در فروبسته ترين دشواری
در گرانبارترين نوميدی
بارها بر سرخود ، بانگ زدم
هيچت ار نيست مخور خون جگر
دست كه هست
نمایش نسخه قابل چاپ
در فروبسته ترين دشواری
در گرانبارترين نوميدی
بارها بر سرخود ، بانگ زدم
هيچت ار نيست مخور خون جگر
دست كه هست
تنها تو آن جا موجودیت مطلقی
موجودیت محض،
چرا که در غیاب خود ادامه می یابی
وغیاب ات،
حضور قاطع اعجاز اسـت
شاملو
تو طرح مبهمی از پازل خودت هستی
که گم شدی وسط تکّه تکّههای خودت
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
حضرت حافظ
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید
در راه عشق مرحله ی قرب و بعد نیست
می بینمت عیان و دعا می فرستمت
حضرت حافظ
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
حافظ
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند
حضرت لسان الغیب
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست
احسنت ، درود ...نقل قول:
-----------------------------
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی...
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش...
شكر شكن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسي كه به بنگاله مي رود
دل سودازده را راحت و آزار یکی است / خانه پر دود چو شد روزوشب تار یکی است
قرب و بعد از طرف توست جو حق نشناسی / نسبت نقطه ز اطراف به پرگار یکی است
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود؟
بنده ی من شو و در خور زهمه سیم تنان...
حضرت حافظ