ای قلم بیدار شو سرپوش خود را باز کن
خویشتن را با من تنها بیا، همراز کن
شاعری بی رنگ همچون سایه ام درکوچه ها
سررسیدم باز کن ، تک مصرعی آواز کن
زخم دستم زخمه ها در خویش پنهان می کند
عاجزم ، هم ساز ناکوکم ، بگیر و ساز کن
شعرهای دفترم خاکستری تر گشته اند
شهرشب،این کوچه شب،این خانه شب،پروازکن
برگ برگ ازدفترم آتش بزن هم خط به خط
بسترم را جستجو هویتم احراز کن
امتداد ساده ام در پیچها گم گشته اند
می توانی گر موذن ؟ اندکی اغماض کن
رضا محمدزاده