دردل ماحرص،آلایش فزود *** نیت پاکان چراآلوده بود؟
دزداگرشب گرم یغما کردن است *** دزدی حکام،روزروشن است
نمایش نسخه قابل چاپ
دردل ماحرص،آلایش فزود *** نیت پاکان چراآلوده بود؟
دزداگرشب گرم یغما کردن است *** دزدی حکام،روزروشن است
تو را گم ميكنم هر روز وپيدا ميكنم هر شب
بدين سان زندگي را با تو زيبا ميكنم هر شب
نيست يك دم شكند خواب به چشم كس وليك
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم ميشكند
نگران با من استاده سحر
صبح ميخواهد از من ...
فانوس جان شعر نو نداشتیما... قوانین رو فراموش کردی انگار....
نوبهار است.. گل ببار است
ابر چشمم .. ژاله بار است
این دلم... چون قفس تنگ و تار است
در اين دنياي بي حاصل چرا مغرور ميگردي
سليمان گر شوي آخر نصيب مور ميگردي
یک کرشمه کرد با خود آن چنانک
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد
در طلبت ندیده ای سخت تر از اراده ام
جان به تو داده ام ولی دل به کسی نداده ام
من از رووییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد بدین بالانشینی ها
ای ز غم فراق تو.. مست تو گشته ام خدا
من چه کنم که بشنوی...عجز و ستایش مرا
از غم هجر روی تو در دل این سیاه شب
بامدد دو چشم خود، عقده ی دل گشاده ام
مارابه رخت وچوب شبانی فریفته است***این گرگ سالهاست که باگله آشناست
دوستت دارم ودانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
جناب ciity_night به سایت خوش اومدید!
_____________________________
من ترک عشق وشاهدوساغرنمی کنم *** صدبارتوبه کردم ودیگرنمی کنم
مرا به جرم بی عشقی چه سوزی ؟
مگر مجنون آن سیما نبودم
تو رویائیم بنمودی وگر نه
چنان هم عاشق رویا نبودم
مو به مو را جای دلها ساختی
مو به دلها شانه کردی عاقبت
در دهان خلق افکندی مرا
فیض را افسانه کردی عاقبت
تا به اکنون زندگی سرتاسرش پر غصه بود
بی تو جانا زندگی یک لحظه هم حالی نداد