PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر من (آناهيتا 79)



آناهيتا 79
Tuesday 2 February 2010, 08:57 AM
چند وقت پيش يك دوست نت آهنگي به نام smile 2 life ازمن شعرهام رو درخواست كرد . بهش گفتم من كلاس شعر و اينجور چيزها نرفتم ، استاد هم نداشتم . شعرهام رو هم به كسي ندادم تا حالا ببينه ، به هرحال يه دونه از شعرهام رو مي ذارم . تو رو خدا اگه بد بود بدونيد توضيح دادم . اگه تونستيد هم راهنمائيم كنيد . ممنون مي شم.

(هميشه)

هميشه ،
بي آنكه بداني
آرام ، آرام
مانند يك روز باراني
ابرهاي تنهائي
آسمان دلت را خواهند پوشاند.

هميشه ،
بي آنكه بخواهي
دوست خواهي داشت
دو چشمي را كه خيره به تو مي نگرند
با آنكه مي داني
آن دو چشم خاطره اي خواهند شد
و تو روزي آن خاطره را خواهي گريست.

اي مهربانترين،
سالهاست من در اين زمهرير
به خاكستري آسمان خيره ماندم
تا شايد در يك روز باراني
تو بر زندگيم بباري
سالهاست..

آه اي روزهاي پير و خسته
از من كه در طراوت سينه ام
حسرت زندگي را داشته ام
چه عشقي را دريغ كرده ايد ؟

آن كودكي هفت ساله من
آن ترانه ها ، لبخندها
ديريست رفته است
و اكنون اين منم كه در آئينه با خود مي انديشم :
آيا زندگي من همچون پدرم خواهد بود ؟
پدري خسته ،
خسته
كه پشت هزاران چراغ قرمز ،سالها ايستاده
و عشق خود را در پشت هزاران ميز كار ، از دست داده.
و يا مادرم
كه تمامي زندگي خود را ، عشق خود را
هر روز در اشكهايش آه مي كشد .

اي ساعتهاي انتظار
براي هيچ
آيا زمان شكفتن انسانها
روز مرگ آنهاست ؟.

ماهک
Tuesday 2 February 2010, 10:12 AM
آنا عزیز زیبا بود
به خاطر داشتن این احساس لطیف بهت تبریک می گم
و این همیشه یادت باشه اونچه از دل برآید بر دل نشیند همچون شعر تو
عالی بود
باز هم منتظر شاعرانه هایت هستم

آناهيتا 79
Tuesday 2 February 2010, 11:25 AM
ماهك مهربون من . مرسي. خيلي از لطف و محبتت ممنونم . اميدي كه تو به من دادي من رو اميدواركرد به موندن و نوشتن . باز هم ممنون.

M8H
Tuesday 2 February 2010, 11:27 AM
wOoW خییییییلی زیبا بود.
امیدوارم همیشه موفق باشی.

آناهيتا 79
Tuesday 2 February 2010, 11:37 AM
wOoW خییییییلی زیبا بود.
امیدوارم همیشه موفق باشی.
ممنون . خيلي ممنون . هميشه خوشحالي من اين بوده كه دوستاي مهربوني مثل تو عزيز ، محبتشون رو از من دريغ نمي كنن. ( زير پاي تو هر لحظه ، نفس من است . ) موفق باشي.

arjang
Tuesday 2 February 2010, 01:18 PM
درود
شعر زیبایی سرودی
من که خوشم اومد

HamedSedighi
Tuesday 2 February 2010, 06:00 PM
اکسلنت .

Sohrab Iwis
Tuesday 2 February 2010, 07:28 PM
پر از احساس و مفهوم ...

عالي بود !

avm
Wednesday 3 February 2010, 01:00 AM
:41:
ارسلان

كوروش88
Wednesday 3 February 2010, 06:41 AM
شعر بسيار خوبي بود . به شما تبريك مي گم . اين احساس رو در اين دنياي بي احساس ، داشتن و نگه داشتن موهبتي است كه كمتر كسي دارد. پاينده باشيد.

Mona
Wednesday 3 February 2010, 07:08 AM
اي ساعتهاي انتظار
براي هيچ
آيا زمان شكفتن انسانها
روز مرگ آنهاست ؟

______________________________

سلام

ممنون خیلی زیبا بود.

موفق باشید :)

آناهيتا 79
Wednesday 3 February 2010, 09:51 AM
:41:
ارسلان
اين تشكر شما من رو كشت !! . ممنون.:give_rose:

nabegheh95
Wednesday 3 February 2010, 02:07 PM
بسيار عالي بود، تشكر

obvious
Thursday 4 February 2010, 10:01 AM
فوق العاده بود، مخصوصا قسمت های پایانی اش، حالا اگه راست می گی بقیه شعراتم می ذاری تا از خوندنشون لذت ببریم؟!!(چشمک)

آناهيتا 79
Thursday 4 February 2010, 10:37 AM
فوق العاده بود، مخصوصا قسمت های پایانی اش، حالا اگه راست می گی بقیه شعراتم می ذاری تا از خوندنشون لذت ببریم؟!!(چشمک)
ممنون خوب من . من خيلي از شعرهامو به خاطر يه اشتباه از دست دادم ، اما اونايي كه تازه گفتم و يه مقدار كمي هم از گذشته واسم مونده كه مي ذارمشون . چشم . بازم ممنون كه من و شعر من رو قابل دونستي . مرسي.

obvious
Thursday 4 February 2010, 10:53 AM
یعنی چی شعراتو از دست دادی؟!!(ناراحت کننده بود)
حالا اگه فکر می کنی شرایط طوریه که با گذاشتنشون اینجا بازم اتفاق بدی میفته، خوب نمی خواد این کار بکنی، من علی رغم میل باطنیم تقاضام پس می گیرم...

آناهيتا 79
Thursday 4 February 2010, 11:04 AM
یعنی چی شعراتو از دست دادی؟!!(ناراحت کننده بود)
حالا اگه فکر می کنی شرایط طوریه که با گذاشتنشون اینجا بازم اتفاق بدی میفته، خوب نمی خواد این کار بکنی، من علی رغم میل باطنیم تقاضام پس می گیرم...
شعرامو به خاطر يه موضوع شخصي از دست دادم . نه مهربونم اگه شعرهامو اينجا بذارم يه جور ايي بيمه اش كردم . از محبتتون ممنون . كاش شعري داشته باشم قابل مهربونهايي مثل شما باشه .

morteza3164
Thursday 1 April 2010, 11:57 PM
با سلام
سرکار خانم آناهیتا از اینکه اشعارتون رو گم کردین متاسفم ولی دنیا که به آخر نرسیده و شما با این روحیه لطیف باز هم میتوانید آثار زیبایی را خلق کنید پس تلاش کنید که هستی و زندگی یه شاعر در اشعار اوست
امیدوارم در آینده ای نزدیک از اشعار شما لذت برده و با افتخار نام شما را به زبان بیاوریم
برادر کوچک شما الیاس

آناهيتا 79
Monday 5 April 2010, 10:09 AM
سلام
ديشب من و اون تا صبح بيدار بوديم ! من توي اتاق درس مي خوندم و اون نشسته بود من رو نگاه مي كرد . يه دفعه نمي دونم چي شد اين شعر رو واسش نوشتم ( در كمتر از يه دقيقه و ديگه هم ويرايش نكردم ) اسم شعر و اسم اون رو نمي گم ، اما اگه تا آخر شعر رو بخوني متوجه مي شي !::105:

به عرياني باد مي ماند
آن زمان
كه نگاهت بر تنم مي نشيند
و سكوتت
هميشه از خواستن مي گويد.

چه آرام
تنت را با انحناي زيباي خود
به تنم مي سايي
و گرماي وجودت را
چه آسان
به دستان سرد من هديه مي دهي.

آن زمان
كه سرت در دامان من آرميده
چشمان زيبايت را
چه معصومانه
و
چه مغرورانه
به چشمانم مي دوزي ،
اي مهربان
گربه من.

obvious
Monday 5 April 2010, 11:53 AM
يعني اين شعر واقعا براي يه گربه بود؟!!!!!!!!!!!!!(خنده، چشمك)

آناهيتا 79
Monday 5 April 2010, 12:38 PM
يعني اين شعر واقعا براي يه گربه بود؟!!!!!!!!!!!!!(خنده، چشمك)
آره . درست فهميديد . :41: اسم شعر گربه بود و واسه گربه ام گفتم .!!!!!!

arezuhaa
Monday 5 April 2010, 12:39 PM
:21:خیلی قشنگ بود وقشنگتر این بود که سر کاری بود آفرین

you3f
Monday 5 April 2010, 01:07 PM
چه جالب!
گربه هه واسه تو شعر نگفته؟!

M8H
Monday 5 April 2010, 01:19 PM
سلام
ديشب من و اون تا صبح بيدار بوديم ! من توي اتاق درس مي خوندم و اون نشسته بود من رو نگاه مي كرد . يه دفعه نمي دونم چي شد اين شعر رو واسش نوشتم ( در كمتر از يه دقيقه و ديگه هم ويرايش نكردم ) اسم شعر و اسم اون رو نمي گم ، اما اگه تا آخر شعر رو بخوني متوجه مي شي !::105:

به عرياني باد مي ماند
آن زمان
كه نگاهت بر تنم مي نشيند
و سكوتت
هميشه از خواستن مي گويد.

چه آرام
تنت را با انحناي زيباي خود
به تنم مي سايي
و گرماي وجودت را
چه آسان
به دستان سرد من هديه مي دهي.

آن زمان
كه سرت در دامان من آرميده
چشمان زيبايت را
چه معصومانه
و
چه مغرورانه
به چشمانم مي دوزي ،
اي مهربان
گربه من.
خیییییلی باحال بود!:21:

MEHRNAM
Monday 5 April 2010, 01:25 PM
اگه قبلش اون توضیحو ننوشته بودی قطعا" یا این تاپیک قفل میشد یا نوشته ات پاک میشد ... هاهاهاها
آفرین بسیار نیکو سرودی.

mehdihooman
Monday 5 April 2010, 07:13 PM
شعر زيبايي بود :dash2::dash2::dash2:
پس معلومه زيادم درس نخونديد چون حواستون به گربتون بوده

كوروش88
Tuesday 6 April 2010, 06:05 AM
تو شاعر جواني را نمي شناسي تا بنشيند و براي جيرجيركي شعر بگويد كه در آن دل كوچكش را ميان دو درياي بي درخت گم كرده باشد ؟
بسيار زيبا بود ، اين از اون شعرهايي هستش كه تا آخر آدم رو دنبال خودش مي كشونه ، درسته كه براي گربه بود اما سروده محكمي داشت و با كلمات خيلي خوب كار شده بود. درود بر شما.

morteza3164
Tuesday 6 April 2010, 10:07 PM
آفرین بر تو بسیار زیبا بود موفق باشید

mohsen1706
Tuesday 6 April 2010, 11:18 PM
ممنون از احساس قشنگت نسبت به گربه ها! گربه ها خيلي ناز و دوست داشتني اند ولي خيلي نمك نشناسن!اينو تجربه كردم روي چند نوع گربه.....

گذشته از شوخي واقعا واژه بند و جمله بنديت عاليه.مطمئنم قبل از اين از چنين شعرهايي زيائ سرودي.ادامه بده و احمد شاملو بخون تا بتوني موفق بشي

ممنون

آناهيتا 79
Thursday 15 April 2010, 10:19 AM
سلام

خيلي دلم مي خواد شبها مثل بقيه بخوابم اما سكوت شب ، آرامشي كه توش هست و اينكه همه خوابن و من تنها هستم و آزاد ، نمي ذاره من بخوابم .اين شعر حاصل همون بي خوابيهاست . وقتي شعرمو نوشتم مي رم خونه اگه بشه يه خورده بخوابم اگه نظري داشتيد بنويسيد شنبه جواب مي دم .
مرسي.

دوباره صبح آمد
و من نخوابيدم هنوز
دوباره صداي كوچه
صداي خيابان
برخواست
و در من ماند حسرت خواب.

كاش مي خوابيدم ،
مي خوابيدم
تا نباشم
اينگونه خسته

تمام شب
به سپيدي كاغذ
و سياهي قلم
خيره ماندم ،
در انتظار رويش شعر تازه .

كاش مي خوابيدم
و درخواب
تو را مي ديدم
و شعر تازه ام متولد مي گشت .

كاش صبح نمي آمد
و من
مي خوابيدم.

morteza3164
Thursday 15 April 2010, 02:09 PM
هر کجا هستی باشی آسمان مال خودت
پنجره ،فکر،هوا،عشق،زمین مال خودت
آری ،آری همه اش مال خودت
خواستم بی مقدمه وارد نشم گفتم یه شوخی کرده باشیم سرکار خانوم آناهیتا چند بار بگویم شعر باید خودش بیاد مگه کامران و هومن گوش نمیدی بجای اینکه بیچاره گربه رو تا صبح بیخواب کنی به اطرافت خوب نگاه کن و شعری رو که دوست داری توی ذهنت مرور کن تا شعر جدید بهت الهام بشه و اینقدر خودتو ناراحت نکن خود من دوسال گذشته اصلا شعری نگفتم تا یک ماه قبل از عید که یهو شعری بهم الهام شد و دنبالشو گرفتم
به شما توصیه میکنم چون روحیه لطیفی دارید از طبیعت کمک بگیرید
برادر کوچیک شما الیاس

كوروش88
Saturday 17 April 2010, 06:43 AM
درود
حقير را ببخشيد در تاپيكها مي گشتم يك نمونه تازه از كار شما را ديدم ، گفتم جسارت كنم و نظرم را بدهم :
وقتي شعرتان را خواندم ياد فيلم بي خوابي با بازي فوق العاده آلپاچينو افتادم . اما جداي از اين حرفها در مقايسه با دو شعر قبلي اين شعر نياز به تامل دارد ، استفاده به جا از كلمات داريد ( مثل محل گذاشتن كلمه رويش و متولد ) ساختار شعر نو را خوب فهميديد ، پس حالا بايد قدرتمندش كنيد ، من حرف استاد بزگوارم جناب mohsen1706 را تائيد مي كنم ، هر چند شعر شما بيشتر به سبك شعري فروغ فرخزاد نزديك است اما خواندن شعرهاي جناب شاملو بسيار كمكتان خواهد كرد تا به آن سطح دلخواهتان برسيد . براي نمونه جناب شاملو يك شعر دارند به نام : شعر گمشده كه مختصري از آن را برايتان مي نويسم :
بيدار مي نشينم در سرد چال خويش
شب تا سپيده خواب نمي جنبدم به چشم
.
.
.
شب در كمين شعري گمنام و ناسرود
.
.
.
اي شعر ناسروده ! كجا گيرمت نشان .

اين همان حرف شماست اما از زبان جناب شاملو . موفق باشيد.

smile2life
Sunday 23 May 2010, 02:50 AM
سلام، سلام؛
(ببخشید من یه چند وقت نبودم. اصلا اینترنت نرفتم. بازم میرم تا تابستون!)

خب، شعراتونو خوندم. همشون قشنگ بودن. خوب شعر میگید.احساستون تو شعر گفتن خوبه، موضوع هایی هم که انتخاب می کنید جالبه و عالی‏تر میشه اگه یه کم بیشتر وقت براش بذارید و سعی کنید کمی بیشتر از کلمات هماهنگ استفاده کنید. اگه آرایه های ادبیش رو هم بیشتر کنید،که دیگه خیلی حرفه ای میشه!

موفق باشید