تنهايي را دوست دارم
زيرا بي وفا نيست
تنهاييي را دوست دارم
زيرا عشق دروغي در آن نيست
تنهايي را دوست دارم
زيرا در كلبه تنهايي
خواهم گريست
و انتظار كشيدنم را پنهان خواهم كرد .
نمایش نسخه قابل چاپ
تنهايي را دوست دارم
زيرا بي وفا نيست
تنهاييي را دوست دارم
زيرا عشق دروغي در آن نيست
تنهايي را دوست دارم
زيرا در كلبه تنهايي
خواهم گريست
و انتظار كشيدنم را پنهان خواهم كرد .
اي ساربان آهسته رو كآرام جانم ميرود
وان دل كه با خود داشتم با دلستانم ميرود
من ماندهام مهجور از او بيچاره و رنجور از او
گويي كه نيشي دور از او در استخوانم ميرود
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان كنم ريش درون
پنهان نميماند كه خون بر آستانم ميرود
محمل بدار اي ساروان تندي مكن با كاروان
كز عشق آن سرو روان گويي روانم ميرود
او ميرود دامن كشان من زهر تنهايي چشان
ديگر مپرس از من نشان كز دل نشانم ميرود
برگشت يار سركشم بگراشت عيش ناخوشم
چون مجمري پرآتشم كز سر دخانم ميرود
با آن همه بيداد او وين عهد بيبنياد او
در سينه دارم ياد او يا بر زبانم ميرود
بازآي و بر چشمم نشين اي دلستان نازنين
كآشوب و فرياد از زمين بر آسمانم ميرود
شب تا سحر مينغنوم و اندرز كس مينشنوم
وين ره نه قاصد ميروم كز كف عنانم ميرود
گفتم بگريم تا ابل چون خر فروماند به گل
وين نيز نتوانم كه دل با كاروانم ميرود
صبر از وصال يار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد كار من هم كار از آنم ميرود
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود
سعدي فغان از دست ما لايق نبود اي بيوفا
طاقت نميارم جفا كار از فغانم ميرود
گوشه ای میخواهم خلوت و دنج
خودم باشم و خودم
و یک قلم از جنس تنهایی
و یک نیمکت چوبی
میخواهم امشب تو را بکشم
و یک بادبادک در دستت
مثل خودِ آنوقت هایم
بادت می آید ؟
مرا هوا میکردی
دورت میچرخیدم
تو میخندیدی
می دانی خوبیِ نقاشی چیست ؟
تو هستی
من هستم
لبخندت هست
و هست
و هست
و هست
میخواستم تکلیفم را امشب با تو روشن کنم
ولی باز هم نشد
تو هستی و
من هستم و
لبخندت
باشد برای فرصتی دیگر
تو که همیشه هستی دیگر
اگر من بودم ...
حسرت.....
یعنی روبه رو یم نشسته ای....
و باز خیسی چشمانم را ان دستمال خشک وبی احساس پاک می کند......!
حسرت.....
یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد
اما
نتوانم از دلتنگی به ان پناه ببرم.....!
حسرت.....
یعنی نبودن تو در عین بودنت
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمیبینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
اثر پل الوار و ترجمه [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]جوابی به سوال تو ندارم
ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم
دکتر [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
اگر شعرهای من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی.
حالا
هی بیا و بگو
چنین است و چنان است.اصلاً
مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستممهم نیست
خانهات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم.خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد.
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
آزادی و [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیشرو و باز پسی نیست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم، به تو بر میخورم اما
آنسان شدهام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست
در[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]خوشا[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]که این بودن ناب است
وقتی همهی بودن ما جز هوسی نیست
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
هوا را از من بگیر، خنده ات را نه!
هوا را از من بگیر خندهات را نه !نان را از من بگیر، اگر میخواهیهوا را از من بگیر، اماخندهات را نهگل سرخ را از من بگیرسوسنی را که میکاریآبی را که به ناگاهدر شادی تو سرریز میکندموجی ناگهانی از نقره راکه در تو میزایداز پس نبردی سخت باز میگردمبا چشمانی خستهکه دنیا را دیده استبی هیچ دگرگونیاما خندهات که رها میشودو [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]کنان در آسمان مرا میجویدتمامی درهای[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رابه رویم میگشایدعشق من، خنده تودر تاریکترین لحظهها میشکند[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]و اگر دیدی، به ناگاهخون من بر سنگفرش خیابان جاری استبخند، زیرا خنده توبرای دستان منشمشیری است آختهخنده تو، در پاییزدر کناره دریاموج کفآلودهاش راباید برافروزد،و در بهاران،[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]منخنده ات را میخواهمچون گلی که در انتظارش بودمبخند بر شببر روز، بر ماهبخند بر پیچاپیچ خیابانهای جزیره،بر این پسر بچه کمروکه دوستت دارداما آنگاه که چشم میگشایم و میبندم،آنگاه که پاهایم میروند و باز میگردندنان را، هوا راروشنی را،[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]رااز من بگیراما خندهات را هرگز !تا چشم از دنیا نبندم
پابلو نرودا
به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]واشده دورترین بوته خاک.روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]به صدا میآید.آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]من.[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید][ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست
خورشید
از آنجا که غروب می کند
طلوع نمی کند
نقل قول:
نبض مرا بگیر
نبضم نمیزند
انگار مرده ام
انگار رفته ام
در برزخی که تو
آرام خفته ای
با چشم های باز
خوابیده ای ولی
این بار چشم تو
بیمارو[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نیست
چشمان باز تو
لبخند میزند
اما[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]تو حرفی نمیزند
بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
اشک مرا بشوی
نبض مرا بگیر
نبضم نمیزند
انگار مرده ام
شاید سکوت تو تنها مقصر است
در این کویر عشق
ما جانمان یکی است
وای این سکوت تلخ
پایان[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]است
حرفی نمیزنی، نبضت نمیزند
انگار مرده ای
بی تاب می شوم
فریاد میزنم
وای از سکوت تو…وای از سکوت تو:12:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرانازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چراوه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چراشور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چراای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چراآسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرادر خزان هجر[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چراشهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
دلم برای کسی تنگ است
دلم برای کسی تنگ استکه چشمهای قشنگش رابه عمق آبی دریا می دوختو شعرهای قشنگیچون [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] پرنده ها می خوانددلم برای کسی تنگ استکسی که خالی وجودم را از خود پر می کردو پری دلم را با وجود خود خالیدلم برای کسی تنگ استکسی که بی من ماندکسی که با من نیستدلم برای کسی تنگ استکه بیایدو به هر رفتنی پایان دهددلم برای کسی تنگ استکه آمدرفتو پایان دادکسی…کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود