تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
هرجا نشینم خرمم هرجا روم در گلشنم...
نمایش نسخه قابل چاپ
تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
هرجا نشینم خرمم هرجا روم در گلشنم...
من آن نیم که حلال ز حرام نشناسم
شراب با تو حلال است آب بی تو حرام...
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
تا به کی درپی تخریب دل من دل تست؟!
آخر ای خانه خراب این دل من منزل تست
تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی
به بند عشق کشیدی و تا خدا بردی
چو ذره بودم و عشق تو آفتابم کرد
مرا نگر که کجا بودم و کجا بردی
مهدی سهیلی
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل شدیم
پرده برانداختی، کار به اتمام رفت
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاس
"شهریار"
سلطان من خدا را زلفش شکست مارا
تا کی کند سیاهی چندین دراز دست
تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است
خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست
"شهریار"
تنهاییم را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست...
محمد علی بهمنی
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
ما نیز بسازیم به تقدیر الهی
"شهریار"
یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این ودیگر گون نخواهد شد
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
"شهریار"
مرغی دیدم نشسته بر باره طوس
در پیش نهاده کله کیکاووس
با کله همی گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس
سه تار مطرب شوقم گسسته سیم جانسوزم
شبان وادی عشقم شکسته نای نالانم
"شهریار"