من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
نمایش نسخه قابل چاپ
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی
یوسف گم گشته باز آید به کنعات غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
تو اندر وقت بخشيدن ، جهاني مختصر داري
جهان از روي بخشيدن تو را هم مختصر دارد
سنائي
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
مگر بروی دلارای ما ور نی
بهیچ وجه دگر کار بر نمی آید
در راه راست، كج چه روي چندين
رفتار راست كن، تو نه اي خرچنگ
پروين اعتصامي
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
كسي مي زند لاف بسيارداني
كه دارد سري از سر من تهي تر
پروين اعتصامي
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما فرود آ که خانه خانه توست
ترا تا آسمان، صاحب نظر كرد
مرا مفتون و مست و بي خبر كرد
پروين اعتصامي