PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر های عاشقانه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 [12] 13 14 15

masram
Saturday 23 July 2011, 12:25 AM
حالا که آمده ای ، چترت را ببند
در ایوان این خانه جز مهربانی نمی بارد

masram
Saturday 23 July 2011, 12:25 AM
و با دلتنگی های من ، تو با این جاده همدستی


تظاهر کن ازم دوری ، تظاهر میکنم هستی

masram
Saturday 23 July 2011, 12:25 AM
زندگی ام را
تنهایی برداشته!
و دست هایم
بی دست هایت
هر شب هدر می روند

masram
Saturday 23 July 2011, 12:26 AM
عاشق که می شوی
نگران خودت نباش
شب های باقیمانده ی عمرت
به این سادگی ها
صبح نخواهند شد

masram
Saturday 23 July 2011, 12:26 AM
من بر اینم که سزاوار قدم های تو باشم که بیایی شاید

تو بر آنی که قدم هات به کوی من بیچاره نیفتد به غلط

masram
Saturday 23 July 2011, 12:27 AM
به هم رسیدن
به هم نرسیدن
یا
هر چه که شد
بیا بیاندازیم گردن کهکشان و
سرنوشت و
خدا
تا کمتر گریه مان بگیرد

masram
Saturday 23 July 2011, 12:27 AM
من سر ریز سکوت توام که

نه حرفی برای زدن داری
نه دلی برای عاشق شدن
تفسیر سکوتت کار راحتی نیست
من شکست خورده ی تفسیر سکوت توام

masram
Saturday 23 July 2011, 12:28 AM
هیچ صبحانه ای طعم لبخند نخواهد داد،
از فردا،
حالا که ساز "می روم می روم" می زنی!
و خورشید
بی عسل نگاهت
هر صبح
از طلوعش پشیمان خواهد شد

masram
Saturday 23 July 2011, 12:28 AM
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با نخستین درد

ومن با نخستین نگاه تو ، آغاز شدم . . .

masram
Saturday 23 July 2011, 12:28 AM
شانه هایم زیر بار غم شکست

شاخه های سبز امیدم شکست

عشق ما در شیشه فرهاد بود

عشق شیرین ریشه اش در باد بود

هیچ کس حرف صداقت را نزد

هیچ کس دل را بر این دریا نزد

یک نفر امروز در چشمم شکست

یک نفر بار سفر بست و گسست

یک نفر با خاطراتم دور شد

یک نفر با قصه ها محشور شد

masram
Saturday 23 July 2011, 12:29 AM
باران که می بارد تو می آیی بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر
باران ِمهر و ماه و آئینه بارانِ شعر و شبنم و شبدر

باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری

غم می گریزد ، غصه می سوزد شب می گدازد ،سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد..... تا شعر باران تو می گیرد........


از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی
غم می کُشد ما را و می بینی دل می کِشد ما را تو می دا نی.....

masram
Saturday 23 July 2011, 12:29 AM
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !

رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی
کسی های من ...

تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی

تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری

و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی ...

افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم !

من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن را

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !

کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود

کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد ...

رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که ....

قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم

و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!!

که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی ؟!!

ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را
باور نکردی !

گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر
سر این ترانه ها می آید !

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از
شادی نبود !

بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به
این اشکها اعتنا نکردی !

اعتنا نکردی به حرمت ترانه ها یی که تنها سهم من از چشمانت بود !

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد !

به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !

به حرمت بوسه هایمان ! نه !

تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

خدانگهدار ... خدانگهدار

masram
Saturday 23 July 2011, 12:30 AM
فال دل را حکم کردم تا بدانی ای نگارم در قمار با تو بودن هستی ام را میگذارم


نقاش ازل تا که به چشمان تو پرداخت دیوانه شد از طرز نگاهت؛ قلم انداخت

masram
Saturday 23 July 2011, 12:30 AM
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،

می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه
می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.

می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ،
رو به سوی شادکامی .

می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،

بانگ شادی پس کجا بود؟

این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،

اشک می ریزد برایم.

می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره

از کنار برکه ی خون.

باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،

بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!

هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی

مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری...

masram
Saturday 23 July 2011, 12:30 AM
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم



به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور

به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور



به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری

که سراغش ز غزلهای خودم می گیری



به همان زل زدن از فاصله دور به هم

یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم



به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو



به نفس های تو در سایه سنگین سکوت

به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت



شبحی چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است



در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است



یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش

می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش



آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده

بر سر روح من افتاده و آوار شده



در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است



یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش

می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش



رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است



آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟



اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست

پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟



حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش



آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود

آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود



اینک از پشت دل آینه پیدا شده است

و تماشاگه این خیل تماشا شده است



آن الفبای دبستانی دلخواه تویی

عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

شاعر:بهروز یاسمی

masram
Saturday 23 July 2011, 12:31 AM
عاشق شدن ای وای چه شیرین مزه ای داشت

دیدی که دل مــــــن چــه دل و جُربزه ای داشت



بنشست سر میز جمــــــــــــال تـــــو و گارسون

از بعد غذاهـــــــا دسر خوشمــــــــزه ای داشت



یک لرزه ی شیرین به دل افتـــــــــــاد که عشقت

انگـــــــــار برایم عســــــــــــل و خربزه ای داشت



از هر دو لُپت بوســــــــــه به من دادی و احسنت

این "لُپ لُپ" ات ای دوست عجب جایزه ای داشت



آن نرگس بیمــــــــار تــــــــــــــــو را دیدم و دیدم-

چون قافیـــــــــــه ی بنده خفن عارضه ای داشت



دادم ز پی لعــــــــل تـــــــــو درخواست کتبـــــــی

صد حیف کـــــــه در پاسخ من لب گزه ای داشت



کفــــــــــر ســـــــــــــر زلفـــــت بدلی بود و در آمد

پیغمبر ایـــــــــــــــام چه خوش معجزه ای داشت



همچـــــــون دل مـــــــــــا تنگ نشد وقت سرودن

این قافیه چون سبک و سیاق تزه ای (!) داشت...



تزه = تازه ی ترکی!
شاعربوالفضول الشعرا

masram
Saturday 23 July 2011, 12:31 AM
باید بگویم فکر فردا را ندارم

من طاقت غم های بیجا را ندارم



اینجا کنار تو برایم امن امن است

ترس از جهنم و هیولا را نداریم



اصلا عزیزم غصه ی عالم به ما چه!؟

ظرفیت غمگین شدن ها را ندارم



من کل دنیایم فدای تار مویت

دارم تو را و کل دنیا را ندارم



یک آدم معمولیم _ دیوانه ی تو _

من شهرت مجنون و لیلا را ندارم



با تو هر آنچه خوب و دلخواهست دارم

شاید ... اگر ... ای کاش و اما را ندارم



طغیان از تو گفتن و از تو نوشتن

شد این غزل که گفته ام با " را ندارم " .

morteza3164
Friday 29 July 2011, 01:00 AM
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
اشکم احرام طواف حرمت می​بندد
گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست

morteza3164
Friday 29 July 2011, 01:07 AM
سه تار من




خوش است رقص عشق در جویبار من



بگو ساز زخمی ز دل بی قرار من




هر ساز صدایی ز عشق می دهد بسی



اما چیز دیگراست صدای سه تار من




شعله ها می کشد شرر عشق از تنم



گر خاک گور سرد کند اختیار من




پنجه به ساز می کشم و درسرتفکراست



شاید صدای ساز بیارد نگار من




ساقی ز سر مهر به طرب خانه ام بیا



تا خاک رهت گردد چشم خمار من




الیاس تورا صوت سه گاه سه تار چه گفت؟



گفتا به عشق خوش باش ودستت به کار من

morteza3164
Monday 1 August 2011, 09:51 PM
آئینه


آن دو چشم مست لعل است یا معجر جامی است آن
یا که خم در باده و یا گوهر و کانی است آن
زانک یک غمزه ز چشمت می برد عقل و خرد
پادشاه عالمم چون در برم آنی است آن
غنچه گر بویی فشاند در گلستان جمال
روی بربندد چو رویت ماه ربانی است آن
شکر و شهد و عسل در پیش تو هیچ است لیک
چونکه لبهایت شکرخا و تر و اولی است آن
اندکی گفتم ز خط و وصف خود در آئینه

تا نگوید کس که الیاس شاعری عامی است آن

morteza3164
Wednesday 3 August 2011, 10:03 PM
اصول عشق



خمس عشق در بوسه ای اکنون دهم



ربع اطلال در دل جیحون دهم



ثلث قلبت چون تمام جانم است



نصف جان را قطره ای گلگون دهم

Violin_jahanshah
Wednesday 3 August 2011, 10:33 PM
نفس بر امد و کام ار تو بر نمیاید ----------------------فغان که بخت من از خواب در نمی اید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویت-------------که آب زندگیم در نظر نمی اید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی ------------------------به هیچ وجه دگر کار برنمی اید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید----------وزآن غریب بلاکش خبر نمی اید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا------------------ولی چه سود یکی کارگر نمی اید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر----------------ولی به بخت من امشب سحر نمی اید
در این خیال به سر شد زمان عمرو هنوز--------------بلای زلف سیاهت به سر نم اید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس-----------کنون ز حلقه زلفت بدر نمی اید

morteza3164
Thursday 11 August 2011, 07:05 PM
آن روز که من نباشم



روزی رسی تو بر من کان روز من نباشم



چون عاشقان بی دل سر در چمن نباشم



امروز را تو دریاب فردا حبابی پوچ است



من آتشی نهانم جان در کفن نباشم



ای روزگار غدار بشکن حصار جان را



در عاشقی زلالم من فکر تن نباشم



داغ ندامتی شد آن روز که تو رفتی



روزها روند و آیند من در وطن نباشم



الیاس روح عشق است در بینش جمادات



هان دلبر فسانه من دلشکن نباشم

masram
Monday 15 August 2011, 11:11 AM
بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

masram
Monday 15 August 2011, 11:12 AM
هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگزبه اونخواهي رسيد

masram
Monday 15 August 2011, 11:12 AM
با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم

masram
Monday 15 August 2011, 11:12 AM
عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد



بنام انکه اشک راآفريد تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش کند

masram
Monday 15 August 2011, 11:12 AM
عشق دو دستي تقديم نمي شود پس براي انکه به دستش بياري کوشش کن



هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هرگز نمي گيرد کسي در قلب من جاي تو را

masram
Monday 15 August 2011, 11:13 AM
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند



دوست دارم زير بارون گريه کنم مي دوني چرا؟ چون کسي اشکهامو نمي بينه حتي تو عزيزم

masram
Monday 15 August 2011, 11:13 AM
عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند



شمع سوزان توام اينگونه خامو شم نکن در کنارت نيستم اما فراموشم نکن

masram
Monday 15 August 2011, 11:14 AM
من باختــــــــــــــــــــم ... من پذيرفتم شكست خويش را پندهاي عقل دورانديش را من پذيرفتم كه عشق افسانه است اين دل درد آشنا ديوانه است ميروم شايد فراموشت كنم در فراموشي هم آغوشت كنم مي روم از رفتن من شاد باش از عذاب ديدنم آزاد باش آرزو دارم بفهمي درد را تلخي برخوردهاي سرد را

masram
Monday 15 August 2011, 11:14 AM
يكي را دوست مي دارم ، ولي افسوس او هرگز نمي داند نگاهش مي كنم ،شايد بخواند از نگاه من ، كه او را دوست دارم ولي افسوس او هرگز نگاهم را نمي خواند ‹ و ا ي › به برگ گل نوشتم من ، كه او را دوست مي دارم ولي افسوس ، او گل را به زلف كودكي آويخت ، تا او را بخنداند صبا را ديدم و گفتم صبا ، دستم به دامانت بگو از من به دلدارم ، تو را من دوست مي دارم ولي ناگه ، ز ابر تيره برقي جست و روي ماه تابان را بپوشانيد من به خاكستر نشيني ، عادت ديرينه دارم سينه مالا مال درد ، اما دلي بي كينه دارم پاكبازم من ولي ، در آرزويم عشق بازي مثل هر جنبنده اي ، من هم دلي در سينه دارم من عاشق ، عاشق شدنم در كدامين مكتب و مذهب ، جرم است پاكبازي در جهان ، صدها هزاران پاكباز ، در سينه دارم كار هر كس نيست مكتب داري اين پاكبازان هديه از سلطان عشق ، بر هر دو پايم پينه دارم من عاشق ، عاشق شدنم من از بيراهه هاي هله بر مي گردم و آواز شب دارم هزار و يك شبي ديگر ، نگفته زير لب دارم مثال كوره مي سوزد تنم از عشق ، اميد طَرب دارم حديث تازه اي از عشق مردان حَرب دارم من عاشق عاشق شدنم ، من عاشق عاشق شدنم

masram
Monday 15 August 2011, 11:14 AM
ز خداوند خواستم تا غرور را از من بگيرد. گفت:« نه! بازگرفتن غرور کار من نيست..بلکه اين تويی که بايد آن را ترک کنی.» گفتم پس کودکان و انسانهای معلول را شفا ببخش. گفت:« نه! روح کامل است و جسم زودگذر..مهم روح آنهاست برايم.» خدايا به من شکيبايی عطا فرما. گفت:« نه! شکيبايی دستاورد رنج است..به کسی عطا نميشود.آن را بايد بدست آورد.» پس به من سعادت ببخش ای بخشنده بزرگ. گفت:« نه! بازهم نه!خود بايد متعالی شوی..اما تورا ياری ميدهم تا به ثمر بنشينی

masram
Monday 15 August 2011, 11:14 AM
سه تا از بهترین دوستام هم سروسامون گرفتن و من موندم تنهاYou can see links before reply
آخرین عکس را هم بگیر یادگاری بماند می خواهم بروم مگر آمده بودم بمانم ؟ نه ، آمده بودم بروم خسته ام رفیق دل تنگم بی تابم عشق ش قرار از دل ربوده از اینهمه دوری جانم به لبم رسیده رفیق می دانی خوابش را دیدم باز گفته بودم دلم میخواهد بروم آنجا که دل ها یه جوری می شود خواب دیدم دارم میروم آنجا او هم بود آمده بود بدرقه عجب خوابی دیدم من. خیر باشد . آخرین عکس را بگیر رفیق شاید روزی به سراغت آمد شاید دلش برایم تنگ شد آخرین عکس را نشانش بده بگو به چشمهایم نگاه کند حرفها دارد قد یه عالمه . بگو موقع رفتن قسم کودکیهایش را خورده است به او بگو ، گفته امبه جون خدا دوست دارم . آه رفیق ! خداحافظی سخت است حتی در قصه ها..... در یکی بود و یکی نبودها در قصه های شنگول ها و منگول ها هم خداحافظی سخت است چه برسد قصه دیوانگی ها باید بروم رفیق چمدانم را بسته ام سنگین نیست می توانم تنهایی بلندش کنم ناراحتم نباش سردم هم نمی شود سالهاست دارم با سرما می جنگم چند عدد شمع هم برداشته ام چه می دانم شاید در تاریکی گیر افتادم تسبیح مادر بزرگ هم هست . راستی رفیق در آسمان آنچه که زیاد است ستاره است ستاره ها تنها نیستند اما ماه یکی است . رفیق مواظبش باش مبادا گریه کند ، گول خنده هایش را نخور در خلوتش خیلی دلتنگ است . آخرین عکس را بگیر دوست دارم لب دریا بگیری گوشت را بیاور جلو رفیق کارَت دارم میدانی چیست ؟ آخر اسمش را به دریا گفته ام گفته ام اگر دیدش به او بگوید که چقدر دوسش دارم خوب رفیق زیاد حرف زدم اینجور نگاهم نکن بگذار راحت بروم . بگذار بروم دنبال دیوانگی ام دنبالم توهم ماتم به قول همان دیالوگ مورد علاقه ام ((اگه این دیوونگیه خدا ایشالا همه رو دیونه کنه تا مثل من کیف کنن ))
You can see links before reply

masram
Monday 15 August 2011, 11:15 AM
با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم توی دستش. او یک شکلات گذاشت توی دستم.من بچه بودم، او هم بچه بود. سرم را بالا کردم . سرش را بالا کرد .دید که مرا می‌شناسد . خندیدم . گفت: " دوستیم؟ " . گفتم:" دوست دوست." گفت: " تا کجا ؟ " گفتم: "دوستی که «تا» ندارد. " گفت: " تا مرگ! " خندیدم و گفتم: "من که گفتم «تا» ندارد! " گفت: "باشد ، تا پس از مرگ!" گفتم: "نه،نه،نه، تا ندارد." گفت: "قبول، تا آنجا که همه دوباره زنده می‌شوند، یعنی زندگی پس از مرگ، باز هم با هم دوستیم. تا بهشت .تا جهنم . تا هر جا که باشد من و تو با هم دوستیم." خندیدم.گفتم: "تو برایش تا هر کجا که دلت می‌خواهد یک تا بگذار . اصلا یک تا بکش از سر این دنیا تا آن دنیا . اما من اصلا تا نمی‌گذارم ." نگاهم کرد. نگاهش کردم. باور نمی‌کرد . می‌دانستم. او می‌خواست حتما دوستی‌مان تا داشته باشد . دوستی بدون تا را نمی‌فهمید . گفت: "بیا برای دوستی‌مان یک نشانه بگذاریم." گفتم: "باشد . تو بگذار." گفت: "شکلات . هر بار که همدیگر را می‌بینیم یک شکلات مال تو ، یکی مال من . باشد؟ " گفتم: "باشد." هر بار یک شکلات می‌گذاشتم توی دستش، او هم یک شکلات توی دست من .باز همدیگر را نگاه می‌کردیم .یعنی که دوستیم .دوست دوست . من تندی شکلاتم را باز می‌کردم و می‌گذاشتم توی دهانم و تند تند آن را می‌مکیدم. می‌گفت:"شکمو ! تو دوست شکمویی هستی." و شکلاتش را می‌گذاشت توی یک صندوق کوچولوی قشنگ. می‌گفتم: "بخورش! " می‌گفت:"تمام می‌شود. می‌خواهم تمام نشود. برای همیشه بماند . صندوقش پر از شکلات شده بود . هیچ کدامش را نمی‌خورد. من همه‌اش را خورده بودم. گفتم: "اگر یک روز شکلات هایت را مورچه‌‌ها بخورند یا کرم‌ها .آن وقت چه کار می کنی؟" گفت: "مواظب‌شان هستم." می‌گفت می‌خواهم نگه شان دارم تا موقعی که دوست هستیم و من شکلات را می‌گذاشتم توی دهانم و می گفتم:"نه،نه، تا ندارد. دوستی که تا ندارد." یک سال، دو سال، چهار سال، هفت سال، ده سال و بیست سال شده است. او بزرگ شده است. من بزرگ شده‌ام. من همه شکلات‌ها را خورده‌ام. او همه شکلات‌ها را نگه داشته است. او آمده است امشب تا خداحافظی کند. می‌خواهد برود .برود آن دور دورها. می گوید :"می‌روم اما زود بر می‌گردم." من می‌دانم که می‌رود و بر نمی‌گردد. یادش رفت شکلات را به من بدهد. من یادم نرفت. یک شکلات گذاشتم کف دستش. گفتم :"این برای خوردن." یک شکلات هم گذاشتم کف آن دستش :"این هم آخرین شکلات برای صندوق کوچکت." یادش رفته بود که صندوقی دارد برای شکلات‌هایش. هر دو را خورد .خندیدم. می‌دانستم دوستی من «تا» ندارد. می‌دانستم دوستی او «تا» دارد. مثل همیشه. خوب شد همه شکلات‌هایم را خوردم. اما او هیچ کدامشان را نخورد. حالا با یک صندوق پر از شکلات نخورده چه خواهد کرد؟؟

You can see links before reply

masram
Monday 15 August 2011, 11:15 AM
خدا به تو 2 تا پا داد تا با اونها راه بري!! 2 تا دست داد تا نگاه داري!! 2 تا گوش داد تا بشنوي!! 2 تا چشم داد تا ببيني!! ولي چرل فقط يک قلب داد؟!؟!؟!.....چون قلب دوم تو رو به کس ديگري داد تا اونو پيدا کني!!!
You can see links before reply

masram
Monday 15 August 2011, 11:16 AM
نابينا به ماه گفت : دوستت دارم . ماه گفت : چه طوري ؟ تو که نمي بيني . نابينا گفت : چون نمي بينمت دوستت دارم . ماه گفت : چرا ؟ نابينا گفت : اگر مي ديدمت عاشق زيباييت مي شدم ولي حالا که نمي بينمت عاشق خودت هستم

masram
Monday 15 August 2011, 11:16 AM
عشق افسانه نيست آنكه عشق آفريد ديوانه نيست / عشق آن نيست كه در كنارش باشي عشق آن است كه به يادش باشي

masram
Monday 15 August 2011, 11:16 AM
به من گفتي که دل دريا کن اي دوست همه دريا از آن ما کن اي دوست دلم دريا شد ودادم به دستت مکش دريا به خون پروا کن اي دوست

masram
Monday 15 August 2011, 11:17 AM
موقعي كه مي خواستمت مي ترسيدم نگات كنم،موقعي كه نگات كردم ترسيدم باهات حرف بزنم. موقعي كه باهات حرف زدم ترسيدم نازت كنم،موقعي كه نازت كردم ترسيدم عاشقت بشم حالا كه عاشقت شدم ميترسم از دستت بدم

masram
Monday 15 August 2011, 11:17 AM
دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کني

masram
Monday 15 August 2011, 11:17 AM
می دونی چرا توشک رو قبل از دوختن با چوب می زنن ؟ چون بعدا هر چی دید صداش در نیاد

هرگزبراي عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباشي گاهي در انتهاي خارهاي يك كاكتوس به غنچه اي مي رسي كه ماه را بر لبانت مي نشاند

masram
Monday 15 August 2011, 11:18 AM
در سراشیبی تقدیر
نام مرا
با نام تو تشنه کرده اند
و رفتنت را
بر دلم داغ نهاده اند
دریغ
از دریایی که در چشمهایت نشسته است
بی آنکه بخواهد
آیینه ها را آبی ببیند
یادگار ردپای انتظارت آمدنت را دریاب
که تکرار آبی ترین زلال ها
در پیوسته ترین اشتیاق های رسیده ی ابدیت
تو را تداعی می کند
برو به فکر من نباش
برو به پای من نسوز
برو به فکر من نباش
من یه جوری سر میکنم
زندگی رو با سختیاش........ا
با که درددل کنم؟
با کسی که پرنده بود برام؟
با کسی که اشیانه بود
دلم به چه خوش بود
کاشکی پرنده پر نداشت
از پریدن خبر نداشت
درخت باغ آرزوش
دغدغه تبر نداشت

masram
Monday 15 August 2011, 11:19 AM
تو به من خندیدی


و نمیدانستی من به چه دلهره



از باغچه همسایه سیب را دزدیدم



باغبانی از پی من تند دوید



سیب را دست تو دید



غضب آلوده به من کرد نگاه



سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک



و تو رفتی هنوز سالهاست



گردش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم



و من اندیشه کنان غرق این پندارم که



چرا خانه کوچک ما سیب نداشت
.

.

.

زندگی چون برگ بودن در مسیر باد نیست



امتحان ریشه هاست



ریشه هم هرگز اسیر باد نیست



زندگی چون پیچکیست که




انتهایش میرسد پیش خــــدا





.

.

.

.

.

.

.

.

کاشکی پرنده پر نداشت

masram
Monday 15 August 2011, 11:19 AM
تموم خاطراتت یادم میاد
یاد اون روز که دلت میگفت منو میخواد
اگه تو نمونی پیشم دیونه میشم
آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم
فکر تو یه لحظه از سرم نمیره
من میگم میمونی اما دل میگه میره
نزار تا قصه مون این جوری تموم بشه
میدونم تو میری مهرم حروم میشه
بگو حرفت چیه ؛ آخه دردت چیه
تازه اول راهیم ، خداحافظی چیه
می دونستم میری و تنهام میزاری
تو که از حال دلم خبر نداری
می دونستم آخرش این جوری میشه
یکی مون تنها میمونه واسه همیشه

masram
Monday 15 August 2011, 11:19 AM
غم تنها ترین تنهای دنیا
تویی زیباترین زیبای دنیا
تو مثل امید یک قناری
قراری بر دل هر بی قراری
منم یلدای بی پایان عاشق
تو بودی مرحم زخم شقایق
تویی لالایی خواب خوش آواز
بالم را مشکن در اوج پرواز
نگاهت را می پرستم ای نگارم
فدای تار مویت هر چه دارم

masram
Monday 15 August 2011, 11:20 AM
من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم



من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم



من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم



من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم



من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم



من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم



من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم



من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم



من ایمین را از کودکان معصوم آموختم

masram
Monday 15 August 2011, 11:22 AM
به چشمانت بياموز که هر کسي ارزش ديدن ندارد....
به دستانت بياموز که هر گلي ارزش چيدن ندارد....
به قلبت بياموز که هر بي سرو پايي در ان جايي ندارد....
به دلت بياموزاگه روزي تنها ماندطلب عشق زهربي سرو پايي نکند ....

masram
Monday 15 August 2011, 11:23 AM
اگر بگریم گویند که عاشق است
اگر بخندمگویند که دیوانه است
پس می گریم و می خندم
که بگویند یک عاشق دیوانه است

masram
Monday 15 August 2011, 11:23 AM
ازگل پرسيدم محبت چيست گفت : ازمن زيباتراست .
ازافتاب پرسيدم محبت چيست گفت: ازمن سوزانتراست.
ازشمع پرسيدم محبت چيست گفت:ازمن عاشقتراست.
از خود محبت پرسيدم محبت چیست گفت: تنهايک نگاه است...

masram
Monday 15 August 2011, 11:23 AM
عشق را دوست دارم نه در قفس
بوسه را دوست دارم نه در هوس
تورادوست دارم تا آخرين نفس

masram
Monday 15 August 2011, 11:24 AM
آسمون به ماه میگه: عشق یعنی چی؟
ماه میگه: یعنی اومدن دوباره‌ی تو
ماه میگه؟ تو بگو عشق یعنی چی؟
آسمون میگه : انتظار دیدن تو

masram
Monday 15 August 2011, 11:24 AM
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم

masram
Monday 15 August 2011, 11:24 AM
********************************************
عشق نمي پرسه تو کي هستي؟ عشق فقط ميگه: تو ماله مني . عشق نمي پرسه اهل کجايي؟ فقط ميگه: توي قلب من زندگي مي کني .عشق نمي پرسه چه کار مي کني؟ فقط ميگه: باعث مي شي قلب من به ضربان بيفته . عشق نمي پرسه چرا دور هستي؟ فقط ميگه: هميشه با مني . عشق نمي پرسه دوستم داري؟ فقط ميگه: دوستت دارم

masram
Monday 15 August 2011, 11:25 AM
يادته يه روزي بهم گفتي:هر وقت خواستي گريه کني برو زيرِ بارون که نکنه نامردي اشک هاتو ببينه و بهت بخنده گفتم: اگه بارون نيومد چي؟؟؟ گفتي: اگه چشم هاي قشنگ تو بباره آسمون گريه ش ميگيره گفتم: يه خواهش دارم ؛ وقتي آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار گفتي: باشه... حالا امروز من دارم گريه ميکنم اما آسمون نمي باره و تو هم اون دور دورا ايستادي و داري بهم مي خندي

masram
Monday 15 August 2011, 11:25 AM
پاییز را دوست دارم...
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر معصومیت کودکی ام
بخاطر نشاط نوجوانی ام
بخاطر تنهایی جوانی ام
بخاطر اولین نفس هایم
بخاطر اولین گریه هایم
بخاطر اولین خنده هایم
بخاطر دوباره متولد شدن
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز
و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...

masram
Monday 15 August 2011, 11:26 AM
نازنينـــــــــــــــــــ م !
بی تو اينجا نا تمام افتاده ام
پخته اي بودم که خام افتاده ام
گفته بودي تا که عاقلتر شوم
آه ، مي خواهي مگر کافر شوم
من سري دارم که مي خواهد کمند
حالتي دارم که محتاجم به بند
کاشکي در گردنم زنجير بود
کاشکي دست تو دامنگيربود
عقل ما سرمايه دردسر است
من جهان را زير وبالا کرده ام
عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام
من دگر از هر چه جز دل خسته ام
عهد ياري با دل دل بسته ام
بر لب تو خنده مجنوني ام
خنده تو رنگي از دلخونيم

masram
Monday 15 August 2011, 11:28 AM
عزیزم خیلی وقته دردی مونده تو دلم ..... میخوام راز عشقمو واسه همه بگم و برم
یادم می یاد روزایی که بهم قول دادی زیاد .... ولی زدی زیر قولت گفتی برو منم میام
باشه درو ببند برو بیرون بزار تنها باشم ..... توی تلاطم بغز ثانیه ها رها باشم
دستات مال من بود ولی قلبت بود از من جدا ..... چه شبهایی به خاطرت نشستم وای خدا
می خواهی بری برو به درک پس از یادمم برو .... یادت می یاد وقتی گریه کردم گفتم نرو


حالا من میرم تو هم تنها باش با دل خودت ..... ببین چیکار کردی بزار برو از یاد خودش
تمام فکرم توی چشمای تو بود .... کاشکی الان دستهات تو دستهای من بود
تمام مردم این شهر به من همواره میگن .... تو این سکوت ‌ِسرد مرگ و بهمراه دارم
همیشه نفرین من به راهت ِ ..... به دل سیاه تو نگاهت ِ
تا ابد فقط میگم خدا خدا ..... کی ِ میشه از دل تو دلم جدا
میدونم همش تو رو به عشق تو ...... میدونم چقدر شلوغه دل تو
الهی خونه خرابت ببینم ..... تا ابد توی عذابت ببینم
دیگه از نبودنت نمی سوزم ..... دیگه حتی چشم به در نمی دوزم
برو اشک نریز با یاد دلم ..... دیگه نمی خوامت باهات نمی مونم
دیگه حتی نمی خوام اسمتو فریاد بزنم ..... مثل عاشق تو کتابها اسمتو داد بزنم
بترس از اون روز که با من چشم تو چشم بشی .... من تو فکر تو بودم تو بودی تو فکر کی ؟
خیلی ساده از من گذشتی من ساده تر میگذرم .... مثل قبل از نبودنت تو خودم نمی شکنم
میشنوم صدایی که هچوقت تو نشنیدی ... صدایی که میگفت تو از جدایی میترسیدی
آره میترسیدم ولی حالا میگم بی خیال .... حرفات تکراری شده یه حرف جدید بیار
کاش می شد ببینمت بهت بگم ..... دیگه از دیدن تو سیر دلم
کاش می شد دیگه چشمام نبیننت .... از درخت غم دیگه تو رو نچینمت
کاش می شد چشماتو گریون میدیدم .... توی تنهایی و غم دلتو خون می دیدم
کاش می شد برق چشمام بارون کنه ..... سیل غم بیاد و تو رو داغون کنه

Pinkrose
Tuesday 16 August 2011, 11:31 AM
breath my air and feel
my love
kiss my lips and taste
my love
watch my eyes and see
my love
don't forget to be
my love

Pinkrose
Sunday 21 August 2011, 12:09 PM
بی تو مهتاب شبی باز ازآن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

درنهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی باهم ازآن کوچه گذشتیم
پر گشودیم ودرآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
توهمه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف وشب آرام
بخت خندان وزمان رام
خوشه ماه فروریخته درآب
شاخه هادست برآورده به مهتاب
شب وصحرا وگل وسنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آمد توبه من گفتی ازاین عشق حذرکن
ساعتی چند براین آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفرکن
با تو گفتم حذراز عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم،نگسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم

اشکی از شاخه فروریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم،نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگرهم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم................
کوچه (فریدون مشیری)

sahar98
Friday 2 September 2011, 09:10 AM
دعایت میکنم ای خوبترین من

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهردعایت می کنم، در آسمان سینه ات

خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی
بیاید راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را

دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آنفاصله داری

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم، روزی
نسیمی خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی
دعایت می کنم، روزی بفهمی

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را
ندانی کیستی

معشوق عاشق؟

عاشق معشوق؟

آری، بگویی هیچ کس

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه
تو هم ای خوب من

گاهی دعایم کن

morteza3164
Tuesday 6 September 2011, 01:56 AM
چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم

morteza3164
Tuesday 6 September 2011, 01:58 AM
روی دیدار توام نیست، وضو از چه کنم؟ You can see links before reply



دیگر از جامه ی صد وصله رفو از چه کنم؟ You can see links before reply

morteza3164
Tuesday 6 September 2011, 02:02 AM
کیستآن دوست





عشق سرازیر کنم بر لب آن دوست دوست



یاربه بالین کنم چو گلی خوش بوست بوست





جان زتنم چون رود شیوه فرزانگان



کیست مرا جان دهد جان مرا اوست اوست





نقش ترنج میزنم بر ورق روی دوست



چون ورقش نقش کنم چشم مرا جوست جوست





از پس هر پرده ای ساز زنند زخمه ای



ساز مرا آن زند آن که در این کوست کوست





چون موی او زیبا ترین حلقه دام بلاست



عشق مرا نرمی و پیچش آن موست موست





رو چو به الیاس کنی جام الست سر کنی



جام الستی خوش است که پس آن روست روست

sahar98
Wednesday 14 September 2011, 09:18 PM
نشسته ای...


گپ می زنیم....


می خواهم بگویم دوستت دازم


نمی گویم


و زندگی ادامه دارد

rain-man
Thursday 15 September 2011, 08:17 AM
و چه چیز مزخرفیست دوست داشتن
انگاه که انسانها عاشق همند
غافل از اینکه عاشق خودشانند
همانگونه که مرگ کبوتری تورا میفرساید
این فرساش از بهر خود توست نه از بهر اوی
چرا که کبوتر دیگز نیست و تو هستی
چرا که عشق چیزی نیست جز حد اعلای خودخواهی
وچه زیبا گفت ان شاعر که به هیچ دل مبند
جز اشک در چشمان مادر.....

masram
Thursday 15 September 2011, 04:16 PM
خونه بیا
تا پیدا شم ! توباش تا من باشم ..
هنوز میشینم به هوای دیدن تو
تو با این دل کندن کجا ؟ رفتی بی من بگو ..
نزدیکم به شب رسیدن تو
داری سرباز کی میشی
همین جایی که هستی باش .. از این خونه بری کیشی
تو این خونه خود شاهی .. داری سرباز کی میشی ؟
همینجایی که هستی باش .. عذاب رفتنت کم نیست
تو هوای کسی میشی .. که من میدونم آدم نیست ..
تو دل بستی به دریایی که میدونی سرابم نیست
نشستی پای رویایی که چیزی جز عذابم نیست
تو بر میگردی – ترانه سرا : زهرا عاملی
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
این صدا رو خاطرت از یاد برد .. بس که من خوندم و آواز نشد
همه ی سعیمو کردم مگه نه .. من به هر دری زدم باز نشد
دست تو رو شد ولی من باختم .. بس که بازی تو بی قاعده بود
همه راز دلمو فهمیدم .. بس که این کار تو بی فایده بود .
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
شک ندارم که تو برمیگردی .. فرصت خوب من ! از دست برو
تو هنوزم با تنم غریبه ای .. من به عطر تنت عادت دارم
تو کنار من دروغی ولی .. من کنار تو حقیقت دارم
باورم نمیشه که غمگینی .. اینکه میخندی به من یعنی نه
از تو میپرسم بگی شاید تو هم .. و سکوتت دائما یعنی نه
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
شک ندارم که تو برمیگردی .. فرصت خوب من ! از دست برو
ندارمت – ترانه سرا : روزبه بمانی
این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت
تو این خونه هنوم یه نفر .. نمیخواد باور کنه نداردت
نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم
زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم
به هوای روز برگشتن تو .. سر هر راهی نشونه میکشه
با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه میکشه
من دارم هر روزمو بدون تو .. با تب یه خاطره سر میکنم
با خودم به جای تو حرف میزنم .. خودمو جای تو باور میکنم
توی این خونه به غیر تو کسی .. دلشو با من یکی نمیکنه
من یه دیوونم که جز خیال تو .. کسی با من زندگی نمیکنه
تو سکوت بی هوای این اتاق .. شب به شب به خاطرم میارمت
خودمم باور نمیکنم ولی .. دیگه باورم شده ندارمت ..
منو رها کن – ترانه سرا : روزبه بمانی
من و انتظار و کابوس تنهایی .. من و حس اینکه هر لحظه اینجایی
دارم آینه ها رو گم میکنم کم کم .. تو رو هر طرف رو میکنم میبینم
نگو از تو چشمام چیزی نمیخونی .. تو که لحظه لحظه حالم رو میدونی
آماده سازی متن ترانه ها : حامد سلیمی
اگه این بهارم بر نگردی خونه .. دیگه چیزی از من یادت نمیمونه
منو رها کن از این فکر تنهایی .. تو نرفتی .. نه ! تو هنوزم اینجایی
دارم از خودم با فکر تو رد میشم .. دارم عاشقی رو با تو بلد میشم

masram
Thursday 15 September 2011, 04:19 PM
دارم نابودی عشقمو میبینم .. پیش چشمام داره آب میشه میمیره
دیگه دنیا برام غمگین و بی روحه .. بدون تو دلم آروم نمیگیره
دارم میبینم از دست رفت عشقو .. دارم مرگ شب و رویا رو میبینم
تو دستای تو بود نبض من و عشقم .. دارم دلتنگی فرداتو میبینم
میتونستی بمونی عاشقم باشی .. مثل من ! من همیشه عاشقت بودم
تو از بالا منو میدیدی اما من .. من از اعماق ریشه عاشقت بودم
دارم نابودی دنیامو میبینم .. آخه عشق منو رویای من بودی
دارم میلرزم از گریه از این ماتم .. نفهمیدی همه دنیای من بودی

masram
Thursday 15 September 2011, 04:19 PM
من از زندگی تو هوات خستم .. ازت خستم و باز وابستم
نگو ما کجاییم که شب بین ماست .. خودم هم نمیدونم اینجا کجاست
بیا با هوای دلم سر نکن .. بهت راست میگم تو باور نکن
از این فاصله سهممو کم نکن .. بهت خیره میشم نگاهم نکن
تو رنجیدی و دل ندادم بری .. خودم رو فراموش کردم تو یادم بری
تو یادم بری .. زندگیم سرد شه .. یه روز این پسر بچه هم مرد شه
ولی هر شب از خواب من رد شدی .. به هر راهی رفتم تو مقصد شدی
درست لحظه ای که ازت میبرم .. تحمل ندارم شکست میخورم
نمیشه تو این خونه پنهون بشم .. بهم سخت میگیری آسون بشم
اگه پای من جاده رو برنگشت .. فراموش کن بین ما چی گدشت

masram
Thursday 15 September 2011, 04:19 PM
زندگیمون حراج شد دیروز .. هر چی بود و نبودو سوزوندی
دیگه چیزی نمونده تو خونه .. غیر ما که رو دست هم موندیم
در این خونه رو همه بازه .. آدما از هجوم سر ریزن
حال اون آدمی رو دارم که .. زندگیشو تو کوچه میریزن
هر کی از راه میرسه .. انگار چیزی از زندگیمو میگیره
پیش چشم خودم تو این خونه .. هر کسی تو اتاقمون میره
کاش میشد بدونم از فردا .. عکس لبخند کی تو این قابه ؟
کی تو آینت موهاشو میبافه .. کی رو تخت من و تو میخوابه ؟
همه چیمون تو پنجره پیداست .. بین ما هیچ پرده پوشی نیست !
به کسایی که مارو میبینن .. بگو این منظره فروشی نیست !
کاش میشد بدونم از فردا .. عکس لبخند کی تو این قابه ؟
کی تو آینت موهاشو میبافه .. کی رو تخت من و تو میخوابه ؟
من واسه بند بند این خونه .. واسه هر چی که توشه جنگیدم ..
شب به شب دور خونه میگشتم .. (؟) این اتاق میدیدم
ما یه تاریخ پیش هم بودیم .. من عتیقم آهای عتیقه فروش !
قیمت من هنوز دستت نیست .. منو ارزون به هر کسی نفروش ..

masram
Thursday 15 September 2011, 04:20 PM
بیا تا پیدا شم ! توباش تا من باشم
هنوز میشینم به هوای دیدن تو ..
تو با این دل کندن کجا ؟ رفتی بی من بگو
نزدیکم به شب رسیدن تو ..
بیا که رها شم از این همه درد .. که صدا شم از این شب سرد
که تموم بشه فاصله ها
بیا که من از تو خسته ترم که من از من بی خبرم ..
به هوای خونه بیا
تا پیدا شم ! توباش تا من باشم ..
هنوز میشینم به هوای دیدن تو
تو با این دل کندن کجا ؟ رفتی بی من بگو ..
نزدیکم به شب رسیدن تو
داری سرباز کی میشی
همین جایی که هستی باش .. از این خونه بری کیشی
تو این خونه خود شاهی .. داری سرباز کی میشی ؟
همینجایی که هستی باش .. عذاب رفتنت کم نیست
تو هوای کسی میشی .. که من میدونم آدم نیست ..
تو دل بستی به دریایی که میدونی سرابم نیست
نشستی پای رویایی که چیزی جز عذابم نیست

masram
Thursday 15 September 2011, 04:20 PM
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
این صدا رو خاطرت از یاد برد .. بس که من خوندم و آواز نشد
همه ی سعیمو کردم مگه نه .. من به هر دری زدم باز نشد
دست تو رو شد ولی من باختم .. بس که بازی تو بی قاعده بود
همه راز دلمو فهمیدم .. بس که این کار تو بی فایده بود .
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
شک ندارم که تو برمیگردی .. فرصت خوب من ! از دست برو
تو هنوزم با تنم غریبه ای .. من به عطر تنت عادت دارم
تو کنار من دروغی ولی .. من کنار تو حقیقت دارم
باورم نمیشه که غمگینی .. اینکه میخندی به من یعنی نه
از تو میپرسم بگی شاید تو هم .. و سکوتت دائما یعنی نه
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
شک ندارم که تو برمیگردی .. فرصت خوب من ! از دست برو

masram
Thursday 15 September 2011, 04:20 PM
این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت
تو این خونه هنوم یه نفر .. نمیخواد باور کنه نداردت
نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم
زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم
به هوای روز برگشتن تو .. سر هر راهی نشونه میکشه
با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه میکشه
من دارم هر روزمو بدون تو .. با تب یه خاطره سر میکنم
با خودم به جای تو حرف میزنم .. خودمو جای تو باور میکنم
توی این خونه به غیر تو کسی .. دلشو با من یکی نمیکنه
من یه دیوونم که جز خیال تو .. کسی با من زندگی نمیکنه
تو سکوت بی هوای این اتاق .. شب به شب به خاطرم میارمت
خودمم باور نمیکنم ولی .. دیگه باورم شده ندارمت ..

masram
Thursday 15 September 2011, 04:21 PM
من و انتظار و کابوس تنهایی .. من و حس اینکه هر لحظه اینجایی
دارم آینه ها رو گم میکنم کم کم .. تو رو هر طرف رو میکنم میبینم
نگو از تو چشمام چیزی نمیخونی .. تو که لحظه لحظه حالم رو میدونی

masram
Thursday 15 September 2011, 04:22 PM
تو رو تو گریه می بوسم ، تو رو که غرق لبخندی
رو این حالی که من دارم ، چرا چشماتو می بندی

بذار این آخرین روز رو تمام باورت باشم
بذار فردا تو این خونه ، تو آغوش تو پیدا شم

نمی دونی کنار تو چه حالی داره بیداری
بذار باور کنم امشب ، تو هم حال منو داری
نمی دونی کنار تو چه حالی داره بیداری
بذار باور کنم امشب ، تو هم حال منو داری

نمی دونی چه آشوبم از این آرامش خونه
از این رویای شیرینی که می دونم نمی مونه
چه قدر این حس من خوبه ، همین که از تو می میرم
همین که هر نفس امشب ، هوامو از تو می گیریم

نمی دونی کنار تو چه حالی داره بیداری
بذار باور کنم امشب ، تو هم حال منو داری
نمی دونی کنار تو چه حالی داره بیداری
بذار باور کنم امشب ، تو هم حال منو داری

نمی دونی چه آشوبم از این آرامش خونه
از این رویای شیرینی که می دونم نمی مونه
چه قدر این حس من خوبه ، همین که از تو می میرم
همین که هر نفس امشب ، هوامو از تو می گیریم

masram
Thursday 15 September 2011, 04:22 PM
از این بهتر نمیشه بود چه با هم خوب و یكرنگیم
اگر هر لحظه می خوامت بذارش پای دلتنگیم
تویی چشم و چراغ من ، تویی آروم جون من
رفیق خنده و گریه ، شریك آب و نون من
خدا حفظت كنه عشقم خدا حفظت كنه جونم
جدا از هم نمیشه بود ، نه میتونی نه میتونم
خدا حفظت كنه عشقم ...
برای باقی عمرم دعا كن تا خدا ما رو نگه داره برای هم
یه عالم آرزو داری یكی از آرزوهاتم
برام خیلی با ارزشه خیلی اگه گاهی توی رؤیاتم
تحمل می كنم درد رو به شرطی كه تو هم باشی !
دلم می خواد كه روز و شب فقط پیش خودم باشی !!
بگو آینده مال ماست به حرفت شك نمیارم
بگو بین خودم با تو دیگه فرقی نمی ذارم

masram
Thursday 15 September 2011, 04:22 PM
آغوشت رو به غیر از من به روی هیچ كی باز نكن
منو از این دل‌خوشی‌ها آرامشم جدا نكن
من برای با تو بودن پر از عشق و خواهشم
واسه بودن كنارت تو بگو به هر كجا پر می‌كشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یك نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میكشه
نوازش دست های تو عادت ترك هم نمی‌شه
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار
به پای عشق من بمون هیچ كسو جای من نیار
مهر لباتو رو تن و روی لب كسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من

masram
Thursday 15 September 2011, 04:23 PM
خیال کردم بری میری از یادم......You can see links before reply(280).gifYou can see links before reply(280).gifYou can see links before reply(280).gif

تو رفتی و نرفت چیزی از یادمYou can see links before reply (1).gifYou can see links before reply (1).gif

تو رفتی تازه عاشق تر شدم از اونی که هم بود بدتر شد منYou can see links before reply (1).gif

صبح و شب این شده کارم که واسه چشمات بیدارمYou can see links before reply(238).gif

تو خدای عاشقهایی تو تمام کس و کارم

تو به داد من رسیدی وقتی تنهایی منو دیدی

تو نگذاشتی برم از دست اگه چیزی هم هنوز هست

اگه چیزی هم هنوز هست............................!!!!!!!!

masram
Thursday 15 September 2011, 04:32 PM
این تاپیک دیگه ماشاالله رکورد زد!!!
2828 تا پست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بگو ماشالله...............

rain-man
Thursday 15 September 2011, 04:34 PM
take the love for grantd
bcoz u are not wanted
think the love is gone
bcoz within u are none
sit and watch the youth
in the air so passing goose
there is no time lef-t
so be loving yourself

masram
Thursday 15 September 2011, 04:36 PM
باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد
بیستون بودو تمنای دو دوست
آزمون بود و تماشای دو عشق
در زمانیکه چو کبک
خنده میزد شیرین
تیشه میزد فرهاد
نه توان گفت به جانبازی فرهاد افسوس
نه توان کرد ز بی دردی شیرین فریاد
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است
کار فرهاد برآوردن میل دوست
خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین بی نهایت زیباست
آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بودت هر نفسی
به وصالش برسی یا نرسی

masram
Thursday 15 September 2011, 04:37 PM
خاطرات سوخته (You can see links before reply)

حالی پریشان دارم ، غصه ای بی پایان دارم ،
انگار گذشته های تلخ از خاطرم رفتنی نیست ،
آن صحنه تلخ عشق فراموش شدنی نیست.
اتاقی پر از شده از دود سیگار…
این اعتیاد به خاطر تو نیست ، شاید به خاطر این روزگار است.
کاش گذشته ها نیز دود شوند و به همین راحتی به هوا بروند.
کاش در دلم چیزی نماند از قصه تلخ عشق ،
گهگاهی که تنها هستم اشک میریزم و خودم را سرزنش میکنم
با خود میگویم روزی از یادم میرود خاطرات تلخ ،
اما آنچه که میگویم تنها برای آرامش این دل است،
از درون قلبم چه خبر؟ خبری نیست جز غوغای غمها.
حالی پریشان دارم ، غمی بی پایان دارم ،
انگار باید پا به پای خاطرات سوخته ، سوخت
انگار باید مثل سیگاری که همیشه با من میسوزد خاکستر شد.
خاکستر شد و از صحنه روزگار محو شد.
من که میدانستم از قصه تلخ عشق چیزی که به جا میماند همین است.
خاکستری که روزی بر باد می رود.
هنوز آثار این سوختن در دلم باقی مانده ،
لکه سیاه خاطرات در دلم به جا مانده
و گهگاهی با یاد تو آن هیزمی که در گوشه ی قلبم افتاده شعله ور میشود
و باز میسوزاند قلبم را .
فکر نکن که اعتیاد من به خاطر تو است
اینها همه تقدیر و سرنوشت من است.
بیخیال دنیا ، حال من همیشه پریشان است.

masram
Thursday 15 September 2011, 04:37 PM
حالا که قلب من عاشق تو هست ، حالا که بعد از مدتی دل من دیوانه تو است بیا و مثل روزهای گذشته به من و این عاشقم عشق بورز.
حالا که با هم عهد عشق را بستیم و تمام سدهای زندگی را شکستیم بیا و تا ابد برای من باش.
دوستت دارم ، به خدا خیلی دوستت دارم .
این کلام مقدس تنها لایق تو است ، پس میگویم تا باور کنی که خیلی دوستت دارم.
تو برایم خیلی عزیزی عزیزم ، تو یک قبله امید برای منی.
در برابرت سجده میکنم ای قبله امیدم تا تمام آرزوهایی که با تو دارم به حقیقت تبدیل شوند.
با من مثل روزهای گذشته باش ، یک لحظه هم از من ناامید نباش .
دلم نمیخواهد سردی قلبت را در قلبم حس کن ! بیا تا مثل دو عاشق واقعی در آسمان خوشبختی پرواز کنیم تا همه عاشقان با حسرت به من و تو بنگرند.
حالا که من دیوانه وار تو را دوست دارم تو نیز عاشقانه مرا دوست داشته باش.
اگر اشتباه کردم ، مرا ببخش ، اگر با قلبت مدارا نکردم مرا ببخش ، به خدا خیلی دوستت دارم و طاقت یک لحظه غمت را ندارم.
تا مرا داری شاد باش ، با شادی تو من نیز آرامم.
به من عشق بورز ، من به محبت کن ، مرا باور کن ،با مهر و محبتت مرا شاداب کن .
تنها امیدم تویی ای تمام هستی ام ، تنها عشقم تویی ای تمام زندگی ام.
مگر به جز تو چه کسی را دارم ، باور کن که جز تو تنها خدا را دارم.
پس به آن خدایی که میپرستم دوستت دارم عزیزم.

masram
Thursday 15 September 2011, 04:38 PM
عشق واقعی هیچ وقت نمیمیره/این هوس است که کمتر و کمتر میشه واز بین میره /عشق خام وناقص میگه من دوست دارم چون بهت نیاز دارم /ولی عشق کامل و پخته میگه بهت نیاز دارم چون دوست دارم /سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی توزندگیت وارد بشه /اما قلب حکم میکنه که چه شخصی در قلبت بمونه.

rain-man
Thursday 15 September 2011, 04:38 PM
حال کردین غریزه شعرو باز بگین پیانیستا شاعر نمیشن

masram
Thursday 15 September 2011, 04:39 PM
از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن
تنها برای مبارزه، مبارزه با سکوت
فریاد میکشم از اعماق قلبم بر ساحل دریای نیلگون چشمانت
در ساحل بارانی چشمانت تنها رنگ غم را میبینم
آرام شکست می خورم
و سکوت دنیایم را در بر میگیرد
فریاد، سکوت، غم و چشمانت به کناره میروند و تنها من میمانم
چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟
کاش در زندان قلبت زندانی بودم و اسارت در بند سکوت را نمیدیدم
اسارتم در بندیست که قطورتر و محکم تر از تمامی بندهای دنیاست
سلولم کوچکتر از دلتنگترین قلبهای عاشق دنیاست
دیوارهایش به بلندای امواج ترانه عشاق و میله هایش به قطوری پیوند دو عاشق
خسته ام، خسته تر از همه مسافران دره دلتنگی
به کناری میروم، آرام و تنها مینشینم و فقط به امید فریاد یک نفر هستم، که مرا از بند این اسارت برهاند
فریاد از آن من نیست اما برای من و فقط من طنین انداز میشود
میدانم فاصله سکوت من تا فریاد تو خیلی زیاد شده است
اما منتظر می مانم، چون می دانم عاقبت فریاد تو در سکوت من طنین انداز خواهد شد
به امید رهایی یک اسیر از بند اسارت سکوت …

masram
Thursday 15 September 2011, 04:39 PM
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آیینه و گفت
احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت خوابی , سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم , آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است

Kelasik
Thursday 15 September 2011, 04:41 PM
ای رفته از برم به دیاران درو دست!
با هر نگین اشک,به چشم تر منی
هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست
در خاطر منی
هر شامگه که جامه ی نیلین آسمان
پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است
هر شب که مه چو دانه ی الماس بی رقیب
بر گوش شب به جلوه,چنان گوشواره است
ان بوسه و زمزمه های شبانه را
یادآور منی
در خاطر منی

masram
Thursday 15 September 2011, 04:41 PM
می کشی آن تیغ ابرو را و غوغا می کنی این جنایت نیست آیا آنچه با ما می کنی؟


مثل شاهان ستمگر می کشی بس نیستت؟ می نشینی کشته هایت را تماشا می کنی


هر که را کشتی به لبخندی لبش آراستست خوب خود را در دل مقتول خود جا می کنی


دادگاهی در دلم دارم که قاضی چشم توست حکم نا حق می دهی با تیغ اجرا می کنی


گردنم را می گذارم زیر تیغت لا اقل وقت کشتن یک نگاهی سمت ما ها می کنی

masram
Thursday 15 September 2011, 04:45 PM
با هم میشه مثل ماه درخشید
میشه به زمین ستاره بخشید
با هم میشه تو روزای ابری
از گم شدن خورشید نترسید
با هم میشه آفتابو صدا کرد
خاکو معتبر مثل طلا کرد
با هم میشه سنگ بی صدا رو
با ناز ترانه آشنا کرد
با هم پشت ما کوهه
نمیترسیم نمی افتیم نمی بازیم
این آواز نمیمیره تا وقتی که
هم آوازیم
بتازه غصه تا میخواد بتازه
نسازه روزگار با ما نسازه
شب و روز طعنه دشمن دوباره
بباره از در و دیوار بباره

masram
Thursday 15 September 2011, 04:45 PM
کنار من، صدف ديده پر گهر نکنيد
به پيش چشم يتيمان، پدر پدر نکنيد
توان ديدن اشک يتيم در من نيست
نثار خرمن جان علي، شرر نکنيد
اگر چه قاتل من کرده سخت بي مهري
به چشم خشم، به مهمان من نظر نکنيد
اگر چه بال و پرکودکان کوفه شکست
شما چو مرغ، سر خود به زير پر نکنيد
از آن خرابه که شب ها گذر گه من بود
بدون سفره خرما و نان گذر نکنيد
به پيرمرد جذامي سلام من ببريد
ولي ز مرگ من او را شما خبر نکنيد

masram
Thursday 15 September 2011, 04:46 PM
ای کاش که جای آرمیدن بودی

يا اين ره دور را رسيدن بودی

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک

چون سبزه اميد بر دمیدن بودی

وای خیلی قشنگه

masram
Thursday 15 September 2011, 04:46 PM
دست بردار از این میکده ی سر به سری

پای بگذار به اون راهی که فکر کنی بهتری

... که فقط فکر کنی بهتری

دست بردار و برو ولکن این همه ساغری

ای عشق با تو حرف میزنم ، ای رنج ، مگر آجری ... !!!

بی چاره ما ، که پیش تو از خاک کمتریم .

مارا نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است

ای درد تو بخور این راه را کلا ، که ما نخواستیم .

ای کاش داوری در کار نبود

ای کاش قضاوتی در کار نبود

بگزار تا قابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

حلقه بر در میزنیم ما که خود فی نفسه همچون حلقه بر دریم ...

کاش کی ، ای کاش ، ای کاش داوری ...

درد می پیچد در دلم یک هو

درد می پیچد که هیچ نداریم راه

چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ؟؟؟

کاشکی ، ای کاش ، ای کاش قضاوتی ...

فرصت کوتاه بود و صفر جان کاه

اما گلایه ای از هیچ کس نداشتیم ...

masram
Thursday 15 September 2011, 04:47 PM
زان یار دلنوازم (You can see links before reply)
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت



بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت



رندان تشنه لب را آبی نمی​دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت



در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت



چشمت به غمزه ما را خون خورد و می​پسندی

جانا روا نباشد خون ریز را حمایت



در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه​ای برون آی ای کوکب هدایت



از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی​نهایت



ای آفتاب خوبان می​جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت



این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت



هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

masram
Thursday 15 September 2011, 04:47 PM
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی
همه دنیا رو نوشتی
دل ما رو بنویس
بنویس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگی دچاریم
لحظه ها رو می کشیم ، نمی شماریم
بنویس از ما که در حال فراریم
توی این پاییز بد فکر بهاریم
دل دریا رو نوشتی
همه دنیا رو نوشتی
دل ما رو بنویس
دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من آبله زد از بس که دویدم
تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن
چرا اونجا که تویی من نرسیدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتی
از غبار بی سوار شب گذشتی
تو که عشق و با نگاهت تازه دیدی
باده بان به سینه ی دریا کشیدی
دل دریا رو نوشتی
همه دنیا رو نوشتی
دل ما رو بنویس
بنویس از ما که عشقو نشناختیم
حرف خالی زدیم و قافیه باختیم
بگو از ما که تو خونمون غریبیم
لحظه لحظه در فرار و در فریبیم
بگو از ما که به زندگی دچاریم
لحظه ها رو می کشیم ، نمی شماریم
دل دریا رو نوشتی
همه دنیا رو نوشتی
دل ما رو بنویس...

masram
Thursday 15 September 2011, 04:48 PM
قرن ما شاعر اگر داشت هوا بهتر بود
خارها هم کمتر نبود از گل بسا گل تر بود
قرن ما شاعر اگر داشت
کبوتر با کبوتر،باز با باز نبود!
وای بر ما
وای بر ما
که تصور کردیم
عشق را باید کشت
در چنین قرنی که دانش حاکم است
عشق را از "صحنه"دور انداختن
دیوانگیست
درماندگیست
شرمندگیست
قرن
قرن آتش نیست!
قرن ،قرن یک هوای تازه است
فکرها را شست و شویی لازم است
گم شدیم در میان خویشتن
جست و جویی لازم است
نازنینا
از سفیدی تا سیاهی را
سفر باید کنیم

masram
Thursday 15 September 2011, 05:01 PM
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا می شه لحظه ی دیدن می رسه

هر چی که جاده ست رو زمین به سینه ی من می رسه آه

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم به هر چی می خوام می رسم
به هر چی می خوام می رسم

وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم

گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم

دست کبوترهای عشق واسه کی دونه بپاشه

مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم به هر چی می خوام می رسم
به هر چی می خوام می رسم

عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو

عمر دوباره ی من دیدن و بوییدن تو

نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس می خوام

عمر دوباره ی منی تو رو واسه نفس می خوام

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم به هر چی می خوام می رسم
به هر چی می خوام می رسم

Kelasik
Thursday 15 September 2011, 05:24 PM
دو دریچه دو نگاه دو حنجره
دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی
دو عزیز دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم
قصه ی عاشقی رو بلد شدیم
فکر میکردیم آخر قصه اینه
جز خدا هیشکی ما رو نمیبینه
دو غریبه دو تا قلب دربه در
دو تا دلواپس این چشای تر
...

rain-man
Thursday 15 September 2011, 05:42 PM
اگه میشه شعرای ناامید کننده بگین تا ما هم استفاده کنیم!!

masram
Thursday 15 September 2011, 05:54 PM
اگه میشه شعرای ناامید کننده بگین تا ما هم استفاده کنیم!!
اینم به خاطر شما!!!!!!

دلم گرفته (You can see links before reply Gerefteh&tag=tub) آسمون
نمیتونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم
نمیتونم شکوه کنم!
انگاری کوه غصه ها
رو سینه من اومده
آخ,داره باورم میشه
خنده به ما نیومده....!

masram
Thursday 15 September 2011, 05:54 PM
یادته یه روزی بهم گفتی

هر وقت خواستی گریه کنی برو زیرِ بارون

که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه و بهت بخنده ...

گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟

گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ...

گفتم یه خواهش دارم ؛ وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ...

گفتی به چَشم ... حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ...

و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی

masram
Thursday 15 September 2011, 05:55 PM
آمدی ، بهانه ی بودنم شدی , رفتی بهانه ی شعر سرودنم
زخمهایم را مرهمی نبود و دلتنگی هایم را پایانی
در تنهایی ام از تو گفتم و گفتم , تا از تو گفتن شد سر آغاز سرودنم
نفرین !؟ هرگز , هرگز بدرقه راهت نخواهد بود
تو رفتی و رفتنت مرا با دنیایی آشنا کرد که در آن هیچ کس بر احساساتم نمیخندید .
بی وفا . کجایی ...؟

masram
Thursday 15 September 2011, 05:56 PM
دیر آمدی عزیز
. . . . . . . . . شب دشنه می‌كشد

خورشید غرق خون
. . . . . . . . . . . . دریا پر از جنون
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . دیر آمدی عزیز

جز رد پای برگ،
. . . . . . . . . از یك درخت زرد
. . . . . . . . . . . . . . . . . . چیزی نمانده است!

چشمان منتظر
. . . . . . . . . با قطره‌های اشك
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . دیری است خفته است

دستی بدون عشق
. . . . . . . . . . . . در دست پیر یإس
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . پژمرده شد شكست

این روزگار پست
. . . . . . . . . راه تو را ببست
. . . . . . . . . . . . . . . . . . دیر آمدی عزیز!

من پشت این حصار
. . . . . . . . . . . . .دیدم تو را آرام
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . زیر لب نجوا كنان گفتم

دیر آمدی عزیز!

masram
Thursday 15 September 2011, 05:56 PM
باز چشمان دلم خیس و نگاهم سرد است
کوچه سنگین سکوت است وجدایی تلخ است

خاطره جان به لبم آورده
لب به نفرین سکوتی مُهر است
مُهر با مِهر نگاهش که گذشت
از نگاهم چون باد
و مرا راه نداد
به دل سنگی خود

و من امروز به چشمان زمان می نگرم
تا ببینم نوری
از پس پنجره اش پیدا هست
یا که فردای من همچون امروز
به سیاهی غرق است

masram
Thursday 15 September 2011, 05:57 PM
کبوتر جان من ، ای سوخته بالت
زمکر آتش نامردمیهای جهان زشت و بی سامان .

کنون که مرحمی از عشق من بر تنت داری
و تنها میروی تنها
به آنجا که نمیدانی سراب چشمه زرین خورشید است و یا ظلمت سرای دوزخ تاریک
تو را از خون روحم هدیه ای دارم که بر گوشت بیاویزی
به امیدی که چنان خنجری باشد به روز جنگ و پیکارت
به رزم نامرادیها...
و آنچه نام بد دارد
در این دنیای بد پرور
که میسازد به نامردان و می تازد به آنانی که درون سینه دلی چون برگ گل دارند.
چنان که خواجه شیراز میگوید:جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد...
کبوتر جان من پاییز زیبا نیست . ولی باید پذیرا شد که آنهم فصلی از سال است.
ز رویاها گریزان باش و رو در بدان بنگر
که می بینی و میدانی
نه می بینند و می دانند.
که از تندیس دورا دور ارزشهای یک انسان هر آنکس در توان فکر خود گوید فلانی کیست.
به هنگامیکه درون لیوان آبی آب می بینی که نیمش خالی و نیم دگر اب است.
نگو خالیست .
بگو تا نیمه اش آب است.
جهان پر شهد پر زهر است.
جهان شمشیر برانی است.
که یکسو دسته اش
سوی دگر یک دشنه بران و بی رحم است.
که تا تو در کدامین سوی آن باشی
زمین جائیست که در آن غالب و مغلوب ، حاکم و محکوم یکسانند .
چو انسانند و بعد از سالیانی با سطوح خاک یکسانند...
در این پیچ و تاب گنگ و نا معلوم که مردم هستی اش خوانند
تو باید با تبسمهای شیرینت گل باغ زمان باشی اگر خواهی که از نامردمیها در امان باشی.
کبوتر جان من
عشق و محبت در دل و اندر زبان مردمان یک لفظ بی معناست .
اگر معنا در آن باشد ، هدف یا سکه زرد است یا لذات جسمانی.
محبت کیش مروارید غلطان است.
که باید در پی اش دریا و اقیانوس را طی کرد ، اگر خر مهره ها را جای مروارید در ذهنت مپنداری.
کبوتر دانه می پاشند .
کبوتر دام می سازند.
کبوتر مردمان از هیچ ننگ و نام می سازند.
کرانه تا کرانه از برای صید تو دام است که بر هر دام نوشته واژه زیبا و نرم دوستت دارم.
سخن دانه است و بعد از دانه بام و بر سر هر بام دامی است...
کبوتر دانه را بردار و بر بام کسی منشین
که گر در دام افتی قفس خالی نمی ماند.
ز من بشنو
که من بی کس ترین انسان دنیایم
ولیکن خود کس خویشم ، اگر مسکین و درویشم.
و باور کن که تا خون زمان در پیکر سرد زمین جاریست.
و تا من هستم و در گوشه سینه دلی دارم
دلی زخمی زتو با عهد و پیمان های بشکسته
تو را درکنج دهلیزش به سان جان شیرین دوست میدارم.
کبوتر جان من
ای عشق دیرینم ،حدیث دلنواز لحظه های پاک و شیرینم
مرا...نام مرا در کنج گورستان خاطراتت مرده ای انگار
ولیکن
رسم و آئین مرا یاد آر
که انسانیت مطلق فقط معنای دلشادی است.
و جز این زندگی خالی از آب است و آبادیست...
کبوتر جان من
جانم و چشم انداز چشمانم
و آنچه معنیش را نیک می دانم
رفیق و همره راهت
اگر زشتم اگر زیبا
اگر تلخم اگر شیرین
اگر شادم اگر غمگین
تویی تنها تویی دنیای رویایم
اگر بی کس ترین انسان دنیایم.

masram
Thursday 15 September 2011, 05:58 PM
masram این همه شعر از کجا میاری؟
واسم سوال پیش اومده....
چند وقته ذهنمو مشغول کرده.....
با اجازتون از کتاب از مخم ولی بیشتر از مخم!

masram
Thursday 15 September 2011, 06:00 PM
به من می گفت اگر از من جدا گردی
روی با یار دیگر آشنا گردی
و من چون غنچه نشکفته در باغ شکوفایی
ازاین دوری طاقت سوز می میرم
به خود می گفتم او روزی اگر از من جدا گردد
جهان از غم ز هم می پاشد و غم از در و دیوار می بارد
به خود می گفتم او روزی اگر از من جدا گردد
چو مرغ شب ز داغ درد هجران تا سحر یک شب نمی خوابم
ولی روزی رسید از هم جدا گشتیم و من دیدم
نه او از دوری من مرد
نه من از غصه دق کردم
نه دنیا رنگ دیگر شد

masram
Thursday 15 September 2011, 06:01 PM
شهر من غربت ؛ دیار ِ بی کسی

اندکی پایینتر از دلواپسی

چند متری مانده تا اوارگی

ده قدم پایینتر از بیچارگی

جنب یک ویرانه میپیچی به راست

میرسی در کوچه ای کز آنِ ماست

داخل بن بست تنهایی و درد

هست منزلگاه چندین دوره گرد

خسته و وامانده از این ماجرا

در میان اطراف میبینی مرا

masram
Thursday 15 September 2011, 06:04 PM
شب دراز است وخموش است چرا؟
غم دگرگون و فزون است چرا؟
راه من تاریک است
جاده ها باریک است
خستگی پیداست در هر نفسم
رخت عریان به تنم
و به امید که روزی به تو ای خاتمه ی راه رسم

masram
Thursday 15 September 2011, 06:30 PM
از مخت یعنی قبلاً حفظ بودی یا از خودت شعر میگی؟؟
هر دوتاش!چرا؟

masram
Thursday 15 September 2011, 06:50 PM
آره دیگه............ولی زیاد خوشم نمیاد از این کار

mohaddese
Thursday 15 September 2011, 08:19 PM
هر دوتاش!چرا؟
دروغ نگو................

morteza3164
Friday 16 September 2011, 12:28 AM
فکر خراب





دوش در جمع کسان فکر خرابی داشتیم



مست بودیم و به دست جام شرابی داشتیم





حلقه عشاق را دیدیم و بر در می زدیم



چون کسی نگشود در ما اضطرابی داشتیم





هلهله می کرد در ذهن من آن نور شفق



از تمام کائنات نور شهابی داشتیم





سر می کردم به جیب سرد صدها خاطره



تا بجویم آن امیدی که زمانی داشتیم





شب تا صبح را به فکر زلف پر پیچ غزل



مست می شوریدیم و سر در حبابی داشتیم





صبح شد دیدم به دست بیت از سرای عاشقان


لیک فهمیدم که دوش عشق سرابی داشتیم

morteza3164
Friday 16 September 2011, 01:13 AM
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا هان ای صنم خواری مکن، ما را فرازاری مکن آبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم ترا جانا ز لطف ایزدی گر بر دل و جانم زدی هرگز نگویی انوری، روزی وفادارم ترا

masram
Friday 16 September 2011, 09:44 AM
دروغ نگو................
تو از کجا میدونی که من دروغ میگم!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تهم الکی نزن

Kelasik
Friday 16 September 2011, 11:49 AM
زندگی یه بغض تو گلو مونده,زندگی یه حس غریبه
زندگی تحقق معنای عشق در واژه ی خوشبختی
زندگی نگاه منتظر من و تو به یه اتفاق تازه
زندگی اشک های گرم شوق؛شوق زیستن,شوق ماندن
زندگی تکرار خاطره ها
زندگی تکرار واژه ی امروز!
زندگی رو میشه با یه نگاه عمیق و زیبا دلپسندش کرد
زندگی رو میشه سخت نگرفت,میشه به مشکلات نیشخند زد و نا امیدشون کرد
میشه «م» مشکلات رو برداشت و اون ها رو شکلات کرد و بعد شیرینی اون رو حس کرد
زندگی مثل یه بستنی میمونه که اگه نخوری آب میشه,پس باید خورد و از شیرینیه اون لذت برد

Kelasik
Friday 16 September 2011, 12:18 PM
masram عزیز واقعا این شعرا رو خودت گفتی؟
اگه خودت گفتی باید یه تبریک حسابی بهت بگم
خیلی عالی هستن
خیلی احساسی که تو شعرات هست رو دوست دارم
لطف کن از این به بعد اون شعرایی که خودت میگی رو مشخص کن

masram
Friday 16 September 2011, 12:47 PM
masram عزیز واقعا این شعرا رو خودت گفتی؟
اگه خودت گفتی باید یه تبریک حسابی بهت بگم
خیلی عالی هستن
خیلی احساسی که تو شعرات هست رو دوست دارم
لطف کن از این به بعد اون شعرایی که خودت میگی رو مشخص کن
مثلا شعر 5 وارونه رو من و دوستم گفتیم

masram
Friday 16 September 2011, 01:26 PM
You can see links before reply


به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفترترانه هایم خشک شد!
به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! ب
ه حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماسهایم هم اعتنا نکردی !
قصه به پایان رسیدومن همچنان درخیال چشمان سیاه توام که ساده فریبم داد !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا هادلگیرم
برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم
که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را
برای بار دوم برایت باز گوید.
چرا مرا شکستی ؟چرا؟
اشعاری برایت سرودم
که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند
چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟
چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم
چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟
زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.
خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.
چرا این چنین شد/؟چرا؟
من که بودم؟
که هستم به کجا دارم می روم

masram
Friday 16 September 2011, 01:27 PM
میخواهی بروی؟
خب برو...
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو...
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو...
احساسم اگر نمیرد بی شک مابقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو...
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو...
فقط برو.....

masram
Friday 16 September 2011, 01:28 PM
وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود....
نمی بخشمت.....

masram
Friday 16 September 2011, 01:29 PM
می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی درکویر خشک،مجبور به زیستن هستم.
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...

masram
Friday 16 September 2011, 01:29 PM
((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))
امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.
امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را...
باور کن...
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد...

Kelasik
Friday 16 September 2011, 03:38 PM
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفرینم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
نی حدیث عشق پر خون میکد
قصه های عشق مجنون میکند
در غم ما روزها بیگاه شد
روز ها با سوز ها همراه شد
روزها گر رفت گو روباک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیسی پاک شد

Kelasik
Friday 16 September 2011, 03:42 PM
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای طبیب جمله علت های ما
ای تو,افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد

masram
Saturday 17 September 2011, 01:45 PM
پاییزم.
بارانم.
طوفانم.
به‌دنبالم بگرد
در تمام شعرها هستم
سخت در آغوشم بگیر
سردم است و خسته‌ام
و هنوز برگ‌های بسیاری بر درخت
هنوز برگ‌های زیادی در همه جا

masram
Saturday 17 September 2011, 01:47 PM
نقطه
سر خط زندگی
این خط لعنتی را می خواهی چکار؟
وقتی دست تو دست کودکی است
که تنها
کلمات اول خط را زیبا می نویسد
و برای کلمات بعدی دست کوچکش خسته می شود
و
دیگر خودش هم نمی تواند بخواند
برو
بی آنکه حتی بنویسی
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده..
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
- یک نفر
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش -
تو را دوست میداشت

masram
Saturday 17 September 2011, 01:47 PM
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر كه هنوز بعد صد ها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبي پر از مهر به ما مي خندد

يا زميني را كه دلش از سردي شب هاي خزان
نه شكست و نه گرفت
بلكه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد كشيد
و در آغاز بهار دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت
تا بگويد كه هنوز پر از امنيت و احساس خداست

masram
Saturday 17 September 2011, 01:48 PM
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟
سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت
تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس
تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس
عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم
وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم
یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم

masram
Saturday 17 September 2011, 01:49 PM
مثه خوابی…مثه رویا
مثه آرامش دریا
مثه آسمون آبی
آرومی (You can see links before reply)وقتی که خوابی
مثه پروانه نجیبی
تو یه رویای عجیبی
مثه یاسای تو باغچه
مثه آینه تو تاغچه
مثه چشمه ی زلالی
انگاری خواب و خیالی.
.
.
.
بی تو من موندم و رویا
خسته از تموم دنیا
یه دل تنگ شکسته
دو تا چشم خیس خسته
روزا تب دار شبا بیدار
یه تن خسته بیمار
مثه یه مرده سر دار
از خودم از همه بیزار
له له لحظه (You can see links before reply)دیدار
بینمون دیوارو دیوار

masram
Saturday 17 September 2011, 01:49 PM
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق
یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق
بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار
اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی
رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی
آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک
اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک
تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود
دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود
تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری
تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری
پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی
تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی
داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن
رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون
تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق
منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق
نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه
تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه
عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک
گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک
نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش
و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره
پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره
اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم
بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد
روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد
بـه خـدا نـمــیـری از یاد

masram
Saturday 17 September 2011, 01:51 PM
ستاره‏ها نهفتم در آسمان ابرى . . !
دلم گرفته ، اى دوست ! هواى گريه (You can see links before replyگریه) با من . . .‏
گر از قفس گريزم كجا روم ، كجا، من؟

masram
Saturday 17 September 2011, 01:52 PM
آیا می خواهید آگهی شما در صفحات اول نتایج جستجو های اینترنتی قرار بگیرد ؟
آیا می خواهید در مسیر جستجوی هزاران کاربر اینترنتی در ایران و جهان قرار بگیرید ؟
آیا خدمات و محصولاتی ارائه می کنید و می خواهید آنرا معرفی کنید ؟
آیا خودرو ، املاک و ... و یا حتی لوازم دست دوم دارید که می خواهید آن را بفروشید؟

masram
Saturday 17 September 2011, 01:53 PM
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست / روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من / در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست / نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست
یادم هست …. یادت نیست

خواب روزانه اگر در خور تقدیر نبود / پس چرا گشت شبانه ، دربه در،یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم / قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید / کوزه ای دادمت ای تشنه, مگر یادت نیست
تو که خود سوزی هر شب پره را می فهمی / باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل / آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
یادم هست …. یادت نیست

masram
Saturday 17 September 2011, 01:54 PM
دوستت دارم اندازه ای که ماهی اب رو دوست داره
دوستت دارم اندازه ای که خسته خوابو دوست داره
دوستت دارم اندازه اسمونو ستاره هاش
دوستت دارم امـــــــا …
تو رو میخوام واسه نفس کشیدن
با تو به اوج زندگی رسیدن
یادت نره که یاد تو همیشه همراه منه
یادت نره که خواستنت مثل نفس کشیدنه
یادت نره که اینه از تپش تو روشنه
یادت نره نبودنت سقوط من دم به دمه…

masram
Saturday 17 September 2011, 01:54 PM
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
****/***/***/***/*****
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
***/***/***/***/******
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
****/****/****/*****/******
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
*****/****/*****/*****/****
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
*****/*****/****/****/******

masram
Saturday 17 September 2011, 01:55 PM
امشب دلم برای تو تکثیر می شود*&*
در این غزل که نام تو تفسیر می شود*
در شعرهای حضرت حافظ پیاله ای ست*&*
از آن به چشم های تو تعبیر می شود*
وقتی خدا میان نگاهت نشسته است*&*
خیلی عجیب نیست که تکبیر می شود –*
ذکر مدام و ورد لبم ، آسمانی ام*&*
خورشید در نگاه تو تصویر می شود*
باید تمام عمر برایت بغل شوم*&*
باید تمام عمر … بیا ! دیر می شود !*
هر روز بوسه های مکرر ، ولی بگو*&*
دل از شراب سیب مگر سیر می شود ؟!*
سخت است از تو شعر بگویم امید من*&*
این دل به پای قافیه ها پیر می شود*
تا زنده ام برای تو می گویم از خودم*&*
از شاعری که بی تو زمینگیر می شود*

masram
Saturday 17 September 2011, 01:55 PM
شبه … هرچند من مثله همیشه بی تو بیدارم/*/**
نمی تونم که از فکر و خیالت دست بردارم */***
تمومه خاطراتت مثل هر شب پیش چشمامه/*/**
گمونم عاقبت می افته به دیوونگی کارم*/***
اگه بودی واسم مثه همیشه قصه میگفتی/*/**
توی شبهای بی خوابی صدات لالائی من بود*/***
تو ماه توی حوض قصه بودی.. ماهی تنها!/*/**
شبای قطبی و بارونیه من با تو روشن بود*/***
یه شب قصه یه شب شعرو ترانه یادته اونشب/*/**
چقد مست و خرابم کردی از بس که غزل خوندی*/***
ولی من قدر چشماتو ندونستم یه شب اخر /*/**
خوابم بردو نفهمیدم کجا ی قصه جا موندی*/***
حالا شب هام همه تاریکوتاره غرق تنهایی/*/**
نمیدونم کجای این شلوغیای دنیایی*/***
ببخش ای شهرزاد قصه گو من با تو بد کردم /*/**
هزار ویک شبی میشه که دنبال تو می گردم */***
چشام از درد میسوزه دلم از غم تنم ازتب/*/***
میخوابم با امید اینکه برگردی تو فرداشب*/***

masram
Saturday 17 September 2011, 01:56 PM
« خانه دوست کجاست؟ » در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر بدر می آرد،
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لایه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست.
********رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود …
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم .

سهراب سپهری

masram
Saturday 17 September 2011, 01:56 PM
ای قلب تو پر شراره از عشق بگو */*”’*~
وی درد تو بی شماره از عشق بگو */*””*~
امید رهایی ام از این دریا نیست */*””*~
ای پهنه ی بی کناره از عشق بگو*/*””*~
تا شب پره ها باز ملامت نکنند */*””*~
با این شب بی ستاره از عشق بگو */*””*~
دیریست که می رویم و نا پیداییم */*””*~
درمانده که چیست چاره از عشق بگو */*””*~
تا یاد تو را به لحظه ها نسپارند */*””*~
هر دم همه جا هماره از عشق بگو*/*””*~
گاهی سخن سکوت را می فهمند */*””*~
لب دوخته با اشاره از عشق بگو */*””*~
وقتی ز قصیده ها غزل می سازند */*””*~
بنشین و به استعاره از عشق بگو */*””*~
تنهای من ای با من تنها ، تنها **””*~
از عشق دوباره از عشق بگو */*””*~

masram
Saturday 17 September 2011, 01:57 PM
عشق تو کور کرد و کشت مرا


فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته

اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته

رفتیو با رفتنت پا گزاشتی رو دلم

سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من

وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور

دلو سپردم من به تو غصه نخور

گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات

تو نرفتیو میگی آخه عزیز دلت میاد

میگفتی من برمیگردم خیلی زود

دلو جونم همشون فدای یه تاره موت

ولی رفتیو خیلی وقته نامه ندادی تو برام

آخه پس چی شد بگو تو جواب نامه هام

یه نامه همش دادی همون شده آب غذام

نمیدونی یه غمیه بهم میگه باهات میام

من غمو می خوام چکار آخه تو بهم بگو

فقط نگو دوست ندارم جونه من اینو نگو

آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن

دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن

شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه

می خواد نا امید کنه از نا امیدی دم میزنه

شایدم دیگه نیای این جوری که بوش میاد

فکر کنم وقتی بیای ببینی جنازم رو دوش میاد

اون موقع بگو ببینم دلت برام تنگ میشه ؟

این زمین و آب گل برای تو چه رنگ میشه؟

خلاصه کشتی مارو با این ادائو اشوه هات

دل من تنگه برات* تنگه برات* تنگه برات

وای الان صبح میشه هو هنوز که من نخوابیدم

یه روز دیگم تموم شدش ولی من نفهمیدم

دفتر شعرم دیگه پر شده کجایی تو می خوام برم

دیگه کاری ندارم اینجا روی زمین دارم میرم

تو نبودیو غمت عشقه تو کشت مارو

زیر خاک دفنمو خاک خورد مارو

masram
Saturday 17 September 2011, 02:05 PM
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد

میان گریه می‌خندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمی‌گیرد

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد

من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر می‌گیرد این آتش زمانی ور نمی‌گیرد

masram
Saturday 17 September 2011, 02:06 PM
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

masram
Saturday 17 September 2011, 02:06 PM
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

masram
Saturday 17 September 2011, 02:07 PM
در باغ چو شد باد صبا دایه‌ی گل
بربست مشاطه‌وار پیرایه‌ی گل

از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایه‌ی گل

masram
Saturday 17 September 2011, 02:09 PM
در بحر فتاده‌ام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد

در پاش فتاده‌ام به زاری
آیا بود آن که دست گیرد

masram
Saturday 17 September 2011, 02:09 PM
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن

masram
Saturday 17 September 2011, 02:10 PM
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس

masram
Saturday 17 September 2011, 02:10 PM
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

masram
Saturday 17 September 2011, 02:12 PM
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش
کز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت گیر

masram
Saturday 17 September 2011, 02:12 PM
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد

کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد

masram
Saturday 17 September 2011, 02:12 PM
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفته‌ست در عهد ازل تقدير ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان ديوانه گردند از پي زنجير ما

masram
Saturday 17 September 2011, 02:13 PM
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی​ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

morteza3164
Wednesday 21 September 2011, 07:37 PM
غم عشق





من چه گویم که غم عشق چه بر ما می کرد


آن سیه چشم غزالی چه غوغا می کرد





عشوه می کرد غزال و می خرامید به دشت


لحظه مرگ مرا سیر تماشا می کرد





مطربا زخمه بزن بر دل پر خون امشب


که صنم غمزه جانکاه به دل جا می کرد





شود آن روز که مارا به حریف نفروشند ؟


از چه رو عشق مرا از سر خود وا می کرد





باز الیاس غم عشق تورا بینا کرد


تا ببینی چه کسی دیده به دریا می کرد

masram
Thursday 22 September 2011, 10:22 AM
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
ور عشقی ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامرد ندارم جز غم .

masram
Thursday 22 September 2011, 10:22 AM
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی

masram
Thursday 22 September 2011, 10:23 AM
قلم بتراشم از هر استخوانم
مرکب گیرم از خون رگانم
بگیرم کاغذی از پرده ی دل
نویسم بر تو دوست مهربانم:

درد عشق و عاشقی درمان ندارد
راز عشق و عاشقی پایان ندارد .

masram
Thursday 22 September 2011, 10:24 AM
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
با جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران
اول به دست آرم تو را بعدآ گرفتارت

masram
Thursday 22 September 2011, 10:24 AM
و اما چند جمله ی زیبا در مورد عشق :
عشق:
تنها مرضی است که بیمار از آن لذت میبرد.
عشق:
زودتر از نسیمی که بر بوستان میوزد نمود پیدا میکند
عشق:
معمولآ نوعی عذاب دردناک است ولی دور ماندن از ان مرگ است

masram
Thursday 22 September 2011, 10:26 AM
نه عشق ، نه خورشید ، زیرا هر دو غروب می کنند
.
.
.
.
از عشق تو لیلی ، رفتم زیر تریلی
.
.
.
.
غصه نخور جوجه خاور ، بزرگ (You can see links before reply) میشی بنز تک میشی
.
.
.
.
بر چشم خوب رحمت
.
.
.
.
به خاطر اشک مادر
پاتو از رو گاز بردار برادر
.
.
.
.
وای اگر از پس امروز بود فردایی
.
.
.
.
هرکه راهیچ به کف نیست ، به دل آهی هست

masram
Thursday 22 September 2011, 10:26 AM
عاشق بی انتظار مادر
.
.
.
.
به حرمت اشک مادر توبه کردم
.
.
.
.
بوق نزن شاگردم خوابه
.
.
.
.
بی تو هرگز ، با تو عمراً
.
.
.
.
رادیات عشق من از بهر تو آمد به جوش
گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
.
.
.
.
نه من عاشق خاموشم (You can see links before reply) ، نه تو آن معشوق پنهان
.
.
.
.
معرفت در گرانیست به هر کس ندهندش
پرطاووس قشنگ است به کرکس ندهندش
.
.
.
.
از ماجرای درد عشق حکایت خطاست
از محنت محبت اظهار شکایت نارواست
.
.
.
.
ای عاشق دلسوخته اندوه مدار
روزی به مراد عاشقان گردد کار
.
.
.
.
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دری
.
.
.
.
گل خجل است ز عطر خوشبوی شهید
.
.
.
.
الهی کدام درد بود (You can see links before reply) از این بیش
که معشوق توانگر و عاشق درویش

masram
Thursday 22 September 2011, 03:42 PM
به درو غ بهم نگو
که فقط منو میخوای
حالا من خو ب میدونم
که دلم رو نمی خوای

تو یه بازیچه می خوای
من نشد یکی دیگه
مو ندن و رفتن من
فرقی هم داره مگه

باز درو غ پشت دروغ
باز خطا پشت خطا
رو تو کم کن بی حیا
حیف از این دل به خدا

به دروغ بهم میگی
یه دنیا عاشقمی
ولی فردا نشده
میری سوی اون یکی

تو خیا ل کردی که من
خو ابمو نمی بینم
هر چقدر بپیچو نیم
من به دل نمی گیرم

باز درو غ پشت دروغ
باز خطا پشت خطا
رو تو کم کن بی حیا
حیف از این دل به خدا

اینم از خط و نشون
چیزی نیست میو نمون
بازی بسه بی وفا
یکی نیست که راهمون

من میرم سوی خو دم
تو برو با دیگرون
واسه تنهایی من
نه نشو دل نگرو ن

masram
Thursday 22 September 2011, 03:42 PM
یاد گرفتم عاشق تو باشم ...
یاد گرفتم تو را تا بی نهایت باور کنم ...
آموختم تو را بخوانم ...
آموختم از تمام وجودم فریادت بزنم ...
و تو هر بار هم صدای بی صدای مرا شنیدی و پاسخ گفتی.
خطا میکنم ... به بیراهه میروم ... راهت را گم میکنم ... در راه زخمی میشوم
و تو ... و تو ... مرا بلند میکنی ... نوازشم میکنی ... آرامم میکنی
تو می خواهی من برگردم به تو ... به اصل خودم ... آری
اصل من تویی ... آغازم تویی ... و پایانم تو خواهی بود


خدای مهربانتر از مهربانترها
خدای بزرگتر از بزرگیها
خدای هستی هستی بخشها
خدای تواناتر از تواناییها
خدای یگانه ی یگانگی ها
همواره تو را در وجودم خواهم داشت ...
فقط تو را میخواهم ...
فریادت می زنم ...
فقط تو را که بی نظیری ...
ای معشوق من بگذار در عشق تو بسوزم...
و بگذار در راه رسیدن به تو دیوانه ای شوم تا هر که گفت این کیست؟
بگویند دیوانه ای بیش نیست!

masram
Thursday 22 September 2011, 03:43 PM
انگاری که قهری بامن
انگاری دوستم نداری
مگه عشق من تو نیستی
پس چرا تنهام میذاری

از سکو ت تلخ جاده
دل آسمون گرفته
از صدای ناله ی باد
دل قاصدک شکسته

میو ن دلای عاشق
دل من عاشقترینه
حتی با چشمای بسته
میتو نه تو رو ببینه

masram
Thursday 22 September 2011, 03:43 PM
آی آدما ، آی غنچه ها ، آی کوچه ها ، تو رو خدا بگین نره

پیاده ها ، سواره ها ، مسافرای جاده ها ، تو رو خدا بگین نره



تو رو خدا بگین نره ، اگه بره ، من حرفامو به کی بگم؟

آخه منم عاشق شدم ، داره میره ، من چی بگم؟



آهای شبا ، ستاره ها ، ترانه ها ، اگه بره ، قشنگی ها رو می بره

آی آدما ، مسافرا ، پنجره های کوچه ها ، تو رو خدا بگین نره



عاشق شدم ، اون می دونه ، واسه همین داره می ره

اگه بره ، کی تو شبام ، شعرام رو از من می گیره؟



نرو ، بمون ، اگه کمم ، عاشق شدم خیلی زیاد

یادش به خیر ، چه زود گذشت ، اون اولا یادت میاد؟



مترسکی غریب بودم ، تنها بودم ، ساکت و بی صدا بودم

قشنگ بودی ، بچه بودم ، از آدما جدا بودم



یه حرفی موند ، توی دلم ، بهت بگم ، از روزی که گفتی می رم

خواستم بگم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم



نه خنده ها ، نه گریه ها ، نه اون همه ترانه و گلایه ها

هیچی به یادت نمیاد ، نه بوسه و نه کوچه و نه سایه ها



داره می ره ، تا دوباره ، ساکن اون شبها بشم

تو باغ سرد لحظه هام ، مترسکی تنها بشم



عمر منم با رفتنت ، انگاری رو به آخره

منم می خوام عاشق بشم ، تو رو خدا بگین نره



می خواد بره ، تنها بره ، تو فکر راه سفره

آی آدما ، ستاره ها ، مسافرا ، تو رو خدا بگین نره

masram
Thursday 22 September 2011, 03:44 PM
فکر کرديم عاشقي هم بچگيست...
حيف تازه اول يک زندگيست...
زندگي چيزي شبيه يک حباب...
عشق شهر زيبا در سراب...
فاصله با آرزو هامان چه کرد...
کاش مي شد از عشق هم توبه کرد

masram
Thursday 22 September 2011, 03:44 PM
بیاد گریه ی پنهان،تو را دیگر نمیخواهم
بیاد تلخی دوران،تو را دیگر نمیخواهم

من از تنها شدن،تنها نشستن ها گریزانم
برای دوری از زندان،تو را دیگر نمیخواهم

فقط من با تو خوش بودم،تو با هر بنده ای دلخوش
به حرمت های این پیمان ، تو را دیگر نمیخواهم

و حرف آخر من هم در این دنیای بیگانه
همین یک جمله ی آسان،تو را دیگر نمیخواهم

masram
Tuesday 4 October 2011, 05:53 PM
مرو ای دوست مرو ای دوست
.....

بنشین تا بنشانی نفسی آتش دل
چه کنم با دل تنها که نشد باور من

کوهم اگر چه کنم با غم تو
تو و ویرانی ، خاموشی

چه کنم با غم دل
چه کنم با دل تنها

دل من ای دل من
چه کنم با این درد

masram
Tuesday 4 October 2011, 05:54 PM
دادم دل و لاله زار دستـــم دادی

پروانه ی بیقرار دستـــــــم دادی

حالا منم و دلی پر از خــلوت تو

دیدی كه چگونه كار دستم دادی

- استاد هاشمی زاده-
You can see links before reply

masram
Tuesday 4 October 2011, 05:54 PM
ارزش انسان دشتهای آلوده ست؟, در لجنزار گل لاله نخواهد روئید, در هوای عفن آواز پرستو به چه كارت آید ؟ فكر نان باید كرد, و هوایی كه در آن, نفسی تازه كنیم, گل گندم خوب است, گل خوبی زیباست, ای دریغا كه همه مزرعه دلها را, علف كین پوشانده ست, هیچكس فكر نكرد, كه در آبادی ویران شده دیگر نان نیست, و همه مردم شهر, بانگ برداشته اند, كه چرا سیمان نیست, و كسی فكر نكرد, كه چرا ایمان نیست, و زمانی شده است, كه به غیر از انسان, هیچ چیز ارزان نیست

masram
Tuesday 4 October 2011, 05:54 PM
ای صمیمی ای دوست!
گاه وبی گاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی...
ای قدیمی ای خوب!
تومرا یاد كنی یا نكنی، من به یادت هستم...

masram
Tuesday 4 October 2011, 05:55 PM
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست كشیده شب می كشم
چراغهای رابطه تاریكند
چراغهای رابطه تاریكند
كسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد كرد
كسی مرا به میهمانی گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است

masram
Friday 7 October 2011, 02:41 PM
دردا و حسرتا كه به غفلت جها ن گذشت

عمر عزیز در طمع این وآن گذشت

ای خفته در سراچه ی غفلت، ز جای خیز
بر بند ، بار جان كه دگر كاروان گذشت

قارون مگر نداشت بسی نقد سیم و زر

دیدی كه آخر از سر آنها چسان گذشت

چندان به دوش خویش بكش بار معصیت

كز موقف حساب الهی توان گذشت

آمد چو مرگ پیر و جوانی نمی كند

ای بس جوان كه پیر نگشت و جوان گذشت

مفروش باد دولت خود بر كهان و مه

خواهد چو عاقبت به كهان و مهان گذشت

بیچاره ای كه طعنه دولت زنی به وی

غافل مشو كه زخم زبان از سنان گذشت

آخر ، دُهَل به ماتمِ وی سینه چاك شد

آن را كه بانگ كوس زهفت آسمان گذشت

دیدی رسید ملك كیان بعد بر كیان

دیدی كیان نهاد ز بهر كیان گذشت

گیرم كه بانگ حشمت تو قیروان گرفت

گیرم كه صیت جاه تو از فیروان گذشت

آخر به زیر خاك بباید مكان نمود

آخر بباید از سر این خانمان گذشت

آن گنج باد آور پرویز را كه برد؟

زان گنج شایگان ، به عبث ، رایگان گذشت

جز اینكه هی به باد فنا داد و هی بسوخت

برگ اجل بگو، زكدام آشیان گذشت

خواهی بسی به خواب شدن در بسیط خاك

عمرت همین دو روزه به خواب گران گذشت

یكدم نشد كه خیل غم از دل برون شود

ما را تمام عمر به آه و فغان گذشت

گویند هر زمان كه فلان را اجل رسید

گویند دم به دم كه ز دنیا فلان گذشت

دنیا پلی است در گذر كشور فنا

در موسم عبور بباید از آن گذشت

بر آنكه تیره شد فلك از دود مطبخش

بر آنكه داشت عمر فزون در جهان گذشت

بر آنكه شب به بسترِ راحت بخفتْ خوش

بر آنكه بود روز و شبش پاسبان گذشت

بر آنكه خون مردم بیچاره ریختی

بر آنكه بد ز ظلم تو اندر فغان گذشت

بر كودك رضیع كه در مهد جان سپرد

بر آنكه داشت عمر فزون در جهان گذشت

این آیت فنا كه بهر خانمان رسید

این قاصد اجل كه بهر خاندان گذشت

زآن خانمان سرشك بهفتم زمین رسید

بر نه سپهر دود از آن دودمان گذشت

بر بینوای عور كه ساتر به تن نداشت

بر آنكه داشت پیرهن، پر نیان گذشت

این پنج روزه عمر عجب بود بی وفا

گوئی كه برق سان و چو تیر از كمان گذشت

(صامت) دگر منال ز دنیای بی وفا

گر تلخ كام بودی و گر شادمان گذشت

masram
Friday 7 October 2011, 02:42 PM
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی





تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی





تو اگه پرنده باشی چشای من آسمونه

راز پر کشیدنت را کسی جز من نمیدونه



واسه من سخته که بی تو بنویسم مشق پرواز

با صدای ساز خسته، تر کنم گلوی آواز



من و تو گرچه اسیریم حیفه از غصه بمیریم

بیا تا آخر دنیا بشینیم و پر نگیریم



جای پر زدن زمین نیست تو قلب آسمونه

قصه مرگ و جدایی، تو کتابا جا میمونه



نگو عمرمون تموم شد

بعد از این دیگه غمی نیست



بیا فردا رو بسازیم

اینکه فرصت کمی نیست



زنده کن صدای سازو که رسیده وقت پرواز اشک پاکتو نگه دار واسه غسل تن پرواز

masram
Friday 7 October 2011, 02:43 PM
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش یارا
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته ی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست

در کار عشق او که جهانیش مدعی ست
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست

جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست





آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان

دلخسته دیدمت در آوار خیس باران



وا مانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی



من خود شکسته از خود در فصل نا امیدی



در برکهء دو چشمت نه گریه و نه خنده



گم کرده راه شب را سرگشته چون پرنده



من ره به خلوت عشق هر گز نبرده بودم



پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم

پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم



من با تو خو گرفتم از خنده ات شکفتم



چشم تو شاعرم بود تا این ترانه گفتم



در خلوت سرایم یک باره پر کشیدی



آن گاه ای پرنده بار دگر پریدی



من ره به خلوت عشق هر گز نبرده بودم



پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم

پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم

پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم

masram
Friday 7 October 2011, 02:44 PM
شب مثال دریاست

و ستاره ها در آن مروارید

قایقی لازم نیست

غرق باید شد در این بحر غریب

دست و پا لازم نیست

اندکی آرامش

و کمی هم رویا

خوب می شد من و تو تا ته دریا برویم

یک عدد مروارید از میان صدف ساکت ابر برداریم

و نگاهش بکنیم

و نگاهش بکنیم

تا دم صبح...

masram
Friday 7 October 2011, 02:46 PM
عشق يعني با تو خواندن از جنون ، عشق يعني سوختنها از درون
عشق سوختن تا ساختن ، عشق يعني عقل و دين را باختن
عشق يعني دل تراشيدن ز گل ، عشق يعني گم شدن در باغ دل
عشق يعني تو ملامت كن مرا ، عشق يعني مي ستايم من ترا
عشق يعني در پي تو در به در ، عشق يعني يك بيابان درد سر
عشق يعني با او آغاز سفر ، عشق يعني قلبي آماج خطر
عشق يعني تو بران از خود مرا ، عشق يعني باز مي خوانم ترا
عشق يعني بگذري از آبرو ، عشق يعني كلبه هاي آرزو
عشق يعني با تو گشتن هم كلام ، عشق يعني انتظار يك سلام
عشق يعني دستهايي رو به دوست ، عشق يعني مرگ در راهت نكوست
عشق يعني شاخه اي گل در سبد ، عشق يعني دل سپردن تا ابد
عشق يعني سروهاي بلند ، عشق يعني خارها هم گل كنند
عشق يعني تو بسوزاني مرا ، عشق يعني سايه بانم من ترا
عشق يعني بشكني قلب مرا ، عشق يعني مي پرستم من ترا
عشق يعني آن نخستني حرفها ، عشق يعني در ميان برفها
عشق يعني ياد آن روز نخست ، عشق يعني هر چه در آن ياد توست
عشق يعني تك درختي در كوير ، عشق يعني عاشقاني سر به زير
عشق يعني بگذري از هفت خان ، عشق يعني آرش و تير و كمان ....

masram
Friday 7 October 2011, 02:47 PM
اصلا به من چه عشق برو گم شو از دلم
منشين مثال آينه دق مقابلم
عمری ز عشق تو من سوختم ولی چه سود
که حالا از عشق تو من غرق مشکلم

masram
Friday 7 October 2011, 02:47 PM
::و این گونه غریب مرا گسستی::


::نمیدانم تا کی به جاده تنهایی چشم بدوزم::


::نمیدانم تا کی به انتظارت بنشینم::


::نمیدانم این دل تا کی منتظر ترنمی از تو باشه::


:: نمیدانم تا کی چشمم به نمایشگر تلفن باشه::


تو رفتی و این دل عاشقتر شده::


تو رفتی که خاطراتمون برنگرده::


::امشب هم دلتنگتم نه مثل همیشه::


::بلکه بیشتر و بیشترتر از همیشه::


::امشب هم این دل خواهد گریست::


::ولی افسوس که دیگه کسی به یاد ما نیست::

masram
Friday 7 October 2011, 02:48 PM
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد

و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده..

حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را (You can see links before reply)
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
- یک نفر
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش -
تو را دوست میداشت

masram
Friday 7 October 2011, 02:51 PM
فرا رسيد لحظه ای كه كاش فرا نمی رسيد.
فرا رسيد لحظه ای كه كاش در اعماق زندگی محو می شد و به سر نمی رسيد.
لحظه جدايی چقدر سخت است .
لحظه جدايی دو رفيق تنهايی ها ، دو رفيقی كه با هم در لحظه های غربت بودند ، و درد و دل می كردندو درد دل هم را احساس ميكردند از ته دل.
با هم بودند در تمام لحظه های غربت ، در تمام لحظه های شادی و غم و غصه با هم بودند و خاطرات زيبا و بياد ماندنی بر جا گذاشتند.
حالا كه خاطرات زيبا به جا گذاشتند و هميشه با هم بودند اينك بايد از هم جدا شوند.
لحظه جدايی خيلی سخت است لحظه ای كه تنها در چشمان دو رفيق اشك ديده ميشد.اشك دوری ، اشك فاصله ، اشك جدايی.
اشكهايی كه هر قطره از آن بيانگر يك خاطره از لحظه های با هم بودنشان بود.
قطره اول كه از چشمانشان جاری شد به ياد روزهای آشناييشان ريخته شد.
قطره دوم اشكهايشان، به ياد روزهايی كه با هم بودند ريخته شد.
قطره سوم اشكهايشان به ياد لحظه سخت جداييشان ريخته شد ، و بقيه اشكهايشان فقط برای

اينكه دلشان خالی شود وديگر بغضی در گلويشان نباشد از چشمانشان سرازير شد.به ياد

خنده ها ، قهقهه ها ، به ياد غصه ها ، شادی ها و گريه ها اشك ميريختند.و اينك زمانش و فرا

رسيده بود كه شعر جدايی را می خواندند.
شعری كه در آن آواز غمگينی بود ، شعری كه در آن آواز آغاز جدايی بود.
دست رفاقت در دستان هر دويشان گرمای خاصی به آن لحظه سرد غمگين بخشيده بود اما سرنوشت اينچنين می خواست!
حالا كه آنها از هم جدا شده اند و بايد دوری هم را تحمل كنند در عوض قلبهايشان تا ابد در كنار هم به رسم رفاقت باقی خواهد ماند

masram
Friday 7 October 2011, 02:55 PM
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،

می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه
می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.

می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ،
رو به سوی شادکامی .

می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،

بانگ شادی پس کجا بود؟

این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،

اشک می ریزد برایم.

می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره

از کنار برکه ی خون.

باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،

بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!

هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی

مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری...




برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

برای بار دوم برایت باز گوید.

چرا مرا شکستی ؟چرا؟

اشعاری برایت سرودم

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.

چرا این چنین شد/؟چرا؟

من که بودم؟

که هستم به کجا دارم می روم؟

masram
Friday 7 October 2011, 02:56 PM
وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود................

نمی بخشمت............................

masram
Friday 7 October 2011, 02:56 PM
میخواهی بروی؟

خب برو...

انتظار مرا وحشتی نیست

شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود

برو...

برای چه ایستاده ایی؟

به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟

برو..

تردید نکن

نفس های آخر است

نترس برو...

احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست

برو...

یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود

پس راحت برو

مسافری در راه انتظارت را میکشد

طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد

برو...

فقط برو.....

masram
Friday 7 October 2011, 02:57 PM
حالا که دست هایت چتر نمی شوند
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد
حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
و آرامش خیالت ، ‌خیس اشک هایم نشود

masram
Friday 7 October 2011, 02:57 PM
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید
و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و
به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی‌ ، حس کنی هنوزم دوسش داری
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش
همه وجودت له شده ....
چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی
اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی....
چه قدر سخته وقتی
پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی
تا نفهمه هنوزم دوسش داری .......
چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی
و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب

بگی : گل من باغچه نو مبارک

masram
Friday 7 October 2011, 02:57 PM
ک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ..فقط میدوم
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم
قول داده بودی برایم سیب بیاوری
سیب سرخ خورشید
سیب سرخ امید
یادت هست؟؟؟
و رفتی و خورشید را هم بردی
و من در این کوچه های تنگ و تاریک
سرگردانم و منتظر
برگی از زندگی ام را ورق میزنم
امروز به پایان دفترم نزدیکم

masram
Friday 7 October 2011, 02:57 PM
نمیتونم ببخشمت دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم گندیدی و بریدمت

هزار و یک رنگی بدون دروغ و نیرنگی بدون
واسه دل عاشق من بد نامی و ننگی بدون

راهمو کج کردی عزیز عشقمو رد کردی عزیز
خودت ندونستی چی کردی با ما بد کردی عزیز

یادت میاد گفتم بهت اگه نمیشی مرهمم
تو رو خدا زخمم نشو که تیکه پاره است بدنم

تو عین ناباوریها تو هم شدی یه زخم نو
هیچ نمیخوام مثل تو شم از جلوی چشام برو......................

masram
Friday 7 October 2011, 02:58 PM
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ، رو به سوی شادکامی .
می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری...

masram
Friday 7 October 2011, 02:58 PM
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

masram
Friday 7 October 2011, 02:58 PM
حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست
شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من نیست
من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم
توی رود خونه ی قلبت قایق من رفتنی بود
کاش از اول می دونستم قایقم شکستنی بود
واسه درد صد تا عاشق زیر پنجرت می خوندم
توی هر شهری که بودی من مسافرت می موندم
اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم
تو نیاز تو می موندم تا بباری روی بختم
قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من
سفرت بی انتها بود واسه قصه ی شب من
چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم
دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم

masram
Friday 7 October 2011, 02:59 PM
شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی را
به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را
همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو
نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را
مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر
که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را
نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج
که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را
حضور سبز تو در خاطراتم تا ابد با قیست
کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را

masram
Friday 7 October 2011, 03:00 PM
گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد

گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد

وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد

masram
Friday 7 October 2011, 03:00 PM
به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد عجب از محبت من كه در او اثر ندارد

غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد

می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی

می رسد روزی که تنها در کنار قبر من شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی

masram
Friday 7 October 2011, 03:00 PM
عشق تو چون برگی در دست طوفان بود
دل کند و رفتن پیش تو آسان بود
روزی به من گفتی دیگر نمی مانم
گفتم که میمیرم گفتی که می دانم
باور نمی کردم هرگز جدایی را
آن آمدن با عشق این بی وفایی را
عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
آرام و آسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفسهایم نام تو را خواندم
کاش ای هواس بازم با تو نمی ماندم

masram
Friday 7 October 2011, 03:00 PM
دیـدی آخـرش نـموندی
مـنو تـا جنـون کشـوندی
دلی کــه دادم به دستـت
آخـرش زدی شکــوندی
آخراش خـوب شده بـودی
تـیتر نـامه هـامو خـوندی
امـا چون خـوندی و رفـتی
دلـمو بیـشتر سـوزونـدی

masram
Friday 7 October 2011, 03:01 PM
فراموشی به این آسونیا نیست
امید من دلم از تو جدا نیست
می خوام تو یاد من عشقت بمیره
ولی از قلب من مهرت رها نیست
دارم آتیش میگیرم از جدایی
ولی هیشکی به فکر قلب ما نیست
خدایا پس میون این همه دل
چرا حتی یکی شون باوفا نیست
همه دنیا می دونن این حدیثو
که آرامش برای عاشقا نیست

masram
Friday 7 October 2011, 03:02 PM
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم!!!!!!

در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم!!!!!!

دشوار بود مردن و روی تو ندیدن!!!!

بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم!!!!!!!!

بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ!!

در وحشت و انوده شب تار بمیرم!!!!!

بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب

دربستر اشک افتم و ناچار بمیرم!!!!!!

میمیرم از این درد که جان دگرم نیست

تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم!!!!!!!

تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم!!!

بگذار بدانگونه وفادار بمیرم!!!!!!!!!!

masram
Friday 7 October 2011, 03:04 PM
می خواهم بنویسم ....اما نمی دانم تو آن ها را می خوانی یا نه؟بر برگی از یاس و شعر های ناب بهاری با تو بودن می نویسم....با نگاه سحر به افق دیده ات لبخندمی زنم.سیاهی را رنگ می زنم.تا وقت زودتر بگذرد و تو زودتر بیایی.بی تو بودن عمر مرا به انتها می رساند.با تو بودن همچون آتشی است که مرا در عشق تو مذاب می کند.لبخندت را همچون آیینه ای به من بسپار تا هردم عاشقانه با نگاه های تو خاکستر شوم.ماه شو و مرا از نقاب سیاه شب نجات بده.چه بگویم که در تو اثر کند؟و تو مرا از هرچه هیچ و پوچی است نجات دهی؟به نگاهت قسم که خیال مرا از تو گریزی نیست.همیشه این منم که برای پرسشی ساده پریشانم!

masram
Friday 7 October 2011, 03:04 PM
دوستت داشتم ولی هرگز بهت نگفتم.نگفتم تا از چشم تو نیفتم.نگفتم تا ندونی عاشقم من، ندونی بعد تو از پا می افتم.خیال کردم اگه روزی بدونی،میری شعر جدایی رو می خونی.میری تنها میشم با بغض و گریه،توی شهر و دیار بی نشونی!!!!!!!!!

masram
Friday 7 October 2011, 03:04 PM
«نمی گویم فراموشم مکن هرگز،ولی گاهی به یاد آور، رفیقی را که می دانی نخواهی رفت از یادش.»

خواستم که بگویم زندگی تنها با او معنا می یابد.بگویم که بدون او هیچم.بگویم که دلم اسیر اوست.اما .....
هیچ نگفتم جز کلمه ی تکراری «دوستت دارم» و او..... باور نکرد عمق احساس مرا.
با خدا عهد بستم که بار دیگر که او را دیدم به او بگویم از تو دلگیرم،ولی باز تو را دیدم و گفتم بی تو می میرم!!!!!!!!!!
«من اگر اشک به دادم نرسد ، می شکنم.اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم.بر لب **** ی محصور وجود، من اگر در این خلوت خاموش سکوت، اگر از یاد تو یادی نکنم، می شکنم.اگر از هجر تو آهی نکشم ، تک و تنها ،به خدا می شکنم ، می شکنم.»

masram
Friday 7 October 2011, 03:05 PM
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش سه ماه بیشتر نیست.یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله دو خط موازی است که هیچ گاه به هم نمی رسند.یاد گرفتم در عشق هیچ کس به اندازه ی خودت وفادار نیست و یاد گرفتم که هرچه عاشق تری :
« تنهاتری!»

masram
Friday 7 October 2011, 03:05 PM
من هنوز خاک زیر پای تو هستم
من هنوز عاشقم ،من هنوز وفادارم
من هنوز چشم انتظارم،در نبودن صدای تو دلتنگم
برای چشمان تو می میرم و با تو عشق را لمس می کنم.
من با تو روز را می فهمیدم و شب را احساس می کردم
من با تو به گذشت زمان عشق می ورزیدم و امروز به گذشت زمان افسوس می خورم.
من هنوز این حقیقت تلخ را باور ندارم
هنوز نسیم سرد کویر را بر گونه های تو حس می کنم.
هنوز دست های تو را در دست هایم دارم.
من هنوز با اندوخته ای از عطر شانه های تو تنفس می کنم.

و بگذار چیزی را به تو بگویم :
تو بهترین چیزم را از من گرفتی و آن عطرنگاهی بود که از حادثه ی عشق تر بود!

masram
Friday 7 October 2011, 03:06 PM
عزیزم می دانی که قلبم در تسخیر توست. می دانی که جز تو کس ندارم و نخواهم داشت . به نام قول های صبحگاهی عشق قسم به اواز پرنده های زیبا قسم به نسیم جانبخش امید قسم به فرشته های کوچک آرزو قسم که تا ابد جز تو به کس ننگرم و جز تو به کسی فکر نکنم و با یاد تو از دفتر یادگارها محو شوم.

masram
Friday 7 October 2011, 03:06 PM
به چشم های خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند.اگر نگاه انداختند عاشق نشوند.اگر عاشق شدند وابسته نشوند.اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند.اینک که پا به این راه دشوار گذاشته اید با صداقت عشق را ابراز کنید.تنها عاشق 1 دل باشید.تنها به 1 نفر دل ببندید و با یکرنگی و یک دلی زندگی کنید.به عشق خود وفادار باشید تا پایان راه با عشق باشید و از ته دل عشق را دوست داشته باشید و با تمام وجود عاشق شوید!!!!!!

masram
Friday 7 October 2011, 03:07 PM
- یا رب کاش اشنایی نبود یا بدنبالش جدایی ها نبود
یا مرا با او نمی کرد اشنا یا بدنبالش نمی کردی جدا


- دوست دارم شمع باشم در دل شب ها بسوزم
روشنی بخشم به جمعی و خودم تنها بسوزم


- امروز که محتاج تو ام جای تو خالیست
فردا که می ایی به سراغم نفسی نیست

masram
Friday 7 October 2011, 03:08 PM
خیلی سخته که بغض داشته باشی اما نخوای کسی بفهمه .. خیلی سخته عزیزترین کست ازت بخواد که فراموشش کنی ..خیلی سخته که سالگرد اشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری . . . . خیلی سخته که روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فکر می کنی بخاطرش زنده ای.....خیلی سخته که غرورت رو بخاطر یک نفر بشکنی ولی بعدش بفهمی که دوستت نداره !!!!!!!!!

masram
Friday 7 October 2011, 03:08 PM
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
مترس از هجوم حضورم حضورم چیزی جز تنهایی با من نیست
گل سرخ یادگاریت میگه اهای دیوونه اون دیگه بر نمی گرده چرا یادت نمی مونه؟
دیروز تولدم گذشت تو مگه اینجا اومدی؟حتی نیومدی بگی چرا دنیا اومدی؟
دیروز خا کسترم را باد برد بهترین یارم مرا از یاد برد
تو را چون عطر گلها دوست دارم من ان ماهی افتاده در ساحل تو را چون اقیانوس دوست دارم

masram
Friday 7 October 2011, 03:08 PM
یه بغضی تو گلومه
یه دردی توی سینم
یه سوزش روی لبهام
یه ناله توی پاهام
یه زخمی روی دستم
یه اشکی توی چشمام
یه زنگی توی گوشام
یه تیری توی قلبم
حسرت یه دونه بوسه
مونده روی گونه

masram
Friday 7 October 2011, 03:11 PM
همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم
دوباره با سلام تو تازه می شوم با نقس ساده ی تو غرق ترانه می شوم

masram
Friday 7 October 2011, 03:12 PM
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

masram
Friday 7 October 2011, 03:18 PM
بسی لیلی و مجنون دارد جدايي
بسی دل پر ز خون دارد جدايي
عاشق یک آرزو دارد جدايي
ولی بسیار عاشق دارد جدايي
بغض ُ گریه های شبانه دارد جدايي
عشق و معشوق و عاشق دارد جدايي
غم و بی قراری ها را دارد جدايي
تو و خاطره ها را دارد جدايي
بی تو و با یادت ماندن را دارد جدايي
بین ما فاصله انداختن را دارد جدايي
در فراق یار بودن را دارد جدايي
پشت دیوار آرزو مردن را دارد جدايي
نوای کجایی یار کجایی یار دارد جدايي
امان از جدايي امان از جدايي دارد جدايي ...

masram
Friday 7 October 2011, 03:18 PM
خلوت گزیده ام من،ای داد از این جدايي
اشکم روان به دامن،فریاد از این جدايي
تا کی ز دوری او چون شمع ها بسوزم
ویرانه های غم شد آباد از این جدايي
در هجر یار آخر جانم رسیده بر لب
یک دم نگشته جانم دلشاد از این جدايي
یا رب چرا ز وصلش بهرم نشد نصیبی
هرگز ندیده ام جز، بیداد از این جدايي
زنجیر قهر یارم بر پای خسته ی دل
ای کاش می نمودم آزاد از این جدايي

masram
Friday 7 October 2011, 03:19 PM
خیلی وقته ننوشتم
دلم می خواد بنویسم
بنویسم از جدايي
از غرور و بی وفایی
بنویسم از یه قصه
قصه ی تلخ جدايي
جدايي مثل یه جنگه
جنگ بودن و نبودن
بودن و غصه نخوردن
بودن و همیشه بودن
اما قصه چیز دیگه است
قصه درد و غم و غصه است
اما ما هستیمو قصه
مال چیزهای ندیدست
ما دو تا که خوب می دونیم
دلامون دوتا پرنده ست
پس چرا ، چرا جدايي
من نمی خوام که جدايي
مثل یک رنگ سیاهی
سایه سار زندگی شه
حاصل یه عمر موندن
فدای یه سادگی شه
تو می دونی که جدايي
یعنی اند بی وفایی

masram
Friday 7 October 2011, 03:19 PM
لحظه جدايي ما لرزشی بود تو دلامون
وحشت از جدايي ما خنجری تو سینه هامون
لحظه جدايي ما بانگاه دل پرخون
دوتا چشم خیره به هم بود چشمای گریون ومحزون
لحظه جدايي ما همه چی زیر سوال رفت
حتی این دلم نفهمید ازکجا اومد چرا رفت
لحظه جدايي ما شده پایان خوشی هام
توئ رویام تورو خواستم که توهم رفتی با رویاهام
لحظه جدايي ما این جهان پراز تعجب
نمیدید هیچکس تو خوابش که بشیم لحظه ای بی هم
لحظه سخت جدايي بغض تلخی توگلوم بود
تادیدم اشکات فروریخت بغض من زودی ...

masram
Friday 7 October 2011, 03:20 PM
به لب های تو می سازم کلامی
سرود آشنایی یا سلامی
ندارم جز غم عشق تو در سر
ولی افسوس که از من جدايي

نمی دانی چه شوری در سرم بود
نمی دانی چه شوقی در پرم بود
نمی دانی چه بودم آن زمان ها
کجا روز جدايي باورم بود

جدا گشتیم ولی در ریشه با هم
جدا گشتیم ولی همیشه با هم
اگر چه روی هم را ما ندیدیم
ولی در انتظار و حسرت و غم

جدايي نقطه پایان ما نیست
کسی یاری گر ما جز خدا نیست
جدايي هم سرود دیگر ماست
کسی آگه ز راز ما دوتا نیست

کبوتر های عاشق بوده ایم ما

masram
Friday 7 October 2011, 03:20 PM
من هیچ از تو فکر جدايي نمی کنم
من عشق را از تو گدایی نمی کنم
این مهر بین ما که خودت آفریده ای
از من دریغ کن،صدایی نمی کنم
خواهی اگر جدا شوی ازمن،سفر بخیر
من در فراق تو ...نه هوایی نمی کنم
دوری ز روی تو غم عالم به دل نهد
در دوریت مدیحه سرایی نمی کنم
آری بدون بودن تو مرده ام بدان
پس هیچ از تو فکر جدايي نمی کنم ...

masram
Friday 7 October 2011, 03:24 PM
و امروز که اولین سالروز جدايي ماست
در این فکرم که چرا..
لحظه ای که از کنارم میگذشت
و با صدای بلند نغمه ی جدايي سر می داد
دستانش را نفشردم
و به او نگفتم....
زندگی برایم زیباست،اما با او
که شاید این جمله ی کوتاه
مرا یک قدم به او نزدیک می کرد

masram
Friday 7 October 2011, 03:36 PM
منوبه جدايي مجبورنکن / منی که واست سنگه صبور بودم
توشبهای تاریک و سیاه / واسه تو من یه ماهه پر نور بودم
منو به جدايي مجبورنکن / منی که واست یه تکیه گاه بودم
یه رفیق با وفا برای تو / با شادی و دردهات همراه بودم
منو به جدايي مجبورنکن / یروزبه عشق من پشیمون میشی
روزی که فایده نداره میدونی / توبا غم وغصه ها مهمون میشی
منو به جدايي مجبورنکن / منی که غصه هاتو خاک میکردم
تو هی داشتی گریه زاری میکردی / اما من اشک تو رو پاک میکردم

masram
Friday 7 October 2011, 03:38 PM
دل خوش بودیم به پیغامی ازتلفن همراه یار
چند وقتی ست برای صندوق دریافت پیغامم
پیامکی ارسال نگردیده است
گوشهایم به زنگ پیغامش هشیار
چشمهایم خیره برصفحه مانیتور
آیا دوباره پیغامی ازرا می رسد
عجب انتظارغریبی!
دگررمقی برای همراهی همراهم نیست
با خود میگویم:
شایدمشکل ازشبکه ارسال پیام باشد؟
اما با این همه من دوباره
فهرست پيامهاي خود را مرور می کنم
شاید پیغامی ازیار رسیده باشد
ومن درخواب بودم

masram
Friday 7 October 2011, 03:51 PM
قاصدک
ای همیشه قاصد پيامهاي سبز
قاصدک
ای همیشه بر لبت ترانه های نور
سازغم چرا بدشت سینه اش نواختی؟
بگو
که از چه رو ی
با چه راز غم فضا
دل سپید او گداختی؟!
قاصدک
دوباره قاصد سپیده باش
قاصد تمام روزهای خوب و نورسیده باش!
قاصد تمام شعر های شاد
قاصد تمام فصل های سبز
قاصد تمام لحظه های خوش
قاصد امید نو دمیده باش!
قاصدک
ترانه خوان آسمان پر ستاره باش!
زیر پای مرکب سپید او
در مسیر آسمانی سمند سرکشش
وسعتی دوباره باش!
با تقدیم احترام

masram
Friday 7 October 2011, 03:58 PM
نگار از تو گم شدن ضرب العجل بود
ای آنکه لبخند ملیح تو غزل بود
فصل جدايي در بهار عشق گل داد
فصل جدايي آن خروس بی محل بود
من پرت ماندم از تو در آنسوی پرچین
تو دور ماندی از دلم - این لااقل بود-
عاشق شدن، رفتن، جدايي، درد، غربت
این قصه پیشانی نوشتم از ازل بود
قلب تهی از عشق من بی خیر و برکت
عشق تو چون 'حی علی خیر العمل' بود
از دیده ام رفتی ولی از دل نرفتی
من بی گناهم مشکل از ضرب المثل بود
در لحظه های تلخ تنهایی غربت
یاد صمیمی تو کندوی عسل بود

masram
Friday 7 October 2011, 04:01 PM
چه روزهای خوبی بود
روزهای بی قراری
عاشق بودیم من و تو
یه روز و روزگاری
به عشق هم زنده و
بودیم مثله قناری
یه روز با هم نبودیم
میمردیم ما انگاری
اما یه روز جدايي
با رنگ و نقش نگاری
برای دل بریدن
کارها می کرد بسیاری
با این که این جدايي
واسم بوده اجباری
با خود می گفتم ای دل
طاقت بیار صبوری
چه اشکهایی شبانه
من می ریختم از دوری
غافل ازاین تنهایی

masram
Friday 7 October 2011, 04:03 PM
دلبر ما کجایی،چندی ز ما رهایی
خال و خط تو داده،جان مرا صفایی
عشوه ی تو بمانده،جان به تنم نمانده
تنگ دلم بگوید،خلوت من تو آیی؟
دوش تا سحر بگریم،کجایی دلربایم؟
شمع جوانی ام سوخت،پیری و روشنایی؟
اسیر تو بماندم،رو بر رهت فشاندم
گذر ز ما نکردی،ای((آیت خدایی))
بخت مرا ربودند،آه حزین سرودند
لعنت برین جدايي،اندوه و این تنهایی
ای غم هجران تو،ناز و خرامان تو

masram
Friday 7 October 2011, 04:03 PM
ساز مخالف می زنی سبکت چه وحشتناک شد
مضراب احساست چرا نسبت به من حتاک شد؟
چنگ نگاهت می زند بی وقفه چشم خواهشم
انگار نتهای من از قلب تو کلن پاک شد
آنقدر فریادم زدی با زخمه های محکمت
در رفته کوک طاقتم بدجورر قلبم چاک شد
بی پرده حرفت را بزن من گوش هستم کاملن
بوی جدايي می دهی ، من در تو زیر خاک شد!
آهنگ شاد بودنت در گریه هایت گم شده
اما صدای رفتنت بی انتها غمناک شد
از این جدايي بی گمان هرگز نخواهم شد رها

masram
Friday 7 October 2011, 04:06 PM
چند گویم من از جدايي ها
هان چه حاصل از آشنایی ها
گر پس از آن بود جدايي ها
من با تو چه مهربانی ها
تو و بامن چه بیوفایی ها
من و از عشق راز پوشیدن
تو و با عشوه خودنمایی ها
در دل سرد سنگ تو نگرفت
آتش این سخنسرایی ها
چشم شوخ تو طرفه تفسری ست
کارا به بی حیایی ها
مهر روی تو جلوه کرد و دمید
در شب تیره روشنایی ها
گفته بودم که دل به کس ندهم
تو ربودی به دلربایی ها
چون در ایینه روی خود نگری
می شوی گرم خودستایی ها
موی ما هر دو شد سپید وهنوز

masram
Friday 7 October 2011, 04:07 PM
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

masram
Friday 7 October 2011, 04:16 PM
من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های من اشک است و بی قراری
یک بغل از ارزوهای محالی…
تا ابد چشم انتظاری…
فکر پایان و جدایی…
ترسم از این است که شاید
در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…

masram
Friday 7 October 2011, 04:18 PM
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

masram
Friday 7 October 2011, 04:18 PM
صدام کن
اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی
صدام کن
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم
صدام کن
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی
صدام کن
قول میدم ساکت بمونم
صدام کن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه
صدام کن
من همیشه همراه تو ام
صدام کن
اگه ………..
نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی
فقط صدام کن
صدام کن

masram
Friday 7 October 2011, 04:19 PM
اینجا که من رسیده ام …
ته دنیای بدون تو بودن است!!
همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!
ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!
خوب تماشا کن…
دلم هم تنگ نشده!
یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …
تو باش و دل من و همه فریادهایی که …

masram
Friday 7 October 2011, 04:20 PM
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـی مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !
خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

masram
Friday 7 October 2011, 04:21 PM
آسمـان هـم کـه بـاشی
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو
دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…

masram
Friday 7 October 2011, 04:21 PM
و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟
و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!
و هنوز دست و پا میزنند
ذهن خسته ام…
قلب درمانده ام…
چشمان بهت زده ام…
حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!

masram
Friday 7 October 2011, 04:22 PM
صد گونه زحمت داده ام، صدگونه رحمت کرده ای
دیدی زمن صد غفلت و ، صدها محبت کرده ای
در من تو می جوشی نه من ، وین می تو مینوشی نه من
چون شکرت ای ساقی کنم از بس کرامت کرده ای
هرجا که افتادم زپا، ناگه ترا کردم صدا
غافل که آندم هم مرا نوعی هدایت کرده ای
تا آزم از نابخردی، چون کودکان چوبم زدی
دریای رحمت بود اگر ، گاهی عقوبت کرده ای
من چیستم من کیستم، این عاریت من نیستم
من هیچم ای بود ابد، با من مروت کرده ای
من در قفس دل در هوس ، ای با من اندر هر نفس
خاری از این گلزار را ، مشمول عزت کرده ای
بال و پرم را باز ده ، در من مرا پرواز ده
طبع هما را ای که خود، سلطان همت کرده ای
جز او چه در گیتی به پا؟ او مایه بند رنگ ها
دیدی به جز او هرچه را ، ای دیده غفلت کرده ای

masram
Friday 7 October 2011, 04:23 PM
بیا تا برایت بگویم
چه می کشد آنکه غریب است در ازدحام آشنا
در ازدحام بی کسی
فریاد زنم خدایا
جانم بر لب آمد
از اینهمه ملامت
اما …..
سکوت من دوباره
در ازدحام بی کسی
باشد حدیث دیگری.

masram
Friday 7 October 2011, 04:23 PM
آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم
خود به خود هوس باران را می کنم.
آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود
هوس یک کوچه تنها را می کنم
آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم
قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان
آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،
دلم نمی خواهد باران قطع شود.
دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،
از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی
تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم
دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند
لحظه ای که آرام آرام می شوم
و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است.
باران مرا آرام می کند ، مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند
آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،
دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،
فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.
صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،
تنهایی در کوچه های سرد و خالی…
کجایی ای یار من ؟
کجایی که جایت در کنارم خالی است.
در این شب بارانی تو را می خواهم ،
به خدا جایت خالی خالی است.
کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد
تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ،
تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.
قصه مرد تنها در یک شب بارانی ،
شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم.
آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.

masram
Friday 7 October 2011, 04:24 PM
این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!
این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است…
بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!
بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست….
چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید!
وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک…
باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه
همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ….
ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ….
آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ….
نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته….
این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

masram
Friday 7 October 2011, 04:25 PM
گاهی، فقط گاهی فکر میکنم تمامش یک سوء تفاهم است؛
آن خنده ها، دستهای در هم گره کرده، نگاه های گرم..
دستهایم را می گیرد و می خندد…
بعد هر چه فکر میکنم یادم نمی آید به چه فکر میکردم!

masram
Friday 7 October 2011, 04:25 PM
کنارم که نیستی همه چی سراب ِ
پر از بغض ِ دنیام ، نفسهام عذاب ِ
تو حبس ِ سکوتم پر از هق هق و درد
ببین درد ِ دوریت با این دل چه ها کرد
کنارم که نیستی پر از اشک ِ چشمام
همون حس ِ تلخی که هیچوقت نمیخوام
یه کابوس ِ لحظم بدون ِ حضورت
شده خون ِ رگهام همۀ وجودت
من ِ تشنه آخر از عشقت میمیرم
تو باشی با عشق ِ تو آروم میگیرم
تو هستی که قلبم پر از عشق و شور ِ
بدونِ تو نبض از دلم خیلی دور ِ
کنار تو بودن یه حس ِ دوبارس
مث ِ لحظه هایی که غرق ِ ترانه س
کنارم بمون تا نفس یاورم شه
تو آغوش ِ تو بودن بازم باورم شه
از سپیده داوودی

masram
Friday 7 October 2011, 04:26 PM
هر کی اومد تو زندگیم..میبردمش تا آسمون
امروز میشد رفیق راه..فردا واسم بلای جون
نمیشه قبل عاشقو..بدست هر کسی سپرد
نمیدونم بد میاورد..یا چوب سادگیشو خورد
هر چی که به سرم اومد..تقصیر هیچکسی نبود
هر چی که بود پای خودم..تو قصه هام کسی نبود
هیچکسی عاشقم نشد..هیشکی سراغم نیومد
جواب کار خودمه..هر چی بلا سرم اومد
تقصر هیچ کسی نبود..هر چی که بود به پای من
فقط تو بعد از این نیا..میون لحظه های من
رفاقتت مال خودت..منت نزار روی سرم
این قصه ها تموم شده..دیگه نیا دورو برم…

masram
Friday 7 October 2011, 04:26 PM
پلک هایی که تا وقتی خون
در رگ هایشان جاری است هردم برهم بوسه می زنند
پلک هایی که از سحر تا پاسی از شب
برای در آغوش کشیدن هم لحظه شماری می کنند
پلک هایی که حتی برای دقیقه ای کوتاه هم نمی توانند
دوری از یکدیگر را تاب بیاورند پلک هایی که
در لحظه مرگ هم در آغوش یکدیگر جان می دهند
عشق را باید از آن ها آموخت …!

masram
Friday 7 October 2011, 04:28 PM
رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد
چه شبی بود و چه روزی افسوس
با شبان رازی بود
روزها شوری داشت
ما پرستوها را
از سر شاخه به بانگ هی ، هی
می پراندیم در آغوش فضا
ما قناریها را
از درون قفس سرد رها می کردیم
آرزو می کردم
دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگی ست
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند

masram
Friday 7 October 2011, 04:29 PM
آخرین حرف تو چیست؟
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

masram
Friday 7 October 2011, 04:30 PM
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه،داشته باشد،بیا گناه کنیم
بیا بساط قرار و گل و محبت را
دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم
اگر به خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم
برای دلخوشی چشم هایمان هم هست
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

masram
Friday 7 October 2011, 04:33 PM
اگه دستم به جدایی (You can see links before reply) برسه ، اونو از خاطره ه (You can see links before reply)ا خط می زنم
از دل تنگ (You can see links before reply) تموم آدما، از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون ، با ستاره (You can see links before reply) ها قیامت می کنم
نمیذارم کسی عاشق (You can see links before reply) نباشه، ماهو بین همه قسمت می کنم
وقتی گاهی من و دل تنها (You can see links before reply) می شیم ، حرفای نگفتنی رو میشه دید
میشه تو سکوت (You can see links before reply) بین آدما ، خیلی از ندیدنی ها رو شنید
قصه ی جدایی (You can see links before reply) ما آدما ، قصه ی دوری (You can see links before reply) ماست از خودمون
قصه ی من و تو از لحظه ی عشق ، قصه ی سادگی گمشدمون
دوری من و تو (You can see links before reply) از لحظه عشق قصه سادگیه گم شده مون
اگه دستم به جدایی (You can see links before reply) برسه اونو از خاطرها خط میزنم
از دل تنگ (You can see links before reply) تموم آدما از شب و روز خدا خط میزنم

masram
Friday 7 October 2011, 04:36 PM
من از عشق گفتم
تو مدل ماشینم را پرسیدی
من از محبت گفتم
تو محل زندگیم را پرسیدی
من از دوست داشتن گفتم
تو وضعیت حسابِ بانکیم را جویا شدی
من از ارزش ها گفتم،ارزش هایی که قیمت ندارند،امّا تو
تو قیمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردی . . .
.

masram
Friday 7 October 2011, 04:37 PM
ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

masram
Friday 7 October 2011, 04:37 PM
شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی را

به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را

همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو

نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را

مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر

که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را

نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج

که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را

حضور سبز تو در خاطراتم تا ابد با قیست

کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را

masram
Friday 7 October 2011, 04:39 PM
آسمون ابری شده ، ستاره خوابه نازنین لذت یکی شدن با تو سرابه نازنین دریا تو نگاه تو قشنگ و آبی تر میشه اما سهم من ازش فقط یه خوابه نازنین همیشه قسمت من ازت یه خوابه نازنین همیشه بودن تو برام سرابه نازنین لمس عشقم که خیال توی قلبت می دونم دیگه چشمات و نبند نگاتو ازم نگیر هر کسی بهونه می خواد واسه زنده بودنش تو بیا بهونه باش و توی ذهن من نمیر تو بهونهء قشنگِ زندگیمی نازنین تو یه شعر موندگاری توی قلبم نازنین تو شبای بی کسی مو حسرت و دلواپسی مو تو طلوع خستگی مو که ندیدی نازنین گریه های بی صدا مو نشنیدی نازنین بغض تلخ این سکوت رو نشکستی نازنین خواستم این ترانه رو پیش کش چشمات بکنم تو خودت خدای این ترانه هایی نازنین هیچ بهانه ای نبود واسه دوباره دیدنت تو بهونه ی همه بهانه هایی نازنین