وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه بایدها
هر روز بی تو روز مبادا است
نمایش نسخه قابل چاپ
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه بایدها
هر روز بی تو روز مبادا است
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تختی کاشتیــم
من از روز ازل دیوانه بودم
دیوانه روی تو
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دمست تا دانی
يك روز به شيدايي در زلف تو آميزم
خود را چو فرو ريزم با خاك در آميزم
ما همه عشق به مولاي يتيمان داريم
بر خدا و به رسولش همه ايمان داريم
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کار ساز من
با سلام به همه دوستان عزیز پس ازمدتی غیبت
نیست زعشق تو مرا بهره به غیر انتظار
عمر گذشت و من ه ره مانده هنوز غافلم
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته ی خویش آمد هنگام درو
وجود ما معماییست حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد
دریای تو پناه نگاه شکسته است
هر دل که مثل قلب تو دریا نمی شود
ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند
دل غمديده ما بود که هم بر غم زد
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیز می کنند
دوش رفتـم به در میکـده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده