از عمق وجودم می نویسم،از عمق تنهاییم،
خدایا این منم
می شناسیم؟من همانیم که از عشق به وجود آمده ام
همانی که برای آمدنم لحظه شماری می کردند
همان کودکه پاک و ساده
همانی که مادر برایم از کودکیش می گوید
همان که هنگام گرسنگی دهانش را برای گرفتن سینه مادر به فریاد نمی گشود
همانی که هنگام بیماری از گونه های گلگونش پی به ضعفش می بردند
همان کودکی که لب به دروغ باز نمی کرد
همان کودکی که برای بازی با پسرهای همسایه دست به هر کاری میزد
اما بی قل وغش
خدایا این منم
آیا مرا می بینی؟آیا صدایم را می شنوی؟
خدایا عاشق عشق ورزیدن به توام
عاشق عشقی که عاشق و معشوق چشم هایشان به هم نمی خورد
یک دیگر را برای خود می خواهند همان گونه که هستند
روح هایشان برای هم پرواز می کند
ندیده امت،ولی دوست می دارمت با تمام وجود به تو عشق می ورزم
خدایا خودت می دانی،خودت از وجودم خبر داری،از لحظه لحظه ی تنهاییم
می دانی که هر کاری کردم برای کودک ماندنم،برای ساده بودنم،پاک بودنم،دوست داشتنم.
خدایا
چه قدر سخت است با تو بودن،برای تو سرودن.
و چه راحت است برای تو اشک ریختن،عاشق بودن.
تمام تلاشم را می کنم تا لحظه لحظه ی تنهاییم را با تو باشم برای تو بسرایم به تو عشق ورزم ولی افسوس...
خدایا یاریم کن،یاریم کن تا همان گونه که مرا به این دنیا می فرستی همان گونه نیز مرا به پیش خود بخوانی.
یاریم کن آن گونه که می خواهی باشم آن گونه که تو می خواهی ادامه حیات دهم آن گونه که تو می خواهی سخن گویم آن گونه نگاه کنم
خدایا عاشق عشق ورزیدن به توام یاریم کن