-
این «جاموندهها» رو هم بگم:
-- برای علی: ببخشید که زودتر نیومدم. تقصیر خودته: منتظر دوستان «با اخلاق» بودی، گفتم جمع رو نپراکنم!
-- برای [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]: چی رو اشتباه کردی که حالا بزرگش میشمری برادر؟ «تکنیک»، مطمئناً «فارسی» نیست. دقیق بگیم، «همریشه»ی «تشنیک» فارسیه. در ضمن، تشنیک به فتح ت خونده میشه، نه کسرش. اما، برای این که این یادآوری دُرَربار من رو کلاً فراموش کنی، یه نگاهی هم به [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] بنداز؛ بلکه هم که ترجیح بدی که دیگه کلاً همیشه «اشتباه» کنی!
-- برای محمد: فکر میکنم که یه کم جمعوجور کردن بحث، نتیجهٔ بهتری داشته باشه. من سعیم رو کردهم، ولی مثلاً اون پست اول با این پست آخرت نمیخونه (و درنتیجه، من به [بخشهایی از] این آخری کلاً جوابی ندادهم) ـــ دستکم، به نظر من.
حالا، بازی کی بود بالاخره؟!
-
در اینکه ما ملتی هستیم که کارمون خیلی درسته شکی نیست.من هم در مورد ریشه ی این واژه اطلاعاتی ندارم و تا زمانی که مطلبی در رد اون پیدا نکردم می تونم این مطلب رو از جناب بردیا بپذیرم.
خوب پس با توجه به مطالبی که جناب بردیا بیان کردن تعریف تکنیک شد شیوه ی استفاده از ابزار برای هدف خاص که البته من در معانی که برای این واژه درنظر گرفته می شود اصول مهارت و شگرد انجام کار رو دیدم که در یک خانواده هستند. و بعد شما بیان کردید که تکنیک دربرگیرنده ی ابزار و هدف با هم هست. یعنی هم استفاده از ابزار تکنیک دارد و هم هدفی که خلق می شود (اگر درست فهمیده باشم و البته موافقم) .
خوب ناظر بر این تعریف پس شما تکنیک رو در نوازندگی به مثلا دو سطح استاندارد و عالی تقسیم می کنید . با این تعریف شما فرمودید که نوازنده ی تکنیکی تر مجموعه روشهایی که برای نواختن سازش در اختیار داره کامل تر بزرگ تر و پیچیده تره و بعد در پایان فرمودید که این مساله دخلی به محتوا نداره. از دو نظر من تناقض می بینم .اول اینکه در بالا فرمودید که تکنیک دایر بر روش های استفاده از ابزار است برای رسیدن به هدف و خود هدف هم در مقوله ی تکنیک می گنجد و می توان آن را با عیار تکنیک(کیفیت اجرا) سنجید. و بعد اینکه هنگامی که میگویید فلان نوازنده تکنیکی تر است با همان تعبیر شما پس نتیجه ای که خلق می کند نیز پیچیده تر و بزرگتر است. ما از کجا به این درک می رسیم که روش های فلانی از دیگری بهتر و کامل تر و کارا تر و صحیح تر و در یک کلام تکنیکی تر است در نواختن سازش؟ با شنیدن نتیجه ی آن حتی ممکن است نوازنده را در حین نواختن نبینیم و آنچه به گوش میرسد معیار قضاوتما باشد. مقصود من از بیان این مطالب داخل کردن تعبیر خودم درباره ی تکنیک بود و اینکه داشتن جمله بندی بهتر و پیچیده تر و درک بهتر از موسیقی خود بخشی از مهارت و باز به تعبیری تکنیک است که می توان همانند آنچه شما گفتید برای آن سطح بندی قائل شد.
-
برای بردیا : دیگه اومدی نسازی با ما ، جسارتی به اخلاق مداری دوستان نکردیم . اون کلمه در اثر شنیدن ماجرای دیگری در سایت به صورت ناخودآگاه در نوشته ی بنده اومد.
در ضمن من یه نگاهی با همانجا انداختم مخ مبارکم داشت دود می کرد که خواندن آن را به فردا موکول کردم. یکی باید بیاید برای ما ترجمه کند آن متن محترم را.
-
با عرض سلام صدم به دوستان محترم و جناب بردیای عزیز.
من با حرف های شما میشه گفت کاملا مخالف هستم و بخش زیادیش رو رد میکنم(امیدوارم از جسارتم ناراحت نشده باشین).و وقتی گفتی که:یادمون نره که «تکنیک»،«فن»ه ـــ چیزی از مقولهٔ صنعت، و نه بیشتر. گمان کردم منظور من رو از تکنیک و تاپیک ،متوجه نشدین.فکر میکنم در پاراگراف اول بحثتون هم بیشتر به مقوله صنعت پرداختین تا هنر.مخصوصا آنجا که فرمودین:«شیوهٔ استفاده از ابزار برای هدف خاص».که به کلمه جالب تشنیک اشاره میکردین.و در نقطه اوجش به این نکته اشاره میکنین که:نه «خلاقیت»، نه درک مناسب، و نه چیز دیگری. بهعلاوه، مختص جفت «ابزار ـ هدف»ه و نه فقط شیوهٔ استفاده از ابزار. ما در حال حاضر داریم در باره تکنیک بحث میکنیم نه تشنیک (با فتحه).ما میخواهیم بدونیم این تکنیکی که همه میگن که کاری ندارم ایرانیه یا خارجی که اگه خارجی باشه باید از همان مفهوم خارجیش استفاده کنیم و این که یک مفهوم ایرانی براش بزاریم (نه تشنیکی که کم استفاده میشه یا اصلا استفاده نمیشه)چیه؟
یک موضوع دیگری که وجود دارد این است که من یک مثال ساده زدم که کمی در مورده تکنیکی که ذهنم موجود است اشاره کنم(در همون موقع هم به دلیل گستردگی بحث حدس میزدم که بحث منحرف بشه)نه اینکه از مقوله ساز ها جدا بشیم چون میشه در مورده تکنیک در رانندگی،گل کاری هم حرف زد.در جای دیگری هم اشاره کردم که این امکان وجود داره که تعریف تکنیک(نه تشنیک شما)در زمینه های مختلف با هم فرق داشته باشه.در یک جا میشه از تکنیک برداشتی متفاوت داشت در صورتی که در یک صنف و موردی مجزا تکنیک تعریف خاص دیگری داشته باشد.پس نمیشه در حالت کلی تکنیک ها رو با هم مقایسه کرد.بحث ما فقط و فقط حول ساز ها میچرخد.(برای جمعتر کردن بحث)
من با این جمله شما به کلی مشکل دارم (نمیگم صحبت شما هست یا نه)اتفاقا این حرف ، حرف دوستان دیگر هم بوده:از این منظر، هرچه که من در یک دورهٔ آموزشی درباب استفاده از سازم برای ایجاد یه دنبالهٔ صوتی خاص از اون ساز خاص یاد میگیرم، یک عضوه از مجموعهٔ «تکنیک»های اون ساز، و لابد هرچه که به این مجموعه اضافه میکنم هم کماکان «تکنیک»ه ـــ با هر درجه از پیچیدگی، خلاقیت، شیرینی یا هر شاخص دیگهای.
به عقیده من آن چیزی که در دوره های ابتدایی یک کلاس برای شروع ساز فرامیگیریم تنها موارده وابسته و جدا نشدنی هر ساز هستند زمینه هایی که شما و من و هر کس دیگر باید یاد بگیرد تا بتواند پس از کار و ممارست روی آنها،حس خودش را روی ساز پیاده کنه تا بتونه براساس فراگیری آنها یا به ایجاد یا به اجرای تکنیک های دیگران که فقط منشا آن خلاقیت های فردی است بپردازد.تکنیک (مجددا به عقیده من)شالوده ذهن است چیزی که فرای حرکات و اسلوب اولیه یک ساز است این حرکات میتواند در نوع و سبکی از گیتار از تمبک و در تمبک از سازی دیگر بیشتر باشد.گمان نمکینم که به حرکات اولی یک ساز بتوان گفت تکنیک_هر چند گفتم که نواختن آنها به صورت عالی و در خوره شایسته ،کاری سخت و تحسین بر انگیز است ولی به هیچ وجه تکنیک نیست._.شما هر چند اجرای آنها تبحر داشته باشی و فقط با پس و پیش کردن به اجرا و خلق ریتم و جمله های مختلف دست بزنی در مقوله ریتم و ملودی دست به ابتکار و تکنیک زدی.اگر در سازی به ایجاد حرکتی درست(نه بی جا و بی فایده ،که فقط خواسته باشیم حرکت نو درست کنیم)بزنی آنگاه یک تکنیک به تکنیک های ساز شما اضافه شده.راست و پوست کرده منظورم رو گفتم با کلمات ساده.
در مورده اون چیزایی که برای دیپلم گفتی والا ما دارین دانشگاه رو تموم میکنیم و هنوز اینایی که گفتی یاد نگرفتیم.:bh
ولی در مورده مثال دیپلم و اینچیزا فکر نمیکنم که به ساز و هنر مربوطه زیاد نزدیک باشه و در مقوله درس و علم کلمه مورده بحث فقط در حد توانایی ومهارت میمونه و جلوتر نمیره.اگر هم بخواهیم با ساز و هنر خودمون مقایسه کنیم (چون اون جوری که من گفتم تا دست به خلاقیت و ابداع نزنی تکنیک خرج نکردی)،پس فقط کسانی که موضوعی در ریاضی و فیزیک کشف میکنن دارای تکنیک هستن.پس میبینیم که تعریف خوده تکنیک در موارده مختلف برای مسائل مختلف متفاوته.
پس، حالا احتمالاً تکلیفم معلومه: وقتی میگم فلانی از بهمانی «تکنیکیتر»ه، منظورم اینه که اگه بحث رو محدود کنیم به یه زمینهٔ خاص که هم من و هم مخاطبم بهطور ضمنی میدونیم که اون زمینه چیه، مجموعهٔ تکنیکهای مربوط و معقولی که فلانی برای اجرا در اون زمینهٔ خاص استفاده میکنه بهمراتب پیچیدهتر و البته بزرگتر از مجموعهٔ تکنیکهای مربوط و معقولیه که بهمانی برای اجرا تو همون زمینهٔ خاص استفاده میکنه.دوسته عزیز ما هنوز در مورده کلمه مورده بحث مشکل داریم و به توافق نرسیدیم،و نمیتونیم براش یک تعریف مشخص کنیم البته شما هم به خوبی منظور خودتون رو بیان کردی ولی فکر میکنم این استدلال شما فقط با تعاریف موجود در ذهن خودت میخونه.
در ضمن اگه لطف کنی معانی بهمانی_اعاظم رو برام بگی ممنون میشم .
از اینکه در بحث شرکت میکنی ممنونم.:ak
-
با عرض سلام صدم به دوستان محترم و جناب بردیای عزیز.
من با حرف های شما میشه گفت کاملا مخالف هستم و بخش زیادیش رو رد میکنم(امیدوارم از جسارتم ناراحت نشده باشین).و وقتی گفتی که:یادمون نره که «تکنیک»،«فن»ه ـــ چیزی از مقولهٔ صنعت، و نه بیشتر. گمان کردم منظور من رو از تکنیک و تاپیک ،متوجه نشدین.فکر میکنم در پاراگراف اول بحثتون هم بیشتر به مقوله صنعت پرداختین تا هنر.مخصوصا آنجا که فرمودین:«شیوهٔ استفاده از ابزار برای هدف خاص».که به کلمه جالب تشنیک اشاره میکردین.و در نقطه اوجش به این نکته اشاره میکنین که:نه «خلاقیت»، نه درک مناسب، و نه چیز دیگری. بهعلاوه، مختص جفت «ابزار ـ هدف»ه و نه فقط شیوهٔ استفاده از ابزار. ما در حال حاضر داریم در باره تکنیک بحث میکنیم نه تشنیک (با فتحه).ما میخواهیم بدونیم این تکنیکی که همه میگن که کاری ندارم ایرانیه یا خارجی که اگه خارجی باشه باید از همان مفهوم خارجیش استفاده کنیم و این که یک مفهوم ایرانی براش بزاریم (نه تشنیکی که کم استفاده میشه یا اصلا استفاده نمیشه)چیه؟
یک موضوع دیگری که وجود دارد این است که من یک مثال ساده زدم که کمی در مورده تکنیکی که ذهنم موجود است اشاره کنم(در همون موقع هم به دلیل گستردگی بحث حدس میزدم که بحث منحرف بشه)نه اینکه از مقوله ساز ها جدا بشیم چون میشه در مورده تکنیک در رانندگی،گل کاری هم حرف زد.در جای دیگری هم اشاره کردم که این امکان وجود داره که تعریف تکنیک(نه تشنیک شما)در زمینه های مختلف با هم فرق داشته باشه.در یک جا میشه از تکنیک برداشتی متفاوت داشت در صورتی که در یک صنف و موردی مجزا تکنیک تعریف خاص دیگری داشته باشد.پس نمیشه در حالت کلی تکنیک ها رو با هم مقایسه کرد.بحث ما فقط و فقط حول ساز ها میچرخد.(برای جمعتر کردن بحث)
من با این جمله شما به کلی مشکل دارم (نمیگم صحبت شما هست یا نه)اتفاقا این حرف ، حرف دوستان دیگر هم بوده:از این منظر، هرچه که من در یک دورهٔ آموزشی درباب استفاده از سازم برای ایجاد یه دنبالهٔ صوتی خاص از اون ساز خاص یاد میگیرم، یک عضوه از مجموعهٔ «تکنیک»های اون ساز، و لابد هرچه که به این مجموعه اضافه میکنم هم کماکان «تکنیک»ه ـــ با هر درجه از پیچیدگی، خلاقیت، شیرینی یا هر شاخص دیگهای.
به عقیده من آن چیزی که در دوره های ابتدایی یک کلاس برای شروع ساز فرامیگیریم تنها موارده وابسته و جدا نشدنی هر ساز هستند زمینه هایی که شما و من و هر کس دیگر باید یاد بگیرد تا بتواند پس از کار و ممارست روی آنها،حس خودش را روی ساز پیاده کنه تا بتونه براساس فراگیری آنها یا به ایجاد یا به اجرای تکنیک های دیگران که فقط منشا آن خلاقیت های فردی است بپردازد.تکنیک (مجددا به عقیده من)شالوده ذهن است چیزی که فرای حرکات و اسلوب اولیه یک ساز است این حرکات میتواند در نوع و سبکی از گیتار از تمبک و در تمبک از سازی دیگر بیشتر باشد.گمان نمکینم که به حرکات اولی یک ساز بتوان گفت تکنیک_هر چند گفتم که نواختن آنها به صورت عالی و در خوره شایسته ،کاری سخت و تحسین بر انگیز است ولی به هیچ وجه تکنیک نیست._.شما هر چند اجرای آنها تبحر داشته باشی و فقط با پس و پیش کردن به اجرا و خلق ریتم و جمله های مختلف دست بزنی در مقوله ریتم و ملودی دست به ابتکار و تکنیک زدی.اگر در سازی به ایجاد حرکتی درست(نه بی جا و بی فایده ،که فقط خواسته باشیم حرکت نو درست کنیم)بزنی آنگاه یک تکنیک به تکنیک های ساز شما اضافه شده.راست و پوست کرده منظورم رو گفتم با کلمات ساده.
در مورده اون چیزایی که برای دیپلم گفتی والا ما دارین دانشگاه رو تموم میکنیم و هنوز اینایی که گفتی یاد نگرفتیم.:bh
ولی در مورده مثال دیپلم و اینچیزا فکر نمیکنم که به ساز و هنر مربوطه زیاد نزدیک باشه و در مقوله درس و علم کلمه مورده بحث فقط در حد توانایی ومهارت میمونه و جلوتر نمیره.اگر هم بخواهیم با ساز و هنر خودمون مقایسه کنیم (چون اون جوری که من گفتم تا دست به خلاقیت و ابداع نزنی تکنیک خرج نکردی)،پس فقط کسانی که موضوعی در ریاضی و فیزیک کشف میکنن دارای تکنیک هستن.پس میبینیم که تعریف خوده تکنیک در موارده مختلف برای مسائل مختلف متفاوته.
پس، حالا احتمالاً تکلیفم معلومه: وقتی میگم فلانی از بهمانی «تکنیکیتر»ه، منظورم اینه که اگه بحث رو محدود کنیم به یه زمینهٔ خاص که هم من و هم مخاطبم بهطور ضمنی میدونیم که اون زمینه چیه، مجموعهٔ تکنیکهای مربوط و معقولی که فلانی برای اجرا در اون زمینهٔ خاص استفاده میکنه بهمراتب پیچیدهتر و البته بزرگتر از مجموعهٔ تکنیکهای مربوط و معقولیه که بهمانی برای اجرا تو همون زمینهٔ خاص استفاده میکنه.دوسته عزیز ما هنوز در مورده کلمه مورده بحث مشکل داریم و به توافق نرسیدیم،و نمیتونیم براش یک تعریف مشخص کنیم البته شما هم به خوبی منظور خودتون رو بیان کردی ولی فکر میکنم این استدلال شما فقط با تعاریف موجود در ذهن خودت میخونه.
در ضمن اگه لطف کنی معانی بهمانی_اعاظم رو برام بگی ممنون میشم .
از اینکه در بحث شرکت میکنی ممنونم.:ak
-
حالا، پیشنهاد میکنم که بیخیال اون اظهار فضل من بشین! خودش چیزی بیشتر از «اطلاعات عمومی» نیست و درست یا غلط بودنش به کلی بیربطه به بحث ما، و البته اگه اهمیت شخصیای برای کسی داره، من میتونم حواله کنم به همون «اینجا» و یه جاهای دیگهای ـــ یه گوگلگردی هم ممکنه کمک کنه. جالبه که انواع و اقسام واکنشها رو برانگیخته!
من اما تناقضی نمیبینم. نگفتم که «تکنیک دربرگیرندهٔ ابزار و هدف با هم هست»؛ گفتم؟ عبارتم این بود: مختص جفت «ابزار ـ هدف»ه و نه فقط شیوهٔ استفاده از ابزار، و منظورم رو هم سعی کردهم که با مثال روشن کنم: منظورم اینه که مثلاً «تکنیک چکشکاری» چندان معنیدار نیست، و باید حرف از چیزی بزنیم مثل «تکنیک چکشکاری در قلمزنی» یا «تکنیک چکشکاری در منبتکاری». از این منظر، وقتی کسی دربارهٔ این که «جو ساتریانی هم سهتار آموزش میده» حرف میزنه، یا مثلاً وقتی کسی قطعهٔ کلاسیک با تار میزنه، تکلیفمون معلومه! بههرحال، باز هم یادآوری میکنم که «تکنیک» ناظر به جنبهٔ «صنعتی»ه.
در مورد محتوا اما، بحث یهکم سختتره. من فرض کردهم که وقتی میخوای یه قطعهای بزنی، فارغ از تمرین شده یا بداهه بودنش (که زمان «خلقت»ش رو نشون میده)، یه «تصور» داری و در اجرا، درحال «تصدیق» اون تصوری. «ابزارها»، حتماً کمککنندهن، اما جزء «تصور» نیستن و فقط از مقولهٔ تصدیقن. کسی با «زبان» فکر نمیکنه؛ میکنه؟ معمولاً، فرض میشه که یه «مفهوم» در ذهنش میپرورونه و بعد، برای «بیان»ش، از زبان استفاده میکنه. پس، تکنیکهای زبانی، بهدرد بهتر کردن این «تصدیق» میخورن، اما اصل مفهوم رو «بهتر» نمیکنه ــــ هرچند که ممکنه بهتر «برسونه». من نمیتونم فکر کنم که آقای علیزاده، اول به «جفت مقدم» فکر کرده باشه و بعد پایهٔ ترکمن رو ساخته باشه: این، کاریه مثل کت دوختن برای دگمه! قاعدتاً، اول به چیزی مثل «یورتمه رفتن» فکر کرده، بعد به چگونگی بیان موسیقایی، بعد از بین همهٔ فنون اجراییای که بلد بوده، این حرکت رو انتخاب کرده. اصلاحش هم حتماً کرده؛ مثلاً، بهجای ریزی که میبایست ضعیف شروع شه و بعد قوی شه، همه رو همسطح گرفته (حالا، با همون آکسانهای معهود روی «جفت»).
برای من، «جملهبندی» یه چیزیه که واقعاً به «تکنیک» برنمیگرده و اصلاً زاییدهٔ شیوهٔ اجرایی نیست: یه تصور ذهنیه که در اجرا «جاری» میشه و اساساً هم مستقل از ابزار اجراست. اینکه «پس [تکنیک] چطور ارزیابی میشه، درحالیکه فقط شنیدهای داریم؟» سؤال خوبیه، اما یهکم جلوتر از بحث ماست. بهنظر میآد که ما، همیشه، «شاخص» انتخاب میکنیم، و بعد سنجش رو روی شاخص انجام میدیم. یه حرکت تنها که چیزی نیست که بشه دربارهش بحث کرد؛ هست؟ اول باید چنان تکرارش رو ببینیم که بتونیم «فن» بشمریمش (و نه «اتفاق»)، و بعد مجردش میکنیم («ریز» یا «غلت» یا «تکیه»، یا صورتهای مرکبی مثل «تحریر» از این نوع چیزان) و بعد دربارهٔ خوبی و بدی و درستی و غلطی و پرمایهگی و اهمیت و چهوچهش بحث میکنیم. وقتی داریم این مجموعهٔ تکنیکها رو احصا میکنیم، درواقع داریم این تجرید رو انجام میدیم. این که چطور مقایسه میکنیم، بر میگرده به مصداقهایی که این «صور مجرد» سراغ داریم، و یه جاهایی هم ایدئولوژیک میشه؛ برای اینکه بعضی از این مصداقها، به دلیلهای گهگاه غیر موسیقایی، چیزایین که اصلاً حاضر نیستم دربارهشون حرف بزنم. من با کمانچهٔ آقای بهاری شوخی ندارم، با نی آقای کسایی هم، و با دف آقای [بیژن] کامکار هم؛ پس اگه کسی دف بزنه، من اول با اونچه از آقای کامکار در ذهن دارم میسنجم، با روحیات و احوالات خودم سبک و سنگین میکنم و بعد میگم «ها» یا «نه»! البته، نسبتاً هم بدیهیه که چندان دلیل منطقیای هم ندارم که ایشون بهترین دفنواز باشن ـــ شاید خاطرات من از اجراهاشون، اینکه اولین بارهایی که دف دیدم و روم اثر گذاشته کار ایشون بوده، در خیلی از موارد حتی یه نسبت [شاگردی] دور و دراز، همه و همه، بهشدت در این نگاه من مؤثرن، و این البته نافی این نیست که من کسی رو ببینم که بتونم از ایشون بالاتر بشمرم: ممکنه چیزی بشنوم که دربارهش بگم «اوه! من این رو حتی از آقای کامکار هم نشنیدهم!».
دست آخر، بهنظرم واضحه که نقش تکنیک، به این معنایی که داریم دربارهش حرف میزنیم، در خوب شدن یه اجرا بیشتر «سلبی»ه تا «ایجابی»: احتمالاً درسته که اگه مجموعهٔ تکنیکها کوچک باشه، سخت بشه اجرای خوبی داشت؛ اما هیچ لزومی نیست که «هرچه تکنیک بالاتر، اجرا بهتر». هرکسی، برای تصدیق هر تصوری، یک مجموعهٔ «کافی» از ابزارها میخواد ـــ اگه غیر از این باشه، همهٔ حضرات باید تو همهٔ اجراهاشون همهٔ تکنیکهایی رو که بلدن رو کنن؛ اما عملاً این اتفاق نمیافته!
برای محمد: متأسفانه، این «تشنیک»، «دقیقاً» همون «تکنیک»ه، و البته بیربطه به بحث ما. رد کردن حرفای من هم البته مستلزم «جسارت» نیست؛ چه جسارت به معنیای که متضمن تعریضیه به من، و چه جسارت به معنیای که متضمن «جرئت»ه. بالطبع، من هم میتونم بگم که «کلاً حرفات رو رد میکنم»؛ اما این که مهم نیست، هست؟ مهم اینه که بگم چرا این حرفها رو باید رد شدنی دونست. به نظر میآد که من (و البته علی قبل از من)، حرف رو به یک تعبیر مشخص از تکنیک مستند کردهام که فرض میشه که «مورد توافق»ه (و اگه میگی «نه»، باید تعبیر آقای دهخدا رو غلط بشمری)، و همون رو بسط دادهم. حالا، شما هم لطف کن و اول همچو پایهای بذار، و بعد مبتنی بر اون تحلیل کن. این کار رو کردهم، برای این که تصویر ذهنی خودم رو به شکلی بیان کنم که همه بتونن تعبیری مثل من ازش داشته باشن و بعد بتونن نقدش کنن؛ پس اگه رد میکنی، مشخصاً یا باید تعریف آقای دهخدا رو غلط بشمری و یا جایی از متن من رو پیدا کنی که نشه [منطقاً] از قبلیاش نتیجه گرفت. اگه میگی «منظورم این نبود»، باید یه جایی یه چیزی نشون بدی که بشه دید که «تکنیک» این تعبیر تو رو داره و اگه نه، داری از بد کلمهای برای نشون دادن منظورت استفاده میکنی ـــ شاهدش هم همین که «اتفاقاً این حرف، حرف دوستان دیگه هم بوده».
جوابم به جوابت رو جمع میکنم:
--- این تکنیک که همه میگن، «تعریف» داره، و متأسفانه تعریفش نه دست منه و نه دست تو. من بر مبنای تعریفش در «دهخدا» جواب دادم. متأسفانه، «تعریف» تکنیک تغییری نمیکنه؛ هرچند که «مصداقها»ش در زمینههای مختلف متفاوتن.
--- اگه دیگران هم همین «اشتباه» من رو تکرار کردن، خوب، شاید چیزی جایی اشتباه باشه!
--- صدا درآوردن از یه ساز، کار منحصری نیست: گفتم که همین دور و بر، یکی ادعا کرده بود که جو ساتریانی هم سهتار درس میده، و بدیهیه که اون مدل بازی با بازی آدمی که به شیوهٔ سنتی سهتار یاد میگیره فرق داره. اینها، اتفاقاً جداشدنی هستن!
--- این عبارتت دقیقاً انگ حرفای منه: «اگه در سازی [دست؟] به ایجاد حرکتی [...] [بزنی؟] آنگاه یک تکنیک به تکنیک های ساز شما اضافه شده». من گفتم که «هر» حرکتی، از اول تا آخر، یه «تکنیک»ه. اونی که بهت یاد میدن تکنیکیه که دیگران ابداع کردهن، و تو هم میتونی ابداع کنی. راست و پوستکنده، سادهٔ ساده!
--- پاراگراف قبل از آخرین نقلت از من، احتمالاً یهکم قاطی شده. «ابداع تکنیک» یه چیزه، «تکنیک برای ابداع» چیز دیگری.
--- آخرین نقلت از من، با کمال شرمندگی، اساساً مستقل از تعبیر تکنیکه! تو به هرچی بگی «تکنیک»، باز نوازندهٔ تکنیکیتر کسیه که [...]!
---- تصادفاً، من ادعا میکنم که اونچه که من در ذهن دارم، بر تعریف «رسمی» کلمه منطبقه! حالا شما یه مرجع بده که «نیست».
--- «بهمانی»، یه موجودیه که با «فلانی» همون نسبتی رو داره که «بهمان» با «فلان» داره. میتونی «فلانی» و «بهمانی» رو با «الف» و «ب» عوض کنی. «اعاظم»، احتمالاً یعنی بزرگترا[ی عرفی] ــــ صاحبنظرای مهم، مثلاً.
این از من. اگه ردیهای هست، «هاتوا برهانکم، ان کنتم صادقین» ...
-
خب بسیار عالی، بحثمون داره به یه جاهایی میرسه!!!عالیه.
نگاه کنین دوستان من به شخصه از حرف ها و پستامون دارم به یک نتیجه اصلی میرسم.(برای بردیای عزیز میگم که اگه دوست داری منظورم رو کامل بدونی تا حالا، بهتره تا پست هام از اول رو به دقت بخونی)تکنیک در حالت های مختلف دارای معانی متفاوتی هست،این لغت بحث بر انگیز در جاهای مختلف معانی و منظور های خاصی رو میرسونه.متاسفانه از این لغت در هر جایی برداشت خاصی میشه.اگر بخواهیم ریز تر به صورت سوال نگاه کنیم در مقوله ساز ها هم برای هر ساز میشه یک نوع تکنیک را تعریف کرد.
هنوز هم من بر روی حرف و عقیده خودم پافشاری میکنم.من معتقدم(دیگه اینقدر گفتم حالم بد شد)حرکاتی که برای یک ساز در ابتدا ساخته میشود_باید حرکتی درست بشه تا بتوان ساز را بر عاقده اساسی نواخت_تنها دردسته اسلوب ابتدایی و قواعد جدا نشدنی ساز به شمار میره.و نمیشه آنها را تکنیک تعریف کرد.در پست قبلی هم گفتم.تکنیک از خلاقیت ذهن به وجود میاد،تکنیک بر اثر مهارت و داشتن تسلط و ایجاد حرکات جدید بر همان حرکات به ظاهر ساده ایجاد میشه.بزارین برای باره چندم و به زبان ساده بگم تا کسی که متوجه نشده بفهمه که (بازم به عقیده من،و با توجه به این نتیجه ای که در بالا گرفتم_میخوام اول برای تنبک بگم_)تکنیک از دو چیز نتیجه میشود:1_ایجاد و ابداع حرکات در مقام و ارزش ساز _جدا از حرکات بی مورد_که میشود آنها را به لیست و تعداده تکنیک ها ی سازمون اضافه کنیم.حالا این حرکات میتواند با الهام از حرکات دیگران ایجاد شود یا حتی میتواند از همان حرکات اولی و پایه استفاده شده باشد.2_ریتم ها و جملاتی بدیعی که با استفاده از حرکات که میتواند حرکات و تکنیک های بند یک باشد ایجاد میشود.یعنی میخوام جمله بندی را هم در تکنیک بگنجانم.
اگز با حرف من در مورده تفاوته معنایی تکنیک در مقوله های گوناگون موافق هستید لطفا دیگه از زدن مثال بپرهیزید چون فقط داریم انرژی بی مورد صرف میکنیم.
من با این جمله بردیای عزیز من گفتم که «هر» حرکتی، از اول تا آخر، یه «تکنیک»ه. اونی که بهت یاد میدن تکنیکیه که دیگران ابداع کردهن، و تو هم میتونی ابداع کنی. راست و پوستکنده، سادهٔ ساده! مشکا دارم،دلیلش رو هم در ابتدای همین پست گفتم.
فکر میکنم معانی که آقایان دهخدا و عمید برای کلمه تکنیک تعریف کردن به هیچ وجه در خیلی از مسائل نمیخونه.و این هم دو حالت داره ،یا ما در خیلی از جا ها بی مورد از کلمه تکنیک استفاده میکنیم و یا ،معانی گسترده تری به دامنه این کلمه در طی زمان اضافه شده است.
که آقای بردیا هم در پست قبلی در جوابشون به من اشاره کردن(من اینطوری برداشت میکنم.)
خدمت بردیای عزیز هم عرض کنم که من هر جا که حرفات رو رد کردم دلیلش را در پست های بعدیم گفتم.
از دوستان عزیز همین جا تقاضای عاجزانه دارم که در بحث ما شرکت کنند.تا رونق بیشتری بگیره فکر نمیکنم الان موقع جمع کردن بحث باشه باید نظرات دیگه ای هم رد و بدل بشه.نظرات بچه ها میتونه جالب و آموزنده باشه.
-
کسی نمخواد نظرش رو بده؟بحث خوبیه و میتونه سواله خیلی از بچه ها باشه.
اگر عقیدتون را در باب موضوع تاپیک بگین خوشحال میشیم.
ممنون.
-
سلام به دوستان محترم .
در این مدت که به ظاهر این تاپیک خوابیده بود من خیلی فکر کردمو از خیلی از دوستان هم کمک گرفتم و به این نتیجه رسیدم که نمیشه تکنیک رو به صورت کلی و برای همه ساز ها تعریف کرد.در خیلی از ساز ها این کلمه به صورتی بیانمیشه که در سازه دیگه ای معنایی نداره.
بر این اساس میشه در ساز های مختلف از ملل گوناگون شکل های گوناگونی رو تعریف کرد که میتونه حداکثر توانایی ساز رو در تکنیک های موجود بیان کنه.
میشه ساز ها رو به کوبه ای ،یا ریتمیک و ملودیک تقسیم کرد و در این حالت هم میشه سازهای کوبه ای را بازم به نوع های دیگه ای تقسیم کرد و در میان هر کدوم و یا آنهایی که از نظر ساختار و پتانسیل شبیه هستند ،تکنیک های مختلفی را تعریف کرد.
برای مثال میگم که تکنیک های موجود در تمبک،با دف و دمام و خیلی های دیگه فرق دارد.(همچون پست های قبلی میگم که برای ساز های کوبه ای تکنیک به دو نوع تبدیل میشه:1_تکنیک های ریتمیک2_+تکنیک های موجود در حرکات)این تکنیک هایی که عرض میکنم برای حالت دوم هست.
در یک سری از ساز های کوبه ای هم برای ایجاد تکنیک های مختلف باید روی قسمت ریتم پافشاری کنی چون نمیشه بیشتر از حدی روی تکنیک های حرکتی مانور داد ،این حالت میتونه برای ساز دیگه ای بر عکس باشه و در ساز کوبه ای دیگه ای دستت هم از لحاظ حرکات و ریتم خیلی بازه.
برای مثال در نی یک تکنیک هایی ارائه میشه که با دف یا طبلا خیلی فرق داره و به سازه دیگه ای شباهت داره.
در ساز های دیگه ملودیک هم به همین شکل است.