نمیدونم دلم دیوانه کیست
کجا می گردد و در خونه کیست
نمیدونم دل سرگشه مو
اسیر نرگس مستونه کیست
نمایش نسخه قابل چاپ
نمیدونم دلم دیوانه کیست
کجا می گردد و در خونه کیست
نمیدونم دل سرگشه مو
اسیر نرگس مستونه کیست
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
تو جاده ی خاطره ها,با قدمام همسفرم
با من بیا,نگو که من حوصله ت رو سرمیبرم
مارا به رندی افسانه کردند
پیران جاهل ، شیخان گمراه
هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند
هر كه اين كار ندانست در انكار بماند
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست/جای چشم ،ابرو نگیرد گرچه او بالا تر است!!!!
تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین و رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
يك شب دلي به مسلخ خونم كشيد و رفت
ديوانه اي به دام جنونم كشيد رفت
تو مپندار که خامـوشی من
هسـت برهـان فراموشی مـن
نمی دانم چه می خواهم بگویم/زبانم در دهان باز بسته ست
تو دریــای من بودی آغوش وا کن
کـه می خـواهد ایـن قـوی زیـبا بمیرد
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
یا رب ای کاش نیفتد به کسی کار کسی
یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
بوداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد
دلا دیدی که خورشید از شب سرد/چو آتش سر ز خاکستر برآورد؟
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون/جهان دشت شقایق گشت ازین خون!
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو در میان چمن بوی آن کلاله برآید
شکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمه ای ز بیانش به صد رساله برآید
در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد!
در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست!
گوش کن!
وزش ظلمت را می شنوی؟