سلام به همهء دوستان نیکو سرشت,غیبت های من بیش از کمی طولانی شده,راستش این روزها همچین دل و دماغی برا شعر و موسیقی ندارم...می دونید که...
همای گو مفکن سایهء شرف هرگز
برآن دیار که طوطی کم از زغن باشد...
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام به همهء دوستان نیکو سرشت,غیبت های من بیش از کمی طولانی شده,راستش این روزها همچین دل و دماغی برا شعر و موسیقی ندارم...می دونید که...
همای گو مفکن سایهء شرف هرگز
برآن دیار که طوطی کم از زغن باشد...
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین
مال من است
چه اهمیت دارد گاه اگر میرویند قارچ های غربت
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
در کمند موی او دادم زکف آزادگی را
وز دو عالم بر گزیدم مستی و دلدادگی را
از سر کوی تو هر کو به ملامت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود
دانم که درد و غم را به خود نمی پسندی
بر عاشقان خود نیز اندوه و غصه مپسند
دوش مرغی به سحر می نالید
عقل و صبرم ببرد طاقت و هوش
(دوش مرغی به صبح می نالید...)
شاهدان گر دلبری زینسان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند...
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
در انتظار تو شب را بسی سحر کردم
بیا که وصل پس از انتظار شیرین است
تو را چنانکه تویی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هرکسی کند ادراک
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم
آنگاه میان دو دیدار قسمت کنیم
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است...
تو از منی و من از تو چرا که درد یکیست
که آنچه با من و تو روزگار کرد یکیست
توانا بود هر که دانا بودنقل قول:
ز دانش دل پیر برنا بود
در وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين کوي سربازان و رندانم چو شمع