به نام آنکه بی یادش چشیده ام زهر تنهایی را .
اسمشو شعر که نمیشه گذاشت ، نوشته هامو اینجا میذارم .
نمایش نسخه قابل چاپ
به نام آنکه بی یادش چشیده ام زهر تنهایی را .
اسمشو شعر که نمیشه گذاشت ، نوشته هامو اینجا میذارم .
شكو فه های درد
آن نگاه سرد و خاموش واپسين ناله ي خشك پاييزي
تر شد از باران بي مهري
گفتم نيست در روز هاي تنهايي ، جز تو همدردي
كه درين بي روحي سرما
گرماي شوق ديدنت جاريست
با تو ، غروبي نيست
بدرخش ، مهربان جانبخش
درمان درد هايم ، به يادت زنده مي مانم
به يادت زنده مي مانم
و رويايم ...
اي نا فرجام
و خيالم خام
كه جغدي خوانده بر بام ، آوازش از پيش
دل مانده درين تشويش
مانده درين تشويش ...
و من آن نگاه سرد و خاموشم
در خزان انتظار ...
آري همان نگاه
دوختم بر تو آخرين نورم را
و تو بستي چه سنگين پلك هايت بر هم
كه شكفته شد شكوفه هاي درد در دلم از غم
دوست عزيزم به عنوان پيشنهاد فكر ميكنم اگه در مورد اشعارتون توضيح بديد خيلي بهتر بشه.
مثلا مفهوم كلي شعر يا اينكه چطور اين ايده به ذهنتون رسيد؟
نقل قول:
حتما دوست عزیز
خوب " شکوفه های درد " بر میگرده به 4 ساله پیش .
حسی که داشتم حس درختی بود تو پاییز که آخرین برگ سبزش هم زرد شد و زوزه ی باد اونو از شاخه اش جدا کرد
تنها امیدی که داشتم و تمام نور نگاهم و به چشمای اون دوخته بودم . ولی به سادگی پلک هاشو به روم بست .
وقتی دیگه امیدی به اومدنه بهار نداشتم پس شکوفه ای جز شکوفه ی درد بعد از زمستون قرار نیست که روییده بشه .
نا امیدی ، پشیمونی و حسرت خودشون قلم و حرکت دادن و من فقط نگاه کردم .
پادشاه طرد شدگان
پيش رو بايد پلك بست بر هم
از گذشته ها چشم پوشيد هردم
ليك تا انتها دست بر دست سر نوشت
قدم نهاد بر خط هاي نا تمام غم
يك آن نظر به مانده ي راه
مي شوم از ماندن در هراس
همچو لحظه هايي كه رفته اند
با هر چه شاديست ناشناس
در صداي ترانه هايم هنوز ناله ي اندوهگيني باقيست
هزار شيشه ي غم اگر بشكند ،باز اين طالع ما نفرينيست
به گور نشسته ام در انتظار زجر
هزار بار اگر مرگ آيد باز هم جزاي ما همين زندگيست
خدايا بگير كابوس هاي شبانه ام
كه ازين خواب هاي بي پايان روحم آشفته است
درين ديار چه بي كس به غربت رسيده ام
بگير اين جان آزرده ام
اگر چه مي گويند : " جان شيرين خوشست "
پيام فرستادي كه اي مردم روزگار ، بهشت خانه ي پاك و نيكان بود
به دوزخ بينداز امروز مرا
كه در ملك يار سوختن خوشست
سال ها پيش كودكي بودم
هرچه مي گفتند مي آموختم
مرز بين خوب و بد دنيا
بود نمره هاي املا تنها
به روي تخته سياه نبشتم بار ها
آنست اگر نان بياورد بابا
دهقان اگر فداكاري مي كرد
مزدش چو ب و چما ق مسافر ها
پيش ها چنين مي پنداشتم
پشت اين چهره هاي رنگارنگ
سيرت آنست كه در صورت داشتند
هر چه مي گفتند باور داشتم
خواستم پرنده اي باشم ، همچو بالهايم سپيد و بي ريا
خواستم همان باشم ، كه شما مي گوييد اما
اما ...
امروز نقابهاتان همچو شيشه ايست ، برايم شفاف و آشنا
بدانيد اي نا خدايان بي خدا
كشتي نجات شما ، به مرداب دنيا نشست
بدانيد مكتب پوچتان برايم چه آسان شكست
چه آسان شكست .
ببخشيد ميخواستم ازتون اجازه بگيرم ببينم ميتونم منم يكي دوتا از اشعارمو بذارم؟؟امكانش هست؟؟
البته انگليسيه نه پارسي!
من کیم که بخوام اجرازه بدم .نقل قول:
قوانینه این قسمت اینجوری هست که هرکسی یه تایپیک با عنوانه خودش باز کنه و کاراش و توش بنویسه
شما هم می تونید درین قسمت یه نایپیک باز کنید : [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
با احترام .
شعر پادشاه طرد شدگان بسیار زیبا بود
موفق باشید
سوار بر ماتم و اندوه ( سوي هجو ها )*
امشب به دو چشمم نمي آيد خواب
بيدارم ، اما چه سود كه نديدم آفتاب
اين دل هوس زخم تو را دارد باز
اي مخدر سحري نيست به يك لحظه بتاب
رفته اي ، مي دانم ، باور من نيست هنوز
شده ام در تب تاب سر زلفت بي تاب
گفتي سفرم بی تو آغاز نیاید هرگز
ترسم اين بود كه آن كشتي بي من بنيشد بر آب
يارا ، عمري به خيال دو چشمت طي شد
در جام شب وصل تو با ماه ، من زهر نوشم نه شراب
قلب تو ماندست در دل من ، نطفه ي هرز
نازنينا ، دل من هيچ ، تو قلبت در ياب
سوار بر ماتم و اندوه ،
بنويس هجو ها را
غم در ميان قاب هاي ديوار
مي درد عكس آرزوها را
به ياد رويايي كه چه زود گنديد
بي سر انجام مي كشم روز ها را
زدم لعل بر لب خشكيده ي كاه ، اما
صد آه ، تن عريان آفتاب و چشم هيز ماه
بنشسته ز سوگ خاطره در لجن
نشخار باور عشق با بزاق دهن
نطفه در چنگال پليد باد
پيوستن دو ابر و رعدي از فرياد
باريد ز اشك يكي و خاموشي دگر نم نم
باران ، نشست بر دامن پاك گل شبنم
رنگين كمان پاپتی هويدا شد
باغبان گل را چيد و باغ بيابان شد
مانده ديده به راهت در كمين
پس دادن قلبت تا سقط اين جنين
------------------------------------------------------------------
* سوار بر ماتم و اندوه بر میگرده به 3 سال پیش که 1 سال پیش به خاطر تغییر احساس ها و عقاید به سوار بر ماتم و اندوه ( سوي هجو ها ) تغییر یافت . و کلیات نوشته عوض شد .
خیلی قشنگن،بازم ادامه بدین
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردمبخدا کافر اگر بود به رحم آمده بودزان همه ناله که در پای تو کافر کردم....
بیدار شو و حق حق بچه ها را گوش کن
Burn'em All
سیبی که در دهانم گندید
اینگونه بود که محالها حقیقت شدند
اینگونه بود که زندگیم حق حق بچه ای شد بی مادر
و اینچنین پوچی دمیده شد در من
بیدار شو و مرا ببین
بیدار شو و مرا بسوزان
بیدار شو و قدرتت را به من نشان بده
و آتشت را روی من آزمون کن
و بزرگیت را به روی کوچکی من بکوب
صلیب من در جستجوی تو شکست
خدایی که شکست خورد در خلقت من
( اصل نوشته به زبان انگلیسی می باشد و برای آهنگی تنظیم شده )
نقل قول:
Burn'em All
سیبی که در دهانم گندید
اینگونه بود که محالها حقیقت شدند
اینگونه بود که زندگیم حق حق بچه ای شد بی مادر
و اینچنین پوچی دمیده شد در من
بیدار شو و مرا ببین
بیدار شو و مرا بسوزان
بیدار شو و قدرتت را به من نشان بده
و آتشت را روی من آزمون کن
و بزرگیت را به روی کوچکی من بکوب
صلیب من در جستجوی تو شکست
خدایی که شکست خورد در خلقت منبیدار شو و حق حق بچه ها را گوش کن
نامش منو ياد "kill 'em all"انداخت
ازكارهاييه كه قشنگن اما زشتن(نميدانم درست منظورم را رساندم ياخير )
خدايي كه شايد عوضي گرفته شده ...شايد وجودديگروبرتريست ...بگذرم
نقل قول:
خوب راستش خودمم یاد kill ' em all میفتم .
این روزها وقتی حرف از خدا پیش میاد معمولا منظور معنایی هر چیزی هست غیر از اونی که باید باشه . خدا رو زیاد واسمون تعریف کردن . زیاد ازش گفتن و ما هم زیاد شنیدیم .
ولی ... خوب شاید منم بگذرم بهتر باشه .
نقل قول:
شعر زيبايي هست و پر مفهوم
بیدار شو و حق حق بچه ها را گوش کن
Burn'em All
سیبی که در دهانم گندید
اینگونه بود که محالها حقیقت شدند
اینگونه بود که زندگیم حق حق بچه ای شد بی مادر
و اینچنین پوچی دمیده شد در من
بیدار شو و مرا ببین
بیدار شو و مرا بسوزان
بیدار شو و قدرتت را به من نشان بده
و آتشت را روی من آزمون کن
و بزرگیت را به روی کوچکی من بکوب
صلیب من در جستجوی تو شکست
خدایی که شکست خورد در خلقت من
( اصل نوشته به زبان انگلیسی می باشد و برای آهنگی تنظیم شده )
این شعر واقعا زیبا است .
کاش به انگلیسیش و هم می ذاشتید
ممنون