دلم رمیده شد غافلم من درویش ...
که عشق سوی من غم زده نیاید پیش
ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است....
نمایش نسخه قابل چاپ
دلم رمیده شد غافلم من درویش ...
که عشق سوی من غم زده نیاید پیش
ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است....
ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است....
از عشق تو روز و شب من همچو سراب است
جانا ز دل زار عزيزان تو چه داني...
جانا ز دل زار عزيزان تو چه داني...
از دفتر بی برگ دل من تو چه خوانی
به لطف خال و خط از عارفان ربودي دل...
به لطف خال و خط از عارفان ربودي دل...
اندر سرای عارفان ما را نمودی ول
آقاماجد مصرع بعدی رو نگفتین
آخ .. ببخشید.. هواسم نبود.. اینم مصرع ما:
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است...
ساقی لب من تشنه و چشمم به دو جام است
رسيدن گل و نسرين به خير و خوبي باد....
رسيدن گل و نسرين به خير و خوبي باد....
وصال خسرو شيرين به خير و خوبي باد
نباشد در دلم امشب توان ديدن فردا...
نباشد در دلم امشب توان ديدن فردا...
که فردا چون(چگونه) توانم گفت که ای دردا و ای دردا؟
ز من بگذشت مشتاقی و صبر از دل غمت یارا ...
ز من بگذشت مشتاقی و صبر از دل غمت یارا ...
نمی یابم دوایی بهتر از وصل از برای مرهمت یارا
دمي با غم به سر بردن جهان يک سر نميارزد...
دمي با غم به سر بردن جهان يک سر نميارزد...
بـه مي بفروش دلق ما کز اين بهتر نـميارزد...
این شعر حافظ یکی از اشعاری بود که خیلی خیلی روی من تاثیر گذاشت... بسیار زیباست.. خوشحالم که شما هم خوندیش و حتما در اون تامل کردی که این مصرع رو الان گفتی.. به این خاطر ترجیح دادم مصرع دوم از خودم نباشه ... بقیه شعر رو هم دلم نمیاد ننویسم... ببخشین پستم طولانی میشه ...
مي با غم به سر بردن جهان يک سر نميارزد
بـه مي بفروش دلق ما کز اين بهتر نـميارزد
به کوي مي فروشانش به جامي بر نميگيرند
زهي سـجاده تـقوا که يک ساغر نـميارزد
رقيبـم سرزنشها کرد کز اين به آب رخ برتاب
چـه افـتاد اين سر ما را که خاک در نميارزد
شکوه تاج سلطاني که بيم جان در او درج است
کـلاهي دلکش است اما به ترک سر نميارزد
چـه آسان مينمود اول غم دريا به بوي سود
غلط کردم که اين طوفان به صد گوهر نميارزد
تو را آن به که روي خود ز مشتاقان بـپوشاني
کـه شادي جهان گيري غم لشکر نـميارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنيي دون بـگذر
کـه يک جو منت دونان دو صد من زر نميارزد
و اما حالا مصرع من :
عشق در دل ماند و يار از دست رفت ...
عشق در دل ماند و يار از دست رفت
غربت و اشک ماند و دیده از دست رفت
اینم مصرع جدید
فریبم دادی و کارد به استخوان رسید....
دوست عزیز هر 2 تا رو تو 1 پست بزن.. ممنون
فریبم دادی و کارد به استخوان رسید...
افسوس که حال باید نشست و آه کشید
دلبرا دل به تو دادم که به من گوش کنی
دلبرا دل به تو دادم که به من گوش کنی ...
نه که فردا سخنم زود فراموش کنی
بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کني...