دل داده ام بر باد، بر هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد
نمایش نسخه قابل چاپ
دل داده ام بر باد، بر هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد
در این صبح فرخنده تابناک
که از زندگی دم زند جان خاک
بیا با دل و جان پاک
همه ی لحظه هارا به شادی بسپار
نوایی هم آهنگ باران برار
خوش آمد بهار
فریدون مشیری
رفت در ظلمت شب آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم...
من کجا و جرئت بوسیدن لب های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ
القصه درین زمانهٔ پرنیرنگ
یک کشته بنام به که صد زنده به ننگ
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
میر من خوش میروی کاندر سروپا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای جان تو این چه نگاه کردن است
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شیدایی شبهای بی لیلا به من آموخت
باید به فکر روح تنهای خودم باشم
مبارک روز بود امروز، یارا
که دیدار تو روزی گشت مارا
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر بازا که ریخت بی گل رویت بهار عمر
روی در کعبه این کاخ کبود آمده ایم
چون کواکب به طواف و به درود آمده ایم
ما چه میکردیم در کولاک دل اشفته دمسرد؟
انک، انک کلبه ای روشن
روی تپه روبه روی من
در گشودندم مهربانیها نمودندم
زود دانشتم که دور از داستان خشم برف و سوز
قصه میگوید برای بچه های خود عمو نوروز