حضرت عشق است اینجا باش
سرمده،اینجا عنان آهسته تر
نمایش نسخه قابل چاپ
حضرت عشق است اینجا باش
سرمده،اینجا عنان آهسته تر
خرد که قيد مجانين عشق ميفرمود
به بوي سنبل زلف تو گشت ديوانه
دردستانی کن ودرمان دهی *** تات رسانند به فرماندهی
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین می برداز دست بدان سان که مپرس
ساقي بيا که شد قدح لاله پر ز مي
طامات تا به چند و خرافات تا به کي
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
صحن بستان ذوق بخش و صحبت ياران خوش است
وقت گل خوش باد کز وي وقت ميخواران خوش است
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
ظلمت دردمنددلی را مرهمی ساختن
به از آنکه دانه ازبهرفرداکاشتن
عاقبت منزل ما وادي خاموشان است
حاليا غلغله در گنبد افلاک انداز
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
که را گويم که با اين درد جان سوز
طبيبم قصد جان ناتوان کرد
گر جان برود چه غم ،فدای او
آخر غم او به ما نمیماند
لاجرم هر کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
میازارموری که دانه کش است *** که جان داردوجان شیرین خوش است