برداشتم اين بود . موفق باشي . هميشه شعرهات قشنگه .
مرسي.

morteza3164
Saturday 8 May 2010, 04:59 PM
سلام آرزو جان باز هم مثل همیشه گل کاشتی شعرت زیبا بود . اما یه خواهش کوچیک برادرانه اونم اینکه از کلمات عربی کمتر استفاده کن هر چند که شما این کلمات رو بجا آوردی و شعرت قشنگ شده اما اگه بتونی از کلمات پارسی بیشتر کمک بگیری شعرت شیوا تر میشه
امیدوارم که جسارت بنده شما را ناراحت نکند
با تشکر از شعر زیبای شما الیاس

كوروش88
Sunday 9 May 2010, 07:08 AM
درود
بسيار شعر خوبي بود . انتقال حس بسيار خوب انجام شده بود ( من كه عينك ندارم نفسم گرفت ) اميدوارم با لنز يا ليزر بتونيد مشكلتون را مرتفع كنيد .
يا حق.

arezuhaa
Monday 10 May 2010, 06:10 AM
سلام آرزو جان باز هم مثل همیشه گل کاشتی شعرت زیبا بود . اما یه خواهش کوچیک برادرانه اونم اینکه از کلمات عربی کمتر استفاده کن هر چند که شما این کلمات رو بجا آوردی و شعرت قشنگ شده اما اگه بتونی از کلمات پارسی بیشتر کمک بگیری شعرت شیوا تر میشه
امیدوارم که جسارت بنده شما را ناراحت نکند
با تشکر از شعر زیبای شما الیاس

مرسی الیاس جان برای چی ناراحت بشم چون راهنماییم میکنین ناراحت بشم ؟؟؟
مرسی از این که یاد آوری کردین ولی بعضی از لغات دیگه عضوی از زبان ما شده و ما حتی در روز مره هم از اونها استفاده میکنیم ولی در مورد لغاتی مثل صغیر حق با شماست انشا ال.. در اشعار بعدی این ملاک رو مد نظر قرار میدم
با سپاس فراوان
آرزو

arezuhaa
Wednesday 26 May 2010, 02:18 PM
You can see links before reply


یک مرد که در نان شب خویش عجوز//رنگ برگشته ز چهرش سپری آمد روز
شرم از روی خجالت ،عرق آلوده جبین//ز پی راه همی گشته دل آسوده حزین
ز سرش برق گذر کرد و همی گشت و بگشت //چوز راهش نگهی مرد عیان کرد و گذشت
گفت عیار :بگو مال چه خواهی اکنون // به تو دینار دهم پاک دلت را بر خون
پرسش آمد ز سر عاجز و درمانده بسی//که ز بهرش تو چه گیری که خوش آید نفسی
گفت پاسخ که خزانم همه انبوه و روان //دلم از مال غنی لطف دهم گونه نهان
به گمانش همه مقبول نیامد ز سخن //گفت از مال بلا عرضه نگیرم ز کهن
اگر از گرسنگی مرده ولی مال حرام //چو یکی بهر ترحم نستد خلق بنام
گفت بدرود سخاوت تن آن مرد عیان //راه بر کلبه نهاد و ز برش گشت روان
اندر آن راه به شعبان و خر خویش رسید //که ز پای خر او حادثه از سنگ دمید
گفت شعبان:که دهم در عوضش دیناری//اگر این بار بگیری و به مقصد رانی
راه مقبول بیامد ز نظر عاجز راه // بار بر پشته نهاد و ز خم راه به را
چو به مقصد همه آمد دو درم بیش گرفت//ز لبش خنده بسی آمد و در پیش گرفت
راه آن خانه ی محقور و دلش قندی آب//سر او سر به فراز و نگهش دیده ی ناب
مال از رنجش بازو بگرفت از بر کار//چو دل آسوده که نانی ز خم آگشته به بار
گفت عقلم به دل نازک و مهجور هزار //که ز بیچارگی خلق گنه گشته عزار
باش آگه که ز نان جگرت ناب خوری //نکند بهر دل داغ و ز منت بخوری


آرزو

morteza3164
Wednesday 26 May 2010, 09:44 PM
احسنت سرکار خانم آرزو بسیار زیبا سرودی صد بار آفرین بر شما باد بابت احساس قشنگتان در شعر گفتن و تشکر صمیمانه مرا بابت این اثر زیبا پذیرا باشید

MEHRNAM
Wednesday 26 May 2010, 10:22 PM
سلام بر استاد سخن آرزوی عزیز! من تازه اومدم تو این تاپیک آخه نوشته بود : "نظر بدین" منم تا حالا نیومده بودم، آخه با خودم گفتم نظر منو کی میخواد؟! ههههه ولی باز وقت نکردم همه شعراتو بخونم , اون دوتایی هم که خوندم با عجله بود! اون شعر عینک خیلی جالب بود، منم چشمام ضعیفه (به خودمون امیدواری بدم؟! : "از بس کتاب خوندیم این جوری شدیم عزیزم! " بقیه نخوندن! لوووول) این آخریه رو هم خوندم ولی راستش معمولا" منظور شعراتو خیلی سخت میفهمم!مثل همین آخری.:106:

arezuhaa
Thursday 27 May 2010, 01:03 PM
مرسی از نظرتون مهرنام جان:راستش من عقیده دارم که همه ی اشعار نباید برای عوام سروده بشه گاهی اوقات شعر باید تخصصی باشه متاسفانه مشکل ادبیات امروز ما هم همینه همه هر چی ساده باشه و در حد درک وفهم خودشون باشه رو میپسندن در صورتی که در گذشته ادبیات ابزاری برای رشد و تعالی فرهنگ و معلومات ادبی بوده و باعث تحریک خواننده برای کسب اطلاعات و آگاهی بیشتر میشده و نوعی جنبه آموزشی هم داشته ولی امروزه ما اسم چیدمان های واژه را هم شعر میگذاریم ، اشعار شاعرای مثل(م.ح )وامثال اونها که خیلی زیادن و فاقد کیفیت ادبی هستن... هدف من هم از اینگونه شعر نوشتن تحریک خواننده برای کسب آگاهی بیشتره حداقل اون مراجعه به لغت نامه و حداقل یاد گرفتن یک کلمه ی جدید هست و یک قدم نزدیک تر شدن به زبان شیرین پارسی...
موفق باشید

ar.rad.24
Thursday 27 May 2010, 03:49 PM
سرکار خانم آرزو به نظرم عامه پسند بودن یک کار به خاطر روان و سلیس بودن اون کار هستش نه به خاطر کلمات ساده و راحت.
به نظرم توی این شعر کلمات در جای درست خودشون به کار نرفتن(از نظر دستوری)
و به این خاطر هست که بدست آوردن مفهوم شعر یه کم سخت شده
البته من چون دوست دارم همه ازم انتقاد کنن تا جایی که میتونم انتقاد میکنم ببخشید:30:
موفق باشید

arezuhaa
Wednesday 23 June 2010, 08:44 AM
You can see links before reply

من ایرانم سراسر جنگ ، خون ،آتش
هزارن مرگ هر فردی که می آید ز فریادش

من ایرانم سراسر جنگ ، خون ، عصیان
سراب سرد در آهی که می آید پی هر جان

کهن روزی پدرهاتان به نام آرش و تیرش
به کام مرد اهریمن کشیدن آتش کینش

پسرهایم به خون رفتند پدرهاتان به جنگ من
کشیدن آتش اشکی که می آید پی هر تن

به روزی تخم غیرت مرد، شرف آب از کفش میزد
مُراد مَردِ خون پرور سر هر نیزه بر هم زد

به ضرب چوب و شلاقی لچک بر سر بکوباندن
حجاب و عفت و ایمان ز چشم مَرد خواباندن

وطن آنی به یک چشمم به شرحی تازه می آمد
وطن یعنی همان چیزی که فردا از حسد خواهد

به ماه خون و خردادش حقوق مرد میمیرد
هجوم سبز پیکاری که هر تیری نمیگیرد

بردار ، خواهر دینی به آماج تفنگ شب
به سر، پا ، سینه میخواهد لب تک تیر آب از تب

یکی آن جامه میپوشد ،برادر در کفن پیچی
به ضرب سکه میخواهد فروشد جام سر پیچی

به فرزندان آدم شد طمع در جنگ حق ناحق
گروهی سمت جبارو گروهی سینه دار شق

من ایرانم سراسر جنگ ، خون ، آتش
پسر دارم ولی اینک نمیگردد کفن خاکش..


آرزو

morteza3164
Wednesday 23 June 2010, 08:55 AM
آفرین خیلی زیبا بود

:41::41::41:

کم گوی و گزیده گوی چون در

:41::41::41:

دیر به دیر شعر میگی اما وقتی هم میگی واقعا قشنگ و زیبا میگی دستت درد نکه آرزو خانوم

arezuhaa
Wednesday 23 June 2010, 10:22 AM
آفرین خیلی زیبا بود

:41::41::41:

کم گوی و گزیده گوی چون در

:41::41::41:

دیر به دیر شعر میگی اما وقتی هم میگی واقعا قشنگ و زیبا میگی دستت درد نکه آرزو خانوم



مرسی الیاس جان از لطف همیشگی که نسبت به من داری :am

arezuhaa
Thursday 1 July 2010, 08:30 AM
مرا مردانه میدانند...



You can see links before reply



مرا مردانه میدانند زاین سنگین زبانی سخت جانی



گزند لب به هر جامی که میبارد جوانی




به جنگ سرد و خون آغشقه جانم



دریغا بر نمی آید محبت در زبانی




لبم از ترس بد نامی نمی آید به خوبی



خموشم در وفا وقبله دار هر زمانی




ز کوی عاشقان سر بسته بالم



نمیبیند نگاهم عشق بازی بی کرانی




زمختی نگاهم میشود درد دل سنگ



ظرافت میشود ننگی که میسازد گرانی




حقارت میکند مرد از توانش جنس من را



شهامت میرسد جایی که میباید قرانی




مرا در زن نمیگنجد در این شهری که می آید



به رخصت مرد مردانه، زنم تحریم پنهانی




هر آن اشکی که می آید به مفتی میزند نامم



در این پندار مردانه نمگنجد زن ارزانی




زمانی مرد باید بود چنان تا سرفرازیدن



چنان تا همدل مردان بخواب شعر وهم خوانی




مرا مردانه میدانند ز این زخم زبان خواهم



چرا کز مرد نامیدن نفس آید به هر جانی

Black_Violin
Thursday 1 July 2010, 09:21 AM
جالب بودند موفق باشید

morteza3164
Thursday 1 July 2010, 12:37 PM
خیلی زیبا و جالب و سنگین بود :43::43::43:

آفرین دستت درد نکنه :41::41::41:

قلمتان همواره بکار باد :am

arezuhaa
Friday 2 July 2010, 10:56 AM
:amمرسی از لطف بی نهایتتون

mehdihooman
Friday 2 July 2010, 07:42 PM
كارتون بسيار زيبا بود
به دلم نشست

arezuhaa
Friday 2 July 2010, 08:51 PM
مرسی از نظراتتون دوستان ولی اگه پیشنهاد یا انتقاد هم بکنید بیشتر خوشحال میشم
با سپاس فراوان

DesironnA
Friday 2 July 2010, 09:40 PM
خدای من!
این همه مدت این تاپیک وجود داشت و من متوجه نشدم!!
آرزوی عزیز! اشعارت بسیار بسیار زیبا و دلنشین هستند!
بقولی هر آنچه از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند (یا یه همچین چیزی!)
البته من از شعر و ترانه سرائی دانش آنچنانی ای ندارم متاسفانه تا بتونم اشعار و ترانه های شما رو به نقد و بررسی بکشونم. اما همین رو میتونم بگم که واقعا لذت بردم. صمیمانه سپاسگذارم.
آرزوی بهترین ها رو برای شما دارم.
سپاس

arezuhaa
Saturday 3 July 2010, 11:16 AM
خدای من!
این همه مدت این تاپیک وجود داشت و من متوجه نشدم!!
آرزوی عزیز! اشعارت بسیار بسیار زیبا و دلنشین هستند!
بقولی هر آنچه از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند (یا یه همچین چیزی!)
البته من از شعر و ترانه سرائی دانش آنچنانی ای ندارم متاسفانه تا بتونم اشعار و ترانه های شما رو به نقد و بررسی بکشونم. اما همین رو میتونم بگم که واقعا لذت بردم. صمیمانه سپاسگذارم.
آرزوی بهترین ها رو برای شما دارم.
سپاس


مرسی شما خیلی به من لطف دارین ، خوشحال که باب میلتون بود امیدوارم استحقاق اینهمه تعریف و داشته باشم:9:

arezuhaa
Sunday 25 July 2010, 10:18 AM
بوم شب...

You can see links before reply

یک زمان دیوارتاریک و سیاه شب رسید
روح بی برگی زما بگذشت و شب را بر درید

گشت سیلابی ز موج یک گلوی تیره شب
روز روشن هر زمان در بند یک خواب سفید

نعره ی شهر از فرار خویش در تابوت شب
خون مردم کرده مومی درکف قاب پلید

در میان کوچه های تنگ و تاریک بهشت
آتش دوزخ هویدا میشود هر دم به عید

میکشد نقاش دهری چهره ی خاموش خویش
رنگ شب تنها جواب رنگهای سرد بید

در شکم پار جوانی تخم درد و ضعف مرگ
خواب میبندد به چشمش حسرت یک شب نوید

در دعای بیوه زن های به قد چادر زده
یا خدای غرق در سیلاب اشکی نا امید

شب به لذت میرود در دام مردان پلید
حقه ی یک شب خیانت ، وعده ی یک شب خرید

آرزو ی کودکان مرده در یک آرزو
میشود تنها مجال بودنش را خواب دید

یک زمان دیوار تنهایی به مردی مینمود
فکر مرگ و خون ورگ باری ز سرهایش پرید

قرص شب در کام محرومان به آخر میرسید
عکس آن در جمع میراثان و خوارانش دمید

در خیال شب ستاره دیدن و یک باغ سبز
بوی گل را میتوان در خواب و رویاها کشید

در میان برج ها و بوی قیر جاده ها
پشت یک ماشین سواری میشود دل را برید

از هوای باد و باران از گذر گاه خیال
از هوای بودن یک باغ رویایی ز بید

شب به یغما میبرد شهری ز کابوس ازل
ذکر یک شب در دمام صبح را میشد شنید

یک زمان دیوار تنهایی به مردی مینمود
یک زمان دیوار تاریک و سیاه شب رسید

morteza3164
Sunday 25 July 2010, 11:56 AM
ای ول آرزو بازم گل کاشتی اما چرا غمگین و تلخ :33:
بابا خودمون کم غم وغصه داریم تو دیگه بیخیال . :12:
خیلی زیبا و با معنی گفتی دستت درد نکنه و قلمت همیشه تیز :am:41::41:

arezuhaa
Sunday 25 July 2010, 12:21 PM
مرسي الياس جان مثل هميشه با محبت هستيد

siavash_shams
Sunday 25 July 2010, 12:46 PM
درود

من تا حالا هیچ شعری به جز شعرهای فروغ به دلم ننشسته بود

اما شعرهای شما برای من بوی کلامِ فروغ رو میده ... به نظر من همین رگه هایی از غم که توی کلام شما هست ، کارتون رو سرشار از احساس کرده ...

بی تردید دنیا چیزی نیست جز ، غم ... خیلی زیبا بود.

arezuhaa
Sunday 25 July 2010, 05:30 PM
مرسی سیاوش جان خوشحالم که به دلتون نشست و خوشحالم که شخصی با این طرز تفکر پیدا کردم حقیقتا هینطور هست که شما میگید ولی گاهی غمها یا حزن های ما بسیار شیرین هستند منکه شخصا ترجیح میدم در غمهای خودم هرچند که دیگران قادر به درکش نباشند غرق بشم تا اینکه خودم و به ظاهر شبیه دیگران کنم باز هم سپاسگزارم که نظر دادید و امیدورام بتونم با حمایت افرادی مثل شما حرفم و به گوش دیگران برسونم ....

siavash_shams
Sunday 25 July 2010, 05:47 PM
درود

درسته ... غم ها همیشه تلخ نیستن ... دقیقا این حرف شما منو یاد کلامِ زنده یاد "فریدون مشیری" انداخت که عشق رو به "زهرِ شیرین" تشبیه می کنه .

گاه آدما خودشون رو گول می زنن و میخوان با هر رفتاری که شده از غم ها فرار کنن ... گاه موسیقی های شاد گوش میدن و شاد بودن رو به خودشون تلقین می کنن ... در صورتی که گاهی همین غم های شیرین ، آرامشی وصف ناپذیری عطا می کنه ، که آدمی رو تا عرش می رسونه .

mehdihooman
Sunday 25 July 2010, 07:42 PM
آرزوي عزيز زيبا بود .
درود به تو . احساس زيبايي داري

arezuhaa
Sunday 25 July 2010, 08:03 PM
درود

درسته ... غم ها همیشه تلخ نیستن ... دقیقا این حرف شما منو یاد کلامِ زنده یاد "فریدون مشیری" انداخت که عشق رو به "زهرِ شیرین" تشبیه می کنه .

گاه آدما خودشون رو گول می زنن و میخوان با هر رفتاری که شده از غم ها فرار کنن ... گاه موسیقی های شاد گوش میدن و شاد بودن رو به خودشون تلقین می کنن ... در صورتی که گاهی همین غم های شیرین ، آرامشی وصف ناپذیری عطا می کنه ، که آدمی رو تا عرش می رسونه .




شما خیلی زیبا وصف میکنید طوری که منو به وجد میاره ....
گاهی اوقات فکر کردن به غمها یا قرار گرفتم با اونها باعث میشه تا معنای زندگی بهتر درک بشه اگر غمی وجود نداشته باشه هیچ شادی و خوشی ای هم وجود نداره درست مثل تاریکی که تا نباشه روشنی معنا نداره ...
بهتون پیشنهاد میکنم کتاب مکتوب اثر پائولو گوئلیو رو بخونید...
موفق باشید

morteza3164
Sunday 25 July 2010, 08:59 PM
سلام آرزو چه خبره اینهمه غم نامه بابا یکم هم شادی و شور
درسته که زندگی امروزه ما بیشترش غم و ناراحتی شده ولی اگه خودمون هم بخواهیم تریپ غم بگیریم که دیگه هیچی از عشق و محبت نمیمونه بخند تا دنیا بهت بخنده
ببین اینجوری :35::24::21:

iranzamin
Sunday 25 July 2010, 09:03 PM
خیلی زیبا بود ارزو جان سرشار از احساسات

Avazekhan
Sunday 25 July 2010, 11:23 PM
درود

درسته ... غم ها همیشه تلخ نیستن ... دقیقا این حرف شما منو یاد کلامِ زنده یاد "فریدون مشیری" انداخت که عشق رو به "زهرِ شیرین" تشبیه می کنه .

گاه آدما خودشون رو گول می زنن و میخوان با هر رفتاری که شده از غم ها فرار کنن ... گاه موسیقی های شاد گوش میدن و شاد بودن رو به خودشون تلقین می کنن ... در صورتی که گاهی همین غم های شیرین ، آرامشی وصف ناپذیری عطا می کنه ، که آدمی رو تا عرش می رسونه .

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوش تر از اینت ندانم

به هر حال از همتون ممنون مخصوصا از تو آرزو جان

arezuhaa
Monday 26 July 2010, 05:48 AM
سلام آرزو چه خبره اینهمه غم نامه بابا یکم هم شادی و شور
درسته که زندگی امروزه ما بیشترش غم و ناراحتی شده ولی اگه خودمون هم بخواهیم تریپ غم بگیریم که دیگه هیچی از عشق و محبت نمیمونه بخند تا دنیا بهت بخنده
ببین اینجوری :35::24::21:


الياس جان غمها معناهاي متفاوتي دارن که باید هر انسانی اونارو درک کنه تا بتونه زندگی کنه بهتره به غم طور دیگه ای نگاه کنی غم همیشه منفی نیست گاهی مثبت تر از یک لبخنده حداقل صادقانه هست...

siavash_shams
Monday 26 July 2010, 10:35 AM
بهتون پیشنهاد میکنم کتاب مکتوب اثر پائولو گوئلیو رو بخونید...
موفق باشید

درود
سپاس ازتون ... میشه در مورد این کتاب یه توضیح مختصری بنویسید؟

راستی یه سری به سایتِ استاد بزنید ، ببینید قضیه از چه قراره ، حرفایی که نوشتن راسته یا نه؟
حرفاشون یه کم آدمو دلواپس می کنه.:29:

arezuhaa
Monday 26 July 2010, 08:46 PM
درود
سپاس ازتون ... میشه در مورد این کتاب یه توضیح مختصری بنویسید؟

راستی یه سری به سایتِ استاد بزنید ، ببینید قضیه از چه قراره ، حرفایی که نوشتن راسته یا نه؟
حرفاشون یه کم آدمو دلواپس می کنه.:29:



كتاب مكتوب مجموعه داستانهای کوتاه است که معمولا از زبان یک استاد یا سرگردانی نقل میشه و راه درست زندگی کردن و به صورت بسیار ساده و تمثیلی بیان میکنه فکر کنم با عقاید و طرز فکر شما جور در بیاد ....

در مورد سایت هم زیاد بهش اعتماد نکنید اگه چیز مهمی بود خود آقای کرباسی میگفت ولی با این حال من سه شنبه میرم کلاس و ته توشو در میارم ،خبرتون میکنم .

siavash_shams
Monday 26 July 2010, 08:55 PM
درود

سپاس در مورد کتاب
در مورد سایت هم فرمایش شما درست بود ... مثل این که یه آدم بیماری یه شایعه ای راه انداخته بود.

در ضمن در مورد انجمن با بچه های گروه صحبت کردم ... از این پس لطف می کنید اگه اطلاعات تکمیلی رو بهم بگین.

arezuhaa
Monday 26 July 2010, 09:22 PM
درود



در ضمن در مورد انجمن با بچه های گروه صحبت کردم ... از این پس لطف می کنید اگه اطلاعات تکمیلی رو بهم بگین.

آقا سياوش جزعيات و با يه پیام خصوصي فرستادم

STNHZ
Tuesday 27 July 2010, 06:07 PM
سلام.
من تازه شعراتو خوندم؛ یعنی تازه کشف کردمت!
خیلی زیبا می نویسی...
من یکی که تحت تاثیر قرار گرفتم.
موفق باشی.
(;

arezuhaa
Tuesday 27 July 2010, 09:08 PM
مرسی تنها جان بسیار سپاس گذارم بابت اینکه وقت گذاشتی و نظر دادی ...

ramtin_designer
Monday 2 August 2010, 10:37 AM
دوست عزیز معنیش رو هم بنویس ...

arezuhaa
Tuesday 17 August 2010, 12:03 PM
به نام اهورا ی پاک
با درود خدمت دوستان عزیز و تشکر ازنظرات و پیشنهاداتتون
پیش از هر چیز عذر خواهی میکنم بابت اینکه این شعر کمی سیاه و تاریک هست و شاید حس نا امیدی در اون موج بزنه ولی گاهی اوقات احساسات آدمها تغییر میکنه و بهتره در این شعر به دنبال یک نقطه ی روشن گشت این شعر و تقدیم میکنم به siavash_shams که تقریبا توی حس و حال ایشون هست و همه عزیزانی که شاید کمی غم توی زندگیشون حس کنن
با سپاس فراوان آرزو




You can see links before reply



شعر هایی که مینویسم من
درست شبه پیغام تقدیر است
درست مثل مُهر تنهایی
شبیه ننگ و یک لب تیر است



زمانی که میشود حس کرد
کسی را پشت سر داری
به اجبار یک قسم باید
دلت را به دیده بسپاری



زمانی که در دل غمها
به گَّرَد یک سپیده میگردی
به ظلمت رسیده ای آخر
شبیهی به حسرت و دردی



زمانی که حکم یک مشتت
قصاصی به قلب غم میزد
مَجازی ز هر مُجازاتش
دلت را جنون به هم مییزد



تو تقدیرت این غم را
هنوز باور نمیکردی
سپید،نعره ی شعری
که غم را کشیده در سردی



خروش میکند یادت
شبی که در خروش خود
دلت شد هزار تنهاتر
غمی دوباره پیدا شد



گریزی نکرده ای از غم
چرا که میشناسی اش اکنون
شبیه یک قلم شاید
کشیده در دلت صد خون



زمانی که حکم یک مشتت
قصاصی به قلب غم میزد
مَجازی ز هر مُجازاتش
دلت را جنون به هم میزد



تو تقدیرت این غم را
هنوز باور نمیکردی
سپید،نعره ی شعری
که غم را کشیده در سردی...



آرزو

siavash_shams
Tuesday 17 August 2010, 02:05 PM
شعر هایی که مینویسم من
درست شبه پیغام تقدیر است
دنیای این روزای همه ی ما توی همین چندتا واژه خلاصه شده.

زمانی که میشود حس کرد
کسی را پشت سر داری
همیشه میگن ترس از اتفاق از خودِ اتفاق دردناک تره .

دلت شد هزار تنهاتر
غمی دوباره پیدا شد
درست وقتی انتظار اجابت دعاهاتو می کشی ، یه دفعه همه چی برعکس میشه و ...

به قول داریوش:
آسمون سنگی شده ، خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها ، گریه هامو ندیده

خدایا دل مرا آن قدر صاف بگردان که قبل از پایین آمدن دستم ، دعایم مستجاب گردد ... دکتر شریعتی

گریزی نکرده ای از غم
چرا که میشناسی اش اکنون

خانم آرزو ، شعرتون با آدم حرف می زنه.
به خاطر احساس زیباتون بهتون تبریک میگم ... قدرشو بدونید ... امثال من فقط ادای با احساس بودن رو در میارن ، اما چیزی که از کلام شما بر میاد ، ورای احساس آدمای این دوره زمونه اس.

arezuhaa
Tuesday 17 August 2010, 02:05 PM
مرسی آقای سیاوش خان بابت درک فوق العاده ای که دارین خیلی ها فکر میکنن من یک آدم افسرده ی تارک الدنیا هستم ولی خوشحالم که یکی فهمید من چی میگم شما گوش شنوا دارین که حرف منو میشنوین ،اینو بازم تقدیم میکنم به شما...
با سپاس

siavash_shams
Tuesday 17 August 2010, 02:36 PM
لطف دارین
آره واقعا بعضیا بدون هیچ اطلاعی یه قضاوت هایی می کنن که آدم می خواد سر خودشو بزنه تو دیوار
به این چیزا اصلا توجه نکنین.
این راهی که در پیش گرفتین راه مقدس و بزرگیه ... امیدوارم یه روزی به سرانجام برسه و من مطمئنم می رسه.

arezuhaa
Tuesday 17 August 2010, 02:44 PM
مرسی
امیدوارم با کمک و حمایت کسانی مثل شما بتونم طرز تفکرمردم و نسبت به این موضوع عوض کنم ، این شعر زمانی خلق شد که شدیدا ناراحت بودم ، زمانی که در اجرا در یک شب شعر بودم، شخصی بهم گفت که خیلی طرز تفکرم بد ومنفیه و شعر هام برای امروز مناسب نیست شاید برای آیندگان جذاب باشه منم این شعرو گفتم که بگم من اینم و بهتره کسانی که در خواب خرگوشی هستن بیدار بشن ، سپاسگذارم که همیشه همراهیم کردین و میکنید.
موفق باشید و پیروز

morteza3164
Wednesday 18 August 2010, 07:19 AM
مرسی آرزو خانم خیلی جالب و با احساس بود

:41::41::41:

arezuhaa
Wednesday 18 August 2010, 08:28 AM
مرسی الیاس جان بازم مثل همیشه به لطف دارین .

saba65
Wednesday 18 August 2010, 08:47 AM
سلام
من تازه عضو شدم.شعرتون خيلي زيباست.آرزو جان آدما توزندگي تا دلت بخواد زجرو بدبختي ميكشن و كسي موفق ميشه كه زود ميدان را خالي نكنه!
آرزو ميكنم موفق باشي
:41::am

arezuhaa
Wednesday 18 August 2010, 10:03 AM
مرسی صبا جان به سایت نت آهنگ هم خوش اومدی
با سپاس

arezuhaa
Friday 27 August 2010, 06:31 PM
گاه چنان تنگ میشوی که نمیتوانی خود را ببینی ،به یاد برادرت مینویسی و مادرت اورا خط میزند
دلت میگیرد و مینویسی برا ی آنچه نمیتوانی بگویی و امید میبندی به آنان که میخوانند و میفهمند و تقدیرت میکنند برا ی تردیدی که هنوز با آن غریبگی میکنی و باز شال میبافی برایش که نکند سرما خورده باشد...


تردید پوچ...

You can see links before reply



میان انتظار پوچ فردا
به تردیدی دلم میلرزد از غم
زمانی میرسد آخر نگاهی،
که دارد اعتبار خویش بر دَم

میان اعتماد سرد امروز
میان شک و تردید زمانه
گرفتار دوراه سخت بر من
نمیدانم چه باشد آشیانه

چنان در بند خویشم مرگ میگفت
که فردا تیره میگردد دل از روز!
ندانستم که این درد زمانه
نمیخواهد کشد دست از من امروز

نمیخواهم میان شک و تردید
دلم را با کسی قسمت کنم من
دلم را قانعش کردم ولیکن
نمیخواهد کشد دست از سر ظن

یکی را در هوس غلتیده میخواند
یکی را از سر درد محبت
به عقلم کرد روآخر ولیکن
دلم راضی شده بر یک عُقُبَت

میان اعتماد پوچ امروز
میان انتظار سرد فردا
نمیدانم که این تردید بی شک
چرا راحت نمیذارد دلم را !

به روزی گشته ام مست از دل سنگ
به روزی تخم کینه در دلم گشت
شبی رویای تن خویس ازدل من
دمی سر گشته در سیلاب یک دشت

میان اعتماد امن امروز
میان حرف مردان دغل باز
میان دشت پر جنگ و خشونت
دلم میلرزد از هرفکرپرواز

چنان در بند خویشم مرگ میگفت
که فردا تیره میگردد دل از روز!
ندانستم که این درد زمانه
نمیخواهد کَِشد دست از من امروز

میان اعتماد پوچ امروز
میان انتظار سرد فردا
نمیدانم که این تردید بی شک
چرا راحت نمیذارد دلم را....

siavash_shams
Friday 27 August 2010, 10:06 PM
یکی را در هوس غلتیده میخواند
یکی را از سر درد محبت
به عقلم کرد روآخر ولیکن
دلم راضی شده بر یک عُقُبَت


دنیا را بد ساختند!
کسی را که دوست داری، دوستت ندارد!
کسی که تو را دوست دارد، تو دوستش نداری!
اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد، به رسم و آیین زندگانی به هم نمیرسید!
و این رنج است!
زندگی یعنی این!

"سرشـــــــــار از احساس بود آرزو خانم" ... بی نظیر :53:

arezuhaa
Saturday 28 August 2010, 06:47 AM
مرسی اقا احسان شما خیلی جالب شعر ها ی منو تفسیر میکنید واقعا زیبا گفتید ...
ممنون بابت لطف همیشگیتون نسبت به من.

arezuhaa
Friday 3 September 2010, 07:48 AM
"ت ن ه ا"

You can see links before reply


تمام لحظه ها ساعت به دور خویش میچرخد
طواف کعبه میدارد به دور خویشتن داری

نماز شُکر حرفی در گلوی خویش بشکست و
هَوای مرگ آخر میرسد در اوج بیداری

اذان ظهر در بند موذن باز میگوید:
حلول واپسین حرفی که مینالد لبِ داری

و تنها میشود آغاز هر مصراع بی وزنی
و تنها مرگ میماند ،همان یک حرف تکراری...

آرزو

siavash_shams
Friday 3 September 2010, 12:59 PM
زندگی یک زندان است ...
زندان های گوناگون ولی بعضی ها به دیوار زندان صورت می کشند ، و با آن خودشان را سرگرم می کنند ، بعضی ها می خواهند فرار بکنند ، دستشان را بیهوده زخم می کنند و بعضی ها هم ماتم می گیرند ، ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم ، همیشه باید خودمان را گول بزنیم ، ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود .

mehdihooman
Friday 3 September 2010, 01:56 PM
كوتاه و زيبا بود آرزوي عزيز . پيروز باشيد

morteza3164
Friday 3 September 2010, 02:10 PM
مرسی آرزو جان خیلی زیبا و جالب بود بخصوص این حروف اول
همواره پاینده و بر قرار باشید .
ببخشید جسارت نباشه ولی فکر کنم که جناب احسان اگر یه تاپیک برای سخنان زیبای خود بزنن بد نباشه چون بسیار قلم شیوایی دارن وحیفه که به تحریر در نیاد (دوستانه)

arezuhaa
Friday 3 September 2010, 11:20 PM
جناب آقای احسان واقعا زیبا مینویسید به قول دوستمون الیاس اگه یه تاپیک بزنین حتما میترکونه
از همگی به خاطر توجهتون ممنون
پاینده باشید

r_a_m_i_n
Friday 3 September 2010, 11:43 PM
همش زیباست آرزو خانم....پاینده و پیروز باشید

siavash_shams
Saturday 4 September 2010, 07:53 AM
درود به همگی
سپاس از لطفتون

اما اکثر این مطالبی که من این جا می نویسم از خودم نیست و بیش تر کلام بزرگانی هست که قبلا آثارشون رو خوندم و یه جورایی از اون نقل قول می کنم ... به همین خاطر میگم اگه اونا رو توی یه تاپیک جداگونه بذارم ، شاید بعضی ها به خاطر این کار از بنده خُرده بگیرن... جوِ این تالار رو که بهتر می شناسین .:18:

siavash_shams
Wednesday 8 September 2010, 03:58 PM
بابا آرزو خانم کجایی؟
چرا کردی جدایی؟
والا تو بی وفایی
بگو اهل کجایی؟هان هان هان؟؟؟؟:redguitar:

حاجی بیا دیگه ...... دلمون برات تنگیده:46:

Atrovan
Wednesday 8 September 2010, 04:14 PM
آرزو جان شعر هات خیلی قشنگه....من که یه مصراع هم نمی تونم از خودم بگم...!پیروز باشید!

arezuhaa
Monday 20 September 2010, 09:50 PM
به مناسبت ۲۹شهریور ماه نخستین روزحضور من در زمین....

آرزو...


You can see links before reply




نمیدانم که از رویا بگویم یا که خواب
یا که از وصل پیاپی در عجاب

روز اول که مرا از بند مادر میبُرید
گفت احسنتُ منَ الخلقِ السَحاب

در زمانی دور شاید دورتر
مادرم را قرعه بر نامش گرفت

بعد از آن یک انتظار دیر یاب
حسرت دیدار،پایانش گرفت

از میان طفلکان مانده پیش
مُهر تقدیری به نام من بشد

با وجود ترس دنیای پلید
اشتیاقم لحظه ی دیدار شد

روز میلادم پدر در دیده اش
اشکهای خنده پنهان مینمود

مادرم با ترس بسیاراز شکست
عشق را در شانه هایش میگشود

سالهای این نخستین زندگی
در فراموشی حالم طی بشد

در نگاه مهربان مادرم
لذتی از زندگانی کم نشد

هر زمان با بغض های سینه ام
آگهی از حال خویشم میگرفت

تا به پای خویش راهم مینمود
گوییا دنیای دیگر سر گرفت

سالها در بند زندان دلم
مادرم من را به جانش میخرید

در زمان درد ،تنها دلبرم
خانه ی گرم محبت میدمید

روز میلادم دوباره میرسد
یک دهه با هشت سالی در پی اش

حال میفهمم که مادر با پدر
دوست میدارد دلم را در دلش...

آرزو

aster
Monday 20 September 2010, 11:51 PM
:241: :46:
خیی زیبا بود.

siavash_shams
Tuesday 21 September 2010, 08:53 AM
نمی دانم که در طرح بزرگ خدا ، من چه نقشی دارم و چه سرنوشتی؟؟
ولی این قدر مطمئنم که بی هیچ نیست ...


آرزو خانوم زادروزتون رو شادباش عرض می کنم.
شعرتون جدای از زیبایی ، خیلی هم آهنگین و دلنشین بود .
به نظر من خیلی قشنگ تونسته بودین ، به بهانه ی یه موضوع دیگه ، مهر مادری رو ستایش کنین و این خیلی جالب بود.

arezuhaa
Tuesday 21 September 2010, 10:39 AM
مرسی آقا احسان
من بدون مادرم هیچم اگر اون نبود منم نبودم پس روز تولد من روز مادرمه منم که باید براش هدیه بگیرم نه اون....
بازهم ممنون بابت توصیف قشنگتون
موفق باشید

morteza3164
Wednesday 22 September 2010, 10:23 AM
بسیار شعر زیبا و جان داری بود .امیدوارم همواره موفق باشید :41:

تولد هجده سالگیتون مبارک باشه :36:

Avazekhan
Wednesday 22 September 2010, 11:59 AM
تبریک میگم...امیدوارم سال پرباری برات باشه... و شعرای خوبی بگی...

مجید ابراهیمی
Monday 27 September 2010, 12:58 PM
آرزو خانم براتون موفقیت روز افزون را آرزو میکنم:48::redguitar:

arezuhaa
Tuesday 28 September 2010, 09:26 AM
از همگی به خاطر حمایتشون واقعا تشکر میکنم و امیدورام که روزی زبان تک تک شماها باشم و حرف شماهارو بزنم...
با سپاس آرزو

alone_composer
Tuesday 28 September 2010, 11:01 AM
خانم آرزو درود بر شما و خسته نباشید.

می دانم بسیار گرفتار هستید اما از شما درخواستی دارم. من به شدت به دنبال بهتر شدن آثارم هستم چون تمام هدفم خدمت کردن به مردم با ساختن و خواندن ترانه هاییست که روی آن ها فکر شده. به شدت دغدغه دارم تا به عنوان یک عضو بسیار کوچک موسیقی به نوبه خودم مسیر به شدت به انحراف رفته موسیقی را حداقل برای کسانی که آثار و صدایم را می شنوند تا حدی اصلاح نمایم.

از شما خواهش می کنم که دو قطعه ای که تا به حال در سایت نت آهنگ ساخته و خوانده ام را لطف کنید دانلود کرده و گوش کنید. طبیعیست که وقتی که برای هر اثری که ساخته می شود و می خوانم چندین ماه و حتی چند سال وقت می گذارم، شعر و ترانه در خوری نیز باید به عنوان خمیر مایه اصلی آن کار نمایان گردد. من احساس می کنم در حوزه شعر و ترانه در کار هایم، بحث هایی وجود دارد که می تواند کارم را بهتر کند. از شما و سایر دوستان صمیمانه خواهش می کنم که در این راه با راهنمایی های خوبتان من را یاری کنید.

با قدردانی فراوان از شما

کار اول (تمنا) ، آدرس تاپیک دانلود:

You can see links before reply

کار دوم (آخرین کاری که اینجا گذاشته ام به اسم: رویای زیبا) ، آدرس تاپیک دانلود:

You can see links before reply

پیشاپیش از لطف شما دوست عزیز و هنرمند سپاسگزارم و امیدوارم دنیای شعر و موسیقی با همت همه ما که اعضای یک خانواده بزرگ هستیم، روز به روز بهتر و بهتر شود.

یک دنیا سپاس.

arezuhaa
Thursday 9 December 2010, 08:22 AM
یک اعتراف ساده



You can see links before reply



یه فرشته از خداشون یه شب التماس داره
یه پسر تو حُرم چشماش ترس یک تقاص داره
ما به انتهارسیدیم بعد ازاون گناه آخر
شب اعتراف قلب و عشق بی بهای مادر
آدمای روز روشن، شبح شبای سردن
با نگاه غم فردا پشت گریه ها میخندن
چه ترا نه ها غریبن واسه آشنای مردم
یه صدای مه گرفته با دلی پر از ترحم
آدمکها ی خیالی پشت این درای بسته
از فرشته ها میخونن با صدای تلخ و خسته
مثل رویای غریبی روزِ روشن از امیده
توی خواب و قصه شاید شَبَح بهارو دیده
آدما خیلی غریبن، هوس بهشت و دارن
اما از قشنگیاشون، چهره های زشت و دارن
تو خیابونای این شهر همه ناامید فردا
دیگه باوری نداره، حُقه های زشت و زیبا
باید از خدا بپرسیم اعتراف روزگارو
چی گذشته تو دل شب که نداره لحظه هارو
مثل رویای غریبی روزِ روشن از امیده
توی خواب و قصه شاید شَبَح بهارو دیده
تو هوای مرده شاید یه امید تازه باشه
یا برای یه فرشته یه دری دوباره واشه
وقتی ساده میشه رد شدازصدای اشک یک زن
وقتی با ستاره مردن، میشه تکیه گاه یک تن
وقتی قحطیه رفیقه ،توی دنیای خیانت
وقتی اعتماده قلبی ،میشه جنگ بینهایت
دیگه هیچ پلی نمیشه یه گذرگاه خیالی
یه بهانه واسه بودن، یه امید احتمالی
تو هوای مرده شاید یه امید تازه باشه
یا برا ی یه فرشته یه دری دوباره واشه...


آرزو

morteza3164
Friday 10 December 2010, 08:36 PM
سلام
مرسی آرزو خانم بسیار زیبا و با مفهوم سرودین .احسنت
فقط امیدوارم مث مهرنام شما هم دنبال غم و اندوح نباشید و اشعارتان همیشه بوی شادی داشته باشه.
موفق و پیروز
در پناه حق