PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعار مهرنام



MEHRNAM
Monday 22 February 2010, 11:24 PM
حیف کز بس پاکبازم در وفا ویران شدم
مستحق ناله و درد از غم هجران شدم
گلعذارم رفت و هرگز از دلم یادی نکرد
حیف در عهد جوانی همچو دل پیران شدم
مایه ی آرامش من دیدن آن یار بود
دلبرم شد با رقیبم،مست و سرگردان شدم
قدر آن ایام نادانستم و رفتم به ناز
جای خود خالی ندیدم در برش حیران شدم
او نه تنها عاشقم،معشوق خوبی هم نبود
بی وفایی کرد تا آنجا که من گریان شدم
اشک حسرت نه،سرشک شوق ریزم بر رهش
گر بجوید وصل من کز وصل روگردان شدم
اندر این دنیا که میخواری بود عیب ای رفیق
در من عیبی نیست چون ساقی غمخواران شدم
روز من سردست و بی روح و شبان بدتر ز روز
شکر گوی بی امید بخت بی بختان شدم
بد سرشتی دارد این آموزگار روزگار
پیش از آنکه یاد گیرم،بس من امتحان شدم
مهرناما کن تمام این قصه ی تلخ فراق
کاندر آن من قصه پرداز کر و کوران شدم!




نظر فراموش نشه لطفا":ilovemusic:

Arash-hadian
Tuesday 23 February 2010, 12:09 AM
وای چه شعر زیبایی. باور کن منقلب شدم. از لحاظ تخصصی درباره شعر چون هیچ تخصصی ندارم نمیتونم نظری بدم ولی از لحاظ حسی خیلی به دلم نشست و خیلی برام قشنگ بود. احساس میکنم هم شما و هم شعرتون مملو از احساس هستین .

خوشحال میشم بازم اشعارتون رو ببینم.

بازم ممنون...

vahy the lord
Tuesday 23 February 2010, 01:12 AM
salam bebeakhshid mishe mano rahna,ai konid begid kojye in site mishe sheraye englishi ke soroodamo gozasht? dar har hal man inja sheramo mizaram
One I LOve
One I Love
i stand in my home, desperately and tired
and i look at the stars, they r shining, shining in black sky
and day is done now
i spend a hard life,
i need a friend now, a friend who can take me up when i fall,
who can keep me warm
yeah i need someone.
and one day you came through my life
like an angel that heaven sent to me
you give me strenght, you give me peace of mind and trust.
i need you now darling,
i need you now and FOREVER , i need u till ETERNITY
and when you smile ,you take me back to the stars
when you lay down in my arms, i fell your heartbeat.
when i kiss you i feel your warm breath.
your velvet mouth shine underthe moonlight
and your skin oh yeah your skin and bones
are shining like somthing beautifull.
and i believe that im NOTHING ON MY OWN.
i need you now, come back and carry me HOME.
FOREVER i love u darling

MEHRNAM
Tuesday 23 February 2010, 08:29 AM
دوست عزیز اگه بخوای شعر از خودت بذاری باید یه تاپیک جدید ایجاد کنی
اما تو این سایت فینگلیش نوشتن مجاز نیست
بهتره از مسول بخش شعر و ترانه بپرسی.

آناهيتا 79
Tuesday 23 February 2010, 09:10 AM
به شما تبريك مي گم . شعرتون سرشار از احساس بود . برداشت من اينه : در حالي كه از عشق صحبت مي كنيد بصورت ماهرانه و هنرمندانه از روزگار هم شكايت داريد كه باعث اين عشق نافرجام شده . هرچند كه شكايت شما از روزگار فقط راجع به عشق نيست. خيلي به دلم نشست . ممنون از شعر زيباي شما. در انتظار كارهاي خوبتون هستم . موفق باشيد.

iranzamin
Tuesday 23 February 2010, 10:03 AM
درود عالی بود ..بهتون تبریک میگم

arezuhaa
Tuesday 23 February 2010, 01:48 PM
موضوعش قشنگ بود احساسشم عالی بود ولی از نظر وزنی اشکال داشت بهتره در مورد وزنها مطالعه کنید تا شعر هاتون بیشتر به دل بشینه موفق باشید

MEHRNAM
Tuesday 23 February 2010, 03:13 PM
به شما تبريك مي گم . شعرتون سرشار از احساس بود . برداشت من اينه : در حالي كه از عشق صحبت مي كنيد بصورت ماهرانه و هنرمندانه از روزگار هم شكايت داريد كه باعث اين عشق نافرجام شده . هرچند كه شكايت شما از روزگار فقط راجع به عشق نيست. خيلي به دلم نشست . ممنون از شعر زيباي شما. در انتظار كارهاي خوبتون هستم . موفق باشيد.

ممنون آناهیتا جان نظر لطفتونه.
خیلی خوشم میاد که یه نفر
از همه ی زوایا به یه اثر نگاه میکنه و نکته ای از چشمش دور نمیمونه...

MEHRNAM
Tuesday 23 February 2010, 03:18 PM
موضوعش قشنگ بود احساسشم عالی بود ولی از نظر وزنی اشکال داشت بهتره در مورد وزنها مطالعه کنید تا شعر هاتون بیشتر به دل بشینه موفق باشید

من نمیدونم اشکال وزنش کجاست ولی احتمال میدادم اشکال داشته باشه امیدوارم از تجربیات شما که به نظر حرفه ای میایید استفاده کنم(من نه کلاس رفتم نه از نظر فنی شعر مطالعه داشتم فقط حسی شعر میگم:شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد من مرثیه گوی دل دیوانه ی خویشم)

forever
Tuesday 23 February 2010, 03:19 PM
بسیار زیبا بود. :53:

MEHRNAM
Tuesday 23 February 2010, 04:10 PM
در آسمان شب دگر ستاره ای نمیدمد
خزان غم نمیرود ، بهار نو نمی رسد
به سرزمین بی کسم هزار خون نهفته است
در این دیار پرتنش شکوفه هرزه میرود
ترنم ترانه ها چرا خموش و بی صداست؟
از آنکه ساز زندگی دگر فغان نمیزند
شرابی از گذشته ها در این سبو نمانده است
ز ساقی جدید هم کسی خبر نمیدهد
من و سه تار بعد از این شکایتی نمیکنیم
چو نیست گوش آشنا که این گلایه بشنود
شب سیاه رفتنی ست ولی کجاست روز ما؟
چو روز نیست،شب،دگر از این سرا نمیرود
جنون زبی خرد سزاست،چو نغمه از دل سه تار
سبک سری عاقلان مرا به حیرت آورد
ز غصه ام مجال نیست که فکر عاشقی کنم!
چو عشق نیست دردلم،سرم هوای غم کند
صفای ساز رفت و جان برفت وصبر میکنم
چه میکنم اگر دمی صبوریم به سر رود؟
اگر که شیخ مدعی به زور و زر برد دلی
به راز و روز او چرا کسی سرک نمیکشد؟
چو مهرنام خیره سر شود خمار و می،خورد
هزار شیخ مدعی به وی عتاب میکند!



اینم از یه غزل تپل از خودم. حتما" همه شعر زیبای هوشنگ ابتهاج(سایه) دوم دبیرستان یادشون هست که میگفت:در این سرای بی کسی،کسی به در نمیزند... من هم با الهام گرفتن از این شاعر گرانمایه این غزل رو سرودم حتما" حتما" نظر بدید دوستان.ممنون.

david_santoori
Tuesday 23 February 2010, 07:52 PM
متشکرم از شما بسیار بسیار دلنشین .امید وارم باز هم ما رو میهمان شعرهاتون کنید .

mehdihooman
Tuesday 23 February 2010, 08:54 PM
دلنشين بود

MEHRNAM
Thursday 25 February 2010, 11:38 PM
قبلا" کمک کردیم ههههههههه
دوستان ممنون از نظر لطفتون
اما چرا این قد کم نظر دادین؟

Arash-hadian
Friday 26 February 2010, 10:51 AM
فقط میتونم بگم آفرین...بسیار زیبا و دلنشینه اشعارتون... نمیتونم بیان کنم که چقدر به دلم نشست این شعرتون بعضی موقعها زبان قاصره از بیان کردن... خیلی قشنگ بود.

schadmehr
Thursday 18 March 2010, 10:31 AM
خيلي پر احساس بود (:12:) مرسي ...
منم بعضي وقتا يه چيزايي ميگم!‌:


You can see links before reply

:21ox66r::violinplay3:

rumour
Tuesday 23 March 2010, 09:33 PM
شعرات خیلی قشنگه و عالیه. چرا تا الان ندیده بودم؟؟؟؟

MEHRNAM
Wednesday 24 March 2010, 04:46 PM
ممنون سپهر جان ( روشن فکر جان!) هههه
میگی چرا تا حالا ندیده بودی؟ خب به چشم پزشک یه مراجعه بکن!هههههههههه

HamedSedighi
Wednesday 24 March 2010, 11:10 PM
اکسسسسسسسسسللللللللنت .:41:
این تاپیک رو منم ندیدم .ههههههههه


شعر اولی عالی بود .

ولی این چیه :" کاندر آن من قصه پرداز کر و کوران شدم! "

به نظرم:39: من رو حذف کنی درست میشه : کاندر آن قصه پرداز کر و کوران شدم .:48:


هههههههههه

Sina_Yanni
Wednesday 24 March 2010, 11:17 PM
بابا به خدا ای ول داره مهرنام . منو گمراه کردی !! عنوان تاپیک رو کاش مینوشتی نمونه اشعار مهرنام ! چون خیلی تاپیک هستش که عنوانش نمونه اشعار منه ، فکر کردم اوناس !!!!!!!!!! You can see links before reply
خوب باشه دیگه چرا می خندی بهم !! You can see links before reply آی بابا .

شوخی بسه . عالی بود . راس میگم . حق با آرش جونه . نمیشه بعضی جاها توصیف کرد احساس رو ... .

You can see links before reply

DesironnA
Thursday 25 March 2010, 02:23 AM
اصلا خوب نبود. من نمی فهمم شماها چجوری به این اشعار میگین خوب؟!!
این اشعار اصلا در حد خوب نیستند. بلکه فوق العاده اند!!
هم دلنشین هم حرفه ای. معلومه ذهنیت زلالی پشتیبان این مخلوقات روح نواز هست.
تبریک مخصوص منو بپذیر مهرنام جان.

violon13
Thursday 25 March 2010, 10:28 AM
از اشعارتون خیلی خوشم اومد قشنگن.منم گه گاهی شعر میگم اما در حد پایین تر.اما ویلن خوب میزنم

MEHRNAM
Sunday 28 March 2010, 01:28 PM
ممنون از لطف همه.یه شعر ناچیز دیگه میذارم دوست دارم بخونین و حتما نظر بدین.
من گم شدم در بیکران اندر حجاب دیگران
آبی بدم پنهان شدم زیر حباب دیگران
من از سر بی پردگی افتاده ام در پرده ای
درویش مسلک دورم از خبط و صواب دیگران
شاید بهشتی نیست تا آینده ی من به شود
دوزخ شده دنیای من پشت نقاب دیگران
من غرقه ی دریای غم،افسون شده در دام غم
شادم ولی کآزادم از بند و طناب دیگران
هشیارم و سرشارم از درد و فغان و آرزو
امّا نمیخواهم شوم مست از شراب دیگران
اشکم چو دریاها شده،دل آتشی سوزان شده
در حیرتم! چون من شدم خام سراب دیگران؟

mehdihooman
Sunday 28 March 2010, 04:59 PM
بسيار زيبا بود . لذت بردم
موفق باشيد و آرزوي سالي خوش براتون دارم

morteza3164
Monday 29 March 2010, 01:06 AM
آفرین و ناز قلمت
هزاران گل تقدیم تو باد
شاید به دست آرد دل ریش تو را

كوروش88
Monday 29 March 2010, 07:18 AM
بسيار اشعار خوبي سروديد. به شما تبريك مي گم. اما چرا اينقدر سياه ؟ شايد روزگار خيلي به شما جفا كرده ! كاش از پس اينهمه ناليدن اميدي هم بود ! ( شايدم نيست ) . شعرهاي شما حرف براي گفتن دارد و از قضا خيلي هم حرف براي گفتن دارد.درود بر شما . دل نوشته هايي است كه بد جوري به دل مي نشيند ! من بي سواد لذت بردم ، چه رسد به ديگران. اما در شعر آخر شما ( قبلي ها چون گذشته حرفي نيست ) توضيحي بدهيد كه حقير هم بفهمم ممنون مي شوم :
دوزخ شده دنياي من پشت نقاب ديگران . يعني چه ؟
اونجا كه سروديد :
من غرقه درياي غم ، افسون شده در دام غم
شادم ولي كازادم از بند و طناب ديگران
به نظرم تناقض داره ، اگر غرقه غم هستيد در افسون دام غم ( كه غم حاصل رفتار ديگران است ) ، پس چطور شاد هستيد كه آزاديد از بند ديگران !!! ( كه بند ديگران مقصود همان رفتار ديگران است ، يا منطقا بايد باشد .)
در جائي ديگر هم فرموديد :
هشيارم و سرشارم از درد و فغان و آرزو
امّا نمیخواهم شوم مست از شراب دیگران .
اگر هشياريد و سرشار و نمي خواهيد مست شراب ديگران شويد ! پس چرا در آخر مي فرمائيد : در حيرتم چون من شدم خام سراب ديگران ؟!
يا حق.

HamedSedighi
Monday 29 March 2010, 06:11 PM
اکسلنت:41::41::41::41:
عجب سراینده ای هستی:39::41:

اینجا رو نفهمیدم >>>>>>>>>>>>>> شادم ولی کآزادم از بند و طناب دیگران

obvious
Monday 29 March 2010, 06:54 PM
مهرنام فوق العاده بود، واقعا یکی بهتر از دیگری... هر چی جلوتر اومدم بیشتر شگفت زده شدم... همین طوری رهامون نکنیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بازم بذار(چشمک)

MEHRNAM
Monday 29 March 2010, 10:01 PM
بسيار اشعار خوبي سروديد. به شما تبريك مي گم. اما چرا اينقدر سياه ؟ شايد روزگار خيلي به شما جفا كرده ! كاش از پس اينهمه ناليدن اميدي هم بود ! ( شايدم نيست ) . شعرهاي شما حرف براي گفتن دارد و از قضا خيلي هم حرف براي گفتن دارد.درود بر شما . دل نوشته هايي است كه بد جوري به دل مي نشيند ! من بي سواد لذت بردم ، چه رسد به ديگران. اما در شعر آخر شما ( قبلي ها چون گذشته حرفي نيست ) توضيحي بدهيد كه حقير هم بفهمم ممنون مي شوم :
دوزخ شده دنياي من پشت نقاب ديگران . يعني چه ؟
اونجا كه سروديد :
من غرقه درياي غم ، افسون شده در دام غم
شادم ولي كازادم از بند و طناب ديگران
به نظرم تناقض داره ، اگر غرقه غم هستيد در افسون دام غم ( كه غم حاصل رفتار ديگران است ) ، پس چطور شاد هستيد كه آزاديد از بند ديگران !!! ( كه بند ديگران مقصود همان رفتار ديگران است ، يا منطقا بايد باشد .)
در جائي ديگر هم فرموديد :
هشيارم و سرشارم از درد و فغان و آرزو
امّا نمیخواهم شوم مست از شراب دیگران .
اگر هشياريد و سرشار و نمي خواهيد مست شراب ديگران شويد ! پس چرا در آخر مي فرمائيد : در حيرتم چون من شدم خام سراب ديگران ؟!
يا حق.
اون اولی منظورم این بود که دنیای من پشت دیگران _که مانند نقابی هستند_ قرار گرفته و تبدیل به دوزخ شده .
دومی منظورم این بود که من انسان غمگینی هستم؛ اما با این حال میتوان گفت از یک چیز شادم و آن این است که به خاطر دیگران کاری انجام نمیدهم و از مسائل مربوط به دیگران_که مانند بند و طناب است_ فارغ و آزادم.
در این بیت هشیار بودن چیز خیلی خوبی هم نیست!!!! من گفته ام هشیارم و همه ی دردها و فغانها را احساس میکنم و آرزوهای برآورده نشده زیادی دارم؛ اما با این حال حاضر نیستم از دیگران شراب مست کننده طلب کنم!

در بیت پایانی من متحیرم که با این همه دوری گزیدن از دیگران و این همه درد و غم چگونه بازهم فریب دیگران را خوردم و خام شدم!
(این که من نمیخواهم دردهایم را با شراب دیگران تسکین ببخشم متناقض نیست با این که دیگران مرا آزرده اند و فریب داده اند)
یه کم پیچیده بود و منظورمو بد بیان کرده بودم ... به بزرگواری خودتون ببخشید.

ham-nafas
Monday 29 March 2010, 11:12 PM
آفرین خیلی خوب بود.هنوز فرصت نکردم با دقت بخونم.اما یه نگاه اجمالی که انداختم برام روشن شد که قلمت روون و قوی هست.
عذر میخوام که دیر متوجه این تاپیک شدم.
موفق باشی دوست من!

david_santoori
Monday 29 March 2010, 11:22 PM
بینهایت سپاسگزارم
طبق معمول شیرین و دلنواز و در اوج چیرگی . استعداد شما جدا قابل تحسینه .بهتون تبریک میگم.

در ضمن بنده پیام شعر شما را به خوبی دریافت کردم .والبته به نظرم شعر را شما میسرایید ولی برداشت مخاطب از شعر شما آزاده و میتونه هر چیز معقولی برای او باشه.

Sina_Yanni
Monday 29 March 2010, 11:25 PM
شاید بهشتی نیست تا آینده ی من به شود
دوزخ شده دنیای من پشت نقاب دیگران

این بیتت منو خیلی جذب کرد مهرنام . واقعا آفرین . واقعا ... .

MEHRNAM
Tuesday 30 March 2010, 10:36 AM
بله البته شما درست میفرمایین داوود(؟) جان ولی چون خیلیها پرسیده بودن مفهوم ابیات رو؛ منم منظور خودم رو از اون بیت یا کلمه نوشتم!!!!!
با سپاس از نظر لطف همه دوستان...

MEHRNAM
Wednesday 31 March 2010, 09:03 PM
بابا به خدا ای ول داره مهرنام . منو گمراه کردی !! عنوان تاپیک رو کاش مینوشتی نمونه اشعار مهرنام ! چون خیلی تاپیک هستش که عنوانش نمونه اشعار منه ، فکر کردم اوناس !!!!!!!!!! You can see links before reply
خوب باشه دیگه چرا می خندی بهم !! You can see links before reply آی بابا .

شوخی بسه . عالی بود . راس میگم . حق با آرش جونه . نمیشه بعضی جاها توصیف کرد احساس رو ... .

You can see links before reply
بفرما. اسم تاپیکم عوض کردیم... لطف بیش از حد دارین دیگه:9:ممنون.

morteza3164
Thursday 1 April 2010, 11:14 PM
سلام ای شاعر کم کار از شعر های قشنگت چند روزه که خبری نیست بابا دلمون پوسید

DesironnA
Thursday 1 April 2010, 11:27 PM
هاااا اینو راس گفتی! دست بجنبون دیگه!

Sina_Yanni
Thursday 1 April 2010, 11:33 PM
اشعار در دست احداث است .... . You can see links before reply
نه مهرنام ؟؟

MEHRNAM
Friday 2 April 2010, 01:21 AM
به خاطر گل روی بچه های نوت آهنگ که خیلی دوسشون دارم این برگ گل تقدیم به همه انسانهای خوب(که مطمئنم زیاد نیستند!)
زخم ایّام غم از دست عزیزان خوردم
وین عجب نیست که پی بر غم رندان برم
شاهد عهد شبابم بگرفت از من عهد
خود شکست عهد و به سر بردم و طاقت کردم
خون دل در عوض شربت نوشین، نوشم
باده در دست و رقیب و دشمنان بر گردم
سرزنش ناسزدم، اهل نصیحت بروید
توبه بشکسته دو صد در دل پر از دردم
من عزیزی نشناسم؛دگران مجنونند
هر شبم حشوی و این قائله از بر کردم
گر همه رشته ی مهرم بگسست از اغیار
رشته ها را بکشم وصله کنم بر،گردم(gerdam)
در به در میشود از دست قلندر،قلدر
من قلندر نی ام اما سر بی سر دردم!
مهرنام ارچه در این عرصه به تنگ آمده سخت
نیست خشکیده درختی که به جان پروردم

mohsen1706
Friday 2 April 2010, 01:41 AM
به خاطر گل روی بچه های نوت آهنگ که خیلی دوسشون دارم این برگ گل تقدیم به همه انسانهای خوب(که مطمئنم زیاد نیستند!)
زخم ایّام غم از دست عزیزان خوردم
وین عجب نیست که پی بر غم رندان برم
شاهد عهد شبابم بگرفت از من عهد
خود شکست عهد و به سر بردم و طاقت کردم
خون دل در عوض شربت نوشین، نوشم
باده در دست و رقیب و دشمنان بر گردم
سرزنش ناسزدم، اهل نصیحت بروید
توبه بشکسته دو صد در دل پر از دردم
من عزیزی نشناسم؛دگران مجنونند
هر شبم حشوی و این قائله از بر کردم
گر همه رشته ی مهرم بگسست از اغیار
رشته ها را بکشم وصله کنم بر،گردم(gerdam)
در به در میشود از دست قلندر،قلدر
من قلندر نی ام اما سر بی سر دردم!
مهرنام ارچه در این عرصه به تنگ آمده سخت
نیست خشکیده درختی که به جان پروردم

سلام مهرنام جان جسارت کردم و خواستم نظر شخصیم رو بگم
به نظرم شعرات در کل خوبه.از لحاظ وزن و عروضی و ارتباط مصراع.
به نظر میاد یه خورده از کلمات شعرای نامی قدیمی تقلید کردی.کلماتی مانند اندر،شباب،غرقه و...
به نظرم حرف دلتو و اون آزردگیتو اونطوریکه میخوای و به سادگی ادا نکردی
یادت باشد حرف ساده بر دل نشیند
یخورده به درونت بیشتر توجه کن و ببین چی میخوای.
حرفتو راحت بزن
ولی در کنار اینها من در تو زمینه خیلی خوبی میبینم.منتظر اشعار قوی تری ازت هستم

morteza3164
Friday 2 April 2010, 01:42 AM
آفرین بر تو با این شعر پر از درد با اینکه غمگین بود ولی خیلی لذت بردم دست و پنجت درد نکنه مهرنام جان فقط یه خواهش ازت دارم برای یک بار هم که شده یک شعر شاد یا عاطفی بگو ببینیم آیا ته قلبت چیزی از شور شاعری مونده (حداقل یه طبع ازمایی بکن برای برادر کوچیکت)

با تشکر سمیمانه الیاس

Sina_Yanni
Friday 2 April 2010, 10:06 AM
آفرین مهرنام .. ... . واقعا آفرین ... . You can see links before reply . از همه لحاظ ... . استعدادت خیلی بیشتر از جوونای معمولی هم سن خودت هست . من طبع شهر گویی ندارم و استعداد این کارم ندارم ولی از شعر خوشم میاد . مخصوصا دوستام که یکیش شمایین .

حق با آقا الیاسه هاااا . یه شعری بگو که توش امید باشه . ادبیات غنایی !!!!!!!!! You can see links before reply

Mona
Friday 2 April 2010, 06:02 PM
سلام مهرنام جان

اشعارت زیبا هستند. بهت تبریک میگم خانوم :)

به امید موفقیت بیشتر

:53::53::53:

MEHRNAM
Friday 2 April 2010, 09:38 PM
سلام مهرنام جان جسارت کردم و خواستم نظر شخصیم رو بگم
به نظرم شعرات در کل خوبه.از لحاظ وزن و عروضی و ارتباط مصراع.
به نظر میاد یه خورده از کلمات شعرای نامی قدیمی تقلید کردی.کلماتی مانند اندر،شباب،غرقه و...
به نظرم حرف دلتو و اون آزردگیتو اونطوریکه میخوای و به سادگی ادا نکردی
یادت باشد حرف ساده بر دل نشیند
یخورده به درونت بیشتر توجه کن و ببین چی میخوای.
حرفتو راحت بزن
ولی در کنار اینها من در تو زمینه خیلی خوبی میبینم.منتظر اشعار قوی تری ازت هستم

ممنون که وقت گذاشتین و دقت کردین و نظرتونو گفتین؛ از راهنماییهاتون ممنون سعی میکنم روی مواردی که فرمودین بیشتر تمرکز کنم. با کمال سپاس .

MEHRNAM
Friday 2 April 2010, 09:40 PM
آفرین بر تو با این شعر پر از درد با اینکه غمگین بود ولی خیلی لذت بردم دست و پنجت درد نکنه مهرنام جان فقط یه خواهش ازت دارم برای یک بار هم که شده یک شعر شاد یا عاطفی بگو ببینیم آیا ته قلبت چیزی از شور شاعری مونده (حداقل یه طبع ازمایی بکن برای برادر کوچیکت)

با تشکر سمیمانه الیاس
چشم سعی خودمو میکنم ولی شاید نتونم واقعا"!!!!!!! ببینیم آیا به قول شما چیزی از شور شاعریمون مونده یا نه؟!

morteza3164
Friday 2 April 2010, 11:33 PM
ممنون که قبول زحمت فرمودین. بی صبرانه منتظر شعرتان هستم . اما عجله نکن چون شعر باید خودش بیاد و شعر عجولانه زیبا نیست
با تشکر الیاس

آناهيتا 79
Saturday 3 April 2010, 08:40 AM
شعرهاي زيباتو خوندم . خيلي قشنگ بود ! من خيلي شعرهات رو دوست دارم . خيلي شعرهاي با احساسي مي گي . موفق باشي .

zamannoorani
Saturday 3 April 2010, 09:54 AM
مهرنام جان
بهتون تبريك مي گم..شعرتون پر محتوي و زيباست

MEHRNAM
Saturday 3 April 2010, 09:41 PM
درودی دوباره خدمت دوستان. من کلی تلاش کردم شعرم غمگین نباشه!ههههه اما آخرش نتونستم جلوی خودمو بگیرم... توصیه میکنم آدمای نا اُمید فقط بیتهای پایانی رو بخونن و آدمای اُمیدوار جز ابیات پایانی بقیه رو بخونن و شادتر شن!!!!

رسید نغمه ی باده گساران که شام رفتنی است
زمان عیش مدامست و کام ماندنی است
من از جفای زمانه ی غدّار جان به در بردم
به حق رسیدم و حقّا که حق گرفتنی است
تو بر شمائل عاشق نشان من بنگر
سپار دل به عشق و بدان که دل سپردنی است
صفای روزگار گر از دیده ها نهان ماند
تو پاره کن این پرده و ببین که دیدنی است
فقط بنوش جرعه ای از جام جاهلیّت را
ببین چه پایدار میشوی و غم چه مردنی است!
چقدر مشکل و سخت بود این غزل که من گفتم!
که گرد نا امیدی از دلم نرفتنی است
کنون که خام شد مهرنام و این سخن بسرود
بدان که ایده ی الیاس بود و ستودنی است

:18:

MEHRNAM
Saturday 3 April 2010, 09:42 PM
درودی دوباره خدمت دوستان. من کلی تلاش کردم شعرم غمگین نباشه!ههههه اما آخرش نتونستم جلوی خودمو بگیرم... توصیه میکنم آدمای نا اُمید فقط بیتهای پایانی رو بخونن و آدمای اُمیدوار جز ابیات پایانی بقیه رو بخونن و شادتر شن!!!!

رسید نغمه ی باده گساران که شام رفتنی است
زمان عیش مدامست و کام ماندنی است
من از جفای زمانه ی غدّار جان به در بردم
به حق رسیدم و حقّا که حق گرفتنی است:44:
تو بر شمائل عاشق نشان من بنگر
سپار دل به عشق و بدان که دل سپردنی است
صفای روزگار گر از دیده ها نهان ماند
تو پاره کن این پرده و ببین که دیدنی است
فقط بنوش جرعه ای از جام جاهلیّت را
ببین چه پایدار میشوی و غم چه مردنی است!
چقدر مشکل و سخت بود این غزل که من گفتم!
که گرد نا امیدی از دلم نرفتنی است
کنون که خام شد مهرنام و این سخن بسرود
بدان که ایده ی الیاس بود و ستودنی است

:18:

mehdihooman
Saturday 3 April 2010, 09:59 PM
this very nice
بيت اول خيلي محكم و جوندار بود

morteza3164
Saturday 3 April 2010, 11:55 PM
ممنون مهرنام جان اینقدر شاد و خوشحالم که در پوست خود نمی گنجم آفرین بر شما با این شعر زیبایتان . براستی که دلم را شاد کردید .نمیدونم چگونه محبت شما را جبران کنم (شاید با یک بیت شعر)اما فکر کنم که کم باشد باید به شما دنیایم را هدیه بدهم شاید گوشه ای از محبت شما جبران شود
با تشکر فراوان الیاس

mohsen1706
Sunday 4 April 2010, 12:07 AM
عالی بود آقا خیلی خوب بود هم قوی و هم باسلابط از وزنش خیلی خوشم اومد
آفرین.............آفرین............آف ین و...... آفرین بر تو الیاس

Avazekhan
Saturday 1 May 2010, 02:44 PM
سلام دوست عزیز
اشعار بسیار زیبایی داری سعی کن بیشتر پرورششون بدی
کم کم داشتم از شعرای این سایت ناامید میشدم!!
شعر هاتون به دنبال مفهومند آغاز و پایان مشخصی دارن و منظور رو میرسونن در ضمن ساده و روان هم هستن
اگر هم اشکالی در وزن "البته بسیار کم" وجود داره به خاطر محاسن بسیارش میشه ازشون چشم پوشی کرد
امیدوارم موفق باشی

violon13
Saturday 1 May 2010, 02:53 PM
سلام مهرنام جان شما که دیگه مارو به یاد نمیاری اما تا اسمتو تو تاپیک دیدم سریع اومدم شعرت قابل تحسین و پر محتواست

MEHRNAM
Saturday 1 May 2010, 04:02 PM
سلام دوست عزیز
اشعار بسیار زیبایی داری سعی کن بیشتر پرورششون بدی
کم کم داشتم از شعرای این سایت ناامید میشدم!!
شعر هاتون به دنبال مفهومند آغاز و پایان مشخصی دارن و منظور رو میرسونن در ضمن ساده و روان هم هستن
اگر هم اشکالی در وزن "البته بسیار کم" وجود داره به خاطر محاسن بسیارش میشه ازشون چشم پوشی کرد
امیدوارم موفق باشی
مرسی ... واضحه که خیلی به من لطف دارین وگرنه اونقدراهم تعریفی نیست شعرام ... ممنون.

MEHRNAM
Saturday 1 May 2010, 04:05 PM
سلام مهرنام جان شما که دیگه مارو به یاد نمیاری اما تا اسمتو تو تاپیک دیدم سریع اومدم شعرت قابل تحسین و پر محتواست
اختیار دارین من شما رو یادمه با سوابق طولانی و درخشانی که در موسیقی دارین مگه میشه یادم نباشه؟!! نظر لطف شماست... سپاسگزارم.

morteza3164
Saturday 1 May 2010, 04:14 PM
سلام مهرنام جان سه هفته ای است که شعری نگفتی بابا دلمون پوسید حداقل از شعرهای قدیمی برامون بزار یکمی لذت ببریم واشک بریزیم (چشمک)

MEHRNAM
Saturday 1 May 2010, 04:24 PM
سلام مهرنام جان سه هفته ای است که شعری نگفتی بابا دلمون پوسید حداقل از شعرهای قدیمی برامون بزار یکمی لذت ببریم واشک بریزیم (چشمک)
به جون مهرنام چند وقته اصلا" دل و دماغ ندارم... حوصله ی اینکه شعرامو تایپ کنم ندارم!!!!

morteza3164
Saturday 1 May 2010, 04:43 PM
به جون مهرنام چند وقته اصلا" دل و دماغ ندارم... حوصله ی اینکه شعرامو تایپ کنم ندارم!!!!
ناقلا حوصله نداری تایپ کنی بده ما برات تایپ کنیم ببینیم دیگه چه بهانه ای میاری

MEHRNAM
Saturday 1 May 2010, 05:12 PM
فتنه ها جاریست بر جانم ولی این نیک میدانم
که روزی نیک فرجامی فراگیرد تن و جانم
من از سنگین دلان سخت سر رنجیده ام لیکن
نمیترسم ز بدکاران و پابندم به ایمانم
نوای بی نوایی سر دهم از عمق چاه ژرف
ببین کاخر رسد آهم به افلاک و به نیسانم
مرا در بند بین حالا و بنشین و تماشا کن
که فردا من در این میدان سراسر جنگ و عصیانم
مرا این گونه بشکسته دل و خسته نبین کاکنون
ز بد عهدیّ ایام این چنین لرزان و عریانم
بدان ای مهرنام ار تو نخوردی نوش آسایش
من اینک چاره ات را باده ای جانانه میدانم
بفرمایید اینم واسه شماها که خیلی دوستون دارم:5:

soroosh_269
Saturday 1 May 2010, 05:30 PM
درود
من از وزن شعر و .... چیزی نمی دونم ولی اون احساس و مفهومشو دوست دارم
خیلی زیبا بود.ممنون

morteza3164
Saturday 1 May 2010, 05:43 PM
مهرنام جان بابا خجالت زده کری مارو :9:
یه سوال اون نیسانه همون نیست که منو زیر کرد :21::24:

MEHRNAM
Saturday 1 May 2010, 05:47 PM
مهرنام جان بابا خجالت زده کری مارو :9:
یه سوال اون نیسانه همون نیست که منو زیر کرد :21::24:
اون نیسانه که احتمالا" آبی بوده!! ولی این نیسانه زرد و طلایی و به رنگ آفتاب و ... ههههه:21:

morteza3164
Saturday 1 May 2010, 05:52 PM
نمیدونم شب بود و تاریک رنگشو ندیدم ههههههه
باز هم ممنون شعرت خیلی قشنگ بود باز هم از این کارها بکن
با تشکر الیاس

sarsabz
Saturday 1 May 2010, 07:43 PM
آفرین!!
"فتنه ها جاریست بر جانم ولی این نیک میدانم
که روزی نیک فرجامی فراگیرد تن و جانم"
از تعریف الکی بدم میاد، ولی انصافا شعر خیلی قشنگ و کاملیه. وزنشم همینطور. تازه گفتی یا قبلا؟

Sina_Yanni
Saturday 1 May 2010, 08:06 PM
مهرنام بازم گل کاشتی . دمت گرم ، سازت کوک ... .

راستی یه پیشنهاد دوستانه : به رنگ نیسان نگاه نکنین ، کلا اگه نیسان دیدین ، برین بالا درخت و اون بالا هی دعا کنین که نیاد به درخت بکوبونه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هههههههههههه

you3f
Saturday 1 May 2010, 09:35 PM
فتنه ها جاریست بر جانم ولی این نیک میدانم

که روزی نیک فرجامی فراگیرد تن و جانم
من از سنگین دلان سخت سر رنجیده ام لیکن
نمیترسم ز بدکاران و پابندم به ایمانم
نوای بی نوایی سر دهم از عمق چاه ژرف
ببین کاخر رسد آهم به افلاک و به نیسانم
مرا در بند بین حالا و بنشین و تماشا کن
که فردا من در این میدان سراسر جنگ و عصیانم
مرا این گونه بشکسته دل و خسته نبین کاکنون
ز بد عهدیّ ایام این چنین لرزان و عریانم
بدان ای مهرنام ار تو نخوردی نوش آسایش
من اینک چاره ات را باده ای جانانه میدانم

بفرمایید اینم واسه شماها که خیلی دوستون دارم:5:

ببخشید شما با حافظ نسبتی ندارید؟
آخه از شما تقلید میکنه از اسمش تو شعرش استفاده میکنه و خودشو خطاب میکنه.(شوخی)
شعرهای گیرا ، آکادمیک و سطح بالاییست:41:
من شاعر نیستم ولی شاعران را دوست دارم:10:

violon13
Saturday 1 May 2010, 10:52 PM
بابا دم همتون گرم

MEHRNAM
Saturday 1 May 2010, 11:04 PM
آفرین!!
"فتنه ها جاریست بر جانم ولی این نیک میدانم
که روزی نیک فرجامی فراگیرد تن و جانم"
از تعریف الکی بدم میاد، ولی انصافا شعر خیلی قشنگ و کاملیه. وزنشم همینطور. تازه گفتی یا قبلا؟
مرسی قربان.. شما لطف دارین ... حدود هفت یا هشت ماه پیش انگار گفتمش ... (ببخشید درست و حسابی هم یادم نیست!!! کی گفتم )

violon13
Sunday 2 May 2010, 08:10 AM
مهرنام جان دیگه اصلا تحویل نمیگیری.رفیقم رفیقای قدیم

MEHRNAM
Sunday 2 May 2010, 08:51 AM
مهرنام جان دیگه اصلا تحویل نمیگیری.رفیقم رفیقای قدیم
:12: من مگه چه کار کردم که میگی تحویل نمیگیرم؟؟!!

AFRooGH
Sunday 2 May 2010, 09:18 AM
فتنه ها جاریست بر جانم ولی این نیک میدانم

که روزی نیک فرجامی فراگیرد تن و جانم
من از سنگین دلان سخت سر رنجیده ام لیکن
نمیترسم ز بدکاران و پابندم به ایمانم
نوای بی نوایی سر دهم از عمق چاه ژرف
ببین کاخر رسد آهم به افلاک و به نیسانم
مرا در بند بین حالا و بنشین و تماشا کن
که فردا من در این میدان سراسر جنگ و عصیانم
مرا این گونه بشکسته دل و خسته نبین کاکنون
ز بد عهدیّ ایام این چنین لرزان و عریانم
بدان ای مهرنام ار تو نخوردی نوش آسایش
من اینک چاره ات را باده ای جانانه میدانم

بفرمایید اینم واسه شماها که خیلی دوستون دارم:5:

من برای اولین باره میام توی این تاپیک. مهرنام گل کاشتی بابا عجب شعری گفتی.!!..

violon13
Sunday 2 May 2010, 11:03 AM
قبلنا حال منو میپرسیدی اما الان منو یادت رفته:9::46:

AFRooGH
Tuesday 11 May 2010, 02:53 PM
در آسمان شب دگر ستاره ای نمیدمد

خزان غم نمیرود ، بهار نو نمی رسد
به سرزمین بی کسم هزار خون نهفته است
در این دیار پرتنش شکوفه هرزه میرود
ترنم ترانه ها چرا خموش و بی صداست؟
از آنکه ساز زندگی دگر فغان نمیزند
شرابی از گذشته ها در این سبو نمانده است
ز ساقی جدید هم کسی خبر نمیدهد
من و سه تار بعد از این شکایتی نمیکنیم
چو نیست گوش آشنا که این گلایه بشنود
شب سیاه رفتنی ست ولی کجاست روز ما؟
چو روز نیست،شب،دگر از این سرا نمیرود
جنون زبی خرد سزاست،چو نغمه از دل سه تار
سبک سری عاقلان مرا به حیرت آورد
ز غصه ام مجال نیست که فکر عاشقی کنم!
چو عشق نیست دردلم،سرم هوای غم کند
صفای ساز رفت و جان برفت وصبر میکنم
چه میکنم اگر دمی صبوریم به سر رود؟
اگر که شیخ مدعی به زور و زر برد دلی
به راز و روز او چرا کسی سرک نمیکشد؟
چو مهرنام خیره سر شود خمار و می،خورد
هزار شیخ مدعی به وی عتاب میکند!




اینم از یه غزل تپل از خودم. حتما" همه شعر زیبای هوشنگ ابتهاج(سایه) دوم دبیرستان یادشون هست که میگفت:در این سرای بی کسی،کسی به در نمیزند... من هم با الهام گرفتن از این شاعر گرانمایه این غزل رو سرودم حتما" حتما" نظر بدید دوستان.ممنون.

هزار شیخ مدعی به وی عتاب میکند!
واقعا که درود بر تو باد. درود.

AFRooGH
Tuesday 11 May 2010, 02:55 PM
منتظر شعر های. نه ببخشید .شاهکار های بیشتری از شما هستیم.

MEHRNAM
Wednesday 12 May 2010, 11:44 PM
سلام بر عزیزانی که خیلی خیلی به من لطف دارن و خودشون میدونن چقدر دوسشون دارم یه دو روزی بود که حال و هوای خاصی پیدا کرده بودم و بعضی خاطرات تلخ واسم دوباره یادآوری شدن ... نتیجه ی نهاییش ولی خوب بود چون باعث شد هم این شعر رو سرودم و هم یه آهنگ با سه تار بداهه زدم که در مواقع عادی عمرا" همچین آهنگی به ذهنم نمیرسید ههههههه . تقدیم به همه ی بچه های نوت آهنگ (بدون استثنا و تبعیض!!!)
سپر از کف بیندازم چو بینم رنگ نامردی
زبان از شکوه میبندم ، دلم را گرچه خون کردی
دلم از جور دشمن بود خون ، در حیرتم امّا
که امروز از جفای دوست ، دارم جان پر دردی
بسی نامردمی دیدم ، هزاران پند بشنیدم
کنون که درد دل دارم نبینم یار همدردی
ز هر مجمع برون جستم ، به کنج خانه بنشستم
چو انسانها ندادندم به غیر از غم رهاوردی
ره میخانه بگزیدم که تا شاید بیاسایم
ولی افسوس در می هم سرایت کرده این سردی
نوای مهرنام آمد به گوش مردم دنیا
چنین فریادکش نبود در این دنیا زن و مردی
کلامی آتشین گفتم که بر صخره اثر دارد
مرا این گونه آتشدل ، تو پروردی ، تو پروردی

HamedSedighi
Thursday 13 May 2010, 12:52 AM
اکسلنت :41:
شگفت زده شدم :26:
:41:

كوروش88
Thursday 13 May 2010, 06:21 AM
:41: فقط مي تونم بگم : فوق العاده بود . آفرين .

nabegheh95
Thursday 13 May 2010, 07:41 AM
سپر از کف بیندازم چو بینم رنگ نامردی ...

عالي بود ، خوب گفتي. دلم من هم خون مهرنام جان. از نامردي ...
هر چي بيشتر زندگي مي كنيم در اين دنيا، نامردي بيشتري مي بينيم. دريغ از خوبي و مرام انساني ...

morteza3164
Thursday 13 May 2010, 07:44 AM
بیا ای مهرنام ار تو چرا اینقدر تو دل سردی
که نبود در می ناب هم چنان خوناب که تو کردی

اینم یه شعر فی البداهه تقدیم به مهرنام عزیز و امیدوارم که دیدشان نسبت به زندگی عوض گردد چون فکر میکنم در عین جوانی دلی دردمند و افسرده دارند

ببخشید جسارت نشه اما شعرتان اصلا به دل من ننشست امیدوارم که اشعار بعدی را با احساس قشنگتری بگویید

با تشکر الیاس

MEHRNAM
Thursday 13 May 2010, 10:59 AM
اکسلنت :41:
شگفت زده شدم :26:
:41:
مرسی حامد جان ... همیشه لطف داری (ولی شگفت زده شدنت به پای شگفت زده شدن من نمیرسه همون وقتی که کارتو گوش کردم!!!):5:

MEHRNAM
Thursday 13 May 2010, 11:01 AM
:41: فقط مي تونم بگم : فوق العاده بود . آفرين .
مرسی. اگه مشکل وزنی یا فنی یا نارسایی در معنا توی شعرم احساس میکنید خوشحال میشم که باهام درمیون بگذارید ... باز هم سپاس.

MEHRNAM
Thursday 13 May 2010, 11:06 AM
سپر از کف بیندازم چو بینم رنگ نامردی ...

عالي بود ، خوب گفتي. دلم من هم خون مهرنام جان. از نامردي ...
هر چي بيشتر زندگي مي كنيم در اين دنيا، نامردي بيشتري مي بينيم. دريغ از خوبي و مرام انساني ...

مرسی نابغه جان... خوشحالم که مسئول بخش شعر و ترانه به این تاپیک توجه کرده ... مرسی از تعریفت عزیزم. (من برای سرودن این شعر اصلا" زحمتی نکشیدم !!! چون خودش جوشید و اومد ، تعجبی هم نداره دیگه تو این دوره و زمونه چیزایی رو که باهاش سالها زندگی کردم فقط بازگو کردم)

MEHRNAM
Thursday 13 May 2010, 11:13 AM
بیا ای مهرنام ار تو چرا اینقدر تو دل سردی
که نبود در می هم نیز چنان خوناب که تو کردی

اینم یه شعر فی البداهه تقدیم به مهرنام عزیز و امیدوارم که دیدشان نسبت به زندگی عوض گردد چون فکر میکنم در عین جوانی دلی دردمند و افسرده دارند

ببخشید جسارت نشه اما شعرتان اصلا به دل من ننشست امیدوارم که اشعار بعدی را با احساس قشنگتری بگویید

با تشکر الیاس
مرسی (این بیت فی البداهه تلمیح داره به همون قضیه ی شراب ناب شیراز و خیام و .... دیگه بقیه اش چشمک هههههه)
ما قبلا" هم در مورد دید به زندگی صحبت کرده بودیم نه؟؟؟ ههههههه خب بی خیال.

sarsabz
Thursday 13 May 2010, 11:28 AM
ره میخانه بگزیدم که تا شاید بیاسایم
ولی افسوس در می هم سرایت کرده این سردی
بازم خیلی زیبا...

MEHRNAM
Thursday 13 May 2010, 01:39 PM
بازم خیلی زیبا...

مرسی (با اون شعرای قشنگی که شما میگی ... من بهتره دیگه شعر نگم) سپاس بی کران عزیزم.

fagher
Thursday 13 May 2010, 01:51 PM
این تاپیک رو جدیدآ تازه دیدم!!!
قشنگ بود.......

Sina_Yanni
Thursday 13 May 2010, 03:27 PM
سپر از کف بیندازم چو بینم رنگ نامردی
زبان از شکوه میبندم ، دلم را گرچه خون کردی
دلم از جور دشمن بود خون ، در حیرتم امّا
که امروز از جفای دوست ، دارم جان پر دردی


مهرنام ! این 2 بیتت ، درست ، دقیقا ، exactly ، به تحقیق ... خلاصه عین اون حسی هست که من دارم . جریان رو بهت گفتم دیگه . همدردا درد همدیگه رو بهتر حس میکنن ... .


:41:واقعا آفرین مهرنام:41:

MEHRNAM
Thursday 13 May 2010, 06:01 PM
این تاپیک رو جدیدآ تازه دیدم!!!
قشنگ بود.......
ممنون ... لطف دارین.

MEHRNAM
Thursday 13 May 2010, 06:09 PM
سپر از کف بیندازم چو بینم رنگ نامردی

زبان از شکوه میبندم ، دلم را گرچه خون کردی
دلم از جور دشمن بود خون ، در حیرتم امّا
که امروز از جفای دوست ، دارم جان پر دردی



مهرنام ! این 2 بیتت ، درست ، دقیقا ، exactly ، به تحقیق ... خلاصه عین اون حسی هست که من دارم . جریان رو بهت گفتم دیگه . همدردا درد همدیگه رو بهتر حس میکنن ... .





:41:واقعا آفرین مهرنام:41:







بعله......... من هم اتفاقا" وقتی داشتم بیت دومو مینوشتم یاد همون جریان که گفتی افتادم ... :46: ما همدردیم دیگه .... چه کنیم؟! خیلی هم خوشحالم که شعرامو میخونی و این قدر لطف داری.

sarsabz
Friday 14 May 2010, 11:16 AM
مرسی (با اون شعرای قشنگی که شما میگی ... من بهتره دیگه شعر نگم) سپاس بی کران عزیزم.
چوب کاری میفرمایید!

Avazekhan
Saturday 15 May 2010, 12:57 AM
سلام مهرنام عزیز
باز هم گل کاشتی
به حق کلامی آتشین گفتی که بر صخره اثر دارد

كوروش88
Saturday 15 May 2010, 07:30 AM
مرسی. اگه مشکل وزنی یا فنی یا نارسایی در معنا توی شعرم احساس میکنید خوشحال میشم که باهام درمیون بگذارید ... باز هم سپاس.
درود
شما مطمئن باشيد اگر نقصي در شعرهاتون باشه ، بنده كه شاگردم امادوستان حتما راهنمائيتون مي كنند . واگر چيزي نگفتند ، پس شعرتان حرف نداشته . بازم آفرين به شما و شعرتان.:41:

MEHRNAM
Saturday 15 May 2010, 06:25 PM
سلام مهرنام عزیز
باز هم گل کاشتی
به حق کلامی آتشین گفتی که بر صخره اثر دارد
:5: خیلییییی ممنون. (نمیدونم چی بگم؟!) چقدر لطف دارین، اگر مشکل وزنی و معنایی تو شعرام میبینید مشتاقم که بشنوم باز هم سپاس.

ar.rad.24
Sunday 23 May 2010, 09:17 AM
راستش من فقط اومدم یه سری به این تاپیک بزنم ولی میخ کوب شدم جلوی مانیتور و ...
این اولین بار که این اشعار رو میبینم.و به شما تبریک میگم بابت این همه ذوق و سلیقه...:41:
دلم از جور دشمن بود خون ، در حیرتم امّا
که امروز از جفای دوست ، دارم جان پر دردی

این بیت شما من رو یاد یه دو بیتی انداخت که میگه:

هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
من در عجبم دوست چرا میشکند

ختم کلام اینکه شعراتون بسیار زیباست و بی صبرانه منتظر شعرای بعدی شما هستیم

MEHRNAM
Sunday 23 May 2010, 09:45 AM
راستش من فقط اومدم یه سری به این تاپیک بزنم ولی میخ کوب شدم جلوی مانیتور و ...
این اولین بار که این اشعار رو میبینم.و به شما تبریک میگم بابت این همه ذوق و سلیقه...:41:
دلم از جور دشمن بود خون ، در حیرتم امّا
که امروز از جفای دوست ، دارم جان پر دردی

این بیت شما من رو یاد یه دو بیتی انداخت که میگه:

هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
من در عجبم دوست چرا میشکند

ختم کلام اینکه شعراتون بسیار زیباست و بی صبرانه منتظر شعرای بعدی شما هستیم

از شما دوست عزیزم سپاسگزارم.... بسیار به من لطف دارین. در اولین فرصت شعرای دیگه هم میزارم.

ehsanmir
Wednesday 26 May 2010, 06:32 PM
سلام
خطر ناک شعر میگید:106:
بسیار عالی
موفق باشید:am

iranzamin
Wednesday 26 May 2010, 06:50 PM
خوب بود _ اما هنوز خیلی میشه روش کار کرد که از نظر وزنی و انتخاب کلمات بهتر بشه و اخرش عالی بود.
رازهایی که من اکنون گفتم
فاش باید نشوند
حرف خود را اکنون ، زود پس میگیرم
تا که این دشمنها ، تا که این مردم خونخواره ی دون
سنگسارم نکنند!
این سکوت من هم ؛ خود به نوعی تلخ است!

AFRooGH
Wednesday 26 May 2010, 07:06 PM
وای خدای من مهرنام باور کن منو تا حد گریه کردن بردی دختر
دوست داشتم هزاران بار دکمه تشکر رو میزدم گرچه اونم کمه!!!!
گرچه من خودم اصولا دوست ندارم جای کسی باشم ولی با این شعر هایی که از تو خوندم. این حس بهم دست داد(حس جای تو بودن)
من از اصول و قواعد شعری چیزی سرم نمیشه وهمون طوری بهت گفتم .قبلا همینطوری و اونم
شعر مثلا نو
رو واسه خودم میگفتم
ولی به عنوان.........
هیچی بابا ولش کن
فقط میتونم بگم
افرین.

ar.rad.24
Wednesday 26 May 2010, 08:16 PM
به نظرم واقعا" زیبا گفتی,لحن اعتراز آمیزت بسیار زیباست,خیلی خوب واقعیات تلخ جامعه رو به تصویر کشیدی....
جدا" که حرف دل من رو زدی
موفق باشی

MEHRNAM
Wednesday 26 May 2010, 09:27 PM
سلام
خطر ناک شعر میگید:106:
بسیار عالی
موفق باشید:am
مرسی ... لطف دارین. ههههه

MEHRNAM
Wednesday 26 May 2010, 09:30 PM
خوب بود _ اما هنوز خیلی میشه روش کار کرد که از نظر وزنی و انتخاب کلمات بهتر بشه و اخرش عالی بود.
:106: مرسی از شما دوست عزیز ، حق با شماست ؛ میشه بیشتر روش کار کرد ... اما من خواستم که این شعر بدون هیچ فکر "اضافه" باشه... در عرض چند دقیقه گفتم و قبول دارم با عجله بوده! مرسی از نظر سازنده ای که دادین و از تعریفتون بابت بخشهای پایانیش کمال سپاس را دارم.

MEHRNAM
Wednesday 26 May 2010, 09:36 PM
وای خدای من مهرنام باور کن منو تا حد گریه کردن بردی دختر
دوست داشتم هزاران بار دکمه تشکر رو میزدم گرچه اونم کمه!!!!
گرچه من خودم اصولا دوست ندارم جای کسی باشم ولی با این شعر هایی که از تو خوندم. این حس بهم دست داد(حس جای تو بودن)
من از اصول و قواعد شعری چیزی سرم نمیشه وهمون طوری بهت گفتم .قبلا همینطوری و اونم
شعر مثلا نو
رو واسه خودم میگفتم
ولی به عنوان.........
هیچی بابا ولش کن
فقط میتونم بگم
افرین.
مرسی عزیزم ... همین که بیای تو این تاپیک و یه نگاه بندازی هم واسه من یه دنیا ارزش داره. (ولی خداییش این چی بود که گفتی دوست داری جای من باشی؟! همه دوست دارن جای تو باشن مصطفی جان! یک بار هم که دکمه ی تشکر رو بزنی واسه من خیلی مهمه بازم مرسی)

MEHRNAM
Wednesday 26 May 2010, 09:39 PM
به نظرم واقعا" زیبا گفتی,لحن اعتراز آمیزت بسیار زیباست,خیلی خوب واقعیات تلخ جامعه رو به تصویر کشیدی....
جدا" که حرف دل من رو زدی
موفق باشی
مرسی دوست عزیز. این امضای شما هم خیلی جالبه و یه جورایی حرف دل منه! (ای هیچ ، بهر هیچ ، بر هیچ ، مپیچ)

morteza3164
Wednesday 26 May 2010, 09:40 PM
وای چه شعری !
دلم پس افتاد
عقلم از پای سنوبر به آگه افتاد
وای عجب زیبا گفت
{"عمر ما مثل گلی کوتاه است"}
پس چرا این همه غم
بر گلت ،ناروا میدارند
مردمان چون کرکس
گرد هر فاخته ای میلولند
تا که از طعمه خویش
تکه ای بردارند
تو مواظب باشا
آسمان بس ابریست
گریه سرد بهاری
به تنت چون برگیست
ای خدا
این گل نوباوه ما
به حمایت به تو من بسپردم
پس خودت حافظ جانش باشا

ایول مهرنام جان اینقدر شعرت قشنگ بود که به محض خوندنش این شعر به ذهنم رسید ببخش شاید نباید اینجا میگذاشتم اما چون با الهام از شعر شما بود به شما تقدیم میکنم
با سپاس فراوان الیاس

MEHRNAM
Wednesday 26 May 2010, 09:51 PM
وای چه شعری !
دلم پس افتاد
عقلم از پای سنوبر به آگه افتاد
وای عجب زیبا گفت
{"عمر ما مثل گلی کوتاه است"}
پس چرا این همه غم
بر گلت ،ناروا میدارند
مردمان چون کرکس
گرد هر فاخته ای میلولند
تا که از تعمه خویش
تکه ای بردارند
تو مواظب باشا
آسمان بس ابریست
گریه سرد بهاری
به تنت چون برگیست
ای خدا
این گل نوباوه ما
به حمایت به تو من بسپردم
پس خودت حافظ جانش باشا

ایول مهرنام جان اینقدر شعرت قشنگ بود که به محض خوندنش این شعر به ذهنم رسید ببخش شاید نباید اینجا میگذاشتم اما چون با الهام از شعر شما بود به شما تقدیم میکنم
با سپاس فراوان الیاس

مرسی مرتضای عزیز... شعر شما هم قابل تحسینه و ممنونم از شما:5: فقط اونجا که گفتین : "عقلم از پای صنوبر به آگه افتاد" یعنی چی؟:ad

morteza3164
Wednesday 26 May 2010, 10:04 PM
یعنی که عقل ناقص من از کمترین حد (پای سنوبر) به بالا ترین حد (آگه افتاد) بخاطر گفته شما که گفتید
{"عمر ما مثل گلی کوتاه است"}

Sina_Yanni
Wednesday 26 May 2010, 10:04 PM
مهرنام بازم دمت گرم . آخرش منو کشته !!! نترس بابا نمیذاریم سنگسارت کنن . حداقل یه چند نفر تو این سایت حامی داری که برات و شعرات و حرفات ارزش قائلن . حرفاتو بگو که حرف دل ما هم هست ... .

MEHRNAM
Wednesday 26 May 2010, 10:31 PM
مهرنام بازم دمت گرم . آخرش منو کشته !!! نترس بابا نمیذاریم سنگسارت کنن . حداقل یه چند نفر تو این سایت حامی داری که برات و شعرات و حرفات ارزش قائلن . حرفاتو بگو که حرف دل ما هم هست ... .
مرسی سینا جان ... از این که شعرامو میخونی خیلی خوشحالم و نظراتت واسم ارزشمنده. حالا این یه شعرم از رو شیطنتمون گذاشتیم ، ولی دیگه قول میدیم بچه ی خوبی بشیم و اعتراض نکنیم و از این کارا نکنیم ... اخه خیلی خطرناکه حسن! هههههههههههههههه

sarsabz
Thursday 27 May 2010, 12:46 PM
عالی!

ماجرای غم ایّام ، که را خوش آید؟!
که چنین روز و شب ما به غم آلوده شده ست؟

MEHRNAM
Thursday 27 May 2010, 03:35 PM
عالی!
مرسی ... نظر لطف شماست.

soroosh_269
Thursday 27 May 2010, 03:50 PM
درود
به جز اینکه خیلی عالیه مثل همیشه
درد و دل هممونه برای همین زیباترم میشه
ولی فقط من منتظر بودم آخرش یه امیدی بهمون بدی......:17:
البته شاید چون اعتراضه نگفتی.

MEHRNAM
Thursday 27 May 2010, 04:54 PM
درود
به جز اینکه خیلی عالیه مثل همیشه
درد و دل هممونه برای همین زیباترم میشه
ولی فقط من منتظر بودم آخرش یه امیدی بهمون بدی......:17:
البته شاید چون اعتراضه نگفتی.
:106: خب .... مرسی از این که خوندیش و نظر دادی... اما :17: نمیخواستم این شکلی بشی! ببخشین اگه نا امیدت کردم! ولی نظرم همین بود ... خب واقعا" فکر نکنم خیلی هم امیدی باشه:40::42::42:

Don_Ramtin
Thursday 27 May 2010, 08:21 PM
سلام مهرنام جون . ببین ، شعرت خیلی خیلی خوب بود . زیبا ، پر محتوا ، به زبان امروز و متعهد به اوضاع امروز ، ملموس ، روان ، پر از موسیقی و مهربون - مثل خودت - !
مرسی که منو به خوندنش دعوت کردی ، اگه نمی خوندمش ، یه زیبایی رو تو این دنیای پر از زشتی ، از دست داده بودم !
بازم مرسی !

MEHRNAM
Thursday 27 May 2010, 11:13 PM
سلام مهرنام جون . ببین ، شعرت خیلی خیلی خوب بود . زیبا ، پر محتوا ، به زبان امروز و متعهد به اوضاع امروز ، ملموس ، روان ، پر از موسیقی و مهربون - مثل خودت - !
مرسی که منو به خوندنش دعوت کردی ، اگه نمی خوندمش ، یه زیبایی رو تو این دنیای پر از زشتی ، از دست داده بودم !
بازم مرسی !
:26::26::26::26::26::26:همه اینایی که گفتی با من بودی؟؟!! مطمئنی؟! مرسی! من گفتم بیام ببینم رامتین جان چی نوشتن که مطابق گفته هاشون اشکالات شعرامو درست کنم! اصلا" انتظار این تعریفها رو نداشتم:9: تازه خیلی هم مهربون نیستم! (حتما" اون یه مهرنام دیگه بوده ... لووول)

Avazekhan
Saturday 14 August 2010, 01:42 AM
این تاپیک خیلی سوت و کوره...
مهرنام یه سر بزن...
از دست بعضیا دلخوری... حداقل بیا چند تا ازون شعراتو بنویس واسه ما
حداقل ماچار پنج تا هستیم که شعراتو میخونیم...

Sina_Yanni
Saturday 14 August 2010, 02:10 AM
حق با محمده ها مهرنام .

از دست بعضیا دلخوری... از دست ما که دل خور نیستی ؟! پس بنویس برامون .
منم از دست خیلیا دل خورم . . . . .

MEHRNAM
Saturday 14 August 2010, 09:20 PM
سلام به همه. من واقعا" اين روزا حالم خوشه.... اما درگيرم و وقت نميكنم به سايت سر بزنم و تو بحثا هم شركت نميكنم چون يه چيزي هم اگه بنويسم و بقيه چيزي بنويسن معلوم نيست كي بتونم بيام بخونم و جواب بدم!
با اين حال سعي خودمو ميكنم كه در اولين فرصت از خجالت همه دوستان دربيام و يه شعر هم كه شده بنويسم.
از همه سپاسگزارم.

saba65
Wednesday 18 August 2010, 08:31 AM
سلام
زيبا و سرشار از احساس.شما روحيه لطيفي داريد سعي كنيد تو زندگي جنبتون و ببريد بالا تا راحت تر با مشكلات كنار بيائيد.
:41::41:

MEHRNAM
Sunday 22 August 2010, 07:00 PM
درود! این شعر مناسبتی هست تا حدودی! ببخشید اگر سر و تهش رو نمیفهمید... مناسبتش هم خیلی مهم نیست!
من ندانستم تو آخر چیستی؟ / موبدی؟ افسونگری؟ شهزاده ای؟
پرنیان نرمی و یا سندسی؟ / یا که نه؛ از جنس کوهی؛ صخره ای؟


من نمیخواهم که بشناسم تو را / تو همان بهتر که پشت پرده ای!
همنوای آتش و هم کیش آب / بغض خشکیده درون ناله ای


دوری و عشقت به هم آمیختست / این بُود بازیّ و من بازیچه ای
شعر من مرموز و دور از منطق است / در دل هر واژه باشد نکته ای


گر بخوانی شعر من را بر همه / هیچ باکم نیست، چون بازنده ای!
شعر من، بی من بود گنجی نهان / یا که دور از دسترس کاشانه ای!


قفل کردم واژه ها را با هنر / نشنود هر با هنر بیگانه ای
من کلید شعر خود هستم ولی / شعر من بی من بود افسانه ای


باز هم تردید دارم در دلم / حرف من را ای جوان فهمیده ای؟!

Sina_Yanni
Monday 23 August 2010, 12:42 AM
درود! این شعر مناسبتی هست تا حدودی! ببخشید اگر سر و تهش رو نمیفهمید... مناسبتش هم خیلی مهم نیست!
من ندانستم تو آخر چیستی؟ / موبدی؟ افسونگری؟ شهزاده ای؟
پرنیان نرمی و یا سندسی؟ / یا که نه؛ از جنس کوهی؛ صخره ای؟


من نمیخواهم که بشناسم تو را / تو همان بهتر که پشت پرده ای!
همنوای آتش و هم کیش آب / بغض خشکیده درون ناله ای


دوری و عشقت به هم آمیختست / این بُود بازیّ و من بازیچه ای
شعر من مرموز و دور از منطق است / در دل هر واژه باشد نکته ای


گر بخوانی شعر من را بر همه / هیچ باکم نیست، چون بازنده ای!
شعر من، بی من بود گنجی نهان / یا که دور از دسترس کاشانه ای!


قفل کردم واژه ها را با هنر / نشنود هر با هنر بیگانه ای
من کلید شعر خود هستم ولی / شعر من بی من بود افسانه ای


باز هم تردید دارم در دلم / حرف من را ای جوان فهمیده ای؟!


سلام !

مهرنام ممنون که بعد از مدت ها ما رو از شعرت بی بهره نذاشتی . زیباس ! بهت تبریک میگم .

باز هم تردید دارم در دلم / حرف من را ای جوان فهمیده ای؟!

:24::24: !

میگم اگه نفهمیده با بچه ها بیایم حالیش کنیمااا مهرنام ! :21::5:

MEHRNAM
Monday 23 August 2010, 08:13 AM
سلام !

مهرنام ممنون که بعد از مدت ها ما رو از شعرت بی بهره نذاشتی . زیباس ! بهت تبریک میگم .

باز هم تردید دارم در دلم / حرف من را ای جوان فهمیده ای؟!

:24::24: !

میگم اگه نفهمیده با بچه ها بیایم حالیش کنیمااا مهرنام ! :21::5:


:21::21::21::21:
نه ممنون! دیگه فهموندم بهش!!!!!!!

mehdihooman
Tuesday 24 August 2010, 06:50 PM
زيبا بود . فوق العاده زيبا بود

fagher
Tuesday 24 August 2010, 07:21 PM
سندسی یعنی چی؟؟؟

MEHRNAM
Wednesday 25 August 2010, 01:44 PM
سندسی یعنی چی؟؟؟



سندس : [ س ُ دُ ] (اِ) کلمه ٔیونانی است . دیبا. (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). قسمی از دیبای بیش قیمت بغایت رقیق و باریک و لطیف و نازک ..
:26: (در عربی اول دبیرستان هم بود!!!! البته اگه یادتون باشه!)

MEHRNAM
Monday 30 August 2010, 10:46 PM
تقدیم به دوستان گل نوت آهنگی...

سالها در کنج خانه، ماندم و خواندم فسانه
گریه های بی دلیل و خنده های مضحکانه
از همان ناباوری ها، عشق و مستی باورم شد
عاشق آن زاهدم که می برد می را به خانه!
من کجا آشفته هستم؟ من کجا نامهربانم؟
در پی یک ذرّه رندی، میدوم خانه به خانه
مرگ من از راه آمد، عمر من بی حاصلی شد
درنیامد هیچ میوه زین درخت پر بهانه
عشق و درویشی به قلبم در هم آمیزد چو رندان
عشق درویشی ندارد عالم عجز و فسانه
سرزنشگرها ندانستند حال زار ما را
ورنه خامش میشدند از پندهای آمرانه!
مهرناما خرقه برکن، جامه ی زیبا به تن کن
زان که از پوسیدگی ها بر نمی آید جوانه

mansoor.violin
Monday 30 August 2010, 11:28 PM
حیف کز بس پاکبازم در وفا ویران شدم
مستحق ناله و درد از غم هجران شدم
گلعذارم رفت و هرگز از دلم یادی نکرد
حیف در عهد جوانی همچو دل پیران شدم
مایه ی آرامش من دیدن آن یار بود
دلبرم شد با رقیبم،مست و سرگردان شدم
قدر آن ایام نادانستم و رفتم به ناز
جای خود خالی ندیدم در برش حیران شدم
او نه تنها عاشقم،معشوق خوبی هم نبود
بی وفایی کرد تا آنجا که من گریان شدم
اشک حسرت نه،سرشک شوق ریزم بر رهش
گر بجوید وصل من کز وصل روگردان شدم
اندر این دنیا که میخواری بود عیب ای رفیق
در من عیبی نیست چون ساقی غمخواران شدم
روز من سردست و بی روح و شبان بدتر ز روز
شکر گوی بی امید بخت بی بختان شدم
بد سرشتی دارد این آموزگار روزگار
پیش از آنکه یاد گیرم،بس من امتحان شدم
مهرناما کن تمام این قصه ی تلخ فراق
کاندر آن من قصه پرداز کر و کوران شدم!




نظر فراموش نشه لطفا":ilovemusic:


سلام

تو دیوونه ای

farid_64
Monday 30 August 2010, 11:30 PM
قبلی بهتر از این بود مخصوصا قسمت آخرش جند بیت آخر پخته تر بود
شعر هاتون به صورت مجموعه pdf کن یجا خوندن شعر ها درک بهتری میده
موفق یاشی

morteza3164
Monday 30 August 2010, 11:31 PM
ایول مهرنام چه عجب بابا یه شعر بدون غم
دستت درد نکنه کلی دلمو شاد کری خواهر گلم
راستی لول عاشق کی شدی (عاشق آن زاهدم که می برد می را به خانه):39:
شاد شاد باشی همیشه
الیاس

MEHRNAM
Tuesday 31 August 2010, 09:32 AM
سلام

تو دیوونه ای

إإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإ إإإإإإإإ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! !! ........ پس شما هم آثار دیوانگی و جنون را بر من مشاهده کردین!
پیش از شما هم کسان دیگری تشخیص دادند!.... ممنون که یادآوری کردین(لووول)


قبلی بهتر از این بود مخصوصا قسمت آخرش جند بیت آخر پخته تر بود
شعر هاتون به صورت مجموعه pdf کن یجا خوندن شعر ها درک بهتری میده
موفق یاشی

ممنون از نظر شما! سعی میکنم به نکاتی که گفتین توجه کنم.


ایول مهرنام چه عجب بابا یه شعر بدون غم
دستت درد نکنه کلی دلمو شاد کری خواهر گلم
راستی لول عاشق کی شدی (عاشق آن زاهدم که می برد می را به خانه):39:
شاد شاد باشی همیشه
الیاس

آخه مرتضی جان! مگه آدم قحطه که من بیام عاشق زاهدی بشم که می را به خانه میبره؟!! :21::24: از این که توجه کردی و خوندی ممنونم. شاد و پیروز باشید.

Sina_Yanni
Tuesday 31 August 2010, 12:08 PM
ای ول مهرنام ! به قول آقا الیاس یه شعر امیدوار کننده که توش عشق و ... هست . چه عجب بابا .

زیبا بود . آفرین آبجی . خیلی زیاد :)

soroosh_269
Tuesday 31 August 2010, 12:17 PM
درود
بازم مثل همیشه مهرنام (برنده میشه!!!!!نه بابا) گل کاشته!!!
ممنون

MEHRNAM
Wednesday 1 September 2010, 11:06 AM
درود
بازم مثل همیشه مهرنام (برنده میشه!!!!!نه بابا) گل کاشته!!!
ممنون
!!!!!! ممنون... (جایزم یه گردش تو الموت باشه خوبه؟! لووووول)

M8H
Wednesday 1 September 2010, 11:54 AM
سلام!You can see links before reply
مهرنام عاااالی بود!You can see links before reply
موفق باشی!

MEHRNAM
Wednesday 1 September 2010, 01:20 PM
سلام!You can see links before reply
مهرنام عاااالی بود!You can see links before reply
موفق باشی!
به به به به! چه عجب! چشم ما به دیدار شما روشن شد....هههه اسم کاربری جدید واست پیشنهاد دارم : "غیبت کبری" لوووووول
گذشته از شوخی، ممنون حسین جان که خوندی و نظر دادی.:am

MEHRNAM
Wednesday 13 October 2010, 12:18 PM
آه و افسوس و درد و فغان!
از اول "ب" بسم الله ميگويم اصل مطلب را
اي كساني كه در خلال شعرهاي آزرده دلان
به دنبال شور و شادي و شعفيد
نوشته هاي بر باد رفته ي مرا نخوانيد
اين گسسته دل از بند همه را
در آيينه ي شعرهايش نسنجيد
نخوانيد اي اميدواران!
روي كلام با نااميدان است
اي رفيقان نااميد! درد دل من را گوش كنيد
نا كجاها ميرفت رؤياهايم
مي انديشيدم به آنچه مرد ميخوانندش
و هم چنان مي انديشم
چه بود اصل مرد؟ چه شده هم اكنون؟
اما نه! انگار هميشه يك چيز بوده و هست
من سعي ميكنم مرد رؤياهايم را در آيينه هاي مجسّم بيابم
اما نه! انگار خدا وجود مرد را از زمين خط زده است
.....
نه صداي مردانه و بزرگوارانه اي كه آرامشي دهد
نه آغوش محكم و گرمي كه پناهي شود
در شبهاي نازك تنهايي
و نه صداقتي كه در سايه ي آن بتوان
دل خوش كرد به بزرگ شدن فرزندان نامشروع!
من از مرد نميخواهم شواليه باشد
نميخواهم رستم باشد
نميخواهم اينشتين يا حكيم عمر خيام نيشابوري باشد
از آنجا كه آنان هم مرد نبودند
شرط ميبندم سرماي آغوش رستم را
هنگامي كه معشوقه يا همسرش را بغل ميزد
تجربه كرده ام؛
قسم ميخورم دورويي شواليه ها و اينشتينها و حكيم عمر خيامها را
هنگامي كه به معشوقه يا همسرشان عشق ميورزيدند تجربه كرده ام!
من آنچنان تشنه ي آغوش صادقانه و گرمم كه
ديگر هيچ آتشي يخ لجوج افكارم را باز نميكند
چشم هايم ديگر رو به آنچه مرد ميخوانندش بر نميگردد
مدام با آرزو و افسوس افقها را نگاه ميكنم
گاهي صدايي از گوشه و كنار مي آيد
كه ناشيانه و فريبكارانه صداي مرد رؤياهايم را تقليد ميكند
سري بر ميگردانم نگاهي مي افكنم
موجودي سرتاپا ضعف و نقص ميبينم
كه باد غب غبش همه جا را گرفته!
كه با عيبهاي ديگران نقايص خود را مي پوشاند
كه سرد است و اداي گرم ها را در مي آورد
كه مجازيست و اداي حقيقت را در مي آورد
كه نيرنگ است و اداي نجابت را در مي آورد
كه دروغ است و اداي صداقت را در مي آورد
و خلاصه آن قدر ميبينم چيزهايي را
كه اي كاش نميديدم
كه باز چشمان كم سويم رو به افقهاي بي كران بلند پروازي ميكنند
كاش مرد را اين گونه برايمان معني نميكردند
شايد آنگاه ديگر از مكر و دروغ و خدعه و سردي و نيرنگ
و همه ي اينها، بيزار نميشديم
ميپذيرفتيم كه مرد همين است؛
همين روحيه ي ضعيف و افكار مغشوش
كه درگير در هوس هاي پست،
جسم به ظاهر قوي و بزرگ ولي در باطن مفلوك و شكست خورده اش را
به زور ميكشاند و ميبرد و ميزند
تا لحظه ي مرگ نكبت بارش
در يكي از دل انگيزترين روزهاي بهار فرا رسد
آنگاه ديگر سردي آغوشش را
و همه ي صفتهاي مردانه ي نداشته اش را
با خود ميبرد ، يا شايد هم نبرد
ولي به هر حال اثرش خنثي و متوقف ميشود
روزي كه ديگر نميتواند دختراني را كه
احساسات خود را به هواي او سركوب كرده اند ، فريب دهد
و نهايت سوء استفاده هاي كثيف را از آنها بكند
روزي كه ديگر زنان چشم پر اميد خود را
به وجود واهي او نميدوزند
زماني كه من همان گونه كه هم اكنون تنها هستم
- ولي خودم نميخواهم باور كنم-
شب هنگام تنها در پشت بام مينشينم
و به ستارگان نگاه ميكنم
و به زيبايي هم حسوديمان ميشود!
زماني كه نبايد براي حمايت از فرزندان نامشروع آن مرد
از خود او كتك بخورم
زماني كه من ، يك زن ،
زندگي ميكنم؛
همانطور كه از نامم مي آيد
و هر نامي را فلسفه ايست:
زن يعني زندگي...
و مرد يعني مرگ.

Mona
Wednesday 13 October 2010, 12:52 PM
سلام

مهرنام جان داری کم کم جا پای فروغ میذاری :) زیبا بود و تلخ و البته کمی ناپخته...!

به امید موفقیت روزافزون برای شما :53:

MEHRNAM
Wednesday 13 October 2010, 01:19 PM
سلام

مهرنام جان داری کم کم جا پای فروغ میذاری :) زیبا بود و تلخ و البته کمی ناپخته...!

به امید موفقیت روزافزون برای شما :53:
ممنون....
آره يه كم ناپخته بود... خيلي عجله كردم ! لووول
مرسي كه خوندي.

delasa
Wednesday 13 October 2010, 03:17 PM
خیلی عالی بود!!!!!!!!!!!!!!!

Mehraneh
Wednesday 13 October 2010, 04:55 PM
آه و افسوس و درد و فغان!

از اول "ب" بسم الله ميگويم اصل مطلب را
اي كساني كه در خلال شعرهاي آزرده دلان
به دنبال شور و شادي و شعفيد
نوشته هاي بر باد رفته ي مرا نخوانيد
اين گسسته دل از بند همه را
در آيينه ي شعرهايش نسنجيد
نخوانيد اي اميدواران!
روي كلام با نااميدان است
اي رفيقان نااميد! درد دل من را گوش كنيد
نا كجاها ميرفت رؤياهايم
مي انديشيدم به آنچه مرد ميخوانندش
و هم چنان مي انديشم
چه بود اصل مرد؟ چه شده هم اكنون؟
اما نه! انگار هميشه يك چيز بوده و هست
من سعي ميكنم مرد رؤياهايم را در آيينه هاي مجسّم بيابم
اما نه! انگار خدا وجود مرد را از زمين خط زده است
.....
نه صداي مردانه و بزرگوارانه اي كه آرامشي دهد
نه آغوش محكم و گرمي كه پناهي شود
در شبهاي نازك تنهايي
و نه صداقتي كه در سايه ي آن بتوان
دل خوش كرد به بزرگ شدن فرزندان نامشروع!
من از مرد نميخواهم شواليه باشد
نميخواهم رستم باشد
نميخواهم اينشتين يا حكيم عمر خيام نيشابوري باشد
از آنجا كه آنان هم مرد نبودند
شرط ميبندم سرماي آغوش رستم را
هنگامي كه معشوقه يا همسرش را بغل ميزد
تجربه كرده ام؛
قسم ميخورم دورويي شواليه ها و اينشتينها و حكيم عمر خيامها را
هنگامي كه به معشوقه يا همسرشان عشق ميورزيدند تجربه كرده ام!
من آنچنان تشنه ي آغوش صادقانه و گرمم كه
ديگر هيچ آتشي يخ لجوج افكارم را باز نميكند
چشم هايم ديگر رو به آنچه مرد ميخوانندش بر نميگردد
مدام با آرزو و افسوس افقها را نگاه ميكنم
گاهي صدايي از گوشه و كنار مي آيد
كه ناشيانه و فريبكارانه صداي مرد رؤياهايم را تقليد ميكند
سري بر ميگردانم نگاهي مي افكنم
موجودي سرتاپا ضعف و نقص ميبينم
كه باد غب غبش همه جا را گرفته!
كه با عيبهاي ديگران نقايص خود را مي پوشاند
كه سرد است و اداي گرم ها را در مي آورد
كه مجازيست و اداي حقيقت را در مي آورد
كه نيرنگ است و اداي نجابت را در مي آورد
كه دروغ است و اداي صداقت را در مي آورد
و خلاصه آن قدر ميبينم چيزهايي را
كه اي كاش نميديدم
كه باز چشمان كم سويم رو به افقهاي بي كران بلند پروازي ميكنند
كاش مرد را اين گونه برايمان معني نميكردند
شايد آنگاه ديگر از مكر و دروغ و خدعه و سردي و نيرنگ
و همه ي اينها، بيزار نميشديم
ميپذيرفتيم كه مرد همين است؛
همين روحيه ي ضعيف و افكار مغشوش
كه درگير در هوس هاي پست،
جسم به ظاهر قوي و بزرگ ولي در باطن مفلوك و شكست خورده اش را
به زور ميكشاند و ميبرد و ميزند
تا لحظه ي مرگ نكبت بارش
در يكي از دل انگيزترين روزهاي بهار فرا رسد
آنگاه ديگر سردي آغوشش را
و همه ي صفتهاي مردانه ي نداشته اش را
با خود ميبرد ، يا شايد هم نبرد
ولي به هر حال اثرش خنثي و متوقف ميشود
روزي كه ديگر نميتواند دختراني را كه
احساسات خود را به هواي او سركوب كرده اند ، فريب دهد
و نهايت سوء استفاده هاي كثيف را از آنها بكند
روزي كه ديگر زنان چشم پر اميد خود را
به وجود واهي او نميدوزند
زماني كه من همان گونه كه هم اكنون تنها هستم
- ولي خودم نميخواهم باور كنم-
شب هنگام تنها در پشت بام مينشينم
و به ستارگان نگاه ميكنم
و به زيبايي هم حسوديمان ميشود!
زماني كه نبايد براي حمايت از فرزندان نامشروع آن مرد
از خود او كتك بخورم
زماني كه من ، يك زن ،
زندگي ميكنم؛
همانطور كه از نامم مي آيد
و هر نامي را فلسفه ايست:
زن يعني زندگي...

و مرد يعني مرگ.


مهرنام جان عاااااااااااااااااااااااا ااااالیییییییییی بود...
نمی دونی چقدر کیف کردم....واقعا حرف دل آدمو زده بودی...
انتخاب کلماتتم عالی بود...واقعا ممنونم ازت

MEHRNAM
Wednesday 13 October 2010, 05:27 PM
خیلی عالی بود!!!!!!!!!!!!!!!

ممنون از لطف و توجهتون.

مهرنام جان عاااااااااااااااااااااااا ااااالیییییییییی بود...
نمی دونی چقدر کیف کردم....واقعا حرف دل آدمو زده بودی...
انتخاب کلماتتم عالی بود...واقعا ممنونم ازت __________________




ممنون مهرانه جان... لطف داري به پاي شما كه نميرسيم.

AFRooGH
Thursday 14 October 2010, 08:56 AM
آه و افسوس و درد و فغان!

از اول "ب" بسم الله ميگويم اصل مطلب را
اي كساني كه در خلال شعرهاي آزرده دلان
به دنبال شور و شادي و شعفيد
نوشته هاي بر باد رفته ي مرا نخوانيد
اين گسسته دل از بند همه را
در آيينه ي شعرهايش نسنجيد
نخوانيد اي اميدواران!
روي كلام با نااميدان است
اي رفيقان نااميد! درد دل من را گوش كنيد
نا كجاها ميرفت رؤياهايم
مي انديشيدم به آنچه مرد ميخوانندش
و هم چنان مي انديشم
چه بود اصل مرد؟ چه شده هم اكنون؟
اما نه! انگار هميشه يك چيز بوده و هست
من سعي ميكنم مرد رؤياهايم را در آيينه هاي مجسّم بيابم
اما نه! انگار خدا وجود مرد را از زمين خط زده است
.....
نه صداي مردانه و بزرگوارانه اي كه آرامشي دهد
نه آغوش محكم و گرمي كه پناهي شود
در شبهاي نازك تنهايي
و نه صداقتي كه در سايه ي آن بتوان
دل خوش كرد به بزرگ شدن فرزندان نامشروع!
من از مرد نميخواهم شواليه باشد
نميخواهم رستم باشد
نميخواهم اينشتين يا حكيم عمر خيام نيشابوري باشد
از آنجا كه آنان هم مرد نبودند
شرط ميبندم سرماي آغوش رستم را
هنگامي كه معشوقه يا همسرش را بغل ميزد
تجربه كرده ام؛
قسم ميخورم دورويي شواليه ها و اينشتينها و حكيم عمر خيامها را
هنگامي كه به معشوقه يا همسرشان عشق ميورزيدند تجربه كرده ام!
من آنچنان تشنه ي آغوش صادقانه و گرمم كه
ديگر هيچ آتشي يخ لجوج افكارم را باز نميكند
چشم هايم ديگر رو به آنچه مرد ميخوانندش بر نميگردد
مدام با آرزو و افسوس افقها را نگاه ميكنم
گاهي صدايي از گوشه و كنار مي آيد
كه ناشيانه و فريبكارانه صداي مرد رؤياهايم را تقليد ميكند
سري بر ميگردانم نگاهي مي افكنم
موجودي سرتاپا ضعف و نقص ميبينم
كه باد غب غبش همه جا را گرفته!
كه با عيبهاي ديگران نقايص خود را مي پوشاند
كه سرد است و اداي گرم ها را در مي آورد
كه مجازيست و اداي حقيقت را در مي آورد
كه نيرنگ است و اداي نجابت را در مي آورد
كه دروغ است و اداي صداقت را در مي آورد
و خلاصه آن قدر ميبينم چيزهايي را
كه اي كاش نميديدم
كه باز چشمان كم سويم رو به افقهاي بي كران بلند پروازي ميكنند
كاش مرد را اين گونه برايمان معني نميكردند
شايد آنگاه ديگر از مكر و دروغ و خدعه و سردي و نيرنگ
و همه ي اينها، بيزار نميشديم
ميپذيرفتيم كه مرد همين است؛
همين روحيه ي ضعيف و افكار مغشوش
كه درگير در هوس هاي پست،
جسم به ظاهر قوي و بزرگ ولي در باطن مفلوك و شكست خورده اش را
به زور ميكشاند و ميبرد و ميزند
تا لحظه ي مرگ نكبت بارش
در يكي از دل انگيزترين روزهاي بهار فرا رسد
آنگاه ديگر سردي آغوشش را
و همه ي صفتهاي مردانه ي نداشته اش را
با خود ميبرد ، يا شايد هم نبرد
ولي به هر حال اثرش خنثي و متوقف ميشود
روزي كه ديگر نميتواند دختراني را كه
احساسات خود را به هواي او سركوب كرده اند ، فريب دهد
و نهايت سوء استفاده هاي كثيف را از آنها بكند
روزي كه ديگر زنان چشم پر اميد خود را
به وجود واهي او نميدوزند
زماني كه من همان گونه كه هم اكنون تنها هستم
- ولي خودم نميخواهم باور كنم-
شب هنگام تنها در پشت بام مينشينم
و به ستارگان نگاه ميكنم
و به زيبايي هم حسوديمان ميشود!
زماني كه نبايد براي حمايت از فرزندان نامشروع آن مرد
از خود او كتك بخورم
زماني كه من ، يك زن ،
زندگي ميكنم؛
همانطور كه از نامم مي آيد
و هر نامي را فلسفه ايست:
زن يعني زندگي...

و مرد يعني مرگ.

مرسی مهرنام جان از این شعری که گذاشتی ولی به نظر من خیلی جای کار داره که بهترش کنی(تا زیبا تر بشه)
سپاس

Sina_Yanni
Thursday 14 October 2010, 01:59 PM
سلام مهرنام .

مثل همیشه قشنگ بود . آفرین ... .

ولی یعنی چی مرد یعنی مرگ ؟؟ ههههههه ! توصیفی چیزی داره ؟ ایهام ؟ ههههه ... . توضیح میدی ؟

mahroo
Thursday 14 October 2010, 03:03 PM
آه و افسوس و درد و فغان!

از اول "ب" بسم الله ميگويم اصل مطلب را
اي كساني كه در خلال شعرهاي آزرده دلان
به دنبال شور و شادي و شعفيد
نوشته هاي بر باد رفته ي مرا نخوانيد
اين گسسته دل از بند همه را
در آيينه ي شعرهايش نسنجيد
نخوانيد اي اميدواران!
روي كلام با نااميدان است
اي رفيقان نااميد! درد دل من را گوش كنيد
نا كجاها ميرفت رؤياهايم
مي انديشيدم به آنچه مرد ميخوانندش
و هم چنان مي انديشم
چه بود اصل مرد؟ چه شده هم اكنون؟
اما نه! انگار هميشه يك چيز بوده و هست
من سعي ميكنم مرد رؤياهايم را در آيينه هاي مجسّم بيابم
اما نه! انگار خدا وجود مرد را از زمين خط زده است
.....
نه صداي مردانه و بزرگوارانه اي كه آرامشي دهد
نه آغوش محكم و گرمي كه پناهي شود
در شبهاي نازك تنهايي
و نه صداقتي كه در سايه ي آن بتوان
دل خوش كرد به بزرگ شدن فرزندان نامشروع!
من از مرد نميخواهم شواليه باشد
نميخواهم رستم باشد
نميخواهم اينشتين يا حكيم عمر خيام نيشابوري باشد
از آنجا كه آنان هم مرد نبودند
شرط ميبندم سرماي آغوش رستم را
هنگامي كه معشوقه يا همسرش را بغل ميزد
تجربه كرده ام؛
قسم ميخورم دورويي شواليه ها و اينشتينها و حكيم عمر خيامها را
هنگامي كه به معشوقه يا همسرشان عشق ميورزيدند تجربه كرده ام!
من آنچنان تشنه ي آغوش صادقانه و گرمم كه
ديگر هيچ آتشي يخ لجوج افكارم را باز نميكند
چشم هايم ديگر رو به آنچه مرد ميخوانندش بر نميگردد
مدام با آرزو و افسوس افقها را نگاه ميكنم
گاهي صدايي از گوشه و كنار مي آيد
كه ناشيانه و فريبكارانه صداي مرد رؤياهايم را تقليد ميكند
سري بر ميگردانم نگاهي مي افكنم
موجودي سرتاپا ضعف و نقص ميبينم
كه باد غب غبش همه جا را گرفته!
كه با عيبهاي ديگران نقايص خود را مي پوشاند
كه سرد است و اداي گرم ها را در مي آورد
كه مجازيست و اداي حقيقت را در مي آورد
كه نيرنگ است و اداي نجابت را در مي آورد
كه دروغ است و اداي صداقت را در مي آورد
و خلاصه آن قدر ميبينم چيزهايي را
كه اي كاش نميديدم
كه باز چشمان كم سويم رو به افقهاي بي كران بلند پروازي ميكنند
كاش مرد را اين گونه برايمان معني نميكردند
شايد آنگاه ديگر از مكر و دروغ و خدعه و سردي و نيرنگ
و همه ي اينها، بيزار نميشديم
ميپذيرفتيم كه مرد همين است؛
همين روحيه ي ضعيف و افكار مغشوش
كه درگير در هوس هاي پست،
جسم به ظاهر قوي و بزرگ ولي در باطن مفلوك و شكست خورده اش را
به زور ميكشاند و ميبرد و ميزند
تا لحظه ي مرگ نكبت بارش
در يكي از دل انگيزترين روزهاي بهار فرا رسد
آنگاه ديگر سردي آغوشش را
و همه ي صفتهاي مردانه ي نداشته اش را
با خود ميبرد ، يا شايد هم نبرد
ولي به هر حال اثرش خنثي و متوقف ميشود
روزي كه ديگر نميتواند دختراني را كه
احساسات خود را به هواي او سركوب كرده اند ، فريب دهد
و نهايت سوء استفاده هاي كثيف را از آنها بكند
روزي كه ديگر زنان چشم پر اميد خود را
به وجود واهي او نميدوزند
زماني كه من همان گونه كه هم اكنون تنها هستم
- ولي خودم نميخواهم باور كنم-
شب هنگام تنها در پشت بام مينشينم
و به ستارگان نگاه ميكنم
و به زيبايي هم حسوديمان ميشود!
زماني كه نبايد براي حمايت از فرزندان نامشروع آن مرد
از خود او كتك بخورم
زماني كه من ، يك زن ،
زندگي ميكنم؛
همانطور كه از نامم مي آيد
و هر نامي را فلسفه ايست:
زن يعني زندگي...

و مرد يعني مرگ.

سلام...
مهرنام جان واقعا شعرات خیلی قشنگه با این سن کم خیلی عالی شعر میگی...مخصوصا این شعرت. این شعرت رو واقعا دوست دارم.خیلی هنرمندانه این وضع مارو به تصویر کشیدی.
آرزوی موفقیت روز افزونت رو میکنم...

Nassim_Agha
Friday 15 October 2010, 12:55 PM
آفرین مهرنام جان!

سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند!

آراگون می گوید:

زن آینده مرد است... بدون زن مرد کفری بیش نیست!

morteza3164
Friday 15 October 2010, 09:46 PM
سلام بر خواهر گلم مهرنام
شعر جالب و پر معنی گفتی و باز هم دل پر دردت رو برای همه رو کردی .
هرچند که برای بعضی خانم ها شعر بسیار مهیجی بود و شبیه شعرای فروغ بود اما سعی کن یجوری شعر بگی که در معنی و مفهوم ایهامی نداشته باشه و همه مخاطبین شعر رو با یک چوب نزنی .
توی این دنیای زشت هم مردان بد هستند و هم زنان بد و بدکاره تو خود خوب باش که میدونم خوبی .
امیدوارم رفته رفته شعرات رنگ و بوی دیگری پیدا کنه
موفق و پیروز
در پناه حق

MEHRNAM
Saturday 16 October 2010, 11:25 AM
مرسی مهرنام جان از این شعری که گذاشتی ولی به نظر من خیلی جای کار داره که بهترش کنی(تا زیبا تر بشه)
سپاس

خیلی ممنون از توجهتون.


سلام مهرنام .

مثل همیشه قشنگ بود . آفرین ... .

ولی یعنی چی مرد یعنی مرگ ؟؟ ههههههه ! توصیفی چیزی داره ؟ ایهام ؟ ههههه ... . توضیح میدی ؟
__________________


سلام سینا جان! ممنون که خوندیش.... نمیدونستی کلمه ی مرد از مرگ و مردن میاد؟ و کلمه ی زن از زندگی و زادن میاد چون مرد زندگی به وجود نمیاره و زایندگی نداره! برخلاف زن که زندگی ازش سرچشمه میگیره.


سلام...
مهرنام جان واقعا شعرات خیلی قشنگه با این سن کم خیلی عالی شعر میگی...مخصوصا این شعرت. این شعرت رو واقعا دوست دارم.خیلی هنرمندانه این وضع مارو به تصویر کشیدی.
آرزوی موفقیت روز افزونت رو میکنم...
سلام عزیز دل! ممنون که خوندین و نظر دادین! مزسی (میبینم که از طرف خانوما مورد حمایت و توجه واقع شدم لووووول! خانومای نوت آهنگ سیب زمینی نیستن)


آفرین مهرنام جان!

سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند!

آراگون می گوید:

زن آینده مرد است... بدون زن مرد کفری بیش نیست!


مرسییییییییییییییییییییی عزییییییییییییییییییزم خوشحال شدم که خوندیش.

MEHRNAM
Saturday 16 October 2010, 11:30 AM
سلام بر خواهر گلم مهرنام
شعر جالب و پر معنی گفتی و باز هم دل پر دردت رو برای همه رو کردی .
هرچند که برای بعضی خانم ها شعر بسیار مهیجی بود و شبیه شعرای فروغ بود اما سعی کن یجوری شعر بگی که در معنی و مفهوم ایهامی نداشته باشه و همه مخاطبین شعر رو با یک چوب نزنی .
توی این دنیای زشت هم مردان بد هستند و هم زنان بد و بدکاره تو خود خوب باش که میدونم خوبی .
امیدوارم رفته رفته شعرات رنگ و بوی دیگری پیدا کنه
موفق و پیروز
در پناه حق
__________________

مرسی که خوندینش! میدونم همه آدما متفاوتن! اما من ذهنیات و احساسات همون لحظه هامو -که البته خیلی از لحظه ها هم همون حس رو دارم- گفتم و منظورم اکثریت و غالب بود....
باز هم خیلی خوشحالم که توجه کردین.

mahroo
Saturday 16 October 2010, 11:56 AM
خواهش میکنم...بله من به عنوان یه دختر شعراتو دوست داشتم.استعدادت خیلی بالاست و احساس میکنم بیشتر از سنت میفهمی نمیدونم عقیده خودت هم همینه یا نه و این یه ویژگیه خیلی خوبیه.
امیدوارم روز به روز موفق تر از الان بشی...

Sina_Yanni
Saturday 16 October 2010, 03:31 PM
سلام سینا جان! ممنون که خوندیش.... نمیدونستی کلمه ی مرد از مرگ و مردن میاد؟ و کلمه ی زن از زندگی و زادن میاد چون مرد زندگی به وجود نمیاره و زایندگی نداره! برخلاف زن که زندگی ازش سرچشمه میگیره.





پس ما مردان مرگیم و شما زنان زندگی ؟ :39:

جالب بود مرسی . تو کف شعرت موندم که چه طور همچین چیزایی رو تو شعرت میگنجونی ... . واقعا دمت گرم . ادبیات میخوندی خوب ! :10: استعداد و علاقه هم که داری ... .

MEHRNAM
Tuesday 19 October 2010, 01:13 AM
آه... آري... آري، باز تقصير منست
كس نديدم كه از او عشق بياموزم من!
...
قلب من قلب نبود؛
كاندران شاخه اي از غم باشد
خود غم قلب منست
قلب من با غم ها پا بر جاست
مي تپد با غم ها
ميخزد خون به غم آلوده
در رگ و قلب تنم
...
خواستن چيست دگر؟
من نميخواهم هيچ
قهر قهرم با عشق
قهر قهرم با مرگ
نيست امّيد در اين ورطه ي ترس
من نميدانستم
كه تو را ميخواهم!
من نميدانستم
كه ، كه را ميخواهم!
من نميدانستم!
باز تقصير منست
چه عجيب است اين جا!
دادگاه است اين جا!
من وكيل خودمم!
قاضي ام اين جا من!
باز تقصير منست!
من زني بي كس و كار...
و هوايي بس تلخ
و نفس هايي مسموم ز پيمانه ي زهر
اين چنين ميگويم:
"آه اي مرد بزرگ!
عشق در وادي من
نيست بيش از اسفي
كه در آيينه ي افسانه ي ديوانه دلان
جام خون بر لب خود ميگيرد...
گرد غم بر دل خود ميريزد..."
__________________

Nassim_Agha
Tuesday 19 October 2010, 02:41 PM
مهرنام عزیزم

به شعر تو فکر می کردم و بیاد خانم مرضیه بودم که سیر اندیشه مرا به این آواز که او در افشاری با بنان خوانده است رساند :

گفتم آهن دلی کنم چندی.....ندهم دل به هیچ دلبندی
وانکه را دیده در دهان تو رفت.......هرگزش گوش نشنود پندی
خاصه ما را که در ازل بوده است....با تو آمیزشی و پیوندی
به دلت کز دلت بدر نکنم......سختتر زین مخواه سوگندی
....
سعدیا دور نیکنامی رفت.....نوبت عاشقی است یکچندی

MEHRNAM
Tuesday 19 October 2010, 06:50 PM
مهرنام عزیزم

به شعر تو فکر می کردم و بیاد خانم مرضیه بودم که سیر اندیشه مرا به این آواز که او در افشاری با بنان خوانده است رساند :

گفتم آهن دلی کنم چندی.....ندهم دل به هیچ دلبندی
وانکه را دیده در دهان تو رفت.......هرگزش گوش نشنود پندی
خاصه ما را که در ازل بوده است....با تو آمیزشی و پیوندی
به دلت کز دلت بدر نکنم......سختتر زین مخواه سوگندی
....
سعدیا دور نیکنامی رفت.....نوبت عاشقی است یکچندی
:) دمت گرم... اينو خوندم حالم عوض شد... ممنون.:25:

morteza3164
Tuesday 19 October 2010, 06:50 PM
مرسی مهرنام جان باز هم جالب و تلخ که عادت کرده ایم به تلخی شعر تو پس بگو و بنوس هرچه تلخیست.
موفق و سربلند
در پناه حق

MEHRNAM
Tuesday 19 October 2010, 07:05 PM
مرسی مهرنام جان باز هم جالب و تلخ که عادت کرده ایم به تلخی شعر تو پس بگو و بنوس هرچه تلخیست.
موفق و سربلند
در پناه حق


:19::19::19::19::19::19::19::10::10::10::10::10::1 0::am:am:am:19::19::19::19::19::19::19:

آخ جووووووووووووون! پس بالاخره شكستت دادم! ديدي به تلخي و نا اميدي من عادت كردي؟! كم آوردي بالاخره! لوووووووول
نا اميدي هميشه پيروز است
گذشته از شوخي... ممنون كه ميخونين شعرامو با اين كه با روحياتتون سازگار نيست! خيلي سپاس.

HamedSedighi
Tuesday 19 October 2010, 07:15 PM
چه خوب می شود که مهرنام از حور و پری صفتان هم بسرایی :39::26:

mahroo
Tuesday 19 October 2010, 07:43 PM
سلام دوباره...
بازم حرف نداشت ممنون.یه غم و تلخی تو شعراته که واقعا دوسش دارم...ممنون.
موفق باشی...

soroosh_269
Tuesday 19 October 2010, 08:23 PM
چی بگم؟؟؟؟؟!!!!!!!!
تو عادتته قشنگ شعر میگی آره؟؟؟؟؟
ممنون
بازم زیبا بود
بعد صبح تا شب کلاس یه زیبایی دیدیم!!!!!!!!!

MEHRNAM
Tuesday 19 October 2010, 11:40 PM
چه خوب می شود که مهرنام از حور و پری صفتان هم بسرایی :39::26:



هيچ رقمه راه نداره.... خودت كه ميدوني من فقط و فقط تو كار يارو صفتانم! ;)

HamedSedighi
Thursday 21 October 2010, 10:25 PM
هيچ رقمه راه نداره.... خودت كه ميدوني من فقط و فقط تو كار يارو صفتانم! ;)

آی گفتی :40:

AFRooGH
Friday 3 December 2010, 10:31 AM
آه... آري... آري، باز تقصير منست
كس نديدم كه از او عشق بياموزم من!
...
قلب من قلب نبود؛
كاندران شاخه اي از غم باشد
خود غم قلب منست
قلب من با غم ها پا بر جاست
مي تپد با غم ها
ميخزد خون به غم آلوده
در رگ و قلب تنم
...
خواستن چيست دگر؟
من نميخواهم هيچ
قهر قهرم با عشق
قهر قهرم با مرگ
نيست امّيد در اين ورطه ي ترس
من نميدانستم
كه تو را ميخواهم!
من نميدانستم
كه ، كه را ميخواهم!
من نميدانستم!
باز تقصير منست
چه عجيب است اين جا!
دادگاه است اين جا!
من وكيل خودمم!
قاضي ام اين جا من!
باز تقصير منست!
من زني بي كس و كار...
و هوايي بس تلخ
و نفس هايي مسموم ز پيمانه ي زهر
اين چنين ميگويم:
"آه اي مرد بزرگ!
عشق در وادي من
نيست بيش از اسفي
كه در آيينه ي افسانه ي ديوانه دلان
جام خون بر لب خود ميگيرد...
گرد غم بر دل خود ميريزد..."
__________________
درود بر تو واقعا زیباست.
من زني بي كس و كار...
و هوايي بس تلخ
و نفس هايي مسموم ز پيمانه ي زهر
به خوبی حقایق رو به تصویر میکشی از راه شعر
ممنونم.

MEHRNAM
Wednesday 8 December 2010, 11:40 AM
درود بر نوت آهنگي ها، وقت نكرده بودم يه كم به اين شعر برسم و بذارم كه نظرات كارشناسي دوستانو در موردش بدونم... بالاخره اين وقت رو پيدا كردم. پيشاپيش از همتون سپاسگزارم.:am
چَشْمْ زيبايي و زيباتر از آنت خفتن
چه كنم با همه از بهر تو نتوان گفتن
مرحمت ميكني اي دل كه به من گوش كني
ورنه گوش شنوا من نتوانم جستن
سالكان ره بنمودند و به پايان بردند
من كه بي دستم و پا چون بتوان پيمودن؟
قدمي نه به حريمم كه دگر نتوانم
جاي خالي تو با رود سرشكم شستن
من و تو از ازل انگار كه با يك جوهر
بنوشتيم به لوح دل خود : "روح دو تن"
سرنوشت من ساده چه ملال انگيز است
يار بشكست دلم بدتر از آنم دشمن
من به تو عشق و وفاداري و رندي دادم
تو به من عهد ببستن، به جفا بشكستن

morteza3164
Wednesday 8 December 2010, 11:54 AM
مرسی مهرنام عزیز غزلی بسیار زیبا از تو خواندم .شاد و پیروز
یا حق