دوستای گلم می خوام یه شعر از دنیای کودکی بگم که میدونم همتون یه زمانی می خوندینش
تاب تاب عباسی
خدا منو نندازی
اگه منو میندازی
بغل مامان بندازی
نمایش نسخه قابل چاپ
دوستای گلم می خوام یه شعر از دنیای کودکی بگم که میدونم همتون یه زمانی می خوندینش
تاب تاب عباسی
خدا منو نندازی
اگه منو میندازی
بغل مامان بندازی
یاران موافق همه از دست شدند،
در پای اجل یکان یکان پست شدند،
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر،
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
دل خراب من دگر خراب تر نمیشود
که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش ،کن گذری
گو به فغانم ،به فغانم ، به فغانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم ، نتوانم ، نتوانم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر بروند هم بر آن سریم
اونم با صدای استاد شجریان..
ما را سر باغ و بوستان نیست
هرجا که تویی تفرج آنجاست...
تو را از بس زلالی دوست دارم/
تو را از بی مثالی دوست دارم/
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است
نوگل نازنین من تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردن است
تاتو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
تا اول عشق است من مشق جدایی می کنم
با ديو نافرمان خود زورآزمايي مي کنم
شهریار
میسوزم از اشتياقت، در آتشم از فراقت
کانون من، سينه من، سودای من، آذر من
من مست صهبای باقی، زان ساتکين رواقی
فکر تو در بزم ساقی، ذکر تو رامشگر من
نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
ترا من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه ست بر عقلم و گر رخنه ست در دینم
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردۀ عصمت برون آرد زلیخا را
این یه شعر خیلی طولانیه فقط یه قسمتشو می ذارم
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، برویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن
مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم، مکاهش کودک است