یا رب امان ده تا باز بیند.... چشم محبان روی حبیبان...
نمایش نسخه قابل چاپ
یا رب امان ده تا باز بیند.... چشم محبان روی حبیبان...
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید،
فغان که بخت من از خواب در نمی آید،
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش،
که آب زندگی ام در نظر نمی آید
در دلم بود کزین پس ندهم دل به کسی
چه کنم باز گرفتار شدم در هوسی
یاران! چو به اتفاق دیدار کنید،
باید که ز دوست یاد بسیار کنید،
چون باده ی خوشگوار نوشید به هم،
نوبت چو به ما رسد نگونسار کنید.
دو قدم بیش نیست این همه راه
راه نزدیک شد سخن کوتاه
دوستان عذر می خوام واسه اشتباه واژه دجله
هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو
رو سینــه را چـون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو پیمانــه شـو
وفای مجوی زخوبان که در شکستن عهد
چو در شکست سر زلف خود سبک دستند
دلم خون گشت ای ساقی اسرار،
مرا در عین خود کن ناپدیدار
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق از سر هر کوی و بام خواست
یادش بخیر مدرسه ها و شهرهای کتاب درسی :5:
- - - Updated - - -
آقا می خواستم بنویسم شعرهای کتاب درسی دوباره دوستان نگن چرا به جای شعر نوشتی شهر :35:
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح،
کاین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
من نمی گویم در این عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی
پاک، روشن
مثل باران مثل مروارید باش
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است،
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است،
احوال جهان و اصل این عمر که هست،
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه می دانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی برآساییم زین حجاب ظلمانی
(دوستان درست خاطرم نیست براساییم بود یا برآسایم؛ اگه اشتباهه ببخشید دیگه)
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم
نه گسستم...نه رمیدم...
پای در دامن اندوه کشیدم...
مردم همه
تو را به خدا
سوگند می دهند
اما برای من
تو آن همیشه ای
که خدا را به تو
سوگند میدهم!
- - - Updated - - -
bbakhshid in ahvale jahale?نقل قول: