Razoniaz
Sunday 25 April 2010, 02:28 PM
اگر نگاه موسيقيدانان ما به موسيقي ايران از پنجره تعصب تغيير نكند موسيقي ما محكوم به فناست.
کورش ذوالفقارخاني
You can see links before reply
كورش ذوالفقارخاني، فارغ التحصيل دانشكده موسيقي دانشگاه هنر است. او در حال حاضر دبيري گروه هنر مركز گفت وگوي تمدن ها را بر عهده دارد. پايان نامه ذوالفقاري در دوره كارشناسي، به ساز سنتور و طرح فواصل كروماتيك براي اين ساز اختصاص داشته كه قرار است به عنوان كتابي مستقل به چاپ برسد. با او درباره طرح سنتور كروماتيك گفت وگويي شده است كه در پي مي آيد.
* طرح سنتور كروماتيك با چه ذهنيتي شكل گرفته و از لحاظ فني چه تغييري روي ساز صورت گرفته است؟
** ساز سنتور امكانات اجرايي بالايي در ايجاد نتهاي آلتره ندارد و اين مشكل باعث شده است كه باوجود صداي زيبا و چالاكي، تكنيك در اين ساز آنچنان كه بايد مورد توجه آهنگسازان قرار نگيرد. به زبان ديگر مشكل كوك در ساز سنتور يك مشكل ديرينه است. جست وجوي راهي براي رسيدن به امكانات اجرايي جديد در اين ساز من را به شيوه نويني در كوك سنتور رساند و توانستم اين ساز را به شيوه يي كوك كنم كه امكان ايجاد فضاي كروماتيك در فاصله دو اكتاو ونيم را به نوازنده بدهد.
در اين روش با تغيير مكان خركهاي حامل سيمهاي زرد روي صفحه سنتور، از پشت خرك سيمهاي زرد نيز استفاده كردم و با محاسبه دقيق جاي خرك و تقسيم طول سيمهاي زرد به گونه يي خاص توانستم از پشت خرك سيمهاي زرد به فركانسهاي پوزيسيون دو و سه برسم و همانگونه كه گفته شد، در بالاترين حد خود فضايي معادل دو اكتاوونيم فواصل كروماتيك را در اين سال ايجاد كنم، بايد بگويم اينك كوك كاملاً كاربردي بوده است و از سال ۱۳۷۴ كنسرتهاي متعددي با اين سبك نوين كوك اجرا كرده ام.
* انگيزه اوليه ايجاد اين تغيير چگونه شكل گرفت؟
** همزمان با ورود به دانشگاه، قطعه يي با عنوان آذرخش نوشتم كه دوئتي براي سنتور بود. اين قطعه از اصفهان دو به ماهور دو، و برعكس، مدولاسيون مي كرد. اجراي اين دوئت با سنتور سنتي غيرممكن بود. تصميم گرفتم اين مشكل را حل كنم تا اينكه براي اجراي قطعه، سنتور را به نحوي كوك كردم كه در يك لحظه، در هر سه پوزيسيون، نتهاي لابكار و لاكرن را داشته باشم. قطعه در سال ۷۴ اجرا شد و از آن پس، طي دو سال، اين شيوه كوك، مسير تكاملي خود را طي كرد و تبديل به شيوه جديدي براي كوك سنتور شد.
* اما شما به ضرورت اين تغيير اشاره نكرديد، بيشتر منظور، ضرورت فرهنگي اين تغييراست ؟
** وقتي زير ساخت هاي انديشه، ارزش و در مجموع تمام فاكتورهايي كه يك شخص با آن زندگي مي كند همراه با پيشرفت دانش، تغيير مي كند، هنر نيز كه آيينه تمام نماي جهان واقع است دستخوش تغيير مي شود؛ يا تفكر حاكم را تأييد مي كند و يا به مبارزه با آن برمي آيد و همانطور كه اشاره كردم تأثيرات متقابل تحولات اجتماعي و هنر هميشه وجود داشته است.
موسيقي ما نيز از اين قاعده مستثنا نيست و مجبور به تغيير است چون انسان ايراني در اين موقعيت زماني و مكاني با تمام فاكتورهاي زندگي مختص خودش سروكار دارد و اين مختصات خاص، خواه ناخواه درموسيقي ما نيز خودنمايي مي كند و اينجاست كه به خودمان مي آييم و مي بينيم كه اگر دست به اصلاح و بازسازي آلات موسيقايي نزنيم تمام اين سازها تبديل به عتيقه جات و تزيينات جنبي زندگي ما مي شوند و قادر به بيان احوالات ما نخواهند بود درواقع بهتر است بگويم كه من سنتور را تغيير ندادم كه براساس آن قطعاتي نوشته شود، بلكه تعريف موسيقايي ام وقتي با زندگي روزمره هم سنخ شد، متوجه شدم كه ساخته هايم ديگر قابل اجرا با ساز سنتي سنتور نيست.
دو راه بيشتر وجود نداشت، يا استفاده از اين ساز را در قطعاتم فراموش كنم و يا اينكه سنتور را به گونه يي تغيير دهم كه توانايي بيان خواسته هاي موسيقايي من را داشته باشد و البته من راه دوم را انتخاب كردم.
* اما بسياري معتقدند سازهاي ايراني براي تكنوازي طراحي شده اند و براساس نيازهاي تكنوازي كاملند و نياز به تغيير ندارند.
** ببينيد وقتي نگاه ما به موسيقي به عنوان يك هنر، نگاهي باشد كه در مورد آن صحبت كرديم، حتي خلق يك موتيف چند نتي هم از اين قاعده مستثنا نمي شود. بله سازهاي ما براي اجراي موسيقي ايراني با تفكر رديفي و دستگاهي قابليت اجرايي خوبي دارند.
اگر از اين قالب بيرون بياييم چه؟ اگر از مرز مقام و دستگاه و رديف بگذريم چه؟ در اين صورت نيز سازهاي ما قابليت اجرايي كامل را دارند و مسأله مهمتر اينكه بعضي از سازهاي ما مشكلات ديگري دارند كه ارتباطي به توانايي در ايجاد نتهاي آلتره و فواصل موسيقايي كروماتيك ندارد مثلاً تار يا كمانچه و سازهايي كه به نوعي در آنها از پوست طبيعي استفاده شده است به محض اينكه سالن اجرا پر از جمعيت شده و رطوبت فضا بالا مي رود با شل شدن پوست زير خرك، مشكل نوازنده شروع مي شود آيا ما به اين مسائل اصلاً فكر كرده ايم؟ البته تلاش ارزشمند استاد قنبري را در اين زمينه نبايد ناديده گرفت. من معتقدم كه نبايد با تعصب به داشته هاي فرهنگي خودمان نگاه كنيم بلكه با نگرشي حساس و دقيق، فاكتورهاي كارآمد را از دل سنت بيرون بكشيم و فاكتورهاي ناكارآمد اگر قابل تغييرند، تغيير دهيم و اگر نيستند به عنوان يك خاطره فرهنگي تاريخي حفظ كنيم همانگونه كه از ميراث فرهنگي خودمان حفاظت مي كنيم، ولي هيچگاه از آنها استفاده روزمره نمي كنيم و عملاً تبديل به اشياي ارزشمندي شده اند كه از آنها با دقت هرچه بيشتر نگهداري مي شود، من مي خواهم بگويم كه اگر نگاه موسيقيدانان ما به موسيقي ايراني از پنجره تعصب تغيير نكند موسيقي ما محكوم به فناست و ما عملاً تبديل به فراموش شدگان اجتماع شده و هيچگونه طرفدار و شنونده يي نخواهيم داشت، بايد ديدگاهمان تغيير كند. البته با تغيير نگرش موسيقايي ما، سازها هم، لاجرم مسير تغيير و تكامل را طي مي كنند همانگونه كه سازهايي مانند ويلن، هورن، پيانو و بسياري از سازهاي ديگر اين مسير را طي كرده اند و به شرايط فعلي رسيده اند
کورش ذوالفقارخاني
You can see links before reply
كورش ذوالفقارخاني، فارغ التحصيل دانشكده موسيقي دانشگاه هنر است. او در حال حاضر دبيري گروه هنر مركز گفت وگوي تمدن ها را بر عهده دارد. پايان نامه ذوالفقاري در دوره كارشناسي، به ساز سنتور و طرح فواصل كروماتيك براي اين ساز اختصاص داشته كه قرار است به عنوان كتابي مستقل به چاپ برسد. با او درباره طرح سنتور كروماتيك گفت وگويي شده است كه در پي مي آيد.
* طرح سنتور كروماتيك با چه ذهنيتي شكل گرفته و از لحاظ فني چه تغييري روي ساز صورت گرفته است؟
** ساز سنتور امكانات اجرايي بالايي در ايجاد نتهاي آلتره ندارد و اين مشكل باعث شده است كه باوجود صداي زيبا و چالاكي، تكنيك در اين ساز آنچنان كه بايد مورد توجه آهنگسازان قرار نگيرد. به زبان ديگر مشكل كوك در ساز سنتور يك مشكل ديرينه است. جست وجوي راهي براي رسيدن به امكانات اجرايي جديد در اين ساز من را به شيوه نويني در كوك سنتور رساند و توانستم اين ساز را به شيوه يي كوك كنم كه امكان ايجاد فضاي كروماتيك در فاصله دو اكتاو ونيم را به نوازنده بدهد.
در اين روش با تغيير مكان خركهاي حامل سيمهاي زرد روي صفحه سنتور، از پشت خرك سيمهاي زرد نيز استفاده كردم و با محاسبه دقيق جاي خرك و تقسيم طول سيمهاي زرد به گونه يي خاص توانستم از پشت خرك سيمهاي زرد به فركانسهاي پوزيسيون دو و سه برسم و همانگونه كه گفته شد، در بالاترين حد خود فضايي معادل دو اكتاوونيم فواصل كروماتيك را در اين سال ايجاد كنم، بايد بگويم اينك كوك كاملاً كاربردي بوده است و از سال ۱۳۷۴ كنسرتهاي متعددي با اين سبك نوين كوك اجرا كرده ام.
* انگيزه اوليه ايجاد اين تغيير چگونه شكل گرفت؟
** همزمان با ورود به دانشگاه، قطعه يي با عنوان آذرخش نوشتم كه دوئتي براي سنتور بود. اين قطعه از اصفهان دو به ماهور دو، و برعكس، مدولاسيون مي كرد. اجراي اين دوئت با سنتور سنتي غيرممكن بود. تصميم گرفتم اين مشكل را حل كنم تا اينكه براي اجراي قطعه، سنتور را به نحوي كوك كردم كه در يك لحظه، در هر سه پوزيسيون، نتهاي لابكار و لاكرن را داشته باشم. قطعه در سال ۷۴ اجرا شد و از آن پس، طي دو سال، اين شيوه كوك، مسير تكاملي خود را طي كرد و تبديل به شيوه جديدي براي كوك سنتور شد.
* اما شما به ضرورت اين تغيير اشاره نكرديد، بيشتر منظور، ضرورت فرهنگي اين تغييراست ؟
** وقتي زير ساخت هاي انديشه، ارزش و در مجموع تمام فاكتورهايي كه يك شخص با آن زندگي مي كند همراه با پيشرفت دانش، تغيير مي كند، هنر نيز كه آيينه تمام نماي جهان واقع است دستخوش تغيير مي شود؛ يا تفكر حاكم را تأييد مي كند و يا به مبارزه با آن برمي آيد و همانطور كه اشاره كردم تأثيرات متقابل تحولات اجتماعي و هنر هميشه وجود داشته است.
موسيقي ما نيز از اين قاعده مستثنا نيست و مجبور به تغيير است چون انسان ايراني در اين موقعيت زماني و مكاني با تمام فاكتورهاي زندگي مختص خودش سروكار دارد و اين مختصات خاص، خواه ناخواه درموسيقي ما نيز خودنمايي مي كند و اينجاست كه به خودمان مي آييم و مي بينيم كه اگر دست به اصلاح و بازسازي آلات موسيقايي نزنيم تمام اين سازها تبديل به عتيقه جات و تزيينات جنبي زندگي ما مي شوند و قادر به بيان احوالات ما نخواهند بود درواقع بهتر است بگويم كه من سنتور را تغيير ندادم كه براساس آن قطعاتي نوشته شود، بلكه تعريف موسيقايي ام وقتي با زندگي روزمره هم سنخ شد، متوجه شدم كه ساخته هايم ديگر قابل اجرا با ساز سنتي سنتور نيست.
دو راه بيشتر وجود نداشت، يا استفاده از اين ساز را در قطعاتم فراموش كنم و يا اينكه سنتور را به گونه يي تغيير دهم كه توانايي بيان خواسته هاي موسيقايي من را داشته باشد و البته من راه دوم را انتخاب كردم.
* اما بسياري معتقدند سازهاي ايراني براي تكنوازي طراحي شده اند و براساس نيازهاي تكنوازي كاملند و نياز به تغيير ندارند.
** ببينيد وقتي نگاه ما به موسيقي به عنوان يك هنر، نگاهي باشد كه در مورد آن صحبت كرديم، حتي خلق يك موتيف چند نتي هم از اين قاعده مستثنا نمي شود. بله سازهاي ما براي اجراي موسيقي ايراني با تفكر رديفي و دستگاهي قابليت اجرايي خوبي دارند.
اگر از اين قالب بيرون بياييم چه؟ اگر از مرز مقام و دستگاه و رديف بگذريم چه؟ در اين صورت نيز سازهاي ما قابليت اجرايي كامل را دارند و مسأله مهمتر اينكه بعضي از سازهاي ما مشكلات ديگري دارند كه ارتباطي به توانايي در ايجاد نتهاي آلتره و فواصل موسيقايي كروماتيك ندارد مثلاً تار يا كمانچه و سازهايي كه به نوعي در آنها از پوست طبيعي استفاده شده است به محض اينكه سالن اجرا پر از جمعيت شده و رطوبت فضا بالا مي رود با شل شدن پوست زير خرك، مشكل نوازنده شروع مي شود آيا ما به اين مسائل اصلاً فكر كرده ايم؟ البته تلاش ارزشمند استاد قنبري را در اين زمينه نبايد ناديده گرفت. من معتقدم كه نبايد با تعصب به داشته هاي فرهنگي خودمان نگاه كنيم بلكه با نگرشي حساس و دقيق، فاكتورهاي كارآمد را از دل سنت بيرون بكشيم و فاكتورهاي ناكارآمد اگر قابل تغييرند، تغيير دهيم و اگر نيستند به عنوان يك خاطره فرهنگي تاريخي حفظ كنيم همانگونه كه از ميراث فرهنگي خودمان حفاظت مي كنيم، ولي هيچگاه از آنها استفاده روزمره نمي كنيم و عملاً تبديل به اشياي ارزشمندي شده اند كه از آنها با دقت هرچه بيشتر نگهداري مي شود، من مي خواهم بگويم كه اگر نگاه موسيقيدانان ما به موسيقي ايراني از پنجره تعصب تغيير نكند موسيقي ما محكوم به فناست و ما عملاً تبديل به فراموش شدگان اجتماع شده و هيچگونه طرفدار و شنونده يي نخواهيم داشت، بايد ديدگاهمان تغيير كند. البته با تغيير نگرش موسيقايي ما، سازها هم، لاجرم مسير تغيير و تكامل را طي مي كنند همانگونه كه سازهايي مانند ويلن، هورن، پيانو و بسياري از سازهاي ديگر اين مسير را طي كرده اند و به شرايط فعلي رسيده اند