ساقی ساقی ای ساقی
باز ..........
غم عشق و رسواییم
دیگه از کی پنهونه
نمایش نسخه قابل چاپ
ساقی ساقی ای ساقی
باز ..........
غم عشق و رسواییم
دیگه از کی پنهونه
همه شب نالم چون نی که غمی دار م که غمی دارم
دل و جان بردی از من نشدی یارم نشدی یارم
من از بی نیازی
به ثروت رسیدم
که از بی نیازان
غنی تر ندیدم
منگر به هر گدایی که تو خاص ازان مایی
مفروش خویش ارزان، که تو بس گران بهایی
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
هنوزم میای تو خوابم
تو شبای ِ پر ستاره
هنوزم میگم خدایا
کاشکی بر گرده دوباره
هزار و يک شب من پر از صدای تو بود.
گريه ی هر شب من فقط برای تو بود
دل نگرونیت کو؟
شیرین زبونیت کو ؟
سرخی گونت !
اون همه نشونیت کو؟
همگی وبالم از تو، به خدا بنالم از تو
ز همه جدام کردی، ز خودم مده جدایی
یار بالا قدُم
دلِمِ به جز تو
مُ به هیچ کس نِدُم
مگه میشه تو نباشی و من از عشق بخونم
مگه میشه بیقرار به انتظارت نمونم
م من اگه تو تو رو دو دوباره ره نبینمت می میمیرم
م من اگه تو تو رو دو دوباره ره نبینمت می میمیرم
من اگه نباشم کی واسه همیشه، تو رو می پرسته
کی برات می میره، کی نمیشه خسته
کی تو رو میذاره، روی دو تا چشماش
کی اگه نباشی، می گیره نفسهاش
شب آشیان شب زده چکاوک شکسته پر
رسیده ا م به ناکجا مرا به خانه ام ببر
رستم از این نفس و هوا، زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
افسوس تو این دوره
همه عشقا بی دومه