PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر های عاشقانه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 [10] 11 12 13 14 15

metal-militia
Saturday 2 July 2011, 11:50 PM
دیگه تو چشمای من چیزی نمونده از نگات
نیستی توی این خونه نمیپیچه زنگ صدات

نفسام کم میارن اسمتو توی لحظه هام

حتی توی ذهن من خالی جای طعنه هات

metal-militia
Saturday 2 July 2011, 11:50 PM
هر چه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد

از دل نرود مهر و وفا بدتر شد

این مکافات به دل سنگ تو تاثیر نکرد

بلکه برعکس فقط رابطه ها بدتر شد

اسمان وقت قرار من وتو ابری بود

تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد

masram
Saturday 2 July 2011, 11:50 PM
به نام خدائی که هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ ، و مرا دلتنگ تو آفرید . . .

masram
Saturday 2 July 2011, 11:50 PM
لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ (You can see links before reply)می شود.
من اسم این لحظه ها را “همیشه” گذاشته ام
.

masram
Saturday 2 July 2011, 11:51 PM
دلتنگی
تنها نصیب من بود
از تمام زیبایی هایت . . .

masram
Saturday 2 July 2011, 11:51 PM
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت . . .

masram
Saturday 2 July 2011, 11:51 PM
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .

masram
Saturday 2 July 2011, 11:51 PM
بیا باران را دعوت کنیم ، به جشن دلتنگی (You can see links before reply)رازقی
بیا دوباره عادت کنیم ، به بغض غریبانه عاشقی . . .

masram
Saturday 2 July 2011, 11:51 PM
.
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .

masram
Saturday 2 July 2011, 11:52 PM
این شعر بسیار خواندنی سروده آقای محبت و از کتاب چهارم دبستان

در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند

سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند

یکی از روز های سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد

یکی از کاج ها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد

گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن

ریشه هایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن

کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم

دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تورا دارم

بینوا راسپس تکانی داد یار بی رحم و بی مروت او

سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او

مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست

گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند

masram
Saturday 2 July 2011, 11:52 PM
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک ان شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستهای من اشناست.
در خلوت روشن با تو گریستم
برای خاطر زنده گان،
در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشقترین زندگان بوده اند
دستت رابه من بده
دستهایت با من اشناست
ای دیریافته باتو سخن میگویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من با صدای تو اشناست......

masram
Saturday 2 July 2011, 11:53 PM
آنچه را ویرانگر پاییز در هم ریخت
غارت کرد،برد.
وان چه را سرمای دی یکسر به نابودی سپرد
وان چه را کولاک بهمن زیر پای خود فشرد
باز می سازد بهار.
روی آن ویرانه ها پرچم رنگین گل را برمی افرازد بهار
بوی جان می اید اینک از نفسهای بهار
چون بهاران هم سفر،ای راهی این رهگذر
همتی سازنده از جان نفسهایت برآر

masram
Saturday 2 July 2011, 11:53 PM
پدر بزرگ عزیـزم نفست قـدرت مـــــا بــــود

چشمــان تـو منظـومۀ خورشید وفــا بـود

در عمق نگـــاهت پـــدرا، حس عمیقــی

دیـدم کــه بـه زیبــاییِ احســاس خدا بـود

در مکتب فــرهیختنت، عشــق و حقیقت

ارکـان درخشــان و قدمهـــایِ رسـا بـود

یـادم نـرود چهــرۀ پــاک تـو پدر جـــان

آنگــاه کـه دستــان نجیبت به دعــا بـــود

از مـرگ اَلمنــاک تـو بـابـــا چه بگــویم

در چشم من از رفتن تو، اشک عزا بـود

آن خــاطره و مهـر تـو از دل نـه بَرآیــد

فردوس مکانت، که دلت مهد سخـا بــود

masram
Saturday 2 July 2011, 11:54 PM
بودن
یا نبودن...
بحث در این نیست
وسوسه این است.

***
شراب ِ زهر آلوده به جام و
شمشیر به زهر آب دیده

در کف دشمن.-
همه چیزی

از پیش
روشن است و حساب شده

و پرده
در لحظه معلوم

فرو خواهد افتاد.
پدرم مگر به باغ جتسمانی خفته بود

که نقش من میراث اعتماد فریبکار اوست
وبستر فریب او

کامگاه عمویم!
[ من این همه را

به ناگهان دریافتم،
با نیم نگاهی

از سر اتفاق
به نظاره گان تماشا]

اگر اعتماد
چون شیطانی دیگر

این قابیل دیگر را
به جتسمانی دیگر

به بی خبری لا لا نگفته بود،-
خدا را

خدا را !!!!!!!!!!!!!!!

***
چه فریبی اما،
چه فریبی!
که آنکه از پس پرده نیمرنگ ظلمت به تماشا نشسته

از تمامی فاجعه
آگاه است

وغمنامه مرا
پیشاپیش

حرف
به حرف

باز می شناسد
***
در پس پرده نیمرنگ تاریکی

چشمها
نظاره درد مرا

سکه ها از سیم وزر پرداخته اند.
تا از طرح آزاد ِ گریستن

در اختلال صدا و تنفس آن کس
که متظاهرانه

در حقیقت به تردید می نگرد
لذتی به کف آرند.

از اینان مدد از چه خواهم، که
سرانجام

مرا و عموی مرا
به تساوی

در برابر خویش به کرنش می خوانند،
هرچندرنج ِمن ایشان را ندا در داده باشد که دیگر

کلادیوس
نه نام عــّم

که مفهومی است عام.
وپرده...

در لحظه محتوم...

***
با این همه

از آن زمان که حقیقت
چون روح ِ سرگردان ِ بی آرامی

بر من آشکاره شد
و گندِِِ جهان

چون دود مشعلی در صحنه دروغین
منخرین مرا آزرد،

بحثی نه
که وسوسه ای است این:

بودن
یا

نبودن

masram
Saturday 2 July 2011, 11:54 PM
شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت.
بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت.

masram
Saturday 2 July 2011, 11:55 PM
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود بهردرش که بخوانند بی خبر نرود

طمع در ان لب شیرین نکردم اولی ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد دیده غمدیده ام به اشک مشوی که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
زمن چو باد صبا بوی خود دریغ مدار چرا که بی سر زلف توام به سر نرود
دلا مباش چنین هرزه گر و هرجایی که هیچ کار زپیشت بدین هنر نرود
مکن بچشم حقارت نگاه در من مست که اب روی شریعت بدین قدر نرود
من گدا هوس سرو قامتی دارم که دست در کمرش جز سیم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری وفای عهد من از خاطرت نرود
سیاه نامه تر از خود کسی نمیبینم چگونه چون قلم دود دل بسر نرود
بتاج هدهدم از ره مبر که باز سفید چو باشه در پی هر صید مختصر نرود
بیار باده و اول بدست حافظ ده بشرط انکه مجلس سخن بدر نرود
حافظ

masram
Saturday 2 July 2011, 11:55 PM
تو کیستی که جهان دوباره تو را میخواند؟
تو کدامین خورشیدی که زمین با تمام کوه ها ودریاهایش به طواف تو مشغول است؟
امروز زبانها کربلا را تلاوت میکنند وبارانی از تو بی گناهی گیاهان را در گوششان زمزمه میکند.
نام تو لبهای تاریخ را به بهشت میرساند.
تو درکدام ارتفاع در کدام قله ایستاده ای که تمام رودهای جهان به دست بوسی تو می ایند؟
تو درکدامین نقطه زمین میدرخشی که از هر سو نسیمی میوزد عطر تو را هدیه میدهد؟
اه ای دریای تشنه چگونه است که گودالی با نام تو با یاد تو بلندترین نقطه جغرافیا میشود؟
چگونه است که جای پای تورا ومردان از خود دویده مهر می سازند و با ان خدارا قرائت میکنند؟
اه از ان ساعت که که در ان دشت پیر
ذوالجناحی ماند و زینی سر بزیر
افتاب از صدر زین افتاده بود
اسمان روی زمین افتاده بود
هیچ کس خورشید را یاری نکرد
هیچکس از گل طرفداری نکرد
محمود اکرامی

masram
Saturday 2 July 2011, 11:56 PM
عاشقی جرم قشنگی است (You can see links before reply)
اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم
به تو آري ، به تو يعني به همان منظر دور
به همان سايه ، همان وهم ، همان تصويري
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارايي تو
به نفس هاي تو در سايه سنگين سکوت
شبحي چند شب است آفت جانم شده است
در من انگار کسي در پي انکار من است
يک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگي اش
آه اي خواب گران سنگ سبکبار شده
در من انگار کسي در پي انکار من است
يک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزيش
رعشه اي چند شب است آفت جانم شده است
آي بي رنگ تر از آينه يک لحظه بايست
اگر اين حادثه هر شبه تصوير تو نيست
حتم دارم که تويي آن شبح آينه پوش
آري آن سايه که شب آفت جانم شده بود
اينک از پشت دل آينه پيدا شده است
آن الفباي دبستاني دلخواه توييچند وقت است که هرشب به تو مي انديشم
به همان سبز صميمي ، به همبن باغ بلور
که سراغش ز غزلهاي خودم مي گيري
يعني آن شيوه فهماندن منظور به هم
به خموشي ، به تماشا ، به شکيبايي تو
به سخنهاي تو با لهجه شيرين سکوت
اول اسم کسي ورد زبانم شده است
يک نفر مثل خودم ، عاشق ديدار من است
مي شود يک شبه پي برد به دلدادگي اش
بر سر روح من افتاده و آوار شده
يک نفر مثل خودم ، تشنه ديدار من است
مي توان پل زد از احساس خدا تا دل خويش
اول اسم کسي ورد زبانم شده است
راستي اين شبح هر شبه تصوير تو نيست؟
پس چرا رنگ تو و آينه اينقدر يکيست؟
عاشقي جرم قشنگي ست به انکار مکوش
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
و تماشاگه اين خيل تماشا شده است
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تويي

بهروز یاسمی

masram
Sunday 3 July 2011, 01:54 PM
شعر دلتنگی

You can see links before reply
باز امشب میان واژه ها انگار
درگیرم
من از این واژه های تلخ و تکراری
دلگیرم
شب رویا و کابوسش
تن تب دار و درمانش
طلوع صبح و بیداری
من و تکرار تنهایی
هوای تازه و نم دار
شکایت های بس غم دار
دل بی تاب یک عاشق
نوای ناله های دل
کبوترهای آزادش
رها،در اوج،بر بامش
من و این زورق تنها
تو و این ناخدایی ها
حضور تازه ی فانوس
و قلبم با غمت مأنوس
سخن از آرزوهایم
نهان در قلب ،رویایم
هوای دیدنت در دل
امید ِعاشق بیدل
دوباره بیقراریهای یک نامه
دوباره این من ِ درگیر یک ناله
و باز هم انتهای شب...
سکوت سرد و اجباری
خداحافظ
و دلداری
امیدم، بودن ِ فردا
بهانه
خواب و یک رویا

masram
Sunday 3 July 2011, 01:55 PM
مثل آهو می کشد گردن ولی رم می کند
با رمـــــیدنهای خــــود از عمر من کم کند
می نهد بر شتانه های خسته ام بار نگاه
بار سنگینی که پشت کوه را خم می کند

masram
Sunday 3 July 2011, 01:55 PM
باز کــــن پنجــــــره ای رو به نــــگاهم ای دوست
دیرگاهی است که من چشم به راهم ای دوست
دور از آیینه چشــــــم تو به هم می مانند
روزهای من و شبهای سیاهم ای دوست

masram
Sunday 3 July 2011, 01:55 PM
چه زیبا می شوی وقتی که می گردی سرپا سبز
تو را من دوســت می دارم تو را ای سبز بالا سبز
تو روح ســـبز بارانی , من آن نـــیلوفر خــــواهش
بیا بنشین کنارم سبز و بنشان خواهشم را سبز

masram
Sunday 3 July 2011, 01:55 PM
من از دریچه چشمت به آفتـاب رسیدم
سبد سبد گل خورشید از نگاه تو چیدم
به شوق روی تو از مرز آفــــتاب گذشتم
به بیکرانه ترین کهکشان عشق رسیدم

masram
Sunday 3 July 2011, 01:56 PM
روزی که مرا بر گل رویت نظــــــر افتاد
احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت
زیبایی گلهای بهار از نــــظر افـــــتاد

masram
Sunday 3 July 2011, 01:56 PM
این روزها كه میگذرد تنهاتر میشوم انگار ...
منتظر میشوم ...دل دل میكنم .....دلتنگ میشوم و بی قرار ..!
می گردم ... می گردم در پی گمشده ای كه با من هست و نیست ...
این روزها عاشق میشوم بی دلیل ... بی دلیل ...
دوستش میدارم بی آنكه دوستم بدارد ... بی دلیل ...بی دلیل ....
این روزها چه هوایی دارم !!!
این روزها...كه روزهای تنهایی ست ....تنهایی !تنهایی

masram
Sunday 3 July 2011, 01:57 PM
دلم برای كسی تنگ است
كه آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به بادها می داد
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای كسی تنگ است
كه چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای كسی تنگ است
كه همچو كودك معصومی دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را نثار من می كرد
دلم برای كسی تنگ است
كه تا شمال ترین شمالبا من رفت
و در جنوب ترین جنوب با من بود
همیشه در همه جا
آه با كه بتوان گفت كه بود با من و پیوسته نیز بی من بود
كار من ز فراقش فغان و شیون بود
كسی كه بی من ماند
كسی كه با من نیست
كسیکه .....
.... دگر كافی ست!!!

masram
Sunday 3 July 2011, 01:57 PM
منتظر موندم به راهت تا همیشه
چشم به راهت مونده بودم پشت شیشه
انتظارت تلخه مثل مردن دل
مثل عشقی خام و باطل مثل عشقی خام و باطلمثل عشقی خام و باطل
وای... اگه فردا بیاد باز تو نیایی
وای... می خوام داد بزنم از این جدایی
وای... دیگه مردم...دیگه مردم...چقدر تو بی وفایی
مگه من با تو بد کردم خدایی...مگه من با تو بد کردم خدایی
هر چی میخوای بگی بگو اما نگو دوست ندارم
هر کار میخوای بکن ولی بگو نمیری از کنارم
هر چی میخوای بگی بگو اما نگو دوست ندارم
هر کار میخوای بکن ولی بگو نمیری از کنارم
تو رو خدا مثل غریبه ها دلم رو هی نرنجون
تو رو خدا دشمنامو (!!!) به روی من اینقدر نخندون
تو رو خدا مثل غریبه ها دلم رو هی نرنجون
تو رو خدا دشمنامو (!!!) به روی من اینقدر نخندون
به خدا من می میرم از این جدایی
به خدا من میمیرم اگه نیایی
به خدا من می میرم از این جدایی
به خدا من میمیرم اگه نیایی
اگه فردا بیاد و باز تو نیایی
اگه فردا بیاد و باز تو نیایی
You can see links before reply(You can see links before reply(You can see links before reply(You can see links before reply(You can see links before reply(You can see links before reply(You can see links before reply(

masram
Sunday 3 July 2011, 01:57 PM
حالا که تمام راه را امده ام
حالا که تا تو هیچ نمانده
چقدر دیر یادش امده خدا
که ماقسمت هم
نیستیم..............

masram
Sunday 3 July 2011, 01:57 PM
تا كه بودیم نبودیم كسی ----- كشت ما را غم بی همنفسی
تا كه رفتیم همه یار شدند ----- خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آینه بدانیم انگونه كه هست ------ نه آنوقت كه اقبال شكست

masram
Sunday 3 July 2011, 01:58 PM
اون چشای روشن داشت
اون یکی رو جز من داشت
من در حسرت موندن
اون خیال رفتن داشت

masram
Sunday 3 July 2011, 01:58 PM
دل میدم به دست غربت جایی که باشه محبت بی خیال هر چی تنهاست میدونم خدا اینجاست من تنها تو شب تو میزنم آروم رو گیتار میخوام از خدا بخونم قدر تنهایی بدونم.دیگه نای موندنم نیست نفسای خوندنم نیست دوست دارم امشب بمیرم تا که باز آروم بگیرم همه باز ترانه سازن نمیخوان با من بسازن منو شوق با حسرت دوست دارم برم تو غربت.کجا برم کجا برم ؟؟؟ جایی که آدم نباشه تنهایی خدا باهاشه این تمومه آرزومه که خدا پیشم بمونه.

masram
Sunday 3 July 2011, 01:58 PM
رفتی
ولی افسوس که انتظار را باخود نبردی
وآمدی
نه با ترنم عشق
که سودایی دگر بود ترا
وزندگی مارا
یادمانی شد از ناکامی های عشق
آه ای عشق
ای ملعبه کوچه وبازار...آه

masram
Sunday 3 July 2011, 01:59 PM
خدایا شاهد تنهاییم باش


بین غم ها تنها ناجی ام باش


پر پرواز من دیریست بسته


تو بگشا و در آزادیم باش


اسیر موج های تند خشمم


تو آرام دل دریاییم باش


دل خسته خریداری نداره


تو خواهان صفای ذاتی ام باش


در این آشفته بازار محبت


تو تنها شاهد ارزانیم باش

masram
Sunday 3 July 2011, 01:59 PM
قفــس داران ســکوتم را شـــــکستند...
دل دائـــــم صــــــبورم را شـــــکستند...
به جــرم پا بـه پای عشــق رفـــــتن ...
پـــرو بـــال عبــــــورم را شـــــکستند...
مـــــرا از خلــــوتم بیـرون کشـــــیدند ...
چه بی پروا حضــــورم را شــکستند ...
تمـــــنا در نگــــاهم مــــوج مــی زد ...
ولـــــی رویــــای دورم را شــــکستند

masram
Sunday 3 July 2011, 01:59 PM
چرا وقتی که آدم تنها می شه
غم وغصه اش قد یه دنیا می شه
می ره یک گوشه پنهون می شینه
اونجا رو مثل یه زندون می بینه
غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
وقتی که تنها می شم اشک تو چشام پر می زنه
غم می آد یواش یواش خونه دل در می زنه
یاد اون شب ها می افتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار
غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
می گن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باد داره زاغ ابرارو چوب می زنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه
غم تنهایی اسیرت می کنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه

masram
Sunday 3 July 2011, 02:00 PM
خسته شدم ،

نیست شدم ...
.



گوشم از این حرف ، پُر است:
.



" آخر غصُه ، مُردن است !
.



مُردن من ،
.



همین دَم است !
.



" که از تو دورمانده ام .
.



من که بدون روی ِ تو ،
.



رو ، به هوا ، نمیکنم.
.



من که بدون چشم تو ،
.



بنده دعا نمیکنم.
.



دور شدی ،

کور ، شدم.
.



" مشعل ِ بی نور شدم.
.



من !
.



که بدون اسم ِ تو ،
.



اسم ، صدا نمیکنم.
.



ماه ،
.

چه ماه ِ کاملی !
.



دست مریزاد ، خدا !
.

من که بدون روی تو

ماه نگا نمیکنم .

masram
Sunday 3 July 2011, 02:00 PM
گلـــــدان زرد یـــاد را باتـــو معطــر میکنــم



تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست



ناچــــار این پــــرواز را این بـــار باور میکنـم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:25 PM
آنکه بر وجود انسان دمید
و به نام آنکه دل را آفرید
تا پدیده ای چون عشق را معلول آن کند
پس به نام پروردگار عشق و
به نام پروردگار هستی
سلام به همه دوستان عزیز

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:25 PM
از کوچه های حادثه به آرامی می گذرم ، با دستهایم چشمانم را محو می کنم تا ببینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را...

دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا‌ به لا‌ی انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلا‌لی که از آن گله دارم که چرا حقیقت زندگی را از من پنهان کرد... !؟ و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدر

بی کس و تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را چه دهم که من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.

می دانم دلت آنقدر بزرگ و دریایی است که مرهم زخم های بی کس ام باقی بمانی و یک امشب دیگر را با من تا سحرگاهان همنوا شوی.

به سراغت نیامدم چون روح باران زده شیدای روزهای آشنایی گرفتار تگرگی بی پایان شد و اینگونه سیلا‌ب عشق در مسیر طغیان آمال و آرزوهایم تبدیل به سرابی شد.

نبودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی...

تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای نگاهت ، تو خود گفتی سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت...

حالا‌ از آن حرفهای رنگین اثری نیست و تمام آبی ها و قرمزها برایم رنگ باخته اند ، از تو نیز به خاطر دو رنگ بودنت شکوه ای ندارم ، چون دیگر دنیا برای من بی رنگ است!

و اما باز هم تو ای حریم پاک و بی آ لا‌یشم! می خواهم ترکت کنم و هیچ گاه به سوی صفحه های قلم خورده ای که خود بر رویت حک کردم ، باز نگردم . شاید اینگونه مجبور نباشی دستهای سفیدت را به زیر چکه های دلتنگی ام بگیری و له شوی و گیسوانم را بر تن لطیفت احساس کنی.

لحظه ، لحظه ای است جادوئی... ! در کنج خلوت این اتاق دستهای دختری ، آرام صندوقچه ای را مهر می کند و زمزمه ای در زیر لب دارد . نوایش ضعیف نیست اما هیچ کس نمی تواند بفهمد او چه می گفت و دیگر نمی گوید...

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:26 PM
دست خودم نیست

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!

دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.

دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!

به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:26 PM
حقیقت انسان به آن چه اظهار میکند نیست بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش بلکه به ناگفته هایش گوش فرا بسپار

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:26 PM
خیال می کردی قلب من تاب شکستن را نداره* منتظری بازم دلم پیش دلت کم بیاره * مرام من توی عاشقی یک دلی و صداقته * وقتی میگم نوکرتم این آخر رفاقته

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:29 PM
هر وقت بعد از 120 سال رفتی اون دنیا خواستی از روی پل صراط رد شی بهت گفتن یکی حلالت نکرده .... بدون اون منم که می خوام به این بهونه یه باره دیگه ببینمت

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:29 PM
دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست ، اسراف در محبت است . اگر میخواهی همیشه آرام باشی ، دلگیریهایت را روی ماسه و شادیهای خود را بر روی سنگ مرمر بنویس . اگر کسی را دوست داری که او تو را دوست ندارد ، سعی نکن از او متنفر شوی، بلکه سعی کن او را فراموش کنی

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:30 PM
ماه نمی دونست چه جوری بتابه از روی دست تو دید و بلد شد خورشید که دید نوری ازش نمی خوای رفت بالای قله و با تو بد شد دریا که دید موج موهات از اون نیست غرشی کرد و ته دل حسود شد آسمون از غم که تو رو زمینی تا همیشه رنگ چشاش کبود شد گل که دونست خزون واسه تو هیچه رنگش پرید و تو یه لحظه پژمرد درختی که تو از پیشش رد شدی انقده برگاش رو زمین ریخت که مرد

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:30 PM
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:31 PM
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:31 PM
عشق یعنی خلوت و راز و نیاز
عشق یعنی محبت و سوز و گداز
عشق یعنی سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی نغمه ای از روی ناز
عشق یعنی کوی ایمان و امید
عشق یعنی یک بغل یاس سپید
عشق یعنی یک ترنم از یه یار
عشق یعنی سبزی باغ و بهار
عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی انتهای انتظار
عشق یعنی وعده بوس و کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار
عشق یعنی حس نرم اطلسی
عشق یعنی با خدا در بی کسی
عشق یعنی همکلام بی صدا
عشق یعنی بی نهایت تا خدا
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی یک تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگ آزادگی

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:31 PM
1.دوستت دارم، نه بخاطر شخصیت تو ،بلکه بخاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم.

2.هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.

3.اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

4.دوست واقعی کسی است که دستهای تو را نگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

5.بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگذ به او نخواهی رسید.

6.هرگز لبخند را ترک نکن ،حتی وقتی ناراحتی،چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو بشود.

7.تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

8.هرگز وقت خود را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند،

نگذران.

9.شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را. به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر میتوانی شکر گذار باشی.

10.به چیزی که گذشت غم نخور ،به آنچه که پس از آن آمد لبخند بزن.

11.همیشه افرادی هستند که ترا می آزارند.با این حال همواره به دیگران اعتماد کن . فقط مواظب باش ،به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی.

12.خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی،قبل از اینکه کس دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تورا بشناسد.

13.زیاد از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتند که انتظارش را نداری

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:32 PM
از دریا پرسیدم:که این امواج دیوانه ی تو از کرانه ها چه میخواهند؟

چرا اینان پریشان و در به در سر بر کرانه های از همه جا بی خبر می زنند؟

دریا در مفابل سوالم گریست! امواج هم گریستند...

آن وقت دریا گفت: که طعمه ی مرگ تنها آدمها نیستند امواج هم مانند آدمها می میرند و

این امواج زنده هستند که لاشه ی امواج مرده را شیون کنان به گورستان سواحل

خاموش می سپارند!

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:33 PM
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند
عاشق که شدی کوچ میکنند

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:33 PM
کاش این مرغ دلم بر تو گرفتار نبود

کاش این روح من از هجر تو بیمار نبود

بارها آرزوی دیدن رویت کردم

چه توان کرد مرا رخصت دیدار نبود

من اگر دیده به روی رخ تو می بستم

سر شب تا به سحر دیده به دیوار نبود

روز اول تو اگر وفا به ما می کر دی

حرف ما بر سر هر کوچه و با زار نبود

بلبلان وقت بهار نغمهءخوش می خوانند

تو به باغ دیدی کجا همدم گل خار نبود

میدهی وعده ولی به عهد وفا نمی کنی

کاش این روز من و حرف تو تکرار نبود

گر چه شیرین دم آخردل فرهاد شکست

باز هم مثل تو اینگونه دل آزار نبود

گوئیا تلخی جان کندن ما می خواهی

پا نهم پیش نگوئی که وفادار نبود

من که راز دل خویش جز تو نگفتم با غیر

این تو بودی که دلت محرم اسرار نبود

تو بیا تا که صمد جان به فدایت بکند

تا بدانی که دلش جز تو خریدار نبود

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:35 PM
تنها شاهد اشک های شبانه ام

همین صفحه ی سفید و جوهر سیاه است

هرگز نخواستم چشم نا محرم این لحظه های ناآشنا

فرو ریختن اشک را بر گونه هایم ببیند

همیشه بالش سکوت را

زیر سر هق هق تنهایی ام گذاشتم

تا کسی صدایم را نشنود

اما تو

تو که از گریه های پنهانی من با خبری

چه کنم

گاهی همین گریه های گهگاه

جای خالی تو را

در غربت ترانه هایم پر می کند

باور کن!

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:36 PM
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش میگیره ، بی بهونه می باره ......

به کسی توجه نمی کنه ... از کسی خجالت نمی کشه ... می باره و می باره و

می باره ...

اینقدر می باره تا آفتابی شه ... ‌آبی شه ...!!!

کاش ... کاش می شد مثل آسمون بود ... کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا

بالاخره آفتابی شی ... بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده ... انگار نه انگار که

غصّهای بوده ... همه چیز فراموشت بشه ...!!!

آسمون چشم های من تا صبح بارید...

نگام کن...

حالا آبی شدم؟؟!

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:38 PM
می توانم چشمهایم را ببندم تا قشنگ ترین لحظه ها را برایم بسازد ، می توانم گوش هایم را سِحر کنم تا طنین اعجاب انگیز عشق را خود بسازم، می توانم لبانم را بر هم فشارم تا مبادا راز دل تنگم را فاش کند و ای کاش می توانستم تمام اینها را می دادم اما ذره ای از خاطراتت را بازمی گرداندم.

می گویند زمان گذر ثانیه هاست و کمرنگی دیرینه ها ! اما نمی دانم چرا زمان در من ایستاده است و دیرینه ام رنگ نمی بازد...

نمی دانم کجایی اما دلم نزدیک است و دور نیست آن روزهایی که ادراک نگاهمان را به افق دوخته بودیم و از آن چیزی نمی دانستیم جز زمزمه ی دو بیتی های عاشقانه در زیر آسمان پرستاره!

دریا را به یاد آور و قدم های آهسته ای را که بر روی ماسه های خیس چه آرام و بی صدا می گذاشتیم و برمی داشتیم تا مبادا کسی ما را به جرم عاشقی رسوا کند! چه زود شب را به صبح رساندیم و از آن شب خاطره ای ساختیم به وسعت همان دریای بی انتها .

گفتیم و آنقدر گفتیم تا اینکه هرگز نگفتیم از خاموشی شب های پرستاره ! از پرپر شدن رزهای قرمز خاطره در گلدانی که بعد از آن هیچ وقت کسی برایش گل هدیه نیاورد. حالا او هم دلیلی برای روزها انتظار کشیدن ندارد و می دانم که تا چند روز دیگر قلب کوچک ترک خورده اش می شکند و اشک هایش سرازیر می شوند .

قرارمان این نبود ، ما به سپیدی یاس و آفتاب صداقت سوگند یاد کرده بودیم تا نگذاریم دست بی وفای زمانه ، مزرعه کوچک قلبمان را آفت زند.

چه زود گذشت...

حالا دلم چیزی نمی خواهد، اما می خواهم بدانی که در زیر گنبد کبود ِزندگی ، یکّی قصه ی ما این روزها سخت احساس یکی بودن می کند و تنها آرزویش برای آن یکی این است که زندگی را زندگی کند.

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:38 PM
یک دنیا حرف برای تو دارم ، یک دنیا پر از حرفهای نگفته، یک دنیا پر از بغض های نشکفته. با منی ، هر جا و اینک آمده ام تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای دلتنگی ام باشی!

دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است . صدایی نیست ، مأوایی نیست ، حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست.

من آمده ام! اینجا ، کنار دلواپسی های شبانه ات،‌ کنار شعله ور شدن شمع وجودت ،اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد...

دلم گرفته، دلم سخت در سینه گرفته، با تمام وجود تو را می خوانم ؛ از تو چیزی نمی خواهم جز دریای بی ساحل وجودت را، جز دستهای مهربانت را، جز نگاه آرامت را که دیرزمانی است در سیل باد بی وفای زمانه گم کرده ام.

هر شب حضورت را در **** خیال خویش می آورم، وجودت را با تمام هستی باقیمانده در نهانخانه قلبم نهان می کنم ، چشم هایم را باز نمی کنم تا شاید بتوانم تصویرت را بر روی پلک های بسته ام حک کنم ، اما باز هم جای تو خالی است... .

شاید اگر جای تو بودم ؛ کمی، فقط کمی برای مرگ تدریجی نیلوفرهای خاطره اشک می ریختم ، شاید اگر جای تو بودم ؛ طاقت دیدن چشم های خیره و خسته ات را نداشتم، شاید اگر جای تو بودم؛ بلور بغضم را با تلنگری آسان می شکستم تا بدانی، تا بدانی که چقدر دوستت دارم... .

روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم!

این بار به دیدنت آمده ام ، برایت گلاب آورده ام ، دستهایم تنها سنگ سردِ خانه ات را احساس می کنند اما بدان یاس های سپید احساسمان هنوز گرم گرم اند!!!

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:39 PM
وقتی تو نیستی ؛ رنگ دریا را دوست ندارم، شب به پایان می رسد ، شب را نیز دوست ندارم؛‌ از لا به لای مریم های خفته با فانوسی کم سو راهی به سویت می جویم و تو نیستی، نیستی تا ببینی که چقدر امشب آسمان زیباتر است اما این آسمان را نیز دوست ندارم.

سالهاست که از قاصدک خوش خبرم بی خبرم . شاید این بار او مرا دوست نداشت ، شاید این بار ، باری فزون تر در پیش داشت و ای کاش در لحظه ی سنگین وداع چشمهایش را به زمین می دوخت تا نمی توانستم از نگاهش تندیسی سازم از جنس پروانه های دشت خاطره.

عقربه های زمان به کندی می گذرند ، ‌شاید می خواهند فرصتم را دوچندان کنند،اما حتی یاسمن ها نیز این را می دانند که کاری از دست من ساخته نیست وتنها در کنج خلوت این اتاق ، من و ماندم و تجسم یک رؤیا ،‌ من ماندم و اشک های التماس ، من ماندم و دست هایی به سوی آسمان بی کران هستی . صدایش می کنم و صدایی نمی شنوم ، کلامش را می خوانم و خوانده نمی شوم،‌ به خاک می افتم و اعتنایی نمی بینم ، اما این بار قسمت می دهم به پاکی و قداست فرشتگانت، ‌اگر گاهی آنی نبودم که می خواستی دریایی از ندامت و حسرتم را بپذیر.

لحظات درگذرند و از آنها چیزی نمی ماند جز لحظه های خاموش بیداری. باز هم بهاری دیگر در راه است ، می گویند بهار فصل زیبایی هاست اما تو خودت خوب می دانی که بهار من هیچ گاه بازنخواهد گشت.

بغضی عجیب در گلویم بهانه تو را می گیرد، هر دم با قطرهای گرم مرا می سوزاند ، شکایت ها در نهان دارد و می داند که اگر لب گشاید از من چیزی باقی نخواهد ماند تا به نجوای شبانه اش تسلی بخشم، آرامش کنم و قاب عکس خالی کنار پنجره را برایش با تصوری خیالی مزین کنم.

گاهی وقت ها قلب زمانه از سنگ می شود و اینگونه سرنوشت، ردّپایی عمیق بر پیشانی آنهایی که ماندند و سعادت نداشتند نقش می زند.

کاش می شد من به جای تو می رفتم!

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:40 PM
سراپای وجودم خواهان توست وتورا دوست دارم

اما نمی توانم برزبان آرم که تورا می پرستم

زمانی که تورامیبینم کلمات درذهنم ترکیب میشود

و فکرم چون کبوتری سبک بال ازقفس به پروازدرمی آید

چشمانم تیره و تارمیشود دستانم به لرزش می افتد

میدانم چرا نمیشود روحم را به اسارت بکشی

کلا مم را روان گردانم

((چون تو رادوست دارم ))

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:40 PM
من عشق را درتو

تو را در دل

دلم را موقع تپیدن

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من دنیا را به خاطر خدایش ، خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:40 PM
ای چشمه جوشان این قلب بی طاقت من

ای مهتاب این شبهای بی تابی من

به ان چهره عاشقانه ات قسم

دوســـــــــــــــتت دارم

ای ساحــــــــل امـــــــــــیدم

ای اغاز من

ای فردای من

به همان لحظه دیدارمان قسم

دوســــــــــــــــتت دارم

بیشتر از هر زمانی

بیشتر از هر لحظه ای تورا میخواهم

وبرای دیدنت بیقـــــــــــــرارم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:45 PM
چه زیباست بخاطر تو زیستن
وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن
و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن
برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن
ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست
ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست
و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد
حرفها را گاه نمی توان گفت
من لحظه های با تو بودن را با اشکهایم تداعی میکنم
وعطر نفسهای تورا در بند بند وجودم می بلعم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:45 PM
عشقُ نخستین نیاز برای پیوند است، عشق یعنی دوست داشتن به اضافه صداقت ، رفاقت ، معرفت عشق یعنی امروز ، فردا و همیشه عشق آن سوی من است ، آن سوی تردید ، آن سوی اگر ، آن سوی اما ، شاید ... عشق را باید به جا آورد ، محترم شمرد ، شناخت عشق کودکی است که بوی صداقت و صراحت می دهد دست عشق را در کوچه های پر از ازدحام زندگی نباید رها کرد عشق را نباید رنجاند ، نباید گریاند عشق را باید پاس داشت

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:49 PM
زمانی که از مادرم متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت


و گفت تا آخر عمر با تو هستم


از او پرسیدم کیستی ؟جواب داد : غم هستم


آن لحظه فکر کردم که غم عروسکی است که من با آن


سرگرم می شوم .


ولی اکنون فهمیدم که من عروسکی هستم بازیچه دست غم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:49 PM
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند :




بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟


خداوند گفت :


غم را بخاطر خودم آفریدم


چون این مخلوق من که خوب می شناسمش


تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:50 PM
دوباره دقیقه ها رو کند و آهسته می بینم

دوباره چشم خدا رو رو خودم بسته می بینم

تا دلم آروم بگیره سر به کوچه ها می زارم

رو به آدما می خندم شب و تا فردا می بارم

تویه یک جاده ی برفی پی انتها می گردم

توی این رویای آبی هنوزم اسیر دردم

آخه دنیا تو چشام رنگشو باخته

آخه یک جنس غریبه آسمون منو ساخته

برده رنگ انتظارو بارون چشمای خستم

انگار آهنگی نداره بی تو این قلب شکستم

از سپیده تا سپیده آسمون ابری و تاره

مثل بغض سینه ی من شوق باریدن نداره

توی بارون به امید حرفات اشک چشمام بی قراره

عشق من سوز زمستون عشق تو شور بهاره

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:50 PM
ای کاش زودتر حکم دادگاه لطف الهی صادر گشته

و از این بازداشتگاه دلتنگی

با قل و زنجیری از مهر و وفا

راهی تبعیدگاه خوشبختی می شدیم.

ای معصومترین سارق گنجینه قلبم،

در نهایت هوشیاری و اختیار

با صدایی رسا اقرار می کنم که

منم حلق آویز طناب عشقت.

و قسم می خوردم که تا ابد

از دژ دلدادگیت قدم برون نگذارم.

و در حضور تمامی حضار این دادگاه

فریاد بر می آورم که

دوستت دارم،

حتی پس از آزادی از زندان حیات.

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:51 PM
مرا تنها مگذار! نمی خواهم دراتاقی که از بوی خورشیدتهی است نفس بکشم. نمی خواهم درمحاصره دیوارها و پرده هاباشم. نمی خواهم شکل ستاره ها راازیادببرم. بی تو لبخندمفهوم ندارد وزندگی یک معمای حل ناشدنی است.بی تو زمین یک توپ سرگردان است و دلم یک تکه یخ است . بی توشعرهای شرقی من بی معناست و گلهایی را که در باغچه کاشته ام رنگ وبویی ندارند. مراتنهامگذار! من نمیتوانم این همه کوه و صخره و آهن رابر شانه های نحیفم حمل کنم. من طاقت روبرو شدن باامواج بلنددریا وآرامش سپیداقیانوس راندارم. بی تو خواب بدمزه و تلخ است ومن هزاران سال است که پلک بر هم نگذاشته ام وهزاران سال است که آغوشم را به روی کسی نگشوده ام وهزاران سال است که آوازنخوانده ام. بی تو پنجره ها خالی ازمنظره اند وسینه ها خالی از شور و شوق مرا تنها مگذار! من نمی توانم ثانیه های سرد وساکت رابه طرف فردا هل بدهم وروی نزدیکترین درخت قلبم رابه یادگار حک کنم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:51 PM
نتظار واژه ی غریبی است ...

واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفته ام.

که چه سخت است انتظار

هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظارهای فرداهای من!

خواهم ماند تنها در انتظار تو

چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو، نمیدانم؟

شاید روزی بخوانند بر تو، عشق مرا ...

می دانم روزی خواهی آمد، می دانم ...

گریان نمی مانم، خندانم!

برای ورودت ای عشق.

وقتی که به یادت می افتم، به یاد خاطراتت ...

نامه هایت را مرور می کنم، یک بار ... نه ... بلکه صد بار

وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد ...

و اشک شوق بر گونه هایم روانه میشوند ...

تنها میگویم همیشه در قلب منی تو ...

میدانم که باز خواهی گشت ... می دانم!

به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:51 PM
زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ عشق فرمود تا چه گوید دل من,عقل نالید کجا حل شود مشکل من , مرگ خندید در خانه ی ویرانه ی من. زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ عشق فرمود تا چه گوید دل من,عقل نالید کجا حل شود مشکل من , مرگ خندید در خانه ی ویرانه ی من.

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:52 PM
باور کن که دوستت دارم ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم .... ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم.... ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم.... ای تو آرامش وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم.... ای تو طلوع زندگی ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم.... ای تو عشق زندگی ام ، همیشگی ام ، ماندنی ام دوستت دارم.... دوستت دارم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:58 PM
زمانی فرا می رسد که به عشق رسیده ای و زمانی فرا می رسد که به ورای عشق می رسی..
زمانی فرا می رسد که پیوند می یابی واز این پیوند لذت می بری .و زمانی خواهد رسید که تنهایی و از زیبایی تنها بودن لذت می بری..
آری هر چیزی و هر زمانی زیباست

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:58 PM
عشق فراموش کردن نیست بلکه به خاطر سپردن است ،عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است،
عشق دیدن نیست
بلکه احساس کردن است ، عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست
بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:58 PM
کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست!!!

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:58 PM
من به2 چیز عشق می ورزم: 1 تو و دیگری وجود تو. به دو چیز اعتقاد دارم:1 خدا ودیگری تو. من در این دنیا 2 چیز می خواهم:1 تو ودیگری خوشبختی تو. من این دنیا را برای 2 چیز می خواهم: 1 تو و دیگری برای با تو موندن. دوست دارم وقتی دلم برات تنگ میشه پشت ابرا برات گریه کنم پس هر وقت بارون اومد بدون که دلم برات تنگ

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 02:59 PM
مثل آینه شکستم ، تو ندیدی
صدای شکستنم رو نشنیدی
یادته بهت می گفتم نمی مونی
دیدی آخرش به حرف من رسیدی
پیچکای باغچه مون خشک شدو پژمرد
خاطرات ما رو توی قصه ها برد
دلی که حتی به حرفای تو خوش بود
دیدی آخرش چه جور تو دست تو مُرد
منو دادی به بهانه ، به یه حرف عاشقانه
چه فروختی من و آسون ، زیر قیمت هیچ و ارزون
آروم آروم بازی بازی ، زندگیم دادی به بازی
ما که باختیم و تموم شد ، الهی خودت نبازی
تو نبودی ، تو ندیدی ، بغض و هق هق نشنیدی
واسه بودن تو موندم ، تو چه بیخیال پریدی
رفتی و زدی شکستی ، گلدون اقاقیا رو
چه کنم با باغ بی گل ، باغ سرد بی بهارو

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:00 PM
حق تلخم و بشناس توی کوچه های خلوت

این خود عشق عزیزم نه بهانست نه یه عادت

غصه هام وبه تو گفتم اما چی ازت شنوفتم

یه نفس هم نفسم باش نذار از نفس بیافتم

گریه هامو تو ندیدی هر چی گفتم نشنیدی

من کدوم عهد و شکستم که از عشق من بریدی

وقتی نیستی لحظه هامو با خیالت می گذرونم

حتی تا آخر دنیا من برای تو می خونم

وقتی نیستی حتی خورشید میشه مثل لحظه هام سرد

با توام آهای مسافربا همین ترانه برگرد

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:00 PM
باید شب و روز و با عشق بنا کرد

دردای بزرگ و با عشق دوا کرد

من زنده به عشقم عشقی که تو ساختی

روح و که نمی شه از جسم جدا کرد

دنیا اگه بذاره خودمون اگه بذاریم

هم من می دونم هم تو

همدیگرو دوست داریم

قلب من و تو هر دو یک چیزی رو کم داره

دلواپسی فردا اونه که نمیذاره

وقتی که نباشی آخر چه تلاشی؟

با بال شکسته

تنها که بمونم آخر چه توقع؟

از یک تن خسته

کم کم کنیم عادت

تا وقت مصیبت از هم نهراسیم

با این همه خواستن با تجربه هامون

عشقمو بشناسیم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:00 PM
در برق آن نگاهت ٬هرشب رهایم ای دوست

شاعر شدم که روزی وصفت نمایم ای دوست

چشمان پرفروغت ٬ میعادگاه عشق است

من آسمان چشمت رامی ستایم ای دوست

احساس وشورعشقی بازآی ای بی تو زردم

عمری به درد دوری من مبتلایم ای دوست

درد است زنده بودن وقتی شبی نباشی

گربی توزنده بودم ٬گو بی وفایم ای دوست.

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:01 PM
تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم....
تو نبودی و در نهان جانه دلم جایت خالی بود.......
تو نبودی و باز به تو وفادار بودم........
تو نبودی و جز تو هیچ کس را به حریم قلبم راه ندادم......
و تو آمدی.از دوردستها......
از سرزمین عشق......
تو مرا با عشق آشنا کردی.....
با تو تا عرش دوست داشتن سفر کردم........
تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی..........
با تو کامل شدم.......
با تو بزرگ شدم......
با تو الفبای عشق را اموختم.......
ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم......
به تو و **** عاشقمان بالیدم.......
تو نیمه گمشده ام شدی........
حال که اینچنین شیفته توام باش تا در کنارت آرامش بیابم....
حتی برای لحظه ای از من جدا نشو......
بدون تو دستم سرد است........
بدون تو آغوشم تهی و لبریز درد است......
به حرمت عشقمان...
به حرمت لحظات زیبایمان..........
مرو که بی تو من هیچم.......
بمان با من.....
بدان که تا ابد نام تو بر قلبم حک شده........
بدان که عشقمان همیشه پاک خواهد ماند.............
به وفایم ایمان داشته باش...............
تا به تو نشان دهم معنی واقعی واژه عشق را

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:01 PM
عشق را تن پوش جانم می کنی
چتری از گل سایه بانم می کنی
ای صدای عشق در جان و تنم
آن سکوت ساکت و تنها منم
من پر از اندوه چشمان توام
آشنایی دل پریشان توام
آتش عشق تو در جان من است
عاشقی معنای ایمان من است
کی به آرامی صدایم می کنی
از غم دوری رهایم می کنی
ای که در عشق و صداقت نوبری
کی مرا با خود از اینجا می بری

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:01 PM
آن گاه که عشق تو را می خواند

در پس او برو

اگر چه راه های عشق سخت و پر شیب است

و آن گاه که بالهایش تو را در خود می پیچند ، آرام گیر

اگر چه شمشیر پنهان بالهایش تو را زخم زند .

بگذار دل من بی انتها تکرار کند که تو را می خواهد فقط تو را ...

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:03 PM
هر وقت که دل کسی رو شکستی روی دیوار میخی بکوب تا به یادت باشه که دلشو شکستی هر وقت که دلشو بدست اوردی میخ را از روی دیوار در بیار اخه دلشو بدست اوردی. اما چه فایده جای میخ که رو دیوار مونده

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:03 PM
به آسانی در یک دقیقه می توان یک نفر را خرد کرد، می توان در یک ساعت یک نفر را دوست داشت، می توان در یک روز عاشقش شد، اما یک عمر طول می کشد تا بتوان یک نفر را فراموش کرد .

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:03 PM
نمی بازم به بی رنگی،به کوه و معبر سنگی،به پاییز و غروب عصر دل تنگی؛نمی بازم!نمی سازم من خاکی سرایی با دل شاکی تو دنیایی که خالی مونده از پاکی؛نمی سازم!
اگر باید ببازم من،به چشم های تو می بازم که باختم من؛اگر باید بسازم من **** عشق را، توی دست های تو می سازم که ساختم من؛اگر باید ببازم من،به گرمای نفس های تو می بازم که باختم من؛اگر باید بسازم پیکر عشق را؛تو دنیای تو می سازم که ساختم من!
نیازم را به دل پاسخ که دلگیرم،اسیر وسوسه های نفس گیرم.
نگاهم کردی و بستی به زنجیرم،نگیر از من نگاهت را که میمیرم!

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:04 PM
زندگی به مرگ گفت:
زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟ اما مرگ تنها گوش می داد زندگی فریاد زد : دیوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟ و مرگ آرام گفت : تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده اید...

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:04 PM
مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در

طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد

دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست

داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند

همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا

بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب

بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد.

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:06 PM
می خواهم عشقت در دل بمیرد

می خواهم تا دیگر، در سر، یادت پایان گیرد

چه دعوایی بود... عقل داد می کشید و دل آروم آروم اشک می ریخت.هیچی نظر عقل رو عوض نمی کرد حتی شفافی اشک های دل،چون تصمیمش رو گرفته بود !!! یه پاک کن بزرگ برداشته بود و می خواست اون اسم رو از توی دفتر خاطرات حافظه پاک کنه.

عقل می گفت: دیدی؟؟!! دیدی خیلی زود ما رو فراموش کرد؟

دل اشک ریختنش شدت گرفت

عقل می گفت: دیدی؟؟!! دیدی چه بی رحمانه تو رو شکست؟

دل می گفت: اشکالی نداره، می بخشمش!

عقل عصبانی تر داد زد و گفت: چند بار؟ بخشش حدی داره!!

ولی دل دست عقل رو گرفته بود و نمی گذاشت که عقل به طرف اون دفتر خاطرات بره.

عقل گفت: به خاطر خودت اجازه بده اون اسم رو از توی اون دفتر خاطرات حافظه پاک کنم و دل رو به گوشه ای هُل داد.

بالاخره اون اسم رو توی اون دفتر پیدا کرد ولی هر چی با پاک کن روش کشید حتی کم رنگ هم نشد...! این چه جوهری بود که باهاش اون اسم رو نوشته بودند؟؟!!!

کم کم اون اسم داشت کم رنگ می شد. عقل فکر کرد داره معجزه می شه، آره شاید معجزه بود چون اون اسم خود به خود داشت کم رنگ تر و کم رنگ تر می شد تا بالاخره اون اسم از توی دفتر خاطرات حافظه محو شد...

عقل از اینکه موفق شده و به خواستش رسیده خوشحال به طرف دل رفت اما هرچی صداش زد دل جواب نداد... آره دل مرده بود اما به چه قیمتی؟؟ به قیمت اینکه عقل به خواستش رسیده؟؟؟!!!!

اینجوریه که عقل به یه غول بی رحم تبدیل شده و دل به یه مظلوم که هیچ کس حرفش رو گوش نمی کنه....

کسی که دلش بمیره باز هم آدم زنده محسوب می شه؟ ما ای که خیلی راحت دل دیگران رو می شکنیم فقط یه فرقی با قاتل داریم، اونم عرضه ایه که قاتل داره و بلده حداقل یه آلت قتلانه دستش بگیره...

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:08 PM
چشمانم را به انتظار رویا بسته ام...

باز هم سایه...

بارها این سایه را دیده ام!

او اما، از من در گریز است!

دلیلش را نمیدانم!

میکوشم خود تعبیرش کنم!

در میمانم،

چشمانم را بر هم میفشارم و منتظر رویا میمانم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:08 PM
باتو نفس کشیدن رو دوست دارم.

همیشه باتو بودن و دوست دارم.

دستت پرپرواز من دوباره پر گشودن و دوست دارم.

بسه دیگه مردم از این بی کسی این همه تنهایی و دلواپسی

دل واسه دیدار تو پرمیزنه کاشکی بدونی که ندارم کسی

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:08 PM
درعمق چشمان تو چه می گذرد,توکه روحی به وسعت دریا داری

توکه دردوردستها هم مرا ازدعای خیرت بی نصیب نمیگذاری

توکه درکنارت معنای زندگی را فهمیدم.

بایاد تو عاشق بودن راچشیدم.

باتوعاشق بودن را تجربه کردم, پیشانی به خاک وفای تو ساییدم

وباتو خوشبختی را احساس کردم

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:08 PM
دستهایت تکیه گاهم بود و نیست

عشق تو پشت و پناهم بود و نیست

حیف!آن وقتی که عاشق شد دلم

چیز سبزی در نگاهم بود و نیست

عشق این سرمایه بازار دل

آب این روی سیاهم بود و نیست

یاد ان ایام مشتاقی بخیر

عاشقی تنها گناهم بود و نیست

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:09 PM
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.


عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.


عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.


عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.


عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.


عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.


عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.


عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.


عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.


عشق.........

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:11 PM
خون قرمزه رنگه عشقه ، اشک بیرنگه درد عشقه

.خون وقتی میاد بیرون میسوزه اما اشک اول میسوزه بعد بیرون میاد

.خون مال زخم جسمه ولی اشک مال زخم روحه

.جای زخم خون خوب میشه ولی مال اشک خوب نمیشه

.خون همیشه مال درد و غمه ولی اشک بعضی وقتا مال خوشحالیه.

.جلوی خون و میشه گرفت ولی اشک رو نه!

.از جاری شدن خون، کسی خجالت نمیکشه

اما بعضیا از اینکه اشک بریزن خجالت میکشن و دستاشونو میزارن رو صورتشون.

با خون میشه به یکی زندگی بخشید ولی با اشک نه!

metal-militia
Sunday 3 July 2011, 03:11 PM
درجوانی غصه خوردم هیچکس یادم نکرد

در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد

آرزوی مرگ کردم ولی مرگ هم یادم نکرد

stwo
Sunday 3 July 2011, 06:24 PM
این بس که تماشایی بستان تو باشم... مرغ سر دیوار گلستان تو باشم
کافی ست همین بهره ام از مائده وصل... کز دور مگس ران سر خوان تو باشم
این منصب من بس که چو رخش تو شود ... زین جاروب کش عرصه جولان تو باشم
خواهم که شود دست سراپای وجودم ... در شغل عنان گیری یکران تو باشم
در بزمگه یوسف اگر ره دهدم بخت .... در آرزوی گوشه ی زندان تو باشم
در تشنگیم طالع بد جان به لب آرد گر ....خود به سر چشمه حیوان تو باشم
من وحشیم و تغمه سرای چمن حسن
معذورم اگر مرغ غزلخوان تو باشم

masram
Sunday 3 July 2011, 09:53 PM
روزهای پر از دلواپسی



ساعت ها غرق در لحظه های بی کسی



چشم ها همه منتظر فریادرسی



هر نفس حبس در گوشه ی دنج قفسی



فقط می دانم!

یک روز از جاده های انتظار می رسی

mana44g
Monday 4 July 2011, 02:05 PM
واژه ها مقابل دیدگانم رژه میرود انگارلبریز میشوم
برای ازتوگفتن ...
برای ازتونوشتن....
اما تا قلم برروی صفحه مینهم
همه واژه ها میگریزند
ومن خالی میشوم
انگارحتی واژه ها هم میدانند
که ازتو گفتن ونوشتن
در توان انها نیست
و من میمانم
و صفحه خالی......
که تورا میخواند
تنها به هزارویک ترفند
چند واژه را ازمیان سیل واژگانی که میگریزند
بر قفس سفیدکاغذ حبس میکنم
چه کلام کاملی میشود
دربیان هزار جمله ی ناگفته
تنها همین دوستت دارم

masram
Monday 4 July 2011, 04:29 PM
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است
گر کسی بر نا کسی بالا نشیند فخر نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است

masram
Monday 4 July 2011, 04:30 PM
در نهان خانه ي جانم گهي ياد تو درخشيد
عشق صد خاطره پيچيد
باع صد خاطره خنديد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم در آن خلوت دلخواسته گشتيم

masram
Monday 4 July 2011, 04:31 PM
در پي آن گمشده كز كون و مكان بيرون است.........گه در دير و گهي حلقه ميخانه زدند
تا شود فاش كه ز اسرار ازل آگه كيست................ون در اين بزم كجا نقمه مستانه زدند
اين غزل آمدو خوش آمدو خظ بطلان..................به حساب خودي و دفتر بيگانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عزر بنه.................چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند!!

masram
Monday 4 July 2011, 04:33 PM
شكايت شب هجران گذاشته به -------------------------بشكر آنكه بر افكند پرده روز وصال
بيا كه پرده ي گلريز هفت خانه چشم-------------------كشيده ايم بتحرير كارگاه خيال

masram
Monday 4 July 2011, 04:33 PM
لعلی از کان مروت برنیامد سال‌هاست .....تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش....از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

masram
Monday 4 July 2011, 04:34 PM
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت ايدل مگر وقتيكه درماني

masram
Monday 4 July 2011, 04:34 PM
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم دولت صحبت آن مونس جان ما رابس
از در خو يش خدا را به بهشتم مفرست كه سر كوي تو از كون و مكان ما را بس

masram
Monday 4 July 2011, 04:35 PM
سـحر بلبـل حکايت با صبا کرد
که عشق روي گل با ما چه‌ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افـتاد
و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد

masram
Monday 4 July 2011, 04:36 PM
من به خورشید اعتقاد دارم, حتی اگر ندرخشد.
من به عشق اعتقاد دارم, حتی اگر تنها باشم.
من به خدا معتقدم, حتی اگر ساکت باشد.

masram
Monday 4 July 2011, 04:36 PM
هزاري شعر مي دانستم، افسوس!...كه از يادم پريده جز جفنگي
اگر در پاسخ اشعار مانديم...نمي شه خود سراييم با زرنگي؟
سروديم بي اجازت اين غزل را ...نزد بر هيچ دل هر چند چنگي!!
ميان جمعتان خود را تپانديم...به ضرب و زور ابيات جفنگي
تو گفتي ره به اين تاپيك باز است...مبادا با حضور ما بجنگي!

masram
Monday 4 July 2011, 04:37 PM
يا رب اين نوگل خندان که سپردي به منش
مي‌سـپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوي وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفـت دور فلک از جان و تـنـش

masram
Monday 4 July 2011, 04:38 PM
دود آه سينه ي نالان من ---------------------سوخت اين افسردگان خام را
محرم راز دل شيداي خود -------------------- كس نمي بينم ز خاص و عام را

masram
Monday 4 July 2011, 04:38 PM
اي جان به فداي جان پر قابل تو...قربان شوم اين تاپيك پر حاصل تو
ترتيب مشاعره همين است كه هست!...حكمن نرود پيش به ميل دل تو!!!

masram
Monday 4 July 2011, 04:39 PM
ای عزیزم ای تو ای خودکار مشکی
میخواهی جر بزنی تو هوی.. زرشکی؟
گر بود این شاعری پاسخ به هر شعر
پس تو ای مولانا جان only you کشکی؟

masram
Monday 4 July 2011, 04:39 PM
اي كه بر مه كشي از عنبر سارا چو گان ------------------------ مضطرب جال مگردان من سرگردان را
ترسيم اين قوم كه بر درد كشان مي خندند ---------------------در سر كار خرابات كنند ايمان

masram
Monday 4 July 2011, 04:39 PM
آن يار کز او خانـه ما جاي پري بود
سر تا قدمـش چون پري از عيب بري بود
هر گنـج سـعادت که خدا داد به حافـظ
از يمـن دعاي شـب و ورد سـحري بود

masram
Monday 4 July 2011, 04:39 PM
ديدمش خرم و خوشدل قدح باده به دست
وندران آينه صدگونه تماشا مي كرد

گفتم اين جام جهان بين به تو كي داد حكيم
گفت آن روز كه اين گنبد مينا مي كرد

masram
Monday 4 July 2011, 04:40 PM
درد عشقی کشیده ام که مپرس*** زهر هجری چشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و اخر کار*** دلبری برگزیده ام که مپرس

masram
Monday 4 July 2011, 04:41 PM
سـحر بلبـل حکايت با صبا کرد
که عشق روي گل با ما چه‌ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افـتاد
و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد

masram
Monday 4 July 2011, 04:41 PM
دل از كرشمه ساقي به شكر بود ولي ---------------------------ز نا مساعدي بختش اندكي گله بود
قياس كردم و آن چشم جاودانه مست ---------------------------هزار ساحر چون سامريش در گله بود

masram
Monday 4 July 2011, 04:41 PM
هنر بي عيب حرمان ليكن --------------- ز من محروم تركي سائلي بود
برين جان پريشان رحمت آريد ------------ كه وقتي كارداني كاملي بود

mana44g
Monday 4 July 2011, 09:13 PM
You can see links before reply (You can see links before reply)نمي بخشمت .... بخاطر تمام خنده هايي که از صورتم گرفتي .... بخاطر You can see links before reply (You can see links before reply)
You can see links before reply (You can see links before reply)تمام غمهايي که بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي کهYou can see links before reply (You can see links before reply)
You can see links before reply (You can see links before reply) برايم شکستي .... .. بخاطر احساسي که برايم پرپر کردي ..... You can see links before reply (You can see links before reply)
You can see links before reply (You can see links before reply)نمي بخشمت .... بخاطر زخمي که بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمکي که برYou can see links before reply (You can see links before reply)
You can see links before reply (You can see links before reply) زخمم گذاردي .... و مي بخشمت بخاطر عشقي که بر قلبم حک کرديYou can see links before reply (You can see links before reply)

You can see links before reply (You can see links before reply)

mana44g
Monday 4 July 2011, 09:19 PM
موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد

گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه،
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد!

خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد

عقل یکدل شده با عشق، فقط می‌ترسم
هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد

زخمی کینه من! این تو و این سینه‌ من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد

یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:03 PM
You can see links before reply (You can see links before reply)
You can see links before reply (You can see links before reply)زندگي زيباست زشتي هاي آن تخصير ماستYou can see links before reply (You can see links before reply)

You can see links before reply (You can see links before reply)در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست You can see links before reply (You can see links before reply)

You can see links before reply (You can see links before reply)زندگی آب روانی است روان می گذردYou can see links before reply (You can see links before reply)

You can see links before reply (You can see links before reply)آنچه تقدیر من و توست همان می گذردYou can see links before reply (You can see links before reply)

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:04 PM
اقبال من از يك نظر دوست نكوست
پاكي و صفاي باغ يادآور اوست
باشد همه وقت ذكر من اينگونه:
لطف و مدد خدا بود ياور دوست

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:05 PM
سبدی هست در اندیشه ی من
که پر از گل بدهم هدیه به تو
غافل از آنکه تو خود ناب تری
یک جهان گل بخورد غبطه ی تو

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:05 PM
زندگي 3 بار بهت دروغ ميگه .........
1 - وقتي به دنياتمياره ........
2 - وقتي عاشقت ميكنه ..........
3- وقتي زندگيت رو ازت ميگيره
تا بهت بگه همش خوابي بود و بس!

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:05 PM
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو.
برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده.
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نزار پروانه ببینه.
برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر.
برای عشق وصال کن ولی فرار نکن.
برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:05 PM
هرگز نمي گيرد كسي در قلب من جاي تو را
هرگز نديدم بر لبي لبخندزيباي تو را
خورشيد عشق تو هنوز سوزد مرا سر تا زپاي
در كوي راه زندگي روشن كند راه مرا

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:05 PM
من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:06 PM
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:06 PM
من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه

اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه

من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:06 PM
شبي به دست من از شوق سيب دادي تو

نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو

تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف

درد را به دل اين غريب دادي تو

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:08 PM
ز کسانیکه از من مـــــــــــتنفرند سپاس.
آنها مرا قویتر میکنند.
از کسانیکه مرا دوســـــــــــــــــــــت دارند ممنونم،
آنان قلب مرا بزرگتر میکنند.
ازکسانیکه مرا ترک میکنند متشـــــــــــــکرم،
آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست .

از کسانیکه با من مـــــیمانند سپاسگذارم،
آنان بمن معنای دوست واقعی را نشان میدهند

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:08 PM
گاهی شاید لازم است از یاد ببریم
یاد همه آنهایی که با نبودنشان بودنمان را به بازی گرفتن...

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:09 PM
ر همین حوالی کسانی هستند که تا دیروز میگفتند :
" بدون تو حتی نفس هم نمیتوانم بکشم "
و امروز در آغوش دیگری نفس نفس میزنن

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:09 PM
باخودم میگویم باید از خاطره ام محو شود,
آنکه با شعله قهر دل من را سوزاند,
عاشقی را ترساند, عشق هم پر زد و رفت,
وپس از پر زدنش آشیانم را پاک میسازم
از این خاکستر و در آن میسازم
کاخی از جنس غرور تا دگر هیچ کسی نتواند
"با نگاهی خرد ویرانه کند کاخ مرا

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:09 PM
کسی همرگز نمیداند چه سازی میزند فردا
..چه میدانی تو از امروز چه میدانم من از فردا
همین یک لحظه را دریاب که فردا قصه اش فرداست

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:10 PM
به سلامتی اونایی که می دونی
هیچ وقت نمی تونی بهشون زنگ بزنی
و بهت هم زنگ نميزنن
ولی بازم دلت نمی یاد
شمارشونو از فون‌بوکت پاک کنی...

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:10 PM
عاشق تر از همه ما موش کوری است که
زیبایی جفتش را چشم بسته باور دارد

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:10 PM
به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد
به شوق آرزو باشد نه تکرار غم دیروز

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:13 PM
حمقانه ترین،مضحک ترین،تصنعی ترین ودروغین ترین
بهانه برای پایان دادن به یک رابطه این جمله است:
"عزیزم تو خیلی خوبی،من لیاقت تو رو ندارم

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:13 PM
بكوش گذر زندگيت سرگذشت درگذشت آرزوهايت نباشد

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:13 PM
خدای من منو ببین چقده ناامید شدم
انگاری توی آیینه منم که عاشق شدم
انگار که بدون یارت ازهمه بیزاری
تاقلبش از راه نرسه یه عاشق بیماری
از صبح تا سپیده سحر گریه میکنن
چشمونم تا نیای تااخر عمرم پشت پنجره می مونم
هرچند هیچ وقت تو نمی یای اینو خودمم میدونم

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:13 PM
درزندگی نه گل باش که اسیرخاک شوی
ونه باران باش که به خاک بیفتی
خاک باش تاگل ازتوبرویدوباران به خاطرتوببارد

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:14 PM
اشک چشمام جمع شده ، یواش یواش سنگ شده
خبر داری چه اندازه ، دلم برات تنگ شده ؟

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:14 PM
هیچوقت حرفایی رو که مردم موقع عصبانیت
بهت می زنن فراموش نکن چون حقیقته

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:15 PM
بغض چشمه ی اشکیست که غرور را سیراب کرده
و تبدیل به سراب شده

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:15 PM
مثل شقايق زندگي كن كوتاه اما زيبا
مثل پرستو كوچ كن فصلي اما هدفمند
مثل پروانه بمير دردناك اما عاشق

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:15 PM
انسان هاي بزرگ درد ديگران را دارند
انسان هاي متوسط درد خودشان را دارند
انسان هاي كوچك بي دردند
انسان هاي بزرگ عظمت ديگران را مي بينند
انسان هاي متوسط به دنبال عظمت خود هستند
انسان هاي كوچك عظمت خود را در تحقير ديگران مي بينند

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:20 PM
یادت هســـــت...

وقتـــــــی خـــدا داشـــــــــت بدرقــــــه ات می کــــــرد بــهـــت چی گفت؟؟؟...

جایــــــی که میــــــــری مردمـــــــــی داره که میشــــــکننت...

نکنــــــه غصــــــه بخــــــــــوری...

مــــــن همـــــــه جا باهاتــــــــم...

تــــــو تنهـــــــــا نیستــــــــی...

تـــــــو کــــــــوله بارت عشــــــــــق مــــــی زارم که بگــــــــذری...

قلــــــب میــــــــذارم که جا بدی...

اشـــــــک میــــــــدم که همــــــراهــــــیت کنه...

و مــــــــرگ کـــــه بــــــدونـــــــی بـــر مـــی گـــــــردی پیشـــــــــم...

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:20 PM
شــــکوه زندگــــــی در شاعرانه زیســــــــتن آن تجلی می کنـــــــد

ذهن حســـابگـــــــــر هرگـــــــــــز و هرگـــــــــز خدارا تجربه نخواهـــــــد کــــــرد

بازیگــــــــر خوب صـــــــحنه ی زیبای زندگـــــــی باش

اگر قصـــــــد پریدن در عالـــــــــم معنا را داری...باید بال هارا بگشـایــــــــی

عشــــــــق موهبتــــــی الهی اســـــــت

زنده اســــــــت ...

پران اســـــــــت...

نهانــــــی تریــــــــن راز هســـــتی اســـــت....

نمــــی توان آن را در قفس کلــــــمات انداخـــــت...

تنها چیزی اســــــت که در این جهان هرز نمــــــــی رود...

پس آگاهانه عاشـــــــقی پیشه کن و با شــــــــهامت عشــــــــق بورز...

فراموش نکــــــــن که معشــــــوق اصلی خداســـــــت..

عشـــــــق های دیگر تمرین عاشـــــــــقی اند...

امــــــــیدوارم همـــــه در گردباد عشــــــق الهی بیفتنــــــد.....

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:21 PM
چه لطيف است حس آغازي دوباره

و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس...

و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن!

و چه اندازه شيرين است امروز...

روز ميلاد...

روز تو!
روزي که تو آغاز شدي!

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:21 PM
نیا باران،

زمین جای قشنگی نیست،

من از جنس زمینم،

خوب می دانم که اینجا جمعه بازاریست ...

در اینجا قدر نشناسند مردم ...

نیا باران،

که گل در عقد زنبور است،

ولی سودای بلبل دارد،

و پروانه را هم دوست می دارد ...

نیا باران ...

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:22 PM
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایم؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم؟
خداحافظ ، تو ای همپای شبهای غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان بردی که می مانم
خداحافظ، بدون من یقین دارم که می مانی

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:23 PM
یه اتاق تاریک

یه سکوت بهت آلود

یه آرامش مصنوع

یه آهنگ ملایم

یه جمله ی عمیق وسط آهنگ

"بی تو من در همه ی شهر غریبم"

و یه قطره اشک که رو گونه هام لغزید

بهم فهموند که چقد دلم برای داشتنت تنگ شده

امشب دستام بهونه ی دستاتو داره و چشمام حسرت یه نگاه

تو اون چهره ی معصوم

یه بغض غریب تو گلوم لونه کرده و

یه احساس غریب تر داره تبر به ریشه ی بودنم میزنه

دلم برای روزای آفتابی گذشته بی تابی میکنه و

پاهام بدجوری دلتنگ پا گزاشتن تو جاده ی بارون زده ی خیالته

چقدر سخته آرزوی کسی رو داشتن که آرزوتو نداره

چقدر سخته دلتنگ کسی بودن که دلتنگ دیگریه

خواستم رو یادت خط بکشم

خواستم دیگه دلتنگت نباشم

از جام بلند شدم

چراغای اتاق رو روشن کردم

سکوت رو شکستم

آهنگ رو قطع کردمو اشکامو پاک

اما قطره ی اشک بعدی هم رو گونه هام سر خورد

تا بهت بفهمونه

"هنوزم دلتنگتم"

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:23 PM
عشق يعنــــــي پر زدن تا آســـــــمان
عشـــــق يعني وســعتي بيش از جهان
عشق يعني لاله اي در دشــــــــت باز
عشق يعني صحبـــــــت و راز و نياز
عشق يعنــــــــي رفتـــــــــن بي انتها
باور زيبايـــــــــــي پروانــــــــــه ها
عشــق يعني دوري از هرچه رياست
كه نداني خانـــــــــــه تو در كجاست عشق يعني نزد خورشـــــــــيد آمدن بي اميد از بــــــــــــهر اميــــد آمدن
عشق يعـني من تـــــــو را باور كنم
قلب را بگســــــــــسته از ديگر كنم
عشق يعنــــــــي شستن چشــــمانمان
پاكي از هر نــام و ننـــگي ، جانمان
عشق يعني در عطــــش ها ســوختن
چشـــــــم بر باران پـــــاكي دوخــتن
عشق يعني جرعــه اي از جــام حق
عشق يعني بوســــــه اي بر كام حق
عشق يعـني شــــادي و شور و شرر
عشق يعنـــي سوخــــــتن تا پا و سر عشق يعنــــي مســـــتي و ديوانـگي
با هــــــــمه اغيار او بيـــــــگانگي
عشق يعـني مرغـــــكي عاشق شدن
تا براي پر زدن لايــــــــــــق شدن
عشق يعنـي قايـــقي خـــــود ساختن
عشق يـــعـني دل به دريا بــــــاختن
عشق يعـنــــي رحــــــــمت لايـنتهي
لقمه بسپردن به دســــــــــت روبهي
عشق يعني دســـــــــتي از سوي خدا
دست او گـــــير از سيـــاهي شو جدا
عشق يعني نغمــــه اي پر رمز و راز
چشـمه اي روي زميــــن ليك از فراز
عشق يعـــــني رســــتن از زندان تن
عشق يعــــني رد شــــدن از شهر من
در كشاكــــــــش بيــــن بودن يا نبود
عشق يــــعني علــــــتي بــــهر وجود
عشق يعنــــــي واژه ي بـــــي واژگي
اندريـــــن وامانــــــــدگي ها ، تازگي عشق يعني جـــــــــــــاودان راه جهان
عشـــــق يعني رمز رســــتن از زمان
عشق يعـــــني بي تصـــاحب يك نفس
كوشــــــشي بهر رهــــــــايي از قفس
عشـــــــق يعني حــيرت و سرگشتگي
در فراسوي زمــــــان گمـــــــگشتگي
عشق يــــــعني همقدم بـــــــــا روزگار
رويـــــشي با هر شـــــــــكوفه در بهار
عشق يعنــــــي راه بــــــي نام و نشان

عشق يعنــــــي حس بي وصف و بيان

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:24 PM
همه در زندگی شطرنج بازیم

نباید بی جهت هرسو بتازیم

اگر تکنیک دلها را بدانیم

همیشه برده و هرگز نبازیم

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:24 PM
اگر با گريه دريايي بسازم

اگر با خنده رويايي بسازم

اگر خنده شود در من فراموش

اگر گريه شود با من هم آغوش

تو را هرگز نخواهم كرد فراموش

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:25 PM
همه وقتي از زندگي خسته ميشن ميگن خدا نفسمو بگير

ولي من هيچ وقت اينو نمي تونم بگم ، آخه تو نفس مني

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:26 PM
گاهي وقتا زندگي كردن پرنده ها توي قفس از هر كاري بهتره

به شرطي كه اون پرنده تو باشي و اون قفس دل يارت

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:26 PM
عشق را با تو تجربه کردم ، اميد به زندگي را در تو آموختم

محبت را در قلب تو يافتم ، اي شاپرک شبهاي تنهاييم با هر تپش قلبم مي گويم دوستت دارم

چشمان هميشه عاشقم در انتظار توست

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:27 PM
تحملي که داده بودي داره تموم ميشه

مگه نگفتي همه جا مال مني تا هميشه

دلم داره شور ميزنه اين دل رو بي خبر نذار

توروخدا با خوبي هات روي هيچ دلي اثر نذار

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:27 PM
شب را دوست دارم بخاطر تاريکی

تاريکی را دوست دارم بخاطر تنهايی

تنهايی را دوست دارم بخاطر فکر کردن

فکر کردن را دوست دارم بخاطر تو

تو را دوست دارم بخاطر چشمانت

چشمانت را دوست دارم

بخاطر قطرات اشکی که ميدانم بر سر مزارم خواهی ريخت



سلام آرام لحظه های بیقراریم

احساس می کنم خیلی وقته از آسمون دلم دور شدی



و انعکاس صدات تو کوچه های دلم



باعث دلتنگی و تمنای خواستنت میشه



یاد و طنین صدا و حرفات



تو لحظه های زندگیم جاریه



و یه عطر و بوی بهشتی به زندگیم میده



ای کاش میشد فاصله ها رو برداشت



و تنهایی ها رو نابود کرد



ولی فکر فراق و بی کسی های فردا



هر روز به تنهایی هام جون تازه ای میده



تو خلوت شبهام جات خیلی خالیه



خودت که نیستی ،



هم آغوش یاد و خاطر ه هات میشم......

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:28 PM
هیچگاه عشق را پاینده مپندار و از روزی که دل میبندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که نشکنی و اگر شکستی...

اگر شکستی به این دل خوش باش که او نیز عاشق است اگر چه...

اگر چه عاشق دیگری...!

........♥#########♥
.....♥#############♥
...♥###############♥
..♥#################♥..................♥###
..♥##################♥..........♥#########
....♥#################♥......♥#############
.......♥################♥..♥###############
.........♥################♥################♥
...........♥###############################♥
..............♥############################♥
................♥#########################♥
..................♥######################♥
....................♥###################♥
......................♥#################♥
........................♥##############♥
...........................♥###########♥
.............................♥#########♥
...............................♥#######♥
.................................♥#####♥
...................................♥###♥
.....................................♥#♥
.......................................♥
.......................................♥
.....................................♥
...................................♥
.................................♥
..............................♥
............................♥
.........................♥
......................♥
..................♥
.............♥
.........♥
......♥
....♥
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥
..........♥
.........♥
.........♥
..........♥
..............♥
...................♥
..........................♥
...............................♥
.................................Heart

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:32 PM
دیگه باید چیکار کنم که بدونی دوست دارم

خیال تو راحت میشه سر به بیابون بذارم

گفتی سرت پایین باشه به هیچکسی نگاه نکن

اسم کسی به جز منو تو زندگیت صدانکن

وقتی دستم تو دستته با کسی حتی دست نده

به خاطر یه احترام دست منو رها نکن

غرورمو شکستمو قلبمو ریختم زیر پات

هرجا رسیدم به همه گفتم که میمیرم برات

بیدار نشستم تا سحر چون که تو خوابت نمی برد

قصه میگفتم که شاید به خواب ناز برن چشات

به خاطر داشتن تو رو زندگیم خط کشیدم

فکرو خیالم تو بودی جز تو کسی رو ندیدم

گفتی اگه عاشقمی همیشه هرچی من میگم

یه عمره جز حرفای تو به کسی که گوش نمیدم

زدم رو دست مجنون و با صحرا همخونه شدم

نذاشتم اشک تو بیاد تکیه دادی شونه شدم

واسه بدست آوردنت عمرمو جونمو دادم

کم کمش همینه که واسه تو دیوونه شدم

تو شب ناز مژه هات با عاشقی قدم زدم

با هرکی میل تو نبود رابطه مو بهم زدم

شبا کنار پنجرت از عشق تو زانو زدم

تا بخوابی برای تو ساز دوست دارم زدم

تمام دنیا می دونن دست از تو برنمیدارم

عاشقتم اما بازم پیش چشات کم میارم

دیگه باید چیکار کنم که بدونی دوست دارم

خیال تو راحت میشه سر به بیابون بذارم...؟

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:32 PM
عشق یعنی با تو خواندن از جنون عشق یعنی سوختنها از درون

عشق یعنی سوختن تا ساختن عشق یعنی عقل و دین را باختن

عشق یعنی تو ملامت کن مرا عشق یعنی میستایم من تورا

عشق یعنی در پی تو دربه در عشق یعنی یک بیابان دردسر

عشق یعنی باتو آغاز سفر عشق یعنی قلبی آماج خطر

عشق یعنی تو بران از خود مرا عشق یعنی باز میخوانم تورا

عشق یعنی بگذری از آبرو عشق یعنی **** های آرزو

عشق یعنی باتو گشتن هم کلام عشق یعنی انتظار یک سلام

عشق یعنی دستهایی روبه دوست عشق یعنی مرگ در راهت نکوست

عشق یعنی شاخه ای گل در سبد عشق یعنی دل سپردن تا ابد

عشق یعنی تو بسوزانی مرا عشق یعنی سایه بانم من تورا

عشق یعنی بشکنی قلب مرا عشق یعنی میپرستم من تورا

عشق یعنی آن نخستین حرفها عشق یعنی در میان برفها

عشق یعنی تک درختی در کویر عشق یعنی عاشقانی سربه زیر

عشق یعنی بگذری از هفت خان عشق یعنی آرش و تیر و کمان...

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:44 PM
آرزوی من این است که دو روز طولانی

در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی

آرزوی من این است یا شوی فراموشم

یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم

آرزوی من این است که تو مثل یک سایه

سرپناه من باشی لحظه ی تر گریه

آرزوی من این است نرم و عاشق و ساده

همسفر شوی با من در سکوت یک جاده

آرزوی من این است هستی تو من باشم

لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم

آرزوی من این است تو غزال من باشی

تک ستاره ی روشن در خیال من باشی

آرزوی من این است در شبی پر از رویا

پیش ماه و تو باشم لحظه ای لب دریا



آرزوی من این است زیر سقف این دنیا

من برای تو باشم تو برای من تنها

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:49 PM
غریبی رعدآسا از اعماق نهانگاه طاقت زدگی

غریب شوریده حالگونه گریخته از خویش!

از برج واره ی بامی بی حفاظ......

غریبی بی هیچ مفهوم آشکار در گمان

بی هیچ معادلی در قاموسی ، بی هیچ اشارتی به مصداقی

به یکی نه !غریب کش شوریده حال را غربت گیر تر میکنی !

به یکی آری ! اما چون با غرور همزبانی در او نظر کنی

خود به پژواک غریبی ، رهاتر از او بدل می شوی.

به شیهه واره ی دردی بی مرز تر از غریب شوریده سر

به بام و بارو گریخته و بیگار دلتنگی را به مشغله ی جنونش میخکوب میکنی...............

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:50 PM
عاشق سوخته ام وا بگذارید مرا..........لحظه ای بادل شیدا بگذارید مرا

من درافتاده ام ازپادگران همسفر.........ببرید ازمن وتنها بگذارید مرا

سرنوشت من ودل بی سروسامانی بود.........بقضا و قدراینجاتنهابگذارید مرا

عاقلان راه سلامت به شما ارزانی.........منکه مجنونم و رسوابگذارید مرا

خسته وکوفته از شور وشر زندگیم.........یکدم آسوده زغوغا بگذارید مرا

تلخ کامم که به غمخواری من بنشینید.........شاد از آنم که به غمها بگذارید مرا

دل دیوانه ی عاشق نشود پند پذیر.........بهتر آنست به خود وابگذارید مرا

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:50 PM
بخاطر تو قلب پر از کینه ام را پر از لطف و صفا می کنم

بخاطر تو همسفر باد می شوم و به دنبال تو می آیم

بخاطر تو هزاران ماهی سرخ را در دریای عشقت رها می کنم

بخاطر تو لحظات پایانی عمر را از نو آغاز می کنم


فقط به خاطر تو

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:51 PM
مرا به دار آویختند که نامت را از یاد ببرم ،

چه ساده اند این ساده اندیشان که نمی دانند

نام تو حک شده ی قلب من است ،

تو رو هرگز نخواهم کرد فراموش .

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:51 PM
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟

تنگ است دلم ، قوت فریاد کجایی ؟

با آنکه ز ما یاد نکردی

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی ؟

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:52 PM
بياامشب به من محرم شو اي عشق

بياامشب توهم بامن شواي عشق

بيا بنگر که من تنهاشدم باز

بيا قلب مراهمدم شو اي عشق

من ان گلبوته خشک کويري

بيابرروي من شبنم شواي عشق

رهاکن ميل ماندن دردو چشمم

توجاري بررخ زردم شواي اشک

بيا ارام من در بيقراري

تسلي بخش من هردم شواي عشق

بيابغض مرا در سينه بشکن

به جسم من شبنم شواي عشق

دلم مجروح درد دوری تو

به روي زخم دل مرهم شواي عشق

دلم ازدردهجران نالدامشب

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:53 PM
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

هنوز پنجره باز است

تو از بلندای ایوان به باغ می نگری

درخت و چمن ها و شمعدانی ها

به آن ترنم شیرین

به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند


تمام گنجشگان در نبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته اند

تورا به نام صدا می کنند

هنوز نقش تورا از فراز گنبد کاج کنار باغچه

زیر درخت ها لب حوض

درون آینه پاک حوض می نگرند...

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:54 PM
براي عشق تمنا كن ولي خار نشو.

براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده.

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.

براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.

براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن.

براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير.

براي عشق وصال كن ولي فرار نكن.

براي عشق زندگي كن ولي عاشقانه زندگي كن.

براي عشق بمير ولي كسي رو نكش.

براي عشق خودت باش ولي خوب باش

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:54 PM
زندگي ادامه داره حتي وقتي تو نباشي


اگه آشنابموني يا مثل غريبه ها شي


حتي وقتي واژه عشق با خيانت هم نفس شه


يااگه تموم دنيا واسه پرامون قفس شه


نه خزون نه بهار انگاري روزگار تو رو ازدل من مي رنجوند


ديگه توهرقدم مي گذشتي ازم قلبمو مي لرزوند


زندگي ادامه داره به جلو قصه تكرار


حتي وقتي نبض ساعت بخوابه رودست ديوار


حتي وقتي شعله عشق تونگاهي بي رمق شه


يااگه دفتر شادي روزي خالي ازورق شه


زندگي ادامه داره خوب وبد سفيد ومشكي


تازمانيكه يه لبخندمي شكفه مي چكه اشكي


كسي پله هاي اون روبه عقب برنمي گرده


ولي مي تونه ببينه كه گذشته ها چه كرده


زندگي ادامه داره با من و تو بي من وتو


اين دو روززندگي رو بيا همراه دلم شو

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:54 PM
رز زيباييست پس دوستم دارد

ندارد چون هيچ وقت برايم رز نخريد

پر پرش مي کنم رز را

دوست دارد مرا

دوست ندارد مرا

دوست دارد مرا

ندارد اگر نه رهايم نمي کرد

دارد چون نوبت گلبرگ دوست دارد! است

ندارد اگر نه رهايم نمي کرد

دارد اگر نداشت به سراغم نمي آمد

ندارد چون از ابتدا قصدش رفتن بود

دارد اگر قصد رفتن داشت چرا از ابتدا آمد ؟

ندارد خودت خوب مي داني

دارد چون جوابم را ندادي

ندارد ، آمد که بسوزاند دلت را !

دارد اگر نداشت چکار به دلم داشت ؟

ندارد ، دل سوزاندن عادتش بود !

دارد چون نوبت گلبرگ دوست دارد ، است

ندارد ، نوبتي هم باشد دوستت ندارد

دارد ، چون دل به دل راه دارد

ندارد ، خودت را گول نزن ، دل هم به دل راه ندارد

دارد . . .

ندارد . . .

دارد . . .

ندارد . . .

چه داشته باشد چه نداشته باشد مهم نيست
به هر حال من دوستش دارم

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:55 PM
دلم از این خرابی ها بود خوش زان که می دانم

خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد

**********

علم شد در جهان فرهاد در جان بازی شیرین

نه هر کس کوه کن شد در جهان فرهاد می گردد

**********

اول قدم از عشـــق سر انداختن است

جان باختن است و با بلا ساختن است

**********

ز حق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی

چـه توفیقی از این بهتـر که خلـقی را بخندانی

**********

کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش

ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد

**********

بر سر تربت او چون گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهـد بود

**********

منعم از دلبستگی آزار دنیا می کشد

تا گهر دارد صدف تلخی ز دریا می چشد

**********

نیرزد جهان با همه ارجمندی

اگر دل به بند نگاری نباشد

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:56 PM
باغ بود ، اما، فضایش سهمناک

باغ،اماسروهایش سرفروبرده به خاک!

باغ،اما،سنگ برجای چمن،روییده درهم

تنگ،تنگ

باغ،اما،نارون ها نسترن هازیرسنگ!

باغ،اما،عطرنابودی درآن میزدنفس

باغ،اما،مرغ خاموشی درآن میخواندوبس

باغ،اما،خاک صحرای عدم درچشم برگ

باغ،اما،هرقدم پیغامی ازدنیای مرگ!

ژرفنای خاک بودوجان بسیاران دراو

ناله های بادوگیسوکندن باران دراو

آتش دل های یاران در غم یاران دراو!

ای کدامین دست ناپیدادرین هفت آسمان!

تا کجامی گستری این دام را؟

تا به کی می پروری این مرگ خون آشام را؟

کی به پایان می رسانی این ربودن های بی هنگام را؟

سنگ رامی شست باران تا بشویدنام را !

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:57 PM
زمونه بد

تـوي ايـن زمــــونه بد

آدمهــا با مــن غريبن

زيــــــر بارون مصيبت

قاصـــــدکها پر فريبن

ديگه تـــو قلب قناري

شــوق آوازي نمونده

توي فصل بي پناهي

شوق پروازي نمونده

ديگه حتي تــو بهارم

گل نـــرگس در نمياد

حتي ياس توي کوچه

قلب داغمـو نمــيخواد

يخ زده تــــن خيــابون

توي بي رحــمي پاييز

قصه به هـــم رسيدن

شده تلخ و نفرت انگيز

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:58 PM
آرزوی من........
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه

من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه




می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری

می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری




می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم

می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم



می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی

از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی




امشب می خوام برای تو یه فال حاقظ بگیرم

اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم




امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم

برای خوشبخت شدنت خدا خدا کنم




امشب می خوام رو آسمون عکس چشات و بکشم

اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم




می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه

به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه




یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری

بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری




یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه

فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه



اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن

آسمونای آرزو یه ذره مهتاب ندارن



راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر

بعدش فراموشم کنی برات بشم به رهگذر




اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم

اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم




حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه

چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه




ای کاش منم تو آسمون به مرغ دریایی بودم

شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم




ای کاش بدونی چشماتو به صد تا دنیا نمی دم

یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم




به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی

اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی




تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه

هوای رفتن که کنی مرگ گلای مریمه



نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی

بگو دوسم داری یا نه مرگ گلای شمعدونی


نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها

اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:58 PM
امشب به یاد روی دلارامی

بیدارم و پریده ز سر خوابم

میجویمش به دامن شب"اما

آن ماه را به خانه نمییابم

امشب کجاست مهر درخشانم؟

بی ماه روی او دل من تارست

در خواب ناز رفته"نمی دانم

یا همچو من نشسته و بیدار است؟

ای وای...ماه آمد و دنیایی

دارد شمد به روی خود از مهتاب

ای چشم شب نخفته"بخواب امشب

شاید که روی او نگری در خواب

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:58 PM
خيلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ...

خيلی سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کنی ...

خيلی سخته که سالگرد آشنايی با عشقت رو بدون حضور خودش

جشن بگيری ...

خيلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز اونی که فکر

می کنی به خاطرش زنده ای ...

خيلی سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکنی ، بعد بفهمی

دوست نداره ...

خيلی سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدی ، اما اون

بگه : ديگه نمی خوامت ...

خيلی سخته که دوسش داشته باشی ، اما نتونی باهاش بمونی ...

خيلی سخته که بخوای با آب خوردن بغضت رو بفرستی پايين ، اما

يه دفعه اشک از چشات جاری بشه ...

خيلی سخته که وقتی که رفتی تا با پول تو جيبی چند ماهت برای تولدش کادو بخری با يکی ديگه ببينيش ...

خيلی سخته که بهت بگه دوست دارم ، اما بعداً متوجه بشی حرفش

يه (( ن )) کم داشته ...

خيلی سخته که کسی که تموم زندگيت رو به پاش ريختی ،

با بی رحمی تموم تو چشمت نگاه کنه و بگه : ديگه دوست ندارم ...

خيلی سخته که يه عمر با خيال يه نفر زندگی کنی ، اما وقتی فهميد

عاشقشی بره و پشت سرشم نگاه نکنه ...

خيلی سخته که دلت رو به کسی خوش کنی که

يه دلخوشی ديگه داره ...

خيلی سخته که وقتی بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت ، می ری که

حرف دلتو بهش بگی ، با يه معذرت خواهی کوچيک بگه :

فعلاً سرم شلوغه ...

خيلی سخته که هميشه مجبور باشی سخت ترين چيزها رو تحمل کنی ..

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:59 PM
عشق چگونه است؟.....
آیا برده ی عشق شدن قدرت و قاطعیت را بی مفهوم میکند؟

معنی واقعی عشق را در کدام واژه میتوان یافت؟

آیا نباید در عشق پاکی و صداقت وجود داشته باشد؟

نباید تنها یکرنگی هدیه گرانبهایش باشد؟

آیا به کدام دل میتوان اطمینان کرد؟

به آن دل که مثل خورشیددارای شور و شوق است و تنها به وصال می اندیشد؟

به آن دل که تب تند دارد و زود میبرد؟

یا به آن دل که با دست پس میزند و با پا پیش میکشد?

Hapo
Friday 8 July 2011, 06:59 PM
چگونه عاشق شدم......
روز اول خیلی اتفاقی دیدمش

روز دوم الکی الکی چشمام به چشمش افتاد

هفته بعد دزدکی بهش نگاه می کردم

ماه بعد شانسی به دلم نشست

و حالا سالهاست یواشکی دوستش

خیلی ساده عاشقش شدم خیلی ساده از دستش دادم

روزگار همینه هر چی رو که دوستش داشته باشی ازت می گیره

انگار مثه بچه ها باهات لج کرده باشه

Hapo
Friday 8 July 2011, 07:00 PM
آغوشتو به غير من بروي هيچکي وا نکن منو از اين دلخوشي ها آرامشم جدا نکن

من براي با تو بودن پر عشقو خواهشم واسه بودن کنارت تو بگو به هرکجا پرمي کشم

منو تو آغوشت بگير آغوش تو مقدسه بوسيدنت براي من تولد يک نفسه

چشماي مهربون تو منو به آتيش مي کشه نوازش دستاي تو عادته،ترکم نميشه

نوازش دستاي تو عادته ، ترکم نميشه ....

فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار به پاي عشق من بمون هيچ کسو جاي من نذار

مهر لباتو رو تنو روي لب کسي نزن فقط به م بوسه بزن به روح و جسم و تن من

masram
Friday 8 July 2011, 08:37 PM
عشق یعنی با تو خواندن از جنون عشق یعنی سوختنها از درون

عشق یعنی سوختن تا ساختن عشق یعنی عقل و دین را باختن

عشق یعنی تو ملامت کن مرا عشق یعنی میستایم من تورا

عشق یعنی در پی تو دربه در عشق یعنی یک بیابان دردسر

عشق یعنی باتو آغاز سفر عشق یعنی قلبی آماج خطر

عشق یعنی تو بران از خود مرا عشق یعنی باز میخوانم تورا

عشق یعنی بگذری از آبرو عشق یعنی **** های آرزو

عشق یعنی باتو گشتن هم کلام عشق یعنی انتظار یک سلام

عشق یعنی دستهایی روبه دوست عشق یعنی مرگ در راهت نکوست

عشق یعنی شاخه ای گل در سبد عشق یعنی دل سپردن تا ابد

عشق یعنی تو بسوزانی مرا عشق یعنی سایه بانم من تورا

عشق یعنی بشکنی قلب مرا عشق یعنی میپرستم من تورا

عشق یعنی آن نخستین حرفها عشق یعنی در میان برفها

عشق یعنی تک درختی در کویر عشق یعنی عاشقانی سربه زیر

عشق یعنی بگذری از هفت خان عشق یعنی آرش و تیر و کمان...

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:44 PM
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
ببين هم گريه هام از عشق .چه زندوني برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهاي بي خونه
لالايي ها ديگه خوابي به چشمونم نمي شونه
يكي با چشماي نازش دل كوچيكمو لرزوند
يكي با دست ناپاكش گلاي باغچمو سوزوند
تو اين شب هاي تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهايي داره مي باره از هر سو
خداحافظ گل مريم .گل مظلوم پر دردم
نشد با اين تن زخمي به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از اين فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم
نمي دوني چه دلتنگم از اين خواب زمستوني
تو كه بيدار بيداري بگو از شب چي مي دوني
تو اين روياي سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازيچه اي بودي . تو دست سرد اين مردم
خداحافظ گل پونه . كه باروني نمي توني
...طلسم بغضو برداره .از اين پاييز ديوونه خداحافظ ..

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:44 PM
زندگي دفتري از خاطرهاست

يك نفر در دل شب

يك نفر در دل خاك

يك نفر همدم خوشبختي هاست

يك نفر همسفر سختي هاست

چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد

ما همه همسفريم

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:45 PM
اول به نام عشق، دوم به نام تو، سوم به ياد مرگ. بر لوح شيشه اي قلبت بنويس: يا تو وعشق، يا من و مرگ

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:45 PM
گرمي دست هايت چيست كه دستهايم آنها را ميطلبد ؟ در آينه چشمهايم بنگر چه ميبيني؟ آيا ميبيني كه تو را ميبيند؟ صداي طپش قلبم را ميشنوي كه فرياد ميزند دوستت دارم؟ دوست ندارم كه بگويم دوستت دارم. دوست دارم كه بداني دوستت دارم!

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:47 PM
بعضي ها گله دارند كه چرا؟ گل سرخ خار دارد... در اين فكرم كه چرا نمي گويند:عجب... اين بوته خار٫ گل سرخ دارد!!...

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:47 PM
از خدا پرسيدم دوست داريد بندگانتان چه بياموزند؟ گفت: "بياموزند كه آنها نمي توانند كسي را وادار كنند، عاشقشان باشد" "بياموزند كه انسانهايي هستند كه آنها را دوست دارند اما نمي دانند كه چگونه عشقشان را ابراز كنند..."

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:48 PM
به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق
صفاي روي تو ، تقديم مي كنم ، با عشق
درين سياهي و سردي بسان آتشگاه
هميشه گرمم ، هميشه روشنم با عشق
همين نه جان به ره دوست مي فشانم شاد
به جان دوست ، كه غمخوار دشمنم با عشق
به دست بسته ام اي مهربان ، نگاه مكن
كه بيستون را از پا در افكندم ، با عشق
دواي درد بشر يك كلام باشد و بس
كه من براي تو فرياد مي زنم : با عشق

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:48 PM
ي سراپايت سبز
دست هايت را چون خاطره اي سوزان
در دست هاي عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسي گرم از هستي
به نوازش لب هاي عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:50 PM
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچهخانه ما سیب نداشت

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:50 PM
بی طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چنان می گذری قافل از اندوه درونم
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
بی من از شهر گذر کردی و رفتی
قطره اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی نگهت هیچ نیافتاد به راهی که گذشتی
تا در خانه ببستم دگر از پای نشستم
گوییا زلزله آمد گوییا خانه فرو ریخت سر من
تو هم بود و نبودی تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من که ز کویت نگریزم
بی تو یک لحظه جدایی نتوانم نتوانم
بی تو من زنده نمانم

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:51 PM
نمی بخشمت ...!
به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی
به خاطر تمام غمهاییی که به صورتم نشاندی
نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی
به خاطر احساسی که برایم پرپر کردی
نمی بخشمت به خاطر زخمی که بر وجودم نشاندی
به خاطر نمکی که بر زخم گذاردی
ومی بخشمت
به خاطر عشقی که بر قلبم حک کردی ... !

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:51 PM
پرواز می خواهم پر وبالی ندارم
تنــها درختــم میوه ی کالی ندارم

خط های دستم سرنوشتم رانوشتند
اما برای خواندنش فـالی ندارم

برروی بازویم نوشتم ]: عشق ممنوع [
داغی زدم برآن اگر خالی ندارم

این شاهنامه آخرش کشک است وقتی
سیمرغ قصه رفت ومن زالی ندارم

شیرم اگر پیرم تو آهوی دلم باش
دائم گـریزانی وُ من یالی ندارم

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:52 PM
اگر از ظلمت ره می ترسی



چلچراغ نگهم را به تو خواهم بخشید



روشنائیهای تنم را كه نشان سحرند



به تو خواهم بخشید



اگر از دوری ره می ترسی، دستهایم را كه پلی بر روی زمان می بندند



به تو خواهم بخشید



اگر از تنگی چشم دگران اگر از حرف كسان می ترسی



من جدا از دگران به تو خواهم پیوست،



خویشتن را در تو گم خواهم كرد



و اگر



ترس تو از خویشتن است



من تو را در رگ و هستی خویش و در همه ی ذرات وجودم



_ كه پر از خواهش توست _



محو و گم خواهم كرد



من وفا و تمامی دل عاشق خود را بی بهانه به تو خواهم بخشید



تا تو از من باشی



تو بیا



تو بیا كه اگر آمدنت دیر شود



و اگر امدنت قصه ی پوچی باشد



من تو را ای همه خوبی!

تا دم مرگ نخواهم بخشید

Hapo
Friday 8 July 2011, 10:52 PM
قانون تو تنهایی من استو تنهایی من قانون عشقو



عشق ارمغان دلدادگیستو این سرنوشت سادگیست



چه قانون عجیبیچه ارمغان نجیبی



وچه سرنوشت تلخ و غریبی



كه هر بار ستاره های زندگی ات رابا دستهای



خودراهی آسمان پر ستاره امید كنی



وخود در تنهایی وسكوتبا چشمهایی خیساز غرور



پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی و



خموش و بی صدابه شادیستاره های از تو گشته جدادل خوش كنی



وباز هم تو بمانی وتنهایی و دوری

و باز هم تو بمانی ویك عمر صبوری .......!

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:41 AM
وقتی دلم خسته می‌شود،

برایش از فردایی روشن می‌خوانم

به‌یادش می‌آورم که چه دل‌هایی را از خستگی به درآورده!





وقی دلم خسته می‌شود،

می‌نشینم و برایش آرام نجوا می‌کنم

گرد و غبارش را با اشک می‌گیرم

و از شادی که در راه است، می‌گویم.




وقتی دلم خسته می‌شود،

دوست را صدا می‌زنم
و به خدایی که بزرگ است، می‌سپارم‌اش..

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:42 AM
سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ
گرم، پاسخ گوید
نیست یکتن که در این راه غم آلوده عمر ـ
قدمی، راه محبت پوید
***
خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست
همه گلچین گل امروزند ـ
در نگاه من و تو حسرت بیفردائیست.
***
به که باید دل بست ؟
به که شاید دل بست ؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ـ
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد ـ
حیله پنهانیست.
***
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست ـ
هر کجا مرد توانائی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ
هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
***
خنده ها میشکفد بر لبها ـ
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد کسان مینگرند ـ
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
***
از وفا نام مبر، آنکه وفاخوست، کجاست؟
ریشه عشق، فسرد
واژه دوست، گریخت
سخن از دوست مگو، عشق کجا؟ دوست کجاست؟
***
دست گرمی که زمهر ـ
بفشارد دستت ـ
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ ـ
بر تو لبخند زند ـ
بنگرش، لیک مبوی
لب گرمی که ز عشق ـ
ننشیند بلبت ـ
به همه عمر، مخواه
سخنی کز سر راز ـ
زده در جانت چنگ ـ
بلبت نیز، مگو
***
چاه هم با من و تو بیگانه است
نی صد بند برون آید از آن، راز تو را فاش کند
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه کنی.
***
درد اگر سینه شکافد، نفسی بانگ مزن
درد خود را به دل چاه مگو
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ـ
آب شو، « آه » مگو.
***
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است
سکه نیرنگ است
سکه ای بهر فریب من و تست
سکه صد رنگ است
***
ما همه کودک خردیم و همین زال فلک
با چنین سکه زرد ـ
و همین سکه سیمین سپید ـ
میفریبد ما را
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند ـ
گفته ام با دل خویش:
مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش
نتوانم که گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه
« خویش » در راه نفاق ـ
« دوست » در کار فریب ـ
« آشنا » بیگانه
***
شاخه عشق، شکست
آهوی مهر، گریخت
تار پیوند، گسست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:45 AM
چشم به اشک تر شد چو چشم چشمه ساران
آواز خیس باران در کوچه های غمگین
آرام شب شکسته از گریه های باران
مهتاب هم نهانی از پشت ابر سر داد
آواز گریه اش را از بخت بد به یاران
در آن هوای دلگیر با من فقط خدا بود
آن راز را من نگفتم حتی به راز داران
در خواب باز دیدم من چشم دلکش ات را
دلتنگ باز گشتم چون ابر در بهاران
هر شب ستاره باران بی تو هوای چشمم
بی تو هوای چشمم هر شب ستاره باران
با داغ تو نشاندم این روزگار خونین
راه دلم گرفتم چون سنگ بر مزاران
روزی اگر نباشی در کنارم ای دوست
ای کاشکه نتابد خورشید کوهساران

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:45 AM
یه روزی ، یه جایی
یه دل شکوندم
یکی‌ عاشقم شد و بپاش نموندم
چه آسون چه راحت ازش گذشتم
دلم رو به قلبی دیگه سپردم
پریشنو گریون ‌و دل شکسته
هنوزم به هیچکی‌ دلی‌ نبسته
چقدر میگفت دوباره
دوباره برگرد
چه روزا که بی‌ من تنهایی‌ سر کرد
اما حالا که دارم فکر می‌کنم میبینم انگار
اونی که باخته بازی‌ رو فقط من بودم این بار
حتی یه بار نشد که بعد از اون عشقو ببینم
از شدت عشق از رو لبی بوسه بچینم
پشیمونــــــــــم پشیمونـــــــــــــم
من دیگه بی‌ تو نه نمیتونم
نمیخونـــــــم نمیخونـــــــــم
من دیگه جز برای تو نمیخونم

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:46 AM
قسم به گل ، به عاشقي لايــــــق عشـــق تو منم
تــــــــوي گلستــــان وفا
تو ياسي مــــن خاک ترم
تو واژه ســــلام عشـــق
عسل تـــــــرين ترانه اي
واسه نفس کشيدن هام
تـــــو بهتــرين بهــانه اي
با تـــو، تــــو اوج آسمون
بي تـــو اسيـــر قفسـم
قسم به گريه هاي شب
فقط تـــــويي هم نفسم
قسـم به عطر گل سرخ
با تـــــو وفادار مي مونم
هميشه خوب من تويي!
يه عمـره اينو مي دونم

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:47 AM
ز جان من چه ميخواهی؟ تو رفتی بی تو من مُردم
ز من ديگر چه ميجويی؟ من ای پيمان شکن مُردم
به تو عُمری وفا کردم، دريغا بی وفا بودی
چه شبها بی تو سر کردم، تو آن شب ها کجا بودی
در آغوش که سر کردی، در آن شب ها که يارت بود
که چشمم تا سپيده دم، به در در انتظارت بود؟
دلم را بُردی و رفتی، برو عاشق مرا کم نيست
تو شمع بزم اغياری، دلم را تاب اين غم نيست

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:47 AM
از ناز چه می خندی ، بر ديده که می گريد ؟
اين ديده زمانی نيز خنديده ، که می گريد
چون ديده ترا سر مست ، از باده اغياری
در خون خود از غيرت ، غلطيده که مي گريد
تنها نه از اين مردم ، صد روی و ريا ديده
از مردمک خود هم ، بد ديده که می گريد
لب نيک و بد دنيا ، نا خوانده که می خندد
چشم آخر هر کاری پاييده که می گريد
صد داغ نهان دارد ، اين سينه که می خندد
صد گونه بلا ديدست اين ديده که می گريد

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:48 AM
در زندگی مشو مدیون احساس کسی ، تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی ، زندگی دفتری از خاطره هاست ، یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ، ما همه همسفریم .

مجموعه اس ام اس عشقولانه جديد

مجموعه اس اس ام شعر عاشقانه برگفته از اشعار شاعران معروف براي ارسال به دوستانتان اماده گرديده اميد است مورد رضايت شما قرار گيرد

توی زندگیت هرگز اخم نکن، چون ممکنه یه نفر فقط به لبخند تو زنده باشه

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:51 AM
ساکت نشستی و من عاشقت شدم، موهاتو بستی و من عاشقت شدم…
باور کنید
لیلی ها
گاهی بدون هیچ میلی!
ظرف، دل و حتی خود شما را میشکنند!!
***
ساکت نشستی و من عاشقت شدم
موهاتو بستی و من عاشقت شدم
وقتی نبودی و عاشق نبودم و
حالا که هستی و … من عاشقت شدم
وقتی نگاه کنی، دیوونه می‏شم و
موهاتو وا کنی… دیوونه می‏شم و
می‏میرم و به‏جاش، من عاشقت شدم
دلواپسم نباش… من عاشقت شدم
***
وقتی نامه‌ها به تو نمی‌رسند
چکار باید کرد؟
انگار کل دنیا روی دکمه‌ی توقف مانده است
و فقط من پیرتر می‌شوم

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:52 AM
با خارزارجهان، گل به دامنم با عشق
صفای روی تو،تقدیم می کنم با عشق
دراین سیاهی وسردی بسان آتشگاه
همیشه گرمم،همیشه روشنم با عشق
همین نه جان به ره دوست می فشانم، شاد
به جان دوست که غمخواردشمنم،با عشق
به دست بسته ام ای مهربان،نگاه مکن
که بیستون را از پادرافکنم با عشق
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای توفریاد میزنم، با عشق

Hapo
Saturday 9 July 2011, 11:54 AM
سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت
بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت
از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها
زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت
هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی
عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت
بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی
قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت
سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق
هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت
کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام
آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت
آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد
گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت
ناله ما (You can see links before reply) تا به اوج کبریا پرواز کرد
گرچه این مرغ قفس پرورده بال و (You can see links before reply) پر نداشت . .

mana44g
Sunday 10 July 2011, 01:03 PM
درد را از هر طرف که بنویسی همان درد است
مثل درد من
مثل درد تو
مثل درد همسایه که دلش گرفته است
و چراغ خانه اش خاموش است
من به روشنی بد نکردم که تو اینگونه
افتاب را از کوچه زندگیم گرفتی
و قلبم را رنجانیده ای
و زخم خنجر بر پشت من نهادی
من و تو غباری بیش نیستیم در این ویران سرا
این را همیشه یادت باشد....

mana44g
Sunday 10 July 2011, 04:55 PM
گفتمش: دل میخری؟
پرسید: چند؟
گفتمش: دل مال تو تنها بخند...
خنده ای کرد و دل از دستم ربود،تا به خود باز آمدم او رفته بود...
دل ز دستش روی خاک افتاده بود.جای پایش روی دل جا مانده بود...!

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:25 AM
من چقد خوشبختم که به او دل دادم

بی هراس و تردید ، باورش می دارم

چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد

گله هایی می کرد که توانم کم کرد

دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد

که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد

آن همه شادابی ، از وجودش دست شست

نا امیدی و درد ، روح او را آشفت

گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی

حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی

یعنی او تا این حد به دل من دل بست

که به روی هر کس راه عشقش را بست

حاصل این دوری ، باور قلبم بود

قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:26 AM
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار

اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

تو سـفر کردی به خـورشـید ، رفتی اونور دقایق

منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:28 AM
امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند…
تا بدانی که بی تو چه میکشم
کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو
رودی از اشک به راه انداخته ام….
و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من
به تو این پیغام را می رساند که:
امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته
در حال فرو ریختن است

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:29 AM
عشقبازی را ندانستم قماری مشکل است تا نشستم روبروی یار ، خود را باختم !
فکر کردم بُرد با من بود ، چون دل باختم
……
هیچ میدانی چه کردم ، کار دل را ساختم .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:30 AM
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:30 AM
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده
بعد از تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم
…همه حرفا که آخه گفتنی نیست…

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:30 AM
گیرم… پایی نمی دهد تا پر واکنم به سویت کو بال آن که خود را باز افکنم به کویت
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
تا کی به سر بگردم در راه جستجویت
کز اشک شوق دادم یک عمر شستشویت
شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:30 AM
دراین شبهای تنهایی
غم انگیزاست تنهایی
به امید نگاهی تلخ که می آیی
به احساست قسم یک شب
…دلم می میرداز حسرت
…ومن آهسته می گویم
توهم دیگر نمی آیی

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:31 AM
اه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند …
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ….
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است …!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین …
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:31 AM
راهی برای رفتن

نفسی برای بریدن

کوله بارم بر دوش

مسافر میشوم گاهی…

عشقی برای خواندن

بغضی برای شکفتن

خاطراتم در دست

بازیچه میشوم گاهی…

نگاهی در راه

اعتمادی پرپر

پاهایم خسته

هوایی میشوم گاهی…

فکرهای کوتاه

صبری طولانی

صدایی در باد

زمستان میشوم گاهی…

روزهای رفته

ماه های مانده

تقویم ام بی تاب

دلم تنگ میشود گاهی…

جای پایی سرد

رد پایی گنگ

در این سایه ی تنهایی

چه بی رنگ میشوم گاهی

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:31 AM
باید به خودم فشار بیاورم تا تمام لحظه هایی را تجربه کنم که خدا امروز به من بخشیده.
در لحظه نمی توان صرفه جویی کرد،
جایی برای ذخیره لحظات وجود ندارد،
تا سر فرصت و آرامش، برگردیم و از آن ها استفاده کنیم،
اگر از این لحظات لذت نبرم، آن ها را لاجرم و برای همیشه از دست می دهم.
باید لحظات کوچک امروز را بپذیرم، که همه چیز در چرخشند.
تنها بدین گونه می توانم از دردم رها شوم و زندگی ام را باز بسازم…..

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:32 AM
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من …

غصه هایت برای من …

همه بغضها و اشکهایت برای من ..
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم …

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:32 AM
…تو آخر خوب قصه هائی و یه رویای قشنگ

تو یه فرشته نجات توی کابوس وحشت خوابی

و یه دست مهربون برای نوازش گلبرگ…

تو یک حقیقتی، یک حقیقت بی پایان…

تو رقص دلربای ساقه های طلائی گندم تو موسیقی لطیف بادی…

تو یه غزل عاشقانه توی رساترین شعر ذهن کودکانه منی…

تو مثل قهر بی ریای نسترن، زیبا و جذابی …

تو آشوب دلتنگی غم انگیز دریا برای رسیدن به لحظه غروبی…

تو مثل یه مروارید همخونه صدف نگاه منی…

تو مثل یه سکوت قشنگ رو دستای پر از نیایش گل های یاسی…

تو یک حقیقتی، یک حقیقت باور نکردنی…

یک وجود صبور و یک قلب پر از سخاوت…

تو شیرین ترین واقعیت زندگی منی…

تو با وقارترین و با غرور ترین نقطه شروع بهشتی خنده های منی…

تو یه باور قشنگی تو ذهن و قلب ناباور من…

تو یه حس لطیف تو سرسختی غربت آسمون خواسته های شیرین ر‌‌ؤیاهامی…

شیواترین کلام شاعرانه من

دوستت دارم… دوستت دارم…دوستت دارم…

تو زیباترین و بی نظیرترین قاب عکس دیوار خالی نفس های منی…

صدای تو زیباترین و شیواترین غزل بارون از آسمون پاک خداست…

لطافت طنین لحن مهربون صدای تو

توی خلوت سکوت تن من زیباتر از لحن قشنگ یک گیتاره…

تو دست نیافتنی ترین بهانه لحظه های پر از دلتنگی منی…

تو اولین لبخند زیبا رو لبهای غصه دار منی…

تو بهترین تکنواز آهنگ حضور بهار تو زمستون سرد دلمی…

تو عارفانه ترین نور چشمای بی فروغ منی…

تو مثل یه بوسه لطیف رو گلبرگ پاک گل شقایقی…

تو زیباترین و بی همتا ترین آرایش **** کهنه قلب منی…

تو زیبا ترین، مونس ترین و خواستنی ترین حقیقت دلربای زندگی منی…

دوستت دارم… دوستت دارم…دوستت دارم

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:32 AM
من اگر روح پریشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازی دوران دارم
دل گریان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم
در غمستان نفسگیر، اگر
نفسم میگیرد
آرزو در دل من
متولد نشده، می میرد
یا اگر دست زمان درازای هر نفس
جان مرا میگیرد
دل گریان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترین انسانم
به وفای همه بی ایمانم
دل گریان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:32 AM
می نویسم مینویسم از تو تا جسم کاغذ من جان دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت

فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت
مینوسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی

تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی

تا مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:33 AM
هیچ کس باور نمی کند
که من
به خاطر صدایی که
دوباره بشنوم
در کوچه های شبانه
تلف شدم …… مردم
تو صدای دل انگیز پیانویی بودی
که در یک شب مهتابی
در **** ای مجهول به گوش می رسید
هیچ کس باور نمی کند
که من
به خاطر

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:33 AM
بی حوصله‌ای. آسمان روی سرت سنگینی می کند. دهانت تلخ است ودستهایت پر از زمستان . پاهایت مثل صخره سخت شده‌اند. از پنجره به بیرون نگاه می‌کنی. به درختان روبرو خیره می‌شوی. حرفهایت را مچاله می‌کنی و روی گرده‌ی باد می‌اندازی. دلت به حال خودت می سوزد.
تو تنهایی. کسی با تو حرف نمی‌‌ زند. کسی زنگ درخانه‌ات را به صدا درنمی‌آورد. چلچله‌ای در محدوده‌ی صدای تو پرنمی کشد. در حسرت آن عطرگمشده‌ چه شبها که خوابت نبرده است؛ اما روی تپه صبح جایی برای تو نیست. کسی به تو سلام نمی‌کند. کسی به تو شب به خیرنمی‌گوید. روزهایت کش آمده‌اند، درست مثل دستهایت که با دره‌های مه آلود مماس شده‌اند. مه تمام تنت راگرفته است. کسی تورا نمی‌‌بیند. به دیوارها دل بسته‌ای. قطعه‌ای از رودخانه را درتنگی کوچک حبس کرده‌ای با دو ماهی قرمز و قسمتی از مزرعه گندم را در یک بشقاب جا داده‌ای تا شاید گلی به سرت بزنند. ماهیها می چرخند وشب می‌شود. ماهیها می چرخند وروز می‌شود اما بهار به سراغ تو نمی‌آید و از کنار خانه ات رد می‌شود. گندمهای بشقاب، قامتی برای ایستادن ندارند و ماهیهای تنگ، موچ را نمی شناسند.
کمی از خودت فاصله بگیر! لبخندت را از درون صندوقچه بیرون بیاور ! کنار دلت بنشین! وقتی نسیم، نارنجها را به حرف می‌گیرد، کلمه ها را ازخودت دور کن! بگذار باران گریه بر دامنه‌های روح تو ببارد!
تو دیروز خوب بودی. یادت هست؟ کفشهای بازیگوش تو یک لحظه آرام نداشتند جیبهایت پر از نخودچی و خنده بود . دفترمشق تو بوی آب می داد، بوی نان، بوی بیست. اندوهی درکوهپایه های احساس تو پرسه نمی‌زد.
چرا زمستان در دهلیزدلت رخنه کرده؟! چرا پشت پرچین پاییز پنهان شدی ؟! چرا به آیینه صمیمی نشدی؟!
پلکهایت را شانه بزن! هنوز وقت هست. می‌توانی یکبار دیگر بهار را ببینی . بگذار بنفشه ها و یاسمنها دورت را بگیرند! بگذار صدای قناریها روی تنهایی تو ببار!
بهار آمده است. دلت را آب و جارو کن! یقین دارم، این بار به خانه‌ات می آیدو تو مثل گیلاسها زیبا می‌شوی.

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:33 AM
ن ِمهر و ماه و آئینه بارانِ شعر و شبنم و شبدر

باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری

غم می گریزد ، غصه می سوزد شب می گدازد ،سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد..... تا شعر باران تو می گیرد........


از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی
غم می کُشد ما را و می بینی دل می کِشد ما را تو می دا نی...

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:38 AM
چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم...



ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟چون قوی ترین و



بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین



؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی

هستی ... وسعت عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:39 AM
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !

رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی

کسی های من ...


تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی


تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری


و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی ...


افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم !


من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن را


کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !


کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود


کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد ...


رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که ....


قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم


و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!!


که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی ؟!!


ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را

باور نکردی !

گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر

سر این ترانه ها می آید !

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از

شادی نبود !


بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به

این اشکها اعتنا نکردی !


اعتنا نکردی به حرمت ترانه ها یی که تنها سهم من از چشمانت بود !


به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد !


به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !


به حرمت بوسه هایمان ! نه !


تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !


قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !


خدانگهدار ... خدانگهدار

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:39 AM
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم

در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم

در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم

ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:39 AM
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ ....

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:39 AM
به راستی چقدرسخت است


خندان نگه داشتن لب ها در زمان گریستن قلب ها


و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی


و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهایی تنهایی و بی یاوری


درحالی که تظاهر می کنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد


اما چه شیرین است درخاموشی وتنهایی به حال خود گریستن


و باز هم نفرین به تو ای سرنوشت.


.. دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است


صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است.......

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:42 AM
می نالم از جدائی ، ای نازنین کجائی / سوزم ز هجرت ای بهترین کجائی
در باغ آرزوها دیگر گلی نمانده / در حسرت گل هستم ای باغبان کجائی .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:43 AM
دوست داشتن ساده اما دل سپردن سخت است / دل دادن ساده اما فراموش کردن سخت است
عاشق شدن ساد (You can see links before reply)ه اما عاشق ماندن سخت است . .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:44 AM
دریاچه دل پاک و نجیبی دارد / بنگر که چه حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها میکوبد / با من چه شباهت عجیبی دارد . .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:44 AM
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی / لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی . .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:45 AM
تو در انجا ، من اینجا بی قرارم / دل صبری تو داری من ندارم
به قربون دل صبرت بگردم / به دیدار شریفت انتظارم

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:45 AM
در میان بغض کوچه ها من همان تنها ترینم / گر میان هر نگاهی صوت غمگینی شنیدی
یاد کن از قلب بی تابی که هر دم یاد معشوق است .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:47 AM
تک کل واشده ای گفت صبا را عشق است / بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است


گل و بلبل بنشسته به کنار / سنبل آمد بی میان گفت وفا را عشق است . . .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:47 AM
غرق ترانه میشوم از نگاه گاه گاه ت (You can see links before reply)و / کاش خانه ای بنا کنم در حوالی نگاه تو . . .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:47 AM
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر / چون ماه شبی میکنم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی تنگ غروب / افسوس که مهتاب شدی وقت سحر

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:48 AM
من به چشمان پر از مهر تو عادت دارم / به تو و طرز نگاه تو ارادت دارم


عطش حسرت دیدار تو را پایان نیست / اشتیاقی است که هر لحظه و هر ساعت دارم

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:48 AM
می نالم از جدائی ، ای نازنین کجائی / سوزم ز هجرت ای بهترین کجائی
در باغ آرزوها دیگر گلی نمانده / در حسرت گل هستم ای باغبان کجائی .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:49 AM
دوست داشتن ساده اما دل سپردن سخت است / دل دادن ساده اما فراموش کردن سخت است
عاشق شدن ساد (You can see links before reply)ه اما عاشق ماندن سخت است .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:49 AM
دست من گیر که این دست همان است که من / بارها در غم هجران تو بر سر زده ام . .

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:50 AM
داشتم اشک هایم را روی نامه ای عاشقانه با قطره چکان جعل می کردم ، خاطرم آمد شاید دلتنگ خنده هایم باشی
ببخش اگر این روز ها عشق با گریستن اثبات می شود …

Hapo
Monday 11 July 2011, 10:51 AM
چشم هایت وقتی دروغ می گویی زیبا تر می شوند
اگر می خ (You can see links before reply)واهی زیبا ترین باشی همیشه به من بگو دوستت دارم …