PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نمونه اشعار الیاس



morteza3164
Tuesday 30 March 2010, 12:15 AM
من ایرانم


من اینک شعر میگویم


سراپا غرق در شادی


من اینک شاد و مسرورم


من اینک شعر میگویم


من ایرانم


که نامم را چنین گویند


الف بر آستین جوشند


و بر یایم چنین کوشند


من ایرانم


من ایرانم که رایم را چنین بردند


و بر آتش سوزاندند


تنم را


من ایرانم


گوشه ای از کره خاکی


که روید بر تنم نخلی


نشان از عشق و خاموشی


که هر برگش بود جویی


وز آن آهوی خوش رویی


که لنگان میدود بر من


تنم را میزند سیلی


شبا هنگام تحمیلی


ولیکن عاشقش هستم


من ایرانم


من اینک شعر میگویم


از آن عاشق لولی وش


از آن دیوانه مدهوش


از آن مجنون در آتش


من ایرانم


و دیگر هیچ....... ایرانم

Parisa-Delbar
Tuesday 30 March 2010, 04:34 AM
خیلی زیبا بود:36:
و دیگر هیچ:21:

Sohrab Iwis
Tuesday 30 March 2010, 05:02 AM
پول آب را میدهیم و پول برق جدا !! (به به)

دستبند 3 عدد !

عالی بود کارت مثل همیشه !

كوروش88
Tuesday 30 March 2010, 07:05 AM
خيلي خوب بود . فقط من بي سواد رو ببخشيد . هم شما و هم ساير بزرگواران ! شما شعر خوب مي سرائيد ، من متوجه نمي شم . نظرم رو مي دم و سئوالاتم رو مطرح مي كنم . فقط از جهت دانستن ، چون من هنوز دارم شاگردي مي كنم و دوست دارم ياد بگيرم و اون هم از شما بزرگواران .
به نظر من شعر شما مي خواهد يك چيزي رو بگويد اما چي را ؟ به هرحال شعر يك پيامي داره ،( هدف دارد ) ما شعر مي گوئيم كه يك چيزي رو برسونيم ( مخصوصا شعر سياسي ) شما ايران هستيد و غرق در شادي ، اما چرا غرق در شادي ؟؟ ايراني كه راي اون رو بردند ، تنش را بر آتش سوزاندند و آهوي زيبا كه معمولا مظهر خوبي ، زيبائي و مهر و محبت هست لنگان تن شما رو سيلي مي زند ( يعني اونها يا از بين رفته و يا ناقص هست ) پس چرا غرق در شادي ؟ شما ايرانيد و از آن عاشق لولي وش ، ديوانه مدهوش و مجنون در آتش مي گوئيد ، اما نمي گوئيد كه اون كي هست ! يعني در واقع به ما معرفي نمي كنيد كه اون عاشق ، ديوانه ، مجنون كي هست ؟ و شعر را تمام مي كنيد ! شما ايران هستيد و ديگر هيچ ؟ من اين رو نفهميدم ! ببخشيد . اما جملات خوبي هم استفاده كرده بوديد : شباهنگام تحميلي ( جالب بود ) هرچند كه جملات قشنگي مثل : الف بر آستين جوشند ، زيبا بود اما من بي سواد درك نكردم . در يك كلام به نظر من حقير ( كه نظرم هم زياد اهميت ندارد ) شعر شما شروع ، ادامه ، خاتمه ، هدف يا منظورش به هم ريخته بود ، اگر يك ويرايش مجدد بشود ، به اون چيزي كه مي خواهيد مي رسيد . فقط بايد اون دانه هاي پازل رو مرتب كنيد ! اما درود به شما كه دردتان از خودتان گذشته و به جامعه رسيده و دردتان غم و درد جامعه شده و اين خيلي خيلي مهم است و نشان از درك بالا و فكر روشن شما دارد. كه من هميشه در حسرتش بودم . ما رااز كارهاي زيباي ديگرتان محروم نكنيد و بر اين حقير خرده نگيريد كه بس نادانم .
يا حق.

MEHRNAM
Tuesday 30 March 2010, 10:10 AM
با درود خالصانه خدمت جناب الیاس... شما که احتیاج به تعریف ما ندارین قربان...کارتون درسته و منم قبلا" نظرمو راجع به این شعر زیبا گفته ام. بدرود و سپاس.

morteza3164
Tuesday 30 March 2010, 11:21 AM
گویند که حرفی ز می و عشق نزنید / گویند که حرفی ز سیاست نزنید



گویند که شاد و سبز و عاشق نشوید / گویند که در بت کده وارد نشوید



گفتا که چرا چند هزاران سال پیش / آن مرد عزیز بگفت یزدان را بیش



گفتاکه به ایزد ، قامتی راست کنید / کز آب انگور، شربتی ساز کنید



هر کجا که لشکر آغاز کنید / بر مرد و زنش هزار اعجاز کنید



هر کجا بدست ما فتح شود / باید که خدای هر کسی حفظ شود



هر کس به پرستش خدایش آزاد / هر برده در این شهر بوده، آزاد



هر کس که توان کار دارد بیمه است / هم مفتی و هم پیر ستمگر بیمه است



این مرد عجب روح لطیفی دارد / این مرد عجب گفته نیکی دارد



این مرد بگفتا که نامم کوروش / این مرد بگفتا که ایرانی خوش



عاقبت گردش ایام چنین خواهد بود / عاقبت مرد نکونام چنان خواهد بود



عاقبت گفته الیاس چنین خواهد بود / عاقبت روز من و تو چنان خواهد بود

morteza3164
Tuesday 30 March 2010, 11:41 AM
با سلام
از اینکه بر بنده منت نهادید و از این تاپیک دیدن فرمودید سپاسگذارم باشد که خداوند منان راه سعادت را بر بندکان خود روشن گرداند
از جناب کوروش بخاطر نقد زیبا و سازنده ایشان سپاسگذارم و دیگر عزیزانی که بنده را شاد کردند
فقط یه نکته می ماند اونم اینکه رشته تخصصی من ادبیات نیست و فقط بخاطر عشق و علاقه شعر میگم. جریان شاعر شدنم رو هم که برایتان گفتم پس اگر اشعار من از نظر دستوری ومعنایی ایراد داره به بزرگی خودتان ببخشید

با تشکر الیاس

كوروش88
Tuesday 30 March 2010, 11:57 AM
با خودم عهد بسته بودم اگر دوباره عضو سايتي شدم ، زبان ببندم و قلم هم نزنم . اما چه مي شود كرد كه داستان گرگ و توبه اش است! در محفلي در خدمت فيلم سازي به نام بودم ايشان فرمودند : اين منتقدان كه اينقدر از فيلم هاي من انتقاد مي كنند خودشان مي توانند يك دانه فيلم بسازند ؟! حالا حكايت من است و اين اشعار زيبا!
من از خواندن شعر لذت مي برم ( مخصوصا از نوع سياسي ) و از اشعار زيباي شما هم خيلي خوشم آمده . اين شعرتان بسيار زيبا و پخته بود . سپاس و تبريك به اينقدر احساس . من سالها با اينگونه شعر گفتني فاصله دارم اما نكته هاي ظريفي را در شعر زيباي شما ديدم و بازهم سئوال برايم پيش آمد و مثل هميشه نتوانستم جلوي خودم را بگيرم ، ببخشيد :
1- ضرورت استفاده از كلمه كه در بيتهاي اول چي هست ؟
2- آن مرد عزيز بگفت يزدان را بيش يعني چه ؟
3- اگر به جاي بتكده ، ميكده استفاده مي شد بهتر نبود ؟
4- كدام پير ستمگر ؟ (پيرها به ستمگري در شعرها معروف نيستند .)
5- اگر مي سروديد : عاقبت گردش ايام الياس چنين خواهد بود ، ديگر نيازي به بيت آخر احساس مي شد ؟
6- هر برده در اين شهر بوده ، آزاد - اگر ه را از بوده حذف كنيم چه مي شود ؟
7- چون شما در بيتي كه نام كوروش را مي آوريد به زمان گذشته مي رويد ، بيت قبلش هم در گذشته بيايد چگونه خواهد شد؟
من را به بي سوادي ام ببخشيد .

كوروش88
Tuesday 30 March 2010, 12:12 PM
با سلام
از اینکه بر بنده منت نهادید و از این تاپیک دیدن فرمودید سپاسگذارم باشد که خداوند منان راه سعادت را بر بندکان خود روشن گرداند
از جناب کوروش بخار نقد زیبا و سازنده ایشان سپاسگذارم و دیگر عزیزانی که بنده را شاد کردند
فقط یه نکته میمونه اونم اینکه رشته تخصصی من ادبیات نیست و فقط بخاطر عشق و علاقه شعر میگم. جریان شاعر شدنم رو هم که برایتان گفتم پس اگر اشعار من از نظر دستوری ومعنایی ایراد داره به بزرگی خودتان ببخشید

با تشکر الیاس
دوست گرامي درود
آنچنان گفتي كه اگر از گفته ات سر به بيابان نگذارم از موهبات شهر نشيني است ! كه ديگر بياباني يافت نشود كه بيابان همان شهر است !
من آدمي بي كار هستم ( دانشجو هستم ) كه به همه تاپيكها سرك مي كشم و چه بهتر از تاپيك بزرگواري چون شما ! از قضاي روزگار كه رشته اين حقير هم نه ادبيات است و نه ارتباطي دارد . اما به شما تبريك كه اينقدر ذوق هنري داريد كه چه بسا آنان كه رشته ادبيات دارند هم ، ندارند. بزرگوار جسارت اين حقير را ببخشيد . شما استاد چون من انسانهايي هستيد كه ادعايمان دنيا را خفه كرده . من مشتاقانه منتظر شعرهاي زيباي شما مي نشينم ، محرومم نسازيد . درود بر شما.
ياحق.

morteza3164
Tuesday 30 March 2010, 02:16 PM
با سلام
جناب کوروش از اینکه شعر من را به دقت مطالعه فرمودید متشکرم و جواب سوال شما اینگونه است که :
1 :ضروت استفاده از کلمه که در بیت اول و دوم بخاطر این است که فعل بصورت گذشته ساخته شود تا در صورت دفاع از شعر حالا به هر دلیل (چه سیاسی .چه انتقادی)جایی برای ایراد نباشد
2 :آن مرد عزیز بگفت یزدان را بیش به این معنا است که کوروش کبیر با اعمال و رفتار نیک خود جلوه خداوند را بیشتر از الان نمایان میکرده (منظور من این است)
3 : راجع به سوال سوم شما بنده هم موافقم البته اگر از بتکده استفاده کردم به علت این بود که در مصرع اول بیت اول حرفی از می آمده بود ومن میخواستم از چیز تازه ای که تکرار نشده باشه استفاده کنم
4 :هم مفتی و هم پیر ستمگر بیمه است من در اینجا از واژه پیر ستمگر به عنوان حاکمانی سخن به میان آورده ام که کوروش پس از تصرف بلاد آنها جان آنها را بیمه میکرد .وتا زمانی که از آنها خطایی سرنزده جانشان در امان بود
5 :اگر توجه کرده باشید ابیات دوتایی با یک فعل و قافیه شروع میشوند(با رنگ صورتی مشخص شده) و من هم در دو بیت آخر این قاعده را رعایت کرده ام
6: اگر ه از بیت ( هر کس به پرستش خدایش آزاد / هر برده در این شهر بوده، آزاد) حذف شود ریتم و آهنگ شعر عوض میشود
7 :با توجه به بیت نهم و دهم میتوان فهمید که این سخنان از زبان شاعری که در زمان حال میزیسته گفته شده و تصویری از کوروش کبیر را بیان مینماید

البته باید خاطر نشان کنم که این ابیات را کنار مقبره کوروش در پاسارگاد بصورت فی البداهه گفته ام و تقدیم به روح پر فتوح آن ابر مرد کرده ام پس نمی توانم در این ابیات دست ببرم

با تشکر از شما الیاس

morteza3164
Wednesday 31 March 2010, 01:17 AM
یا حسین گفتی و عشقش در سرم افروختی



بر علی یاهو زدی و شمع جانم سوختی



چون امام عسگری هرگز نبودی اهل بند



پس برو حمدی بخوان تا که نشی لاقید و بند



چون رضای مرتضی از رشک آهو اشک به چشم



بر محبت آهوش هرگز نشد دورم زچشم



چون مهدی صاحب زمان غایب بگشته بر جهان



لیکن بدان آخر زمان رسوا بگرداند جهان



پس برو الیاس رند فالی بزن بر حال من



تا که آن مردان حلم آگاه شوند از حال من

morteza3164
Wednesday 31 March 2010, 11:02 PM
به پیش من اگر می آیی
تند و با عشق بیا
که مبادا
سرد شود خاک تنم
و به اندازه این وقت عزیز
لحظه ها را به غنیمت شمرم
و در آن کوچه خلوت
به سکوت
بشکنم کوزه ی غم
و سراغ منو از عشق مگیر
که گریبان گیر است.
به پیش من اگر می آیی
مبادا که غمگین باشی
که در این ورطه تنهایی خود
دلم هرگز به دلی شاد نشد
قلبم آزاد نشد
پس بیا و به دلم جان بده
رنگ و آیین بده
بر حذر باش
به پیش من اگر می آیی
گل را له نکنی
شیشه عمر مرا خرد نکنی
گل نازک دل و بی ریشه من
عاشق موهبتی است
کز بیایی و ترحم بکنی
عمر گل را تو
دو چندان بکنی
پس بیا و به دلم منت نه
تند و با عشق بیا ...

:violinplay3::violinplay3::violinplay3::violinplay 3::violinplay3::violinplay3::violinplay3::violinpl ay3::violinplay3::violinplay3::violinplay3::violin play3:

morteza3164
Friday 2 April 2010, 04:20 PM
دوستان گرامی که به این تاپیک سر میزنید با عرض پوزش بخاطر مشغله کاری و تحصیلی مجبورم که کمتر به سایت سر بزنم پس بنده حقیر را به بزرگواری خود ببخشید .
امیدوارم که سال خوب و پر برکتی برای شما و خانواده محترمتان باشد .

با تشکر الیاس

آناهيتا 79
Saturday 3 April 2010, 12:28 PM
به پیش من اگر می آیی
تند و با عشق بیا
که مبادا
سرد شود خاک تنم
و به اندازه این وقت عزیز
لحظه ها را به غنیمت شمرم
و در آن کوچه خلوت
به سکوت
بشکنم کوزه ی غم
و سراغ منو از عشق مگیر
که گریبان گیر است.
به پیش من اگر می آیی
مبادا که غمگین باشی
که در این ورطه تنهایی خود
دلم هرگز به دلی شاد نشد
قلبم آزاد نشد
پس بیا و به دلم جان بده
رنگ و آیین بده
بر حذر باش
به پیش من اگر می آیی
گل را له نکنی
شیشه عمر مرا خرد نکنی
گل نازک دل و بی ریشه من
عاشق موهبتی است
کز بیایی و ترحم بکنی
عمر گل را تو
دو چندان بکنی
پس بیا و به دلم منت نه
تند و با عشق بیا ...

:violinplay3::violinplay3::violinplay3::violinplay 3::violinplay3::violinplay3::violinplay3::violinpl ay3::violinplay3::violinplay3::violinplay3::violin play3:

قشنگ بود . اين شعر شما روي پايه شعر واحه يي در لحظه سهراب سپهري گفته شده همون كه مي گه :
به سراغ من اگر مي آييد / پشت هيچستانم...... و در آخرش مي گه : به سراغ من اگر مي آييد / نرم و آهسته باييد مبادا كه ترك بردارد / چيني نازك تنهايي من .
خيلي خوب روي وزن اون شعرتون رو اجرا كرديد و كلمه هاي شعرتون هم قشنگ هست . ( در ضمن من چون شعر جديد(نو) كار مي كنم در مورد بقيه شعرهاتون، ترجيح مي دم فقط بخونمشون و لذت ببرم و نظري ندم). مرسي.

morteza3164
Tuesday 6 April 2010, 09:21 PM
سالها پیش زیر گلوله و رگبار
پسری متولد شد با نقابی بر چهره
و نشانی در کتف راست
همه گفتند چه حلال زاده ای
در عید قربان تولد مبارک باشد
همه شاد و مسرور ، یک نفر غمگین بود
آن هم حضرت عشق
که حکایتها داشت از آن کودک بی نام و نشان
سالها گذشت و آن کودک رستن یافت
قد کشید و به بلندای افلاک رسید
آری اکنون کودک قصه ما مرد شده
این منم
اهل اهوازم
حرفه ام فوتبال بود
سنم اندکی کمتر از هفده بود
با شور و شعف دوران جوانی طی شد
امتحان میدادم با وسعت توپ
میدویدم بر چمن با شور عشق
از بانگ خروس تا صدای مهتاب
روزگارم بد نیست
لقمه نانی که پدر می آورد با عشق
و می گفت ای پسر درس بخوان فوتبال چیست ؟
من هم با نادانی بچگیم میگفتم چشم _ اما !
سن رسید بر نوزده
رفتم و سرباز شدم در بستان
آب و هوایش گرم بود ، مردمانش خون گرم
روزگارم میگذشت به امید فردا
که خدمت تمام شود برسم بر عشقم
عشقی نا فرجام
ماهها گذشت و خدمت به اتمام رسید
وارد شدم بر منزل ، همه در بهت و سکوت
چه هوای سختی
تا آمدم از عشق بپرسم
گفتند که نگو که اینک دیر است
بگذریم اشک مجالم ندهد
این منم
همینک اهل تهرانم
حرفه ام تولید است
لقمه نانی به کف آرم و به خفت نخورم
تولید چه ؟ کیف یا کفش یا ...
نه با با ، تولید گاری به نام پیکان
که چند سالیست که رخت بر بسته
آری آری حرفه ام تولید است
اکنون که سنم اندکی بیشتر از بیست و دو
رفتم و با حضرت عشق ملاقات کردم
به پیش پای حضرتش خود را خجالت کردم
با خود عهد نمودم که دگر عاشق نشوم
بر این دو روز عمر دیگه غافل نشوم
عاقبت سخت بود آنهمه عهد و پیمان که شکست
علتش هم که بماند همه خوب میدانند
شبی به خوابم درآمد آن حضرت عشق
با ابایی سفید و صورتی پر آژنگ
گفتا که تو به پیش من قولها داده ای
پس چراپیش دل این چنین وا مانده ای
باید بیایی و دوباره بیعت بکنی
این حریم امن را بر خود دوچندان بکنی
عاقبت صبح شد و از خواب هراسان جستم
کوله بارم را برداشتم و بسوی شیراز جستم
خسته و کوفته از راه طویل
مستقیم رفتم و بر حافظیه پیوستم
خیلی شلوغ بود در خیل انبوه جمعیت
هنگامی که داشتم فاتحه میدادم
آن پیر سفید پوش را در گوشه ای خندان دیدم
مو به تنم سیخ شد و عرق سردی کردم
تا دویدم که به پیش پیرمرد برسم
انگار کسی به من تنه زد و به زمین برخوردم
از جا که بلند شدم دگر او را ندیدم
اما خوشحال بودم که پیر مرد را با لبان خندان دیدم
انگار که مرا بخشیده بود
بگذریم سرتان را درد نیارم این منم
هرکجا هستم باشم
زندگی مال من است
عاقبت عشق ، زمان ، نور ، کویر مال من است

morteza3164
Tuesday 6 April 2010, 09:28 PM
با سلام خدمت دوستان گرامی شعر بالا با الهام از شعر سهراب سپهری بنام صدای پای آب گفته شده و تمام لحظات این شعر عین حقیقت است و برای بنده رخ داده است پس اگر از کلمات بکار رفته خوشتان نیامد خرده ای به دل نگیرید
من این شعر را با کمال افتخار به دوست ارجمندم مهرنام که من را بسیار کمک نمودند تقدیم مینمایم باشد که خداوند پشتیبان ایشان باشد

MEHRNAM
Tuesday 6 April 2010, 10:01 PM
درود بر شما... سپاسگزارم که نام حقیری چون مرا در این شعر با احساس آوردید... به شدت منقلب شدم به راستی که زندگی و عوالم زیبایی تا کنون پشت سر گذاشته اید... ارادتمند و شاگرد شما مهرنام.

mohsen1706
Tuesday 6 April 2010, 10:16 PM
سلام عزيز
آفرين بر تو كه كنار اومدي و با شهامت با گذشتت زندگي ميكني.ميدونم روزگار سختي داشتي ولي خوب تا كردي....
مرسي وقعا ممنون

mahour.M
Tuesday 6 April 2010, 11:34 PM
سلام؛
شعرات خیلی قشنگ بود؛:41:

فقط یه مقدار رو وزن ها بیشتر کار کن.

ببخشید، مثلا یه پیشنهاد:
(هر کس به پرستش خدایش آزاد / هر برده در این شهر بوده، آزاد)

هر کس به پرستش خدایش آزاد / هر برده در این شهر بباشد(ببوده)، آزاد

امیدوارم موفق باشی:53:

كوروش88
Wednesday 7 April 2010, 06:34 AM
درود و آفرين بر شما :41: زيبا بود. اين شعر خيلي خوب بود . از آن شعرهايي است كه دوست داري تا آخرش رو بخوني بدون اينكه دنبال وزن وقافيه و قيد و بندهاي ديگه اش باشي . روزگارتان را خيلي خوب به تصوير كشيديد . موفق باشيد .

morteza3164
Wednesday 7 April 2010, 11:27 PM
اینجا عجب قشنگ و زیبا بادا / گر بر تن تو هزار پلها بادا



پر ناز وترنم و طراوت شادا / گر نام تو اهواز که بادا ، شادا

morteza3164
Wednesday 7 April 2010, 11:29 PM
رسم مردی

عزیزان بشنوید این قیل و قالم / منم الیاس که گویند بی گناهم

از این عمر گران بهری نبردم / بجز آن لحظه با دوستان بمردم

من آن دوستان را بر سر نهادم / که شد فصل خزان آندم سرودم

سرودم آن چنان شعری که لیکن / به هر مجلس سرودم بس ستودند

بگفتم من زدوست نازنینم / از آن طوطی که پوید در زمیرم

از آن دوست منزه بی مثالم / از آن دیوانه شیرین زبانم

بیایید بشنوید این قصه از من / که این قصه بود بر مرد و زن پند

شدم عازم به خدمت نیک روزی / همان روزی که گویند در فروزی

شدم تقسیم و قسمت شد بر دشت / همان دشتی که چمران بر سرش گشت

شدم سرباز و دژبانی بکردم / شدم عاقل و نادانی نکردم

گذشت از روزگاران چند صباحی / شدم آشنای یک شیرین زبانی

که آن شیرین زبان بر من میگفت / که این دنیای بی ارزش سرابی است

من آن حرف را زگوش نشنیده کردم / رجوع بر عقل خود آن لحظه کردم

بدیدم این سبک عقل جفنگ گوی / تمام حرف را نادیده میگوی

شدم حیران آن دیوانه مست / زدم بر کوس رسوایی چنان دست

که او عاقل بود بر هر سوادی / زبی عقلی بود جان را تباهی

از آن پس می شنیدم هر صباحی / از آن دانش ننوشته کتابی

شدم عارف آن پیر غلامان / شدم پروانه ای دور از الاغان

دمی هر صبح من رویش بدیدم / کمی از علم از مویش بچیدم

شد آن روزی که باید من برفتم / از آن پیر خرابات در شگفتم

بیامد پیش من آن روز آخر / بگفت در گوش من آن حرف آخر

چو گشتی بر خزان از من نگو هیچ / چو گشتی بی مثال بر من نیا پیش

من آن حرف را بشنید و رفتم / شدم محزون چون نادیده رفتم

گذشت چندین بهار از آن خزان پیش / شدم عالم و دولت مند و درویش

بگفتم با کسان راز دلم را / نیاوردم بجا رسم دلان را

بگفتند بر من آشفته خاطر / که این محمل بود، عقلت کو آخر

بیافتادم بیاد آن حرف آخر / نگویید از من آزرده خاطر

شدم شوریده بر کویش برفتم / شدم محزون چون نورش ندیدم

عزیزان رسم مردی را بدانید / زبان دارید و بر سختی برانید

بگفتا بر شما شعری الیاس / که هر بیتش دهد صد گل چون یاس

morteza3164
Thursday 8 April 2010, 12:34 AM
ای با خبر از حال جهانم ، حذرم کن


ای تیشه زن ریش بتانم ، حذرم کن


ای آنکه تویی رزق رسانم ، حذرم کن


گر عمر رسیدست به آخر ، حذرم کن

morteza3164
Thursday 8 April 2010, 12:35 AM
به وقت صبح گذر کردم ز باغی // در آن باغی که روید گل زساقی


شنیدم باغبان با خود میگفت // به وقت شام نباشد گل به باغی


از آن حکمت نفهمیده گذشتم // به وقت شام باز گشتم بدیدم


به تیر غیب آن جاهل بمردست // ز گوشتش گل تنو قدرت ببردست


بسی عقلت به بازی کرد الیاس // که مطلب را گرفتی گو به الیاس

آناهيتا 79
Thursday 8 April 2010, 07:50 AM
شعرهاتون خيلي قشنگه . من توي اين زمينه شعر نيستم و نمي تونم نظر خاصي بدم . اما يه سئوال : شما اين شعرها رو توي همين چند روز نوشتيد يا اينارو داشتيد ؟ كنجكاوي بود . ببخشيد. در ضمن من معني اين شعر آخريتون رو نفهميدم . مرسي.:5:

mohsen1706
Thursday 8 April 2010, 12:27 PM
به وقت صبح گذر کردم ز باغی // در آن باغی که روید گل زساقی


شنیدم باغبان با خود میگفت // به وقت شام نباشد گل به باغی


از آن حکمت نفهمیده گذشتم // به وقت شام باز گشتم بدیدم


به تیر غیب آن جاهل بمردست // ز گوشتش گل تنو قدرت ببردست


بسی عقلت به بازی کرد الیاس // که مطلب را گرفتی گو به الیاس


سلام الياس جان
مزمون شعرات خيلي خوبن در مورد اين شعرت كه مفهومي عرفاني و عميق داره بايد در قالب مثنوي گفته بشه . وزنش خوبه فقط به جاي كلمه گوشتش يه كلمه ديگه اختيار كن. در مورد رعايت قافيه در مثنوي بايد بدوني كه در هر بيت جدا گونه رعايت ميشه به صورت زير:

ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــ* ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ*

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ+ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ+

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ/ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ/

و...

كه به اين موضوع بايد باز نگري كني.

در ادبيات ما باغ كنايه از بهشت آسماني،جاي آباد و خرم، باغ معمولي، وميتونه دنيا و روزگار باشه كه

فكر كنم منظور تو همين بوده. كنايه از ساقي شرابدار، مست كننده ،زيبا رويي كه موجب خماري

ومست شوديا كسي كه معمور در كشف حقايق دلهاي عارفان دارد(ارجاع به لغت نامه دهخدا)

در مورد باغبان ميتوني فقط به خدا اشاره كني(اگه منظورت از باغ دنياست) ويا در مواردي خيلي خاص

به افراد خوب دنيوي اشاره داشته باشي .

گل نماد دوستي ،خوبي ،نماد چهره ي زيباي معشوق،وبسته به نوع گلت هر نوع استعاره كنايه يا

نمادي رو ميشه بكار برد

منظورتو از جاهل نفهميدم كيرو ميگي.اگه به باغبان برميگرده كه در درجه اول خدا فاني ناپذيره و در

درجه دوم انسان خوب هيچ موقع اين گونه نميميره.

و در نهايت اگر در كل منظورت هيچ كدوم از اينا نبود،تو ميخواي بگي كه باغبان اشتباه ميكرده و گل و

خوبي هميشه پابرجاست.چيز ديگه اي نميتونم استنباط كنم.:18:

ممنون

morteza3164
Thursday 8 April 2010, 07:04 PM
با سلام خدمت داداش بزرگه محسن عزیز ودیگر دوستان
اول موضوع شعر رو بگم تا قاطی نکردم موضوعات رو
این شعر معنی ساده تری داره اونم اینه که در مقابل مشیت الاهی هیچ چیز و هیچ کس قدرت دخالت رو ندارن به همین سادگی
دوم اینکه خودمم فکر نمی کردم با چند بیت شعر اینهمه منظور رو رسونده باشم داداش گلم خیلی کوچیکتم حقیقت قافل گیرم کردی
سوم من خودمو درگیر قالب و از این حرفها نمی کنم فقط منظورمو به خشکلترین شکل دوست دارم به دیگران منتقل کنم
سوم اینکه این شعر مال سه سال پیشه که البته بیت تخلص نداشت و شیطنت کردم ویه بیت تخلص در خور تعقل روش گذاشتم
چهارم اینکه دستت درد نکنه خیلی زحمت کشیدید و تحقیق کردید و بنده را خجالت دادید
پنجم هم هیچی فقط دمت گرم باز هم از این کارها بکن
.
.
.
.
.
.

morteza3164
Tuesday 13 April 2010, 11:29 PM
تو خواهش مکن عشق ما و منی را
برون کن ز سر اینکه پیش منی را
طلب کن زمن هر چه خواهی ولیکن
نخواهی زمن این چنین گوهری را
تو دستان عاشق زمن ناله ها کن
چو دیگر نباشد زمن شاعری را
دگر روز که باشد زمن در طلب باش
چو پیشت بیایم شوی کافری را
مگر روز پی شب به تاجیل نشیند
که تو در پی من به یغمابری دلی را
به این جوی نگاه کن دگر باز نبینی
به آن خس که در جوی کند دلبری را
به سرمای جانسوز و گرمای دیروز
چه تبها کشیدم زتن جاهلی را
اگر زنده باشم به رسم رفاقت
به شعرم بگویم چنان خط کشی را
که بر خط راستش هزاران سوارند
که در خط کشیم نباشد خط کجی را
تو بر دوستی دل مهاسا کشیدی
که الیاس به شعرش کند زنده دلی را

morteza3164
Wednesday 21 April 2010, 11:27 AM
کاش می شد تاملائک صف بست
کاش می شد در سراب بر آب نشست
کاش دلها شیشه بود از سنگ نبود
کاش امیدم بر کس و ناکس نبود
کاش می شد
کاش می شد تا افقها چشم دوخت
کاش می شد دوست را بر دل دوخت
کاش می شد دوست بود بی قید و بند
کاش می شد رای داد بی قید رنگ
کاش می شد
کاش می شد رنگ دل سبزینه بود
کاش می شد رنگ رنگ دل بچه بود
کاش می شد آبی دریا شویم
کاش می شد ساده هم عاشق شویم
کاش می شد
کاش می شد زندگی در لحظه کرد
کاش می شد لحظه ها را زنده کرد
کاش می شد خس هر صحرا شویم
کاش می شد در کمی دریا شویم
کاش می شد
کاش می شد راست گفت و راست بود
کاش می شد نام من الیاس بود
کاش می شد اینقدر ای کاش نزد
کاش می شد زندگی را بوسه زد
کاش می شد ...

nabegheh95
Wednesday 21 April 2010, 12:10 PM
کاش می شد زندگی در لحظه کرد ...

واقعا ، اي كاش كه مي شد

morteza3164
Sunday 25 April 2010, 09:16 AM
3762



یا حسین تو کیستی !.... تو ساحل غم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....تو قلب زهرا نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... سر بر گریبان نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... صحرای محشر نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....نور دو چشمم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... اول و آخر نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو باب الحوائج نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... سلطان دلها نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....تو مرد تنها نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....توعاشق جانت نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو آه زینب نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... آرام جانم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو درد جانکاه نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو شوی لیلا نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... در کوی و برزن نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... آتش بجانم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... سالار مردی نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو آبروی دینم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....شبهای حسرت نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... من عاشق تو نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... در جان الیاس نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... یا حسین تو کیستی ؟

ftf
Sunday 25 April 2010, 11:15 AM
واقعا شعرهاتون زیباست
عالییییییییییییییییییییی
بیست بیست بیست

MEHRNAM
Tuesday 27 April 2010, 03:04 PM
شعرای قشنگی بود... مرحبا.

ftf
Tuesday 27 April 2010, 06:12 PM
خیلی خوب شعر میگن.
به قول بچه نیازی به تعریف نیست آن را که عیان است چه حاجت به بیان است
موفق باشید

morteza3164
Wednesday 28 April 2010, 09:16 AM
روزی شده ام تشنه در کوی دوصد چشمه



خواهم جرعه ای نوشم از کوزه بی چشمه



گر دانی آن کوزه از قبل چه سان بوده



هرگز نزنی یک دم بر لب تو هیچ کوزه



آن لب که بفشردی وز آن جرعه ای خوردی



گویا که لب یار بود تو هیچ از آن دانی ؟


سلام دوستان این شعر تقریبا مال سه سال پیشه اگه قابل درک نبود بنده رو ببخشید چون دوست نداشتم این شعر رو دور بندازم

Cellist
Wednesday 28 April 2010, 10:47 AM
روزی شده ام تشنه در کوی دوصد چشمه




خواهم جرعه ای نوشم از کوزه بی چشمه



گر دانی آن کوزه از قبل چه سان بوده



هرگز نزنی یک دم بر لب تو هیچ کوزه



آن لب که بفشردی وز آن جرعه ای خوردی



گویا که لب یار بود تو هیچ از آن دانی ؟


سلام دوستان این شعر تقریبا مال سه سال پیشه اگه قابل درک نبود بنده رو ببخشید چون دوست نداشتم این شعر رو دور بندازم



یه سوال واسه من پیش اومده!
میشه بگید قالب شعرتون چیه؟:106:

غزل که نیست،مثنوی هم نیست،به قصیده هم که نمی خوره؛
شعر نو و سپید هم نیست.
رباعی و چهارپاره و مسمط هم که نیست.
نکته: من بر اساس وزن قافیه هاتون میگم که توی هیچ کدوم از قالب ها جا نمی گیره!

morteza3164
Wednesday 28 April 2010, 11:29 AM
دوست عزیز شما دقیقا درست میفرمایید بخاطر مصرع آخر و همچنین نا تمام بودن شعر در هیچ قالب شعری جایی ندارد اما شما اینو در قالب جدید الیاس در نظر بگیرید خدا رو چه دیدی شاید ثبت جهانی کردیم

با تشکر از حسن نظر شما الیاس

morteza3164
Saturday 1 May 2010, 02:06 PM
من اهل اهوازم ،تهران بلد نیستم



من عاشق تارم ،تنبک بلد نیستم



من شاعری ساده ،آواز بلد نیستم



من ساده بی پروا ،هیچی بلد نیستم


:9::9::9::9::9::9::9::9::9::9::9::9::9::9::9::9::9 ::9::9:

violon13
Saturday 1 May 2010, 02:58 PM
شعرای جالبی میگی ادامه بده کارتو

morteza3164
Saturday 1 May 2010, 04:07 PM
ممنون دوست عزیز چشم اگر جفای روزگار امان بدهد همین قصد را دارم

violon13
Saturday 1 May 2010, 04:41 PM
روزگار؟نابود میکنه

nina
Saturday 1 May 2010, 05:17 PM
کاش می شد زندگی در لحظه کرد ...

واقعا ، اي كاش كه مي شد


میگن کاشکیو کاشتن درنیومد ولی من میگم کاشکی استارت بزرگیه و بعد دیگه باید این کلمه رو از صفحه ذهن پاک کرد .
زنده باشی

morteza3164
Saturday 1 May 2010, 06:49 PM
با سلام اینم همون شعری که هفته پیش قولشو داده بودم




دوش شوخ چشمی شیشه دل را شکست // رفت با رقیبم ، عهد و پیمانم شکست


دل شکست و عهد بست و دل نبست // ناز کرد و دل فروخت و بد شکست


پیش خود از من بساخت یک دیو زشت // او که خود بود در بدی چون بد کنشت


باد نیسان زد بر او سیلی سخت // عاقبت پیچید در او سرمای سخت


تا به صبح زیبا جمال بر خود بتافت // روی سرخش زرد شد چون آفتاب


آن رقیب از روی زردش دل برید // از بدیش تارها در دل تنید


آن سنم چون پیش خود خالی بدید // بوی دل را پیش من خوشبو شنید


آمد و در دل بجانم رخنه کرد // شیشه بشکسته ام را وصله کرد


گفتمش ای خوش جمال سنگدل // عاقبت پیشم بیاری زخم ز دل


من نه آنم چون کنی رویش دوتا // سخت بشکستم نمی بینم تو را


تو برو اینک نه جای ماندن است // زخم دل را رفتن تو مرحم است


من ز غم ، عشقت برون کردم ز دل // چینی بشکسته راچنگی نمی بینم به دل


تو برو چون راست گوی و راست زی // عشق عاشق دو نمیشناسد چه زی


قلب الیاس چون برون آمد ز درد // سخت بگفتا آه مردم ، آه درد

ftf
Saturday 1 May 2010, 06:55 PM
بسیار زیبا بود.
احسنتم، تبارک الله!!!

violon13
Saturday 1 May 2010, 07:10 PM
خوشم اومد دمت گرم

nina
Saturday 1 May 2010, 07:47 PM
خیلی قشنگ بود.


" چینی بشکسته راچنگی نمی بینم به دل"

"تو برو راست گوی و راست زی"

با این قسمتش بخصوص حال کردم

پیروز باشی

violon13
Saturday 1 May 2010, 09:18 PM
بابا ما باید بدویم تا به پای شماها برسیم واقعا تحسین داره

morteza3164
Saturday 1 May 2010, 10:17 PM
بابا ما باید بدویم تا به پای شماها برسیم واقعا تحسین داره
خواهش میکنم دوست عزیز اینقدر ما رو چوب کاری نفرمایید :18:

violon13
Saturday 1 May 2010, 10:47 PM
بابا چوبم کجا بود؟حقیقتو میگم دیگه

Avazekhan
Saturday 1 May 2010, 11:53 PM
سلام دوست عزیز
چند انتقاد به اختصار: .................................................. .................................................. ......................
.................................................. .................................................. ..................................................
.................................................. .................................................. ................................................
.................................................. .................................................. ................................................
.................................................. .................................................. ................................................
.................................................. .................................................. ................................................
.................................................. .................................................. ................................................

به دلیل اینکه کار داشت به جاهای باریک میکشید و به این دلیل که بنده یادم رفته بود اینجا ایرانه این پست انتقاد رو حذف می کنم
اگه الیاس خودش دوست داشت بشنوه براش میفرستم

violon13
Sunday 2 May 2010, 08:11 AM
اوه اوه عجب انتقاد کوبنده ای کرد

ftf
Sunday 2 May 2010, 08:20 AM
انتقاد همواره سازنده هست.

violon13
Sunday 2 May 2010, 11:05 AM
اما دیگه کوبوند له کرد

Avazekhan
Sunday 2 May 2010, 11:37 AM
باید میبخشید اگه زیادی رک گو هستم و اصلن بلد نیستم تعارفات الکی بکنم
فعلا یاحق

morteza3164
Sunday 2 May 2010, 12:15 PM
سلام دوست عزیز
چند انتقاد به اختصار: .................................................. .................................................. ......................
.................................................. .................................................. ..................................................
.................................................. .................................................. ................................................
.................................................. .................................................. ................................................
.................................................. .................................................. ................................................
.................................................. .................................................. ................................................
.................................................. .................................................. ................................................

به دلیل اینکه کار داشت به جاهای باریک میکشید و به این دلیل که بنده یادم رفته بود اینجا ایرانه این پست انتقاد رو حذف می کنم
اگه الیاس خودش دوست داشت بشنوه براش میفرستم
سلام دوست گل شیرازیم من متاسفانه نتونستم انتقادات شما رو ببینم و از شما خواهش میکنم که یک بار دیگه آنها را بفرمایید . اینجا ایرانه اما انتقاد سازنده همون جور که از اسمش بر می آید سازنده هستش و اینجا جای آموختن و یادگیری چیزهایی است که دیگران میدانند و شما نمیدانید پس از شما درخواست میکنم یک بار دیگه انتقاد وپیشنهاد خودتون رو بفرمایید تا ما هم استفاده کنیم
با تشکر الیاس

Avazekhan
Sunday 2 May 2010, 12:57 PM
سلام اینجا تو همین صفحه بنویسم یا تو صفحه پروفایل خودت؟

morteza3164
Monday 3 May 2010, 08:48 AM
داداش گلم همینجا بنویس که جنبه آموزشی هم داشته باشه

morteza3164
Monday 3 May 2010, 05:29 PM
گر چه افتاد ز چشمت شرری بر جانم // همچنان چشم به راه کرمت میدارم



آنچنان مست می وعاشق زارم اکنون // که کنون دست به دیوار کجی میدارم



تار گیسوی تو را من به یغما بردم // تا که یاد تو را من زنده به جان میدارم



قد رعنای تو را من ز کسی ننبینم // ای غزالم برو خوش باش هوایت دارم



بوسه گرم لبانت به دلم آتش زد // قدهی نوش بده من ز تو می میدارم



هر شب به جمالت دل ما روشن شد // عاقبت من ز خوشی عشق تو را میدارم



گر چه الیاس بگفتا ز حال دل خویش // عاشقی را به محبت ره دل میدارم

MEHRNAM
Monday 3 May 2010, 11:42 PM
خیلی زیبا و با احساس بود... یه کم راجع به قالب و قافیه اش اگه بگین ممنون میشم ... آخه واسم جالبه.

you3f
Tuesday 4 May 2010, 12:11 AM
گر چه افتاد ز چشمت شرری بر جانم // همچنان چشم به راه کرمت میدارم




آنچنان مست می وعاشق زارم اکنون // که کنون دست به دیوار کجی میدارم



تار گیسوی تو را من به یغما بردم // تا که یاد تو را من زنده به جان میدارم



قد رعنای تو را من ز کسی ننبینم // ای غزالم برو خوش باش هوایت دارم



بوسه گرم لبانت به دلم آتش زد // قدهی نوش بده من ز تو می میدارم



هر شب به جمالت دل ما روشن شد // عاقبت من ز خوشی عشق تو را میدارم




گر چه الیاس بگفتا ز حال دل خویش // عاشقی را به محبت ره دل میدارم

کارت درسته:41:

violon13
Tuesday 4 May 2010, 07:25 AM
بسیار زیباست
آفرین

كوروش88
Tuesday 4 May 2010, 07:40 AM
درود
يكي از خاصيتهاي خوب شعر شما اين است كه از هر چي به نظرتان مي رسد استفاده مي كنيد به عنوان مثال :آنچنان مست می وعاشق زارم اکنون // که کنون دست به دیوار کجی میدارم.
رشدشعر شما به خوبي احساس مي شود هرچند كه مانند هواپيماهاي توپولف گاهي فراز و نشيبهاي ناجوري پيدا مي كند .اما مهم اين است كه شعرتان در حال پيشرفت است .موفق باشيد.
يا حق.

violon13
Tuesday 4 May 2010, 09:08 AM
درود
يكي از خاصيتهاي خوب شعر شما اين است كه از هر چي به نظرتان مي رسد استفاده مي كنيد به عنوان مثال :آنچنان مست می وعاشق زارم اکنون // که کنون دست به دیوار کجی میدارم.
رشدشعر شما به خوبي احساس مي شود هرچند كه مانند هواپيماهاي توپولف گاهي فراز و نشيبهاي ناجوري پيدا مي كند .اما مهم اين است كه شعرتان در حال پيشرفت است .موفق باشيد.
يا حق.



خوب گفتی.اینطور که گفتی نه سیخ میسوزه نه کباب

كوروش88
Tuesday 4 May 2010, 09:30 AM
خوب گفتی.اینطور که گفتی نه سیخ میسوزه نه کباب
درود
زماني كه اثري را نقد مي كنم بداهه مي نويسم و برداشت شخصي بود كه اگر اينجور شده بي منظور بوده است چون بدجوري از محافظه كاري بدم مي ياد .
سپاس كه نقد من را نقد كرديد نشان مي دهد كه شما هم دستي بر آتش داريد . موفق باشيد.
يا حق.

Avazekhan
Tuesday 4 May 2010, 12:54 PM
دوش شوخ چشمی شیشه دل را شکست // رفت با رقیبم ، عهد و پیمانم شکست



دل شکست و عهد بست و دل نبست // ناز کرد و دل فروخت و بد شکست



پیش خود از من بساخت یک دیو زشت // او که خود بود در بدی چون بد کنشت



باد نیسان زد بر او سیلی سخت // عاقبت پیچید در او سرمای سخت



تا به صبح زیبا جمال بر خود بتافت // روی سرخش زرد شد چون آفتاب



آن رقیب از روی زردش دل برید // از بدیش تارها در دل تنید



آن سنم چون پیش خود خالی بدید // بوی دل را پیش من خوشبو شنید



آمد و در دل بجانم رخنه کرد // شیشه بشکسته ام را وصله کرد



گفتمش ای خوش جمال سنگدل // عاقبت پیشم بیاری زخم ز دل



من نه آنم چون کنی رویش دوتا // سخت بشکستم نمی بینم تو را



تو برو اینک نه جای ماندن است // زخم دل را رفتن تو مرحم است



من ز غم ، عشقت برون کردم ز دل // چینی بشکسته راچنگی نمی بینم به دل



تو برو چون راست گوی و راست زی // عشق عاشق دو نمیشناسد چه زی




قلب الیاس چون برون آمد ز درد // سخت بگفتا آه مردم ، آه درد





بنا به درخواست الیاس نقدم رو که پیشتر حذف کرده بودم مجددا مینویسم


در این شعر مصرع اول با مصرع دوم و سوم و چهارم هیچ ربطی از لحاظ وزنی ندارند
در این بیت:
تا به صبح زیبا جمال بر خود بتافت // روی سرخش زرد شد چون آفتاب
آفتاب و بتافت قافیه را ناهمگون کرده اند
همینطور این بیت اما کمتر :
من نه آنم چون کنی رویش دوتا // سخت بشکستم نمی بینم تو را

دوتا و تورا قافیه به نظر نمی آیند
در بیت هفتم "صنم" درست است نه "سنم"
در این بیت:
من ز غم ، عشقت برون کردم ز دل // چینی بشکسته راچنگی نمی بینم به دل
در مصرع دوم قالب شعر از سنتی به نیمایی تغییر کرده است

در بیت آخر "گفتا " از "بگفتا" شعر را روان تر میکند
و در آخر یک سوال:
لطفا در مورد معنای "چه زی" در این مصرع توضیح دهید:
عشق عاشق دو نمیشناسد چه زی

دوستان من اهل تعریف و دلگرمی بی مورد نیستم:33:
منتقد همیشه باید حرف هایش رک ، بی پرده و خالی از اضافه گویی باشد
چون انتقاد منتقد به حرفه ای تر شدن شاعر مورد انتقاد کمک میکند:16:
پس کسی که انتقاد میکند باید حرفه ای عمل کند:48:
بنده شخصا با الیاس دوست هستم "جهت اطمینان می توانید به پروفایل بنده یا الیاس مراجعه کنید!!!!!!!!!!!"
اما دوست آنست که آینه ی عیب های دوستش باشد:26:
اهل کباب پختن و سیخ و اینجور چیزها هم نیستم!!!!
به همین خاطر از اینطور کارا سر در نمیارم!!! :106:
منو ببخشید....:30:

morteza3164
Wednesday 5 May 2010, 08:47 AM
سلام دوست گلم آوازه خان

راجع به سوال اول وزن که درسته سنبلون سنبلون سنبلون سنبل :43:

سوال دوم( آفتاب و بتافت) و (دوتا و تو را) در قالب الیاس گونه قافیه محسوب میشن :21:

سوال سوم معنای صنم یعنی معشوقه زیبا جمال و معنای سنم یعنی ماده گاو یا گیاهی که شکوفه آورده باشد . اگر ابیات قبلی را خوب مطالعه فرموده باشید آن معشوقه به علت سرمای سخت رویش زشت شده است پس به او صنم نمیشه گفت و نسبت به کار زشتی که کرده ببخشید بی ادبی نباشه معنای اول سنم بیشتر به او میخوره

سوال چهارم من ز غم ، عشقت برون کردم ز دل // چینی بشکسته راچنگی نمی بینم به دل
بیت دوم را شما چگونه نیمایی محسوب میکنید قالب شعر نیمایی مشخص هستش اما من نمیدانم شما چرا به این بیت نیمایی میگویید شاید بخاطر کلمات معاصر باشه

سوال پنجم فکر کنم شما اشتباه میکنید بگفتا در مصرع آخر بسیار زیبا تر از گفتا است و البته باید زمان را در نظر گرفت چون داستان شعر همان طور که در بیت اول آمده (دوش) بصورت گذشته آمده و کلمه بگفتا صحیح میباشد

سوال ششم تو برو چون راست گوی و راست زی // عشق عاشق دو نمیشناسد چه زی
لطفا به کلماتی که با رنگ قرمز مشخص شده اند دقت فرمایید برای ساده شدن کار این کلمات رو کنار هم قرار دهید تو چه زی معنای آن میشود تو چه چیزی رو انتخاب میکنی یا کدام طرفی هستی
معنای زی یعنی طرف. سمت و سو . جهت (لغت نامه دهخدا)

بسیار لذت بردم از نقد شما دوست عزیز البته هرچند قبلا گفته ام اما بازم میگم که رشته من ادبیات نیست حتی دوران کاردانی که بالا ترین نمره کلاسو من گرفتم نمرم بیشتر از 50/16 نشد که اونم بخاطر شعری بود که از خودم توی کلاس گفتم و در ادبیات فارسی تبحری زیادی ندارم اگه اشعار من توی هیچ قالبی نمیگنجه شما خودتو ناراحت نکن من فعلا دارم روی کلمات کار میکنم و اگه خدا خواست و من این چند واحد باقی مونده کارشناسی رو پاس کردم حتما روی ردیف و قافیه بیشتر دقت میکنم فعلا این اشعار ضایع رو از من به عنوان دست گرمی قبول کنید :9:

با تشکر الیاس

morteza3164
Wednesday 5 May 2010, 08:56 AM
خیلی زیبا و با احساس بود... یه کم راجع به قالب و قافیه اش اگه بگین ممنون میشم ... آخه واسم جالبه.
سلام دوست خوبم مهرنام جان
اگه راجع به قالب و قافیه دوست داری بیشتر بدونی یه زنگ بزن به جناب حافظ و از خودش بپرس چون من این شعر رو با الهام از یکی از اشعار حافظ گفتم :9:
بازم ممنون که نظر دادید

morteza3164
Wednesday 5 May 2010, 09:00 AM
درود
يكي از خاصيتهاي خوب شعر شما اين است كه از هر چي به نظرتان مي رسد استفاده مي كنيد به عنوان مثال :آنچنان مست می وعاشق زارم اکنون // که کنون دست به دیوار کجی میدارم.
رشدشعر شما به خوبي احساس مي شود هرچند كه مانند هواپيماهاي توپولف گاهي فراز و نشيبهاي ناجوري پيدا مي كند .اما مهم اين است كه شعرتان در حال پيشرفت است .موفق باشيد.
يا حق.

ممنون کوروش عزیز شما همیشه به بنده لطف دارید :41:

آناهيتا 79
Wednesday 5 May 2010, 12:15 PM
سلام
مثل هميشه شعرهاتون قشنگ و زيبا بود . يه جورايي شك كردم كه عاشق كسي شدي :45: البته به من ربطي نداره اما خيلي عاشقانه مي گي . خوش به حال عاشقها كه شعراتو مي خونند. فقط تو رو خدا از انتقادهايي كه ازت مي شه نترس ( مثل من نباش ) ادامه بده . مرسي. ( در ضمن اين جمله جناب كوروش خان هم جالب بود هرچند يه خورده خنده دار بود اما درست گفته بود : رشدشعر شما به خوبي احساس مي شود هرچند كه مانند هواپيماهاي توپولف گاهي فراز و نشيبهاي ناجوري پيدا مي كند .اما مهم اين است كه شعرتان در حال پيشرفت است .

morteza3164
Wednesday 5 May 2010, 07:45 PM
سلام
مثل هميشه شعرهاتون قشنگ و زيبا بود . يه جورايي شك كردم كه عاشق كسي شدي :45: البته به من ربطي نداره اما خيلي عاشقانه مي گي . خوش به حال عاشقها كه شعراتو مي خونند. فقط تو رو خدا از انتقادهايي كه ازت مي شه نترس ( مثل من نباش ) ادامه بده . مرسي. ( در ضمن اين جمله جناب كوروش خان هم جالب بود هرچند يه خورده خنده دار بود اما درست گفته بود : رشدشعر شما به خوبي احساس مي شود هرچند كه مانند هواپيماهاي توپولف گاهي فراز و نشيبهاي ناجوري پيدا مي كند .اما مهم اين است كه شعرتان در حال پيشرفت است .

ممنون آناهیتا جان از اینکه بر بنده منت نهادین و از اشعار بنده دیدن فرمودین سپاس گذارم حقیقت شما راست میگین چند شعر آخرم یکمی عاشقانه شده تازه یکی دیگه هم هست که خوابوندم توی آب نمک و چند روز دیگه اونو میبینید اما یکی دو روزه توی شرکت دارم روی یه شعر کار میکنم که راجع به وطن عزیزمان است البته یکمی سیاسی به نظر میرسه که دارم روش کار میکنم که از این حالت خارج بشه
باز هم ممنون که نظر دادین

با تشکر الیاس

morteza3164
Friday 7 May 2010, 06:57 PM
بدست خویش میکنم آباد ایرانم // مرا بیگانه میخوانند ولی د ر متن ایرانم

تو را می خوانم و مشتاق دیدارت در ایرانم // بیا ای رهبر فرزانه شیران ایرانم

به خود میبالم و هر لحظه من در فکر ایرانم // که همت باشد و کار مضاعف بهر ایرانم

بیا منجی که ویران گشت ایرانم // بیا کز رحمتت آباد گردد خاک ایرانم

به صد افیون که ویران کرده ایرانم // نمی خواهند که باشد مقتدر عشاق ایرانم

به رنگ نیلگون و پهنه دریای ایرانم // دو صد بار عافیت بادا خلیج فارس ایرانم

ز سعی و کوشش خود میکنم سرسبز ایرانم // که ساده شاعر چون من بسازد نام ایرانم

ز گرمای وجود مردمان پاک ایرانم // چه یخها ذوب شد از کوه بینالود ایرانم

من از الیاس پرسیدم چه داری بهر ایرانم // بگفتا جان من باشد فدای خاک ایرانم

آناهيتا 79
Saturday 8 May 2010, 10:58 AM
بدست خویش میکنم آباد ایرانم // مرا بیگانه میخوانند ولی د ر متن ایرانم



تو را می خوانم و مشتاق دیدارت در ایرانم // بیا ای رهبر فرزانه شیران ایرانم


به خود میبالم و هر لحظه من در فکر ایرانم // که همت باشد و کار مضاعف بهر ایرانم


بیا منجی که ویران گشت ایرانم // بیا کز رحمتت آباد گردد خاک ایرانم


به صد افیون که ویران کرده ایرانم // نمی خواهند که باشد مقتدر عشاق ایرانم


به رنگ نیلگون و پهنه دریای ایرانم // دو صد بار عافیت بادا خلیج فارس ایرانم


ز سعی و کوشش خود میکنم سرسبز ایرانم // که ساده شاعر چون من بسازد نام ایرانم


ز گرمای وجود مردمان پاک ایرانم // چه یخها ذوب شد از کوه بینالود ایرانم



من از الیاس پرسیدم چه داری بهر ایرانم // بگفتا جان من باشد فدای خاک ایرانم

سلام
من رو ببخشيد . اما انگاري يه جورايي شعرتون رو با عجله نوشتيد . من شعر نو كار مي كنم و به اين زمينه شعري عادت ندارم . اما پيام شعرتون عالي بود .

MEHRNAM
Saturday 8 May 2010, 01:04 PM
شعر ملی میهنی هم میگفتی و ما خبر نداشتیم؟؟!! آفرین خیلی خوب بود.

كوروش88
Sunday 9 May 2010, 06:53 AM
درود
نمي خوام شعر شما را نقد كنم يا تفسير يا هرچيز ديگر ، اما شعرتان اگر چه به قول دوستمان mehrnamرنگ و بوي ملي ميهني دارد ولي بدجوري بيت دوم و سومش سياسي شده !
يا حق.

arezuhaa
Sunday 9 May 2010, 08:02 AM
باریکلا خیلی خوب بود منکه خیلی خوشم اومد حرفهای قشنگی بود حرفای دل منو زدین فقط یه اشکالی داشت،البته ببخشید شاید نباید بگم ولی شعرتون اصلا قافیه نداره فقط چیزی که هست ردیفه اگه توی شعر های بعدیتون به این نکته بیشتر توجه کنید عالی عالی میشه
موفق باشید

morteza3164
Friday 14 May 2010, 12:43 PM
قطره اشک خدا
قطره ای از اشک
قطره ای از وجود
قطره ای از وجود خدا بر زمین چکید
او میگریست
بر جفای کودک خرد
که بر سر چهار راه وجود
شیشه پاک میکند
او میگریست
بر عاشق تنها
که از ته وجودش عاشق بود
اما در خراب آبادیش
تنها بر سکویی سیمانی
نشسته وبا تمام وجود
عشق خود را ندا میداد
اما کو- عشق کو
او میگریست
بر مادری که نازنین فرزندش شهید شده
اما محکم و استوار
همچنان در صحنه روزگار
قامت رعنای خود را
مانند سروی برافراشته نگه میدارد
تا مبادا فکر کنند
او خود را باخته
و از محبتش بر دگر فرزندان کاسته
او میگریست
اینقدر قطرات اشکش زیاد شد که
سیل ها در چهار راه وجود
و سکوی سیمانی
و پای درخت سرو روان شد
و تمام بدیها را شست
و در آن رودی که از شهر میگذشت کارون
ریخت و دور شد
ولی باز هم کودک ما تنها بود
عاشق همچنان بر سکوی سیمانی نشسته
و سرو قامت راست کرده
پس بازهم خدا گریست
بیشتر و بیشتر
تا از گریه او دریاها درست شد
نام یکی از آن دریاها را خلیج فارس گذاشتند
و خدا باز هم گریست
چون کشور که نه
شهر کوچکی خواست که نامش را عوض کند
و مدعی دریای خدا شود
و خدا باز هم به حال آنها گریست
بیشتر و بیشتر و بیشتر
تا اقیانوسها درست شد
و کشتیهایی در آن روان
اما باز هم کودک قصه ما تنها بود
عاشق ز عشق خود می نالید
و سرو کماکان ایستاده
و خدا بازهم گریست . . .

كوروش88
Saturday 15 May 2010, 07:08 AM
حقير چندين بار شعر شما را خواندم . فكر كنم اولين تجربه جدي شما در زمينه شعر نو باشد اما نظر اين حقير ( كه چندان هم مهم نيست ):
شعر شروع خوبي دارد اما از قسمت : قامت رعناي خود را مانند سروي برافراشته نگه مي دارد يك افت محسوسي مي كند و كم كم شعر شما به سمت يك متن ادبي پيش مي رود . همانگونه كه استاد بنده مي دانند شعر حتي اگر سپيد ، نو و يا هرچيز ديگر هم باشد بايد وزن و منطق خودش را داشته باشد . كودك شعر شما تنها نبود ، عاشق تنها بود و اين تنهايي كودك تا انتها مي رود و نصيب عاشق فقط يك سكوي سيماني مي شود.
خداوند بديها را شست ، پس حداقل كودك شعر شما ديگر نبايد تنها مي بود . عاشق تنها و مادري كه چون سرو ايستاده است كه جزء بديها نيستند ، پس خداوند به چه گريست ؟
شعر تا جايي پيش مي رود كه پا به افسانه گذاشته و فكر كنم به جريان حضرت نوح هم مي خواهد اشاره اي بكند !
البته شعر شما هست و بنده جسارت نمي كنم اما :
بهتر بود كه به جاي جملات زير ، جملات ديگري را مي نوشتيد:
بر جفاي كودك خرد : بر جفاي رفته بر كودك خرد
بر خراب آباديش : بر خراب آبادش (فكر كنم منظورتان آبادي ويران شده بوده ! )
و درآن رودي كه از شهر مي گذشت كارون : و در آن رودي كه از شهر كارون مي گذشت . ( البته فكر كنم كلا در اين قسمت يك چيزي جا افتاده )
چه نيازي كه پي در پي بنويسيم : او مي گريست !
اگر شعرتان را دوباره ويرايش كنيد به يك سوم كاهش مي يابد. ( هرچند كه اين كار را زياد قبول ندارم چون يك جور سلاخي كردن شعر است )
شعر نو هم براي خودش ظرافتهايي دارد كه اميدوارم شما مانند ساير اشعاري كه گفتيد آنرا پيدا كنيد.
در كل پيام شعر خوب بود . و اينكه در اينگونه شعرها هم قدم گذاشتيد بسيار جالب.
يا حق.

morteza3164
Saturday 15 May 2010, 08:08 AM
حقير چندين بار شعر شما را خواندم . فكر كنم اولين تجربه جدي شما در زمينه شعر نو باشد اما نظر اين حقير ( كه چندان هم مهم نيست ):
شعر شروع خوبي دارد اما از قسمت : قامت رعناي خود را مانند سروي برافراشته نگه مي دارد يك افت محسوسي مي كند و كم كم شعر شما به سمت يك متن ادبي پيش مي رود . همانگونه كه استاد بنده مي دانند شعر حتي اگر سپيد ، نو و يا هرچيز ديگر هم باشد بايد وزن و منطق خودش را داشته باشد . كودك شعر شما تنها نبود ، عاشق تنها بود و اين تنهايي كودك تا انتها مي رود و نصيب عاشق فقط يك سكوي سيماني مي شود.
خداوند بديها را شست ، پس حداقل كودك شعر شما ديگر نبايد تنها مي بود . عاشق تنها و مادري كه چون سرو ايستاده است كه جزء بديها نيستند ، پس خداوند به چه گريست ؟
شعر تا جايي پيش مي رود كه پا به افسانه گذاشته و فكر كنم به جريان حضرت نوح هم مي خواهد اشاره اي بكند !
البته شعر شما هست و بنده جسارت نمي كنم اما :
بهتر بود كه به جاي جملات زير ، جملات ديگري را مي نوشتيد:
بر جفاي كودك خرد : بر جفاي رفته بر كودك خرد
بر خراب آباديش : بر خراب آبادش (فكر كنم منظورتان آبادي ويران شده بوده ! )
و درآن رودي كه از شهر مي گذشت كارون : و در آن رودي كه از شهر كارون مي گذشت . ( البته فكر كنم كلا در اين قسمت يك چيزي جا افتاده )
چه نيازي كه پي در پي بنويسيم : او مي گريست !
اگر شعرتان را دوباره ويرايش كنيد به يك سوم كاهش مي يابد. ( هرچند كه اين كار را زياد قبول ندارم چون يك جور سلاخي كردن شعر است )
شعر نو هم براي خودش ظرافتهايي دارد كه اميدوارم شما مانند ساير اشعاري كه گفتيد آنرا پيدا كنيد.
در كل پيام شعر خوب بود . و اينكه در اينگونه شعرها هم قدم گذاشتيد بسيار جالب.
يا حق.

ممنون کوروش عزیز که اشعار بنده رو نقدی زیبا کردی .بله حقیقت درست میگویید این شعر هیچ ریتم و وزن درستی نداره چون من دوست دارم در لحظه چیزی که به ذهنم میرسه رو بنویسم و یجوری بداهه سرایی کنم و چون کلا از قواعد شعری پیروی نمیکنم شعرام اینجوری میشه

البته باید چند نکته را بازگو کنم .کودک قصه ما تنها بر سر چهار راه وجود شیشه پاک میکرد و حتی زمانی که خدا بدیها رو از شهر به کارون ریخت هنوز هم کودک تنها داشت شیشه گل آلود ماشینها رو که از اشک خدا و هوای غبار آلود شهر کثیف شده بود پاک میکرد (علت کثیفی غبار هوا و خیسی اشک خدا).
اما گریه خدا در قسمت دوم بخاطر خلیج فارس بود که میخواستندنام اون رو عوض کنند.

کلمه خراب آبادیش معنی کلی از دیار عاشق دارد و به نقطه خاصی نمیخواهد اشاره کند یعنی فقط جایی که عاشق زندگی میکند اینگونه نیست

راجع به کلمه کارون شما راست میگویید یک کاما قبل از کارون جا افتاده . من کلمه کارون رو انتها آوردم تا سنگینی نام آن احساس شود چون این نام برای من خیلی با ارزشه بخاطر اینکه آنجا بزرگ شدم

او میگریست بخاطر این تکرار شده که حس شاعر و فعل اصلی کار از یاد خواننده نرود

البته شما به بزرگواری خودتون ببخشید چون من قصد جسارت به شعر و شاعری را ندارم فقط میخواهم که حرف دلم رو زده باشم

با تشکر از شما دوست عزیز الیاس

morteza3164
Monday 17 May 2010, 05:51 PM
بنام نامی عشق سخن آغاز خواهم کرد



تو را چون برگ گلهای بهاری ناز خواهم کرد



تو ای آهوی ناز مشرقی همساز من گردی



که من هفت توی درس عاشقی ر ا باز خواهم کرد



تو زیبا شوخ من از من مگیر این لحظه شیرین



که چون روز وصال باشد تو را آواز خواهم کرد



اگر چشمان ناز تو شرر باشند به بالینم



منم چون حافظ عشقم دلی پر راز خواهم کرد



بیار جامی زمی امشب که مست از کار این دنیا



به طوف کویت ای الیاس سخن اعجاز خواهم کرد

MEHRNAM
Monday 17 May 2010, 06:38 PM
بسیار زیبا بود ... کلمات شعرتون داره پخته تر و پخته تر میشه. با آرزوی موفقیت برای شما.

morteza3164
Monday 17 May 2010, 06:52 PM
بسیار زیبا بود ... کلمات شعرتون داره پخته تر و پخته تر میشه. با آرزوی موفقیت برای شما.
ممنون مهرنام جان با وجود اساتید و هنرمندانی چون شما که به رشد شعر و دانایی بنده افزوده اید باید خیلی کند ذهن باشم اگه هنوز هم شعرم مثال قبل باشد
با تشکر از تمامی دوستان و همراهان .شما رو دعوت میکنم به دیدن یک مثنوی که انشا ا... چند روز دیگه بعد از اعمال اصلاحات بر روی سایت آپلود خواهم کرد
با تشکر الیاس

كوروش88
Tuesday 18 May 2010, 07:19 AM
درود
بسيار زيبا :41: آفرين . به نظر حقير اين شعر بهترين و كاملترين شعر شما تاحالا بوده . اميدوارم شعرهايتان هميشه زيبا و در اوج باشد. موفق باشيد .
يا حق.

morteza3164
Friday 21 May 2010, 03:08 PM
شبی یاد دارم در مجلسی // همه شاد بودند در هم کسی



به مجلس که بودند هر کس دوتا // یکی بود در هم بی کس دوتا



به سوز نی و ناله سوگوار // بگریید و آهش همه ناله وار



بپرسیدم از نی که این دل چه ریش// تو را چیست اینهمه غم که پیش

بگفت بر من این آه بر سر کشید // دل دردمند مرا درکشید



بگفتا ز روز غم و جان مرا // ز روز فراق و دل مرمرا



بگفت در نیستان سری داشتیم // سری در سرایی برافراشتیم



زهر قوم بودند بردور من // یکی شوخ چشمی در این انجمن



به ناز و دهش من از او ساختم //چومعشوقه کارش بپرداختم



که روز و شبم بود در روی او // همه کار من شد شوم سوی او



زجور زمانه یکی روز بد // بیافتاد نیستان در سوز بد



یکی نی بر آمد از راه دور // دو چشمش شرر بود چون کوه نور



از چپش تا به راستش سری رابرید // دل دردمند و سرم را ندید

به اول بکند از بهارش عموم // بدوم بشد درشتاعش عموم



همه را به تندی ز جا در کشید // بماندم من و آن عزیز شهید



ز بس ناله ها کردم که ای بی خبر // سرم را ببر تا نبینم اثر



دلم طاقت دیدنش رانداشت // دو چشمم چو خونابه اشکی بداشت

رسید کار اینک به پای عزیز // بشد کار ناگه که ای وای عزیز



همین که سر دلبرم را برید // ز یک لحظه دیگر دو چشمم ندید



بیافتادم از پای در روی اوی // نفهمیدم این سرچه شد سوی او؟



از آن لحظه از جا که برخواستم // دگر دلبرم را همی خواستم



ندیدم دگر دلبرم سوی خود //دو بیننده خون کردم بر روی خود



گرفتم که هر کس به سویی برند // مرا نیز دکان جدایی برند



مرا در پتویی بپیچید زود // که از آب جانم نیاید به سود



مرا بردند پیش نی ساز پیر // به او دادند مرا دیر دیر



که چون دست کرد به اول تنی // به بندم بسوزاندو گشتم غنی

مرا برد بر سر شعله خویش // بکرد بر تنم چند مسمار بیش



ز من ساخت سازی بس درست//بکرد بر سرم چند فوتی نخست

بگفتا که احسن چه ساز عجیب// فروشم چنین ساز بر هر نجیب

همینک که پیش تو اینجاستم // تو هرگز ندانی چه من خواستم



مرا دست میدهند در دست هم // مرا میفروشند در دست هم



ندانند یک دم دلم را که سوخت؟ // که آن شوخ چشمم به عشقم بسوخت



به سوز نی و عاشق بی گناه // همی در سرایم به هر سو نگاه



نگاهی غم آلود بر کس کنم// شرر را چو غمدانه ای بس کنم

که ازصبح غم تازبانگ جرس // بگویم مراکس ندیده است و بس



صدایم اگر پس پر ازغم بود // دل ریش درویش را کم بود

ز نای گلوی بریده ام صدای // دمادم برآرم به هر دم صلای

ندانی ز عشقم ،توهرگزخبر // نشاید که یابم زنرگس اثر

ز هر کس که از وی خبر آورد // دل دردمندم به دست آورد



به حال اربه جانش در اندیشه ام//به مرهم زنم بر دو صد ریشه ام

یکی روز آمد از وی خبر // که عشقت بود بر همی بار خر



بدانیم که او را کجا برده اند // به آن هیرمند آتشگهان برده اند



ز سویی به شادی و دیگر به غم//ببالیدم از سوی و راهی ز ضم

ز سویی ز سوزاندش شاد وخوش//چو راه خدایان آتش بکش

ز سوی دگر غم دلم را بسوخت // که آن نازنینم در آتش سوخت



بدانی چرا اینهمه الیاس گفت ؟// که چون قدر عشقت بدانی چو گفت


.................................................. .................................................. ........................

با تشکر از سرکار خانم آرزو که بنده را در تدوین و تصحیح این اثر یاری دادند و دیگر دوستان عزیزی که همواره همراه همیشگی من بودند و مرا تشویق مینمودند .

HamedSedighi
Friday 21 May 2010, 03:50 PM
حقیقتا عالی بود ، شگفت زده شدم :43:

باید به فکر انتشار اشعار به صورت کتاب باشی . :41::41::41:

Don_Ramtin
Friday 21 May 2010, 04:23 PM
سلام الیاس جون . شعرت رو خوندم . نکاتی به نظرم اومد که به شکل پیام خصوصی برایت نوشتم . ممنون که مرا به خوندن شعرت دعوت کردی .

Sina_Yanni
Friday 21 May 2010, 06:16 PM
محشر بود آقا الیاس . واقعا محشر بود . خودشم محشر کبری !!! دستتون درد نکنه .

M8H
Friday 21 May 2010, 08:07 PM
WoOw!!
پسر معرکه بود.من اولین بار بود که شعراتو خوندم واقعا بدون تعارف عااالی بود!!

DesironnA
Friday 21 May 2010, 08:38 PM
درود بر الیاس عزیز یار دیرینه من!
الیاس عزیز اشعار بسیار بسیار زیبایی سرودی.
فقط کمی در رعایت کردن قوانین قافیه و قافیه-ردیف دقت بیشتری به خرج بده.
در کل بسیار خوب و دلپذیر بود دوست من.

MEHRNAM
Friday 21 May 2010, 10:28 PM
آفرین خیلی زیبا بود فقط بعضی از ابیات یه مختصر وزن و یا قافیه به هم خورده بود.. اما دوباره درست شده بود! البته خیلی هم طولانی بود خسته نباشی واقعا" ... بازم آفرین.

كوروش88
Saturday 22 May 2010, 08:54 AM
درود
آفرين:41: شعر شما را چندين و چند بار خواندم و آخر به اين نتيجه رسيدم كه : چه كارش مي شه كرد ؟ شعر ، شعر الياس است و وزن و همه چيز آن هم بر مبناي اشعار الياسي.!!!!
اول اينكه : از شعر : بنام نامی عشق سخن آغاز خواهم کرد _ روند شعر شما تغيير كرد و به نظر اين حقير كمك دوستتان بسيار تاثير گذار بوده ، نگاه شعري شما در حال پيشرفت بسيار خوبي است اما در مقابل شعر : بنام نامي عشق _ از لحاظ دستوري افت كرده بود ( كه فكر كنم يك دليلش طولاني شدن شعر بوده ).
دوم اينكه : همانجور كه شما وزن هاي الياسي در شعرهايتان داريد ، كم كم به سمت كلمات الياسي در شعرهايتان هم مي رويد ، استفاده از كلمات سنگين در اشعار به نظر حقير ( كه چندان هم مهم نيست ) اگر به لحاظ جور شدن وزن و قافيه و.. باشد خوبست . اما زيادش باعث مي شود كه خواننده هميشه در زمان خواندن شعرهاي شما يك لغتنامه هم كنارش بگذارد.
آخر اينكه : لطف كنيد معني بعضي از كلمات و بيتهاي زير را بنويسد ، چون من بي سواد از درك آن عاجز ماندم:
دهش به معني : متحير ساختن و بردن عقل كسي است ؟
شتاع به چه معني است ؟
صلاي به چه معني است ؟
منظور از آتشگهان ، آتشگاه يا آتشكده بوده ؟
چو راه خدایان آتش بکش _ معني چيست ؟
در مجموع شعر خوبي بود و داستان رمانتيكي داشت .
يا حق.

nabegheh95
Saturday 22 May 2010, 09:41 AM
ممنون الياس جان، بسيار عالي بود. تمام شعر رو ،با وجود طولاني بودنش ، خوندم. كلمات و قاعده خاصي تو شعرت داري. به همين دليل فهميدن معني شعرت خيلي راحت نيست.
بانظر كوروش88 هم موافقم.
موفق باشي.

ftf
Sunday 23 May 2010, 08:31 AM
:41::41::41::41::41::41:
عالی بود

you3f
Sunday 23 May 2010, 01:51 PM
به به! از این اشعار...
بسیار عالی...

nabegheh95
Sunday 23 May 2010, 02:12 PM
دوستان هم از طرف خودم و هم از طرف الياس مي گم : لطفا غير از تشكر، نظر مفيد هم در پستهاتون داشته باشيد.
اينجا و در ساير تاپيك هاي نمونه اشعار (نمونه اشعار دوستان ديگر) قرار است با نظرات شما روندي را طي كنيم در جهت رفع اشكالات و بهتر و بهتر شدن شعرها.
متشكرم و موفق باشيد.

morteza3164
Sunday 23 May 2010, 10:26 PM
درود
آفرين:41: شعر شما را چندين و چند بار خواندم و آخر به اين نتيجه رسيدم كه : چه كارش مي شه كرد ؟ شعر ، شعر الياس است و وزن و همه چيز آن هم بر مبناي اشعار الياسي.!!!!
اول اينكه : از شعر : بنام نامی عشق سخن آغاز خواهم کرد _ روند شعر شما تغيير كرد و به نظر اين حقير كمك دوستتان بسيار تاثير گذار بوده ، نگاه شعري شما در حال پيشرفت بسيار خوبي است اما در مقابل شعر : بنام نامي عشق _ از لحاظ دستوري افت كرده بود ( كه فكر كنم يك دليلش طولاني شدن شعر بوده ).
دوم اينكه : همانجور كه شما وزن هاي الياسي در شعرهايتان داريد ، كم كم به سمت كلمات الياسي در شعرهايتان هم مي رويد ، استفاده از كلمات سنگين در اشعار به نظر حقير ( كه چندان هم مهم نيست ) اگر به لحاظ جور شدن وزن و قافيه و.. باشد خوبست . اما زيادش باعث مي شود كه خواننده هميشه در زمان خواندن شعرهاي شما يك لغتنامه هم كنارش بگذارد.
آخر اينكه : لطف كنيد معني بعضي از كلمات و بيتهاي زير را بنويسد ، چون من بي سواد از درك آن عاجز ماندم:
دهش به معني : متحير ساختن و بردن عقل كسي است ؟
شتاع به چه معني است ؟
صلاي به چه معني است ؟
منظور از آتشگهان ، آتشگاه يا آتشكده بوده ؟
چو راه خدایان آتش بکش _ معني چيست ؟
در مجموع شعر خوبي بود و داستان رمانتيكي داشت .
يا حق.
با سلام خدمت دوستان عزیزی که به من لطف دارندو از اشعار بنده دیدن فرمودند
و اما جواب سوالهای جناب کوروش عزیز
سوال اول : معنی دهش همان هست که شما فرمودین و البته منظور من سرگشتگی از عشق بود

سوال دوم :معنای شتاء یعنی زمستان
به اول بکند از بهارش عموم // بدوم بشد درشتاعش عموم
یعنی ابتدای کار (که فصل بهار رو به عنوان شروع کار آوردم ) اولین کسی رو که کند برادر پدرم (عموم) و در نهایت در شتاء که به عنوان انتهای کار قید شده (عموم)یعنی همه افراد رو از جا کند که در بیت بعد من و دلبرم تنها بازماندگان حادثه بودیم
سوال سوم :در بیت
ز نای گلوی بریده ام صدای // دمادم برآرم به هر دم صلای
صلای به معنای صدای بلند در دادن است البته بدون ( ی ) آخر که به عنوان قافیه ساز استفاده شده
سوال چهارم : آتشگهان صورت دیگری از کلمه آتشکده است
سوال پنجم : در بیت
ز سویی ز سوزاندش شاد وخوش//چو راه خدایان آتش بکش
یعنی در راه خدایان قربانی بکن (در واقع این یک آرایه هم داره :ما داریم وصف موضوعی را برای دیگران میکنیم و در یک بیت شخص شعر عوض میشه ،یعنی ما شخص خاصی رو مخاطب قرار میدیم )بکش در اینجا از نظر شخص با کل شعر فرق داره در واقع میشه گفت نوعی امر هم هست )

morteza3164
Sunday 23 May 2010, 10:29 PM
روزگاران بود عروس خاوری
این چنین هر قوم کردند باوری
ای خرمشهر نام تو آرام جان
ای بخون گشته یاران جوان
هر که این نام عزیز را بشنوید
بی دریغ اشکش ز لاله بشکفید
ما که دوستان عزیزی داده ایم
چون دوکوهه ما چنین ایستاده ایم
جون که بستان بود معوایی بدرد
بر هویزه گشت آماج نبرد
چون سرابیست شط خون جاریت
ای که گلگون گشته رود آبیت
ما چنین دردی کما بیش داشتیم
روی خود را ما چو سیلی کاشتیم
ای که شمعم از وجودت آب گشت
این وجود شرمسار را خواب گشت
ای که تو گهواره شیران من
ای که باشد نقل تو بر انجمن
از وجودت دست دشمن پاک باد
ای که الیاس را ز شعر بی باک باد

Don_Ramtin
Monday 24 May 2010, 12:10 AM
الیاس جون ! من این دفعه نظراتم رو پیام خصوصی نمی نویسم و همین جا می نویسم تا بقیه ی رفقا هم بتونن درباره اش نظر بدن .
1 - یه دستی به ترازوی قریحه ات بزن و تنظیمش کن ! باز هم از نظر وزنی یه مشکلاتی به چشم می خوره .


ای خرمشهر نام تو آرام جان





چون سرابیست شط خون جاریت




ای که الیاس را ز شعر بی باک باد


2 - یه نگاه به تقویم رو میزت بکن ؛ ما تو سال 1389 زندگی می کنیم ، نه 1289 ! لحن ، اصطلاحات و ادبیاتت رو یه کم به زبان امروز نزدیک تر کن . البته این مورد سلیقه ای ست و اگه نکنی هم فی نفسه اشکالی نداره . اما من سلیقه و نظر شخصی خودم رو میگم .


هر که این نام عزیز را بشنوید
بی دریغ اشکش ز لاله بشکفید

3 - گاه معنی بیت یا مصرعی از شعرت نا مفهومه . درسته که میگن " المعنی و فی بطن الشاعر " ! اما بالاخره یه آدمی مثل من که یه نموره بویی از شعر و شاعری استشمام کرده و کمی با ادبیات آشناست ، نباید با خوندن شعرت
" خیلی " گیج بشه و دچار " قاتی قوریاس " بشه !

این وجود شرمسار را خواب گشت

ای که الیاس را ز شعر بی باک باد

4 - تو نشون دادی که قریحه و استعداد خوبی داری . پس یه کم بیشتر بخون و تو اشعار معاصر هم کنکاشی بکن . اشعار معاصرینی چون بانو سیمین بهبهانی ، عمران صلاحی ، قیصر امین پور و ...
امیدوارم روز به روز پیروزتر و شادتر باشی . فعلا ، یا حق !

Avazekhan
Monday 24 May 2010, 12:24 AM
با وجود نقد رامتین نقد من و امثال من زیره به کرمان بردنه!

MEHRNAM
Monday 24 May 2010, 04:07 PM
سلام مرتضی جان! شعرت زیبا بود و مناسبتی هم بود و از این بابت به نظرم من دیگه ایراد نگیرم! چون که خودمم میدونم شعر گفتن واسه اشخاص و مناسبتهای خاص مشکله. سپاس.

morteza3164
Tuesday 25 May 2010, 10:29 PM
این تقدیر من بود که از رنگ دو چشمون سیاهت مستم
این کار خدا بود که در پیش شراب ناب شیراز هستم
گردون هزار چرخ خواهد زد و من پیش تو بنشستم
هرگز که فهمید که تقدیر به دست توست یا بر دستم
.

morteza3164
Wednesday 26 May 2010, 12:16 AM
دوش ملائک در میخانه حافظ زدند
گل او را بسرشتند ومی مستانه زدند
حرمت می نه ز بهر مستی حافظ بود
حافظ این قوم چه حرفی ز در بیگانه زدند

Don_Ramtin
Wednesday 26 May 2010, 12:39 AM
الیاس جون ! چیکار می کنی ؟! وزن ، وزن ، وزن ...

morteza3164
Wednesday 26 May 2010, 07:23 AM
الیاس جون ! چیکار می کنی ؟! وزن ، وزن ، وزن ...
باشه رامتین جان * چشم چشم چشم ...
اگه شعرام بدرد خوندن نمیخوره بدرد خندیدن که میخوره :10:

:21::35::24::21::35::24::43:

Don_Ramtin
Wednesday 26 May 2010, 08:13 PM
نه بابا این حرفا چیه ؟! فقط مواظب وزن شعرات باش .

hilda
Friday 28 May 2010, 11:28 AM
شعز سرگذشت یک نی به نطر من در بعضی ابیات مشکل قافیه وزن داشت که رعایت کنید و همین رعایت نکردن قافیه و وزن کارتو بعضی جاها خراب کرده! شعر جای کار کردن بیشتر داره!

morteza3164
Saturday 29 May 2010, 12:19 PM
You can see links before reply

morteza3164
Monday 31 May 2010, 08:50 AM
تنم را با می نابی بشویان



به دیده نور احمد را بگردان



در این بازار داغ نا امیدی



به رویم باغ امیدی برویان

morteza3164
Tuesday 1 June 2010, 05:59 PM
دوش فرشته بال پروازم گرفت // با چند صحبت عشق رو از جانم گرفت

بی مروت سنگ بر دستش گرفت // شیشه دل را شکست وآتشی پایم گرفت
من پریزاد بودم و بال از کتفم گرفت // من را زمینی کرد و اشک در کارم گرفت
خدا یا حال عشاقت چنین ویران گرفت // در خوشی بودم که فکر بد در روحم گرفت
ای خدا الیاس را چو رنگ و آیینی گرفت // این محبت در وجودش کار مردانم گرفت

mohsen1706
Wednesday 2 June 2010, 04:50 PM
با سلام خدمت برادر بزرگترم خیلی شعر خوبی بود با زبان خودمونی و روان.چون من یکم در شعر، کلاسیک وارم اشکالات زیادی میتونم بگیرم،ولی چون تو الیاسی با بیان خودت شعرهای زیادی میگی و چون تازه کارم نیستی ترجیح میدم ایرادی نگیرم داداش گلم.

morteza3164
Wednesday 2 June 2010, 06:00 PM
ای مادر خوب و مهربانم // دستان تو است مهر جانم



آغوش تو گرم مهربانیست // گرمای وجود زندگانیست



ای آنکه تویی در قداست // چون دامن پاک ، ازگناهت



فردوس شود بر زیر پایت // گردون به بر چو روی ماهت



هر شب که ز گرمای تن تو // سردی زتنم برون شد از تو



هر لحظه من این کتاب خوانم // هر لحظه به فکر توست جانم



این قامت سرو از تو دارم // من ، چونکه سلامتی تو خواهم



امروز که روز سربلندیست // چون روز زن است در بلندیست


این نام قشنگ چو گل یاس// گردید ز زبان تو الیاس

morteza3164
Saturday 12 June 2010, 11:59 AM
ناگهان نام خدا حافظی آمد به چه سود // ناگهان کار من و تو به سرآمد به چه سود



نکند حرف رقیبان به دلت چنگی زد // این سخن از تو نبودست ، زکه آمد ، به چه سود



{معرفت در گرانیست به هر کس ندهند}// این سخن را که بگفتا که زجای دگرآمد به چه سود



ای صنم بر دل الیاس شررها زده ای // حافظا بازسخن مرگ صداقت به میان آمد به چه سود



این سخن از تو شنیدم ،که جهانم بسوخت // چون خون که در رگ بجوش آمد به چه سود

هر که را من خوب میدیدم ز دامان پاک تر // چون فرشته بال زد و پیشم نیامد به چه سود

santoorist
Saturday 12 June 2010, 12:28 PM
سلام دوست عزیز
قبل از همه چیز منو ببخشید که رک حرف میزنم .
شما بهتر فقط شعر نو بگید (البته نه از نوع سیاسی)
توی خیلی از شعرای سنتی ، شما سبک عراقی ،خراسانی،و پست مدرن رو با هم مخلوط کردید که جالب نشده . یک شعر دیگه هم گفته بودید (سال ها پیش ) این مثلاما شعر نو نیست چون آهنگ نداره شعر سپید هم نیست چون قوانین شعر سپید رو نداره پس چیه (حتما شعر الیاسی ) .
توی نصف بیشتر شعر ها تون وزن و آهنگ رو رعایت نکردید . (اگه لازم داشتید بگید تا براتون مشخص کنم ) خلاصه هر کسی را بهر چیزی ساختند فکر کنم شما رو برای شعر نو .

morteza3164
Saturday 12 June 2010, 06:38 PM
سلام دوست عزیز
قبل از همه چیز منو ببخشید که رک حرف میزنم .
شما بهتر فقط شعر نو بگید (البته نه از نوع سیاسی)
توی خیلی از شعرای سنتی ، شما سبک عراقی ،خراسانی،و پست مدرن رو با هم مخلوط کردید که جالب نشده . یک شعر دیگه هم گفته بودید (سال ها پیش ) این مثلاما شعر نو نیست چون آهنگ نداره شعر سپید هم نیست چون قوانین شعر سپید رو نداره پس چیه (حتما شعر الیاسی ) .
توی نصف بیشتر شعر ها تون وزن و آهنگ رو رعایت نکردید . (اگه لازم داشتید بگید تا براتون مشخص کنم ) خلاصه هر کسی را بهر چیزی ساختند فکر کنم شما رو برای شعر نو .

ممنون دوست من از نقد آموزنده شما بسیار لذت بردم و خیلی ممنون از اینکه از تاپیک اشعار بنده دیدن فرمودین شعر شما نیز بسیار زیبا بود (البته ترانه)ولی از خط سوم نوشته هایتان خوشم نیامد . شیوه نقد کردن خودش اصولی داره که شما رعایت نکردین .در نقد کردن پیشنهاد داده میشود نه اینکه از طرف مقابل بد گویی کنید و بگویید که باید چکار کنه البته من ناراحت نمیشم . من خودم انسان رک گویی هستم و اصلا دوست ندارم محافظه کاری کنم اما این با احترام نگه داشتن فرق داره دوست عزیز.
بچه های قدیمی سایت میدانند که من در حال یاد گیری و آموختن هستم و نوشته های من به عنوان یه شعر نیست بلکه دوست دارم که احساس درونی خودمو بصورت شعر در بیاورم البته اطلاعات من خیلی ناقصه و دوست دارم در محضر دوستان با سوادی چون شما درس یاد بگیرم. :26:
از شما درخواست دارم باز هم از این تاپیک دیدن فرمایید و نکات اشتباه منو گوشزد نمایید
با تشکر الیاس

santoorist
Sunday 13 June 2010, 04:38 AM
خیلی ممنون که جوابم رو دادید . من اصلا قصد بی احترامی نداشتم . و فقط برای پیشرفتتون بود . از دست من ناراحت نشید . در مورد شعر خودم اون اصلا قابل نقد کردن نیست همینجوری یه چزایی گفتم که آهنگ هم براش درست کرده بودم (این تاپیک اصلا مال اینجا نیست چون من به خودم این اجازه رو نمیدم وارد ورطه بس خطیر شعر بشم ( البته زیاد شعر می خونم و یک چیز ایی میگم اما همون طور که گفتم اسمشو شعر نمی ذارم فقط در حد آروم کردن خودم ) این رومن گزاشته بودم توی بخش سه تار تا دوستان آهنگش رو گوش بدن و اون رو نقد کنند گفتم شعرش رو هم بگذارم ) و وقتی مشخص میشه که با آهنگ بخونین (مخصوصا خط سوم که اشاره فرمودید دو باره آهنگش رو ریکورد می کنم و براتون پست میکنم) که به لطف دوستان بعد چند بار جا به جایی لینک آهنگش رو پاک کردن . در مورد شعرهای شما من قبول دارم که باید از یه جایی شروع کرد و بلاخره باید این مراحل رو طی کرد اما به جایی که اینقدر شعر پست کنید بهتر نبود روی چند تاشون وقت می گزاشتید یک چیز تمیز درست حسابی در می اوردید و بعد میذاشتین توی سایت تا همه لذت وافر ببرند . به امید آن رزی که کتاب شعر شما رو بخونیم . :41::41:

morteza3164
Monday 14 June 2010, 07:37 PM
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها



تو ای حافظ پارسی گو که معنی گشت مشکلها



الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها



به می سجاده رنگین کن به راه و رسم این دلها



ببین آن ترک شیرازی چه ها کرد است حافظ را



که بر یک خال بی ارزش ببخشد اینهمه جا را



تو دیدی بر دل الیاس چه ها کردند دلداران



که عشق آسان نمود اول ولی کی شد وصلتها



به دریان عدن خون کرد این شعری که من گفتم



کجا دانند حال ما سبکبالان و عاقلها



بیا جامی بده ساقی که حافظ تشنه لب اینجاست



که از این لبها باشد تب تلخ شکرخا را



از این حرفی که تو گفتی تنم در گور می لرزد



که دام تزویر کردند سبک عقلان قرآن ها

nabegheh95
Tuesday 15 June 2010, 09:32 AM
گفت و گوی بین حافظ و الیاس فقط دو بیت اولش بود.
بقیه شعر هم قشنگ بود.
مرسی

morteza3164
Wednesday 16 June 2010, 07:38 AM
گفت و گوی بین حافظ و الیاس فقط دو بیت اولش بود.
بقیه شعر هم قشنگ بود.
مرسی

ممنون دوست عزیز
لطف شما همچنان جاری و باقی باد

MEHRNAM
Wednesday 16 June 2010, 08:04 AM
زیبا بود الیاس جان. مرسی.

morteza3164
Wednesday 16 June 2010, 09:34 AM
زیبا بود الیاس جان. مرسی.
ممنون از شما نیز متشکرم که دیدن فرمودین دوست عزیز

morteza3164
Friday 18 June 2010, 10:36 AM
در کوی نیک نامان هر روز گذر توان کرد // اما کجاست یاری بر ما اثر توان کرد



دردیست به دل آهی هر دم می کشیدم// گر یک فرشته خویی برما نظر توان کرد



آه ای غزال عاشق افسانه ای فسانه // چون عاشقیم و ساده صد دل هنر توان کرد



این حرف ها که گفتی در جان من اثر کرد //لیک حرف از یه مومن در جان ثمر توان کرد



ای الیاس به رندی از عشق تو چه دیدی// چون این غزل که گفتی خاکت گوهر توان کرد

santoorist
Sunday 20 June 2010, 06:35 AM
در کوی نیک نامان هر روز گذر توان کرد // اما کجاست یاری بر ما اثر توان کرد




دردیست به دل آهی هر دم می کشیدم// گر یک فرشته خویی برما نظر توان کرد



آه ای غزال عاشق افسانه ای فسانه // چون عاشقیم و ساده صد دل هنر توان کرد



این حرف ها که گفتی در جان من اثر کرد //لیک حرف از یه مومن در جان ثمر توان کرد




ای الیاس به رندی از عشق تو چه دیدی// چون این غزل که گفتی خاکت گوهر توان کرد

خسته نباشی استاد الیاس .

همونی که توی اولین پستی که توی تاپیک شما گذاشتم و گفتم سبک عراقی و مدرن رو با هم قاطی کردید اینجا به وضوح دیده می شه . کل شعر توی سبک عراقی و لی بیت 4 مصرع دوم یه سبک امروزی یا همون پست مدرن خودمونه و بیشتر به درد ترانه می خوره . کل مصرع سنگین و متناسب با سبک عراقی اما (( حرف از یه مومن)) با هاش جور نیست و به زیبایی شعر لطمه میزند . مثلا می تونستید به جاش بنویسید (( لیکن سخن ز مومن در جان اثر توان کرد )) (این همون جوری بداهه بود و میتونید روش کار کنید ) . نکته دوم جدا از سبک و غالب شعر اینه که قواعد دستوری رو رعایت نکردید .
توی بیت آخر مصراع اول شما خودتون رو دوم شخص قرار دادیدو اون طرف رو هم دوم شخص و این اصلا معنی نداره و بهتر بود به جاش می نوشتید (( الیاس گو به رندی از عشق او چه دیدی )) . در مصراع اول شعر تا نیمه یک وزن دارید و از اون به بعد یک وزن دیگه و کلمه روز مشکل این مصرع که دو قسمت وزن رو از هم جدا میکنه بازم بهتر بود به جاش می نوشتید ((در کو نیک نامان هر دم گذر توان کرد )) . من نمیدونم مشکل کجاست که شما مصرع های دوم رو خوب و متناسب با وزن شعر گفتید اما مصرغ های اول رو خیلی بهتر می تونستید بنویسید و همه مشکل داره . در بیت سوم مصرع دوم اشکال معنایی وجود داره . شما می خواهید عاشق بودن و سادگی را مایه شکوفا شدن هنر ها جلوه دهید بنابراین صد دل هنر کردن کار دشواری نیست بلکه ((چون عاشقیم و ساده دل صد هنر توان کرد)) . بیت دوم مصرع اول هم مشکل وزن داره و یک مثال جایگزین اینه که ((درد و غمیست بر دل آهی کشم به هر دم )) . یک بار شعر رو باتون باز نویسی می کنم :
در کوی نیک نامان هر دم گذر توان کرد / اما کجاست یاری بر ما اثر توان کرد
درد و غمیست بر دل آهی کشم به هر دم | چون یک فرشته خویی بر ما نظر توان کرد
آه ای غزال عاشق افسانه و خیالی / چون عاشقیم و ساده دل صد هنر توان کرد
این حرف ها که گفتی در جان من اثر کرد / لیکن سخن ز مومن در جان ثمر توان کرد
الیاس گو به رندی از عشق او چه دیدی / چون این غزل که گفتی خاکت گهر توان کرد ( این جا گهر اشتباه املایی نیست بلکه اون جوری که شما نوشتید ((گوهر )) حرف ((و)) کشیده خونده می شه و به آهنگ شعر لطمه می زنه و با ید به این صورت نوشته بشه تا ((و)) به صورت مقطعی خونده بشه)

morteza3164
Wednesday 23 June 2010, 08:27 AM
حافظا کاش قدهی دوش به من میدادی
عمر پروانه شعرم تو به شمع در دادی
آفرین باد به عشقی کز اول خوش باد
که نبود از آتش عشقم ، نور در هیچ وادی
اینقدر راست بگفتم که مقبول افتد
که چنین صحبت راستی ، نبود کار هر شهرزادی
گفته بودند بر من عاشق که ز عشقت هش دار
گر که تو راست بودی ، فارغ از نامردی
حالم از هرچه سخن بود بد است روز فراغ
الیاس تو از حافظ خود چه خواهی مددی

M8H
Wednesday 23 June 2010, 09:45 AM
الیاس شرمنده که کم پیدا هستم!
جیگرتو تو که شعرات همیشه عاااااالی بوده!

morteza3164
Wednesday 23 June 2010, 09:57 AM
الیاس شرمنده که کم پیدا هستم!
جیگرتو تو که شعرات همیشه عاااااالی بوده!
ممنون حسین جون نظر لطف شماست

nabegheh95
Wednesday 23 June 2010, 10:49 AM
الياس جان، دستت درد نكنه كه عكس آواتارتو عوض كردي. خيلي ترسناك بود!
شعر آخري هم كه نوشتي، مفهوم خيلي قشنگي داره. ولي يك كم خوندنش سخته. داريم عادت مي كنيم به شعرهات.
مرسي

morteza3164
Thursday 1 July 2010, 12:45 PM
اگر آن ماه پریوش به برم باز آید
کوچه آذین بکنم چون به درم باز آید



کوچه را گل بکنید تا که خرآمان آید
نکند تند و سریع در سحرم باز آید



آب گشت شمع وجود وپر بی پروانه
شاید این جمله بگفت کز سفرم باز آید



آه از چشم غزال و سر بی شیدایی
راست می گفت که چونان خون به رگم باز آید



گفت از کشتن دل روز وداع با سر من
کاش این حرف به خوابی، نظرم باز آید



باز این خون که کردی تو با این دل ما
شاید این حرف ز سنگ لحدم باز آید



توبگو این چه حرفیست زجانت الیاس
حافظا موحبتی کن که گلم باز آید

morteza3164
Thursday 1 July 2010, 12:49 PM
بال پروانه بسوخت از وسعت دیدار یار

چون که لبهایش بسوخت از آن لب تب دار یار

عاشقان در حسرت معشوق کوهها میکنند

چونکه فرهادم بکشت آن شعر از اشعار یار

گفته بود در بی کسی از عشق لبریزم ولی

ما نفهمیدیم چه شد آن عشق بر دیوار یار

ارچه حال ما بد است لیکن دعایش میکنیم

عاقبت خوش باشد و عشقت به کام این بار یار

عاشق عشقت شدم الیاس درمانم بکن

این تب شیرین درمانش تویی غمخوار یار

morteza3164
Thursday 1 July 2010, 12:50 PM
You can see links before reply

morteza3164
Thursday 1 July 2010, 12:52 PM
عاشقان این رسم دل دادن نیست
نقطه را از پرگار دیدن نیست
عاشق آن نوگل زیبا کیست ؟
رسم گل دیدن، گل چیدن نیست
عشق بازیچه هر بیکار نیست
دل باید داد، دل کندن نیست
عشق جز بستن دلها هیچ نیست
عاشقی را جز مگر بودن نیست
پس تو دانستی که این الیاس کیست ؟
عاشق هر گل بوییدن نیست


(دوباره نوشتم چون در عکس خوانا نبود) :9:

morteza3164
Saturday 3 July 2010, 12:16 AM
You can see links before reply

Khashayar
Saturday 3 July 2010, 12:21 AM
درود
بسیار عالی الیاس جان تشکر...
آقا اگر اجازه بدید چند تا از اشعارتون رو دکلمه کنم و در تاپیک دکلمه ها بزارم..البته نه صدائی دارم نه چیزی...
و اگر خودتون هم دکلمه کنید با صدای خودتون که بسیار عالی تر...
پاینده باشید

morteza3164
Saturday 3 July 2010, 12:36 AM
درود
بسیار عالی الیاس جان تشکر...
آقا اگر اجازه بدید چند تا از اشعارتون رو دکلمه کنم و در تاپیک دکلمه ها بزارم..البته نه صدائی دارم نه چیزی...
و اگر خودتون هم دکلمه کنید با صدای خودتون که بسیار عالی تر...
پاینده باشید
خواهش میکنم عزیز این چه حرفیه منم خوشحال میشم که شعرم بصورت دکلمه از زبان شما جاری بشود
فقط یادت نره ما رو هم خبر کنی تا گوش کنیم

nina
Saturday 3 July 2010, 10:30 AM
salam.man fonte farsim kar nemikone akhiran.vali beharhal nazaramo midam.be nazar mirese shoma harf baraye goftan kheili ziad darin.fekr mikonam 2nbale methode hafez molana va...bashin behtare .chon be ghole gothe:.chegune mitavan sokhani ra ke az ane hafez nist sher danest chetor momken ast sheri ra ke na be hafez na nezami na sadi va jaami ta`allogh nadarad baraye deldar khand?movaffagh bashin.

morteza3164
Saturday 3 July 2010, 02:24 PM
salam.man fonte farsim kar nemikone akhiran.vali beharhal nazaramo midam.be nazar mirese shoma harf baraye goftan kheili ziad darin.fekr mikonam 2nbale methode hafez molana va...bashin behtare .chon be ghole gothe:.chegune mitavan sokhani ra ke az ane hafez nist sher danest chetor momken ast sheri ra ke na be hafez na nezami na sadi va jaami ta`allogh nadarad baraye deldar khand?movaffagh bashin.
ممنون عزیز
نظر شما واقعا جالب و با ارزش است اما سخنی که از دل برآید بر دل نشیند فرقی نداره که اصل یا شبیه کسی باشه به نظر من یه شاعر در لحظه تصمیم میگیره و قلم بر دست و قشنگتر است که شاعر احساس خودشو همون جوری که هست بگه نه به دنبال قاعده و قانون از اصل مطلب دور بشه

باز هم ممنون که از اشعار بنده دیدن فرمودین
با تشکر الیاس

mehdihooman
Saturday 3 July 2010, 06:53 PM
الياس جان موفق باشي

morteza3164
Sunday 4 July 2010, 01:48 PM
الياس جان موفق باشي

ممنون دوست خوب که سر زدین
شما هم همواره موفق و پیروز باشید

morteza3164
Saturday 10 July 2010, 06:28 PM
You can see links before reply

morteza3164
Saturday 10 July 2010, 06:29 PM
You can see links before reply

mohsen1706
Sunday 11 July 2010, 02:09 AM
سلام عليكم داداشي گلم
خيلي عاليه شعرات خيلي بهتر شده (البته خودت ميدوني كه من در اين زمينه ها زيادي سخت گيرم!!)
خوبه ادامه بده........تو اين اوضاع خفگان جامعه سعي كن دلي رو به دست بياري.
ممنون

morteza3164
Sunday 11 July 2010, 07:27 AM
سلام عليكم داداشي گلم
خيلي عاليه شعرات خيلي بهتر شده (البته خودت ميدوني كه من در اين زمينه ها زيادي سخت گيرم!!)
خوبه ادامه بده........تو اين اوضاع خفگان جامعه سعي كن دلي رو به دست بياري.
ممنون
ممنون داداشی شما همیشه به من لطف دارید چشم به گوش جان نصیحت شما را به جان میخرم و عمل میکنم

morteza3164
Monday 12 July 2010, 06:10 PM
You can see links before reply

morteza3164
Monday 12 July 2010, 06:11 PM
You can see links before reply

mehdihooman
Tuesday 13 July 2010, 10:00 PM
You can see links before reply

درود به تو و درود به خيام

morteza3164
Wednesday 14 July 2010, 08:01 AM
ممنون دوست خوب mehdihooman (You can see links before reply) عزیز لطف نمودین که از این تاپیک دیدن فرمودین
کوروش عزیز و مهربان از شما نیز متشکرم
همچنین از ftf عزیز بابت تشکرشان ممنون

morteza3164
Wednesday 14 July 2010, 11:35 AM
You can see links before reply

morteza3164
Thursday 15 July 2010, 07:55 AM
You can see links before reply

morteza3164
Friday 16 July 2010, 10:34 AM
You can see links before reply

mehdihooman
Friday 16 July 2010, 12:20 PM
پيروز باشي
خواننده هميشگي اشعار تو هستم

morteza3164
Friday 16 July 2010, 08:37 PM
پيروز باشي
خواننده هميشگي اشعار تو هستم
مرسی دوست خوب
افتخاریست برای بنده که شما این اشعار را مطالعه میفرمایید :am
لطفتان همچنان مستدام باد

morteza3164
Saturday 24 July 2010, 07:19 AM
You can see links before reply

morteza3164
Saturday 24 July 2010, 07:22 AM
بی تو مهتاب شبی دیده زجان خواهم بست

پر بسوی ابدیت زجهان خواهم بست

گر بلبل خوش خبر از تو خبری خواهد داد

من چشم خود را زهر سیم تنی خواهم بست

morteza3164
Saturday 24 July 2010, 07:22 AM
You can see links before reply

morteza3164
Saturday 24 July 2010, 03:23 PM
You can see links before reply

morteza3164
Saturday 24 July 2010, 03:24 PM
You can see links before reply

Crazyarchitect
Saturday 24 July 2010, 03:27 PM
اشعار عرفانی زیبایی میگی . بسیار زیباست . از سبک شاعر خاصی پیروی میکنی ؟

morteza3164
Saturday 24 July 2010, 03:35 PM
اشعار عرفانی زیبایی میگی . بسیار زیباست . از سبک شاعر خاصی پیروی میکنی ؟
ممنون شما لطف دارید طراح گیتار زن من از سبک عراقی بیشتر خوشم میاد و با اشعار حضرت حافظ بیشتر ملموسم و لذت میبرم این دو غزل هم بعد از خواندن کتاب حضرت حافظ به ذهنم رسید و نوشتم و از شما هم میخواهم که این کتاب را با چشم بصیرت و از جان مطالعه بفرمایید که هر گوشه آن یک دریا از عرفان و ادب موج میزند
بازهم از اینکه اشعار بنده را مطالعه فرمودین سپاسگذارم
الیاس

ftf
Saturday 24 July 2010, 04:40 PM
ببخشيد ميگمااااا، شرمنده. اما آقا مرتضي دوست من فكر نميكنيد يه كم بايد روي وزن ابيات بيشتر كار كنيد؟؟
مثلا اين شعرتون كه اولين مصرعش اين هست:
"""عشق در كوي غزل هاي من خجسته كجاست""
ولي در كل شعرهاي زيبايي بود. مرسي
.:41: :41::41:

morteza3164
Saturday 24 July 2010, 09:00 PM
ببخشيد ميگمااااا، شرمنده. اما آقا مرتضي دوست من فكر نميكنيد يه كم بايد روي وزن ابيات بيشتر كار كنيد؟؟
مثلا اين شعرتون كه اولين مصرعش اين هست:
"""عشق در كوي غزل هاي من خجسته كجاست""
ولي در كل شعرهاي زيبايي بود. مرسي
.:41: :41::41:
ممنون فری جون که شعرهام رو خوندین و نظر دادین به چشم سعی میکنم که وزنش هم درست بشه به زودی
تشکر فراوان از حسن نیت شما
الیاس

morteza3164
Sunday 25 July 2010, 09:42 AM
You can see links before reply

morteza3164
Tuesday 27 July 2010, 07:44 PM
میروم از شهر خود تا من نبینم هیچ زمان
جایی برای من نیست با این همه عهد شکنان
جز رفتم راهی نبود تا نگذرم از حرف خود
چون حرف معنی دار بود در وادی لا سخنان
در گور می باید بخفت یا عزم رفتن زود کرد
تا لک نگردد دامنت در گور این بی کفنان
دامی سراسر درد بود پای کدامین مرد بود
چون غیرتم ایجاب کرد من بگذرم از بد زنان
در حرف و اندیشه بسی روشن گشت کارما
چون الیاس را آگه رسید کم گوی با بد دهنان

morteza3164
Wednesday 28 July 2010, 05:14 PM
You can see links before reply

morteza3164
Tuesday 3 August 2010, 09:46 AM
من آمده بودم که جفا برچینم

بیداد گری را ز زمان برگیرم

چو خود بیداد نمودم و جفایی کردم
باید که افتادگی آموزم و سپس برخیزم

morteza3164
Tuesday 3 August 2010, 09:47 AM
You can see links before reply

morteza3164
Thursday 5 August 2010, 09:45 AM
در گوشه چشمت اثر از مهر و وفا نیست چرا



در کوی عشقت اثر از صلح و صفا نیست چرا



بکشاندی مرا در راه سیاه شب نامیدی



روشنی سحرت کو مومن دست به دعا نیست چرا

آناهيتا 79
Thursday 5 August 2010, 10:30 AM
سلام
مرسي :41: من يه مدت نبودم و حالا كه شعرهاي جديدتون رو مي خونم تفاوت و پيشرفت رو در شعرهاتون احساس مي كنم ، واقعا از علاقه و تلاش شما نسبت به شعر و شعر گفتن لذت بردم:39: من مطمئنم شما در آينده شعرهاي بسيار خوبي خواهيد گفت و روزي افتخار مي كنم كه با هم توي يه سايت دوست بوديم.( اما ناقلا يه خورده شعرهات عاشقانه هست !!!:38: خبريه ؟؟:12: ).

morteza3164
Thursday 5 August 2010, 10:47 AM
ممنون که نظر دادین
نه بابا چه خبری کسی آمد و دل نازک ما رو شکست و رفت :12:
به همین راحتی :33:

Avazekhan
Thursday 5 August 2010, 01:00 PM
:41::41::41::25::25::25:
:e

morteza3164
Friday 6 August 2010, 09:59 AM
:41::41::41::25::25::25:
:e

:9::9::9:

morteza3164
Friday 6 August 2010, 06:31 PM
غزل تنهایی



دل اگر تنها شود بر سوی هرکس می رود

این دل مگر تنها شده بر پای ناکس می رود

بازی اگر پرواز کند بر هر کجا بالی زند

این باز مگر نادان شده در کوی کرکس می رود

فرهاد اگر کوهی بکند چون شیرین در دل فکند

ای عاشق کوهی بکن چون عشق زبی کس می رود

هر کس به کار خویشتن ،عارف دلی تنها شدن

چون طوطی شکر شکن از خاک هوس می رود

باید دلی در سینه کاشت چون عاشقی در پیشه داشت

چو عشق بازیچه شود پاکی به محبس می رود

در کاروان عاشقان باید سری بر سینه داشت

چونکه تو خیره سر شوی این کاروان بس می رود

صاحبدلی در کین شده چون پیر صنعان دین شده

ای پیر فرزانه چه شد عشقت زنفس می رود

ای طایر فرخنده پی فالی بزن در کار می

چون سائلی رنجیده شد اشکم به ارس می رود

ای الیاس اینک چرا یک گل زبوستان کم شده

چون صوت الحی تو است تا بانگ جرس می رود

mehdihooman
Friday 6 August 2010, 06:37 PM
درود به تو دوست عزيزم

DesironnA
Friday 6 August 2010, 08:04 PM
غزل تنهایی
دل اگر تنها شود بر سوی هرکس می رود
این دل مگر تنها شده بر پای ناکس می رود
بازی اگر پرواز کند بر هر کجا بالی زند
این باز مگر نادان شده در کوی کرکس می رود
فرهاد اگر کوهی بکند چون شیرین در دل فکند
ای عاشق کوهی بکن چون عشق زبی کس می رود
هر کس به کار خویشتن ،عارف دلی تنها شدن
چون طوطی شکر شکن از خاک هوس می رود
باید دلی در سینه کاشت چون عاشقی در پیشه داشت
چو عشق بازیچه شود پاکی به محبس می رود
در کاروان عاشقان باید سری بر سینه داشت
چونکه تو خیره سر شوی این کاروان بس می رود
صاحبدلی در کین شده چون پیر صنعان دین شده
ای پیر فرزانه چه شد عشقت زنفس می رود
ای طایر فرخنده پی فالی بزن در کار می
چون سائلی رنجیده شد اشکم به ارس می رود
ای الیاس اینک چرا یک گل زبوستان کم شده
چون صوت الحی تو است تا بانگ جرس می رود


درود
پخته شدی. بهره بردن از واژه های ادبی قدیمی و همچنین نام ها، واژه ها و صفت های کهن ادبی ایرانی، در پختگی شاعر خودش رو نشون میده..
از طرفی، کلمات کلیدی خوبی بکار میبری در کل. اما الیاس امروز، بروی کاربرد و زمان استفاده این دست کلمات، بیشتر تفکر میکنه چون مدیریت کتابخانه تاریخ ادب و هنر و بیوگرافی و صفات واژه های افکارش پخته شده..

تنها مسئله این هست که بیشتر بروی نظم وزنی و فنی اشعارت دقیق شو.
هر آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. (درسته دیگه؟! یادم نیست دقیقا...)

سپاس

Don_Ramtin
Friday 6 August 2010, 08:09 PM
You can see links before reply
سلام رفیق ! من نوشته هات رو خوندم . چون از من نظر خواسته بودی ، همین یه موردی رو که در بالا کپی کردم ، برات تا حدودی کالبد شکافی و نقد می کنم .
1 - دوست من ، روی وزن خیلی کار کن . وزن شعر رو خوب نمی شناسی . بهت پیشنهاد می کنم اگه می تونی پیش یه استاد ادبیات ، اوزان شعری و علم " عروض " رو یاد بگیری . بعد خیلی خیلی شعر بخون و سعی کن این دانسته های خودت رو ، در شعر بزرگان کشف کنی و بررسی کنی . سعی کن موسیقی نهفته در اشعار بزرگان شعر رو کشف کنی و ازش لذت ببری و ازشون بیاموزی .
بازی های کلامی و صوتی و همچنین صنایع ادبی اشعار خوب تاریخ ادبیاتمون رو یاد بگیر و ازشون لذت ببر .
2 - باز در وزن این شعرت خیلی خیلی اشکال داری :
" من که از باغ دلت گل خواسته ام " و یا " من که کلبه چشمم به عشق آراسته ام " و یا " چون که گوش جان را پیراسته ام " و یا " حرف دل را تو به الیاست بگو " و یا " چون تپش از قلب خود من کاسته ام " !
برخی از این مصرع هایی که در بالا یادآوری کرده ام ، از نظر وزنی ، فاجعه ست ! من که کلبه چشمم به عشق آراسته ام !
2 - از نظر قافیه هم دچار مشکلاتی هستی :
در همون بیت اول - که معمولا بیت اول بیت مهمی برای جذب یا دفع خواننده ست - " چاره ام " با " مانده ام " هم قافیه نیست . هیچ جوری نمیشه این دو تا رو با هم هم قافیه فرض کرد ! همین طور " خواسته ام " در بیت سوم . به اما چهار بیت آخر با همدیگر هم قافیه اند . فقط مشکل کوچکی می مونه ، اونم اینه که ارتباطی بین این هم قافیه گی با قافیه کلی شعر وجود نداره !
3 - مشکل معنایی .
بطور کلی شعرت با مشکل معنایی دست به یقه ست و در تجزیه کردن و ریز نگری هم برخی از بیت های شعرت بی معناهستند و یا مشکل معنی دارند و یه انسجام و هماهنگی هم بین مصرع ها و ابیات شعرت - از نظر معنایی - وجود نداره .
مثلا به این مصرع دقت کن : " من که از باغ دلت گل خواسته ام . " منظور از " باغ دل " چیه ؟! و چه گلی میشه از این " باغ دل " خواست ؟! حالا اگه نوشته بودی " باغ رویت " یا " باغ جسمت " باز میشد ازش یه معنی استخراج کرد ؛ اما طلب گل از " باغ دل " بی معناست ! تازه ارتباط این مصرع با مصرع قبلی از نظر معنایی چیه ؟
یا در مصرعی گفته ای " شوخ چشمی ، گوشه چشمی تازه کن " ، این بیت چه معنایی داره ؟! حالا اگه نوشته بودی " شوخ چشما ! گوشه چشمی تازه کن " می شد این جوری معنی اش کرد که یعنی ای شوخ چشم ! دوباره از نو گوشه چشمی به ما داشته باش و نگاهی هم به ما کن .
و یا " صحبتی از عشق در جانم بزن " . خب این یعنی چی ؟! باید می گفتی مثلا " آتشی از عشق ، در جانم بزن " ؛ این جوری میشد توجیهش کرد . اما این مصرعی که تو نوشته ای .... !
" چون تپش از قلب خود من کاسته ام " !

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

خلاصه بیشتر از شعر گفتن ، به فکر شعر خوندن باش . هی بخون . هی بخون . اونقدر که کلی شعر در حافظه ات داشته باشی و بتونی برای هر موضوعی، یه شعر به عنوان شاهد و مصداق بیاری . سعی کن روی اوزان شعری کار کنی . بعد با توجه به علاقه ای که به شاعری و شعر سرودن داری ، یواش یواش شعرت خودش میاد ! لازم نیست تلاشی بکنی .
ببخشید که خیلی وراجی کردم و چرت و پرت گفتم . خودت دعوتم کردی که اشعارت رو بخونم ، پس چشمت کور ، تحملم کن ! خوش باشی . فعلا ، یا حق !

morteza3164
Friday 6 August 2010, 08:21 PM
ممنون دسیرونا ی عزیز
جناب رامتین مهربون و همشهری منو کشتی :35::42:
اما دستت درد نکنه بسیار آموزنده بود و استفاده کردم ممنون :27:

mahboube
Friday 6 August 2010, 08:49 PM
روزگاري آمد چشمها را شستيم
جوري ديگر ديديم عشق را فهميديم
روزگاري ديگر چشمها را بستيم قلب ها را واكرديم عشقباري كرديم
ولي اكنون كه نگه ميكردم جور ديگر شده ايم
از زلال قلبمان عشق را رد كرده ايم در كنار تاقچه عشق را تا كرده ايم

morteza3164
Saturday 7 August 2010, 07:33 PM
ما می رویم بسوی دریای عدن


ساحل به کجاست ،کو دریایی شدن


ذورق بنهید به روی دریای وجود


پارو بزنید برید ز تنها بودن

mixer
Sunday 8 August 2010, 02:39 PM
سلام
بسیار عالی. . .
لذت بردم واقعا فقط یه سوال شاید خوشت نیاد نقد و بررسی بشه شعرت ولی اگه نظرت در این رابطه منفی هست و دوست داری میشه بگی اون شعر اول بیت دوم مصرع دوم بهتر نبود چیز دیگه ای جایگزین ( جان به کویت داده ام بشه )
به نظر من ارزش بیت رو آورده پایین .
ممنون . انشاالله که ناراحت نشده باشی

morteza3164
Sunday 8 August 2010, 07:23 PM
سلام
بسیار عالی. . .
لذت بردم واقعا فقط یه سوال شاید خوشت نیاد نقد و بررسی بشه شعرت ولی اگه نظرت در این رابطه منفی هست و دوست داری میشه بگی اون شعر اول بیت دوم مصرع دوم بهتر نبود چیز دیگه ای جایگزین ( جان به کویت داده ام بشه )
به نظر من ارزش بیت رو آورده پایین .
ممنون . انشاالله که ناراحت نشده باشی
نه دوست خوب چرا باید ناراحت بشم شما نظرتون رو گفتین و برای من محترمه
ممنون که بر اشعار من تفکری کردین و ایراداشو دیدین
باز هم ممنون دوست خوب .:am

morteza3164
Monday 9 August 2010, 07:46 PM
در ساعت سنگ
که به قلب شیشه ایم می کوبد
من اینجا کنار یک نفر ایستاده ام
او خفته است مثال خرس
از دور دست کسی می آید
چه خوش تیپ و قشنگ
با رویی سفید و قدی بلند
بر اسب سپید سوی من می آید
سلام ای ره گذر جاده من تو کیستی ؟
علیکم منم عزرائیل
ا نه بابا پس منم ابلیسم
چه زود دوست شدیم
من تو را قبلنا دیده ام ؟
توی شرکت یا دانشگاه !
عزرائیل : نه من را ندیده ای .آمده ام تا تو را با خود ببرم
به کجا ؟
از چرا ؟
عزرائیل : نوبت تو شده اینک هیچ مگو
نوبت من !
بکدامین صف نوبت من است ؟
عزرائیل : صف عمر که به اول رسید

ادامه دارد ...

morteza3164
Monday 9 August 2010, 07:48 PM
با سلام خدمت دوستان عزیز باید یه توضیح راجع به شعر بالا بدم .این شعر بر گرفته از یک خواب است که سعی نمودم به صورت شعر بگم هر چند که زیاد جالب نشد و در نیمه کار از خواب بیدار شدم .اگه مشکلی داشت به بزرگی خودتون ببخشید چون در این زمینه شعری زیاد تبحری ندارم.


از دوستانی که از کوچه تنهایی ما گذری میکنن پوزش می طلبم چون به علت شروع امتحانات ترم تابستانی از شنبه به مدت دوهفته حداقل نیستم وبه سایت سر نمیزنم به بزرگواری خودتون مرا ببخشید.







امیدوارم که همواره شاد و سربلند باشید. الیاس




یا حق

STNHZ
Monday 9 August 2010, 10:16 PM
از دوستانی که از کوچه تنهایی ما گذری میکنن پوزش می طلبم چون به علت شروع امتحانات ترم تابستانی از شنبه به مدت دوهفته حداقل نیستم وبه سایت سر نمیزنم به بزرگواری خودتون مرا ببخشید.








با آرزوی قلبی موفقیت واسه تون...
انشالله با معدل بالا همه رو پاس می کنید. :am
راستی همیشه شعراتونو می خونم...
ببخشید اگر نظر نمی دم حقیقتش زیبا می نویسید خجالت می کشم :9:

morteza3164
Sunday 15 August 2010, 07:25 PM
در وادی عشق سخنهای فراوان شنیدیم


در جمع یاران رفیقان بی غش ندیدیم


چه کردیم که بر دامن چرخ گردون


چو اشک زگلبرگ گلهای بهاری چکیدیم


یک تار بر دوستی پروانه و گل نماندست


چون دست بر هر چه دوستی بدادیم بریدیم


بارالاها چرا این همه غصه و غم برایم


بی دل نبودیم چو چنگ بر دامن عشق کشیدیم


الیاس برو قفل بزن بر در قصر هارون


چون قفل بر هر دلی تو زدی عشق بدیدیم

morteza3164
Sunday 15 August 2010, 07:29 PM
چه خوش است گرد یار گردیدن


پروانه شدن،گرد شمع چرخیدن


چون عمر گلی بود عشق بر دل ما


پروانه صفت هر گلی بوییدن

morteza3164
Wednesday 18 August 2010, 07:47 AM
از گرمی لبهای تو بیمار شدم






در آتش عشقت سوختم و انکار شدم






دستی بکشان بر سر این زلف سیاه






چون بوی تنت بشنیده و عطار شدم






هر چند که چون ماه به شب ناز کنی






چون ناز کشیدی و خریدار شدم






یک کام گرفتم از آن نرگس ناب






چون کار چنین شد چه دلدار شدم






الیاس چرا پیشه تو درویش گریست






درویش تو را کیست که بی کار شدم






خوش بود سخنی بر لب آن باد صبا






چون حرف شنیدم شه دربار شدم

saba65
Wednesday 18 August 2010, 08:03 AM
سلام
خيلي زيباست.نسبت به شعرهاي قبليتون پيشرفت كرديد!
اميدوارم هميشه موفق باشيد.

morteza3164
Thursday 19 August 2010, 07:58 AM
خم گیسوی تو در خواب بدارم افکند



به سحر گه که شدم دیده ببارم افکند



تو چه کردی که چنان میل بدیدن افتد



طپش قلب تو چو صید بدامم افکند

MEHRNAM
Thursday 19 August 2010, 09:03 AM
:41::41::41::41::41:

آفرییییییییین......... چند وقتی بود نیومده بودم تو این تاپیک! پیشرفت خیلی زیادی کردین استاد!
خوشحال شدم از خوندن اشعار زیبای شما، که روز به روز زیباتر میشن!

morteza3164
Thursday 19 August 2010, 10:41 AM
اولا که استاد خودتی و من شاگرد شما هستم .
دوما که خسته شدیم اینقدر چشم به راه یه غزل غمگین از شما ماندیم .
سوما امیدوارم که همیشه از شما درس یاد بگیرم پس چشم ما را روشن کن به یک غزل زیبا .

morteza3164
Friday 20 August 2010, 10:21 PM
گرفت جانی زمن دلدار و خود خام که شد


ابرها بارید و اینک عشق در کام که شد


بر دروغ گفتا که من افتاد ام در کار تو


این سخن را هیچ انگاشت و سپس رام که شد


هر قولی که بر من داد چون برگ خزان


از درخت خشک او ریخت و بد نام که شد


از شراب معرفت هرگز لبم را تر نکرد


زین شراب تلخ او هر دم در جام که شد


آه الیاس تو که در عشق غوغا می کنی


آن غزال عاشق نبود و لیک در دام که شد

STNHZ
Saturday 21 August 2010, 08:46 AM
wow
اين شعر آخري رو خيليييييييييييي دوست دارم...
(;

morteza3164
Tuesday 24 August 2010, 08:16 AM
زین رنج که بر مردم بازار می رود


از کرده خویش است، به آزار می رود


یک جرم که بود چیدن گل زان گلعزار


چون گل به خوش بویی ز گلزار می رود


صد ضربه شلاق بدهکار همی زنند


چو زاهد و درویش به میگسار می رود


گر بر سر هر کوی هنر دود عیان شد


بس نی زن خوش صوت زنی زار می رود


این شعر که رندانه ز الیاس بیان گشت


چو تومردانه بخوانی رنگ رخسار می رود

mehdihooman
Tuesday 24 August 2010, 06:49 PM
الياس عزيز خواننده هميشگي اشعار بكر تو هستم

morteza3164
Wednesday 25 August 2010, 07:00 PM
الياس عزيز خواننده هميشگي اشعار بكر تو هستم

ممنون هومن جان که همیشه به من لطف داری :9:

morteza3164
Friday 27 August 2010, 06:58 PM
خدایا جان من بستان نبینم غم به اهوازم



منی که عشق می بازم نباشم خوش به شیرازم



دمی با ما ماوا کن بیا و این گره وا کن



خلل افتاده در کارها بیا که جان می بازم



ببین آن دخت اهوازی چه کرداست با دل زارم



که من در خاک غربت می سرایم غم به آوازم



بیا و دولت عشقت ورای دلها جا کن



که چون محکوم حاکم گشت من این دولت براندازم



به غیرت چشم ها واکن به شهوت دیده پنهان کن



که من از خاک اهوازم سه رنگ پرچم برافرازم



چو الیاست غمان گشت یک دریچه سوی او واکن



نفهمیدند دینداران که من با تو دمسازم

morteza3164
Tuesday 31 August 2010, 08:42 PM
چندیست که از دوری تو نالانم

چون ابر بهار سوی تو گریانم

رخ بر من مسکین بزن در شب سرخ

چون نور به ماه شب تو می مانم

morteza3164
Tuesday 31 August 2010, 08:46 PM
You can see links before reply

kak_maki_new
Tuesday 31 August 2010, 09:09 PM
خیلی پست های زیبایی بود ..............لذت بردم

farid_64
Tuesday 31 August 2010, 09:28 PM
چندیست که از دوری تو نالانم



چون ابر بهار سوی تو گریانم


رخ بر من مسکین بزن در شب سرخ



چون نور به ماه شب تو می مانم


خوبه
ادامه نداره ؟

morteza3164
Wednesday 1 September 2010, 10:03 PM
جمع کمال

در وادی عشق کار بسیار کنید
در جمع کمال روح بیدار کنید
یک دل بدهید هزار عاشق باشید
چون جان عزیز سری بردار کنید
چون سوسن و رز گل به گلزار رسد
برعمر کوته دلی نگهدار کنید
فانوس خیال نور به دریا فکند
دریای وجود کلید اسرار کنید
در مجلس عشق قافیه ساز شوید
چون وقت به خوشیست برید و اشعار کنید
دیوار بلند عشق بر پشت نهید
غوغا کنید و رو به دیوار کنید
از یار چه رسد بر دل عاشق الیاس
در عشق هر آنچه خوش بود کار کنید

morteza3164
Thursday 2 September 2010, 10:10 PM
چون چشم به راه کرم شاه نجف شد

پیوسته تولای تو، کاری پر هدف شد

رندانه نشین بر سر این کوی که امشب

از جانب یار بوی دلدار شرف شد

morteza3164
Friday 3 September 2010, 07:05 PM
غزل عاشقی

از عاطفت عشق چه کس دام رهیده است

صیاد نبودیم که چنین عشق رسیده است

دریاب که این عشق از موهبت تواست

چون چشم که تر شد این بند بریده است

هر چند که این فاصلت دور میان است

چون قلب به تپش بود این حال بدیده است

هر تار گیسوی تو آویزه جان است

این تار ز پستوی نهانت که دیده است

از نافه آهویی تو چون بوی عیان است

الیاس ز عشق رخ تو بوی شنیده است

mehdihooman
Friday 3 September 2010, 07:12 PM
ديگه چي بگم مرتضي جان با اين غزل عاشقي كه گفتي

morteza3164
Monday 6 September 2010, 08:15 AM
تقریر عشق




ناموس دهر را چه بر ما تقدیر می شود



امروز با ما خوش است و فردا تغییر می شود



چون بر سر عاشقان ستم ها روا برفت



در کار بد نباشید که عشق اکسیر می شود



در عاشقی عشق بورزید و مست شوید



تا ببینیم در کار خداوند چه تدبیر می شود



یک لحظه به فکر عاشقی دل صاف کنید



عشق اگر صاف نباشد که دل پیر می شود



صد دل به یک گوشه ی چشم می توان ربود



این نیست که در مکتب عشق تقریر می شود



در صحبت با اهل دلان سخت همت دهید



هر چند که در این بادیه عشق تعزیر می شود



می دما دم خورید و به معشوق نظر کنید



که گفته است از این کارخوش به تقصیر می شود



حاشا در این وادی که توانست مست شود



این بود که گویی حرف الیاس به تزویر می شود

morteza3164
Wednesday 8 September 2010, 04:38 PM
ماه صیام

در چرخش یوم درنگ اوقاتی نیست

در ماه صیام زاهد به مناجاتی نیست

از صبح به شب به فسق می نوش کنند

گویی که به باغشان هیچ آفاتی نیست

منکر کنند حیا به بازار کشند

گویند که کارشان خرافاتی نیست

در کوس رسوایی چنان دست برند

گویی که روز عذاب و مکافاتی نیست

هر دم به خدای خود منکر شوند

گویند که قبله حاجاتی نیست

یک جام ز گل کنند یک جام ز مو

بر ارزش این دو هیچ مباهاتی نیست

بس دروغ گویند وبه هم چشمک زنند

گویی ستاره ای به سماواتی نیست

چون مست شوند به شعر هی دست برند

این شد که به حرف الیاس هیچ کراماتی نیست

morteza3164
Friday 10 September 2010, 09:50 PM
راهزن عمر



هلهله با چنگ در آمیخته شد گوش کنید

یک جامه پشمینه به دین رنگ شده پوش کنید

چون کتب دین به بازیچه اسرار بشد

بر همت کار مضاعف قائله خاموش کنید

یک احمق دیوانه چو بد کاری کرد

کار او نفی نموده غیرتی جوش کنید

راهزن باشید و بر قافله عمر زنید

عشق را پیشه کنید و یار در آغوش کنید

پاک دامن باشید و هردم صحبت راست بگید

بر کوی الیاس بیایید و جام خوش نوش کنید

.

morteza3164
Sunday 19 September 2010, 06:38 PM
آبروی الیاس

نور عشق در من بتابید و ره منور گشت

هنوز جام می ننوشیده لبهای من تر گشت

چو که گدای عشق باشیم و ره در آن پوییم

خوش باشد که لباس عاریت جان معطر گشت

درباغ زندگانی چو به خوشی باشیم و شاد

باید دست به آسمان بلند کرد و شاخ صنوبر گشت

قدم در راه طریقت باید گذاشت و عاشق بود

چون این ره به معراج رسد باید که قلندر گشت

به دلدار وفا باید نمود و صحبت راست هر دم زد

از این فعل خوش نترسید که زندگانی پر زشکر گشت

در عمارت دل یک دریچه رو به بهشت باید گشود

چو که شعر الیاس آبروی هر کوی و منظر گشت

كوروش88
Saturday 25 September 2010, 09:57 AM
درود
حقير چند وقتي بود كه سعادت نداشتم كه به اين سايت سر بزنم و شعرهاي شما را بخوانم شما آرام آرام سبك شعري خود را داريد پيدا مي كنيد و به يك ثباتي در شعرهايتان مي رسيد كه بسيار اميدواركننده است ، مطمئن باشيد اگر روزگار مجال دهد و هر وقت كه به اين سايت وارد شوم احوال شما شاعر خوش ذوق را جويا مي شوم و از خواندن شعرهايتان لذت مي برم . موفق باشيد .
ياحق.

morteza3164
Saturday 25 September 2010, 07:56 PM
مرسی کوروش جان شما همواره به بنده لطف داشته و دارید .امیدوارم هر کجا که هستید موفق و پاینده باشید.

morteza3164
Monday 27 September 2010, 01:27 PM
زنجیر گیسو



دوش تاریک دلم با روی تو مهتاب گشت

تیشه عشقت بزد پایم تنم غرقاب گشت

دیده همچون خون شود چون پای عشق در کار گشت

جوی باغت از سرشک اشک من سیراب گشت

سرو در پیش جمال تو کمر دوتا گشت

تو چه کردی که این چنین چشمان من بی خواب گشت

یک بوسه از لبهای تو چو حسرت امروز گشت

نقد باید داد بوسه چو طلای ناب گشت

ساحل عشقم اگر موج تلاطم از تو گشت

ذورق جانان به دریای دلت بی تاب گشت

چون عاطفه از گیسوانت بر تنم زنجیر گشت

مرغ هوس از دلم بگریخت و شمع جانم آب گشت

نرگس چشمان تو در وادی عشقم بگشت

این چنین شد شعر الیاس گوهری نایاب گشت

sahar98
Monday 27 September 2010, 05:24 PM
من
شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد

من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویشم
اما
شاعر که باشی دنیا برای بخشیدن کوچکترین واژه است.

اما در مورد شعرتون بگم که معلومه علاقه ی وافری به حافظ دارید حس میکنم خیلی سعی میکنید شبیه حافظ شعر بگید. کمی وزن شعراتون مشکل داره. در بعضی جاها برای رعایت وزن معنی نادیده گرفته شده. دوست گرامی فکر کنم که اگه فقط و فقط خودتون باشید بهتر و زیبا تر شعر میگید. در ضمن شعراتون نسبت به اوایل خیلی پیشرفت داشته.
سرشار از احساس هستید و روح لطیفی دارید امیدوارم اشعار زیباتر و ناب تری که مشخصا خاص خودتون باشه رو ازتون بخونیم.
موفق و موید و پیروز باشید

morteza3164
Monday 27 September 2010, 07:07 PM
من
شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد

من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویشم
اما
شاعر که باشی دنیا برای بخشیدن کوچکترین واژه است.

اما در مورد شعرتون بگم که معلومه علاقه ی وافری به حافظ دارید حس میکنم خیلی سعی میکنید شبیه حافظ شعر بگید. کمی وزن شعراتون مشکل داره. در بعضی جاها برای رعایت وزن معنی نادیده گرفته شده. دوست گرامی فکر کنم که اگه فقط و فقط خودتون باشید بهتر و زیبا تر شعر میگید. در ضمن شعراتون نسبت به اوایل خیلی پیشرفت داشته.
سرشار از احساس هستید و روح لطیفی دارید امیدوارم اشعار زیباتر و ناب تری که مشخصا خاص خودتون باشه رو ازتون بخونیم.
موفق و موید و پیروز باشید

ممنون که راه گم کرده و از کوچه تنهایی ما هم گذری کردین .
خوش باشند به حالی که زما هم دما دم نظری کردین.
این شعر بداهه نتواند زغم های درونم بر شما نکته ای گوید .
یک جام ز خونابه شعرت بر ما زدی و ما را هنری کردین.


:violinplay3:

morteza3164
Monday 4 October 2010, 11:52 AM
چشم ارغوانی

دوش سودای لبت در دل من غوغا کرد

برق آن لب بزد و چشم مرا بینا کرد

لحظه ای چند در آغوش تو من می سوختم

کین گرمای تنت عشق مرا شیدا کرد

بلبل عشق غزل خوان دل خسته من

غزل عشق تو بود حال مرا رویا کرد

نرگس چشم تو از جام می ای رنگین تر

رنگ چشمت ارغوان بود که جام صهبا کرد

تو ندانی که چه شد بر دل زار الیاس

کز غم دوری تو سنگ لحد خارا کرد

mehdihooman
Thursday 7 October 2010, 09:01 PM
خيلي زيبا بود مرتضي

morteza3164
Saturday 9 October 2010, 01:11 PM
اکنون که سن رسد بر بیست و هشت//نادان زکار خویش که چه بردیم وچه هشت

هر دم به تقلای دمی عشق بودیم//زین عشق چه درو کردیم و خواهیم چه کشت

sahar98
Saturday 9 October 2010, 06:47 PM
اکنون که سن رسد بر بیست و هشت//نادان زکار خویش که چه بردیم وچه هشت



هر دم به تقلای دمی عشق بودیم//زین عشق چه درو کردیم و خواهیم چه کشت




واقعا!!! چیکار کردیم توی این عمر گران!!!


جالبه

morteza3164
Sunday 10 October 2010, 04:25 PM
نفرین نکنم



من گدای عشق بودم ترک ساغر کرده ام



بر سر بازار تو من چشم ها تر کرده ام



یک نظر با ما در آمیز و به خلوتگه درا



سالهاست عشق خیالی را باور کرده ام



از خزان سرد تو بر جان من برگی نماند



برگ برگ غمهایت را دفتر کرده ام



این غزل هر چند از بی مهریت زاییده شد



شاه بیت این غزل را من گوهر کرده ام



یک سخن گفتی و صد اتش به جان انداختی



هر بند آن سخن را من در سر کرده ام



از غم دوری تو الیاس چو شمع آب گشت



آه و نفرین نکنم چون او داور کرده ام

morteza3164
Tuesday 12 October 2010, 06:54 PM
صلات موذن



موذن تو به اذن چه کسی صلات کردی



فرهاد ز شیرینی چه ممات کردی



ناموس هزار بوسه عشق چه ها شد



ای لوت چه کردی که یه قوم لوات کردی



چون پیر مغان در طلب عمر گران شد



حافظ تو غزلهای عجیب خلات کردی



چون گردش ایام گلی از بر ما برد



دشت و دمن و باغ گلی فلات کردی



هر چند که معشوقه جفا کرد و خزان شد



الیاس بگفتا که در عشق ثبات کردی



(خلات به معنی پیشکشی)

morteza3164
Saturday 16 October 2010, 07:58 AM
گریه بی منت




از ابر بهار پرسند از چیست که گریانی



در اوج زیبایی



از عشق گریزانی



چون پرسش بی پاسخ سخت است جواب گفتن



یک حرف بگفت ابرو



صدها دل و گریان کرد



چون سفره دل وا شد هر عاشق بی عشقی



هق هق زد و گریان شد



با ابر هم آواز شد



گفتا عاشقی بودم در عشق به زیبایی



چون یار به حرم آمد



لیک عشق بهاران شد



چند ماه به خوشی بودیم چون تاب و تبش افزون



گرمای وصال ما



چون گرمی تابستان



رفت آن گذر ایام ناقوس جفا بنواخت



حرفای قشنگ ما



در فصل خزان گم شد



اینک یه چند ماهی از عشق گریزانم



بعد از خزان او



چون سرمای زمستانم



هر وقت که یاد آرم آن شیرینی لبهایش



چشمهای خمارم را



با آب بشویانم



بر من مزنید سیلی چون عاشق بی عشقم



من گریه بی منت



پای عشق میریزم



.



.



.

morteza3164
Tuesday 19 October 2010, 11:13 AM
هوای غربت

در هوای غربت دل عاشق چه بارانی است

از ابر ناله برآمد که وادی عشق طوفانی است

بیایید و بر درید این قبای زشت ریا را

که شبانگاه خانه راست گویان به مهر چراغانی است

سلطان و گدا را به یک کفن خاک گردانند

هر چند که ایام شکنجگاه گدا و به کام سلطانی است

که گفتست که همه چیز گران و نان نایاب است

بیایید و ببینید که قیمت جان عزیز به ارزانی است

هر ذره این خاک و هر قطره این آب از غیرت کیست

که دریا ،دریای ایران و خلیج،خلیج ایرانی است

حال و هوای امشب ما چه زیبا و این غزل چه سنگین است

چو الیاس از برای گفتن این شعر در نهان خود زندانی است

morteza3164
Tuesday 26 October 2010, 12:09 AM
دیر زمانیست که هوایم، هوای دل توست
عاشق چشم شدم ،چشم سرای دل توست
گر تو خواهی قدمی سخت به صحرا بزنم
میزنم چو نکه دلم پای به دام دل توست

Mahmonire
Tuesday 26 October 2010, 12:38 AM
درود
شعراتون زیبا و دلنشینه.
موفق باشید

morteza3164
Wednesday 27 October 2010, 12:51 AM
درود
شعراتون زیبا و دلنشینه.
موفق باشید
مرسی و ممنون که از اشعار بنده دیدن فرمودین و نظر دادین
امیدوارم همواره موفق و پیروز باشید

morteza3164
Saturday 30 October 2010, 08:16 PM
راز




چون دل بکندیم چه بیمار شدیم



در کوی غزلهای تو تیمار شدیم



یک دل که نه صد دل چو عاشق بودیم



در جمع کمال روح اغیار شدیم



رازیست نهان بر تن هر خاطره ای



یک راز شنیدیم و بیدار شدیم



ای دوست تو تنهایی دل را دریاب



ورنه به جهل خویش تکرار شدیم



هر نکته که این دو گوش از تو بشنید



باید زطلا گرفت که هشیار شدیم



چون درد بود بر دل پر راز الیاس

از عشق بریدیم و سالار شدیم

morteza3164
Saturday 6 November 2010, 01:13 PM
شب مزار




آهسته و رندانه بیایید به سر کوی من امشب


یک قطره اشکی بنگارید به تن و روی من امشب





این سنگ که سرمای وجودش شکرین است


اکنون بتراود زچهارین جهتش بوی من امشب





خوش آمدی ای دوست به در خانه ام آخر


یک حمد بخوان تا برسد سوی من امشب





بر سر سنگ و چمن دست بکش طرفه نگارم


چو مثل دست کشاندی به سرو موی من امشب





این غزل را تو بخوان و یادی بکن از دوری الیاس


دریاب که سیلی نبرد یاد تو از جوی من امشب


.

morteza3164
Monday 15 November 2010, 09:33 AM
تا اوج افلاک میروم چو مست یک پیمانه ام

با قدسیان آسمان عمریست من همخانه ام

ای روح بیدار زمان ای کاروان عاشقان

دیریست در کنج زمان من عاشقی بیگانه ام

.

morteza3164
Saturday 20 November 2010, 07:50 PM
خوشا آن دم




خوشا آن دم که به سر منزل یاران شدیم


فارغ از فکر بد و جمع رقیبان شدیم



مرغ امید ز خوشحالی ما می رقصید


چشم در چشم و دل و دین حبیبان شدیم



بوسه ای چند ز لبهای هم دمی دزدیدیم


همچو آتش که به شب راه غریبان شدیم



مجلس بزم و می و ساغری خوش در دستان


جرعه ای عشق ز شرم تن جانان شدیم



ای خوشا شعر که از عاشقی الیاس بشد

چه خوش و مست از این شعر به زادیبان شدیم

morteza3164
Sunday 5 December 2010, 11:57 AM
بوسه بیست

چون بیست گرفتم،آفرین خواهد داشت

یک بوسه مادر بر جبین خواهد داشت

چون بوسه بزد مادر و دل شادان شد

آن لذت چیست که بیش از این خواهد داشت

tavalode_1fereshteh
Sunday 5 December 2010, 02:47 PM
درود بر الیاس عزیز

شعرهاتون خیلی زیباست و اینکه شعر گریه بی منت خیلی به دلم نشست.بیشترین ارتباط رو با این شعرتون تونستم برقرار کنم.

موفق باشید.

tirazhe
Sunday 5 December 2010, 03:46 PM
بسی لذب بردیم

فقط وزن شعر هات یک مقدار مختل بود و سکته زیاد داشت

بعضی از هجا ها که باید کوتاه میبود بلند کردی و بالعکس

تو شعر کلاسیک وزن اگه خوب رعایت نشه تو ذوق میزنه و خودشو بدجور نشون میده

سعی کن روی وزن تسلط پیدا کنی

ممنون

morteza3164
Monday 6 December 2010, 01:02 AM
درود بر الیاس عزیز

شعرهاتون خیلی زیباست و اینکه شعر گریه بی منت خیلی به دلم نشست.بیشترین ارتباط رو با این شعرتون تونستم برقرار کنم.

موفق باشید.
مرسی دوست عزیز که منت نهادین و اشعار بنده رو نیوش کردین .شاد و پیروز در پناه حق

morteza3164
Monday 6 December 2010, 01:06 AM
بسی لذب بردیم

فقط وزن شعر هات یک مقدار مختل بود و سکته زیاد داشت

بعضی از هجا ها که باید کوتاه میبود بلند کردی و بالعکس

تو شعر کلاسیک وزن اگه خوب رعایت نشه تو ذوق میزنه و خودشو بدجور نشون میده

سعی کن روی وزن تسلط پیدا کنی

ممنون
ممنون دوست من از بابت راهنمایی زیبا و بجا .به چشم سعی خودمو میکنم که ایرادات شعرم و بر طرف کنم .
موفق و پیروز
یا حق

morteza3164
Monday 13 December 2010, 07:58 PM
کشور عشق



در کشور عشق جستجوها کردم

با طبع بلند چه آرزوها کردم

چون دلبر شیرین که شد دیده ما

با اشک وصال شستشوها کردم

در خواب به عشق من سلامها دادم

با دلبر خود چه گفتگوها کردم

آن مردم مست چون غزالی زیبا

من مردم خود به روبه رو ها کردم

عاشق چو شوم به شعر فریاد کنم

فریاد بلندی در گلوها کردم

با این همه غم ،من ز شعر الیاس

یک عشق خدائی آرزوها کردم

morteza3164
Friday 17 December 2010, 09:13 AM
ذکر خدا



گرچه چو غنچه سر به توی ندارم که ز باد در امان باشم



ولی خدائی دارم که به ذکرش عمر گران را جاودان باشم



ز سبویش میزنم جرعه ای و ز یاد نافه آهویی او



برگ برگ غمها به دور میریزم تا که شاد به جهان باشم

mehdihooman
Friday 17 December 2010, 12:59 PM
رفيق كشور عشقت حرف نداشت اگه مي تونستم هزار بار دكمه تشكر رو فشار مي دادم

morteza3164
Friday 17 December 2010, 09:47 PM
رفيق كشور عشقت حرف نداشت اگه مي تونستم هزار بار دكمه تشكر رو فشار مي دادم
مرسی رفیق همین که سر زدی از هزارتا دکمه و تشکر برای من با ارزش تره . نیستت کم پیدا شدی :106: نکنه موندی تا برف بیاد یه شعر بزاری حالشو ببریم هان :am

morteza3164
Saturday 18 December 2010, 11:26 AM
شراره آتش

چون آتشِ عشقت شراره بزد بر سر و تنم

یک جا همه بسوخت هرچه که بود زیر پیرهنم

آنچه که از مِهر تو بر دل توان بدید

یک نور معرفت که بُود شمع روشنم

گیسوی تو ناجی شبهای تار من

چون حلقه یٍ دار خواهمش دور گردنم

آن گرمی تب دار تنِ پر غرور تو

یک جا همه شکست غرور و من منم

گر چهره زیبای تو به گلزار اطلسی است

خواهم که به گلزار تو باشد مسکنم

چون پادشه حُسنی و احسان به دل کنی

بر تخت عاشقیت چه فتنه ها که برافکنم

گرما و سرخی لبهای مرا هیچ کس ندید

این راست بُود من در عشق پاک دامنم

الیاس ز اهواز آمدی با دلی سپید

بهتان بُود هر که بگفت در عشق لاف میزنم