درود
یک سری سوال در رابطه با موسیقی داشتم و میخواستم نظر شما اساتید رو بدونم.
شما به چه علت به سراغ موسیقی رفتید؟
تاثیر موسیقی (مثبت-منفی) روی زندگی شما چه بوده؟
آیا قصد ادامه دادن موسیقی رو دارید یا خیر؟
با سپاس
نمایش نسخه قابل چاپ
درود
یک سری سوال در رابطه با موسیقی داشتم و میخواستم نظر شما اساتید رو بدونم.
شما به چه علت به سراغ موسیقی رفتید؟
تاثیر موسیقی (مثبت-منفی) روی زندگی شما چه بوده؟
آیا قصد ادامه دادن موسیقی رو دارید یا خیر؟
با سپاس
سلام دوست عزیزنقل قول:
ممنونم از تاپیک خوب و زیبا
من البته استاد که نیستم هیچ،حتی شاگردم نیستم ولی جواب می دم!هههههه
1-من 5-6 سال پیش سراغ موسیقی رفتم چون خیلی تنها بودم .در زندگیم دوستی نداشتم ، والدینم سالخورده بوده، وقتی برام نداشتن .در اون برهه از زمان من تقریبا به افسردگی مبتلا شده بودم و دنبال تخلیه ی احساسات سرکوب شدم بودم! و بهترین راه برام فلوت بود.یک ساز معنوی که منو به خدا نزدیک می کرد.من تقریبا چاره ای غیر از یادگیری موسیقی نداشتم چون دنبال رهایی بودم.
2- تاثیر موسیقی برای من اول از همه همون طور که گفتم تخلیه ی احساسات ناگفته ام بوده و هست. موسیقی کلا برای من یک رفیق و سنگ صبوره.فلوت من برام یک دوست، یک خانواده ، یک همدم و خیلی چیزهای دیگه است.من همیشه با او حرف می زنم. فلوت، در یک کلام من رو نجات داد!
3-ادامه؟ اگر منظورتون شکل آکادمیک یا حرفه ای موسیقیست، خیر اصلا چنین قصدی ندارم. ولی دوست داشتن، نواختن و آموزش های بالاتر فلوت رو ادامه خواهم داد.
ممنونم.
نقل قول:
سلام،
-بنده ۴۱ سال پیش با موسیقی آشنا شدم. و از ۳۸ سال پیش تا حالا نوازندگی رو ول نکردم. (هیچ برنامهای هم برای ول کردنش ندارم).
-فکر کنم که دیدم رو به زندگی وسیع تر کرده. هرچی فکر میکنم اگه موزیسین نمیشدم چیکاره میشدم، به هیچ نتیجهای نمیرسم. این بهترین تاثیر موسیقی بر زندگیم بوده، هست و خواهد بود.
-والا شما قصد ادامه "تنفس" رو دارید یا خیر؟ جواب این سوال رو هرچی که بود، بعنوان جواب بنده به سوالتان منظور بفرمایید. (ایشالا که Suicidal نباشید)
سلام دوست عزیز. بنده هم به عنوان یه هنرجوی مبتدی و عاشق موسیقی به سوال شما پاسخ میدم.
1- حدودا سه ، چهار سال پیش بود که زندگی من از نظر بعد معنوی کمرنگ شده بود... عشق توش نبود. بیشتر چیزهای مادی بود. اصلا اوضاع جالبی نبود... دچار روزمرگی شده بودم. جو مزخرف خوابگاه... تنهایی... کمبود عشق... نداشتن انگیزه برای ادامه ی زندگی... که توی این اوضاع بود که به طور کاملا تصادفی با موسیقی به معنای واقعی آشنا شدم ("شاید" به معنای واقعی) ... (خیلی مفصله که چه اتفاقی افتاد)
2- تاثیرها خیلی زیاد بود. 3 سال پیش وقتی ساز زدن رو شروع کردم نظم ذهنی زیادی نداشتم. موسیقی یعنی نظم... اگه یه لحظه ی کوتاه نظم به هم بخوره ، ریتم از دست میره و موسیقی خراب میشه. پس نظم ذهنی بالا میره و این خیلی توی زندگی (درس، کار، ورزش و...) کمک می کنه. دومین مورد "عشق" بود که کم کم توی زندگی من زنده شد... من این جور عشق رو تجربه نکرده بودم... موسیقی آرامش خاصی به من میده. مثلا موسیقی سنتی ایرانی حس خاصی رو توی وجودم زنده میکنه. یا مثلا موسیقی کلاسیک غربی بعضی وقتا منو مصمم می کنه برای انجام خیلی از کارها ... بهم انرژی میده... یه چیزه مهم، ساز زدن "تمرکز" رو خیلی بالا میبره. مخصوصا ویلن زدن که خیلی تمرکز میخواد (پیانو و بقیه سازها هم همینطور). تاثیر منفی آنچنانی رو من نداشته... مثلا موسیقی سنتی ایرانی، به نظر من اگه آدم توش افراط کنه یه مقدار آدم رو زیادی درونگرا می کنه ولی اگه هنرمند با دقت نظر برخورد کنه همین موسیقی باعث متجلی شدن معنویت در آدم میشه (و انسان رو "عمیق و متفکر" می کنه.) من هم کمی از این بابت ضربه خوردم ولی خدا رو شکر زود به آگاهی و بینش نسبی رسیدم... موسیقی بطور کلی مثل یه چاقو می مونه که میشه ازش استفاده صحیح یا غلط کرد.
3- به خاطر همین تاثیراتی که گفتم، موسیقی رو ادامه میدم و خیلی دنبال پیشرفت هستم. تا جایی که بتونم بصورت علمی هم دنبال می کنم. البته هر چیزی باید آسیب شناسی هم بشه که بحثش مفصله. البته ساز و موسیقی وسیله ای برای بیان یک هدف یا یک مفهومه (هر هنری به عقیده ی من همینه... هر هنری از یه راهی این مفهوم رو بیان می کنه) من بیشتر ادامه میدم به دلیل همون حس قشنگی که بیان اون مفهوم به آدم میده... دوست دارم با ساز زدنم بتونم چیزی رو بیان کنم یا چیزی رو در خودم پر رنگ کنم مثل عشق... به قول حضرت حافظ ((هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق))
البته من واقعا تجربه ی زیادی توی موسیقی ندارم و مبتدی هستم. امیدوارم اساتید بیان و از تجربه هاشون بگن.
شاد و پیروز باشید
سلام دوست عزیز من هم به عنوان یک هنرجو به سوال شما پاسخ می دهم.
1.این موضوع مربوط به چند سال پیش میشه؛من از همون زمانی که یادمه عاشق ویولن بودم و چون که خیلی تنها بودم و کسی نمی تونست و شاید هنوز هم نمی تونه درکم کنه به سراغش رفتم ،اما چون خواهرم هم چند سال بود که پیانو می زد ، پدر و مادرم ، ولی بیشتر پدرم اصرار داشت که منم از خواهرم پیانو یاد بگیرم و همه بهم می گفتند و یا بهتره بگم نصیحت می کردند که ویولن سخته و یه ساز دیگرو انتخاب کن؛ ولی من زیر بار نرفتم و ویولن رو انتخاب کردم و از انتخابم پشیمون نیستم و اون وقتایی که یه درسی رو نمیتونم بزنم اونقدر تمرین می کنم که بدنم درد می گیره ولی من هدف بزرگی برای ویولن زدن نداشتم جز برای آروم کردن و لذت بردن خودم! ولی الان هدفم اینکه نوازنده ی با احساس خوبی بشم!
2.موسیقی بیشتر برای من مفید بوده و وقتی یه قطعه رو میتونم به بهترین نحو برای استاد وظیفه شناسم بنوازم و استادم بهم میگه که خیلی خوب زدی احساس توصیف نکردنی به من دست میده!!ولی یه ایراد خیلی بزرگی که به من داده اینکه منو به خودش به قدری وابسته کرده که گاهی اوقات اشکم در میاد که نمیتونم با خودم ببرمش همه جا مثل مسافرت!و گوش دادن به قطعات کلاسیک منو آروم و در عین حال امیدوار میکنه!
3.و در پاسخ به این سوال شما باید بگم که بله!من تا زمانی که زنده باشم ویولن نواختن رو رها نمیکنم و اگر زمانی ناامیدی بر من غلبه کرد ، با آن مبارزه خواهم کرد!
ابتدا صدای ویولن خیلی دوست داشتم برا همین شروع کردم به یادگیری این ساز. ولی یکم که گذشت فهمیدم ارامش و تمرکز من بالا رفته. واقعا اروم شده بودم عمیق بودن این حس میفهمیدم و برا همین الان عاشقه ویولنم . زدن این ساز من اروم میکنه. ارامش . هیچ چیز تودنیا به اندازه ی ارامش ارزش نداره پس ....... عاشقشم ..........
خیلی ممنون از همکاری شما دوستان
منظورم از سوال دوم این بود شما نوازندگی را(نه موسیقی به صورت آکادمیک را) ادامه خواهید داد یا خیر؟
یا اگر اینکار را رها کرده اید برای چه بوده؟
پیروز باشید
بنده به دلیل اینکه با سازم تا حدودی میتونم احساساتم رو بیان کنم حتما نوازندگی رو ادامه خواهم داد. و دوست دارم که بتونم بیشتر حال و هوای معنوی رو در خودم تقویت کنم و بتونم بهتر از طریق سازم مفاهیم ارزشمند (از نظر خودم) رو منتقل کنم... ضمن اینکه موسیقی روی دوش هر هنردوست، هنرجو و هنرمندی یه رسالتی رو میذاره... یکی با ساز زدن باید این رسالت رو انجام بده یکی با پخش کردن موسیقی خوب... یکی با مقاله نوشتن ... یکی با تشویق هنرمندها و ....نقل قول:
ولی از بعد فردی همون که گفتم... بیان و انتقال مفاهیم معنوی یا تقویت اونا در وجود خودم....
برای اینکه عرائضم شعارگونه نباشه یه مثال می زنم.
مثلا منِ نوعی، در طول روز یا به دنبال درس خوندن (برای مدرک گرفتن!) هستم یا خوردن (برای سیر شدن و زنده ماندن!) یا پول در آوردن، یا خرید کردن، یا خوابیدن یا ... احساس می کنم زندگیم در طول روز خیلی مادی و بی روح شده ... در یه فرصت مناسب میشینم و ساز میزنم... مثلا قطعاتی در آواز دشتی، بیات اصفهان، مخالف سه گاه و ... میزنم یا حتی قطعات غربی ... مثلا امروز قطعه ی Green Sleeves رو به هدف خاصی نواختم و همین قطعه ی کوچک، شوقی رو در وجود من پدید آورد که در ادامه ی روز میتونم بگم زندگی بهتری داشتم... یه لطافت خاص ...
اینجوری میشه عشق و انگیزه در دلم زنده میشه و زندگی بهتری خواهم داشت
به همین دلیل میتونم بگم چیزی که از ساز زدن میگیرم یه جور غذای روح هست و نمیتونم ساز نزنم... البته آدم میتونه غذای روحش رو با هنرها یا راه های دیگه ای تامین کنه ولی من این راه رو انتخاب کردم.
البته من تازه اول راهم و شوق ادامه دادن و پیشرفت کردن هم باعث میشه مرتب تمرین کنم.
نه دیگه. نشد عزیز جان. بنده کلی زحمت کشیدم و از همسرم کمک گرفتم تا یه جواب معقول بنویسم حالا شما میگی منظور سوال دوم یچی دیگه بوده؟! نخواستیم آقا. اون جواب ما رو پس بدین. برم بزنم بگم بازم کمک لازم دارم، تا دو هفته باید ظرفها رو بشورم که اصلا "حسش" نیست.نقل قول:
ههههههههههههه من دست شما رو از اول خوندم! هههههههههههه شوخی کردم! از اول حدس زدم شاید منظورتون درس یا شغل موسیقی نباشه بنابراین هر دو حالت رو جواب دادم.نقل قول:
و در تایید پست اولم تاکید می کنم که من به هیچ وجه تا آخرین لحظه ی عمرم سازام خصوصا فلوتمو رها نخواهم کرد.محاله.
سلام به همه بزرگان و دوستان...
علت....
تاثير....
ادامه....
اينها كه شما پرسيدين...دقيقا در طول هم هستند....
و هيچ جواب نه اي و هيچ نفيي در اينها وارد نيست....
علت خوده موسيقيه!
موسيقي هست...بوده.... خواهد بود...
با موسيقي وجود داشتيم...با موسيقي به درون بدن كوچيكمون تو شكم مادر فرستاده شديم...با موسيقي به دنياي مادي اومديم......با موسيقي هم از دنيا ميرويم.....
موسيقي هست!...
تاثير....
موسيقي اثري رو زندگي نداره دوست عزيزم....
اين زندگيه كه خودش اثري از موسيقيه!!!
زندگيه ما...يكي از اثرات موسيقي در تمامه هستيه!!
و ادامه!....
ادامه ي موسيقي يعني ادامه ي زندگي و ادامه ي دنيا!....
حتي روز قيامت يك پاساژ زيباست و قبل و بعدش موسيقي هميشه هست!.....
حالا اينكه دلايلمون جزئي..روزمره..عاميانه منحصر به فرد ذوق دلتنگي تخليه علم.تكنيك يا هرچي كه هست....اثري كه ما ديده ايم اعم از نظم و ارامش و حرفه و ديد و تفكر....و ادامه به عنوان تمرين (حتي اگر موسيقي رو دنبال نكنيد داريد موسيقي كار ميكنيد!!!!!!!وقتي كسي موسيقي رو دنبال ميكنه داره كار روزمره خودشو تمرين و مروري همراه با جريان ميكنه!) يا حرفه اي......همه و همه ي اينها جزئياتي از كلياتي هست كه عرض كردم....
بوده هست خواهد بود.....
زندگي اثري از اوست!..
ادامه براش معني نداره..
چون هميشه جاريست!
مگه میشه یه چیزی رو که این قدر با هاش انس گرفتی و بهش عادت کردی رو رها کنی ؟؟؟؟؟؟؟ منم مثل بقیه ی دوستان نوازندگی رو ادامه خواهم داد.