توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر های عاشقانه
صفحه ها :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
[
15]
sarveazad
Wednesday 6 March 2013, 09:34 PM
در نگاه ات همهی مهربانیهاست:
قاصدی که زندگی را خبر میدهد.و در سکوتات همهی صداها:
فریادی که بودن را تجربه میکند.
You can see links before replyدر نگاه ات همهی مهربانیهاست:
قاصدی که زندگی را خبر میدهد.و در سکوتات همهی صداها:
فریادی که بودن را تجربه میکند.
- - - Updated - - -
شانه ات مجاب ام می کنددر بستری که عشقتشنه گی ستزلال شانه های اتهم چنان ام عطش می دهددر بستری که عشقمجاب اش کرده است
- - - Updated - - -
شانه ات مجاب ام می کند
در بستری که عشق
تشنه گی ست
زلال شانه های ات
هم چنان ام عطش می دهد
در بستری که عشق
مجاب اش کرده است
- - - Updated - - -
شانه ات مجاب ام می کند
در بستری که عشق
تشنه گی ست
زلال شانه های ات
هم چنان ام عطش می دهد
در بستری که عشق
مجاب اش کرده است
sarveazad
Wednesday 6 March 2013, 09:58 PM
ای گور کن مکن...به خدا مرده نیست او...
کمتر بپرس از من شاعر که کیست او
یک قطره اشک بود....
یک قطره اشک تلخ، که جز دیده ی شرف...
بر دیدگان هیچکسی آشیان نداشت...
یک روح پاک بود
یک روح پاک که با پاکی سرشت
نام ورا به دفتر من جاودان گذاشت...
Patriote
Thursday 7 March 2013, 01:45 PM
به شکوه گفتم برم ز دل یاد روی تو آرزوی تو
به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی حدیث خود بر که افکنی
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟
گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری
گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری
کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم
کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم
به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر
به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر
به شکوه گفتم برم ز دل یاد روی تو آرزوی تو
به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی حدیث خود بر که افکنی
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا زا چه بشکنی؟
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟
نخفته ام به خیالی ، نخفته ام به خیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم ، خمار صد شبه دارم ، شراب خانه کجاست؟!!!
sarveazad
Thursday 7 March 2013, 05:10 PM
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود
چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا
از بد پشیمان میشوی الله گویان میشوی
آن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو را
از جرم ترسان میشوی وز چاره پرسان میشوی
آن لحظه ترساننده را با خود نمیبینی چرا
گر چشم تو بربست او چون مهرهای در دست او
گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا
گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن
گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها
چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
بانک شعیب و نالهاش وان اشک همچون ژالهاش
چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا
گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت
فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا
گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان
گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا
گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم
من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا
جنت مرا بیروی او هم دوزخست و هم عدو
من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا
گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری
که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا
گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت
هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی
ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن
تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را
اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود
یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا
چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد
ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا
گفتا که من خربندهام پس بایزیدش گفت رو
یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
- - - Updated - - -
تو را حتی توو رویامم ندیدم؛ ولی یه عمر جات خالیه پیشم/
ندیدمت چه احساس غریبی؛ ندیدم و برات دلتنگ میشم/
فقط بگو کدام هفته، کدام روز؛ کجا منتظر رسیدنت شم/
می خوام کاری بدم دست خودم که؛ خودم بهونه اومدنت شم/
سپردی دست کی پیراهنت را؛ که یه عمره برامون نمیاره/
چه بوی نرگسی می پیچه اینجا؛ اگه این باد سرگردان بذاره/
بیا تا کفترها دورت بگردن؛ براشون هرقدم دونه بپاشم/
چراغون می کنم پس کوچه ها را؛ شاید قسمت بشه این جمعه باشه/
Patriote
Thursday 7 March 2013, 05:31 PM
ای ساربان، ای کاروان
لیلای من کجا می بری
با بردن لیلای من
جان و دل مرا می بری
ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
در بستنِ پیمان ما
تنها گواه ما شد خدا
تا این جهان، بر پا بود
این عشق ما بماند بجا
ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
تمامی دینم، به دنیای فانی
شراره عشقی، که شد زندگانی
به یاد یاری، خوشا قطره اشکی
به سوز عشقی، خوشا زندگانی
همیشه خدایا، محبت دلها
به دلها بماند، بسان دل ما
که لیلی و مجنون فسانه شود
حکایت ما جاودانه شود
تو اکنون زعشقم گریزانی
غمم را ز چشمم نمی خوانی
ازاین غم چو حالم نمی دانی
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سختی ز شاخه غم
گل هستی ام را بچین و برو
که هستم من آن تک درختی
که در پای طوفان نشسته
همه شاخه های وجودش
زخشم طبیعت شکسته
ای ساربان، ای کاروان
لیلای من کجا می بری
با بردن لیلای من
جان و دل مرا می بری
ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
sarveazad
Thursday 7 March 2013, 05:34 PM
زمستان است و در سرما زنی مستانه وار
بیرون کند سر را
گشوید لاجرم در را
که تا بیرون رود بوی مخدرها
دمادم می روند بالا شراب ارغوانی را
سپس عریان شوند در پیش یکدیگر
و تن ها را به هم مالند و لبها را به هم
سایند
در اینجا کس نمی داند محارم چیست و
محرم کیست؟
برادر خواهر و خواهر برادر را
همین جا در پشت کوچه ی ویران
زنی با دخترش لرزان
هزاران کفر و نفرین بر زمان گویند
که شاید نیاید برف
و ناگفته نماند حرف
گو فردای آن روز که گویا شام تاری بود
برد ماشین شهرداری
هم او هم دخترش هم شیشه های خالی
مشروب مستان را
دکتر شریعتی
Patriote
Thursday 7 March 2013, 05:38 PM
زمستان است و در سرما زنی مستانه وار
بیرون کند سر را
گشوید لاجرم در را
که تا بیرون رود بوی مخدرها
دمادم می روند بالا شراب ارغوانی را
سپس عریان شوند در پیش یکدیگر
و تن ها را به هم مالند و لبها را به هم
سایند
در اینجا کس نمی داند محارم چیست و
محرم کیست؟
برادر خواهر و خواهر برادر را
همین جا در پشت کوچه ی ویران
زنی با دخترش لرزان
هزاران کفر و نفرین بر زمان گویند
که شاید نیاید برف
و ناگفته نماند حرف
گو فردای آن روز که گویا شام تاری بود
برد ماشین شهرداری
هم او هم دخترش هم شیشه های خالی
مشروب مستان را
دکتر شریعتی
اوههههههههههههههههه.
ایول بابا، ترکوندی ایول :41:
sarveazad
Thursday 7 March 2013, 05:42 PM
اوههههههههههههههههه.
ایول بابا، ترکوندی ایول :41:
ممنونم دوست گلم شما هم عالی هستی
چند وقت بود کسی به این تایپیکا سر نمی زد خیلی خوشحالم کردی
Patriote
Thursday 7 March 2013, 05:44 PM
والا تموم عمرم از اینترنت دایال آپ اینقدر کیف نکرده بودم.
دمت گرم، ایولا...
sarveazad
Thursday 7 March 2013, 05:49 PM
من به تو خندیدم
چون که می دانستمتو به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدیپدرم از پی تو تند دویدو نمی دانستیباغبانپدر پیر من استمن به تو خندیدمتا که با خنده خودپاسخ عشق تو را، خالصانه بدهمبغض چشمان تو لیکلرزه انداخت به دستان من وسیب دندان زده از دست من افتاد به خاکدل من گفت بروچون نمی خواست به خاطر بسپاردگریه تلخ تو راو من رفتمو هنوزسالهاست که در ذهن من آرام آرامحیرت و بغض نگاه تو ،تکرارکنان می دهد آزارمو من اندیشه کنان،غرق این پندارمکه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت؟!!!
- - - Updated - - -
والا تموم عمرم از اینترنت دایال آپ اینقدر کیف نکرده بودم.
دمت گرم، ایولا...
خوشحال میشم بازم ببینمتون.باز هم بی نهایت سپاسگزارم
Weather_Storm
Friday 8 March 2013, 01:06 AM
خوابم کن
با جادوی چشمانت
میان بالشی از پوست تنت
با رویایی عاشقانه بیتابم کن
از باران بگو
از شهریور
از زردها و قرمزها
از خیلبافیهایم
از پشت پنجره
از دوردستها
از هزاران مایل دورتر خوابم کن!
امید کیفری
Weather_Storm
Friday 8 March 2013, 01:48 AM
امشب
شاکی از بارون
که از بس
داره میباره
تو رو،
مثل کابوس
داره
جلو چشمام میآره
امید کیفری
sarveazad
Friday 8 March 2013, 08:52 AM
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه
شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست
کس ندیدست تو را یک نظر اندر همه عمر
که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست
آدمی نیست مگر کالبدی بی جانست
آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
جور تلخست ولیکن چه کنم گر نبرم
چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست
من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری
سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست
highland
Friday 8 March 2013, 09:50 AM
بیهوده انتظار تو را دارم
دانم دگر تو بازنخواهی گشت هر چند
اینجا بهشت شاد خدایان است
بی تو برای من
این سرزمین غم زده زندان است
Patriote
Friday 8 March 2013, 02:52 PM
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم / همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
sahar98
Sunday 10 March 2013, 02:56 PM
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن. . .
.
.
.
.
.
.
.
.
دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد .
"فروغ فرخزاد"
sarveazad
Sunday 10 March 2013, 07:56 PM
تا ببینی عشق را آئیینه وار
آتشی از جان خاموشت برآر
هر چه می خواهی. به دنیا در نگر
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت كند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو .خورشید وار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان میدهد زیبا بود
- - - Updated - - -
آرزویم این است .....
با نگاه سبز باران عشق را تعبیر کرد
زندگی راپر ز احساس کبو تر ها نمود
کینه را با نگاه ساده ای زنجیر کرد
همچو شبنم چشم را درچشم شقایهاگشود
طرح یک لبخند را بر برگ گل تصویر کرد
زندگی را می توان در خلوت هر صبحدم
با وضوئی با دعایی با خدا تقدیر کرد
کاش میشد لحظه ها را قاب کرد
روزهای تیره را خواب کرد
- - - Updated - - -
من دلم مي خواهد
خانه اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسي مي خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد ديگر
"خانه دوست کجاست؟ "
sarveazad
Monday 11 March 2013, 04:22 PM
چشم ها و چشمه ها خشک اند
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ
همچنان که نامها در ننگ!
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران، ای امید جان بیداران
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟؟
Patriote
Monday 11 March 2013, 05:43 PM
چشم ها و چشمه ها خشک اند
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ
همچنان که نامها در ننگ!
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران، ای امید جان بیداران
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟؟
ممنون واقعا کار قشنگی از شجریان بود.
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پری چهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار
اینم که دیگه از سعدی شیرازی بود
sarveazad
Monday 11 March 2013, 07:28 PM
گرچه پنهان ز نظر چهره ی زیبای تو نیست
چه کنم دیدهی من لایق دیدار تو نیست
هر که را مینگری گشته اسیر غم تو
کیست آن کس که در این درد گرفتار تو نیست
یوسف فاطمه (س) از پرده غیبت بهدر آی
که مرا طاقت خندیدن اغیار تو نیست
من و دل، از دل و جان هر دو خریدار توایم
دل ندارد بخدا هر که خریدار تو نیست
جان، نثار قدمت هر دم و هر صبح و غروب
مگر این بندهی تو عاشق دلدار تو نیست؟
دم به دم شکوه برم بر در آن رب وجود
که مرا طاقت هجران رخ یار تو نیست
sarveazad
Wednesday 13 March 2013, 07:47 PM
همتى كز پا نشستم یا على !
ماندهام، بر گیر دستم یا على !
تا به دیدار تو چشمم باز شد
از جهان دل بر تو بستم یا على !
مردم از مست مىخمخانهاند
من ز میناى تو مستم یا على
من ندانم چیستم، یا كیستم
از تو هستم هر چه هستم یا على
خواجگى كن، عهد مشكن گرچه من
عهد خود با تو شكستم یا على
پایه از چرخ بلندم برتر است
بر درت تا خاك پستم یا على
از گیاه خاك بُستان توأم
گر تبر زد، ور كَبَستم یا على
بر عطاى توست چشمم كز خطا
تیر فرصت شد ز شستم یا على
خلق اگر دل بر گدایان بستهاند
من گداى شه پرستم یا على
اى عصاى رهروان! دستى كه من
پاى خویش از تیشه خستم یا على
زاهدان در انتظار كوثرند
من خوش از جام الستم یا على
پایمردى كن ز لطفم دست گیر
«نیر» بى پا و دستم یا على
عید نوروز پیشاپیش بر همه عاشقان مخصوصا عاشقان مولای مردان حضرت علی(ع) مبارک
sarveazad
Wednesday 13 March 2013, 08:07 PM
عید بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عیدتان مبارک باد
عید ار بوی جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
روزه مگشای جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عید بنوشت بر کنار لبش
کاین می بیکران مبارک باد
عید آمد که ای سبک روحان
رطلهای گران مبارک باد
چند پنهان خوری صلاح الدین
بوسههای نهان مبارک باد
گر نصیبی به من دهی گویم
بر من و بر فلان مبارک باد
sahar98
Saturday 16 March 2013, 11:24 AM
جرم من چیست که شیدای نگاهت شده ام
آن قدر واله که انگشت نمایت شده ام
جرم من چیست که درکلبه تنهایی خویش
زاهد گوشه محراب لبانت شده ام
آخر ای اختر تابنده به دامان سپهر
جرم من چیست که رسوای زمانت شده ام
آمدی ساده نشستی به گلیم دل من
جرم من چیست که معشوق نوازت شده ام
ای که از شورجوانی خودت سرمستی
ساغری نوش که ساقی شرابت شده ام
آمدی ساده نشستی و چو طوفان رفتی
هیچ انگار ندیدی که خرابت شده ام
رفتی و بی خبر از خویش نمودی ما را
لحظه ای چند نظرکن نگرانت شده ام
ای که از حال دل من خبری نیست تو را
با خبر باش که من چشم به راهت شده ام
- - - Updated - - -
برو تنها مرا بگذار بس کن این ترحم را
تحمل می کنم هر جور باشد حرف مردم را
بدون عشق مردابی است این دنیا ... تصور کن
بگیری لحظه ای کوتاه از دریا تلاطم را
یکی دیگر خطا کرد و به پای ما نوشتی حکم
بگو تا کی بپردازیم ما تاوان گندم را
اگر هر آن در این آتش بسوزم باز خواهم ساخت
خودم با دست خود آماده خواهم کرد هیزم را
دلم تنگ است هی پهلو به پهلو می شوم امشب
تو اما شک ندارم خواب دیدی شاه هفتم را
Patriote
Saturday 16 March 2013, 05:39 PM
ز داغ حسرت در آتشم چون لاله امشب
دمـی نیـاسـایم از غمـــت ز ناله امشب
بیــا کــه بــی آتــشین لبـــت بـه نامرادی
چو لالـه نوشـم ز خـون دل پیالـه امشب
مایه ی نازی نغمه ی سـازی بـه دلنوازی
فکـر دلها کن چاره ما کن که چاره سازی
گلی نروید در این چمن به رنگ و بویت
فــروغ شبهــای مــا بـود زشمـــع رویت
بـه لــب رســد جـان بی دلان ز آرزویت
لطف یزدانی صبح خندانی به دلستانی
گلبن حسنی چشمه نوری امید جانی
sarveazad
Saturday 16 March 2013, 08:58 PM
عجیب است
نمی دانم
چطور یک ضمیر
یک " تو "
می تواند آرام جان باشد
طراوت زندگی باشد
نبض دست هایش نبض زندگی
و عطر موهایش ، عطر باران...
و صاحب این همه شعر
می دانی
دوست داشتن ساده است
درست به اندازه دل کوچک من و چشمهای زلال تو....
sarveazad
Saturday 16 March 2013, 10:28 PM
من به یک کلمه نیاز دارم
یک حرف که مرا کامل کند
یک حرف که مرا بفهمد
یک کلمه که همدم من باشد
یک کلمه که پشت و پناهم باشد
یک کلمه که آرام جانم باشد
من...
دلم یک آرزوی روشن میخواهد...
یک اتفاق شیرین...
من یک " تو " میخواهم....
sahar98
Friday 29 March 2013, 09:03 AM
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم .
دلت را می بویند
روزگار غریبی ست ، نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند .
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر
فروزان می دارند .
به اندیشیدن خطر مکن .
روزگار غریبی ست ، نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان اند بر گذر گاه مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست ، نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی ست ، نازنین
ابلیس پیروز مست
سور عزای مارا بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
- - - Updated - - -
زدرد عشق تو با کس حکایتی که نکردم
چرا جفای تو کم شد ؟ شکایتی که نکردم
چه شد که پای دلم را ز دام خویش رهاندی
از آن اسیر بلا کش حمایتی که نکردم
دم صبح خواب ديدم همه جا را آب گرفته
و من میخواهم فرار کنم.
دنبال صدای تو میگشتم
که با خودم ببرم.
در راه گفتم
نخواه برای سهم کوچکی از صدای تو
اينقدر دلم بلرزد.
کجايی؟
عباس معروفی
sahar98
Tuesday 9 April 2013, 02:27 PM
کس درآن عالم بجز یکتا نبود
هیچ پیداتر ز ناپیدانبود
نیستی یک فکر صاف وساده بود
تا زهستی دم زند آماده بود
عشق عریان بود و پیراهن نداشت
عقل کاری غیر فهمیدن نداش
روح پُربود از تب بی پیکری
نقش دل می زد به لوح دلبری
هوش بود از باده ی توحید مست
سر نبود آنجا وگرنه می شکست
لامکان دست مکان در دست داشت
در خود این امکان که صورت بست داشت
عاقبت آمد دل تنها به تنگ
شیشه ی تنهائی خود زد به سنگ
تشنگی در آب حیوان سبز شد
زندگی جوشیدو پنهان سبز شد
رفته رفته مغز هستی بست پوست
وصل شد پیدا به ناپیدای دوست
You can see links before reply
melodi70
Tuesday 9 April 2013, 05:13 PM
در میان ماه رویان ماه من تویی
گر نترسم از خدایم گویم خدای من تویی
کاش بودم تک محصل در کلاس قلب تو
تا وجودم دانه گیرد از محبت های بی پایان تو
- - - Updated - - -
سو زانم این گونه خاموشم مکن
گر با تو نیستم اما فراموشم مکن
LiOneL999
Sunday 14 April 2013, 10:41 AM
تو که تنها نمی مونی
منِ تنها رو دعا کن
خاطراتمو نگه دار
اما دستامو رها کن...
santor123
Sunday 14 April 2013, 10:55 AM
بر گل سرخ نوشتم باران
تو لبهایم را بوسیدی
- - - Updated - - -
بر گل سرخ نوشتم باران
تو لبهایم را بوسیدی
sarveazad
Monday 15 April 2013, 12:03 PM
دلم می خواهد در این ازدحامی که انگار تمام هم نمی شود
بیاستم یک گوشه ی خیال
تو حرف بزن
من می خندم
تو بشمار
من تکرار می کنم
بی خیال نگاه های چپ چپ آدم هایی که می گذرند
بیا تا انتهای خیابان بدویم...
Padma
Monday 15 April 2013, 08:59 PM
عاشق تر از این بودم اگر لحظه ی پرواز
در دست نجیب تو کلید قفسم بود
عاشق تر از این بودم اگر عطر نفسهات
در لحظه ی بی همنفسی ‚ همنفسم بود
عاشق تر از این بودم اگر فاصله ها را
این آینه ی شب زده تکرار نمی کرد
عاشق تر از این بودم اگر هق هق ما را
این سایه ی سرمازده انکار نمی کرد
با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی
تو نقش تبسم را ‚ از آینه دزدیدی
عاشق تر از این بودم اگر در شب وحشت
مثل تپش زنجره نایاب نبودی
عاشق تر از این بودم اگر وقت عبورم
آنسوی سکوت پنجره خواب نبودی
عاشق تر از این بودی اگر ثانیه ها را
اندوه فراموشی من تار نمی کرد
عاشق تر از این بودی اگر این دل ساده
اسرار مرا پیش تو اقرار نمی کرد
با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی
تو نقش تبسم را ‚ از آینه دزدیدی...
"یغما گلرویی"
sahar98
Tuesday 16 April 2013, 02:51 PM
رویای واقعی کاش بیایی..دستم را بگیری..با هم برویم به یک جایی که معلوم نیست کجاست
تو باشی. من باشم. لبخند باشد
و دنیایم خالی شود از دلهره های روزمره
تمام شک هایم را در کیسه ی آبی رنگ بریزم
و پشت در بگذارمشان.
در را به روی هر چه که به انتخاب من نبود، ببندم
نفسی تازه کنم
و باز
تو باشی
نگاهت باشد
گرمی دستانت باشد
آغوشت باشد
و من هر لحظه گم شوم در خیال تو...
کاش واقعی شود این خیال من
بعد بیایی، دستم را بگیری. باهم برویم به یک جایی که معلوم نیست کجاست...
به چشم هات خیره می شوم
چقدر دنیایم گیراست...
- - - Updated - - -
لاجوردی نقشــ میزنم تورا
میانـــ حجمـــ بی ثباتـــ خیال هایم.
و عجیبــ برایمــ ستودنی ستـــ
که در کشاکشــ این روزهای هفتـــ رنگـــ
تو رنگــ عوض نکرده ای
و منــ
مغرورانه
به تو میبالمـــ
یادگار روزهای لاجوردی منــ ...
You can see links before reply
sahar98
Wednesday 17 April 2013, 11:47 AM
سفر را دوست دارم ...
اما آنگاه که هم قدم تو باشم سوی
جنگلهای مه گرفته ...
کنار دریای آرامش لحظه های با تو بودن
نم نم باران
و حریق آتشی که ما ساخته ایم از هیزم های خشک
بوی خاک
وصدای آرشه ی ویالون من ...
و صدای دوست داشتنی تو
که برایم میخوانی
باز
ای الهه ی ناز !.!.!
You can see links before reply
sarveazad
Saturday 20 April 2013, 07:32 PM
وحشت از عشق كه نه ، ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه كه نه ، ترسم از خاتمه هاست
ترس بيهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست
صحبت از كشتن ناخواسته عاطفه هاست
كوله باري پر از هيچ ، كه بر شانه ماست
گله از دست كسي نيست ، مقصر دل ديوانه ماست . . .
sahar98
Wednesday 24 April 2013, 02:27 PM
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره ی کبود ، اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟
در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟
- - - Updated - - -
بغضهای کال من ، چرا چنین ؟
گریه های لال من ، چرا چنین ؟
جزر و مد یال آبی ام چه شد ؟
اهتزاز بال من ، چرا چنین ؟
رنگ بالهای خواب من پرید
خامی خیال من ، چرا چنین ؟
آبگینه تاب حیرتم نداشت
حیرت زلال من ، چرا چنین ؟
دل مجال پایمال درد بود
تنگ شد مجال من ، چرا چنین ؟
خشک و خالی و پریده لب دلم
کاسه ی سفال من ، چرا چنین ؟
داغ تازه ی تو ، داغ کاغذی
داغ دیر سال من ، چرا چنین ؟
هر چه و همه ، تمام مال تو
هیچ و هیچ مال من ، چرا چنین ؟
سال و ماه و روز تو چرا چنان ؟
روز و ماه و سال من ، چرا چنین ؟
در گذشته ، سرگذشتم این نبود
حال، شرح حال من ، چرا چنین ؟
ای چرا و ای چگونه ی عزیز !
جرأت سوال من ، چرا چنین ؟
LiOneL999
Wednesday 24 April 2013, 04:10 PM
هميشه بايد کسي باشد.../که معنی سه نقطههای انتهای جملههایت را بفهمد/همیشه باید کسی باشد.../تا بغضهايت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد/باید کسی باشد.../که وقتی صدایت لرزید بفهمد/که اگر سکوت کردی، بفهمد/کسی باشد.../که اگر بهانهگیر شدی بفهمد/کسی باشد../.که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن/بفهمد به توجهش احتياج داري/بفهمد که درد داری/که زندگی درد دارد/که دلگیری/بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است/بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران،/برایِ یك آغوشِ گرم تنگ شده است/همیشه باید کسی باشد/همیشه...!///
sarveazad
Friday 26 April 2013, 07:48 PM
خـــــدایـــــا
یک مـــــرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار .
خســـــته ام . . .
یا طلـــــبم را بده , یا طلـــــبت را بگیر !
sahar98
Monday 29 April 2013, 10:05 PM
پی حس همون روزام
پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا
به حد مرگ میخوامش
دلم میخواد عاشق شم
آخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده
من این دردو ازت میخوام
اگه این زندگی باشه
من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مُردم، حواسم نیست!
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاست
من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی با خودم میگم
شاید مردم، حواسم نیست!
بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن، من به بد جایی رسیدم
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن، حال من خیلی خرابه
اگه این زندگی باشه
من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم، حواسم نیست!
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاست
من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم روزا
که گاهی با خودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
Patriote
Monday 29 April 2013, 10:10 PM
خواهم که بر زلفت،زلفت، هر دم زنم شانه
ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی چشم نرگست مستانه مستانه
خواهم بر ابرویت، رویت، هر دم کشم وسمه
ترسم که مچنون کند بسی، مثل من کسی، چشم نرگست، دیوانه دیوانه
یک شب بیا منزل ما،حل کن دوصد مشکل ما
ای دلبر خوشگل ما، دردت به جان ما شد، روح و روان ما شد
خواهم که بر چشمت،چشمت، هر دم کشم سرمه
ترسم پریشان کند بسی، حال هر کسی، چشم نرگست، مستانه مستانه
خواهم که بر رویت، رویت، هر دم زنم بوسه
ترسم که نالان کند بسی، مثل من کسی، چشم نرگست، جانانه جانانه
شوریده شیرازی
sarveazad
Tuesday 30 April 2013, 08:41 PM
معصومانه ترین نگاه تنها در صورت مادر نقش می بندد.
و صادقانه ترین عشق در وجود مادر شعله ور میشود.
Patriote
Tuesday 30 April 2013, 10:00 PM
ایرج میرزا:داد معشوقه به عاشق پیغام
كه كند مادر تو با من جنگ
هركجا بیندم از دور كند
چهره پرچین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازك من تیر خدنگ
مادر سنگدلت تا زنده است
شهد در كام من و تست شرنگ
نشوم یكدل و یكرنگ ترا
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری
دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا برد زاینه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد
خیره از باده و دیوانه زبنگ
رفت و مادر را افكند به خاك
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود
دل مادر به كفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین
و اندكی سوده شد او را آرنگ
وان دل گرم كه جان داشت هنوز
اوفتاد از كف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید كز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ
sahar98
Saturday 4 May 2013, 04:50 PM
اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند
اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند
mute92
Sunday 5 May 2013, 07:38 AM
پروردگارا
از عشق امروزمان چيزي
براي فردايمان باقي بگذار
به اندازه يك نگاه
به اندازه يك لبخند
تا به ياد داشته باشيم
كه روزي
عاشق بوديم .
faramarzlotfy
Sunday 5 May 2013, 10:37 PM
می خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد بجان پاک من وتو
در سبزه نشین و می روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من وتو
mute92
Monday 6 May 2013, 08:35 AM
صداي زندگي را مي شنوم ...
همه جا ...
فرا مي خواند ما را ...
تو را ...
براي در آغوش كشيدن معشوقت ...
مرا
براي در آغوش كشيدن زانوي غم ...
Mehrdad_f
Monday 6 May 2013, 01:15 PM
اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند
اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند
زیر باران بودم، همره غم تنها *** چشم زیبایت گشت، در مه شب پیدا
با دوچشمت گفتم: بی خبر از مایی *** از غروب و باران، حال ما جویایی؟
هیچ میگویی او، زیر باران تنهاست؟ *** یاد داری گفتی: باتو باران زیباست؟
تو که گفتی هر شب، در خیالم هستی *** سرخی چشمانت، داده بر من مستی
حال زیر باران، با که هم آغوشی؟ *** زیر باران با او، باده هم مینوشی؟
چشمت آرام چکاند، قطره قطره شبنم *** لحظه ای بارید او، مثل باران نم نم
مثل باران نه که چون، سیل در جوش و خروش *** با غم چشمانت، رفت از سر، هم هوش
قطره قطره اشک، بر رخم **** نواخت *** تا که بگشودم چشم، قلبم از غصه گداخت
گفتم: ای سنگین دل، تو نبار بر حالم *** شیشه را می شکند، سنگ اشکت یارم
چشمت از غصه به من، خیره ماند و حیران *** گفت: زیر باران، بی تو ام سرگردان:12::12::12::12::12::9:
sahar98
Monday 6 May 2013, 01:29 PM
زیر باران بودم، همره غم تنها *** چشم زیبایت گشت، در مه شب پیدا
با دوچشمت گفتم: بی خبر از مایی *** از غروب و باران، حال ما جویایی؟
هیچ میگویی او، زیر باران تنهاست؟ *** یاد داری گفتی: باتو باران زیباست؟
تو که گفتی هر شب، در خیالم هستی *** سرخی چشمانت، داده بر من مستی
حال زیر باران، با که هم آغوشی؟ *** زیر باران با او، باده هم مینوشی؟
چشمت آرام چکاند، قطره قطره شبنم *** لحظه ای بارید او، مثل باران نم نم
مثل باران نه که چون، سیل در جوش و خروش *** با غم چشمانت، رفت از سر، هم هوش
قطره قطره اشک، بر رخم **** نواخت *** تا که بگشودم چشم، قلبم از غصه گداخت
گفتم: ای سنگین دل، تو نبار بر حالم *** شیشه را می شکند، سنگ اشکت یارم
چشمت از غصه به من، خیره ماند و حیران *** گفت: زیر باران، بی تو ام سرگردان:12::12::12::12::12::9:
خسته شدم از تو و اون لحن چشات
خسته شدم دنبال چی می گردی باز
می خوای همش ثابت کنی منم اون آدم بده
باشه قبول تو راست میگی خاطره هامو پس بده
دیگه برام مهم نیست هرچی که اومد به سرم
برام دیگه گریه نکن مگه نمیگی من بدم؟
دارم میرم از پیش تو از همتون خسته شدم
همه شدید آدم خوبه منم که اون آدم بدم
واسه دلت غصه نخور یکی میاد به جای من
میشه تموم آرزوت یادت میره منو نترس
واسه دلت غصه نخور یکی میاد به جای من
میشه تموم آرزوت یادت میره منو نترس
:17::12:
Mehrdad_f
Monday 6 May 2013, 02:04 PM
خسته شدم از تو و اون لحن چشات
خسته شدم دنبال چی می گردی باز
می خوای همش ثابت کنی منم اون آدم بده
باشه قبول تو راست میگی خاطره هامو پس بده
دیگه برام مهم نیست هرچی که اومد به سرم
برام دیگه گریه نکن مگه نمیگی من بدم؟
دارم میرم از پیش تو از همتون خسته شدم
همه شدید آدم خوبه منم که اون آدم بدم
واسه دلت غصه نخور یکی میاد به جای من
میشه تموم آرزوت یادت میره منو نترس
واسه دلت غصه نخور یکی میاد به جای من
میشه تموم آرزوت یادت میره منو نترس
:17::12:
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
mute92
Wednesday 8 May 2013, 10:27 AM
تكه هاي قلبم را
با تو قسمت مي كنم
شايد هيچ اثري بر سرماي زمستاني دستانت نداشته باشد
اما شايد براي لحظه اي
گرماي عشق واقعي را
در دستانت احساس كني .
Mehraneh
Wednesday 8 May 2013, 11:05 AM
دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
ع. معروفی
mute92
Wednesday 8 May 2013, 12:01 PM
تنهايي را دوست دارم
زيرا بي وفا نيست
تنهاييي را دوست دارم
زيرا عشق دروغي در آن نيست
تنهايي را دوست دارم
زيرا در كلبه تنهايي
خواهم گريست
و انتظار كشيدنم را پنهان خواهم كرد .
Patriote
Thursday 9 May 2013, 09:32 PM
اي ساربان آهسته رو كآرام جانم ميرود
وان دل كه با خود داشتم با دلستانم ميرود
من ماندهام مهجور از او بيچاره و رنجور از او
گويي كه نيشي دور از او در استخوانم ميرود
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان كنم ريش درون
پنهان نميماند كه خون بر آستانم ميرود
محمل بدار اي ساروان تندي مكن با كاروان
كز عشق آن سرو روان گويي روانم ميرود
او ميرود دامن كشان من زهر تنهايي چشان
ديگر مپرس از من نشان كز دل نشانم ميرود
برگشت يار سركشم بگراشت عيش ناخوشم
چون مجمري پرآتشم كز سر دخانم ميرود
با آن همه بيداد او وين عهد بيبنياد او
در سينه دارم ياد او يا بر زبانم ميرود
بازآي و بر چشمم نشين اي دلستان نازنين
كآشوب و فرياد از زمين بر آسمانم ميرود
شب تا سحر مينغنوم و اندرز كس مينشنوم
وين ره نه قاصد ميروم كز كف عنانم ميرود
گفتم بگريم تا ابل چون خر فروماند به گل
وين نيز نتوانم كه دل با كاروانم ميرود
صبر از وصال يار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد كار من هم كار از آنم ميرود
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود
سعدي فغان از دست ما لايق نبود اي بيوفا
طاقت نميارم جفا كار از فغانم ميرود
sahar98
Saturday 11 May 2013, 09:22 PM
گوشه ای میخواهم خلوت و دنج
خودم باشم و خودم
و یک قلم از جنس تنهایی
و یک نیمکت چوبی
میخواهم امشب تو را بکشم
و یک بادبادک در دستت
مثل خودِ آنوقت هایم
بادت می آید ؟
مرا هوا میکردی
دورت میچرخیدم
تو میخندیدی
می دانی خوبیِ نقاشی چیست ؟
تو هستی
من هستم
لبخندت هست
و هست
و هست
و هست
میخواستم تکلیفم را امشب با تو روشن کنم
ولی باز هم نشد
تو هستی و
من هستم و
لبخندت
باشد برای فرصتی دیگر
تو که همیشه هستی دیگر
اگر من بودم ...
sahar98
Saturday 11 May 2013, 09:37 PM
حسرت.....
یعنی روبه رو یم نشسته ای....
و باز خیسی چشمانم را ان دستمال خشک وبی احساس پاک می کند......!
حسرت.....
یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد
اما
نتوانم از دلتنگی به ان پناه ببرم.....!
حسرت.....
یعنی نبودن تو در عین بودنت
Mehrdad_f
Sunday 12 May 2013, 10:55 AM
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن (You can see links before reply)دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمیبینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی (You can see links before reply)را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب (You can see links before reply)جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
اثر پل الوار و ترجمه احمد شاملو (You can see links before reply)
sahar98
Sunday 12 May 2013, 11:04 AM
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل (You can see links before reply)سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
قیصر امین پور (You can see links before reply)
Mehrdad_f
Sunday 12 May 2013, 11:10 AM
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق (You can see links before reply)جوابی به سوال تو ندارم
ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی (You can see links before reply)
sahar98
Sunday 12 May 2013, 11:28 AM
از گم شدن همه میترسیم
اما
زیباترین روز زندگیام
روزی بود که با تو در میانه جنگـل
گم شدیم.
گروس عبدالملکیان (You can see links before reply b%8c%d8%a7%d9%86)
You can see links before reply
Mehrdad_f
Sunday 12 May 2013, 11:42 AM
اگر شعرهای من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی.
حالا
هی بیا و بگو
چنین است و چنان است.
اصلاً
مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
مهم نیست
خانهات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم.
خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد.
sahar98
Sunday 12 May 2013, 11:47 AM
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز (You can see links before reply) از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیشرو و باز پسی نیست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم، به تو بر میخورم اما
آنسان شدهام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست
در عشق (You can see links before reply)خوشا مرگ (You can see links before reply)که این بودن ناب است
وقتی همهی بودن ما جز هوسی نیست
هوشنگ ابتهاج (You can see links before reply)
You can see links before reply
Mehrdad_f
Sunday 12 May 2013, 11:53 AM
هوا را از من بگیر، خنده ات را نه!
هوا را از من بگیر خندهات را نه !
نان را از من بگیر، اگر میخواهی
هوا را از من بگیر، اما
خندهات را نه
گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که میکاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز میکند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو میزاید
از پس نبردی سخت باز میگردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خندهات که رها میشود
و پرواز (You can see links before reply)کنان در آسمان مرا میجوید
تمامی درهای زندگی (You can see links before reply)را
به رویم میگشاید
عشق من، خنده تو
در تاریکترین لحظهها میشکند
You can see links before reply
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته
خنده تو، در پاییز
در کناره دریا
موج کفآلودهاش را
باید برافروزد،
و در بهاران، عشق (You can see links before reply)من
خنده ات را میخواهم
چون گلی که در انتظارش بودم
بخند بر شب
بر روز، بر ماه
بخند بر پیچاپیچ خیابانهای جزیره،
بر این پسر بچه کمرو
که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم میگشایم و میبندم،
آنگاه که پاهایم میروند و باز میگردند
نان را، هوا را
روشنی را، بهار (You can see links before reply)را
از من بگیر
اما خندهات را هرگز !
تا چشم از دنیا نبندم
پابلو نرودا
sahar98
Sunday 12 May 2013, 11:56 AM
به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل (You can see links before reply)واشده دورترین بوته خاک.
روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران (You can see links before reply)به صدا میآید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی (You can see links before reply)من.
سهراب سپهری (You can see links before reply)
You can see links before reply
sahar98
Sunday 12 May 2013, 12:08 PM
خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست
خورشید
از آنجا که غروب می کند
طلوع نمی کند
Mehrdad_f
Sunday 12 May 2013, 12:13 PM
خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست
خورشید
از آنجا که غروب می کند
طلوع نمی کند
نبض مرا بگیر
نبضم نمیزند
انگار مرده ام
انگار رفته ام
در برزخی که تو
آرام خفته ای
با چشم های باز
خوابیده ای ولی
این بار چشم تو
بیمارو خسته (You can see links before reply)نیست
چشمان باز تو
لبخند میزند
اما سکوت (You can see links before reply)تو حرفی نمیزند
بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
اشک مرا بشوی
نبض مرا بگیر
نبضم نمیزند
انگار مرده ام
شاید سکوت تو تنها مقصر است
در این کویر عشق
ما جانمان یکی است
وای این سکوت تلخ
پایان زندگی (You can see links before reply)است
حرفی نمیزنی، نبضت نمیزند
انگار مرده ای
بی تاب می شوم
فریاد میزنم
وای از سکوت تو…وای از سکوت تو:12:
sahar98
Sunday 12 May 2013, 12:16 PM
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ (You can see links before reply)سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل (You can see links before reply)ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
Mehrdad_f
Sunday 12 May 2013, 12:19 PM
دلم برای کسی تنگ است
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعرهای قشنگی
چون پرواز (You can see links before reply) پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
و پایان داد
کسی
…
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود
sahar98
Sunday 12 May 2013, 12:27 PM
به خدا (You can see links before reply)دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای ترا به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اما…………
چقدر با همهء عاشقیم محزونم
و به یاد همهء خاطره های گل (You can see links before reply)سرخ
مثل یک شبنم افتاده ؛ زغم مغمومم
من صبورم اما…………..
بی دلبل از قفس کهنهء شب میترسم
بی دلیل از همهء تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ؛ از شب متروک دلم دور کند می ترسم
من صبورم اما…………….
آه………….این بغض (You can see links before reply)گران صبر نمی داند چیست
sahar98
Sunday 12 May 2013, 09:48 PM
ای آرزوی اولین گام رسیدن
بر جادههای بیسرانجام رسیدن
کار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دلهای ناکام رسیدن
کی میشود روشن به رویت چشم من، کی؟
وقت گل (You can see links before reply)نی بود هنگام رسیدن؟
دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پختهی راه است و من خام رسیدن
بر خامیام نام تمامی میگذارم
بر رخوت درماندگی نام رسیدن
هرچه دویدم جاده از من پیشتر بود
پیچیده در راه است ابهام رسیدن
از آن کبوترهای بیپروا که رفتند
یک مشت پر جا مانده بر بام رسیدن
ای کال دور از دسترس! ای شعر (You can see links before reply)تازه!
میچینمت اما به هنگام رسیدن
قیصر امین پور (You can see links before reply)
You can see links before reply
- - - Updated - - -
Weather_Storm
Monday 13 May 2013, 12:34 AM
در تاریکی روان بودی
لطیفتر از بودن بود.
حالا که قطره اشکی چنان زنده
میتواند چهرهات را بیازارد
محتاط
تا خویشتن خویش
میروی...
Mehraneh
Monday 13 May 2013, 06:25 PM
شطرنج (You can see links before reply) بازی ما سال هاست که شروع شده...
مترسکی گرفتار شطرنج زندگی...
بازی سیاه و سفید...
و نه حتی خاکستری...
و من ، آن مهره ی همیشه تاریک در خانه های همیشه تاریک قدم گذاشته ام...
رخت را به رخم بکش...
من مات توام...
سالهاست که مات توام...
ملکه ی روشنی ها ...
سالهاست که از این شطرنج ، تنها رنجش برای من است...
اما شیرین ترین رنج از آن من است وقتی مات تو می شوم...
مات توام...
"مهرانه مظفری"
sahar98
Monday 13 May 2013, 07:04 PM
اگه من عاشق (You can see links before reply)دیوار بودم .. ترک میخورد و یه پنجره میشد
اگه غم چشامو آینه میدید .. دلش درگیر این منظره میشد
اگه تنهاییمو به شب میگفتم .. همه شهرو برام بیدار میکرد
اگه با کوه درددل میکردم .. صدامو لااقل تکرار میکرد
نشون میدی به من بیاعتنایی .. تو رو میخوام ولی به چه بهایی!؟
شاید با مهربونی زیادم .. خودمو اشتباه توضیح دادم!
منم اونکه میون شب تیره .. نتونست هیچکی نادیدهم بگیره!
همونکه با نگاهش به تو فهموند .. میشه مغرور بود اما نرنجوند!
میرم جایی که گریهم بیصدا شه .. فراموش کردنم آسون نباشه
از این تقدیر میلرزه وجودم .. من امتحانمو پس داده بودم
مونا برزویی (You can see links before reply)
You can see links before reply
- - - Updated - - -
sahar98
Monday 13 May 2013, 07:30 PM
این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه
دکتر افشین یداللهی
sahar98
Monday 13 May 2013, 07:47 PM
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال» وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسأله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسأله هاست
فاضل نظری
Weather_Storm
Tuesday 14 May 2013, 12:54 AM
قهوهات را بخور
آرام گوش کن
شاید با هم دوباره قهوهای نخوریم
و فرصت دیگری نباشد
برای حرف زدن
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 10:52 AM
دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن!
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری!
دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می داری!
دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق!
دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند!
دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرامیخواهی!
دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق!
دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می کنی.
Weather_Storm
Tuesday 14 May 2013, 11:37 AM
به سوی پنجره میروم
با سرانگشتم
اسم تو را مینویسم
چه زود محو میشوی...
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 02:20 PM
وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه (You can see links before reply)میکنم
زیباییات را با بهار (You can see links before reply)گاه اشتباه میکنم
از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود
عطر تنت میپیچد و دنیا معطر میشود
گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو
از شانه جاری میشود چون آبشاری موی تو
چون برگ گل (You can see links before reply)در بسترم میگسترانی بوی خود
من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود
آسیمه میخیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق (You can see links before reply)من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر
من بی تو (You can see links before reply)میمیرم نرو، من بی تو میمیرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو میگویی همان
در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
میخوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت
شاهکار بینشپژوه
You can see links before reply
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 02:39 PM
نمیمیرد دلی کز عشق (You can see links before reply)میگوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد
نمیخوابد دو چشم عاشق (You can see links before reply)نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها
نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است
تو میمانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار
تو میخوانی
بهاران با ترنمهای هر باران
تو میبینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق
تو را با مرگ (You can see links before reply)کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت
الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی
تو در هر شعله میمانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر میخوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، میبوسد
دوباره عشق میجوشد
تو چون نوری
سیاهی میرود،
اما تو میمانی..
کیوان شاهبداغی
You can see links before reply
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:05 PM
دنبال من میگردی و حاصل ندارد
این موج عاشق (You can see links before reply)کار با ساحل ندارد
باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
من خام بودم، داغ دوری (You can see links before reply)پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
از برف اگر آدم بسازی دل (You can see links before reply)ندارد
باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد
شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق میشود ساحل ندارد
مهدی فرجی (You can see links before reply)
You can see links before reply
SHORIDE
Tuesday 14 May 2013, 03:07 PM
You can see links before reply
تقدیم به اوکه نبود،
ولی حس بودنش بر من
شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است
که
آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ دلم می آورد
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:17 PM
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوشتر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
تو زهری، زهر گرم سینهسوزی،
تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.
بسی گفتند: – «دل از عشق (You can see links before reply)برگیر!
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل (You can see links before reply)به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما … نوشداروست!
چه غم دارم که این زهر تبآلود،
تنم را در جدایی (You can see links before reply)میگدازد
از آن شادم که در هنگامهی درد،
غمی شیرین دلم را مینوازد.
اگر مرگم به نامردی نگیرد:
مرا مهر تو در دل جاودانیست.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
تو را دارم که مرگم زندگانیست.
فریدون مشیری (You can see links before reply)
You can see links before reply
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:31 PM
من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم
صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم
نامم را خواندی.. گفتی بارانم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم
بی تو نه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی
باران مهام
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:43 PM
آسمان گفت که امشب، شب توست
سرخی صورت گل، از تب توست
آنچه تا عشق (You can see links before reply)مرا بالا برد
بوسه گاهیست که نامش لب توست
سمانه گل (You can see links before reply)محمدی
You can see links before reply
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:54 PM
پیش از آنی که با غزل (You can see links before reply)آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل (You can see links before reply)نمیتابید، خانه ام انتهای عالم بود
کنج آیینهام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بیسحرگاه خنده خیست، باغ بیباغ، قحط شبنم بود
تا رسیدی خدا (You can see links before reply)تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود
محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود
بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود
چشمهایت مرا صدا میکرد، روح من سر به زیر میانداخت
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشقبازیام کم بود
ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق (You can see links before reply)از روی سادگی خندید
جای انگشتهای حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:08 PM
تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران (You can see links before reply)میخواستم
میخواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه (You can see links before reply)کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم…
احمدرضا احمدی بیرجندی
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:21 PM
You can see links before reply
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم
که چون شببو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد
و الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم
شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق (You can see links before reply)است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم
“مرا چشمان دل (You can see links before reply)سنگی به خاک تیره بنشانید”
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
شاعر: علیرضا بدیع (You can see links before reply)
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:32 PM
You can see links before reply
مهربانم
دیگر نگران تنهایی (You can see links before reply)من نباش
این روزها
دل خوش به محبت (You can see links before reply)غریبه ای هستم
و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن می کنی
بیاندیش به بادبادک های بر باد رفته
و کوکانی که پشت چراغ های قرمز
به جای بادبادک معصومیتشان را به باد می دهند
سمانه گل (You can see links before reply)محمدی
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:45 PM
You can see links before reply
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا (You can see links before reply)می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی فریدون مشیری (You can see links before reply)
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:55 PM
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
شراب شعر (You can see links before reply)چشمان تو
هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز (You can see links before reply)
رود آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را
همان جاها، که شب ها در رواق کهکشان ها عود می سوزند
همان جاها، که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها، که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جاها که پشت پرده شب، دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار (You can see links before reply)است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا، همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه، لرزان از نسیم سرد پاییز (You can see links before reply)است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو می کند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام، ناگاه
تو را از دور می بینم که می آیی
تو را از دور می بینم که میخندی
تو را از دورمی بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد تو را در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس!
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
فریدون مشیری (You can see links before reply)
You can see links before reply
sarveazad
Tuesday 14 May 2013, 05:10 PM
چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟
با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟
- - - Updated - - -
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
بااشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . . .
- - - Updated - - -
بر من ندایی نو تویی تو!
آن گاه که تپش آن دو پلک نازکت
به ناگاه سکوت پوچ سالیان دورترم را
که به خجلت سحرگاهی نوبالغان عذب می مانست فروکوفت
برای سِحر چشمانت همان یک دم بسنده کرد
که اعماق سیاه زندیقی ام را پیشاپیش شکوه عشقت به سجده اندازد
آن تبسم کودکانه ات را
که در ژرفای یک انحنای بی مانند به سقوطی نستوه می ماند
چه گویم که چگونه خاطره را به تنها سپردن آن وا خواهد داشت؟
تو را با کدامین هجا
کدامین دست نبشته و کلام
توان به وصف کشید
تو را باید سرود، به آهنگ هزار رودی که بر لبانت جاریست
در امتداد شب مسلول چشمان سیاهت
تو را باید به حظ نشست
تو را باید بوسه داد، به مهرابه ی لبانی که از شبنم شقایق ها تَر گشته
بهین دخت نیکو سرشت
چه عاشقانه دوستت دارم.
sarveazad
Tuesday 14 May 2013, 05:29 PM
عشق یعنی چون محمد پا به راه عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بٌت پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره ودریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد ومحنت در درون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی یک سلام ویک درود
sahar98
Tuesday 14 May 2013, 08:22 PM
از غم خبری نبود اگر عشق (You can see links before reply)نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره کبود اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود
در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش است
از این همه دل (You can see links before reply)چه سود اگر عشق نبود
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود
قیصر امین پور (You can see links before reply)
Mehrdad_f
Tuesday 14 May 2013, 08:49 PM
دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن!
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری!
دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می داری!
دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق!
دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند!
دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرامیخواهی!
دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق!
دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می کنی.
امروز روزِ توست، ای مهربانترین فرشتهی خدا.
You can see links before reply
بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟
صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟
آن زمان که خط خطی های بیقراری ام را با مهر و محبّتت پاک میکردی و با صبر و بردباری کلمه به کلمه ی زندگی (You can see links before reply)را به من دیکته میگفتی خوب به خاطرم مانده است.
و من باز فراموش میکردم محبت (You can see links before reply)تشدید دارد.
در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من آمدی، بار ها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی.
آری، از تو آموختم، حتی در سخت ترین شرایط،
امید را هرگز از یاد نبرم.
sarveazad
Tuesday 14 May 2013, 09:15 PM
لحظه دیدار نزدیک ست. باز من دیوانه ام ٬ مستم.
باز می لرزد ٬ دلم ٬ دستم.
باز گوئی در جهان دیگری هستم.
های ! نخراشی بغفلت گونه ام را ٬ تیغ !
های نپریشی صفای زلفکم را ٬ دست !
و آبرویم را نریزی دل !
- ای نخورده مست -
لحظه ی دیدار نزدیک ست.
Weather_Storm
Tuesday 14 May 2013, 09:49 PM
دلم گرفته برایت
زبانِ سادهیِ عشق است
سلیس و ساده بگویم:
دلم،
گرفتهِ برایت!
SHORIDE
Wednesday 15 May 2013, 08:59 AM
هر که دلارام دید ، از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص ، هر که در این دام رفت
یاد تو می رفت و ما ، عاشق و بی دل بُدیم
پرده برانداختی ، کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز ، چیست که در خانه تافت ؟
سرو نروید به بام ، کیست که بر بام رفت
مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت ، خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ، ننگ شد و نام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست ، باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت ، یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان ، چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فروشد به کام ، عقل به ناکام رفت
SHORIDE
Wednesday 15 May 2013, 09:34 AM
دل آدما...
شیشه نیست که روش " هــــــا " کنیم
بعد با انگـــشت یه قــــلب بکشیم و
وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم و کیـــــف کنیم !!!
رو شیشه نـــازک دل آدمـــا اگـــه قلبـــــــــی کشیدی
باید مردونه پاش وایسی
- - - Updated - - -
تو همانی
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او کــه هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غــــزل و عاطفــــه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبـی ِ دلبندش را
مثــــل آن خــواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غــــم فــــــرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
بـــه تــــو اصرار نکرده است فـــرآیندش را
قلب ِ من موقع اهدا به تـــو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقـــان بــه تو این بندش را :
«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گــم کرد خداوندش را »
sahar98
Wednesday 15 May 2013, 01:29 PM
نه
هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و
فکر می کنم این ترنم موزون حزن
تا ابد شنیده خواهد شد
نه
وصل ممکن نیست !!!
همیشه فاصله ای هست...
You can see links before reply
SHORIDE
Wednesday 15 May 2013, 06:20 PM
آن زَمان کـــه دُنیــا را می گـُـذارم کِنـــار زانـــوهایــَم را بَغــل می کنم ..!
و ...
مــرگِ تدریـــجیِ ســـایــه هــایی که روی دیـــوار می رقـــصــــند ....
کُنــج اتــاق هم اَجـَـل امانـِشـــان نمی دهــد...!
دیـــوارهــا جِــلو میکشـــند تا قبــله ام را تنگ تر کنــنــد ;
افــســوس ,که فــقـط قـاب ِ عـکس تو را به من نــزدیـک تر می کنــند !
You can see links before reply
masoud28314
Wednesday 15 May 2013, 10:15 PM
آسمان هر شب به ماه خویش نازد می نداند....تا سحرگه خفته با یک آسمان مه در زمینم
sarveazad
Thursday 16 May 2013, 06:21 AM
به نیوتن بگویید هر عملی را عکس العملی نیست که اگر بود اینهمه عاشقانه های من بی جواب نمی ماند.
Weather_Storm
Thursday 16 May 2013, 10:50 AM
من از عطرِ آهستهی هوا می فهمم
تو بايد تازهگی ها
از اينجا گذشته باشی.
گفتوگویِ مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همين را می گويند.
ديگر نيازی به دعای دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنيا خيلی خوب است،
بيا!
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد.
LiOneL999
Thursday 16 May 2013, 07:44 PM
همه ميگن توش چى ديدى كه عاشقش شدى...آخه اگر قرار بود تو هم ببينى كه...تو عاشقش ميشدى
SHORIDE
Friday 17 May 2013, 09:14 AM
قایقت می شوم
بادبانم باش
بگذار هرچه حرف پشت مان می زنند مردم
باد هوا شود
دورترمان کند !
SHORIDE
Wednesday 22 May 2013, 10:55 AM
گفتی که:
"چو خورشید٬ زنم سوی تو پر٬
چون ماه ٬ شبی می کشم از پنجره سر!"
اندوه٬ که خورشید شدی٬ تنگ غروب!
افسوس٬ که مهتاب شدی٬ وقت سحر!
فريدون مشيري
sarveazad
Friday 24 May 2013, 12:24 PM
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغي که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی
رهی معیری
Patriote
Tuesday 28 May 2013, 06:59 AM
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پری چهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار
Padma
Thursday 20 June 2013, 11:06 PM
دیگر بهار در سبد روزگار نیست
دیگر «قرار» نیست ، نه ! دیگر قرار نیست!
شادم که زود می گذرد شادی ام ولی
غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیست!
از یاد رفت غرش شیران بیقرار
آهوی چشم های تو در بیشه زار نیست!
بگذار در غبار فراموشمان کنند !
این سینه را تحمل سنگ مزار نیست!
اقرار عشق راه به انکار می برد
این کفر جز عبادت پروردگار نیست!
فاضل نظری
amirhaafez
Saturday 27 July 2013, 03:26 PM
در جهان ِ شبيه سازي تو
مرگ بي وقفه زندگي مي ساخت
تابع ِ كشور دلت بودم
گرچه من را به رسميت نشناخت
جاي نام تو در دل ِ تنگم
جاي نام ِ تو در ادامه ي من
سال ها رفته است شيطاني
« توي جلد ِ شناسنامه ي من ! »
بي هويت تر از مسيح شدم
يك جــُـدا مانده و قرينه ي تو
روي بوم ِ زمين كشيده شدم
چون صـــليــبي به روي سينه ي تو !
مثل يك رود از دل چشمه
راه افتاده ماه ، در چشمم
مثل گويي سپيد مي افتد
اتفاقي سياه در چشمم
تو ولي نيستي كه پاك كني
لكه هاي بزرگ ِ ننگم را
تو ولي نيستي كه بشكافي
با دو تا بوسه قلب ِ سنگم را !
طاقت طعنه هاي سنگين و
گريه هاي دوباره را دارم
صفر ، نــُــه ،
يازده ، سه تا نقطه ( 0911… )
من هنوز اين شماره را دارم !
عشق ، اشغال بود از اوّل
پشت ِ خط مـُــقـــدَم ِ لب هات
مي روم دستمال بردارم
ماه تب کرده است در شب هات!
پس کمی منتظر بمان ... تا مرگ
خبرم را بياورد ...
محبوب !
آسمانت هميشه باراني
خانه ات سبز ، شعرهايت خوب
sarveazad
Thursday 21 November 2013, 11:40 PM
تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان
انتظار همه را نیز به آخر برسان
همه پروردهی مهرند و من آزردهی قهر
خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان
لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگرسوختگان داغ برابر برسان
مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند
مژدهی وصل برادر به برادر برسان
shahparak
Thursday 21 November 2013, 11:43 PM
من وتو
وعشقی سرشار
نم نم خنکای مهربانی در ظهر تابستان
من وتو
وعشقی لطیف
چک چک باران در کویر تشنه
یک بوسه از منقار روز
وشکفتن خورشید از دهان شب
ویافتن
هویتی تازه از تماس دو دست
اینک من هستم
اغشته به مهر تو
که از صخره های پیکرت
جوانه میزنم
sarveazad
Thursday 21 November 2013, 11:45 PM
زندگی آرام است مثل ارامش یک خواب بلند زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روزقشنگ زندگی رویایی است. مثل رویای یک کودک ناز زندگی زیبا است مثل زیبایی یک غنچه ی باز زندگی تک تک این ساعت هاست…زندگی چرخش این عقربه هاست زندگی راز دل مادر من ..زندگی گرمی دست پدر است..زندگی مثل زمان در گذر است
faramarzlotfy
Sunday 15 December 2013, 12:18 AM
عشق تو آتش جانا زد بر دل من بر باد غم داد آخر آب و گل من
روي تو چون ديده دل بهتر ز ليلي شد بند زنجير دام مجنون دل من
وصل تو مشكل مشكل ، جان دادن آسان يارب كن آسان اسان، اين مشكل من
shahparak
Sunday 15 December 2013, 05:45 PM
آمده اي که راز من بر همگان بيان کني
و آن شه بي نشانه را جلوه دهي نشان کني
دوش خيال مست تو آمد و جام بر کفش
گفتم مي نمي خورم گفت مکن زيان کني
گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم
دست برم به جعد تو باز ز من کران کني
ديد که ناز مي کنم گفت بيا عجب کسي
جان به تو روي آورد روي بدو گران کني
گنج دل زمين منم سر چه نهي تو بر زمين
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کني
sahar98
Thursday 6 March 2014, 09:19 PM
کم نيستند شادیها
حتی اگر بزرگ نباشند،
آنقدر دست نيافتنی نيستند
که تو عمریست،
کز کردهای گوشه جهان،
و بر آسمان چوب خط میكشی به انتظار...
حبس ابد هم حتی، پايان دارد،
پايانی بزرگ و طولانی...
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیههاییم؛
و به عبورشان میخندیم!
چه آسان لحظهها را به کام هم تلخ میکنیم ؛
و چه ارزان میفروشیم لذت با هم بودن را!
چه زود دیر میشود
و نمیدانیم که؛ فردا میآید
شاید ما نباشیم ...
سید علی صالحی
sahar98
Saturday 8 March 2014, 11:29 AM
دستان من نمی توانند ...
نه، نمی توانند !
هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند ...
تو
به سهم خود فکر می کنی
من
به سهم تو !
گروس عبدالملکیان
sahar98
Sunday 9 March 2014, 03:57 PM
...
روسري نبودم از سرت بازم كردي
درخت نيستم مرا اينجا كاشتهاي
سؤال نبودم جوابم كردي
ميدان نيستم دورم ميزني
اي كاش با من راه آمده بودي
فقط
اي كاش
با من
راه آمده بودي!
تا همه چيز را برايت بگويم
...
مجموعه شعر "هیچ دروغی به قشنگی تو نیست"
sahar98
Sunday 9 March 2014, 09:19 PM
دل می گوید کدامـــــین ره برو
عـقل می گوید ولی آگـــــه برو
sahar98
Monday 10 March 2014, 09:52 AM
آشوب دل
عشق آمد و آفتابی ام کرد
بااین همه ابر، آبی ام کرد
ازمردم چشم او بپرسید
بیمارِ که رختخوابی ام کرد؟
درمن همه موج بی تکان بود
آشوبِ دل انقلابی ام کرد
ازدشنه و زخم می سرودم
چون کهنه سبو، شرابی ام کرد
تُندابِ جنون به خونم آمیخت
ازشورعطش، سرابی ام کرد
هردم به شکستن دُرستی
آباد ازاین خرابی ام کرد
تابید به انجمادِ روحم
صد آینه آفتابی ام کرد
شیون فومنی
- - - Updated - - -
sahar98
Thursday 13 March 2014, 09:24 AM
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترکخوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گُردهایم
گواهی بخواهید، اینک گواه
همین زخمهایی که نشمردهایم
دلی سر بلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
قیصر امین پور
sahar98
Thursday 13 March 2014, 11:22 AM
پیراهنت در باد تکان میخورد
این تنها پرچمی ست که دوستش دارم...
ramin8870
Thursday 13 March 2014, 11:31 AM
"ماه"
زیباترین نامی ست
که فقط به تو میآید
کوتاه و زیبا
مثلِ یک مینی ژوپ....!
sahar98
Thursday 13 March 2014, 12:26 PM
فایده ی این عکس ها چیست
اگر صدای در شنیده نشود
اگر تو کفش هایت را درنیاوری
اگر مادرم کنار سماور ننشیندو
اگر من نگویم اسمش فروغ است
فایده ی این عکس ها چیست
اگر پنجره و پرنده همقافیه نشوند
اگر سکوت، ساعت را نشکندو
اگر تو نگویی دیرم شدو
اگر من نگویم
این بار به جای روسری
برایت گوشواره می خرم
sarveazad
Thursday 13 March 2014, 12:58 PM
نازنینم!
به اندازه ی تمامی ابرهای دنیا
دلم گرفته است!
به دیدار این دل غمگین بیا!
شانه هایت را برای این همه بارش کم دارم!
sahar98
Thursday 13 March 2014, 03:35 PM
مدارا
نشستم کنارت عذابم بدی
عذابم بدی، من مدارا کنم
کنارم پرستیدنو حس کنی
کنارت خدا رو تماشا کنم!
نشستم ببینم کیم پیشِ تو
منی که زمین و زمانم تویی
بگی تا کجایِ جهان با منی
منی که تمام جهانم تویی
ببین اسمتو تا صدا میکنم
تورو از یه دنیا جدا میکنم
منو زیر تیغ سکوتت نکش
دارم زندگیمو صدا میکنم
کنارم بشین و عذابم بده
همین بودن تو نیاز منه
دارم روز و شب زمزمت میکنم
صدا کردن تو آغازه منه
روزبه بمانی
sahar98
Thursday 13 March 2014, 04:48 PM
تبعیدی
نه رد می شی، نه می مونی تبت بدجور واگیره
منو با دست کی کُشتی که پای هردومون گیره
منو کُشتی و آزادی نه زندونی نه تبعیدی
میون ما دو تا مجرم به کی حبس ابد می دی
داری گم می کنی راه و امیدی نیست پیدا شیم
من این دستا رو می بوسم بذار همدست هم باشیم
یه عمره زیر این سقفیم تو رو با من همه دیدن
بری هر جای این دنیا بهت شک می کنن بی من
تو تا وقتی که اینجایی به رفتن اعتقادی نیست
خودت باید ازم رد شی به من هیچ اعتمادی نیست
عذاب با تو سر کردن برای من یه تسکینه
تو چی می فهمی از من که عذابم با تو شیرینه
روزبه بمانی
sahar98
Monday 17 March 2014, 11:41 AM
همان چوب ِ کوچک ِ دارچینی
که لحظه ی آخر
درون ِ چای می اندازی
همان شماره ی ناشناسی
که لحظه ی آخر
به زنگش پاسخ می دهی
همان عکسی که در لپ تاپت
پنهان می کنی ولی دور نمی ریزی
پیراهنی که دکمه اش را ندوخته ای
اما
نمی توانی از پوشیدنش منصرف بشوی
من تمام ِ آن ها هستم...
نخواستنی هایی
که ناگهان
نمی توانی از دوست داشتنشان
صرف نظر کنی!
sahar98
Monday 17 March 2014, 07:28 PM
یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت......ـ
فریدون مشیری
sahar98
Wednesday 30 April 2014, 12:53 PM
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهی معشوقهی خود میگذرم
شهریار
sahar98
Tuesday 3 June 2014, 11:11 AM
دلم تنگ می شود، گاهی
برای
یک "دوستت دارم" ساده
دو فنجان قهوه ی داغ
سه روز تعطیلی زمستان
چهار خنده ی بلند
و
پنج انگشت دوست داشتنی!
"مصطفی مستور"
navid_bikas71
Tuesday 3 June 2014, 02:28 PM
روا نبود که اینجوری ، از دلِ تو جا بمونم
روا نبود ، با اینهمه ، تنهایی تنها بمونم
حیف دلم که پیشِ تو ، موند و به هیشکی دل نبست
حیف دلِ صبورِ من ، که عاشقت بوده و هـــــــست
Powered by vBulletin® Version 4.2.5 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.