من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
نمایش نسخه قابل چاپ
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو عشق آموختی در شهر ما را
بیا تا شرح آن هم بر تو خوانم
نسیم جان دوست ندارم بگم تکراریه اما خوب اگه نگم این م های بی نهایت شما کار دستم میده:
مراخود با تو چیزی در میان هست
وگرنه روی زیبا در جهان هست
حق با شماست! تصحیح شد!
تویی یارا که خواب آلود بر من تاختن کردی
منم یارب که بخت خود چنین بیدار می بینیم
من آن شکسته بنایم در این خراب آباد
که در خرابی من ناز میکند سیلاب
باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
نه از مسجد فتوحی شد نه از میخانه امدادی
به هر جانب که رفتم پای امیدم به سنگ آمد
شب خوش
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلها تر دارد
«مولانا»
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
حضرت حافظ
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
در ازل جان دل به مهرت داد و این
تا ابد مهریست بر رخسار ما
«اوحدی»
اگر بی تو بر افلاکم چو ابر تیره غمناکم
وگر بی تو به گلزارم به زندانم به جان تو
(مولانا)
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!!!
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند!!!؟
گوییا باور نمی دارند روز داوری!
کین همه قلب و دغل درکار داور می کنند!! !
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
حضرت حافظ
درد صافی درده ای ساقی درین مجلس همی
تا زمانی می خوریم آسوده دل در میکده
محتسب را گو ترا با مست کوی ما چکار
می چه خواهی ای جوان زین عاشقان دل زده
«سنایی»
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام اَر خود صورتگر چین باشد
در کار گل و بلبل حکم ازلی این بود
کین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد