نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
در پستهای بالا جایی این پرسش را به میان آوردیم که مراد حافظ از این بیت چیست؟
پرسیدیم آیا حافظ در پرده ی رمز از پیامبر اسلام و یا شاه شجاع سخن رانده است؟
و گفتیم که آنکس که می پندارد حافظ این بیت را در مدح شاه شجاع سروده است به همان اندازه حق دارد که آن کو بر منبر این بیت را در مدح پیامبر اسلام می داند ویا منی که فکر می کنم حافظ به دخترکی خوبروی می اندیشده است!
و همچنین گفتیم که در هر حال هر کسی می تواند بر داشت ویژه ی خود را از این بیت داشته باشد.
نگار حافظ هم می تواند پیامبر اسلام باشد هم شاه شجاع و هم دخترکی چون "شاخ نبات" و هم می تواند هیچکدام از اینان نباشد و تنها نگاری باشد که حافظ در لحظات سرودن این بیت که او را پیش چشم خیال خود دارد.
آنچه که تعبیرات و برداشت های گوناگون از این بیت را ممکن می سازد واژههای بکار رفته درآن است!
"نگار" "مکتب" "خط ننوشتن" "غمزه" "مسئله آموز" و "مدرّس".
پیوند درونی این واژه ها به شکلی است که ساختار معنای بیت از برون نیز هم با برخی واقعیتهای تاریخی پیوند می خورد و هم در عین حال از هر گونه حقیقت تاریخی رها می ماند!
واژه های "مکتب" "خط ننوشتن" "مدرّس" در کنار یکدیگر و در یک ردیف می نشینند تا فضای ساکت "مکتب" را در برابر چشمان ما خلق کنند.
این فضا از درون خیال ما را خودبخود تا "مدرسه" ها "تا حوزه" ها و تا "مجلس" های وعظ می کشاند و گسترش می دهد.
امّا به ناگاه واژه ی "غمزه" که در این ردیف و این خط نیست از مقابل می رسد و تمام ساختاری را که فضای مکتب در خیال آفریده است را نفی می کند و به آتش می کشد و از نقطه نظر معنایی و تصویری آسمانی پر از ستاره از این آتش بر جای می ماند که "نگار من" چون خورشیدی در مرکز این آسمان قرار می گیرد و سیِاراتی از "مدرّس"ان و آموزگاران و چهره های" احترام انگیز" در کنار زیبارویان شوخ و بیگانه با درس در همه زمانها به گرد آن به گردش در می آیند!
هر کس که به این خورشید فروزان "نگار من" می نگرد همانی را می بیند که دوست دارد ببیند!
آورده اند که پیامبر اسلام به "مکتب" نرفته است و شاه شجاع نیز به "مکتب" نرفته است ! پیامبر اسلام که البته جای خود را دارد و امّا گویا که شاه شجاع خوش صحبت و شعر دوست و سخن شناس بوده و حتی گاه به دوست شاعر خود حافظ نیز "نکته" ها می گرفته است!
در اسلام نیز همه "مدرسان" همه ی "مکتب" ها در همه ی زمانها از پیامبر اسلام "مسئله" اموخته اند!
این معانی امّا به ناگهان با "غمزه"ی "نگار" که چون توفانی رعد آسا فرو می آید از هم گسسته و پراکنده می شود و اینگونه است که سخن حافظ در هر زمان و در هر لحظه در پیش چشم خیال خواننده خود را از درون و همچنین از برون بر بستر واقعیتی تاریخی "می سازد و باز بر زمین می زند"!