آهای... لطفا عینک بدبینیم را در بیاورید، زیرا مدتهاست که جهان را به شکل سواری تندرو مشاهده میکنم.
نمایش نسخه قابل چاپ
آهای... لطفا عینک بدبینیم را در بیاورید، زیرا مدتهاست که جهان را به شکل سواری تندرو مشاهده میکنم.
یاران شب سرد و غم انگیز بگذرد
این فصل های یکسره پاییز بگذرد
درلحظه های سخت بیا سختتر شویم
آسان بگیر و ذکر بگو : "این نیز بگذرد"
تقدیم به مردم مظلوم غزه
در ازل دل به تو شطرنج تعلق می باخت
عشق بازی ،من از امروز نکردم آغاز
***
کمال فهم سخن نیست در گداطبعان
سخن درست و تعلق به گوش شه دارد
درد من زیستن در برکه کوچک آب نیست
درد من زیستن در میان ماهیانی ست که دریا را نمی فهمند
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانه ی عشق تو سر از پا نشناخت
هر کس به تو ره یافت ز خود گم گردید
آن کس که تو را شناخت خود را نشناخت
دل چیست که گویم از برای غم توست
یا آن که حریم تن سرای غم توست
لطفی ست که می کند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست ؟
گفتم چشمم گفت به راهش می دار
گفتم جگرم گفت پر آهش می دار
گفتم دل من گفت چه داری در دل ؟
گفتم غم تو گفت نگاهش می دار !
ز پشت پنجره برخیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر قاب لازم نیست
وقت خوشی چو روی دهد مغتنم شمار
دایم نسیم مصر به کنعان نمیرسد
این ریشه های خشک که در خاک تیره اند
آب از زلال آبی روشن نمی خورند
چون بیایی آسمان خم می شود
دست ها در ساغرت گم می شود
شمع گرمای تو راحس می کند
هستی اش غرق ترنم می شود
میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست
تا آنکه نظر در او توان کرد،کجاست؟
آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی بکوش در کمال آنچه هستی باشی